سیدمهدی شجاعی؛ اسوه قلم و اخلاق و فتوت
تاریخ انتشار: ۶ شهریور ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۹۳۶۲۹۵
خبرگزاری مهر- فرهنگ و اندیشه: سید مهدی شجاعی برای بسیاری بهانه خواندن و نشان و الگوی نیکو نگاشتن و ماندگاری در راهی ارزشمند برای هدفی والا و نیکو و برای افراد کثیری نیز ذوق و بهانه نیکو و ارجمند نگاشتن و چون او شدن و در مسیر او بودن به مانند یک پدر معنویست.
او با ادبیات معاصر ایران چنان آمیخته که ریشه های یک درخت تنومند در زمین استوار.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اگرچه این روزها ذهن ها پرشده از محتوای کم مایه فضای مجازی و آثار گرانمایه مهجورگشته اما او به خوبی می داند که آنچه در تاریخ ماندگار و ارزشمند است کتابهایی است که به قیمت خون دل، سپیدی مو و عزلت گزیدن تدارک می بیند؛ و اگرچه می توانسته به راحتی در جایگاهها و پشت میزهایی باشند که بسیاری برای رسیدن به آن سر و دست می شکنند؛ اما به اینها پشت پا زده و میز نویسندگی و فرهیختگی را گزیده و وقت گرانبهای خود را صرف آموزش و پرورش نویسندگان جوان و مشتاقی کرده که آینده ای روشن و توام با آگاهی بسازند؛ چه با نوشتارشان که خودآموزی برای مخاطبان و نویسندگان جوان بوده، چه با تدارک انتشارات کتاب نیستان بههمراه همدلانی فرهیخته از جنس خود، چه با نشستهای همراه با داستان که مدتها هر ماه برگزار می شد، چه با کلاسهای داستان نویسی با علاقمندان نویسندگی و چه با دستگیری از نویسندگان فرهیخته ای که مهجور مانده اند؛ و اینها علاوه بر یک استاد قلم از ایشان یک استاد و اسوه اخلاق و فتوت نمایانده است. چه بسیار نویسندگان جوانی که از همه جا خسته به او گریختهاند و درخشیده اند و چه بسیار نویسندگان فرهیخته مهجوری که به یاریشان شتافته و دست گیری کرده است و چه بسیار کارهای بر زمین ماندهای در حوزه فرهنگ و قلم که به وسیله او و لطف و مدد الهی به سرانجام رسیده است و از کودک و نوجوان و جوان و پیر همه بر خوان دسترنج او نشسته و بهره برده ا ند.
اما باز باید امیدواربود که در همین وانفسای روزگار، پرتیراژترین، پرمخاطبترین و مقبولترین نویسنده کشور است و چون ستارهای نورانی در شب ظلمانی فرهنگ روزگارمان می درخشد که هنگامی که تیره گی شب اوج می گیرد ستاره ها نمایان تر و درخشنده ترند.
به نمایندگی از همه ارادتمندان و علاقمندانشان به پاس اینهمه تلاش شریف و ارجمندشان مقابل ایشان تعظیم و دست بوسی می کنم و خدا را شاکرم برای آفریدن و بودن حضرتشان که اگر شکر حضور ایشان نکنیم شکر نعمت خدا نگفتهایم.
یادداشت: هادی شریفی نویسنده و روزنامهنگار
کد خبر 5290989 مصطفی وثوق کیامنبع: مهر
کلیدواژه: سید مهدی شجاعی ادبیات آیینی ادبیات داستانی هادی شریفی کتاب کشتی پهلو گرفته کتاب پدر عشق و پسر کتاب آفتاب در حجاب محمدرضا حکیمی محمد مهدی اسماعیلی تازه های نشر ترجمه درگذشت چهره ها ادبیات داستانی پیام تسلیت محرم 1400 وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انتشارات سروش رمان ایرانی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی تاریخ معاصر فلسفه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۹۳۶۲۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
این شهید حتی موقع به دنیا آمدن فرزندش هم حاضر نشد به خانه برگردد!
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، این یک بیت شعر با خط زیبای شهیدسید مهدی شاهچراغ برای همیشه به یادگار ماند: با صدهزار جلوه برون آمدی که من /با صدهزار دیده تماشا کنم تو را. شهیدسید مهدی شاهچراغ معلم و هنرمند خطاط بود. اما دغدغه جنگ و جبهه او را به میدان جهاد کشاند. سیدمهدی نه در دوران جنگ که پیش از آن در عرصه انقلاب و بیداری و آگاهی مردم و هم محلیهایش نسبت به ظلم رژیم شاه سهیم بود. شهید سیدمهدی شاهچراغ خیلی زود به آرزویش رسید و مزد مجاهدتهای خود را در عملیات غرورآفرین الی بیتالمقدس گرفت. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ او آسمانی شد، آنچه درپی میآید ماحصل گفتگو با محترمالسادات شاهچراغ همسر شهید سیدمهدی شاهچراغ است.
