ای ساکن جان ما آخر تو کجا رفتی...
تاریخ انتشار: ۲۰ مهر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۶۰۱۷۲۹
تمام سنگینی این اندوه بر ما حسرتی از رفتن تو نیست که هستی! از دیگر نداشتن توست. تویی که زندگی را با تمام وسعتش زیستی، تمام و کمال در موهبتی که نصیبت شده بود زندگی کردی و سخاوتمندانه آنچه را داشتی به دنیای پیرامونت عرضه کردی. اما حالا زندگی تو را از دست داده، دیدگان تار و کوتهبین دنیای کوچک اطرافمان از وجود همیشه خروشان و در جستوجوی معنایت تا همیشه بیبهره میماند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
و نوشتن از تو در تمام این سالها وقتی هنرت را همدلانه با دیگران سهیم شدی و شادی روزگار را هر چند اندک اما با سخاوت تقسیم کردی برایم مایه دلخوشی و مباهات بود و آخرین بار در زادروزت نوشتم و امروز هم اگر مینویسم جز این در باورم نیست که تو حالا زاده شدی، زاده شدی چون از رنجِ تن رها شدی، از مصیبت جزماندیشی و بلای کوتهبینی فارغ شدی، از اندوه تنگنای مردمت وارستی و ملال زمانهات را واگذاشتی و رها شدی! امروز اگر کام ما تلخ است برای تو حلاوتی گواراست که ادامه وجودت را در جایی دیگر فزونی میدهی. تویی که عمری نغمه آواز کردی در دیاری که جز ناله زیر و بم در گوش نداشت، سالها ساز ساختی وقتی زندگی سر ناسازگاری داشت، بیهم نفسی هم نغمه ساز و آوازت را نینداخت. تو نیکو خط مینگاشتی در روزگاری که خط و ربط آدمها گُنگ و نامفهوم بود اما قلم وجودت جز بر جوهر آدمیت نقش نبست. از همین است که اندوه این روز بر ما نهیب میزند که تو تا همیشه استاد آواز ایرانی، تو استاد بیبدیل برای مردم خواندن و با مردم ماندنی! تو بلبل نوبهار ایران بودی و مرغ سحری در شام تاریکش شدی، تو که مرکبخوان لحظههای عاشقی در ضیافت بندگان در ماه صیام بودی حالا خود میهمان عزیز بزم خوبانی. همین است که قلب تو از امروز در دلهایی میتپد که با تمام ماتمشان امیدوارند، تو دیگر در سینههایی میتپی که حسرت دارند اما بیم نه، در حنجرههایی میخوانی که بغض دارند اما کین نه!
یار دیرینم! هیچ شکی ندارم، امروز روز رسیدن و وصل عاشقان است. تردید ندارم بودن و ماندنت را وقتی که میدانم دنیایی که در آن زیستی برایت سرای گذر بود، تو را میبینم که جایی دور از این دیار، گوشهای از عالم هستی، همجوار پدر شدی که خواندن را از کلام خدا به تو آموخت، او که امروز به قدر تمام دنیایی که با حنجرهات ساختی، به تو میبالد، من میبینم آن هنگام که مولانا آمدن جانِ جهانی دیگر را خوشامد میگوید «ای ابر خوش باران بیا وی مستی یاران بیا، وی شاه طراران بیا مستان سلامت میکنند» و سعدی که رنگ روی رخسارهات را جویاست و تو با همان حزن و کنایهای که آواز کرده بودی میگویی «اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم». من امروز تو را میبینم که خیام فرا میخواندت و با سرور عمر جاودانهات را بشارت میدهد «مِی نوش که عمر جاودانی اینست» و میبینم که تجسم «سایه» از بوسه باران حافظ بر پیشانیات امروز محقق میشود وقتی در گوشت رندانه زمزمه میکند «عشقبازان چنین مستحق هجرانند»
تو حالا مشیری را کنار خود داری که برایت شعرهایی از جنس خودش بگوید و تو بخوانی. با پرویز باز هم چاووشانی بیتکرار شدهاید و شهناز و تارش تو را سرشار میکند. اخوان هست و قاصدکش که دیگر خوش خبر است و قاصد نیکی و همنشینی همیشگیات با او را مژده میدهد.
