«بیداری انسان» منتشر شد/ ماجرای نابینایی باطنی
تاریخ انتشار: ۲۰ دی ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۶۲۴۴۷۱
به گزارش خبرنگار مهر، نشر ناسنگ کتاب «بیداری انسان» نوشته رمضان زینالعابدینی را با شمارگان هزار نسخه، ۱۷۲ صفحه و بهای ۲۵۰,۰۰۰ تومان منتشر کرد. زینالعابدینی درباره این کتاب به مهر گفت: «بیداری انسان» جنبه خودشناسی دارد و به انسان میآموزد که چگونه پیش از آنکه دچار اشتباه شود، به اندیشه ورزی و پرورش فکر خود بپردازد تا بتواند برای آینده تصمیم گیری کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی افزود: راهکارهایی که برای اندیشه ورزی در کتاب ارائه شده بیشتر به درونیات انسان بستگی دارد. یعنی آموزش میدهد که انسان چطور میتواند به جای انبار کردن معلومات بیشتر با خودش کار کند. با این کتاب مخاطب متوجه میشود که خالق چه ویژگیهای مهمی را در وجود آدمی به ودیعه نهاده که انسان از آن بیخبر است.
زین العابدینی ادامه داد: در واقع من در این کتاب بحث کردم که همه انسانها نابینایی دارند و بسیاری از چیزها را نمیبینند. بدیهی است که منظور بینایی ظاهری نیست، بلکه منظور این است که درک درستی از زندگی ندارند. به همین دلیل زمانیی که میخواهند زندگی کنند، به روشهای غلط درمیافتند.
این نویسنده همچنین با اشاره به این نکته که ناامیدی در نهاد انسان نیست، گفت: انسانها نا امید میشوند، اما نمیدانند که ناامیدی در وجود انسان نیست. خلقت خداوند و نعمتهایی که به انسان داده جلوی ناامیدی را میگیرد، اما چون ما بصیرت درون نداریم و نمیدانیم چگونه از قدرت اندیشه درون راهی را به اتصال خدا پیدا کنیم و ترس از آینده هم مدام گریبان ما را میگیرد، کمتر به دنبال «بودن» مان هستیم.
زین العابدینی اضافه کرد: ما به دنبال داشتن هستیم. این داشتنها بیشتر گرفتارمان میکند و بر خودخواهی ما میافزاید. ما بر اثر همین داشتنها دچار خودپرستی میشویم و وقتی به این بلیه دچار شدیم، قضاوتهای ما درباره دیگران باژگونه خواهد بود. ما اگر به هر اندازه از خودخواهی کم کنیم به همان اندازه به آرامش درون نزدیک میشویم.
وی در پایان گفت: رنجها و بدبختیها و تمام چیزهایی که افق زندگی را تیره و تار میکند از خودخواهیهای ذهنی ماست. ما اگر بتوانیم این ذهن شیطان صفت را فراموش کنیم و به خرد توجه کنیم به بیداری خواهیم رسید. امیدوارم انتشار این کتاب قدمی باشد در راستای آرامش ذهنی و درونی انسانها.
کد خبر 5117832 محمد آسیابانیمنبع: مهر
کلیدواژه: تازه های نشر روانشناسی قاسم سلیمانی معرفی کتاب نمایشگاه مجازی کتاب اولین سالگرد شهادت حاج قاسم رادیو گفتگو ترجمه نقد کتاب انتشارات سروش مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس دفاع مقدس نمایشگاه کتاب تهران تازه های نشر ابو مهدی المهندس موسسه خانه کتاب و ادبیات ایران زین العابدینی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۶۲۴۴۷۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عملیات نظامی ایران با این حرکت عجیب، موفق به پایان رسید /ماجرای شهادت و مفقودالاثری ۱۸ اسیر چه بود؟
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس تعریف میکند: در عملیات مطلع الفجر به بیشتر اهدافمان دست یافتیم و بیشتر مناطق اشغال شده آزاد شده بود.
آنگونه که فارس روایت میکند، ابراهیم هادی مسئول جبهه میانی عملیات بود. نیمههای شب با بیسیم تماس گرفتم و گفتم: آقا ابراهیم چه خبر؟ گفت: بیشتر مناطق آزاد شده؛ اما دشمن روی یکی از تپههای مهم منطقه انار شدیداً مقاومت میکنه. گفتم: من با یک گردان نیروی کمکی دارم میام. شما هر طور میتونید تپه رو آزاد کنید. هوا در حال روشن شدن بود که با نیروی کمکی به منطقه انار رسیدم. یکی از بچهها جلو آمد و بیمقدمه گفت: حاجی! ابراهیم رو زدن. تیر خورده تو گردنش.رنگ از چهرهام پرید. با عجله خودم را به سنگر امدادگر رساندم. ابراهیم تقریباً بیهوش بود. خون زیادی از گردنش رفته بود؛ اما گلوله به جای حساسی نخورده بود.پرسیدم: چطوری زدنش؟ تعریف کرد: برای حمله به تپه به هیچ نتیجهای نرسیدیم. هر کس چیزی میگفت. همان موقع ابراهیم بلند شد و رفت رو به سمت تپه و با صدای بلند اذان صبح را گفت! ما هر چه گفتیم برگرد، بیفایده بود. با تعجب دیدیم صدای تیراندازی عراقیها قطع شد. اواخر اذان بود که گلولهای شلیک شد و به گردن او اصابت کرد. نگاهی به چهره ابراهیم انداختم. از این حرکت بچهگانه او تعجب کردم. یعنی چرا این کار را کرد؟ساعتی بعد علت کار او را فهمیدم. زمانی که ۱۸ نفر از نیروهای عراقی به سمت ما آمدند و خودشان را تسلیم کردند. یکی از آنها فرمانده بود.
او را بازجویی کردم. میگفت: ما همگی شیعه و از تیپ بصره هستیم. به ما گفته بودند ایرانیهاآتشپرست هستند. گفته بودند به خاطر اسلام به ایران حمله میکنیم؛ اما وقتی مؤذن شما اذان گفت، بدن ما به لرزه درآمد. یکباره به یاد کربلا افتادیم. برای همین دوستانِ همفکر خودم را جمع کردم و با آنها صحبت کردم. آنها با من آمدند. بقیه نیروها را هم به عقب فرستادم. الان تپه خالی است. با تعجب به افسر عراقی نگاه کردم. با پایان عملیات اسرای عراقی را تحویل دادیم. حمله ما در آن محور با تصرف تپه به اهداف خود دست یافت و با موفقیت به پایان رسید. از این ماجرا ۵ سال گذشت. زمستان ۶۵ و در اوج عملیات کربلای ۵ بودیم که رزمندهای جلو آمد و با لهجه عربی از من پرسید: حاجی! شما تو عملیات مطلع الفجر نبودین؟ گفتم: بله. چطور مگه؟ گفت: آن ۱۸ اسیر رو یادتون میاد؟ من یکی از اونا هستم. وقتی چهره متعجب من را دید، ادامه داد: ما به جبهه اومدیم تا با دشمن بعثی بجنگیم. چند روز بعد خبر شهادت و مفقودالاثری همه آن ۱۸ نفر به گوشم رسید.
۲۷۲۱۹
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903616