حکایت بازیگری که به خسرو شکیبایی بال پرواز داد
تاریخ انتشار: ۸ مرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۷۹۰۶۹۹
خسرو شکیبایی در یکی از آخرین گفتگوهایش با روحالله جعفری گفته بود: لازم است از مرحوم هادی اسلامی به عنوان استادی که راه را در عرصه بازیگری برایم هموار کرد، یادی کنم و بگویم او به من بال پرواز کردن داد.
به گزارش شریان نیوز،روز ۱۷ آبان ۱۳۱۸ در محله پامنار تهران پسرکی زاده شد شیفته دنیای لوطیها و مرام و مسلکشان، پسرکی که وقتی به جوانی رسید، دست خسرو شکیبایی را گرفت و به او بال پرواز داد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
صحبت از هادی اسلامی است؛ بازیگری که کمتر شناختیمش چراکه در زمانه او رسانهها این چنین فراگیر نبودند تا هنرمندی، چون او را معرفی کنند و حالا که بیش از ربع قرن از کوچ زودهنگامش میگذرد، از میان روزنامههای گرد و خاک گرفته و خاطرات پراکنده بازماندگان دهههای طلایی تئاتر و سینما، نشانههایی از این هنرمند را جست و جو میکنیم تا شاید تصویری هرچند کوچک از او به دست آوریم. عجیب اینکه در این سرک کشیدنها، از زبان پسرش شنیدیم بازیگر مورد نظرمان هنوز یک جایزه از سینما طلب دارد!
جوانک نجیب دهه ۴۰
تماشاگران تئاتر در دهه طلایی چهل، جوانکی را به یاد دارند با چهرهای محکم و نجیب و نگاهی پر ابهت. جوانکی که همچون دیگر همنسلان خود در همان سالهای بیست سالگی خیلی زود، خیلی از کارهای ماندگارش را به ثمر رساند چراکه شاید خودش هم پیش بینی میکرد زندگی به او فرصت چندان زیادی نمیدهد.
هادی اسلامی در دوره نوجوانی و همزمان با تحصیل در دبیرستان دارالفنون، فعالیت هنری خود را آغاز کرد. به دانشکده تئاتر رفت و نخستین بار با نمایش «روسری قرمز» حضور روی صحنه را تجربه کرد. از همین جا بود که جادوی صحنه هرگز او را رها نکرد و تا زمانی که زنده بود، خود را فرزند تئاتر میدانست.
همه ستارههایی که گروه جاوید به سینما بخشید
جوانک پر شور با تعدادی از همسن و سالان خود گروهی درست کرد به نام گروه تئاتر «جاوید». گروهی که به گفته بهزاد فراهانی، هادی اسلامی آن را بدون یاری گرفتن از کسی تشکیل داد و از میان استعدادهایی از مناطق پایین تهران، بزرگان زیادی را به سینما آورد. هنرمندانی مانند سیروس گرجستانی، تانیا جوهری، خسرو شکیبایی و ابوالفضل پور عرب.
در همین گروه بود که خسرو شکیبایی، لذت بازیگری را چشید. آنچنان که سالها بعد در یکی از آخرین گفتگوهایش با روحالله جعفری که سال ۱۳۸۷ منتشر شد، درباره آن روزها چنین گفت: «با ورود به گروه مرحوم هادی اسلامی، به آنچه به آن عشق میورزیدم و هنوز هم بدان عشق میورزم، یعنی دنیای بازیگری، به صورت حرفهای وارد شدم. در این جا لازم است از مرحوم هادی اسلامی به عنوان استادی که راه را در این عرصه برایم هموار کرد، یادی کنم و بگویم او دست مرا گرفت و به من بال پرواز کردن داد. روحش شاد.»
شکیبایی در این گفتگو از اسلامی به عنوان هنرمندی یاد کرد که به خلاقیت بازیگری که دلش برای کار میسوخت، اعتقاد داشت و به چنین بازیگری بال پرواز کردن میداد.
او نظم و انضباط هادی اسلامی را ستایشبرانگیز و مثالزدنی میدانست و کار با او را لذتبخش خوانده بود؛ لذتی که تا پایان عمر با شکیبایی ماند چراکه در کارهای اسلامی، بازیگر از توانمندیهای خود آگاه میشد.
