میدان جدید یادگیری
تاریخ انتشار: ۲۶ دی ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۶۹۰۷۶۲
به نظر میرسد در یک دوره انتقالی از مفهوم آموزش به سر میبریم. دورهای که در آن نظام آموزش رسمی که مبتنی بر کهنالگوهایی چون معلم-شاگردی؛ حضور-غیاب، مدرسه-خانه و دوقطبیهای قدرتمند دیگری از این دست بود جای خود را به نظامی منعطفتر و تساهلگرتر داده که نه شرط سنی را مانع یادگیری میکند و نه تلاش دارد با همگنسازی کلاسها، فرصت شبکهسازی و ارتباطات میاننسلی یا حرفهای را محدود سازد
میل متعالی به دانستن و عمیقتر کردن دانش و اطلاعات و نهایتاً رسیدن به یک آگاهی منسجمتر یا افتادن در دام بازار آموزش که هرچیزی را به اسم «نیاز به یادگیری» میخواهد بفروشد؟ این پرسشی است که وقتی با موضوع داغ این روزها که سوژه پرونده اصلی این شماره پرسه شده روبهرو میشویم خواهناخواه خود را به ما تحمیل میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اگرچه اعتقاد بسیاری از تحلیلگران اجتماعی بر این است که این جریان، یک جریان برساخته توسط بازار است تا این روزها که امکان حضور در کلاسها و مؤسسات گوناگون از دست رفته، فرصتهای تازه و البته بیشتر کسبوکاری خلق کند و طیف گستردهتری از مخاطبان و شاگردان را پای دورههای خود بنشاند؛ اما در سوی مقابل هستند آنها که میگویند باید این میل به یادگیری را غنیمت شمرد و با عینکی همدلانه آن را دید و تحلیل کرد. آنها میگویند فضایی فراهم شده برای آنها که کمتر دیده میشدند و کمتر امکان یادگیری داشتند تا حالا بنشینند و همگام و همراه با دیگرانی متنوع و گونهگون؛ آنچه را که صرفاً «یک علاقهمندی بایگانیشده» برای آنها بوده؛ با ابزارهایی عملیتر و واقعیتر تجربه کنند و بیاموزند و بخشی از حیات فکری و حرفهای خود کنند.
رهاشدن از نظم قدیم و پیوستن به یک جریان جهانی
بهنظر میرسد در یک دوره انتقالی از مفهوم آموزش به سر میبریم. دورهای که در آن نظام آموزش رسمی که مبتنی بر کهنالگوهایی چون معلم-شاگردی؛ حضور-غیاب، مدرسه-خانه و دوقطبیهای قدرتمند دیگری از این دست بود جای خود را به نظامی منعطفتر و تساهلگرتر داده که نه شرط سنی را مانع یادگیری میکند و نه تلاش دارد با همگنسازی کلاسها، فرصت شبکهسازی و ارتباطات میاننسلی یا حرفهای را محدود سازد.
مخاطب امروز ایرانی حاضر بر سر دورههای مختلف آموزشی گویی خود را در پیوندی جهانگستر با جریان آگاهی میبیند که فاصله دانشی و عملی چندانی با آنچه در کشورهای دیگر میگذرد ندارد. یک رهایافتگی شیرین و لذتبخش از همزمان شدن با شهروندان جهانی حس میکند که پیشتر نظام آموزش مدرسهای از او محروم کرده بود. انعطاف در تعریف سرفصلها، انتخاب استادان، زمانبندی دورهها و بسیاری دیگر از امکانها و انتخابها، شکل تازه آموزش که این روزها باب شده را در برابر «نظام تکحزبی آموزش» سالیان گذشته کشور قرار داده است. به نظر میرسد مفهوم و سیستم آموزش به سوی یک دموکراسی مردمیتر سوق پیدا کرده؛ اگرچه در این دموکراسی، یک سرمایهداری قدرتمند برپا شده و مناسبات بازار آن در حال گسترش بیحدومرزی است اما مخاطب نشسته پای یادگیری، راضیتر از همیشه است و کوتاهمدت بودن عمر این دست آموزشها، فرصت رهایی او از این نظام نوساخته را در هر زمان برای او محفوظ نگه داشته است.
