برای ساخت روشن ریسک کردم
تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۸۷۹۲۸۲
ساعت 24-روحالله حجازی در واپسین ساخته خود، دوربینش را به طبقه فرودست جامعه نزدیک میکند؛ تجربهای که در دیگر فیلمهای او شاهد نبودیم. شاید فیلم «در میان ابرها» روایتگر زندگی آدمهای حاشیهنشین بود ولی حجازی در فیلم «روشن» سراغ آدمهای جنوب شهر تهران میرود و لنز دوربینش را روی قشر آسیبدیده ناتوان و زیردست جامعه زوم میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
فیلم روشن فرق اساسی با دیگر فیلمهای اجتماعی آدمهای جنوب شهری هم دارد و آن، اینکه قهرمانش به جای عربده و داد و بیداد در مواجهه با مشکلات منزوی میشود و در خودش فرو میرود. دیگر فرق این فیلم اینکه شخصیت اصلی یعنی «روشن» به سینما علاقه دارد و اساسا او همه چیز را از قاب سینما نگاه میکند، همین موضوع در زیر متن قصه جریان دارد؛ داستان روشن اگر چه در فصلهایی کاملا جدی است، اما لحظاتی هم اسباب تفریح مخاطب را فراهم میکند. همه این نکات در کنار هم باعث میشود ما تجربهای جدید از حجازی شاهد باشیم.
به بهانه اکران این فیلم در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر با روحالله حجازی گفتوگویی انجام دادیم که پیشروی شماست.
بد نیست در ابتدای امر کمی از ژانر فیلمتان صحبت کنیم. «روشن» از آن دست فیلمهایی است که نه میتوان آن را در گروه فیلمهایی با موضوع درام و اجتماعی قرار داد و نه عنوان کمدی به آن اطلاق کرد.
شاید سابقه کاری من و رضا عطاران هم در این نکتهای که اشاره میکنید بیتاثیر نباشد. فیلمهای من معمولا درامهای اجتماعی هستند و رضا عطاران هم بیشتر به عنوان بازیگر کمدی شناخته میشود. حالا همکاری مشترک من و رضا عطاران شائبه کمدی بودن فیلم را به وجود آورده یا اینکه بعضی هم معتقدند نگاه اجتماعی بر فیلم «روشن» حاکم است یا اینکه به نظر عدهای برسد که مضمون فیلم در هیچ کدام از این دستهها قرار نمیگیرد و تناقضی این وسط شکل میگیرد. اما آنچه برای من اهمیت دارد اینکه «روشن» آدم صاف و سادهای است که به واسطه یکسری اتفاقات در دل اجتماع قرار میگیرد و موقعیتهایی را خلق میکند که لحظاتی باعث خنده مخاطب میشود و در عین حال صحنههایی هم ماجرا جدی میشود. به نظر من فیلم نه آن قدر جدی است و نه آن قدر کمدی.
نظرم این است که میتوانیم کمدی سیاه به مضمون فیلم اطلاق کنیم.
نظر شما قطعا مهم است ولی من وقتی فیلمی میسازم به این فکر نمیکنم که قرار است این فیلم در چه ژانری تعریف شود. ولی برایم مهم است که خودم را تکرار نکنم و فیلم جدیدم تجربه جدید در کارنامهام باشد. اصلا اینجا منظورم دیگران نیستند فقط درباره خودم صحبت میکنم. خود بازیگوشی دارم که دلم میخواهد هر کارم با کارهای دیگرم تفاوت داشته باشد.
میتوانیم بگوییم که «روشن» تفاوت جدی به لحاظ ساختاری و هم مضمونی در بین فیلمهای شما دارد. از همان زمان شکلگیری ایده به این تفاوت فکر میکردید؟
واقعیتش این است که خیر. وقتی به ایدهای میرسم و خط داستانی شکل میگیرد و فیلمنامه نوشته میشود خود فیلمنامه به من میگوید که چگونه مرا بساز. از همان اول شکلگیری ایده فیلم «روشن»، شخصیت و کاراکتر «روشن» در ذهنم بود. اصلا میدانستم اسم کاراکتر فیلم «روشن» است. میدانستم که او چه شخصیت و چه ویژگی دارد و در چه موقعیتهایی قرار میگیرد.
