رسم زنان برزیلی در صاحب فرزند شدن بدون ازدواج!
تاریخ انتشار: ۳ خرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۰۴۷۸۵۲
از مستخدم زن هتل پرسیدم: شما ازدواج کردی؟ گفت: نه! گفتم: آهان پس با پدر و مادرت زندگی میکنی؟ گفت: نه با فرزندانم! گفتم: شما وقتی ازدواج نکردی، چگونه داری فرزند هستی؟! گفت: اَکی برزیل! یعنی اینجا برزیله! ۰۳ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۱ اجتماعی سفر نظرات - اخبار اجتماعی -
به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری تسنیم ؛ "برزیل" کشوری پهناور و بزرگترین کشور آمریکای جنوبی با 210 میلیون جمعیت است که رودخانه آمازون به عنوان بلندترین و پرآبترین رودخانه جهان از قلب این کشور استوایی می گذرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مردم این کشور به زبان پرتغالی صحبت میکنند و این کشور به مدد بارشهای خارق العاده استوایی، از پوشش جنگلی استوایی چند میلیون هکتاری برخوردار است و یکی از قطبهای تولید گوشت قرمز و پروتئین در جهان محسوب می شود.
کشورمان ایران، سالیان سال است که بخش عمده گوشت قرمز وارداتی خود را از این کشور تامین می کند؛ برای نظارت بر ذبح شرعی، ناظران ذبح شرعی پس از طی دوره های خاص آموزشی به این کشور اعزام می شوند و با استقرار در کشتارگاه های طرف قرارداد با ایران در این کشور بر فرایند انجام ذبح شرعی نظارت می کنند.
نشستن پای خاطرات این ناظران، دنیایی از جذابیت و شگفتی را در مقابل دیدگان افرادی که ذهنیتی از کشور برزیل ندارند، ترسیم می کند.
حجتالاسلام علی ارجمند عینالدین؛ مسئول حوزه نمایندگی ولی فقیه در جهاد کشاورزی استان البرز نیز از جمله ناظران ذبح شرعی کشورمان در برزیل بوده که تجربه حضور 6 ماهه در این کشور را دارد و خاطراتی که با قلمی روان به بیان اتفاقات و مشاهدات خود از حضور در برزیل پرداخته است.
تا به امروز 4 بخش از این سلسله خاطرات منتشر شده است:
"برزیل" کشوری که شغل خانمها بر اساس زیبایی آنها تقسیم میشود!دلیل عادی بودن پوشش نامتعارف زنان در برزیل! + تصاویرمن مسلمانم در یخچال اتاقم مشروبات الکلی نگذارید!زن برزیلی: "همین که شوهرم مرا کتک نزند راضیام!"در ادامه بخش پنجم از این مجموعه خاطرات تقدیم شده است:
شرکت مینروا و جیبیاس از جمله بزرگترین شرکتهای تولید و صادرات گوشت در برزیل هستند و هر کدام از آنها چندین شعبه کشتارگاهی مدرن در برزیل و خارج از آن دارند؛ شعبهای که ما در آن مشغول بودیم "وارزآ گرنده" بود که در مجاورت آن، شرکت مارفریگ قرار داشت و این شرکت هم فراوردههای گوشتی تولید میکرد؛ این شرکت خردهگوشتها و ضایعات شرکت مینروا را خریده و به فراوردههای فستفودی تبدیل میکرد، آن شرکت یک ناظر بهداشتی خانمی داشت که دامپزشک بود و در بخش دزوسا حضور مستمری داشت؛ چند باری هم یک دامپزشک حدود 60 ساله به دفتر کار ما آمد که مسئولیت او را نفهمیدم اما فرد مودب و خوش رفتاری بود، او نسبت به ایجاد ارتباط دوستانه با ما علاقه نشان میداد!
کمکم باب گفتگو باز شد، فهمیدم او یک "ماسون" است! پیشتر گفته بودم که در برزیل، ماسونها فعالیت آزادانهای دارند؛ از رتبه او پرسیدم گفت: دارای رتبه 31 ماسونی است و تا دو یا سه سال آینده به رتبه 33 که رتبه استاد اعظمی است، دست پیدا خواهد کرد.
در گذشته از زمان قاجاریه تا پیدایش انقلاب اسلامی، ماسونها در ایران نیز آزادانه فعالیت میکردند، در زمان رضاشاه، محمدعلی فروغی که نقش محوری در گرایش پهلوی به باستانگرایی داشت به رتبه استاد اعظمی رسیده بود، بعد از انقلاب نیز فراماسونری در ایران ریشهکن نشد بلکه به فعالیتهای مخفیانه روی آورد.