کرونا، دسترسی آنلاین و عدالت آموزشی
ما دیگر همان آدمهای پیش از کرونا نیستیم. این جملهای است که این روزها زیاد تکرار میشود و اگر اندکی به صحت آن باورمند باشیم باید بگوییم، این انسان جدید، هم نیازهای تازهای برای یادگیری دارد و هم امکانهای تازه. امکانهایی که پیشتر و بهدلیل شکل متصلب فرآیندهای آموزشی و مهارتاندوزی، به مساوات تعریف و تقسیم نمیشدند. حالا کرونا مجالی فراهم کرده تا زنی خانهدار در جنوب کشور، همکلاس دانشجوی سال آخر کارشناسی ارشد ادبیات در شمال کشور شود و هر دو پای دوره یا درسگفتار آنلاین ادبی استادی در تهران بنشینند. کرونا هم پرسشها و تأملات فکری و اندیشگانی و نیازهای مهارتی بیشتری برای ما فراهم کرده و هم در پاسخ به آنها امکانهای بیشتری را پیش رویمان گذاشته تا آنها را پاسخ دهیم و سرکوب نکنیم. فرصتی نوپدید که پیش از این نبوده است و میتوان گفت این همهگیری تلخ و طاقتفرسا؛ برای آموزش و متقاضیان پراشتیاقش -و بهتبع بازار آن- فرصتهای تازه و کمنظیری را پدید آورده است. حالا همه میخواهند یاد بگیرند، ماهرتر شوند، داناتر و عمیقتر باشند و شکلهای تازه آموزش این فرصت را به آنها میدهد که چنین باشند. نگاهی به عنصر رهاییبخش نهفته در کلاسهای آنلاین دوران کرونا تقلا برای به تعویق انداختن وضعیتی مبهم
شیوا علینقیان دکترای انسانشناسی فرهنگی
از روزی، قرار شد همدیگر را نبینیم، معاشرت نکنیم و همه در خانه بمانیم. یک جور فاصله انداختن بین خود و آدمهای دیگر. معلوم نشد که چرا این فاصلهگذاری را «اجتماعی» نامیدند درحالی که میتوانست چیزی فیزیکی یا مکانی خوانده شود. «فاصلهگذاری اجتماعی» فلسفه اجتماعی زندگی روزمره و نیاز انسانها به پیوند معنادار با یکدیگر را به رسمیت نمیشناخت. احتمالاً در پاسخ به همین نیاز انسان به ماندن در اجتماع بود که آموزشهای مجازی و کلاسهای آنلاین اختیاری بتدریج رونق گرفتند. اگرچه کمتر کسی به فایده بخشی آموزش مجازی امید داشت، اما کمکم عدهای بدان تن دادند و امروز عده غیرقابل انکاری پای ثابت کلاسهای آنلایناند. دیگر آموزش همه چیز در دسترس قرار گرفته بود، آن هم اختیاری. از آموزش مجازی زبانهای خارجی و نرمافزارهای تخصصی گرفته تا آموزش آنلاین بازبینی فنی خودرو، آموزش پیشرفته دسرهای مجلسی و دوره فشرده مولویشناسی. «دیگ در هم جوشِ نامتقارنی» که متقاضی بسیار داشت. برای من که هم مخاطب و هم مدرس کلاسهای مجازی بودهام، تأکید بر دسترسپذیری و سهولت شرکت در کلاسهایی که پیشتر هم گران بود و هم دور، غیرقابل انکار است. حالا میشد درحالی که کارتون محبوب فرزندانمان را در دستگاه پخش قرار میدهیم، سری به غذای درحال پخت بزنیم و حواسمان باشد که مثلاً ماشین لباسشویی دوباره آب ندهد. در عین حال چیزهایی هم یاد میگرفتیم. برخی البته معتقدند که تکثر وبینارها، سخنرانیهای آنلاین و کلاسهای مجازی آشی است که دیگر بیش از حد شور شده، اما چنانچه اینترنت نفتی و تبعیضهای ناشی از «شکاف دیجیتالی» اجازه دهد، آموزشهای پیدرپی بدون آنکه مانع حضور همه جانبه ما در عرصههای متعدد زندگیمان شود، به نفع عادلانهتر شدن آموزش صورت میگیرند؛ به نفع زنان خانهدار، شاغلین تمام وقت، شهرستانیها، معلولین جسمی و حرکتی و بهطور کلی همه تبعیدشدگان اجتماعی به دور از مرکز. تکثر زنان متقاضی این دورهها میتواند مؤید همین مسأله باشد. حتی مدرسین آزاد و خلاقی که در ساختارهای رسمی و متصلب آموزشی نمیگنجند هم به میدان بازی آمدهاند.
درهمآمیزی این وصلههای ناجور آموزشی، صبح کلاس «شمارهدوزی روی چرم» و عصر دوره «خوانش لکانی ناخودآگاه»، گذشته از اینکه نوعی استفاده حداکثری از فرصتها و گسترش آگاهی و مهارتهای دور از دسترس است، میتواند نوعی امکان دادن به زندگی این روزهایمان نیز باشد، نوعی معنادهی به زندگی روزمره در عصر «فاصله اجتماعی»، نوعی استراتژی تدافعی برای بقا و تاب آوردن، بهانهای برای تحت کنترل درآوردن شرایطی که تسلطی بر آن نداریم و به تعویق انداختن نیازهایی که در این روزها از برآورده کردنشان ناتوانیم.
ردپــای منـطـق بــازار در عـطـش اجتـمـاعی نسبت به مهارتاندوزی
در باغ سبز آگـاهـی! دکتر تقی آزاد ارمکی/ جامعهشناس
آدمها وقتی دیدند مسیر کسب آموزشهای تخصصی عالی متوقف شده یا کاراییش را از دست داده است این راه دوم را که در افکار عمومی به عنوان راه پولسازی معرفی شده انتخاب کردند. برای همین تب کسب مهارتهای اینچنینی توانست جمعیت زیادی از سرخوردگان نظام رسمی آموزش عالی را در برگیرد. الان میبینید که افراد در خانه هم در کلاس موسیقی شرکت میکنند هم کلاس زبان میروند هم سخنوری و رقص و ...