«زیر گذر لوطی صالح» و حمایت عباس جوانمرد
آنها با یکدیگر کار کردند و با همین گروه بود که نمایش «زیر گذر لوطی صالح» به اجرا رسید؛ نمایشی که هم خود اثری درخشان بود و هم گروه جوان و توانمندش را به عنوان استعدادهایی تازه به هنر ایران معرفی کرد. برای هنرمندان موی سپید کرده تئاتر، نام هادی اسلامی هماره یادآور همین نمایش است.
«زیر گذر لوطی صالح» بعد از تمرینهایی طولانی در انجمن ایران آمریکا به صحنه رفت. با این نمایش هم هادی اسلامی به عنوان نمایشنامهنویس، کارگردان و بازیگری مستعد شناخته شد و هم خسرو شکیبایی به چشم آمد.
اما این تنها ره آورد اجرای این نمایش نبود چراکه «زیر گذر لوطی صالح»، سرآغازی شد برای تشکیل گروه هنر ملی دوم یا همان شاخه دوم گروه هنر ملی با حمایت عباس جوانمرد.
جوانمرد که در آن سالها سرپرست گروه هنر ملی بود، برای نخستین اجرای این نمایش به سالن انجمن ایران آمریکا دعوت شد و بعد از این اجرا به درخواست یکی از دوستانش، قرار شد این گروه جوان را حمایت کند.
جوانمرد این خواسته را اجابت کرد و برای گروه تئاتر «جاوید» به سرپرستی هادی اسلامی، نام گروه دوم هنرملی را برگزید. گروه هنرملی به لحاظ مادی و معنوی تا زمان ادامهی فعالیت در عرصهی هنر نمایش از گروه اسلامی بهعنوان گروه دوم هنرملی حمایت کرد. (به نقل از کتاب گروه هنر ملی از آغاز تا پایان ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۷ نوشته روح الله جعفری)
از «آنتیگونه» و «ادیپ شهریار» تا «حاکم یک شبه» و «پرومته در زنجیر»
بازی در نمایشهایی مانند «ادیپ شهریار» و «آنتیگونه» به کارگردانی جمشید ملکپور از جمله فعالیتهای او در حوزه بازیگری تئاتر بود. جعفر والی، محمد علی کشاورز و شهلا میربختیار دیگر همبازیهای او بودند.
«پرومته در زنجیر» و «بیا تا گل برافشانیم» دیگر نمایشهایی است که به کارگردانی مجید جعفری اجرا شد و هادی اسلامی و خسرو شکیبایی در این نمایشها همبازی بودند.
اسلامی خود نمایش «حاکم یک شبه» را در تالار اصلی تئاتر شهر به صحنه برد و بنا داشت بار دیگر نمایش «زیر گذر لوطی صالح» را هم اجرا کند، اما مجوز اجرای این اثر به مشکل برخورد تا اینکه بعد از درگذشت او جمعی از دوستانش با همراهی پسرش آرش، این نمایش را به مدت دو ماه در تئاتر شهر و در تماشاخانه «سنگلج» روی صحنه بردند.
هادی اسلامی به روایت فرزندش آرش
در میان جست و جوهای خود برای کشف این هنرمند گپ و گفتی هم با فرزندش آرش داشتیم. فرزندی که در کودکی در برخی از آثار هنری در کنار پدرش بازی کرده است.
از آرش اسلامی درباره کتاب زندگینامه پدرش میپرسیم و او پاسخ میدهد: از همان زمانی که پدر فوت کرد، این موضوع برایمان مهم بود، ولی به دلیل یکسری ملاحظات، ترجیح دادیم انجام نشود. پیشنهادهای مختلفی برای گردآوری زندگینامه ایشان مطرح شد، ولی به لحاظ کیفی نتوانست اطمینان ما را جلب کند و ناگزیر آنها را کنار گذاشتیم.
او که به هنگام فوت پدرش ۱۲ سال داشته است، میگوید: بسیار علاقهمندم تا جنبههای مختلف زندگی پدرم مورد توجه قرار بگیرد. بسیاری او را با فیلم «خواستگاری» به یاد دارند در حالیکه پدر در آثار بسیار زیادی بازی کرده بود.
توصیه علی نصیریان به آرش اسلامی
آرش اسلامی از عشق پدرش به تئاتر هم صحبت میکند: پدرم عاشق تئاتر بود. شاید این ارتباط نفس به نفس با تماشاگر بود که این چنین او را شیفته میکرد. همیشه میگفت من فرزند تئاترم و خود را مدیون تئاتر میدانست همچنانکه همواره آقای جوانمرد و خانم مهین دیهیم را هم استاد خود میخواند و غمگین بود که این بزرگان به اندازه کافی قدر ندیدهاند.»