امروز آرمیدنت در کنار فردوسی چه معنا دارد جز آنکه این هزار سال فاصله، بین آمدن و رفتنتان به دمی در لحظهای و پلکزدنی در آنی میماند که چه بسیار آمدند و رفتند و نماند نامی و نشانی از ایشان، خاکستر یادشان هم باقی نیست بر قفای قدمهایی که بر زمین کوبیدند و سایه هیبتشان دیگر نیست که بر دوش زمانه ایستادنشان هم فرو ریخت! اما او مانده و نامش و آنچه از خود به وجدان تاریخ سپرد و حالا تو میمانی، نامت میماند و صدایت که آبروی ما بود و
شرف ما شد.
من همه اینها را میبینم و میدانم اما دلم محزون است چون تو در اینها ادامه مییابی و من و ما همچنان دور از تو، زندگی مان باز هم نحیفتر و کمبارتر شده. این رفتنت چون زندگیات پربار و ثمر است اما کتمان نمیکنیم دل ما برای آن لبخند بیبدیلت تا همیشه تنگ میماند، امروز حزینیم چون میبینیم زندگی بدون دیدارت چقدر کم میآورد، چقدر تهی و کموزن میشود!
محمدرضای عزیزم! رفتن تو از همین حالا بوی دلتنگی دارد، اندوه «یاد ایام» را دارد. ما به جای خالیات عادت نمیکنیم، به نبودنت، به نشنیدن «راز دل»ت خو نمیکنیم وقتی هنوز نغمه «نوا»یت جادوی عبور در زمان است وقتی طنین آوازت گویی700 سال است از باغهای شیراز از حنجره غزل میتراود، همان سرود سماعی که پیش از آن در خانقاهی در قونیه دم گرفته بود وقتی پیشترش در نیشابور رباعیهای طرب زندگی را نغمه کرده بودی تا همین امروز که هنوز کوکترین صدای دنیا را داری به تناسب نتهای زمانهات. تو شدی وسیعترین صدای دوران، وقتی با خلوص روحت، کلام خدا را به ترنم ربنا بانگ برداشتی به «غوغای عشق بازان». صدای تو که سکوت نمیداند و جان تو که خاموشی بر نمیدارد، تو «چاووش» خوان تمام نغمهها و مرثیههای مردمانت شدی در این سالها؛ از سپیدهدم قیامشان خواندی، از فروریختن بم در غم با آن همنوا شدی چون تو در سرزمینی بالیدی که «سرّ عشق» میداند و سر تعظیم بر «آستان جانان» فرود میآورد. تو از تبار دیاری هستی که از جلوه «سرو چمان»ش قد کشیده و تا «آسمان عشق» اوج میگیرد.
دیگر تو برای ما حسرت ندیدن و نشنیدنت هستی، برایمان دریغ این سالها را داری که بودی اما نبودی. برایمان غبطه تمام غزلهایی را داری که نخواندی و همه نغمههایی که نمیخوانی. برایمان رشک تنهایی خودخواستهات در این سالها را داری وقتی اینقدر بلدی آدم زمانهات باشی، زمانهای که سکوتت رساترین «فریاد»ش شد. امروز برای ما اندوه آزردگی خاطر عزیزت را دارد، تو که بهتر از هر کسی «طریق عشق» میدانی به جهانی که عاشقی کردن را از یاد برده است.