حتی در ذهنتان مشخص بود که روشن یک قهرمان منفعل است؟
دقیقا؛ میدانستم برخلاف اینکه ظاهر قهرمانی دارد ولی روشن مثل تمام قهرمانهای داستانها عمل نمیکند و چنین کاراکتری نقطه مقابل بسیاری از قهرمانهای سینمای ایران قرار میگیرد. حتی میتوانیم بگوییم چنین قهرمانی در سینمای ایران نداریم.
تا جایی که حتی پرداخت چنین کاراکتری یک ریسک برای فیلم شما به حساب میآمد.
این موضوع خیلی مرا ترساند و با خودم میگفتم که تو میخواهی با کاراکتر روشن چه کنی؟ قهرمانی که واکنش جدی و تندی نشان نمیدهد و در برابر اتفاقات زندگی ریاکشنهای مختص به خودش را نشان میدهد که با بقیه قهرمانها فرق میکند. خیلی روی این موضوع فکر کردم وقتی جلو رفتم؛ کمکم شخصیت «روشن» برای من شکل گرفت. از آنجایی که دنبال تجربه کردن هستم (به این معنی که کارهای جدید و نکردهای در کارنامهام داشته باشم حتی ممکن است کار بعدی من ایده اجتماعی متفاوت و اساسا دیگری داشته باشد) از این رو ایده فیلمنامه به من میگوید که چه کاری انجام دهم.
رضا عطاران به خوبی قالب «روشن» را شکل میدهد و متفاوت ظاهر میشود که قطعا طراحی گریم او به این موضوع کمک شایانی کرده است. شاید اگر او برای این نقش انتخاب نمیشد ممکن بود کار شکل دیگر و غیرقابل باوری پیدا کند و حتی به نوعی سقوط کند. از همان ابتدای نگارش به حضور عطاران فکر میکردید؟
از همان ابتدای نگارش به رضا فکر میکردم. وقتی به او این نقش را پیشنهاد دادم انتقاداتی به شخصیت روشن داشت. ما جلسات متعددی با هم داشتیم. او بهانه میآورد که سال شلوغی دارم ولی من سماجت کردم که باید در فیلم من حضور داشته باشد. از همان ابتدا به او گفتم اگر در این فیلم حضور نداشته باشی و بازی نکنی من این فیلم را نمیسازم. بعد از شروع فیلمبرداری و سرمای شدید هوا کار کمی سخت پیش میرفت و رضا هم نگران بود. همانجا دوباره به او گفتم رضا جان اگر تو در این فیلم نباشی خیالت را راحت کنم من این فیلم را نمیسازم و همینجا فیلمبرداری را تعطیل میکنم. به او گفتم شخصیت «روشن» تویی و لاغیر. روزهای ابتدایی کار سخت پیش رفت تا من و رضا کنار هم قرار بگیریم. همینجا با تاکید بگویم که رضا بسیار بازیگر باهوش، خلاق و با اخلاق منحصربه فردی است و من این را در اولین همکاریای که با او داشتم، دریافتم. در عین حال یک مقدار کنترلش میکردم و یک مقدار هم او از من خواست که آزادش بگذارم تا در ادامه به تعریف مشترک رسیدیم که هم خودش هم من شاهد آن رضایی که پیشتر از او دیده بودیم، نباشیم. مهمترین دلیلش هم این بود که آنچه در فیلمنامه آمده بود تا آنچه به اجرا میرسید زمین تا آسمان بینش فرق است.
اساسا اجرا، دنیا و زبان دیگری دارد.