او جملهای از علی نصیریان هم نقل میکند و ادامه میدهد: در برنامهای خدمت آقای نصیریان رسیدم و ایشان به من گفتند پدرت خدمات زیادی به تئاتر ارایه کرده و باید این وجوه فعالیتش شناخته شود.
عمو خسرو از این عموهای الکی نبود
دوستی هادی اسلامی و خسرو شکیبایی که از روزهای پر تب و تاب جوانی آغاز شده بود، همچنان باقی ماند تا جایی که آرش اسلامی در این باره میگوید: عمو خسرو همیشه برای ما یک عموی واقعی بود. او هرگز این عموهای الکی نبود. پدرم و او فارغ از بحثهای کاری، خیلی به هم نزدیک بودند.
یکی از جوان اولهای سینمای دهه شصت
اسلامی پس از انقلاب مانند تعدادی دیگر از همنسلان خود، فعالیت در سینما را آغاز کرد. او روی پرده نقرهای هم همچون صحنه تئاتر خوش درخشید و در دهه ۶۰ یکی از جوان اولهای سینمای ایران شد.
بازی در آثاری مانند «دست شیطان»، «معما»، «مرگ سفید» آثار حسین زندباف، «ساده لوح»، «خواستگاری»، «شتابزده» به کارگردانی مهدی فخیمزاده، «آوار» کار سیروس الوند، «قدیس» و «ملخزادگان» به کارگردانی ناصر محمدی، «شاخههای بید» به کارگردانی امرالله احمدجو، «جهیزیه برای رباب» کار سیامک شایقی، از جمله آثاری است که او در آنها بازی کرد.
اما برای بازی در فیلم «اتوبوس» به کارگردانی یدالله صمدی، جایزه بهترین بازیگری مرد را از چهارمین جشنواره فیلم فجر به خانه برد.
بازی او در فیلم «سرب» کار مسعود کیمیایی هم به چشم هیات داوران هفتمین جشنواره فیلم فجر آمد و او را نامزد دریافت جایزه کرد. در میان رقیبان او عزتالله انتظامی برای فیلم «گراند سینما» و علی نصیریان برای فیلم «سالهای خاکستری» هم حضور داشتند و در نهایت جایزه به انتظامی رسید. او بعدتر در کتاب «آقای بازیگر» بازی اسلامی را در فیلم «سرب» ستود و آن را فوقالعاده توصیف کرد.
حکایت جایزه عجیب جشنواره نیویورک
آرش اسلامی در ادامه، اما ماجرایی عجیب را روایت میکند؛ ماجرایی درباره جایزهای جهانی که هنوز به دست پدرش نرسیده است!
اسلامی یادآوری میکند: بعد از فوت پدرم اتفاقی عجیب افتاد. گفتند ایشان در جشنواره نیویورک برای بازی در فیلم «سرب» جایزهای گرفته است، ولی خود من نسبت به این جایزه تردید داشتم تا اینکه سال گذشته که آقای کیمیایی در برنامهای خصوصی، فیلم را اکران کرد، از آقای محمد هاشم سبوکی تهیهکننده فیلم درباره این جایزه پرسیدم و ایشان تایید کرد و گفت این جایزه نزد من امانت است و قرار شد در مراسمی، آن را ارایه دهد که ماجرای کرونا پیش آمد.
اشتیاقی برای انتشار نمایشنامهها
او درباره انتشار نمایشنامههای پدرش هم میگوید: همه نمایشنامهها و دستنوشتههای پدرم را دارم و خیلی علاقهمندم آنها را به چاپ برسانم.
توصیه به فرزندان
هادی اسلامی گرچه هنرمند شاخصی بود، ولی چندان علاقهای نداشت تا فرزندانش کار هنری را به عنوان شغل انتخاب کنند. پسرش آرش میگوید: پدر همیشه میگفت شغل دیگری برای کسب درآمد داشته باشید و هنر را برای دلتان دنبال کنید.
او گرچه در چند اثر نقشآفرینی داشته است، ولی در حوزه آی تی و امنیت اطلاعات فعالیت میکند با این حال در کنار این شغل، دستی هم در موسیقی دارد و با شهرداد روحانی همکاری میکند.
