قصاص؛ مجازات قتل عمه/ آشنایی من با دختر جوانی در اینستاگرام اوضاع را تغییر داد
تاریخ انتشار: ۶ مرداد ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۶۴۹۶۳۸
او گفت جسد دوستش به نام فرناز را در خانهاش پیدا کرده است. دقایقی بعد مأموران کلانتری ۱۳۰ نازیآباد خود را به محل حادثه رساندند و ضمن مشاهده جسد زن میانسال متوجه شدند از خانه بوی گاز به مشام میرسد. بهاینترتیب فرضیه مرگ زن تنها به دلیل گازگرفتگی مطرح شد، بااینحال جسد برای تحقیقات دقیق و تعیین علت اصلی فوت به پزشکی قانونی انتقال یافت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
زنی که پلیس را از این واقعه مطلع کرده بود، در تحقیقات مقدماتی به مأموران چنین گفت: فرناز از شوهرش طلاق گرفته بود و بهتنهایی در خانهاش زندگی میکرد. من معمولا به او سر میزدم و احوالش را جویا میشدم. امروز –روز حادثه- هرچه با او تماس گرفتم جوابم را نداد. نگران شدم و مقابل در خانهاش آمدم تا ببینم چه اتفاقی افتاده است. او در را هم باز نکرد، این در حالی بود که کفشهای فرناز مقابل در بود و همین نشان میداد در خانه است. نگرانیام بیشتر شد و موضوع را به همسایهها اطلاع دادم. سپس با کمک آنها در خانه را باز کردم و در کمال ناباوری با جسد فرناز روبهرو شدم.
درحالیکه بررسیهای ابتدایی همچنان در حال انجام بود، پزشکی قانونی اعلام کرد مرگ فرناز ارتباطی با گازگرفتگی ندارد؛ بلکه گردن او شکسته و در واقع این زن به قتل رسیده است. اینگونه بود که فصل تازهای در این پرونده گشوده شد و کارآگاهان جنایی بعد از بررسی شرایط خانه مقتول و جزئیات دیگر به این اطمینان دست یافتند که فرناز توسط فردی آشنا به قتل رسیده است. یافتن مظنون اصلی کار پیچیدهای نبود، زیرا پلیس خیلی زود پی برد مقتول برادرزاده 24سالهای به نام میثم دارد که مرتب به خانه عمهاش رفتوآمد میکرد و بعضی وقتها شب را در خانه او میماند. او در مراسم خاکسپاری عمهاش دستگیر شد و در بازجوییهای پلیسی به ارتکاب قتل اعتراف کرد.
میثم گفت: پدر و مادرم از هم جدا شدهاند و من همراه پدرم زندگی میکنم؛ اما مرتب به خانه عمهام میرفتم و بعضی شبها نیز پیش او میماندم. پدرم فلج است و وضع مالی خوبی ندارد. این در حالی است که پدربزرگم همه داراییاش را به نام عمویم کرده بود و عمویم حق پدرم را نمیداد. بههمیندلیل از عمویم کینه به دل داشتم، اما رابطهام با عمهام خوب بود و به او علاقهمند بودم و خیلی از شبها تا صبح با او درددل میکردم. در چنین شرایطی آشنایی من با دختر جوانی در اینستاگرام اوضاع را تغییر داد. من به دروغ به آن دختر گفتم خانواده ثروتمندی دارم و خودم هم پولدار هستم. برای اینکه او به من شک نکند ماشینهای لوکس کرایه میکردم؛ اما در نهایت دستم رو شد و دختر جوان فهمید من اصلا شرایط مالی خوبی ندارم، بههمیندلیل رابطهاش را با من تمام کرد. این اتفاق من را بهشدت پریشان و ناراحت کرده بود. شب حادثه وقتی به خانه عمهام رفتم و با او درددل کردم، از عمو و پدربزرگم بدگویی کردم و گفتم آنها حق پدرم را نداده و باعث این مشکلات شدهاند. عمهام از حرفهای من عصبانی شد و یک سیلی به صورتم زد. در این هنگام درحالیکه خیلی عصبانی شده بودم، با عمهام درگیر شدم و او را خفه کردم.
پسر جوان بعد از تشریح جزئیات جنایت به بازسازی صحنه جرم پرداخت. در ادامه برای او کیفرخواست صادر و پرونده به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. میثم در حالی در جایگاه متهم ایستاد که پدربزرگ و مادربزرگش بهعنوان ولیدم درخواست قصاص او را مطرح کردند. مادربزرگ میثم گفت: یک سال از کشتهشدن دخترم میگذرد و هنوز نمیتوانم باور کنم نوهام دست به چنین کاری زده باشد.