همینطور است. در فیلمنامه نکاتی لحاظ میشود که وقتی به مرحله اجرا میرسیم تازه با ماجراهای جدید مواجه میشویم. در ابتدای مسیر تا من و رضا به زبان مشترکمان برسیم کمی سخت بود ولی از جایی که رضا یا همان کاراکتر «روشن» درون اتاق با کاراکتری که جای دوربین قرار میگیرد، مواجه میشود. از آنجا به بعد شخصیت «روشن» تکامل پیدا کرد و رضا به آنچه مدنظرم بود حتی در جزییترین رفتار رسید. در پاسخ به پرسش شما دوباره تاکید کنم که اگر رضا عطاران نبود من این فیلم را نمیساختم. صحبت از گریم شد به این نکته هم اشاره کنم که گریم رضا عطاران در این فیلم محصول طراحی ایمان امیدواری است. وقتی این چهره را برای من ترسیم کرد در ابتدای امر ارتباط با آن برای من کمی سخت بود. ولی یک شب تا صبح طول کشید که صورت و گریم روشن به دلم نشست و با آن همرا ه شدم.
برگردیم به فیلمنامه و شکلگیری قصه «روشن». کانسپت ماجرا چگونه در ذهنتان شکل گرفت؟
ایده اصلی روشن بعد از اتاق تاریک و در سال 96 در ذهنم شکل گرفت. شخصیت «روشن» را با آدمهایی که در زندگی میدیدم پیدا میکردم. انسانهایی که مشکلات فراوانی دارند و هزار بلا و گرفتاری را تحمل میکنند اما واکنش خاص خودشان را به اتفاقات زندگی نشان میدهند و اهل داد و بیداد نیستند. حتی خانه و محل زندگی «روشن» در ذهنم وجود داشت. اسفند 96 و 97 با چند دوست فیلمنامهنویس مشورت کردم و با آنها راجع به این فیلمنامه صحبت کردم اما درنهایت به نظرم آمد که فیلمنامه «روشن» شخصی است و خودم باید از پسش بربیایم و داستان مربوط به زاویه نگاه خودم است. با اینکه ابتدا و انتهای قصه را میدانستم اما اینکه شخصیت «روشن» چه مسیری را طی میکند برای من مبهم بود.
چند بار فیلمنامه را بازنویسی کردید؟
«روشن» سختترین فیلمنامهای بود که من تاکنون نوشتم. شاید باورتان نشود ولی من یک شخصیت داشتم با سه داستان و قصه متفاوت.
بیشتر توضیح میدهید؟
درواقع شخصیت اصلی در سه داستان و قصه روشن است اما همین یک شخصیت با آدمها در موقعیتهای مختلف با چالشهای گوناگون مواجه میشود. برای اولینبار بود که من نگارش چنین فیلمنامهای را تجربه میکردم. فیلمنامههای دیگرم معمولا با یک شخصیت و یک قصه همراه بود ولی در اینجا من سه فیلمنامه حول شخصیت روشن نوشتم.
دلیلش چه بود؟
برای اینکه دو فیلمنامه دیگری که نوشته بودم تقریبا شبیه فیلمهای خارجی مهم سال (انگل و جوکر) شده بود و من از اینکه انگ کپی بودن فیلمنامه به من وارد شود، واهمه داشتم. البته این نکته را اضافه کنم تاریخ ثبت فیلمنامههای من همه در خانه سینما هست و قابل رویت (فیلمنامههای من اساسا به قبل از اکران جوکر و انگل مربوط میشود) اما همین که من فیلمنامه را مینوشتم و به شخصیتها پر و بال میدادم متوجه میشدم کمی تا قسمتی شبیه آن فیلم خارجی شده. به هر جهت بپذیریم که ذهنها در دنیا به هم نزدیک است و مضمون نگاه طبقه فرودست به فرادست همیشه دغدغه فیلمسازان بوده است.
و اساسا مگر چقدر موضوع و مساله در جهان وجود دارد که نویسندهها به سراغش نرفته باشند ناخودآگاه مضامین شبیه به هم میشود.
رفته بودم سوئد که جوکر اکران عمومی شد. به رضا عطاران زنگ زدم گفتم این فیلمنامه را کنار بگذاریم و یادم میآید رضا همان زمان خیلی تعجب کرد. به هر جهت همین باعث شد که من دو فیلمنامه قبلی را کنار بگذارم و مراحل نگارش فیلمنامه دو سه سالی طول کشید. به هر جهت هم به لحاظ نگارش فیلمنامه و هم در ساختار تجربه خاص و متفاوتی بود.
