Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «جام جم آنلاین»
2024-04-29@00:26:41 GMT

مروری بر فجیع‌ترین قتل‌های سال

تاریخ انتشار: ۲۷ اسفند ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۱۳۴۴۴۲۰

مروری بر فجیع‌ترین قتل‌های سال

به گزارش گروه حوادث جام جم آنلاین از شرق، قتل و جنایت بخشی از واقعیت زندگی اجتماعی انسان است در سوی دیگر حوادث شیرین و خوشایند نیز رخ می‌دهد، ماجرا‌هایی مانند بخشش‌ها و گذشت‌ها یا کمک‌های نیکوکارانه، اما امسال نیز مانند هرسال دیگری شاهد برخی جنایت‌های تلخ بودیم که نسبت به سایر قتل‌ها فجیع‌تر و دلخراش‌تر بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

پرونده این قتل‌ها اکنون در دستگاه قضائی در‌حال رسیدگی است. در ادامه چند نمونه از آن‌ها را مرور کرده‌ایم.

جنایت در باغ‌فیض

مردی ۳۸ساله روز ۲۵ خرداد‌ماه در جنایتی هولناک به خانه پسرعمویش در باغ فیض رفت و علاوه‌بر پسرعموی خود همسر و فرزند او را نیز به قتل رساند. این مرد در اعترافاتش دلیل این جنایت را اختلاف مالی و همچنین حسادت عنوان کرد. متهم به قتل که در زمان بازپرسی اصرار داشت زودتر اعدام شود، درباره جنایتش گفت: من برنامه قبلی برای قتل نداشتم و نمی‌خواستم زن و بچه پسرعمویم را بکشم. قرار بود آن روز صبح با کوروش برای سندزدن یک ملک به دفترخانه برویم. من بیماری ام‌اس دارم. آمپولم را زدم و به کوروش گفتم ساعت هشت صبح آماده باشد تا با‌هم برویم. ساعت ۱۰ دقیقه به هشت جلوی در خانه او بودم. با دست دو ضربه کوچک به در زدم. انگار کوروش پشت‌در بود، سریع در را باز کرد. همان‌طور که داشت پاشنه‌های کفشش را بالا می‌کشید، شروع به حرف‌زدن کرد و گفت می‌خواهد املاک موروثی‌اش را بفروشد و یک خانه در جردن و یک لکسوس بخرد. من همیشه به کوروش حسادت می‌کردم. او وضع مالی خوبی داشت و ثروتش بیش از ۲۰ میلیارد تومان بود. یک هفته قبل تلویزیونی به مبلغ ۶۰ میلیون تومان خریده بود. همسرم هم مدام من را سرزنش می‌کرد که چرا تو مثل پسرخاله‌ات پول نداری؟ کوروش به غیر از آپارتمان‌هایی که در برج محل سکونتش داشت، یک خانه کلنگی و چند آپارتمان دیگر هم بعد از مرگ مادرش به ارث برده بود، اما مادر من هنوز زنده بود و پول‌های ارثیه پدری‌اش دست او بود. من هر‌وقت می‌خواستم پول بگیرم، باید سراغ مادرم می‌رفتم، اما کوروش نیازی به این کار نداشت. با کوروش به‌سمت آسانسور رفتیم و در یک لحظه انگار تمام کینه و حسادتی که به کوروش داشتم، من را کور کرد. چاقویی را که در کیفم بود، بیرون آوردم و به گردن او ضربه زدم. نمی‌دانم من در را باز کردم یا کوروش، اما هر دو به داخل آپارتمان کوروش افتادیم. من به او چند ضربه زدم و در همین زمان دخترش وارد پذیرایی شد. بچه گریه می‌کرد. نمی‌دانم بچه را چطوری کشتم. صدای همسرش از سمت اتاق خواب می‌آمد. او را هم با چاقو به قتل رساندم و از آپارتمان خارج شدم. این متهم در‌حال‌حاضر در بازداشت به سر می‌برد و سال آینده باید در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه برود.