از آقای ماسون پرسیدم در شهر کویابا چند نفر هم رتبه شما هستند؟ گفت: سه نفر، پرسیدم برزیل چند ماسون دارد؟ گفت: 8 هزار ماسون!
از این که او به این راحتی از تشکیلاتشان اطلاعات میداد، متعجب شدم چون جایی خوانده بودم اعضایی که اسرار تشکیلات ماسونی را افشا کنند، زبانشان بریده میشود؛ از سر کنجکاوی علاقمند به دیدار از معبد کویابا بودم اما ممکن بود کنجکاوی بیش از حد من باعث دردسر شود!
پیش از سفر به برزیل، مدیر کل حراست وقت وزارت جهاد کشاورزی من را به دفتر خود دعوت کرده و نسبت فعالیتهای ضدتراریختهام اخطار داد اما من از مواضع خود کوتاه نیامدم؛ بحث بالا گرفت، او با لحن تهدید آمیزی گفت: برو برزیل برگرد من با شما کار دارم؛ همیشه با خود فکر میکردم احتمالا زیر ذرهبین مافیای تراریخته هستم بهویژه اینکه برزیل مهد محصولات تراریخته است البته خوشبختانه وقتی از سفر برگشتم او برکنار شده بود!
روزی یکی از کارگران جوان رستوران هتل از من پرسید شما میدانی ماسون چیست؟ میدانستم او مدتی بود جذب لژ ماسونها شده بود، از او خوشم نمی آمد چون با همه احتیاطی که میکردیم، یک شب گوشت گاو حرام به خورد من داده بود!
پیش از این گفتم که ما هفتهای یکبار، گوشت مصرفی خود را از شرکت به هتل برده و در یخچال رستوران قرار میدادیم و وقتی شام سفارش میدادیم، آشپز رستوران از آن گوشت حلال برایمان غذا میپخت؛ یک شب به رستوران رفتم و به آن کارگر یک بشقاب ماکارانی ( ماکاهونی) و گوشت سفارس دادم و چند بار تاکید کردم گوشت (کارنی) حلال میخوام، او هم با خنده تکرار کرد: حلال! حلال! فکر کردم احمقخان، حرفم را فهمید! پس از مدتی انتظار، غذا را آورد؛ وقتی شروع به خوردن کردم، حس بدی به من دست داد تا جایی که بیدلیل دو سه بار بلند شدم و نشستم؛ بعدا متوجه شدم گوشت حلال تمام شده بود و او گوشت حرام به خورد من داده است!
فرصت ویزای سه ماهه من و دکتر رو به پایان بود، دکتر میخواست در پایان سفر چند روزی را برای دیدن مناظر و آبشارهای فوز به آنجا برود و من هم میخواستم سه ماه اقامت خود را تمدید کنم بنابراین نزدیک ظهر به همراه راننده شرکت و یک خانم کارمند که چند سالی در آمریکا اقامت داشت و زبان انگلیسی را خوب می دانست به اداره پلیس گذرنامه رفتیم.
در راه به یک ساندویچی بزرگ رسیدند، بدون این که از ماشین پیاده شوند، سر از پنجره ماشین بیرون آورده و مقابل یک میکروفن سفارش میدادند و مثل صفهای عوارض اتوبان، پشت سرهم حرکت میکردند تا به آنطرف حیات فروشگاه میرسیدند، سفارش آنها آماده میشد، غذا را گرفته و در حال حرکت در ماشین میخورند؛ گاهی دلمان لک میزد برای یک ساندویچ حلال اما متاسفانه پیدا نمیشد.
تمدید ویزا خیلی طول نکشید؛ دو نفر کار تمدید را انجام میدادند، فرمی را دادند پر کرده و تحویل دادیم؛ پرسید اسم مادر؟ گفتم: چیکار به اسم مادرم دارید؟ گفت: اینجا اصل مادر است! جای تاسف دارد کشوری که بیشترین تعداد کاتولیکها را دارد، آمار فرزندان نامشروع آن به حدی رسیده که شناخت فرزندان از طریق مادر انجام میگیرد!