نکتهای که درباره فیلم روشن وجود دارد (موضوع و داستان اسپویل نشود) به سمت پوچگرایی نمیرود و نقد اجتماعی را مطرح میکند. این موضوع از جانب شما تعمدی بود؟
حرف شما را رد نمیکنم ولی من در مرحله نوشتن و ساختن به این موضوع فکر نکردم. ولی چه بخواهیم چه نخواهیم مطمئن باشید ایدئولوژی من در جهان فیلم قابل مشاهده است. هر فیلم جهانی را ترسیم میکند که فیلمساز از آن دریچه به دنیا نگاه میکند من هم از این قائده مستثنی نیستم.
میخواهم بگویم در این فیلم روی لبه تیغ حرکت میکردید چون قهرمان در این فیلم منفعل است و ممکن بود به آن سمت پرتاب شوید ولی محتاطانه قدم برداشتید.
نه اتفاقا محتاط نبودم. نگاهم اصلا پوچگرا نیست. شاید چون کاراکتر عملگرا نیست اینطور به نظر میرسد. دوست منتقدی به من میگفت شخصیت «روشن» در مواجهه با مشکلات برخلاف دیگر قهرمانها عربده نمیکشد و داد و بیداد نمیکند. قهرمان منزوی که در مواجهه با مشکلات در خودش است. از این حیث بله با شما موافقم که کار بسیار خطرناک و سختی بود و این ترس همیشه با من همراه بود با این حال دل را به دریا زدم و در این فیلم تا دلتان بخواهد دیوانهبازی درآوردم. میتوانم بگویم در فیلم «روشن» رهاتر از همه فیلمهایم بودم. با اینکه در بعضی تلهفیلمها، دوربین متفاوت است و بازیهای فرمی زیادی انجام میدادم ولی در این فیلم آزادتر گام بر داشتم.
نکته قابل تامل دیگر اینکه برخلاف فیلمهای دیگرتان، اینبار دوربین شما به طبقه فرودست نزدیک میشود. کاری که ما در فیلمهای دیگر شما ندیده بودیم. در فیلم «در میان ابرها» شما زندگی آدمهای حاشیهنشین را روایت میکردید ولی در فیلم «روشن» شما به سراغ آدمهای جنوب شهر تهران میروید.
بله تاکنون چنین تجربهای نداشتم. صحبت از پایین شهر شد اجازه بدهید خاطرهای از همکاری با رضا عطاران و مردم جنوب شهر برایتان بگویم. تجربه خیلی سختی بود گاهی در پشت صحنه ما نزدیک به 600 نفر بودند برای اینکه رضا عطاران محبوب مردم بود و همه میخواستند او را از نزدیک ببینند. همین نکته کنترل صحنه را برای ما سخت میکرد. برگردم به صحبت شما؛ بله در این فیلم برای اولینبار به سراغ آدمهای جنوب شهر و طبقه پایین جامعه رفتم که داستانها و روایتهای مختلفی راجع به آنها بیان شده و ماحصل کار هم خوب بوده. در طول نگارش فیلمنامه مدام از خودم میپرسیدم که خب من قرار است چه کار کنم؟ خیلی فکر کردم و درنهایت به زبان فرمی که در فیلم جاری است، رسیدم. به دلیل علاقه و نگاهی که «روشن» به سینما دارد و اساسا او همه چیز را از قاب سینما نگاه میکند این موضوع در زیر متن قصه جریان دارد و این قاببندیهایی که روشن انجام میدهد تفاوت در فیلم ایجاد میکند. در هیچ فیلمم جرات نداشتم با لنز زوم به شخصیت فیلم نزدیک شوم اما در این فیلم به فرم تازهای دست پیدا کردم که متاثر از خود شخصیت فیلم است.
با این همه نگرانی از سلیقه مخاطب نداشتید که مواجههاش با قصه «روشن» چگونه باشد؟
قطعا نگران بودم ولی با وجود اینکه دیگر فیلمهایم با مخاطبان ارتباط خوبی برقرار کردند، فکر میکنم روشن نسبت به دیگر کارهایم مخاطبپسندتر باشد، چون فضای این فیلم تازهتر است و مخاطب با رضا عطاران تازهای مواجه میشود، نه در موقعیت فیلمهای کمدی است و نه قصه فیلم جدی است. اینجا رضا عطاران میانه کمدی و جدی قرار میگیرد. نکته دیگر اینکه قصه این فیلم، داستان خود مردم است و آنها قصه خودشان را روی پرده میبینند.
