«ایست» در اتوبان خلافکاری
تاریخ انتشار: ۱۲ اسفند ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۷۱۰۶۹۵۶
حوادث رکنا: ورود به اتوبان خلاف و خلافکاری را از سن چهار سالگی زمانی آغاز کردم که برای اولین بار کنار پدرم و دوستانش پای بساط مشروب خوری نشستم و در میان خنده و تشویق آن ها اولین پیاله مشروب را نوشیدم و بعد هم با استعمال مواد مخدر به ارتباط خیابانی با جنس مخالف روی آوردم تا این که...
به گزارش رکنا، جوان 33 ساله ای که از 21 ماه قبل عضو انجمن الکلی های گمنام شده است و روزهای شیرینی را در کنار همسر و فرزندش تجربه می کند با بیان سرگذشت تلخ خود ادامه داد: از همان دوران کودکی زمانی به مصرف سیگار و مشروب روی آوردم که پدرم را همواره در حال مصرف می دیدم به خاطر آن که کودکی شر و فضول بودم هیچ گاه آرام و قرار نداشتم و مدام با دختران همسایه در کوچه و خیابان بازی می کردم تا این که روزی پدرم برای آن که از رفتن من به کوچه جلوگیری کند مرا با طناب بست سپس قاشقی را روی اجاق تک شعله داغ کرد و به باسنم چسباند تا دیگر شرارت نکنم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سه سال بعد عاشق یک دختر عرب شدم که 10 سال از من بزرگ تر بود ولی پدرم با این ازدواج مخالفت کرد و این خلأ عاطفی بین من و پدرم بیشتر شد. خلاصه چند ماه بعد در حالی به ایران بازگشتیم که من دچار بیماری اعتیاد، میگرن و صرع شده بودم به گونه ای که این بیماری ها مجوزی برای مصرف قرص ها و داروهای مخدردار و قوی برایم بود. بعد از بازگشت به ایران اوقاتم را با مصرف مشروب و دختر بازی می گذراندم. سوم راهنمایی را با سفارش های پدرم و با تک ماده قبول شدم. در همین روزها بود که با دختر یکی از گنده لات های محل ارتباط برقرار کردم تا این که روزی پدر آن دختر متوجه شد و تیغه چاقو را در شکمم فرو برد اما بعد از یک هفته بستری در بیمارستان با تلاش کادر درمانی از مرگ نجات یافتم و به خانه بازگشتم.
احساس می کردم دیگر جایی در این دنیا ندارم چرا که حتی کسبه محل نیز از من متنفر بودند. در این شرایط روحی و با یک تصمیم احمقانه تعداد زیادی از قرص های اعصاب را به قصد خودکشی خوردم اما باز هم مرگ مرا به آغوش نکشید. از آن روز به بعد با دوستان دیگری آشنا شدم و در حالی که مشروب مصرف می کردم سر کلاس درس می نشستم و با معلم ها به دعوا و مشاجره می پرداختم. بوی زننده مشروب در کلاس می پیچید تا این که بالاخره در همان مقطع اول دبیرستان اخراج شدم دیگر احساس بزرگی می کردم و به راحتی مشروب می نوشیدم و سیگار می کشیدم به خاطر عصبی بودنم همه از من می ترسیدند و هیچ کس کاری به کارم نداشت.
بعد از این ماجرا و با تهدید پدرم در یک تعمیرگاه سیم کشی خودرو مشغول کار شدم اما این کار دوامی نداشت و استادکارم مرا به خاطر زیاده روی در مصرف مشروبات الکلی اخراج کرد به ناچار در یک فروشگاه اسباب بازی مشغول فروشندگی شدم انباری فروشگاه محل مناسبی برای مصرف مواد مخدر بود به طوری که بعد از تعطیلی فروشگاه دوست دخترم را به آن جا می بردم و در کنار او به مصرف مواد مخدر می پرداختم فکر می کردم این همان خوشبختی است که به دنبالش بودم.
این ماجرا بیشتر از دو سال ادامه داشت تا این که عمویم مرا با انجمن الکلی های گمنام آشنا کرد. چند روز به همراه او پا در جلسات انجمن گذاشتم اما هنوز عاشق مصرف مواد و ارتباط با جنس مخالف بودم به همین دلیل دوباره به خلافکاری هایم ادامه دادم و به هوسرانی و لذت جویی پرداختم منزلی مجردی گرفتم و با زنی غریبه به طور موقت زندگی می کردم آن زن هم مصرف کننده الکل بود و بیماری هپاتیت داشت خلاصه هر روز بیشتر در دره بدبختی سقوط می کردم تا این که اوضاع اقتصادی ام بهتر شد و تصمیم به ازدواج گرفتم همسرم وقتی متوجه بیماری ام شد مرا رها نکرد و نزد بهترین پزشکان اعصاب برد اما در همین زمان با چند سرمایه گذاری اشتباه ورشکست شدم و همه چیزم را از دست دادم در این شرایط بود که به آخر خط رسیدم و با عمویم تماس گرفتم و گریه کنان از او خواستم تا دوباره مرا به انجمن الکلی های گمنام ببرد. با کمک او در حالی وارد انجمن شدم که پدرم در بیمارستان بستری شد و من چندین روز کنار تختش اشک ریختم و نوازشش کردم بالاخره پدرم فوت کرد اما من رفتن به جلسات را ترک نکردم حالا هم که شب تولد همسرم با بیست و یکمین ماه پاکی من مصادف شده است با خانواده ام در یک رستوران قرار گذاشته ام تا همسرم را غافلگیر کنم و ...