 

قتل ۵ عضو یک خانواده

جنایت فجیع دیگر در تویسرکان به وقوع پیوست و پنج عضو یک خانواده به دست دو مرد افغان کشته شدند. تحقیقات درباره این جنایت از روز ۲۴ آذرماه درپی ناپدیدشدن پنج عضو خانواده‌ای در روستای مرادآباد تویسرکان آغاز شد. اعضای این خانواده یک گاوداری داشتند، اما کسی خبر نداشت چه سرنوشتی برایشان رقم خورده است تا اینکه ابتدا اجساد پدر و دختر خانواده در نزدیکی گاوداری آن‌ها پیدا شد. سپس کارآگاهان اجساد سه عضو دیگر خانواده شامل مادر و دو پسر را در چاهی ۷۰متری که نزدیکی گاوداری بود، کشف کردند.

 

در‌حالی‌که ابتدا معلوم نبود این جنایت چرا و چگونه رقم خورده است، مشخص شد دو کارگر افغان برای این خانواده کار می‌کردند که بعد از این جنایت ناپدید شده‌اند. به این ترتیب آن‌ها تحت تعقیب قرار گرفتند تا اینکه یک نفر در تهران و دیگری قبل از خروج از کشور در شرق ایران بازداشت شد. یکی از اعضای خانواده مقتولان درباره این جنایت توضیح داده است: علیرضا، پسرعمویم، حدود ۶۰ سال داشت و معلم بازنشسته بود. او صاحب ملک بزرگی بود و در آن گاوداری و زمین کشاورزی داشت. او با همسرش، تک‌دخترش و دو پسرش زندگی می‌کرد. آن‌ها از حدود دو ماه قبل دو کارگر افغان استخدام کرده بودند که همان‌جا در اتاق کنار خانه‌شان با آن‌ها زندگی می‌کردند. کارگران مجرد بودند و سن و سال کمی داشتند؛ یکی حدود ۱۸ساله و دیگری حدود ۲۳ساله. ظاهرا قاتلان هنگامی‌که پسرعمویم خم شده بود و روی زمین کار می‌کرد، با بیل از پشت به سرش زده بودند. همان موقع دخترش که آنجا بود، این صحنه را دید و قصد فرار داشت که قاتلان تعقیبش کردند و او را هم با ضربه به سرش کشتند. آن‌زمان همسر پسرعمویم و دو پسرش در خانه در‌حال استراحت بودند. همسر پسرعمویم زن سالخورده‌ای بود و به احتمال زیاد اول او به قتل رسیده و سپس پسر ۱۵‌ساله‌شان و در نهایت پسر بزرگ‌تر. احتمالا پسر بزرگ‌تر زیر کرسی خواب بوده که توانستند او را به قتل برسانند. چون او جثه بزرگی داشت و دو کارگر افغان که ریزنقش بودند، رودررو نمی‌توانستند حریف او شوند. حتی آثار خونی که روی دیوار داخلی خانه است، نشان می‌دهد که او را با ضربه چاقو به قتل رسانده‌اند.

 

تحقیقات پلیس از قاتلان فاش کرد پدر خانواده مقتولان چند روز قبل از حادثه خودروی تیبای خود را فروخته بود و مبلغی پول نقد در خانه داشت. متهمان با اطلاع از این موضوع نقشه سرقت مرگ‌بار را کشیدند و دست به جنایتی فجیع زدند. آن‌ها بعد از قتل پول‌ها و هشت کیلو زعفران را سرقت کردند و گریختند، اما عاقبت دستگیر شدند و به جرم‌شان اعتراف کردند. این متهمان نیز اکنون در زندان در انتظار محاکمه هستند.

 

جنایت در بلوار ابوذر

در جنایت فجیعی دیگر مردی سه عضو خانواده‌ای را قربانی کرد تا بتواند سرقت کند. در این جنایت که راز آن چند روز پیش فاش شد، یکی از دوستان متهم اصلی نیز شرکت داشت.