تب آموزش دیدن در جامعه ما چندسالی است که تبدیل به یک اشتیاق فراگیر شده و بواسطه رشد شبکههای اجتماعی و زیرساختهای تکنولوژی و پلتفرمهای آنلاین، شاهد این هستیم که این میل و اشتیاق به درون فضای مجازی هم کوچ کرده است. هر نفر ده- بیست کلاس و دوره را ثبتنام میکند و سعی دارد با ولع زیاد و عجله مهارتهایی را که اکثراً هم با یکدیگر در تعارض هستند یاد بگیرد. اما این تب را چطور باید تفسیر کرد؟
فرهنگ عمومی جامعه ایران یک گزاره اصلی دارد که میگوید: «آدم فرهنگ، آدم تحصیلکرده است و آدم تحصیلکرده هم میتواند تحرک اجتماعی بیشتر داشته باشد و در کسب امکانات موجود در جامعه بیشتر نقشآفرینی کند.» این گزارهها را وقتی میگذاریم کنار مدرکگرایی که در جامعه ما از حدود چهل پنجاه سال گذشته تجربه شده و بعد نهایتاً رسیده به ترند شدن آموزش عالی در ایران، میبینیم که نهایتاً در جامعه نظام ارزشی طوری صورتبندی شده که در آن یا باید آدمها را دکتر بنامیم یا مهندس و غیر از این انگار کس دیگری رسمیت ندارد.
یعنی در یک دورهای از تاریخ این کشور همه آدمها در تکاپویی بدون وقفه بودند تا به هرشکلی که میتوانند صاحب یک مدرکی باشند و برایشهم هزینه گزافی انجام میدادند. اما نکته اینجاست که این نوع مدرکگرایی در ایران تقریباً در چندساله اخیر دچار توقف شده بهدلیل اینکه تعداد صاحبان مدارک با کسانی که صاحب مشاغل بودند تناسبشان بهم ریخت و خیلی از صاحبان مدارک بیکار ماندند یا مشاغلی که کسب کردند همارزش و هم درجه مدرکی که داشتند، نبود؛ این شد که پدیدههایی همچون راننده تاکسی پزشک، بسازوبفروش، فوقتخصص، مهندس نظافتچی و جامعهشناس بیکار در جامعه سر برآورد بهعنوان یک معضل.
در کنار این اتفاق حدود ۱۰-۱۵ سال است که پدیده دیگری هم در ایران پا گرفته که همان بازارگرمی برای کسب مهارتهای اجتماعی کوتاهمدت در قالب کلاسها و دورههاست و چون متأسفانه همانطور که گفتم آموزشهای تخصصی دانشگاهی اشتباه طراحی شده بود، کسب این مهارتها برای مردم یک شانس برای کسب شغل و اعتبار و پول بود. این شد که همه آدمهایی که در بخش آموزشهای تخصصی بهجایی نرسیده بودند رفتند سراغ مهارتاندوزی: موسیقی ، زبان، گلدوزی و مهارتهای دخالت در بدن و مداخلهگری اجتماعی و هرچیزی با شعار افزایش ثروت و....
در این وضعیت آدمها وقتی دیدند مسیر کسب آموزشهای تخصصی عالی متوقف شده یا کاراییش را از دست داده است این راه دوم را که در افکار عمومی بهعنوان راه پولسازی معرفی شده ، انتخاب کردند. برای همین تب کسب مهارتهای اینچنینی توانست جمعیت زیادی از سرخوردگان نظام رسمی آموزش عالی را دربرگیرد؛ الان میبینید که افراد در خانه هم در کلاس موسیقی شرکت میکنند هم کلاس زبان میروند هم سخنوری و رقص و....
از نظر من این راه دوم راهی انحرافی است. نکته اینجاست که این راه به هیچوجه کارکردهای آکادمی را ندارد و اصلاً چیزی شبیه آکادمی موازی هم نیست و تنها بهعنوان یک میانبر پرزنت شده است. بیشتر یک بازار است که پولهای مردم را جذب میکند. بنابراین پشت این تب فراگیر یک اقتصاد سیاسی وجود دارد و بنگاهها و افرادی از این نیاز افراد جامعه به کسب مهارت سوءاستفاده میکنند و مردم را گرفتار آموزشهایی میکنند که اساساً به دردشان نمیخورد. مثال میزنم: مثلاً فرزند طبقه کارگر دنبال موسیقی یا کارهای هنری است و فرزند طبقه متوسط گرفتار کسب یک سری مهارت و آموزش عجیب و غریب که نه بهطبقه اجتماعی و اقتصادیاش میخورد نه به موقعیت فرهنگی خانوادگیاش یا موقعیت زبانی و قومیاش. این عدم تناسبها انباشت انتظاری را فراهم میکنند و در آینده نزدیک شاهد واکنشهای عجیب و غریب در جامعه و سرخوردگی افراد صاحب مهارتی هستیم که از این مهارتهایشان نمیتوانند استفاده کنند و پول دربیاورند.
در عطش اجتماعی نسبت به مهارتاندوزی ردپای توهم آگاهی را هم میشود، دید. آدمها دنبال آموزش و مهارت هستند و اسمش این است که دارند دانش و آگاهی کسب میکنند ولی اساساً این امر محقق نمیشود بلکه توهمی از دانش و آگاهی جای آن دانش و آگاهی موردانتظار این افراد نشسته است.
بنابراین اگر آگاهی حقیقی یک عینک است که با آن میشود مسائل را بهتر دید آموزشهای مهارتی کمعمق جدید که افراد دنبالش هستند حکم آن عینک دودی را دارد که فقط همه چیز را تیره و تار میکند. علاوه بر این افراد در صد کلاس و کارگاه و دوره شرکت میکنند چون مهارتاندوزی تبدیل شده به یک کالای زیبا که باید مصرف شود. ذیل این نوع نگاه با پدیده مصرف تظاهری مواجه هستیم که بسیار هم آسیبزاست. همه مردان و زنان و دختران و پسران ایرانی در هر سطحی که هستند دارند پول هنگفتی را وارد این بازار میکنند. بیتوجه به اینکه پشت این موضوع صورتبندی و ساماندهی نظام اشتغال مبتنی بر مشاغل کوچک و خرد در حوزه زندگی اجتماعی طراحی نشده است.
