Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرنگار مهر، در ادامه سلسله نشست های تخصصی فصل تحول، نشست گفتمان دولت سیزدهم: عدالت و عقلانیت با حضور اساتید علوم انسانی در دانشگاه علامه طباطبائی با دبیر محمد تقی کرمی استادیار؛ دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه به صورت حضوری و آنلاین برگزار شد.

در ادامه متن سخنرانی جمیله علم الهدی عضو هئیت علمی دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی را در این نشست می‌خوانید؛

ضمن عرض تشکر و قدردانی از برگزاری این نشست تلاش می کنم متناسب با عنوان این نشست یعنی عقلانیت و عدالت در گفتمان دولت سیزدهم ، از یک زاویه دیگر بحث عدالت در عقلانیت را مطرح کنم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به نظر می رسد بزرگترین بی عدالتی وقتی رخ میدهد که عقلانیت از جایگاه و معنای اصیل خود خارج می شود.

لازم هست مقدماتی را به صورت بسیار کوتاه مطرح بشود تا بتوانم چالش دولت سیزدهم رادر موضوع عقلانیت و عدالت تبیین کنم. ولی در ابتدا بطور مختصر عرض می کنم که چالش اصلی در دولت سیزدهم رویکرد عدالت خواهانه و ماموریت هایی است که برای تامین معیشت مردم بر عهده گرفته ولی زیرساختهای مدرن تاب و توان کافی برای تحقق آن را ندارند. دارد. این رویکرد خودش به لحاظ معنایی چالش برانگیز هست چه اینکه زمانه این دولت را با رواج مفاهیم جدیدی مانند اقتصاد دانش بنیان نیز همراه کرده و می بینیم که دچار چالش های خیلی خیلی پر رنگ تری هست. برای اینکه بخواهم به این نکته برسم که چالش اصلی دولت سیزدهم مفهوم اقتصاد دانش بنیان در کنار رویکرد نامین معیشت و تامین کالاهای اساسی در کنار رویکرد فساد ستیز دولت هست مقدماتی را راجع به عقلانیت بیان کنم.

مقدمه اول: با نگاه واقع گرایانه و نه در شرایط انتزاعی اگر نگاه کنیم، در هر روز و شاید در هر لحظه تعدای انسان وارد زندگی می شوند وارد زندگی با ماهیت طبیعی- اجتماعی می شوند. آنها از طریق تولد طبیعی و در خانواده به جامعه مب پیوندند. چه بخواهیم و چه نخواهیم این اتفاق در حال رخ دادن است .اگر از لحظه ورود انسان به زندگی طبیعی- اجتماعی او را در نظر بگیرید می بینید که او محکوم به تعقل است. به محض اینکه انسان وارد حیات دنیوی می شود، به وسیله دو عامل مهم یعنی نیاز های حیاتی و استعدادهای یادگیری وارد عقل ورزی می شود. اگر انسان در ابتدای ورود در کما باشد نیازهای حیاتی او توسط دستگاه ها و افراد دیگر تامین می شود ولی اگر هشیار باشد برای تامین نیازهای حیاتی خود مجبور به یادگرفتن است.

یاد گرفتن صورتی از تعقل کردن و در واقع یک مقدمه ضروری برای تعقل کردن هست، بدون یادگرفتن عقل ورزی ناممکن هست. پس از ابتدای تولد، حیات عقلی انسان آغاز و خب برای عقل ورزی یک محتوایی لازم هست. خوشبختانه گونه انسان در میان همه گونه های جانوران موفق شده تا محتوای عقل ورزی نسل های متمادی خودش را جمع کند و این محتوای انباشته شده معرفت تاریخی خود را در اختیار نسل های بعدی قرار دهد. تربیت فرصتی است برای انتقال محتوای معرفتی به دست آمده از نسلهای پیشین برای نسلهای بعدی.

حالا اگر بخواهید بدانید این محتوای معرفتی شامل چیست، بهنره به تقسیمات معرفت نزد حکما اشاره کرد، در تقسیمی که حکمای ما کردن و تا حدود زیای متاثر از تعالیم دین بوده و تا حدی متناسب با نظر حکمای یونانی بوده محتوای معرفت بشری دست کم به سه قسمت نقسیم می شود: حکمت نظری.حکمت عملی و صناعات که صناعات شامل عمل های انسان یعنی تولیدات کالا یا مصنوعات و خدمات و همچنین رفتارها است.