 

دختری به نام شقایق، پسر مورد علاقه خود به نام شایان را در جرمی تکاندهنده همراهی کرد و در‌نهایت خواهر، مادر و شوهر ۲۲‌ساله مادر شقایق به دست دوست شایان کشته شدند. متهم اصلی پرونده گفته است: قصد ما قتل نبود، فقط می‌خواستیم سرقت کنیم که شقایق و شایان هم بودند و با اصرار‌های من قانع شدند. نقشه این سرقت از حدود یک ماه قبل و وقتی به فکرم رسید که مادر شقایق به نام فریبا، جشن تولد گرفت. من و شایان هم دعوت بودیم در آن مراسم طلا‌های فریبا را دیدم و در یک محاسبه ساده به این نتیجه رسیدم که حدود دو‌میلیارد‌تومان طلا دارد و اگر آن‌ها را سرقت کنیم، زندگی‌مان دگرگون می‌شود. از همان موقع نقشه سرقت را طراحی کردم. تا اینکه یک شب قرار شد من برای کاری همراه شایان و شقایق به خانه فریبا بروم. غذا خریدیم و مسموم کردیم. شقایق و شایان با غذا‌های مسموم به خانه رفتند. بعد از ساعتی شقایق در را برایم باز کرد. وقتی من داخل خانه رفتم، هنوز خانواده شقایق بیدار بودند و نمی‌شد سرقت را انجام داد. این‌بار من متادون و قرص خواب‌آور و مواد بی‌هوشی را داخل آب ریختم و به خواهر شقایق دادم. آن شب مست بودم و حال خوبی نداشتم، وقتی دیدم خواهر شقایق تقریبا از حال رفته و خوب نفس نمی‌کشد با سیم شارژر او را کشتم.

 

شقایق و شایان وقتی ماجرا را فهمیدند، اعتراض کردند، اما من آن‌ها را تهدید کردم که اگر به کسی حرفی بزنند، هر دو نفرشان را به قتل می‌رسانم. صبح وقتی شوهر فریبا می‌خواست خانه را ترک کند، او را هم به قتل رساندم، چون اگر زنده می‌ماند راز جنایت من فاش می‌شد. با گلدان کریستال چندین‌بار به سرش زدم و بعد جسد را به داخل حمام بردم. حدود نیم ساعت بعد، فریبا را هم به قتل رساندم. در ادامه باید جسد‌ها را از بین می‌بردم تا کسی متوجه این جنایت نشود، به همین دلیل سپس اسید تهیه کردم. جسد‌ها را داخل بشکه انداختم، اما بعد تصمیم گرفتم باغی اجاره و جنازه‌ها را آنجا دفن کنم. مشکل اصلی این بود که باید اجساد را پنج طبقه پایین می‌آوردم و احتمال داشت همسایه‌ها متوجه ماجرا بشوند. به همین دلیل نظرم عوض شد و تصمیم گرفتیم اجساد را بسوزانیم، اما قبل از این کار دستگیر شدیم.

 

قتل عروس جوان و مادرش

یکی‌دیگر از جنایات هولناک مربوط به پرونده قتل عروس جوان به نام مهرانا و مادرش در تایباد است. این دو نفر به‌دست برادران شوهر عروس جوان به کام مرگ کشانده شدند. شوهر مهرانا تابستان ۹۸ در دریا غرق شده بود. پدر مهرانا توضیح داده است: دخترم بعد از فوت شوهرش باید هنوز در خانه او می‌ماند تا مدت عده‌اش تمام شود. همان وقت بود که فهمیدیم خانواده دامادم، علی، همسرم و مهرانا را مقصر غرق‌شدن علی می‌دانند. می‌گفتند از میان آن همه مسافر فقط علی غرق شده است. اختلافات از همین‌جا شروع و به موضوعات مالی هم کشیده شد. من شب حادثه برادر علی به نام ابراهیم را جلوی در خانه دخترم دیدم. من با او احوالپرسی کردم و بعد به خرید رفتم وقتی به خانه مهرانا برگشتم، کسی در را باز نمی‌کرد. با زحمت و با کمک یک عابر وارد خانه شدم و اجساد همسر و دخترم را در پذیرایی خانه دیدم. آن‌ها با چاقو کشته شده بودند. دو برادر علی به اتهام نقش‌داشتن در این قتل بازداشت و سپس یکی از آن‌ها با وثیقه آزاد شد و رسیدگی به این پرونده همچنان ادامه دارد.