یک زمانی کوزهگری، بافندگی و ریسندگی داشتیم که همه در همین سطح مهارتی انجام میشد اما متأسفانه تعطیل شدند و مشاغل مهارتی دیگر هم تبدیل به پول و اقتصاد نمیشود. در صورتی آگاهی از طریق این کلاسها و دورهها محقق میشود که منفعتی به افراد برگردد و افراد براساس منطق سود و زیان آن مهارت را پی بگیرند یا آموزشی را ادامه بدهند یا نه. اما الان آگاهی تولید نمیشود چون حساب و کتابی پای کار نیست. نقش افکار عمومی را در ایجاد این نیاز نباید دستکم گرفت. برای این مهارتها بدون قاعده فقط تبلیغ میشود و مدام از طریق رسانهها و تبلیغات، افراد به سمت این مهارتاندوزیهای پراکنده تشویق میشوند. هیچ کس هم از خودش نمیپرسد چرا همه دارند موسیقی یاد میگیرند؟ این عجیب نیست؟
البته به مرور زمان این تب فروکش خواهد کرد اما این فروکش از سر آگاهی و عقلانیت نخواهد بود بلکه از سر خستگی مفرط از این دویدنها و نرسیدنها عارض میشود که همان سرخوردگی است. فعلاً هم در وضعیت استمرار حماقت قرار داریم و به خاطر عرصه غلط کسب مهارت، مدام هم سطح انتظارات مردم بالا میرود و هم هزینههایشان و در مقابل هیچ آگاهی کارآمدی کسب نمیشود. من به این پدیده میگویم خروج از مرکز و رفتن در راهی انحرافی که فقط نشانی از در باغ سبز آگاهی دارد اما پشتش هیچ چیزی جز خالی کردن جیب مردم نیست.
باز شدن روزنهای در ساختن معنا برای عموم مردم از دانش تخصصی
یادگیری روزمره صادق پیوسته جامعهشناس و مدرس دانشگاه
یادگیری روزمره معمولاً ترکیبی از حالتهای سهگانه گفته شده است یعنی مثلاً دورهای برای آموختن تحلیل محتوای رسانهها، افزون بر اینکه جنبهای از ترویج علوم ارتباطات دارد، ممکن است برای آموزندگان، جنبههای نمایشی و افزایش پرستیژ هم داشته باشد و برای بهروزسازی اطلاعات دانشگاهی متخصصان هم باشد اما به هر حال، غلبه را با یک وجه میتوان در نظر گرفت
عصر اطلاعات، عصر آموزش نیز است. مؤثرترین آموزشها به شکل بازی درآمدهاند. رسانهها، سرگرمیها و بسیاری از شیوههای گذران فراغت، آموزشی شدهاند. سروکله آموزش در همهچیز و همه جا پیداست و مهمترین دارایی ما یعنی زمان را میبلعد. چه کسی دوست دارد در تمام زندگی آموزش ببیند؟ هیچکس! اما بهویژه در طبقه متوسط جدید همه درگیر آموزش در تمام زندگی خود هستند. جهان زندگی مردمی که در کارخانه، دانشگاه، مدرسه، بازارهای مدرن و رسانه کار میکنند، آموزشی است اما آنان، آموزش را در زندگی خود حل کردهاند. فراغت آنان با کار آمیخته است. دیگر سخن تنها از آموزش ضمن خدمت و دورههای رسمی آموزشی نیست. آنان لازم است دگرگونی شتابان فناوری را درک کنند و همزمان، پایههای اصلی دانش علمی را به یاد داشته باشند. برای مثال، باید دو دو تا چهارتای عرضه و تقاضا در اقتصاد جامعه و جهان و جایگاه خود در آن را بدانند اما قواعد بازار بورس را هم بیاموزند و در آن فعالیت کنند. هر روز چیز تازهای باید آموخت و بازآموخت. فقط اینها نیست. این گروه از مردم که در بسیاری جوامع امروزی اکثریت جمعیت را تشکیل میدهند، دنبال یادگیری مطالب و حوزههای نامرتبط با کار و درآمد خود هم میروند. گاه بدون توجه به رشته تخصصی خود، در دورههای آموزش غیررسمی فلسفه و جامعهشناسی و سینما شرکت میکنند. کتابهای بازاری مدیریت، روانشناسی و تاریخ میخوانند. این است که مثلاً در ایران یک روز تب خواندن و صحبت کردن از جامعهشناسی نخبهکشی و روز دیگر کتابهای یووال نوح هراری همهگیر میشود. این آموختنها گاه به اجبار تخصصی است و گاهی برای پرستیژ و نمایش است. بهطور کلی، یادگیری روزمره حداقل سه شکل در تجربه زیسته ما دارد:
گاه آموزش روزمره جنبه تخصصی دارد. تحت تأثیر دگرگونی شتابان فناوری، اطلاعات لازم برای انجام وظایف شغلی یا حتی ادامه زندگی روزمره ما عوض میشود و مجبور هستیم دورههایی تخصصی یا عمومی را بگذرانیم. دیگر نهتنها مانند جهان کهن، آموختن در خانواده و مکتب خانه کافی نیست، مانند جهان مدرن دیروز هم آنچه در مدرسه و دانشگاه خواندهایم، بس نیست. دگرگونی حوزههای تخصصی در عصر اطلاعات، شتابان است.