ما نمیخواهیم ستایشگر شکوه از دست رفته باشیم، نباید مرثیهخوان اسطورههای خاموش باشیم. هرگز نخواستیم تبحرمان بدرقههای حسرتباری شود از افتخار بر شانههای ندامت وقتی رد آدمها و دامنه وجودشان را در هویت ملی و جوهر شریعتمان میبینیم. بودنت «بهاریه» مصفای «جان عشاق» است و حالا در رفتنت روحمان چون «دل مجنون» بیقرار شده و جانمان «در خیال»ت و تمنایت در «پیوند مهر» پر میکشد، با آمیزهای از حزن و امید در این «شب، سکوت، کویر»... فصلهایی که بیلبخندت «زمستان است» و «گنبد مینا»یی که بیطنین صدایت کوتاه مینماید.
امروز دلهای زیادی «جام تهی» شده از آرزوی دوباره دیدنت و جانهایی که «ساز خاموش» شده از نومیدی بودنت، وقتی «فریاد»ها خاموش است و «بیداد»...
تویی که سرشت ذاتت برای ما با باور فناناپذیری روح انسانی در کالبد هنر پیوند خورده، وجود نازنین تو برای ما تا زندگی آمیخته به روح هنر در هر کجای این هستی جاری باشد، ماناست. امروز از آرزوی دوریای که از تو داریم ملولیم اما با تو سخن میگوییم و «چهره به چهره»ات میشویم و میدانی که «آرام جان» ما هستی و این محنت، «بیتو به سر نمیشود» حتی وقتی دیگر نیستی که «آهنگ وفا» را در گوش زمانهات زمزمه کنی!
کاش ببینی نغمههای جهان بیصدای تو رنگ ندارند و زنگ آوازت حالا بزرگترین فقدان این زندگیست. تو «جان جهان» ایران و ایرانی که عزای فقدانت بیاعلام و اعلامیه در دل این مردمان و بر چهره این خاک و بوم عمومی و فراگیر است، کاش بدانند این نغمه جاودان است و جان از بدن میرود اما از یاد نه، از کلام نه، جان از جانها نخواهد رفت چون تو ساکن جان ما هستی.
۴۵۲۴۱
منتشر شده در روزنامه اعتماد
کد خبر 1442340منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: محمدرضا شجریان موسیقی موسیقی ایرانی سال ها زمانه ات برای ما
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۶۰۱۷۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پناهیان: رسالت امروز هیئتیها ترویج فرهنگ زندگی تعاونی است
علیرضا پناهیان در همایش سالیانه هیاتهای رزمندگان سراسر کشور گفت: وظیفه هیئت در مواجهه با شعار امسال این است که فرهنگ کار جمعی را در فعالیتهای اقتصادی جا بیندازد. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سومین روز از همایش سالیانه مدیران هیئتهای رزمندگان سراسر کشور با سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان در مشهد مقدس دنبال شد.
علیرضا پناهیان با اشاره به نامگذاری سال 1403 از سوی رهبر معظم انقلاب گفت: موضوعی که در این جلسه میخواهم درباره آن صحبت کنم این است که وظیفه هیئت نسبت به نامگذاری امسال که از سوی رهبر انقلاب انجام شده، چیست و هیئات چه برنامههایی برای تحقق درست این شعار باید داشته باشند؟ همانطور که میدانید شعار امسال مشارکت مردم در اقتصاد و تولید است؛ این نامگذاری باعث میشود که کارهای اقتصادی مردمی شده و از دولتی بودن فاصله بگیرد. این موضوع کمک میکند تا نظام سرمایه داری به مانند کشورهای غربی در اقتصاد ایران حاکم نشود.
وظیفه «هیئت»، مقابله با جنگ شناختی و عملیات روانی دشمن استوی با اشاره به وجود یک مانع در مسیر مشارکت مردم در تولید گفت: با این حال، موضوع مشارکت مردم در تولید یک مانع جدی دارد و آنهم این است که مردم ما خیلی اهل مشارکت نیستند. در این بین، هیئتها نقش مهمی دارند و باید تلاش کنند تا انگیزه مشارکت مردم در اقتصاد را تقویت کنند. اگر یک هیئت بگوید که من فقط سینه زنی میکنم و به شعار سال کاری ندارم، هیئت سکولار است. همانطور که شیعه انگلیسی کسی است که به مهمات جامعه توجه ندارد و فقط در یک گوشه مینشیند و سینه میزند. سوال اساسی این است که آیا هیئت باید کار اقتصادی بکند؟ خیر، منظور من این نیست که هیئت کار اقتصادی بکند، بلکه منظورم چیز دیگری است که در این جلسه آن را شرح خواهم داد.