منبع: جام جم آنلاین

کلیدواژه: قتل ۵ عضو یک خانواده جنایت در باغ فیض قتل های سال

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۳۴۴۴۲۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آتش و فراموشی؛ روایت استاد فلسطینی از زندگی خانواده او در غزه

دفتر کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد اعلام کرد بیشتر قربانیان حملات اخیر رژیم صهیونیستی به شهر رفح در نوار غزه زنان و کودکان بوده‌اند و در صورت تشدید حملات رژیم اشغالگر به این باریکه، خطر کشتار غیرنظامیان و آوارگی مضاعف فلسطینی‌ها افزایش می‌یابد. در بیانیه این نهاد حقوق بشری آمده است: «فولکر تورک، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل امروز مجموعه حملات اسرائیل علیه رفح در روز‌های گذشته را محکوم کرد؛ حملاتی که بیشتر به کشته‌شدن زنان و کودکان منجر شده است. او بار دیگر نسبت به حمله‌ای تمام‌عیار علیه این منطقه هشدار داد، منطقه‌ای که ۱.۲ میلیون فلسطینی به‌اجبار به آن پناه آورده‌اند.»

بر اساس این بیانیه، چنین حمله‌ای تنها به کشتار بیشتر و آوارگی مضاعف منجر شده و جنایات بین‌المللی بیشتری به همراه خواهد داشت. بر اساس گزارش‌ها، در حملات رژیم صهیونیستی به رفح در ۱۹ و ۲۰ آوریل دست‌کم ۳۳ فلسطینی شهید شدند که ۲۲ تن از آنها زن و کودک بودند. تورک در این بیانیه گفت: «هر ۱۰ دقیقه یک کودک کشته یا مجروح می‌شود. آنها بر اساس قوانین جنگی مصونیت دارند؛ اما در نهایت همین کودکان هستند که بهای این جنگ را پرداخت می‌کنند.»

 از همین رو خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان پای صحبت‌های «غدی عاقل»، استاد فلسطینی الاصل دانشگاه کانادا نشسته و از تجربه شخصی وی و خانواده او در غزه پرسید. در ذیل مشروح این گفتگو از نظرتان می‌گذرد.

-با توجه به اینکه تمام اعضای خانواده شما در نوار غزه و رفح هستند، خبر جدیدی از وضعیت آنها دارید؟

غدی عاقل: کسانی که از بمباران نسل‌کشی اسرائیل جان سالم به در می‌برند، ممکن است از مرگ و ویرانی که از خود بر جای می‌گذارد جان سالم به در نبرند. در اوایل ماه جاری، نیرو‌های اشغالگر اسرائیل از زادگاه من خان یونس در جنوب نوار غزه عقب نشینی کردند، احتمالاً برای آماده شدن برای حمله به رفح. اکنون، آن غیرنظامیانی که در بخت آزمایی مرگ و زندگی برنده شدند، در دنباله رویا‌های شکسته به خان یونس هستند. 

خطر هنوز در هر گوشه‌ای در کمین است، اما پسر عموی من اکرام و شوهرش عوض احساس کردند که مجبور بودند به جمعیت بپیوندند و به منطقه القراره در شمال خان یونس بروند تا وضعیت برادر عوض و محمد و خانواده اش را بررسی کنند. آنچه آنها کشف کردند فراتر از درک بود. محمد، همسرش منار و هفت فرزندشان - خالد، قصی، هادیه، سعید، احمد، ابراهیم و عابد که همگی زیر ۱۵ سال سن داشتند- در حمله هوایی اسرائیل به خانه‌شان به طرز وحشیانه‌ای کشته شدند. خانه آنها خراب شده بود و بدن آنها در حال تجزیه بود، سگ‌ها و گربه‌های ولگرد سعی می‌کردند آنها را بجوند. اکرام و عوض قبر‌های کم عمقی کندند و آنها را دفن کردند.

این دومین باری بود که اکرام و عوض باید برادرزاده‌ها و خواهرزاده‌های خود را دفن می‌کردند. در ماه اکتبر، آنها مجبور شدند از اجساد تسنیم، یاسمین، محمود و الیاس، فرزندان برادر دیگر عوض، ابراهیم، مراقبت کنند که به همراه مادرشان، نانسی، در بمباران اسرائیل کشته شده بودند.

این بار درد خیلی غیر قابل تحمل بود. پس از بازگشت به خانه، اکرام که غم و اندوه او را فراگرفته بود، ناگهان بینایی خود را از دست داد. علت این مصیبت غم انگیز ناشناخته است و همه ما را گیج و ویران کرده است.