به هتل برگشتم؛ همیشه پیش از اینکه از شرکت به هتل برگردیم اتاقمان کاملا تمیز و تجهیز میشد؛ معمولاً اتاق من توسط خانمی حدود 30 ساله سبزه مایل به سیاه رو، تمیز میشد که اسمش دبورا بود؛ روزهای تعطیل که جایی نمیرفتیم او در میزد و وارد اتاق شده و درب را کاملا باز گذاشته و به کار خود مشغول میشد! فرد کمحرف و پرکاری بود، گاهی با هم صحبت میکردیم.
یکبار پرسیدم: شما ازدواج کردی؟
گفت: نه!
گفتم: آهان پس با پدر و مادرت زندگی میکنی؟
گفت: نه با فرزندانم!
گفتم: شما وقتی ازدواج نکردی، چگونه داری فرزند هستی؟!
گفت: اَکی برزیل! یعنی اینجا برزیله!
پرسیدم: چند تا بچه داری؟ گفت: دو تا!
پرسیدم: از یک مرد؟
گفت: نه هر کدام از یک مرد!!
به هفته "بِلک فرایدی" رسیدیم؛ هفتهای بِلک فرایدی یا جمعه سیاه دربرزیل یک روز نیست بلکه یک هفته است؛ در این هفته، عوارض و مالیات بر مصرف از روی کالاهای مصرفی برداشته میشود و قیمتها حدود 30 یا 40 درصدی آف میخورد البته باز هم نسبت به قیمتهای ایران همه چیز گران بود.
ما تعدادی تیشرت و لباس به عنوان سوغاتی و هدایایی هم برای کارکنان هتل خریدیم، در آنجا انعام دادن به کارگران فرهنگ رایجی نیست؛ خیلی خوشحال شدند؛ قبل از بلک فرایدی، یک تبلت سامسونگ خریدم، قیمتش آن موقع به پول ما 900 هزار تومان شد، قیمتها مقطوع بود، از فروشنده پرسیدم ما که شهروند برزیل نیستیم چرا باید مالیات بدهیم؟ گفت: پاسپورت همراهت داری؟ گفتم: بله! پاسپورت را گرفت و ثبت در سامانه کرد و 150 هزار تومان از قیمت تبلت کم کرد؛ این مبلغ در واقع مالیات یک تبلت بود، حالا در قیاس با آن، حساب کنید مردم آنجا چقدر مالیات پرداخت میکنند!
برزیل کشور بسیار پهناوری هست با خرده فرهنگهای متنوع و رنگارنگ، به رنگ زرد و آبی بسیار علاقهمندند اما در آن چهار فرهنگ اصلی دیده میشود؛ فرهنگ سرخپوستان بومی، فرهنگ سیاهپوستان که در دوره استعمار کهنه به عنوان برده از آفریقا به آنجا برده شدهاند، فرهنگ اروپاییهایی که این کشور را اشغال کرده بودند و آسیاییهایی که به مرور زمان به این کشور مهاجرت کردهاند.
به مرور این فرهنگها در هم آمیخته شده و پایه فرهنگ برزیل را بنیان گذاشته است اما هنوز فرهنگ غذایی این چهار ملیّت کم و بیش حفظ شده است، به نظرم مردم برزیل در ارتباط اجتماعی بسیار خونگرم هستند اما چندان سخاوتمند نیستند؛ برخی از ایرانیان که از طریق سایت کوچ سرفینگ (CouchSurfing) به این کشور مسافرت کردهاند چون پیشاپیش با خانوادههای برزیلی هماهنگ کرده و سپس به خانه آنها رفته و میهمان شدهاند، ممکن است نظر متفاوتی با من داشته باشند.
معتقدم وقت کسی به کشوری مسافرت کرد و در مورد مردم آن کشور اظهارنظر کرد باید از او پرسید چه مدت آنجا بودی؟ چقدر پول خرج کردی؟ چه میزان زبانشان را میدانستی؟ و با چه قشری سروکار داشتی؟ حتماً در ایران دیدهاید برخی توریستها با تور گردشگری به ایران میآیند، به جاهای دیدنی شهرهای تهران، اصفهان، شیراز و.... برده میشوند، قطعاً دید این توریستها نسبت به ایران کاملا گزینشی خواهد بود.
در مورد ایرانیهایی هم که به کشورهای دیگر میروند، همین مشکل وجود دارد؛ مثل آن ایرانی که در عربستان با یک عرب دعوایش شده بود و میگفت: خدا خیرش بدهد! من هر چه به او فحش دادم او برای من قرآن خواند!