میثم نیز در دفاع از خودش گفت: باور کنید من عمهام را دوست داشتم و هرگز راضی به مرگ او نبودم. شب حادثه به یک پارتی شبانه دعوت شده بودم، بههمیندلیل همراه دوستم به خیابان ناصرخسرو رفتیم و قرص اکس خریدیم. ما قرص را خورده بودیم که دوستانم با من تماس گرفتند و گفتند میهمانی لغو شده است. من اصلا حال طبیعی نداشتم و نمیتوانستم به خانه پدرم برگردم. به عمهام تلفن کردم و گفتم به خانه او میروم. حدود ساعت سه شب بود که به خانه عمهام رسیدم. بعد ماجرای قطع ارتباط دختر مورد علاقهام را تعریف کردم و گفتم مسبب همه این مشکلات و گرفتاریهایی که دارم، عمو و پدربزرگم هستند که حق و حقوق پدرم را ندادهاند. من به عمو و پدربزرگم توهین کردم و همین کار باعث شد عمهام عصبانی شود و به من سیلی بزند. من که تحت تأثیر قرص اکس بودم و کنترلی بر رفتارم نداشتم، عمهام را هل دادم و وقتی او روی زمین افتاد، با دستانم او را خفه کردم. من قبلا بوکس کار میکردم و بههمیندلیل دستهای قویای داشتم. همین موضوع باعث شد وقتی دستانم را دور گردن عمهام حلقه کردم او خفه شود. وقتی به خودم آمدم که عمهام جان باخته بود و دیگر کاری از دست کسی برنمیآمد. من که ترسیده بودم، شیر گاز را باز گذاشتم تا همه فکر کنند عمهام به خاطر گازگرفتگی فوت شده است. من از کاری که کردهام بهشدت پشیمان هستم.
قضات دادگاه بعد از شنیدن حرفهای این جوان ختم جلسه را اعلام کردند و وارد شور شدند. آنها با توجه به مدرکهای موجود در پرونده متهم را به قصاص محکوم کردند.
منبع: ساعت24
کلیدواژه: همین دلیل خانه عمه عمه ام
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۶۴۹۶۳۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
دختر کیومرث پوراحمد: پدرم نرفته بود شمال که خودکشی کند/او برای برگشت از سفر، چندین قرار کاری گذاشته بود و قول داده بود برای دیدن خواهرش به زاهدان برود
روزنامه اعتماد نوشت: «ما مطمئن هستیم و میدانیم پدرم خودکشی نکرده است. پدرم قرار بود برای تدوین فیلم «پرونده باز است»، به تهران برگردد و برای آینده برنامه داشت.» اینها بخشی از صحبتهای دختر کیومرث پوراحمد است. او مدعی است پدرشان خودکشی نکرده است....
دختر کیومرث پوراحمد در مورد روز حادثه میگوید: «پدرم اکثرا هر چند وقت یک بار از شخصی که در شمال میشناخت ویلا اجاره میکرد و به شمال میرفت، چون میخواست بنویسد و خلوت کند. معمولا هم تنها به آنجا میرفت؛ یعنی اولینبار نبود که تنها به شمال رفته بود. قرار بود به تهران برگردد، چون قرارهای مختلف داشت، اما ناگهان آن اتفاق افتاد؛ روز حادثه صاحب ویلا به آنجا رفت و با آن صحنه روبهرو شد و به پلیس اطلاع داد. همه خانواده هر کدام به نوع خودمان بر این موضوع تاکید داریم که پدرمان شمال نرفت که خودش را بکشد.»
همان موقع که پدرم شمال بود با او صحبت کردم و او به من گفت میخواهد به تهران برود تا بخشی از موزیکها و مونتاژ فیلم «پرونده باز است» را تغییر دهد. قرارهای مختلف داشت. به این موضوع نیز در یک استوری که مصادف با چهلم پدرم میشد، اشاره کردم و از تلفنها و پیامهایی که مربوط به همین قرارهای کاری میشد، مطلبی نوشتم. یعنی پدرم برای آینده برنامه داشت حتی قرار بود به زاهدان برود و خواهرش را ببیند. قبل از حادثه با خواهرش و شوهرخواهرش صحبت کرده بود و قرار بود به زاهدان سفر کند.
خلاصه هزار برنامه داشت و با چندین نفر قرار کاری گذاشته بود. کتابهایش در مرحله چاپ بود و قرار بود نشریه مهری که داخل لندن است کتابهای او را به چاپ برساند، اما ناشر نشریه مهری آدم فرصتطلبی بود و ما نمیدانیم پدرم با این آقا قرارداد داشته یا نداشته؟ وکیلی که در ایران میشناختیم، توانست پیگیر این موضوع باشد. به هر حال پدرم باید در چاپ این کتابها سهیم بوده باشد، اما خب دست کسی به ناشر داخل لندن نمیرسد، چون ایران نیست. حتی ما تلفنی با آن ناشر صحبت کردیم و قرار بود قراردادها را برایمان ارسال کند، اما تا الان هیچی برای ما ارسال نکرده است. غیر از یک کتاب که به چاپ رسید و پدرم آن را در سفری که داشت برای من آورد، گفته بود کتابهای دیگر هم برای چاپ دارد، اما کتابها تمام نشد و مرحله نهایی را رد نکرده بود.
پدرم وسواس شدیدی به تمام کارهایش داشت. در هر صورت میخواهم این را بگویم که پدرم کلی پروژه داشت که میخواست آنها را به اتمام برساند. فیلم آخر او یعنی «پرونده باز است»، هم فیلم پدرم هست و هم نیست، چون تهیهکننده برخی سکانسها را حذف کرد و تغییر داد.»
دختر کیومرث پوراحمد در مورد ادعای عمه خود در فضای مجازی مبنی بر قتل پدرش نیز میگوید: «عمهام هر چه نوشته درست است، اما در مورد رسیدگی به پرونده و جزییات پرونده فعلا اصلا صحبت نخواهیم کرد تا زمان مناسب آن فرا برسد، اما این را بگویم که پدرم میدانست چه بلایی میخواهد سرش بیاید، ولی اینکه خودش را کشته باشد به هیچوجه درست نیست.»