منبع: رکنا
کلیدواژه: سقوط هواپیما یارانه دلار شهادت سردار سلیمانی کرونا خودکشی مواد مخدر سقوط اقتصادی اخبار حوادث مواد مخدر خیابانی اتوبان خلافکاری خنده کرونا عکس ویروس فیلم تلگرام اخبار تهران حوادث تهران تهران بیماری کرونا در ایران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۱۰۶۹۵۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ادعای دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودش را نکشت
به گزارش «تابناک»، چند هفته پیش خواهر کیومرث پوراحمد در فضای مجازی ادعایی مبنی بر قتل برادرش مطرح کرد.
روزنامه اعتماد به نقل از دختر کیومرث پور احمد نوشت: «ما مطمئن هستیم و میدانیم پدرم خودکشی نکرده است. پدرم قرار بود برای تدوین فیلم «پرونده باز است» به تهران برگردد و برای آینده برنامه داشت.» اینها بخشی از صحبتهای دختر کیومرث پوراحمد است. او مدعی است پدرشان خودکشی نکرده است... .
دختر کیومرث پوراحمد در مورد روز حادثه میگوید: «پدرم اکثرا هر چند وقت یک بار از شخصی که در شمال میشناخت ویلا اجاره میکرد و به شمال میرفت، چون میخواست بنویسد و خلوت کند. معمولا هم تنها به آنجا میرفت؛ یعنی اولینبار نبود که تنها به شمال رفته بود. قرار بود به تهران برگردد، چون قرارهای مختلف داشت، اما ناگهان آن اتفاق افتاد؛ روز حادثه صاحب ویلا به آنجا رفت و با آن صحنه روبهرو شد و به پلیس اطلاع داد. همه خانواده هر کدام به نوع خودمان بر این موضوع تاکید داریم که پدرمان شمال نرفت که خودش را بکشد.»
همان موقع که پدرم شمال بود با او صحبت کردم و او به من گفت میخواهد به تهران برود تا بخشی از موزیکها و مونتاژ فیلم «پرونده باز است» را تغییر دهد. قرارهای مختلف داشت. به این موضوع نیز در یک استوری که مصادف با چهلم پدرم میشد، اشاره کردم و از تلفنها و پیامهایی که مربوط به همین قرارهای کاری میشد، مطلبی نوشتم. یعنی پدرم برای آینده برنامه داشت حتی قرار بود به زاهدان برود و خواهرش را ببیند. قبل از حادثه با خواهرش و شوهرخواهرش صحبت کرده بود و قرار بود به زاهدان سفر کند.
خلاصه هزار برنامه داشت و با چندین نفر قرار کاری گذاشته بود. کتابهایش در مرحله چاپ بود و قرار بود نشریه مهری که داخل لندن است کتابهای او را به چاپ برساند، اما ناشر نشریه مهری آدم فرصتطلبی بود و ما نمیدانیم پدرم با این آقا قرارداد داشته یا نداشته؟ وکیلی که در ایران میشناختیم، توانست پیگیر این موضوع باشد. به هر حال پدرم باید در چاپ این کتابها سهیم بوده باشد، اما خب دست کسی به ناشر داخل لندن نمیرسد، چون ایران نیست. حتی ما تلفنی با آن ناشر صحبت کردیم و قرار بود قراردادها را برایمان ارسال کند، اما تا الان هیچی برای ما ارسال نکرده است.
غیر از یک کتاب که به چاپ رسید و پدرم آن را در سفری که داشت برای من آورد، گفته بود کتابهای دیگر هم برای چاپ دارد، اما کتابها تمام نشد و مرحله نهایی را رد نکرده بود. پدرم وسواس شدیدی به تمام کارهایش داشت. در هر صورت میخواهم این را بگویم که پدرم کلی پروژه داشت که میخواست آنها را به اتمام برساند. فیلم آخر او یعنی «پرونده باز است»، هم فیلم پدرم هست و هم نیست، چون تهیهکننده برخی سکانسها را حذف کرد و تغییر داد.»
دختر کیومرث پوراحمد در مورد ادعای عمه خود در فضای مجازی مبنی بر قتل پدرش نیز میگوید: «عمهام هر چه نوشته درست است، اما در مورد رسیدگی به پرونده و جزییات پرونده فعلا اصلا صحبت نخواهیم کرد تا زمان مناسب آن فرا برسد، اما این را بگویم که پدرم میدانست چه بلایی میخواهد سرش بیاید، ولی اینکه خودش را کشته باشد به هیچوجه درست نیست.»