مقدمه دوم: حکمت نظری دانشهای مختلف را شامل بود و البته آن علوم همراه با حکمت بود و توسط عالمان حکیم گسترش می یافت و عالمان حکیم معمولا به اصول اخلاق که بخش مهمی از حکمت عملی است ملتزم بودند حکمت عملی علاوه براخلاق، شامل سیاست تدبیر منزل می شد. البته تصور نشود که این سه بخش معرفت بشری منفک از هم هستند بلکه حکمت نظری شامل معرفتهایی بود که به کمک عقل ورزی در باره جهان و اشیاء و روابط آنها و تفکر در باره چیستی و چرایی و چگونگی موجودات عالم حاصل شده بود. حکمت عملی خاص عقل ورزی در باره فعل ارادی انسان بود. عقل ورزی در حوزه عمل انسان علاوه بر شناخت ماهیت فعل انسان جهت دهی و سامان بخشی به آن را نیز شامل می شود. در نتیجه حکمت عملی که محصول عقل ورزی در باره فعل انسان است برای سامان دهی به حیات طبیعی- اجتماعی او و حتی برای سامان دهی به حیات عقلی انسان بسیار بسیار مهم است. در واقع حکمت نظری به شکل گیری حکمت عملی کمک می کند و از آن نیز متاثر است و حکمت عملی در سر و سامان دادن به عمل و هدایت عمل نقش دارد. و در واقع هم بر صناعات و تولیدات و خدمات و...متمرکز می شود و هم در هدایت رفتار و توسعه آداب و رسوم و سبک زندگی و آئینهای مذهبی و غیره..

بررسی نسبت حکمت عملی با حیات طبیعی- اجتماعی بشر در گذشته نشان می دهد که بطورخلاصه هم تصور وجود عالمان حکیم و حاکمان حکیم و حاکمان عادل ممکن و مطلوب بوده است. از این رو افلاطون حکیم خواستار حاکمیت حکیمان می شود و در دیدگاههای افلاطونی و ارسطویی و حتی فارابی سعادت جامعه در گرو حضور حاکمان حکیم و عادل است. مدینه فاضله متکی به وجود حاکم حکیم عادل است.و در مدینه فاسقه حاکم جور حکومت می کند. شواهد تاریخی از درگیری بین عالمان حکیم عادل با طبقه ای از حاکمان جور فراوان است هم در ایران هم در یونان و در اغلب جوامع

اما ببینیم در عصر جدید چه اتفاقی رخ داد. عصر جدید چند ویژگی دارد که مهم ترین ویژگی این عصر انقلاب صنعتی است . در انقلاب صنعتی، تدبیر منزل به اقتصاد تعریف شد چون جایگاه نهاد خانواده و کیفیت و کمیت آن تغیییر کرد و با رشد ناگهانی و انفجاری صنایع، اقتصاد نیز صنعتی شد. وقتی اقتصاد صنعتی شد در واقع قسمتی از فعل انسانی که در گذشته تحت تاثیر حکمت عملی و حکمت نظری شکل می گرفت خود به قدری بزرگ شد که توانست یک بخش از بخشهای حکمت عملی یعنی اقتصاد را نیز فربه کند و بسیار بسیار بسیار فربه کرد و این فربه شدن اقتصاد باعث اتفاقات بعدی شد. در این بعد و قبل گفتن های من مقداری تسامح وجود دارد.

از سوی دیگر در عصر جدید حکمت نظری نیز دچار تحول شد. از حکمت نظری علوم متولد شدند. یعنی حکمت نظری از شاخه های و زیر شاخه های خود جدا شد. در نتیجه با تکثر موضوعی و روشی و انفجار یافته های علمی اتحاد علوم به تکثر تبدیل شد. هر یک از رشته های علمی روش های بسیار بسیار پیچیده ای پیدا کرد و خیلی رشد کرد و به صورت انفجاری و معجزه آسا متکثر شدند و شاید چیزی که خیلی کم دیده می شود این بود که دانش های نظری تبدیل شدند به حرفه های تخصصی. حرفه هم به معنای کار تخصصی است و هم به معنای شغل است. یعنی متخصصان حرفه ای مشغول انجام کارهایی هستند که مبتنی بر روش های تحقیق تخصصی. تولید آثارتخصصی پرورش متخصصان، گروه های تخصصیف مشتریان و بازار توزیع تخصصی و بالاخره خدمات تخصصی می باشند. این فعالیتهای تخصصی شغل آنهاست و درآمدی به آن تعلق می گیرد. به این ترتیب حکمت نظری هم حرفه ای شد هم متکثر شد و هم وابسته به اقتصاد شد.یعنی اقتصاد که بخشی از حکمت عملی بود صنعتی شد و شاخه های مختلفی از حکمت نظری را نیز که تخصصی و متکثر و حرفه ای شده بودند به خدمت گرفت.