بیقرار رفتن بودبنابر روایت ایسنا، سیدمهدی متولد ۶ تیرماه سال ۱۳۳۸ دامغان بود. درسخوان بود و همزمان با درس و تحصیل کار هم میکرد. خدمت سربازیاش را در اصفهان سپری کرد. کمی بعد معلم شد و بعد از آن ازدواج کرد. همسرش میگوید: وقتی ازدواج کردم سنم کم بود. خیلی از کارهای خانه را بلد نبودم. سیدمهدی من را در کارهای خانه مثل آشپزی و لباس شستن کمک میکرد. همیشه نماز را اول وقت میخواند و من بلافاصله پشت سرش میایستادم. نمازهای جماعتمان را هیچگاه از یاد نمیبرم. زندگی خوبی داشتیم. او در دوران انقلاب هم فعالیت داشت. چند روز قبل از پیروزی انقلاب بود. مردم راهپیمایی میکردند. سیدمهدی در جلوی صف راهپیمایان، عکس امام (ره) را به سینه چسبانده بود و شعار میداد. جمعیت به پادگان نزدیک میشد. سیدمهدی میان نظامیان رفت و گروهی از آنها را همراه خود میان مردم کشاند. بعضیها میگفتند: «این چه کسی است که با جرأت آنها را به جمع ما میکشاند.» چند روز بعد پادگانهای ارتش به دست مردم فتح شد. جنگ که شروع شد، سیدمهدی هم بیقرار رفتن شد. جهاد فرصت دوبارهای برای همسرم بود. او کار، درس و معلمی را به عشق حضور در میدان جهاد رها کرد و راهی شد. با اینکه ما منتظر تولد فرزندمان بودیم. اما همین هم مانع سیدمهدی نشد.
خبر تولد فاطمهخدا خیلی زود فاطمه را به ما هدیه کرد. خبر تولدش را در جبهه به او دادند. دوستانش میگفتند: یکی از بچهها فریاد زد: دختر سید مهدی متولدشده! همرزمانش که متوجه شدند، از شادی فریاد کشیدند و تبریک گفتند. شیرینی میخواستند. هرکس به نحوی سر به سر سیدمهدی میگذاشت. بعضیها از دور میگفتند:مبارکه! عدهای هم میپرسیدند:اسم دخترت را چی میگذاری؟ سیدمهدی با خوشحالی جواب داد: فاطمه!
فرمانده گردان رو به سیدمهدی کرد و گفت:شما دیگر برگرد! خانمت به شما احتیاج دارد. بچهها میخواستند از سیدمهدی خداحافظی کنند که او با حرفش همه را متعجب کرده و پاسخ داده بود: من تا آخرعملیات میمانم.
شهادت در بیت المقدسهمرزمش لحظه شهادت کنارش بود. ابوتراب کاتبی بعدها برایم از آن لحظه اینگونه روایت کرد. آتش سنگینی بود. خمپارهای به سنگرشان خورد به طرفشان رفتیم و صدای نالهای شنیدیم. کمرش ترکش خورده بود. میدانستم که به تازگی پدر شده است. دو انگشتر در دست داشت. آنها را درآوردم و صورتم را نزدیکش بردم و گفتم: سیدجان! بگو هر چی میخواهی بگو! دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید، اما نتوانست و همان لحظه به شهادت رسید. همسرشهید در ادامه میگوید وقتی به شهادت رسید کوچکترین تغییری در صورتش ایجاد نشده بود. چهرهاش همان بود که موقع خداحافظی آخر دیده بودیم. گویی خوابیده بود.
بدرقه با دعای خیرقبل از رفتن به جبهه پیش پدرش رفت تا از او هم اجازه بگیرد. پدرش بعدها برایم گفت سید مهدی آمد و در حالیکه سرش پایین بود به من گفت: پدر! از شما اجازه میخواهم تا با خیال راحت به جبهه بروم. من هم نگاهی به او کردم و پاسخ دادم با وضعی که همسرت دارد من صلاح نمیبینم که تنهایش بگذاری! فردای همان روز برای وداع آخر آمد. من هم که اصرار سیدمهدی را برای رفتن دیدم، رضایت دادم و دعای خیرم را بدرقه راه او کردم و گفتم خدا پشت و پناهت!
فاطمه و شهادت پدرخیلی طول نکشید که خبر شهادت سیدمهدی را برای خانواده آوردند. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ در عملیات الی بیتالمقدس سیدمهدی به آرزویش رسید. تشییع پیکر شهید خیلی شلوغ بود. بسیاری از مردم آمده بودند تا حضورشان تسلی خاطر بازماندگان باشد. فاطمه، چند روزه بود. دائم گریه میکرد. فاطمه را روی سینه پدر شهیدش گذاشتند آرام شد.
از شهید سیدمهدی شاهچراغ وصیتنامهای بر جا ماند که در یازدهمین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ و تنها چند روز قبل از شهادتش آن را نوشت. شهید سیدمهدی شاهچراغ بسیار ولایتمدار بود. او در این نوشتار در کنار توصیههایی که به خانواده داشت از ملت ایران خواسته بود که برای امام دعا کنند.
۲۷۲۱۹
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901499