این خطیب با طرح یک پرسش صحبتهای خود را ادامه داد و گفت: چرا چندین سال است که رهبر انقلاب درباره اقتصاد مقاومتی صحبت میکنند اما این موضوع شکل نمیگیرد؟ به نظرم، دلیل این موضوع این است که هنوز زندگی جمعی مومنانه مبتنی بر تعاون در بین مردم به وجود نیامده است؛ هیئتها باید این مسئولیت مهم را به دوش بگیرند و نقصهای گذشته را جبران کنند. مسجد نتوانست این نقش را ایفا کند اما هیئت ظرفیت نقش آفرینی در این زمینه را دارد، چرا که محبت اهل بیت را در دل خود دارد و در آن همه به محبت اهل بیت علیهم السلام چنگ میزنند.
پناهیان تاکید کرد: بنده تاکید میکنم که وظیفه هیئت در مواجهه با شعار امسال این است که فرهنگ کار جمعی را در فعالیتهای اقتصادی جا بیندازد. دقت داشته باشید که هیئت فقط محل مناجات با خدا نیست، بلکه محل ارتباط گرفتن با یکدیگر است. باید فرهنگ زندگی مواساتی در هیئتها تمرین شود و آن را ابتدا در بین خودشان و سپس در بین مردم جاری سازند. اگر این اتفاق رخ بدهد، اتفاق خوبی در موضوع مشارکت مردم در اقتصاد رخ خواهد داد.
وی با اشاره به منظومه فکری امامین انقلاب گفت: هنر حضرت امام این بود که مفاهیم مهم را به دل جامعه میآورد. مقام معظم رهبری نیز میفرمایند: مواسات یکی از مفاهیمی است که باید در جامعه بیاید. مواسات، وظیفه هیئت است. دقت داشته باشید که هیئت ستاد برگزاری مراسمات عزاداری و شادی نیست، بلکه محل ایجاد یک زندگی جمعی است. نباید هیئت را به مسجد و نماز جمعه تبدیل کنیم.
جبلی: تحقق شعار سال را دنبال میکنیماو ضمن برشمردن ویژگیهای مدیر هیئت گفت: هیئت باشکوه آنی نیست که 10 هزار جمعیت در آن بیایند، بلکه آن هیئتی است که هزار نفر جمعیت در آن بیاید اما همهشان با هم زندگی کنند و رفیق باشند. مدیر هیئت موفق کسی است که همه را با رفاقت در کنار خود میآورد. مدیر هیئت موفق کسی است که به مانند فرماندهان جنگ عمل میکند؛ با همه رفاقت میکند و نمیگذارد کسی ضعیف شود. مدیر هیئت باید شمع جمع باشد که اگر این چنین نبود، تکبر ورزیده است. هیئت باید بستر رفیق یابی، زندگی رفاقتانه و رفیق بازی جوانان باشد. اگر مدیر هیئتی نتوانست چنین چیزی را در هیئت خود پیاده کند، شکست خورده است. مدیر هیئتی که نتواند با افراد همکارش ارتباط رفاقتی بگیرد، مدیر هیئت نیست و باید جایش را به فرد دیگری بدهد.
وی در پایان گفت: خوشخبتانه هیئت رزمندگان از شبکه سراسری گستردهای در کل کشور برخوردار است و باید از این ظرفیت به نفع جریان انقلاب استفاده کند. اهالی هیئت رزمندگان بیایند و فرهنگ کار تعاونی را در جامعه ایجاد بکنند. حرف من این است که امروز رسالت هیئتیها جا انداختن زندگی تعاونی است.
انتهای پیام/