در اینجا بود که قسمت اصلی کار عقل ورزی انسان که حکمت و التزام به اصول اخلاق و پایبندی به اقامه عدالت توسط عالمان بود کم کم به حاشیه رفت. علاوه بر این اغلب اموری که به حکمت عملی مربوط می شد بخشی به دانش تخصصی و حرفه ای تیدیل شد مثلا سیاست تبدیل شد به علوم سیاسی و یک حرفه و تخصص خاص و دارای روش تحقیق تخصصی اثار تخصصی بازار تخصصی و خدمات تخصصی شد. اخلاق هم به همین ترتیب تبدیل شد به دانش تخصصی و گروهی متخصص اخلاق یا فلسفه اخلاق یا ... شدند در این کار به تولید و توزیع دانش تخصصی و حتی خدمات مشاوره ای و.. دست زدند.

عرض کردم منزل هم خیلی کوچک شد.ازون منزل بزرگی که نهاد خانواده بعنوان نهاد تاثیر گذار در سیاست و اقتصاد و ... بود تبدیل شد به یک منزلی که حالا دوتا والد یا کمتر از دوتا والد دارد

در عصر جدید به نظر می رسد اتفاقی مهم دیگری نیز رخ داد : نگاه انسان به طبیعت وارونه شد و بجای ترس و احترام به موجودی والا و حتی قابل پرستش که در طبیعت گرایی شرقی رواج داشت تغییر کرد. طبیعت گرایی عصر جدید بر شخصیت زدایی از طبیعت استوار است. یعنی نگاه عالمان متخصص به طبیعت از نگاه به یک شخص با هوش یک شخص با شعور و یک موجود هدفمند و فعال یا کنشگر تغییر کرد و طبیعت را همچون یک ماشین یک سیستم یک اکوسیستم مورد ملاحظه قرار دادند. به عبارت دیگر نچرالیسم سنتی تبدیل شد به نچرالیسم مدرن . در نچرالیسم سنتی اشیا طبیعی بسیار مقدس اند حتی قابل پرستش تلقی می شوند در اغلب ادیان سنتی احترام و پرستش طبیعت بخشی از زندگی انسان است. ولی در نچرالیسم مدرن این شخصیت زدایی این depersonalize شدن طببیعت را می بینیم. قصه به همینجا ختم نشد که طبیعت تبدیل شد به سیستم و روابط اشیا طبیعی تبدیل شد به مکانیزم های خودکار، بلکه ا این اتفاق متاسفانه برای جامعه هم رخ داد جامعه نیز شخصیت زدایی شد. به عبارت دیگر جامعه دیگر شخصیت با شعور مستقل دارای فکر و اندیشه و هدف و حرکت های خود جوش و دارای عمر معین نیست در عصر جدید جامعه با مفهوم سیستم و مکانیسم فهم می شود. ناس که عبارت دینی جامعه هست که در قرآن و تعالیم دینی می بینید یک موجود متحرک حیات مند با شعور است پیروی و امات می کند شهادت می دهد اجل دارد و ... ولی جامعه در معنای مدرن شخصیت زدایی شده.