بازی در نقش مدرس
هادی اسلامی در تلویزیون چندان پرکار نبود. با این حال بازی در نقش سید حسن مدرس در سریال «مرغ حق» به کارگردانی حسین مختاری از جمله آثاری است که او در آن بازی کرده است.
فصل آخر؛ سفر بیبازگشت
هادی اسلامی رفتنی ناباورانه و زودهنگام داشت. او مشغول بازی در فیلم «بدل» کار جهانگیر جهانگیری بود که در سن ۵۳ سالگی و بر اثر سکته قلبی درگذشت.
درباره روز درگذشت او از دو تاریخ یاد میشود؛ ۷ و ۹ مرداد. وقتی که دلیلش را از پسرش جویا میشویم، توضیح میدهد: پدر بامداد ۷ مرداد ماه فوت کرد، ولی خاکسپاریاش روز ۹ مرداد انجام شد و بر سنگ مزارش در ابن بابویه همین تاریخ نقش بست.
او که هنگام درگذشت پدرش ۱۲ سال داشته است، روز خاکسپاری را خوب به یاد دارد: جمعیت زیادی در تالار وحدت جمع شده بود به طوری که پلیس ناچار شد برای ایجاد نظم، مداخله کند. این جمعیت در شرایطی آمده بود که آن زمان رسانهها به این شکل گسترده نبودند و شبکههای اجتماعی هم وجود نداشتند و اطلاعرسانی، محدودیتهای زیادی داشت.
اما چرا ابن بابویه؟
هادی اسلامی جزو میهمانان ابن بابویه است. اما چرا در این آرامگاه به خاک سپرده شد، آرش اسلامی در این باره میگوید: زمان فوت پدرم تازه قطعه هنرمندان بهشت زهرا را تاسیس کرده بودند و پیشنهاد کردند در این قطعه دفن شود، ولی خواسته ما خاکسپاری ایشان در ابن بابویه بود چراکه مادرشان در همین آرامگاه بود و پیشینه تاریخی این مکان و آرمیدن چهرههایی مانند جهان پهلوان تختی در آن، ما را بر آن داشت تا ایشان را در همین مکان به خاک بسپاریم.
حالا ۲۷ سال از آن روز میگذرد. در این مدت تعداد زیادی از هم قطاران او راهی دیار باقی شدهاند. سیروس گرجستانی مسافر تازه آن جهان است. کسی چه میداند شاید جوانان گروه تئاتر «جاوید» در جهان جاوید نیز دست به کار خلق نمایشی تازه باشند.
منبع: شریان
کلیدواژه: اسلامی به عنوان هادی اسلامی آرش اسلامی خسرو شکیبایی گروه هنر ملی ابن بابویه بال پرواز سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت shariyan.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «شریان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۷۹۰۶۹۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کیهان: فاجعه برجام در انتظار لایحه عفاف! /جمهوری اسلامی: روحانیت خودش پیشقدم شود/از پرواز با بال استعدادها تا پرواز با جت شخصی
به گزارش «تابناک» روزنامههای امروز یکشنبه ۹ اردیبهشت ماه در حالی چاپ و منتشر شد که خداحافظی با اقتصاد زیر زمینی، تولید زیر تیغ واردات یارانه ای، چالش از سرگیری مذاکرات هستهای و یک صندلی و چندین مدعی در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
کیهان: فاجعه برجام در انتظار لایحه عفاف!
حسین شریعتمداری مدیرمسئول کیهان در بخشی از یادداشتی در شماره امروز این روزنامه نوشت: ۱- شاید از تیتر یادداشت پیش روی تعجب کنید و از خود بپرسید؛ «برجام» با لایحه «عفاف و حجاب» چه نسبتی دارد؟! در نگاه اول حق با شماست! موضوع برجام فناوری هستهای و مقصود از آن لغو تحریمهای ظالمانه و غیرقانونی علیه کشورمان بود، ولی موضوع لایحه عفاف و حجاب، مقابله با پدیده پلشت و خانمانسوز کشف حجاب است. اما مروری -هرچند گذرا- بر متن لایحه عفاف و مسیری که تاکنون طی کرده است، این نگرانی جدی را پیش میکشد که مبادا همانگونه که برجام به جای لغو تحریمها، تعداد آنها را دو برابر کرد، لایحه عفاف و حجاب نیز به جای پیشگیری از ناهنجاری کشف حجاب، گسترش این پدیده پلشت را به دنبال داشته باشد! مجلس قبلی برجام را بیتوجه به انتقادات جدی و مستند منتقدان، ظرف ۲۰ دقیقه تصویب کرد و شد آنچه نباید میشد! مراحلی که در تصویب لایحه عفاف و حجاب دنبال میشود نیز با آنچه بر سر تاسیسات هستهای کشورمان آوار شد، شباهتهایی دارد و صد البته با دامنهای بسیار گستردهتر و خطرناکتر! تعجب نکنید. بخوانید!