گاه آموزش روزمره تحت تأثیر رسانهها، سلبریتیها و مد روز است که بیشتر به قصد نمایش شخصیت و تشخص دنبال میشود. طیف گستردهای هم دارد. از آموزشهای مهارتی و توسعه فردی گرفته تا دانشهای تحلیلی. سطوح آموزشها، هزینه و شیوه برگزاری هم بنا به مصرف نمایشی آنها گوناگون است.
گاه آموزش روزمره برای نزدیک کردن تخصصهای علمی دانشگاهی و حتی تخصصهای فناورانه صنعتی و بازاری به کاربرد روزمره و تجربه مردم از جهان زندگیشان است. اهل تاریخ علم برای اینکه نشان دهند دانش آنان چگونه به شناختن تجارب بشری کمک میکند، لازم است ایدهها و نتایج تحقیقات خود را به شکلی گیرا در کتابهای کودک و نوجوان تا بزرگسال بنویسند، در رسانهها داستان بگویند. سخنرانی و نمایش طنزآمیز برپا کنند و در دورههای تخصصی مشتری داشته باشند. فیزیکدانان، زیستشناسان، جامعهشناس، اهل فلسفه، علوم ارتباطات و سیاست و دیگران هم همین وضعیت را دارند. یادگیری روزمره معمولاً ترکیبی از حالتهای سهگانه گفته شده است یعنی مثلاً دورهای برای آموختن تحلیل محتوای رسانهها، افزون بر اینکه جنبهای از ترویج علوم ارتباطات دارد، ممکن است برای آموزندگان، جنبههای نمایشی و افزایش پرستیژ هم داشته باشد و برای بهروزسازی اطلاعات دانشگاهی متخصصان هم باشد اما به هر حال، غلبه را با یک وجه میتوان در نظر گرفت.
وجه آخر یعنی وجه ترویجی از یادگیری روزمره در جهان امروز بسیار ارزشمند است. دستاوردهای دانش بشری کافی نیست که در بازار محدود مقالههای علمیپژوهشی عرضه شوند. اگر قرار است جامعه از دانش بهرهمند شود، باید آن دانش عرضه عمومی داشته باشد، نظریههای آن دانش در روزنامهها، شبکههای تلویزیونی و مجازی بر سر زبانها بیفتد و فهم و حس عمومی را شکل دهد و دگرگون سازد. یادگیری روزمره از این نظر چنان ضروری است که سرنوشت بشر تا حد زیادی به کمیت و کیفیت آن بستگی دارد. اگر دانش تخصصی روزنهای در ساختن معنا برای عموم مردم پیدا نکند، در دگرگونی جهان مؤثر نخواهد بود. فهم مردم از پیچیدگی دانشهای تخصصی بدون آموزش روزمره حالتی خرافی مییابد و خرافات هر عصری حتی عصر اطلاعات در ساختن جهان مؤثر هستند. به همین دلیل است که بسیاری از کشورها برای کنشگران علمی، نهتنها تولید متون تخصصی بلکه اشاعه علم را در قالب مطالب رسانهای و برگزاری نمایشهای عمومی علمی، امتیاز به شمار میآورند. نهاد علم به شومن و چهرههای عمومی هم نیاز دارد.
«مهارتآموزی» به مثابه یک لنگر در دریای متلاطم «آینده»
از تورم آموزش تا تورم اقتصادی امیر خراسانی جامعهشناس و پژوهشگر مطالعات شهری
چند سالی است موج گسترده آموزشهای غیررسمی عمدتاً طبقه متوسط را دربرگرفته. سابق بر این چنین آموزشهایی عمدتاً در چارچوب مؤسسات و آموزشگاههای مجاز (عمدتاً زبان، کامپیوتر و چند رشته خاص هنری) ارائه میشد و بازار مشخصی داشت، اما در سالهای اخیر از آشنایی با ابنعربی گرفته تا آموزش طراحی لباس شب و آموزش نواختن فلان ساز آفریقایی بازار پررونقی یافتهاند؛ در کنار اینها باید انواع و اقسام همایش های موفقیت و خودشناسی و... را نیز افزود. شاید طعنهزنان از رشد فرهیختگی جمعی طبقه متوسط بتوان سخن گفت؛ که البته سخنی است گزاف، چون نه ابزاری برای سنجش چنین شاخص موهومی در اختیار داریم نه قراین و امارهها از چنین چیزی خبر میدهند. در کنار این موج اجتماعی شاهد استقبال روزافزون رسانههای رسمی از مفهوم مبهم «مهارتآموزی» هستیم. سوای شبکه آموزش که بر مقوله «مهارت» متمرکز است، سایر شبکههای تلویزیونی نیز بخشی از کنداکتور خود را به مهارتآموزی اختصاص دادهاند. علاوه بر این، طرحهایی مانند «سرباز ماهر» یا گسترش مدارس غیرانتفاعی که طیف متنوعی از مهارتها را ارائه میدهند، نشان میدهد که این موج آموزشطلبی ابداً منحصر به سطوح غیررسمی نیست. علاوه بر این، در سطح جهانی نیز با گسترش مقوله آموزش عمرانه و بینالمللی شدن آموزش از طریق بسترهای مجازی مواجهایم که پیوسته این فرآیند را تسهیل میکند و بدان سرعت میبخشد.