در همین حال، در غرب خان یونس، که اکنون شبیه یک شهر ارواح است، برخی از اعضای خانواده شوهرم سفری مشابه با درد و رنج را آغاز کردند. مقصد آنها: ویرانه‌های خانه هایشان، نه چندان دور از آنچه از بیمارستان الامل باقی مانده است.

کل بلوک، از جمله سه ساختمان چند طبقه که برادر شوهرم و بیش از ۷۰ نفر دیگر در آن زندگی می‌کردند، ویران شد. مردان جوان خانواده عکس، فیلم گرفتند و آنچه از زندگی سابقشان باقی مانده بود را نجات دادند. سپس آنها به المواسی بازگشتند، که زمانی مرکز پر جنب و جوش زندگی در ساحل خان یونس بود، که اکنون به یک اردوگاه چادری تبدیل شده است، سرزمینی بایر از ناامیدی، جایی که در چهار ماه گذشته آواره شده اند.

آنها پس از بازگشت به چادر‌های خود، تصاویر و کلیپ‌های ویرانه خانه‌های خود را با پدر و مادر و خواهر و برادر خود به اشتراک گذاشتند. برای خواهرشوهرم نیما، خبر‌ها و تصاویر خانه اش بیش از حد قابل تحمل بود. او در حین تماشای تصاویر مدام گریه می‌کرد. صبح روز بعد، نیما را بی هوش یافتند. خانواده‌اش او را با عجله به نزدیک‌ترین بیمارستان، الامل بردند، که از قضا به «امید» ترجمه می‌شود، اما هیچ بیمارستان و امیدی پیدا نکردند. یکی از پزشکان قهرمانی که در آنجا مانده بود اعلام کرد که او مرده است. او به سادگی قادر به تحمل این ناراحتی نبود. نیما غرق در غم و ناامیدی، سکته کرده بود. شوهر نیما، سلیمان، و فرزندانش برای تکمیل مقدمات تشییع جنازه، شستن جسد به روش صحیح، یافتن وسایلی برای تابوت و رسیدن به رباب، دختر بزرگ نیما، که به رفح پناه برده بود، تلاش کردند.

در حالی که آنها گریه می‌کردند و ماتم می‌کردند، بمب‌های اسرائیل همچنان بر مناطق مسکونی در رفح، اردوگاه آوارگان نصیرات، دیرالبلاح، اردوگاه آوارگان مغازی و بیت حانون اصابت کرد و صد‌ها کشته برجای گذاشت. در اردوگاه آوارگان یبنا در رفح، یک بمب باعث کشته شدن اعضای خانواده ابوالحنود - ایمان. مادرش ابتصام؛ شوهرش محمد؛ و چهار فرزند خردسالشان: تالین، آلما، لانا و کرم شد.

در جریان این بمباران شدید، سلیمان از ترس امنیت او و فرزندانش تصمیم گرفت که به رباب اطلاعی ندهد. نیما را بدون او دفن کردند. انتخاب ویرانگر بود، اما خطرات سفر به رفح و بازگشت بسیار زیاد بود. حملات هواپیما‌های بدون سرنشین، گلوله باران یا بمباران کشتی‌ها بی امان بود.

روزی که نیما را دفن کردند، ارتش اسرائیل بازار اردوگاه مغازی را بمباران کرد و ۱۱ نفر را کشت که بسیاری از آنها زن و کودک بودند. این اولین باری نبود که درد‌های شدید به چنین مرگ نابهنگامی در خانواده منجر می‌شد. در سال ۱۹۶۷، عبدالله، پدر سلیمان، با آشکار شدن واقعیت تلخ اشغال نظامی اسرائیل، دچار سکته مغزی شد. با از دست دادن خانه خود در نکبه ۱۹۴۸، وحشتی که ارتش اسرائیل در سال ۱۹۶۷ بر سر مردم فلسطینی غزه ایجاد کرد، شوک دیگری بود. اما در نهایت، چیزی که بیش از حد تحمل شد، ربودن پسرش سلیمان توسط سربازان اسرائیلی بود که در آن زمان یک کودک ۱۶ ساله بود. عبدالله که از سرنوشت سلیمان چیزی نمی‌دانست و نمی‌توانست فکر از دست دادن او را بپذیرد، تسلیم غم و اندوه شد و سکته مغزی بدن او را ویران کرد و او را فلج کرد. او هفت سال در اردوگاه خان یونس مصیبت‌های زندگی را تحمل کرد تا اینکه یک هفته پس از بازگشت سلیمان به غزه از دنیا رفت.