اگر می خواهید ادبیات بخش محروم مردم برزیل را بفهمید کافی است فیلم "شهر خدا" را به صورت زیرنویس ببینید! ممکن است کسی بگوید ادبیات این فیلم برای بخش حلبیآباد برزیل است اما حرف من این است که ببینید اگر این ادبیات در فرهنگ عامه برزیل جایی نداشت، اجازه اکران عمومی پیدا نمیکرد و تا این حد مورد ستایش تماشاگران قرار نمیگرفت.
ما روزهای تعطیل، تمام آبشارهای زیبا و پرآب اطراف کویابا را رفته بودیم و این در حالی بود که برخی از کارگران شرکت که متولد کویابا بودند به دلیل فقر هرگز نتوانسته بودند به دیدن آنها بروند!
یک بار نزدیک سالروز ولادت نبی اعظم بود با مشورت دکتر به هودریگو پیشنهاد دادیم که به مناسبت ولادت پیامبر اسلام، به هر کدام از کارگران کشتارگار یک شکلات کاکائوی تپل هدیه بدهیم؛ ابتدا بهانه آورد که ممکن است پوست شکلاتها را در داخل گوشتها بریزند و دردسر شود! پیشنهاد دادیم که این هدیه در زمان پایان کار و هنگام خروج از شرکت تقدیم کارگران بشود، باز مخالفت کرد و گفت ممکن است آنها بدعادت شوند!
از پدرام پرسیدم مگر اینجا کسی انفاق نمیکند؟ گفت: چرا! من یک بار دیدم که یکی از کلیساها در تابستان به مردم آب معدنی میداد!
به تعطیلات کریسمس رسیدم؛ شهر پر شده بود از تزئینات پرزرق و برق و بابانوئل! شرکت تصمیم گرفته بود لطفی در حق ما بکند؛ وقتی برای صرف آخرین ناهار کاری سال به دفتر هودریگو رفتیم، گفت: شما مهمان ما هستید تصمیم داریم برای تعطیلات شما را به یک منطقه توریستی بفرستیم، منطقه توریستی مدنظر آنها، یک مجتمع تفریحی و اقامتی کنار سد کویابا بود.
با ماشین شرکت به آن مجتمع توریستی رفتیم؛ مجتمعی چندطبقه و زیبا ویژه ثروتمندان بود، پاسپورتها را به رسپشن دادیم به همه مسافران به همراه کارت اتاق، دستبندهای رنگی برّاقی میدادند که ظاهرا داخل آن فرستنده بود، فقط با آن میشد به رستوران رفت و اگر هم برای کسی اتفاق میافتاد، به راحتی پیدایش میکردند.
آن مجتمع بسیار سرسبز بود و امکانات خوبی داشت از استخرهای روباز با مساحتهای مختلف، زمین چمن و جت اسکی و تیراندازی با کمان تا میزهای بیلیارد!
من و دکتر، بیلیارد و تیراندازی با کمان را ترجیح میدادیم، شب کریسمس انواع غذاها و دسرها و میوهها را به صورت سلفسرویس چیده بودند، روی صندلی رستوران نشستیم یک کارگر هتل در یک دست دستمال و یک دست شراب به سراغمان آمد! به او گفتیم ما مسلمان هستیم و هرگز شراب نمی خوریم، عذرخواهی کرد و رفت.
رفتم در بشقاب، مقداری ماهی، برنج و سالاد آوردم؛ یک نوع دلستر داشتند به نام "گوارانا" که از نوعی میوه گرفته میشد، این دلستر را خیلی میپسندیدیم در میان انواع میوهها، پسته هم بود که البته کیفیت خوبی نداشت، قیمت پسته در آنجا حدود 10 برابر قیمت آن در ایران بود؛ جای شما خالی، یک مشت مغز پسته را روی بستنی ریختیم و خوردیم.
شاید از هر صد نفر از ساکنان شهر 600 هزار نفری کویابا، یک نفر هم توان رفتن به آن مجتمع توریستی را نداشت اما به هر حال، ما دو سه روزی حس ثروتمند بودن را تجربه کردیم.
امروزه، شراب و شهوت در برزیل یک مکانیسم پنهان برای مشغول کردن مردم و انحراف فکر آنها از مفاسد اقتصادی دولتمردان و ثروتمندان داخلی و شرکتهای چند ملیتی است.
با وجود این، بیشتر راهپیماییها علیه ناعدالتی صورت میگیرد؛ ناعدالتیهای رسمی، قانونی و غیرقانونی، یکبار در کویابا راهپیمایی اعتراضی برگزار شده بود، دوستان ایرانی به داخل جمعیت رفته و با صدای بلند شعار میدادند "مرگ بر آمریکا" "مرگ بر اسرائیل!"