۲- این روزها لایحه موسوم به عفاف و حجاب برای بررسی نهائی در دستور کار شورای محترم نگهبان قرار گرفته است. پیش از این و در طول نزدیک به یک سالی که از تهیه و تنظیم این لایحه میگذرد، در چند نوبت و متناسب با مراحل مختلفی که لایحه طی میکرد، به ارزیابی و نقد مستند برخی از مفاد آن پرداخته بودیم، ولی متاسفانه علیرغم برخی تغییرات، موارد سؤالبرانگیز کماکان و یا کم و بیش در متن لایحه دیده میشود که میتواند کارآمدی آن را با تردیدهای جدی روبهرو کند. از این روی، اشاره به نکاتی را در این خصوص خالی از فایده نمیدانیم.
۳- اولین پرسش که اساسیترین نیز هست، این که لایحه یاد شده بر اساس کدام نیاز و برپایه کدام ضرورت تهیه شده است؟!
الف: اگر پاسخ آن است که برای مقابله با کشف حجاب و حفظ عفت عمومی نیاز به قانون داشتهایم که باید گفت این پاسخ قابل قبول نیست! چرا که موضوع و متن مواد ۶۳۸ و ۶۳۹ از قانون مجازات اسلامی و قانون موسوم به البسه (مصوب ۲۸ اسفند ۱۳۶۵) به وضوح در این خصوص بوده و هست؛ بنابراین فقدان قانون نمیتواند انگیزه قابل پذیرشی برای تهیه لایحه مورد اشاره باشد.
ب: ممکن است گفته شود که قوانین موجود کافی نبوده و نیاز به اصلاح داشته است! در این صورت میتوانستند با ارائه ماده واحده، مفاد قانون قبلی را اصلاح کنند!
ج: بر فرض که تهیه و تدوین قانون تازهای برای حجاب ضرورت داشته است! سؤال این است چرا مادام که قانون جدید به تصویب نرسیده است، این پدیده خسارتآفرین به حال خود رها شده و برای پیشگیری از آن به قوانین موجود عمل نشده است؟ این «ترک فعل» که مصداق روشن عمل مجرمانه است با کدام توضیح قابل قبولی صورت گرفته است؟!
۴- ممکن است ادعا شود که روبهرو شدن با شرایط خاص! علت احساس نیاز به تهیه این لایحه بوده است! که باید پرسید: کدام شرایط خاص مورد نظرتان است؟! جامعه روال عادی خود را طی میکرد و رخداد و شرایط ویژهای در میان نبود. حضرت آقا در دیدار رمضانی مسئولان نظام به همین نکته اشاره کرده و میفرمایند: «یک مطلب دیگری را من میخواهم مطرح کنم و آن چالش تحمیلی مسئله «حجاب» در کشور است. مسئله حجاب تبدیل شده به یک چالش و بر کشور ما تحمیل شده، این را تحمیل کردند. کسانی نشستند نقشه کشیدند، برنامهریزی کردند که حجاب بشود یک مسئله در کشور ما، در حالی که چنین مسئلهای در کشور وجود نداشت، مردم با شکلهای مختلف داشتند زندگی میکردند». آیا پیش کشیدن لایحه حجاب و عفاف بیآن که ضرورتی داشته باشد، بخشی از پازل دشمن و کمک به این «چالش تحمیلی» نبوده است؟!