سلیمان از اینکه همسرش نیما به اندازه پدرش درد طولانی نداشت، خدا را شکر کرد و از فرزندانش خواست سوره فاتحه را برای او بخوانند. نیما تنها یکی از بیش از ۱۰۰۰۰ زن فلسطینی است که تاکنون در این جنگ جان باخته است. او یک میزبان عالی و یک آشپز فوق‌العاده بود که یک روز در آرزوی زیارت مکه بود و با دقت تمام پولهایش را برای این سفر پس انداز می‌کرد.

مرگ نیما نه تنها رویا‌های او را خاموش کرد، بلکه گرما و سخاوتی را که ذات او، یعنی جوهر فلسطینی را مشخص می‌کرد، خاموش کرد. او یک خلاء را پشت سر می‌گذارد که فقط با درد دل و از دست دادن پر شده است. موشک‌های یک پهپاد هرمس ساخت اسرائیل می‌تواند حریم هوایی بدون محافظ غزه را سوراخ کند و جان انسان‌ها را در چند ثانیه بگیرد. موشک‌های به اصطلاح «آتش و فراموش کن» می‌توانند اهدافی را در فاصله بیش از ۲.۵ کیلومتری (۱.۵ مایلی) در آسمان هدف قرار دهند، بنابراین وقتی شلیک می‌شوند، هیچ کس روی زمین نمی‌داند که در حال آمدن هستند. غیرنظامیانی که به تجارت خود می‌پردازند فوراً کشته می‌شوند، زیرا هیچ کس و هیچ چیز برای محافظت از آنها وجود ندارد.

هیچ هواپیمای جنگی اردنی، انگلیسی، فرانسوی یا آمریکایی برای دفاع از ۵۰ زن کشته شده هر روز در ۲۰۰ روز گذشته توسط اسرائیل مستقر نشد. به نظر می‌رسد "آتش و فراموش کردن" در غزه یک سیاست جهانی است.

اما فریاد قاطع من این است که دنیا هرگز نباید فراموش کند. مردم خوب در سرتاسر جهان تلاش می‌کنند تا اطمینان حاصل کنند که مسئولین این جنایات و کسانی که به آنها اسلحه داده اند، با محاکمه روبرو خواهند شد و شبح عدالت تا پایان روز‌های خود تحت تعقیب قرار خواهند گرفت.

غدی عاقل، یک استاد دانشگاه فلسطینی الاصل در کاناداست که در حال حاضر استاد دانشگاه آلبرتا در ادمنتون کاناداست. او از زمان آغاز جنگ غزه مقالات، یادداشت‌ها و گزارش‌های تفصیلی فراوانی را در رسانه‌های جهان از جمله رسانه‌های کانادا منتشر کرده است.

باشگاه خبرنگاران جوان بین‌الملل خاورمیانه

دیگر خبرها

  • ببینید | فجیع‌ترین و بدترین پرونده قتل به روایت یک کارآگاه
  • مروری بر جنایات گروهک منافقین؛ترور یک نوجوان پیش چشمان مادر
  • لزوم اتحاد کشورهای اسلامی در برابر ظلم و جنایت رژیم صهیونیستی
  • قتل شاگرد قهوه خانه به دست کارگر اخراجی
  • خشم پدر، جان همسر و فرزندش را گرفت
  • نبود زمین برای ساخت مسکن، چالش این روزهای مددجویان و کمیته امداد
  • جنایت کارگر قهوه خانه بعد از اخراج!
  • جنایت مرد نقاش | او همسر و پسر ۱۱ ساله خود را آتش زد!
  • کینه مرگبار کارگر قهوه خانه | کارگر جوان اخراج شد و وقتی فهمید فرد دیگری جای او استخدام شده ....
  • آتش و فراموشی؛ روایت استاد فلسطینی از زندگی خانواده او در غزه