عطش برای کسب مهارت در دوران کرونا به اوج خود رسید؛ گرچه مؤسسات رسمی عمدتاً تعطیل بودند، اما در عرصههای غیررسمی شاهد اوجگیری بیش از پیش تقاضا برای انواع آموزشها بودهایم؛ بخشی از این واقعیت را شاید بتوان با فراغت ناشی از تعطیلات کرونایی توضیح داد، اما اگر این موج را در ادامه روند سالیان گذشته ببینیم، آنگاه پرسشی که در برابر ما قد میکشد همچنان پایدار و جدی است. دلایل بسیاری برای این عطش سیریناپذیر برای آموزش میتوان برشمرد؛ از تغییر ساختار مشاغل گرفته تا رقابت روزافزون در بازار تا عوامل فرهنگی. تأکید ما در اینجا اما بر مفهوم آینده است. ثبات رفتار اجتماعی سوژهها تا حد بسیاری درهمتنیده با ثبات آینده است. ثبات آینده متضمن تغییر آهسته الگوهای حاکم بر لحظه حال یا قابلپیشبینی بودن آینده نزدیک است؛ در چنین چارچوبی شما در یک مهارت استاد میشوید و تا پایان عمرِ کاری، با اتکا به همان مهارت روزگار میگذرانید، حتی میتوانید سرمایهای انباشت کنید و تحرک طبقاتی داشته باشید. اما اگر آینده ثبات نداشته باشد افراد پیوسته آنچه را در چنته دارند نابسنده میشمارند؛ بیآبی میتواند ناگهان جایگاه شما را از یک صیفیکار ماهر به یک کارگر ساده تنزل دهد. صید ترول میتواند شما را از یک صیاد ماهر به یک دستفروش بدل کند.
آنچه در سالیان اخیر آینده را ناامنتر از همیشه کرده «تورم» و کاهش ارزش پول ملی است؛ در شرایطی که به قول اقتصاددانها در رکود تورمی هستیم، آینده گریزپاتر از همیشه به نظر میرسد؛ در چنین شرایطی هم بیم آن وجود دارد که شغلمان را از دست دهیم (یا دستکم شغل مان دیگر کفاف مخارجمان را ندهد)، هم هراس آن وجود دارد که شغل مان را در رقابت روزافزون ببازیم. این نکته دوم خاصه با پدیدههایی مثل دامپینگ و تشکیل کسب و کارهای بزرگ ارتباط دارد، فیالمثل، هزاران راننده تاکسی تلفنی طی مدت کوتاهی به کارگر (موقتی و بدون بیمه و مزایا) یک شرکت بزرگ تبدیل شدند با کمترین قدرت چانهزنی؛ در چنین شرایطی خانوادهها هراس ِآن دارند که فرزندانشان آینده را ببازند، از اینرو مدام میخواهند با دورههای آموزشی جدید آینده را به قسمی برای آنها بخرند. کلیدواژه اصلی همان آینده گریزپا است. دلایل بسیاری دیگر میتوان برای عدم تعین آینده برشمرد، با وجود این، عمده این دلایل اقتصادی هستند. صرف تغییر تأکید از «معرفت» به «مهارت» نشانگر آن است که آموزش باید بتواند نقش لنگری را ایفا کند که فرد را در تلاطمات مداوم «بازار» سرپا نگه دارد. روزگاری مارکس در خانواده یهود در ترسیم جامعه خود فردی را مثال میزد که چند ساعتی کار میکرد، سپس ماهیگیری میکرد، بعد از آن افلاطون میخواند و الخ. فردی که کار او را از جهان و خود بیگانه نساخته، حالا اما اگر از افلاطون هم نتوانی شغلی بسازی وقت تلف کردهای!
دغدغه فرهیختگی و کلاسرفتن دائمی به مثابه یک سبک زندگی
کلاسزدگی خانواده ایرانی جبار رحمانی انسانشناس و عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی
مسأله بنیادین، فقدان مهارتهای یادگیری است، اینکه بتوانیم تشخیص دهیم چه چیزی را از کجا و چقدر یاد بگیریم. این ضرورت ارتقای مهارت یادگیری به همراه دغدغه فرهیختگی میتواند جریان جدیدی در توسعه فرهنگی ایجاد کند
یکی از پدیدههایی که این روزها بسیار با آن مواجه میشویم، کلاسهای آموزشی متعددی است که آدمها در آن شرکت میکنند. هرچند بیشتر کلاسهای آموزشی معطوف به مدارس و کنکور بوده اما بتدریج گستره آنها به سایر کلاسهای آموزشی هنری، علمی و ادبی و حتی تخصصهای دیگر هم رسیده. بازار کلاسهای آموزشی (علاوهبر کلاسهای درسی) بشدت گرم شده است و نکته جالب ولع آدمها برای شرکت در این کلاسها، توسط خودشان یا توسط فرزندان و اعضای خانوادهشان است. مسأله اصلی در این میل وسیع به شرکت در کلاسهای تخصصی علمی، هنری و ادبی آن است که آدمها چرا تا این حد علاقهمند به شرکت در این کلاسها هستند و گویی بخش مهمی از معیارهای دانش تخصصی و هنرمندی حرفهای مستلزم شرکت در این کلاسها شده است و گاه فرزندان خانوادهها مجبورند از کلاسی به کلاس دیگر در رفت و آمد باشند و فشار زیادی را به واسطه ضرورت/اجبار شرکت در این کلاسها تحمل کنند.