۵- آیا موارد یاد شده شکبرانگیز نیست؟! و انگیزه تدوین و تهیه لایحه موسوم به حجاب و عفاف را با تردیدهای جدی روبهرو نمیکند؟! و آیا اقدام به تهیه این لایحه همان «چالش حجاب» نیست که در غفلت و سادهاندیشی مسئولان، به نظام و تودههای عظیم مردم متدین و پاکباخته کشورمان تحمیل شده است؟! اگر پاسخ منفی است، بفرمایید چرا از هنگام تهیه لایحه عفاف تاکنون، ناهنجاری کشف حجاب گستردهتر شده است؟! چرا برخلاف تاکید رئیس قوه قضائیه و رئیسجمهور بر اجرای قوانین موجود، از اجرای آن خودداری شده است؟! چرا لایحهای با ۹ ماده از سوی قوه قضائیه و افزایش آن به ۱۵ ماده توسط قوه مجریه وقتی به مجلس میرود به ۷۱ ماده و در حجم انبوه ۳۲۴۲۱ کلمه
(بخوانید کلیات ابوالبقا) تبدیل میشود و نزدیک به یک سال در کوچه پس کوچههای مجلس معطل میماند؟!
جمهوری اسلامی: روحانیت خودش پیشقدم شود
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود با عنوان روحانیت خودش پیشقدم شود نوشت: بار دیگر به مناسبت بررسی بخش هزینههای لایحه بودجه کل کشور سال ۱۴۰۳ فهرستی از بودجههای پیشنهادی دولت برای نهادهای فرهنگی و مذهبی در فضای مجازی و رسانهها منتشر شد که با اعتراضهائی همراه است. اعتراضها عموماً بر این محورها متمرکز هستند که در شرایط دشوار اقتصادی کشور چرا به این نهادها بودجه تعلق میگیرد و یا چرا چنین مبالغ زیادی برای آنها پیشنهاد شده است؟ محور دیگر اعتراض نیز اینست که این نهادها تاثیر ملموسی بر زندگی مردم ندارند و به همین دلیل تخصیص چنین بودجههائی به آنها منطقی نیست.
طبق آنچه در فهرست منتشرشده آمده، جمع مبلغ پیشنهادی برای نهادهای فرهنگی و مذهبی ۶۷۰ هزار میلیارد ریال است که البته رقم قابل توجهی است. بدون اینکه درباره محورهای اعتراضات یادشده قضاوتی داشته باشیم، بر این نکته تاکید میکنیم که بعضی از نهادهائی که نامشان در فهرست آمده اصولاً وجودشان ضرورتی ندارد، بعضی دیگر از آنها خاصیتی ندارند، تعدادی نیز به میزان بودجهای که برای آنها پیشنهاد شده اثربخشی ندارند و در مورد حرم امام خمینی نیز همانطور که در سالهای گذشته بارها تذکر دادیم اصولاً اینهمه توسعه و خرجتراشی خلاف مشی خود امام است. باقی میماند بودجهای که برای حوزههای علمیه پیشنهاد شده که اشکال اساسی آن مربوط به استقلال روحانیت است.
در سالهای گذشته هنگامی که به تخصیص بودجه دولتی برای حوزههای علمیه و نهادهای مرتبط با آنها انتقاد میکردیم، بعضی از طلاب و علما در قالب گلایه به ما میگفتند مگر از وضع شدیداً فلاکتبار طلاب و روحانیین از نظر معیشت خبر ندارید که به بودجه مربوط به حوزههای علمیه اعتراض میکنید؟
جواب ما این بود و اکنون نیز اینست که میدانیم بسیاری از طلاب و فضلای حوزههای علمیه و حتی علمای شهرستانها با فقر و ناداری دست و پنجه نرم میکنند و تعداد زیادی از آنها بخش قابل توجهی از وقت خود را به کارهای خدماتی از قبیل پیک موتوری، مسافرکشی و تمیز کردن خانهها و شرکتها مشغولند تا بتوانند از عهده حداقل هزینه زندگی برآیند. با اینحال به دلایل متعدد معتقدیم روحانیت نباید از بودجه دولتی ارتزاق کند. ممکن است افرادی به دلایل خاصی که دارند، اعتقادی به آنچه ما به عنوان دلایل متقن برای ضرورت اجتناب روحانیت از پذیرش بودجه دولتی مطرح میکنیم نداشته باشند. این، حق طبیعی آنهاست که اینگونه فکر کنند و از تخصیص بودجه دولتی به حوزههای علمیه دفاع نمایند. میبینیم که در عمل نیز تفکر آنها بر کشور حاکم است و متولیان امور به آنچه دیگران با نیت خیرخواهی و مصلحتاندیشی برای روحانیت میگویند اعتنائی نمیکنند و ترتیب اثر نمیدهند.