جالب اینکه از خودشان فیلم هم گرفته بودند؛ اگر این تصاویر منتشر میشد احتمالا دردسرساز میشد البته برزیل، خیلی یهودی ندارد اما کشور آرژانتین بعد از فلسطین و آمریکا، سومین کشور یهودی به حساب میآید؛ بهویژه منطقه خیلی بزرگ و زرخیزی به نام پاتاگونیا که به اسرائیل آینده مشهور شده و پس از پیشبینی مقام معظم رهبری درباره از بین رفتن اسرائیل ظرف 25 سال آینده، کار خرید زمینهای حاصل خیر و مهاجرت به آن منطقه از سوی یهودیان به شدت سرعت گرفته است.
ادامه دارد ...
انتهای پیام/
Rsaadati/P/S2,1416/CT1 واژه های کاربردی مرتبط اخبار "برزیل"منبع: تسنیم
کلیدواژه: اخبار برزیل اخبار برزیل ذبح شرعی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۰۴۷۸۵۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عروسیهایی بدون تالار و تشریفات
در روزگار کرونا کم کم برخی جوانان تابوی برگزاری یک مراسم مفصل با تعداد زیادی مهمان را شکستند و هنوز هم خیلی از آنان ترجیح میدهند پولشان را بهجای مراسمی شلوغ و پرزرق و برق پسانداز کنند در این پرونده سراغ مزایای چنین تصمیمی رفتیم. - اخبار رسانه ها -
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، «ما عروسی بچههای اونا رفتیم، نمی شه که عروسی بچه ما نباشن»! دیالوگی تکراری از برخی پدر و مادرها که باعث میشد پای یک فامیل دور که سالها ندیده بودیمش، به مراسم عروسی فرزند خانواده باز شود. در گام بعدی پدر میگفت حالا که فلانی هست، همکار من هم باشد و مادر میگفت همسایهمان در فلان محله به این بچه خیلی علاقه داشت و یکهو همه بهخودشان میآمدند و میدیدند برای شیرینی 500 مهمان و برای شام حدود 300 مهمان را باید در یک تالار گران با چند رقم میوه، شیرینی، شیرکاکائو یا کافهگلاسه و... پذیرایی کنند. برای شام هم که جوجه حداقل ماجراست و چون به اصطلاح خشک است یا شاید کسی دوست نداشته باشد باید یک خورش کنارش باشد. خب وقتی این همه خرج مراسم و تالار شده حیف است عروس و داماد قبل از مراسم برای عکاسی به باغ نروند و یک گروه فیلم برداری هم از لحظه جوجه لُنباندن مهمانان و عسل دهان هم گذاشتن عروس و داماد فیلم نگیرند. تازه بهتر است حالا که فامیل هدیه میدهند به هرکدام یک گیفت داده شود. (هدیهای که از طرف عروس و داماد داده میشود) و مدام به این جزئیات غیرضروری اضافه میشود. بماند که اگر یک زوج خیلی اهل نمایش باشند ممکن است فرمالیته، افتر و خیلی چیزهای جدید و عجیب دیگر هم به مراسم اضافه شود که هر کدام یک قصه متفاوت دارند و کلی هزینه. اینطوری میشود که چنان داستان گره میخورد که جوانان یا سراغ ازدواج نمیروند؛ یا بعد از عقد اول، مراسم عروسیشان مدام به تعویق میافتد.
