Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-05-06@03:02:58 GMT

زینب سلیمانی: پدرم منجی بود

تاریخ انتشار: ۲۷ آذر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۳۶۴۲۰۴

زینب سلیمانی: پدرم منجی بود

فرارو- فرزند شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی با تأکید بر اینکه راه پدرش همچنان ادامه دارد گفت که هزاران ایرانی با قدرت و متحد راه سردار سلیمانی را ادامه می‌دهند و با تروریسم مقابله خواهند کرد.

«زینب سلیمانی» فرزند شهید سپهبد حاج «قاسم سلیمانی» در گفت‌وگو با شبکه روسی «راشاتودی» تأکید کرد که شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد که آمریکا گروههای تروریستی چون القاعده و طالبان را برای آغاز یک جنگ در غرب آسیا خلق کرده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

کد ویدیو دانلود فیلم اصلی

گزیده سخنان او را در ادامه می‌خوانید: 

* همه می‌دانیم که طالبان و القاعده گروه تروریستی هستند که آمریکا آنها را به وجود آورد و ما شواهد زیادی در این زمینه داریم و پدر من تنها فردی بود که مقابل چنین گروههای تروریستی ایستاد. قطعاً آنها از ایستادگی پدر من مقابل چنین گروههای تروریستی خرسند نبودند چون خودشان این گروه را به وجود آورده بودند. آنها این گروهها را برای آغاز جنگ در خاورمیانه (غرب آسیا) ایجاد کرده بودند.

* همانطور که می‌‌دانیم، «جولیان آسانژ» بنیانگذار ویکی لیکس ایمیلی را فاش کرد که در آن «جیک سالیوان» (مشاور وزارت خارجه آمریکا در دولت اوباما) تأکید کرده بود که القاعده در سوریه با ما است. این فرد هم‌اکنون بخاطر فاش کردن این حقایق در بازداشت است. او فاش کرد که آمریکا این گروه تروریستی و افرادی را به وجود آورده است که مردم بی‌گناه را قتل عام می‌کنند. جان مردم بی‌گناه بازیچه دست آنها است.

* مراسم ترحیم پدر من در ایران و عراق یک رخداد ویژه و خاص در تاریخ بود. شاهد حضور گسترده مردم در خیابان‌ها بودیم که بسیار غمگین و خشمگین بودند و به دنبال انتقام و منتظر پاسخ به این اقدام بودند چون می‌دانستند که سردار سلیمانی چه اقداماتی را برای آنها انجام داده است و می‌دانستند به چه دلیل ترامپ دستور قتل پدر مرا صادر کرد.

* آمریکا فکر می‌کرد با کشتن پدرم همه‌چیز تمام می‌شود زیرا سردار سلیمانی و همان قدرت خاورمیانه را کشته بودند اما کاملاً در اشتباه بود. آنها خشم را در چشمان مردم ایران ندیدند، اشک‌های آنها را ندیدند و غم آنها را ندیدند و من باید بگویم که سردار سلیمانی ارتشی از مردمی را در اختیار دارد که انتقام وی را ترامپ خواهند گرفت. این پایان سردار سلیمانی نیست بلکه آغاز وی است.

* هزاران نفر همچون سردار سلیمانی وجود دارند که آمادگی دارند تا مثل او و حتی قوی تر از او مبارزه کنند. این قدرت ما است. مردم ما متحد هستند تا مقابل چنین قدرت‌های خطرناکی ایستادگی کنند.

* تصویری که آنها از پدر من جلوه داده‌اند، تصویر واقعی نبوده است. پدر من در خانه یک پدر برای ما بود، کتاب‌های بسیار زیادی خوانده بود. در دانشگاه تحصیل کرده بود و بعنوان استاد دانشگاه تدریس می‌کرد و تنها هدفی که به دنبال آن بود، تبدیل جهان به مکانی امن برای کودکان بوده است.

* او به سوریه رفت و بخاطر نجات و امنیت کودکان سوری مبارزه کرد. مبارزه کرد تا مردم سوریه در امنیت باشند. چطور پدر من می‌تواند فردی باشد که به دنبال کشتن مردم آمریکا و اروپا باشد. او آنها را از دس داعش نجات داد. برای آنها مبارزه کرد. او به مردم یمن که در گرسنگی هستند کمک کرد.... پدرم برای همه مبارزه می کرد تا جهان را به مکانی امن تبدیل کند و فکر می‌کنم که تاریخ درباره تصویر واقعی پدرم و اقداماتی که انجام داده است، قضاوت خواهد کرد.

* برنامه من معرفی پدرم به جهان است. این وظیفه من است. این سرنوشت من است که سردار سلیمانی واقعی را به جهان نشان دهم. کتابی هم درباره پدرم خواهم نوشت. کتاب‌های زیادی به زبان انگلیسی و زبانهای دیگر وجود دارد که هیچ‌کدام کامل نیستند. من می‌خواهم چهره واقعی پدرم را به جهان نشان دهم نه آن چهره‌ای که ترامپ از پدرم معرفی می‌کند.