مهمترین دلیل ما برای این تفکر که حوزههای علمیه و دستگاههای مرتبط نباید از بودجه دولتی ارتزاق کنند اینست که وابسته شدنشان به بودجه دولتی آنها را به دولت و حکومت وابسته میکند و استقلال را که سرمایه اصلی روحانیت است از آن سلب مینماید. هیچکس نمیتواند ادعا کند که روحانیت میتواند به بودجه دولتی وابسته باشد و در عین حال استقلال خود را هم حفظ کند. علت اینکه امام خمینی هرگز اجازه استفاده حوزههای علمیه از هیچ بودجهای غیر از آنچه مردم با طیب خاطر به آنها میدهند را ندادند، همین بود که آن را با استقلال روحانیت در تضاد میدانستند. تجربه چند دهه اخیر نیز بر صحت نظر امام خمینی مهر تایید گذاشته است. مراجع صاحبنام و ذینفوذی مانند مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی و آیتالله صافی گلپایگانی نیز بر همین عقیده بودند و همین مسیر را ادامه دادند.
نکته دیگری که باید مورد توجه روحانیت قرار گیرد اینست که تنگناهای معیشتی در حال حاضر به آنها اختصاص ندارد. این، گرفتاری بزرگی است که دهها میلیون نفر از مردم کشورمان با آن دست و پنجه نرم میکنند. افتخار روحانیت در طول تاریخ این بود که مانند ضعیفترین اقشار جامعه زندگی میکرد و به همین دلیل، خودش محبوب و کلامش نافذ بود. حالا هم باید مانند مردم عادی زندگی کند تا مردم پذیرایش باشند. مردم وقتی استقلال روحانیت را ببینند و احساس کنند که حامی آنها و زبان گویای آنهاست، حاضرند هرچه دارند را با روحانیت تقسیم کنند تا این نهاد باقی بماند و بتواند در مقاطع حساس در برابر ظلم و ناروا بایستد.
خوبست این را هم به عنوان نکته پایانی بگوئیم که بودجههای دریافتی حوزهها بیش از آنکه صرف طلاب نیازمند شود به پشتمیزنشینانی میرسد که حوزههای علمیه بدون آن میزها هم میتوانند ادامه حیات بدهند و چه بسا حیات بهتر. با توجه به این واقعیتها آیا بهتر نیست روحانیت خودش پیشقدم شود و از گرفتن بودجه دولتی خودداری کند؟
از پرواز با بال استعدادها تا پرواز با جت شخصی
ناصر ذاکری طی یادداشتی در شماره امروز شرق با عنوان از پرواز با بال استعدادها تا پرواز با جت شخصی نوشت: پرونده مجازبودن خرید و تملک جت شخصی پس از مصاحبه اخیر رئیس سازمان هواپیمایی کشوری مورد توجه رسانهها قرار گرفت و حتی توضیح بعدی سازمان که این قانون مربوط به دو دهه پیش است، نتوانست موضوع را برای مخاطبان هضمکردنی یا تحملپذیر کند. درواقع تملک جت شخصی به خودی خود امر چندان مهمی نیست. درست مثل هر حوزه دیگر در اقتصاد، فرد با درنظرگرفتن شرایط خود تصمیم به خرید کالایی خاص میگیرد. بهعنوان مثال فردی برای تعطیلات آخر هفته خود دو میلیون تومان کنار میگذارد و آن دیگری متناسب با درآمدش صد برابر این مبلغ را هزینه میکند؛ اما اهمیت این پرونده ارتباط نزدیک با شرایط خاص اقتصادی و اجتماعی امروزمان دارد که در زیر به چند نکته مرتبط با آن اشاره میکنم:
۱ – تورم دورقمی شرایط دشواری را برای گروه عظیمی از شهروندان کشور ایجاد کرده و آنان مجبور هستند برای ایجاد تعادل بین دخلوخرج خود بسیاری از سرفصلهای ضروری هزینه را حذف کنند و حتی از خیر درمان بیماریهایشان نیز بگذرند. سفر هوایی سالهاست از سبد مصرفی این گروه عظیم خط خورده است. گفتنی است که با عنایت به سطح دستمزد مصوب قانون کار برای سال جاری، حقوق ماهانه یک کارگر معادل قیمت بلیت رفت و برگشت هوایی در مسیر تهران به مشهد برای یک خانوار دونفره است؛ ازاینرو روشن است که سفر هوایی جایی در زندگی جاری گروه کثیری
از شهروندان ندارد.