در فهم این وضعیت باید چند نکته کلیدی را همزمان مدنظر داشت:
نکته اول آنکه، حس ضرورت شرکت در این کلاسها، بالاخص در حوزههای تخصصی، دانشی و علمی، بیانگر نوعی عدم اعتماد به کارکردهای صحیح نهادهای آموزشی برای جامعهپذیری علمی و تخصصی آدمهاست. گویی ما اطمینان کافی نداریم که در مدرسه و دانشگاه، اطلاعات و مهارتهای ضروری و کافی را بهدست آوریم. لذا چه از سر دغدغه شخصی و چه از سر ضرورت شغلی پذیرفتهایم که باید در این کلاسها شرکت کنیم. این موضوع هم در حوزه مهارتها و دانشهای ضروری و اولیهای است که مدرسه/دانشگاه باید به ما بدهند و هم در حوزه دانشها و تخصصهای تکمیلی و مازادی است که منجر به ارتقای وضعیت و کیفیت آموزشی خواهند شد. به همین سبب کلاسهای علمی-تخصصی در فضای غیررسمی در نهادهای خصوصی آموزشی-پژوهشی بازارگرمی دارند و استقبال داوطلبانه گستردهای از آنها شده است. لذا در پس همه اینها دو خصیصه را میتوان دید: اشتیاق به یادگیری (از سر اختیار یا ضرورت) و عدم اعتماد به نهادهای آموزشی مدرسه و دانشگاه برای رفع این شوق.
نکته دوم، میل گسترده به شرکت در همه کلاسها یا انبوهی از کلاسها بیانگر نوعی آشفتگی یا سردرگمی در انتخاب کلاس آموزشی علمی/ادبی/هنری است. هرچند همه این کلاسها فینفسه اهمیت و ضرورت خاصی در ارتقای کیفی دانش تخصصی افراد دارند اما نوعی میل و دغدغه فرهیختگی خام در مردم وجود دارد که در عین ارزشمندی و اهمیت آن، نوعی آشفتگی در انتخاب و گزینش کلاسهای ضروری و تعیین سلسلهمراتب مهم و غیرمهم در آنها را شاهد هستیم. گویی دانش، مهارت و بینش کافی برای انتخاب کلاس ضروری و مهم نیست، وضعیتی ایجاد شده که میتوان آن را شهوت کلاسرفتن دانست؛ میلی خام و کور که هرگونه حضور در هر کلاسی را مبارک و متبرک میداند.
نکته سوم بیانگر رواج نوعی دغدغه فرهیختگی در میان مردم است که در اصل به دنبال افزایش و ارتقای سرمایه نمادین و سرمایه فرهنگی در حوزههای علوم تخصصی (روانکاوی و ...) تا هنرها و ادبیات و گاه فلسفه است. اما این دغدغهها همانطور که اشاره شد در فضایی آشفته جریان دارد که آدمها قابلیت یا ابزارهای لازم برای تشخیص دقیق کلاسهای مفید برای خودشان برحسب شرایط و نیازهایشان را ندارند و همین مسأله سبب شده همه هزینههای مادی و غیرمادی برای برآورده کردن این دغدغه فرهیختگی برعهده خود مردم باشد. این موضوع هرچند در وهله نخست در طبقه متوسط مردم بیشتر و گستردهتر است اما نمیتوان آنرا صرفاً به یک قشر و طبقه مشخص تقلیل داد، بلکه گویی میل و انگیزهای فراگیر در همه اقشار است و صرفاً نمیتوان تفاوت در گستره آن را ناشی از امکانات اولیه مادی گروههای مورد نظر دانست. به عبارت دیگر دغدغه فرهیختگی یک دغدغه فراگیر است که گویی مردم ناخودآگاه میدانند که این سرمایه نمادین و فرهنگی نه تنها در عرصههای کاری و اقتصادی شروط و لازمههای موفقیت هستند، حتی در عرصههای شخصی و زندگیهای فردی هم نقشی مهم در موفقیت و ارتقای کیفیت آن دارند. به عبارت دیگر دغدغه فرهیختگی در میان این اقشار هم توجیه و مطلوبیت ذهنی دارد و هم توجیه و مطلوبیت عینی و بیرونی. گویی یکی از لازمههای ارتقای کیفیت زندگی همین سرمایههای نمادین و فرهنگی هستند که به عنوان مؤلفه مهمی در ارزیابی از سبک زندگی خویشتن و دیگران محسوب میشوند.
در مجموع باید گفت با وجود گستره وسیع دغدغه فرهیختگی در جامعه که زمینه اصلی تمایل مردم به شرکت در کلاسها و کارگاههای علمی، ادبی، هنری و فلسفی میشود همراه است با نوعی فقدان یا کاستی مهارتهای بینشی، رفتاری و نگرشی برای انتخاب کلاس مناسب که منجر شده به شرکت دائمی در همه انواع کلاسها و وضعیتی که میتوان آن را کلاس زندگی مردم دانست. این وضعیت منجر به حالتی میشود که میتوان آن را عدم توازن میان کلاسها و کارگاهها با نیازهای واقعی مردم دانست. وضعیتی که فشار زیادی یا از سوی مشارکت بیش از حد کلاسها را ایجاد میکند یا فشار ناشی از حسرت عدم شرکت در کلاسهای به ظاهر جذاب فراوان. در هر دو حالت فرد آرامش لازم برای بهرهوری از کلاسها و ارتقای درست سرمایه نمادین و فرهنگی خودش را نخواهد داشت. در نتیجه در فشار مضاعفی ناشی از دغدغه فرهیختگی، عدم اعتماد به نهادهای موجود و عدم مهارت برای انتخاب مسیر مناسب و متناسب برای رفع نیازهای ضروری، ما با وضعیت کلاسزدگی برای خانوادهها و فشار اقتصادی ناشی از شرکت در کلاسها مواجه هستیم و گاه به جای ارتقای جدی سرمایههای فرهنگی و نمادین نوعی توهم یا نوعی مهارت ناقص در آن زمینه مورد نظر را به فرد القا میکند. به همین دلیل ضروری است نهادهای آموزشی و نهادهای مدنی، در حوزه فرهنگی در گفتوگوی مداوم تلاش کنند مهارتها، دانش و بینش لازم برای جست وجوی کلاسهای مفید مشارکت در آنها را در میان مردم ارتقا دهند. به عبارت دیگر مسأله بنیادین، فقدان مهارتهای یادگیری است، اینکه بتوانیم تشخیص دهیم چه چیزی را از کجا و چقدر یاد بگیریم. این ضرورت ارتقای مهارت یادگیری به همراه دغدغه فرهیختگی میتواند جریان جدیدی در توسعه فرهنگی ایجاد کند.