اما هنوز هستند جوانانی که چندان به اینکه بقیه جوانان فامیل چه کردند یا دیگران چه میگویند کاری ندارند؛ خط شکن نسلشان هستند برای ازدواجهایی ساده و در عینحال شیک که در آن خبری از خرجهای زیاد نیست، خانواده دوطرف به زحمت نمیافتند؛ مراسم طولانی نیست و عروس و داماد هم حینش درگیر یک ماراتن چند روزه عجیب نمیشوند. یک مدل از این عروسیهای ساده این است که دو خانواده به یک رستوران بزرگ یا تالاری ساده که کارکرد رستوران برای این مراسم دارد، برای ناهار یا شام دعوت میشوند. ساعتی بدون سروصدا و خودنمایی که چه کسی چهمقدار هدیه داده دورهم هستند و ناهار یا شامی میخورند و تمام. عروس و داماد هم ممکن است با کمک یک رفیق هنرمند که عکاسی و کمی ادیت بلد است در همان موقعیت خاطراتی ثبتکنند و هزینههای زیاد میوه، شیرینی، چند مدل غذا، آتلیه، فیلم بردار و لباسهایی را که حتی کرایهشان میلیونی است، پسانداز میکنند یا اگر پساندازی ندارند توی خرج و قرض نمیافتند. هرچند میشود به چنین مراسمی بخشهای کوچکی اضافه کرد یا آیتم دیگری از آن کم کرد. اما حرف این است که خانوادهها و فامیل باید اولویت را روی اینکه فرزندانشان زودتر ازدواج کنند و بهخانهشان بروند، بگذارند و از ظواهر کم کنند و مشوق چنین تصمیمهایی باشند. در این پرونده سراغ این موضوع رفتیم؛ با یک زوج که ازدواجی ساده داشتند صحبت کردیم و پای صحبت یک مشاور نشستیم.
ازدواج آسان؛ انتخابی نوین با آیندهای روشن؟
این باور رایج که شادی و خوشبختی زندگیمشترک وابسته به تجملات و تشریفات مراسم عروسی است، مغایر با واقعیت است
دکتر نجمه عابدی شرق|روان شناسبالینی - ازدواج آسان، پدیدهای نوظهور در جامعه امروز ماست که با استقبال فزایندهای از سوی بعضی جوانان روبهرو شده است. در این شیوه، زوجین با کنار گذاشتن تجملات و تشریفات رایج عروسی، مراسمی ساده و صمیمی برگزار کرده و زندگیمشترک خود را آغاز میکنند. اما این انتخاب چه تبعاتی برای آینده این زوجها خواهد داشت؟ آیا سادگی در برگزاری عروسی، بر کیفیت زندگی مشترک آنها تاثیر منفی میگذارد؟ آیا ممکن است در گذر زمان از این تصمیم خود پشیمان شوند؟ در ادامه به این سوالات پاسخ خواهیم داد.
این انتخاب باید آگاهانه باشد
ازدواج آسان، به عنوان یک انتخاب آگاهانه، میتواند نویدبخش زندگی مشترکی پایدار و پربار باشد. زوجهایی که با تفکری منطقی و با در نظر گرفتن شرایط خود، اقدام به ساده برگزار کردن عروسی میکنند، از همان ابتدا زندگی مشترک خود را بر پایه صداقت، درک متقابل و مدیریت صحیح هزینهها بنا مینهند. این امر میتواند زمینهساز ثبات و آرامش در زندگی آنها باشد. از سوی دیگر، سادگی در برگزاری عروسی به معنای نادیده گرفتن شور و اشتیاق جوانی یا احترام نگذاشتن به سنتها و آداب و رسوم نیست بلکه میتوان با خلاقیت و ابتکار، مراسمی زیبا و در عین حال ساده و کمهزینه برگزار کرد که خاطرهای خوش برای زوجین و مهمانان به ارمغان بیاورد.
تاثیر عروسی ساده بر کیفیت زندگیمشترک
برخلاف تصور برخی، سادگی در برگزاری عروسی هیچ ارتباطی به کیفیت زندگیمشترک در آینده ندارد. این امر که شادی و خوشبختی زندگی مشترک وابسته به تجملات و تشریفات عروسی است، باوری نادرست و مغایر با واقعیت است. موفقیت و شادکامی در زندگیمشترک، ریشه در عواملی عمیقتر مانند عشق، تعهد، درک متقابل، احترام و صبر دارد. زوجینی که با درک این موضوع، زندگیمشترک خود را بر پایه این ارزشها بنا میکنند، فارغ از تشریفات و هزینههای گزاف عروسی، طعم خوشبختی واقعی را خواهند چشید.
احتمال پشیمانی از برگزاری عروسی ساده؟
احتمال پشیمانی از هر تصمیمی در زندگی، تا حدی وجود دارد اما درخصوص ازدواج آسان، این احتمال به مراتب کمتر است چراکه زوجینی که این مسیر را انتخاب میکنند، با آگاهی کامل و با در نظر گرفتن شرایط خود، تصمیمی سنجیده و منطقی گرفتهاند. علاوه بر این، سادگی در برگزاری عروسی به معنای صرفنظر کردن از تمام خواستهها و علایق نیست. زوجین میتوانند با برنامهریزی و مدیریت صحیح، در چارچوب توان مالی خود، مراسمی مطابق با سلیقه و علایق خود برگزار کنند و از آن لذت ببرند.