۲ – سیاستگذاری نامعقول اقتصادی در طول دهههای گذشته منتهی به شکلگیری فاصله طبقاتی بسیار عظیم شده و در کنار فقر آزاردهنده گروه کثیری از شهروندان، رفاهی حیرتانگیز و باورنکردنی برای گروهی اندک به ارمغان آورده است. سطح زندگی بهاصطلاح لاکچری آنان به گونهای است که نداشتن جت شخصی را میتوان یک محرومیت جدی برایشان تلقی کرد که طبعا باید برایش چارهای اندیشیده شود.
۳ – بسیاری از ثروتمندان بزرگ کشور تاجران جوان و تازهکاری هستند که نه به اتکای نبوغ کارآفرینی؛ بلکه با کمک روابط خانوادگی و استفاده از نفوذ خانوادگی به ثروتهای کلان دست یافتهاند. مثلا فلان جوان تازهکار با استفاده از فرصتی که تحریم نفت ایران ایجاد کرده و با کمک حامیان بانفوذش و با ادعای تکراری «دورزدن تحریم» یکشبه ره صدساله طی کرده و به ثروتی افسانهای دست مییابد. بهاینترتیب میتوان ادعا کرد بیشتر متقاضیان خرید و استفاده از جت شخصی، این گروه ثروتمندان تازه بهدورانرسیده و برخوردار از رانت خانوادگی خواهند بود.
۴ – در شرایط کمبود منابع مالی دولت، سازمانهای دولتی ناگزیر هستند شیوههای جدیدی را برای کسب درآمد و ترازکردن دریافتیها با پرداختیهایشان بیازمایند. ارائه خدمات به دارندگان جت شخصی راهی بسیار مناسب برای کسب درآمد است؛ آنهم در شرایطی که افزایش قیمت بلیت و فرسودگی ناوگان هوایی به شکلگیری ظرفیت بیکار در اکثر فرودگاههای کشور منتهی شده است.
۵ – سالهاست که در حوزه مدیریت شهری از ضرورت افزایش سهم شبکه حملونقل عمومی در حملونقل شهری سخن گفته میشود که صرفههای بسیاری برای اقتصاد کلان کشور ایجاد میکند و درواقع اولویتدادن به منافع اجتماعی در مقایسه با منافع فردی را مطرح میکند؛ اما اینک برخی الزامات اقتصادی متولیان امر را در مسیری سوق داده که به فکر ارائه خدمات به «ازمابهتران» با هدف کسب درآمد بیشتر باشند.
اما نکته تأملبرانگیز این است که قانون اساسی ما بهعنوان دستاورد زیباترین و باشکوهترین انقلاب تاریخ بشر، شرایطی آرمانی را تصویر میکند که در آن محدودیتهای مادی نمیتواند مانع پرواز با بال استعدادها شود. جامعه موظف است هرگونه امکان پیشرفت را در اختیار تکتک شهروندان در دوردستترین روستاها قرار بدهد تا هرکسی بتواند تا هر ارتفاعی که آرزویش را دارد، پرواز کند، تولید ثروت کند، کسب علم و معرفت کند یا در اندیشه رشد معنوی خود باشد و به عبارتی فقر خانوادگی یا توسعهنیافتگی منطقه نباید مانع پرواز او شود. اینک با گذشت سالها دولتمردان در دفاع از عملکرد خود میتوانند به فهرست بلندبالایی از مشکلات اشاره کنند که مانع تحقق این رؤیای ارزشمند و باشکوه شدهاند؛ همان مشکلاتی که آنان را واداشت تا از انجام تعهد آموزش رایگان یا تأمین مسکن برای همگان شانه خالی کنند؛ اما گویا از دید دولتمردان محترم این ناکامی دردناک دلیل آن نمیشود که فرصت نوعی دیگر از پرواز را از مردم بگیریم: اگر پرواز با بال استعدادها مقدور نشد، به جایش امکان پرواز با جت شخصی را فراهم میکنیم!
آرمان نیکاندیشانی که متن قانون اساسی را نوشتند، این بود که حتی فرزندان فقیرترین و محرومترین خانوادههای کشور از پرواز با بال استعداد بازنمانند؛ اما اینک پرواز با جت شخصی فقط مختص کسانی است که فرزند فلان فرد متنفذ باشند و با استفاده از رانت نام خانوادگی اجازه «دورزدن تحریم» را بیابند؛ کسانی که لابد در گام بعدی متقاضی داشتن «فرودگاه شخصی» هم خواهند بود.