پس در سیطره رویکرد سیستمی یا همان ماشینیسم مدرن، به تدریج ماشین های صنعتی که کار تولید کالاهای صنعتی را انجام میدادند سیر تکاملی طی کرده کم کم به مرحله پیدایش ماشین های اجتماعی رسیدیم. ماشین ها یا سیستم های اجتماعی در واقع جایگزین شخصیت های اجتماعی شدند. بدین ترتیب با شخصیت زدایی از جامعه، نهادهای اجتماعی بعنوان سیستم های اجتماعی تلقی می شوند. مثل سیستم تولید و توزیع علم یا همان دانشگاه و سیستم تولید و توزیع خدمات درمانی یا سیستم بهداشت و درمان و سیستم تولید و اجرای قانون یا همان سیستم های بروکراتیک یا اداره جات و سیستم های تولید و توزیع کالاها و خدمات آموزشی و سیستم بازار فرهنگی یا ادارات فرهنگی و شرکتهای آموزشی یا ادرات آموزشی.

البته ماشین ها اجتماعی چند نسل داشته اند. .نسل اول، نسل ماشین های دستی یا manual هستند. این نسل شامل ماشینهایی است که تا حدی انسانهای تولید کننده یا تنظیم کننده بر پیدایش و کار آنها نظارت و کنترلی دارند. یعنی نظر و دیدگاه و اراده اشخاص در ظهور و بکار گرفته شدن آنها دخالت داشته و در تنظیمات آنها موثر می باشد. مکاتب اندیشه های اجتماعی یا روانشناختی یا مکاتب فلسفی و همچنین احزاب سیاسی و شبه حزب هایی که بطور عمدی و آگاهانه طراحی می شوند و با برنامه ریزی های قصد مند و جهت دار بنا دارند اذهان همه یا بخشی از مردم را مدیریت کنند. در حوزه سیاست نسل اول ماشین ها احزاب سیاسی یا شبه حزب هایی هستند اغلب قیم مآبانه بحای مردم فکر می کنند برخی جریان های روشنفکری در همین قالب و به قصد قیومیت توده ها و جهت تاثیرگذاری بر ذهنیت و رفتار آنها تولیت فعل سیاسی مردم را برعهده می گیرند و روابط سیاسی حاکمیت را با مردم تنظیم می کنند و کنشگری مردم را سامان می دهند.

این نسل اول ماشین ها معمولا به شخصت های معین و مشهوری نسبت داده می شوند. برای مثال مکتبهای فکری اغلب به فیلسوفان و روانشناسان و اندیشمندان مشهور نسبت داده می شوند. شخصیت زدایی از نهادهای علم و سیاست و اقتصاد و تربیت و ... تا همینجا پایان نیافت بلکه نسل دوم ماشین ها یعنی ماشین های خودکار متولد شدند .ماشین های خودکار سازمان های بورکراتیکی بودند که به شدت علم و سیاست و اقتصاد و غیره را به صورت خودکار تولید و بازتولید و مصرف می کنند. این ماشین های خودکار به شخص یا اشخاص ربط ندارند دانشگاهها و سیستم آموزشی نمونه ای از نسل دوم یعنی ماشین های خودکار هستند. این سیستم های بطور خیلی خیلی عجیبی در عصر جدید گسترش پیدا کردند و سامان دهی علم و تربیت انسان و تقریبا همه بخش های حیات طبیعی- اجتماعی انسان را برعهده گرفته اند. مثلا دانشگاه ها بصورت خودکار تولید و توزیع و مصرف علم را تنظیم می کنند. و هیچ شخص معینی مسوولیت این کارهای اتوماتیک را برعهده نمی گیرد. آنها نه تنها در تولید متخصص و آثار تخصصی و در تولید توزیع خدمات تخصصی مداخلات همه جانبه و خودکار دارند بلکه توزیع ثروت و قدرت نیز تا حدی برعهده آنهاست. زیرا حرفه ای شدن علوم و قرارگرفتن آنها در فهرست مشاغل و وابستگی آنها به مولفه های اقتصادی و حرفه ای دانشگاه را به اقتصاد سیاسی گره می زند.

در حوزه دولت و سیاست هم اتفاقی که رخ داده این است که ماشین های خودکاری برای تولید و اجرای قانون بوجود آمده و دموکراسی ها را به بروکراسی ها پیوند زده است. دموکراسی و پارلمانتیسم بدون ماشین خودکار بروکراسی تقریبا محقق نمی شود. بروکراسی دارای ظرفیت بالایی است و علاوه بر دموکراسی، حتی دیکتاتوری را می تواند سامان دهی کند و دیکتاتورها به نحوی مسئولیت ناپذیر می توانند از سیستم های قانونگذاری و اجرای قانون و از ادارات مختلف برای تحقق مقاصد خویش بهره بگیرند. زیرا در سیستم کارشناسانی فعالند که ما اصلا نمیشناسیم ونمی بینیم و هیچکدام مسئولیت کاری را بطور اساسی قبول نمی کنند و قابل نقد شدن نیستند و در آسیب شناسی ها و برنامه های اصلاحی مخفی می مانند.