خانوادهها را چطور متقاعد کنیم؟
متقاعد کردن خانواده و اطرافیان برای انتخاب ازدواج آسان، معمولا میتواند چالشبرانگیز باشد چرا که بسیاری از افراد، تجملات و تشریفات عروسی را جزئی جداییناپذیر از این امر میدانند. در این زمینه، صبر، صداقت و گفتوگوی منطقی، کلید موفقیت است. زوجین میتوانند با شرح دلایل و انگیزههای خود از انتخاب ازدواج آسان و همچنین بیان مزایای این شیوه، نظر اطرافیان را به این موضوع جلب کنند. مهمترین نکته این است که زوجین در تصمیم خود قاطع باشند و به باورها و ارزشهای خود ایمان داشته باشند. اطرافیان هم دیر یا زود، احترام و درک لازم را نسبت به این انتخاب خواهند داشت.
واکنش اصولی به مخالفتها
در مواجهه با مخالفتها و انتقادات، حفظ آرامش و احترام به نظرات دیگران، امری ضروری است. زوجین میتوانند با سعه صدر به صحبتهای مخالفان گوش داده و به سوالات و ابهامات آنها پاسخ دهند. تبادل نظر و گفت و گوی سازنده میتواند به درک متقابل و احترام بیشتر بین طرفین کمک کند. در نهایت، به یاد داشته باشید که ازدواج، آغاز مسیری مشترک در زندگی است. زوجین باید با اتکا به یکدیگر و با در نظر گرفتن خواستهها و نیازهای هم، بهترین تصمیمات را برای زندگی مشترک خود اتخاذ کنند و اجازه ندهند نظرات و انتقادات دیگران، مسیر آنها را تغییر دهد.
ماجرای مراسمی شیک و ساده، بدون نگرانی از بدهیهای بعدی
گفتوگو با عروس 21 سالهای که بدون یک مراسم متداول زندگیاش را شروع کرده و در کنار شوهرش و بدون انتظار از خانوادهها از پس کارها و حتی خرید وسایل برآمدهاند
هرقدر هم از مزایای چنین مراسم سادهای بگوییم بازهم تا پای صحبت کسانیکه خودشان چنین اتفاقی را تجربه کردند، ننشینیم فایدهای ندارد. ضحیسادات و سید مجتبی بهتازگی بزرگ ترهای فامیل را برای ناهار به یک رستوران خوب دعوت کردند، دخترخاله عروس با دوربینش عهدهدار ثبت خاطرات شده و در فضایی ساده و صمیمی یک مهمانی خودمانی را برگزار کردند. سراغ این عروس 21 ساله رفتیم که رشته مشاوره خوانده و به تازگی با مجتبی 22 ساله که مدیریت کسبوکار خوانده ازدواج کرده است تا از کم و کیف چنین مراسمی بگوید.
دلمان مراسمی دور از چشموهمچشمی میخواست
از ضحی میپرسم که ایده برگزاری چنین مراسمی چطور به ذهنتان رسید؟ میگوید: «همیشه دلمان میخواست که یک مراسم ساده، صمیمی و بهدور از چشموهمچشمی داشته باشیم؛ پس تصمیم گرفتیم فقط یک ناهار بدهیم و مراسممان هیچ تجملی نداشته باشد. تعداد مهمانان هم کم باشد تا جمع خودمانیتر شود». او در پاسخ بهاینکه دلیل چنین انتخابی چه بود؟ مثلاً میخواستید زودتر بهخانه خودتان بروید؟ میگوید: «خب هنوز خانهمان آماده نبود پس اولویتمان این نبود زودتر برویم سر خانه و زندگیمان ولی دلمان میخواست یک مراسم خوب بگیریم؛ جوریکه خیلی هزینه نداشته باشد؛ در عینحال شیک باشد و بتوانیم بقیه پولمان را پس انداز کنیم. بهویژه اینکه امکان نداشت پول دیگری مثل وام ازدواج و... دستمان بیاید و بتوانیم پسانداز کنیم. پس تصمیم گرفتیم همهاش را در یک شب خرج نکنیم. خلاصه طوری برنامهریزی کردیم که هم خوش بگذرد؛ هم باب میلمان باشد».