* ترامپ دستور کشتن پدر من را صادر کرد و بایدن هم از آن حمایت کرد، پس بین ترامپ و بایدن تفاوتی وجود ندارد. بایدن هم با "باراک اوباما"، رئیس جمهور سابق در شکل دادن گروه تروریستی داعش هم عقیده بود. تفاوت بین ترامپ و بایدن چیست؟ چه چیزی تغییر خواهد کرد؟ آن‌ها افکارشان یکی است و تفاوتی باهم ندارند. برای ما هیچکدام فرقی ندارند. ما با سیاست‌های دولت آمریکا مشکل داریم و این تغییر نخواهد کرد. ترامپ و بایدن شبیه هم با افکار و رویکرد مشابه هم هستند و هیچ کدام بهتر از دیگری نیست.

* پدر من وظایف خود را به خوبی انجام داد و این باعث عصبانیت آمریکایی‌ها شد. شما شاهد هستید هر برنامه‌ای که آمریکا در خاورمیانه اجرا می‌کند نابود می‌شود و آن‌ها از هر طریق که تلاش می‌کنند به ایران ضربه بزنند، شکست می‌خورد. چرا؟ چون پدر من منجی بود. پدر من در واقع یک منجی بود. او نه تنها برای مردم کشور خود بلکه برای همه کشورها انجام داد. پدر من نه تنها برای خاورمیانه بلکه برای همه این کار را کرد. او داعش را شکست داد. او برای همه مردم منطقه با داعش جنگید. او حتی نمی خواست مردم بیگناه اروپا توسط ویروس خطرناکی چون داعش کشته شوند. او نه فقط برای یمن، سوریه و لبنان ایران و عراق، بلکه برای همگان جنگید. پدرم تا آخرین نفس خود بدون وقفه با داعش نبرد کرد. او می‌دانست مسیری که می‌رود خیلی خطرناک است و ممکن است کشته شود. پدر من این مسئله را به خوبی می‌دانست، زیرا ترسی از آن‌ها نداشت. بر عکس آن‌ها از وی می‌ترسیدند و می‌دانستند که او چگونه اقدام می‌کند و واکنش نشان می‌دهد.

* بعد از کشتن پدر من آمریکا تصور می‌کرد که همه چیز متوقف می‌شود زیرا آن‌ها سردار سلیمانی، فرد قدرتمند خاورمیانه را کشته‌اند، اما اشتباه می‌کنند. آن‌ها خیلی اشتباه می‌کنند که با از بین رفتن سردار سلیمانی همه چیز خاتمه می یابد، این تازه اول راه است.

منبع: فرارو

کلیدواژه: زینب سلیمانی سردار سلیمانی سردار سلیمانی برای همه پدر من

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۳۶۴۲۰۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسی/ ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم

به گزارش خبرآنلاین، زن ۳۲ ساله‌ای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعب‌العلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت می‌کرد و ما مشکل مالی نداشتیم.

همشهری در خبری نوشت:مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن می‌گفت و با حسرت از گذشته‌اش یاد می‌کرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچ‌گاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خاله‌ام ارتباط بسیار صمیمانه‌ای داشتم تا اینکه عاشق پسرخاله‌ام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان می‌داد و رابطه‌اش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار می‌کرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.

هنوز آخرین سال دبیرستان را می‌گذراندم که روزی مادر و خاله‌ام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری می‌کردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشه‌گیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.

با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفت‌های مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.

هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. این‌گونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار می‌رفتم و به بخت سیاه خودم می‌گریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمی‌رفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحت‌های اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.

در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبه‌ای ارتباط دارد و به من خیانت می‌کند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمی‌کند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.

با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار می‌دانستم به گونه‌ای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی می‌کرد. من هم اهمیتی نمی‌دادم و دیگر برایم رفتارهایش بی‌معنی بود.

روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخاله‌ام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام می‌دادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.

با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمی‌خواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانت‌های همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت می‌کردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقه‌ای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخاله‌ام می‌دانستم.

حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمده‌ام.

با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسی‌های قانونی و مشاوره‌ای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.

۲۳۳۲۱۷

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903119

دیگر خبرها

  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسی/ ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم
  • پیک موتوری برقی در راه بازار تهران
  • مذاکرات مهدی کروبی با شورای نگهبان به روایت آیت الله هاشمی /سردار سلیمانی و ناطق نوری مهمانم بودند /آقای حجازی از بهزاد نبوی دلخور بود
  • حضورآگاهانه مردم در انتخابات و انتخاب اصلح
  • فعالیت گروه جهادی منجی در امین شهر
  • حجازی: خوشحالم که در تیم پدرم حضور دارم
  • رونمایی از کتاب ۱۰ جلدی یک سردار دراصفهان
  • «ما ملت شهادتیم» از شهید زاهدی تا سردار سلیمانی