منبع: ایران آنلاین
کلیدواژه: شرکت در این کلاس ها کلاس های آموزشی آموزش های تخصصی شرکت در کلاس ها مهارت اندوزی آموزش روزمره توان آن شرکت می کنند نظام آموزش جامعه شناس دانش تخصصی طبقه متوسط کسب مهارت کلاس ها رسانه ها مهارت ها آموزش ها امکان ها دانش ها دوره ای دوره ها حرفه ای آدم ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۶۹۰۷۶۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مهارتآموزی در دسترستر از همیشه در سیستان و بلوچستان
ایسنا/سیستان و بلوچستان مدیرکل آموزش فنی و حرفهای استان سیستان و بلوچستان بیان کرد: کسب رتبه اول در برنامه ابلاغی۱۴۰۲ سازمان آموزش فنی و حرفه ای کشور توسط آموزش فنی و حرفهای استان مصداق تلاشهایی است که در سالهای اخیر در آموزش فنی و حرفهای سیستان و بلوچستان انجام شده تا مهارتآموزی منجر به اشتغال برای جوانان اقصی نقاط استان پیشبینی شود.
جلیل شهریاری شامگاه شنبه در شورای مهارت آموزی استان بیان کرد: همه ظرفیتهای موجود آموزش فنی و حرفهای استان به کار گرفته شده است تا فرصت مهارت آموزی بصورت رایگان برای همه جوانان با تغییر شیوه های ارائه آموزش، فراهم شود.
وی افزود: طراحی و برنامه ریزی کاملی برای رشتههای مهارتی تخصصی منطبق با بوم استان مثل تعمیر خودروهای سبک و سنگین، رشته های مرتبط با صنعت ساختمان،صنایع جوشکاری،تولید قطعات صنعتی ، فرآوری گیاهان دارویی و صنایع غذایی و...انجام گرفته است تا نیروهای جوان و مستعد آموزشها را دریافت کنند و در صورت عدم وجود امکانات لازم در شهرستان محل اقامت با پیش بینی امکانات اقامتی به نزدیکترین شهرستان ، یا به مرکز استان و همچنین در صورت نیاز به آموزشهای تکمیلی به خارج استان اعزام شوند.
جلیل شهریاری بیان کرد:فرهنگ مهارت آموزی وکار به واسطه وجود برخی مشاغل کاذب در استان آسیب دیده است که با فراگیر کردن مهارت های منجر به اشتغال پایدار برای جوانان استان تلاش شده تا فرهنگ مهارت آموزی و کار در جوانترین استان کشور احیا شود.
کسب رتبه بی نظیر اداره کل آموزش فنی و حرفه ای استان سیستان و بلوچستان
همچنین در همایش مدیران کل سازمان آموزش فنی و حرفه ای کشور از مدیرکل آموزش فنی و حرفهای استان سیستان و بلوچستان جهت کسب رتبه اول در تحقق ابلاغی۱۴۰۲ سازمان آموزش فنی و حرفهای کشور تقدیر شد.
جلیل شهریاری اظهار داشت: اداره کل آموزش فنی و حرفه ای استان سیستان و بلوچستان در برنامه ابلاغی۱۴۰۲ شامل ۱۰برنامه و ۱۴۷شاخص آموزشی،پژوهشی،سنجش و ارزشیابی،اجرایی، فرهنگی و عملکرد درآمد اختصاصی موفق به کسب رتبه اول شد.
مدیرکل آموزش فنی و حرفهای استان سیستان و بلوچستان با بیان اینکه موفقیت در ارائه آموزش های مهارتی به جامعه همواره حاصل تلاش جمعی است، اظهار داشت: این موفقیت نتیجه تلاشهای همکارانم در اداره کل آموزش فنی و حرفه ای استان است و بدون تردید، کسب این عناوین با هدف توسعه فرهنگ خدمت رسانی ،جهاد تبیین و آگاهی مردم از عملکرد مجموعه آموزش فنی و حرفه ای استان سیستان و بلوچستان صورت گرفته است و حاصل تلاش همه کارکنان این اداره کل، مراکز آموزش فنی و حرفه ای سطح استان، آموزشگاه های آزاد و شرکای اجتماعی مهارتی استان بوده و این عنوان متعلق به خانواده بزرگ آموزش فنی و حرفه ای استان سیستان و بلوچستان است.
انتهای پیام