خیلیها نگران بودند بعداً پشیمان شویم
ضحیسادات که بهخاطر رشته تحصیلیاش دستی بر آتش موضوعات مرتبط با خانواده دارد، درباره واکنش اطرافیان میگوید: «قبل از مراسم همه به شدت مخالف بودند و میگفتند نمیشود بدون عروسی بروید سر زندگیتان. بهخاطر اینکه مهمانی ما در رستوران بود من هم قرار نبود لباس متداول عروسی بپوشم و به یک لباس شیک و سفید بسنده کردم؛ برای همین بعضی از بزرگ ترها میگفتند ما آرزو داریم تو را در لباس عروسی ببینیم. البته یک سری وقتی ماجرا را فهمیدند در ظاهر تشویق میکردند و دلگرمی میدادند اما پشت سر به دیگران میگفتند که نگران هستند اگر ما عروسی به شکل مرسوم نگیریم مدتی بعد پشیمان شویم و برای همین مدام از طرف همه تماس داشتیم تا نظرمان تغییر کند. در آن شرایط بهجای تمرکز روی کارهای مهمتر، مجبور بودیم به خیلیها توضیح بدهیم که تصمیممان را گرفتیم و دلیلی نمیبینیم اول زندگی یک خرج بزرگ داشته باشیم. هرچند هزینه همان ناهار هم کم نبود.»
واکنشها بعد مراسم متفاوت بود
اما انگار ورق ماجرا برای این زوج خوشبخت بعد از برگزاری مراسم که حدود دو هفته قبل بوده بهکلی برگشته؛ عروسخانم دراینباره میگوید: «عروسی ما تفاوتهای زیادی با بقیه داشت؛ بهطور مثال قرار نبود لباس عروسی بپوشم چون تصمیم داشتیم که آقایان و خانمها همه در یک سالن باشند اما یکهویی تصمیممان عوض شد و رفتیم سراغ یک لباس عروس پوشیده با روسری بلند. خب این تفاوتها قبلش غافلگیرانه بود اما همه بعد مراسم از جزئیات مراسم مثل سادگی و حتی نوع پوشش عروس و داماد خوششان آمد و حتی یکی از نزدیکان که ابتدا چندان موافق نبود بعد از برگزاری شیک مراسم ما ترغیب شده بود ازدواج تنها پسرش را به همین سبک برگزار کند.»
از کاری که میکنیم مطمئن بودیم
از عروس میپرسم نگران نبود بعداً پشیمان شود که خیلی کارها را نکرده؟ بهطور مثال آتلیه نرفته و... ضحی در واکنش به این سوال میگوید: «من و مجتبی همیشه دلمان یک چنین مراسمی میخواست و خیلی راجع به آن صحبت کرده بودیم تا به این نتیجه رسیدیم. وقتی مطمئن بودیم پس دقیقاً همان تفکراتی را که همیشه داشتیم اجرا کردیم. بهنظر من مراسمی خوب و خاطره انگیز میشود که به همه خوش بگذرد نه اینکه یک عده بهخاطر هزینهای که انجام شده نگران بدهیها باشند. اصلاً مراسمی خوب است که باب دل عروس و داماد باشد چون آن روز، روز آنهاست».
تفاوت ازدواج ما فقط در مراسمش نبود
بد نیست بدانید ضحی و مجتبی فقط یک مراسم متفاوت برگزار نکردند و حتی در بقیه مراحل این ازدواج هم مصمم بودند همه کارها با خودشان باشند. حرفهای این عروس 21 ساله را در این باره بخوانید: «ما از اول که تصمیم به ازدواج گرفتیم دلمان میخواست خودمان پای انتخابی که کردیم باشیم، یعنی همه کارها را خودمان انجام بدهیم. هم خرید جهیزیه و هم مراسم عروسی و ... یعنی معتقد بودیم ما تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم پس نباید بقیه را در خرج و زحمت بیندازیم، پس نه توقع طلا و سرویس از خانواده داماد داشتیم؛ نه توقع خرید جهیزیه از خانواده عروس و به هر دو طرف گفتیم ما خودمان هر چیزی را لازم باشد، تهیه میکنیم؛ بقیه هم در قالب هدیه اگر خواستند چیزی بدهند نه اینکه زیر فشار بروند. الان هم با حقوق کارمندی و معمولی همسرم کم کم شروع به خرید قسطی وسایل کردیم و با پشتوانه وام ازدواجمان به لطف خدا همه چی به خوبی انجام شد و تا حالا مشکلی نداشتیم؛ در یک کلام اینکه خدا واقعاً برایمان برکت و روزی رساند.»
منبع: خراسان
انتهای پیام/