منبع: روزنامه اعتمادمنبع: ساعت24
کلیدواژه: قرار می گیرد رضا عطاران قهرمان ها من و رضا فیلم ها برای من آدم ها ولی من
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۸۷۹۲۸۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پل آستر درگذشت
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از آسوشیتدپرس، پل آستر نویسنده مشهوری که ۳۴ عنوان کتاب در کارنامه دارد و تقریبا بیشترشان به فارسی ترجمه و منتشر شدهاند، بر اثر ابتلا به سرطان در ۷۷ سالگی از دنیا رفت.
وی علاوه بر کتابهایی چون «سه گانه نیویورک»، فیلمنامه نویس «دود» وین وانگ و کارگردان فیلم «لولو روی پل» بود.
آستر با انتشار اولین کتابش با عنوان «اختراع انزوا» با تحسین منتقدان روبه رو شد.
جایگاه او به عنوان یکی از برجستهترین نویسندگان آمریکایی با مجموعهای از سه داستان مرتبط با هم که به عنوان «سهگانه نیویورک» منتشر شد، تثبیت شد. این ۳ کتاب شامل «شهر شیشه ای» (۱۹۸۵)، «ارواح» (۱۹۸۶) و «اتاق قفل شده» (۱۹۸۶) هستند. کتابهای سهگانه برای پرداختن به پرسشهای اگزیستانسیال، با موضوع رمان پلیسی بازی میکنند.
جویس کارول اوتس، رماننویس، در سال ۲۰۱۰ نوشت، آستر برای «داستانهای پست مدرنیستی بسیار شیک و معماییاش که در آن راویها بندرت قابل اعتماد هستند و بستر داستان دایم در حال تغییر است، شناخته شد».
داستان های او اغلب با مضامین تصادف، شانس و سرنوشت بازی می کنند. بسیاری از قهرمانان او خود نویسنده هستند و مجموعه آثار او خودارجاعی است و شخصیتهایی از رمانهای اولیه دوباره در رمانهای بعدی ظاهر میشوند.
منتقد مایکل دیردا درباره آثار آستر مینویسد: از زمان «شهر شیشهای»، اولین جلد از سهگانهاش در نیویورک، آستر سبکی شفاف و اعترافی را به کمال رساند، سپس از آن برای نشان دادن قهرمانان سرگردان در دنیایی به ظاهر آشنا استفاده کرد که به تدریج با تهدیدهای مبهم و توهم احتمالی، مملو از ناراحتی فزاینده میشوند.
آستر خالق ۱۸ رمان بود که از این میان چندین عنوان به فیلم تبدیل شده اند که «موسیقی شانس» از آن جمله است.
او بعدها خودش فیلمنامههایی نوشت که با فیلمنامه «دود» (۱۹۹۵) با بازی هاروی کایتل، ویلیام هرت و جیانکارلو اسپوزیتو شروع شد. وی با این فیلمنامه جایزه معتبر ایندپندنت اسپرایت را برای بهترین فیلمنامه اول کسب کرد.
همکاری او با وانگ ادامه پیدا کرد و این دو به طور مشترک دنبالهای به نام «آبی در چهره» را کارگردانی کردند که دوباره کایتل و اسپوزیتو به همراه لو رید، میرا سوروینو و مدونا در آن بازی کردند. آستر در نوشتن فیلمنامه «مرکز جهان» اثر وانگ نیز نقش دارد.
سال ۱۹۹۸، آستر همراه کایتل، سوروینو و ریچارد ادسون فیلمنامه «لولو روی پل» را نوشت و کارگردانی کرد. او سال ۲۰۰۷ در فیلم «زندگی درونی مارتین فراست» با بازی دیوید تیولیس، ایرنه جاکوب و مایکل ایمپریولی بار دیگر همین وظیفه را انجام داد.
رمان «۴۳۲۱» آستر در سال ۲۰۱۷ در فهرست نهایی جایزه من بوکر قرار گرفت.
کد خبر 6093756