شخصیت زدایی جامعه در قالب ماشینی شدن نهاد های اجتماعی از این هم بیشتر پیشرفت کرده و اخیرا به نسل سوم ماشین ها رسیده ایم. نسل سوم ماشین های اجتماعی ماشسن های باز و خود تنظیم گرهستند. ماشن هایی که از خودکاری به خود تنظیم گری رسیده اند و به همین دلیل باز هستند و تا حدی پیش بینی ناپذیرند. ماشین های خودکا ر دست کم قابل پیش بینی بودندریال قابل برنلمه ریزی بودند و به وسیله برخی متخصصان یا سیاستمداران، سیاستگزاری و برنلمه ریزی می شدند و قابل اصلاح و تکمیل بودند. ولی متاسفانه ماشین های نسل سوم، ماشن هایی هستند که خود تنطیم گزند و غیر قابل پیش بیبنی هستند وخود درگیر این مساله هستند که کی و کجا و چگونه به چه سویی باید رهسپار شوند. نمونه این ماشینها در شبکه های مجازی وجود دارد.

پیدایش و گسترش این سه نسل از ماشن ها ویژگی دنیایی است که ما در ان هستیم. ولی اتفاقی که همزمان با همه این مسایل رخ داده این است که خوشبختانه یا متاسفانه تولد طبعی انسان ادامه یافته و انسان هنوز در خانواده و بطور طبیعی پدید می اید و رشد می کند. او از ابتدای تولد درگیر تعقل و خرد ورزی می شود و به حیات عقلی ورود می کند. اینجاست که به اختیار و آگاهی و آزادی ذاتی خویش واقف می شود. انسان مختار همتنطوری که اقتضای ماهیت اوست هم دارای اراده هست هم ازادی اراده خویش را خواهان است. هم قصد عقل ورزی دارد هم استعداد یادگیری دارد.انسان محکوم که به حیات عقلی است. در عصر جدید با سیستم های نسل اول و دوم و سوم درگیر می شود به واقع عصر جدید متضمن یک چالش بسیار بزرگ میان انسان و ماشین است..

امروز انسان ها با سیستم های اجتماعی در نزاع واقع شده اند و ازادی خود را در عصر ماشین مطالبه می کنند. زیرا در عصر جدید که بر انسان سالاری یا اومانیسم متمرکز شده به نام انسان، آزادی انسان سلب شده است و ماشین هایی بوجود آمده که انسانهای برنامه ریزی شده یا تراریخته می سازند. شرایط بسیار پیچیده است.و این طور نیست که نسل های تازه متولد شده انسان در یک طرف قرارداشته باشند و ماشن ها در سمت دیگر. به دلیل شرایطی تاریخی که انسان محکوم به آن است انسان های تازه به دوران رسیده نیز در حیات اجتماعی خویش بین ماشن ها گیر کرده اند و برخی انسان ها از ماشینی به ماشین دیگر می روند و برای اینکه با سیطره سیستم های اجتماعی و مکانیزم ها ی کنترلی مقابله کنند مجبورند از ماشینها کمک بگیرند.نزاع بسیار پیچیده است نزاع بین ماشین های بین المللی .ملی محلی .و ماشین های فرهنگی سیاسی اقتصادی و چیری که بحران را تشدید می کند این است که گاهی این ماشین ها همراه هم می شوند و گاهی در تقابل با هم قرار می گیرند.

وضعیت جمهوری اسلامی ایران وضعیتی به شدت پیچیده تر هست .یکی از دلایل آن انقلابی است که اتفاق افتاده. این انقلاب وجوه مختلفی دارد. ولی بخش شگفتی ساز آن که جنبه ضد مدرن ان را خیلی خیلی پررنگ می کند، ظهور یک حکیم حاکم عادل است. از سال ۵۵ مردم متوجه یک پدیده شگفت شدند پیوند خوردن عدالت و حکومت و حکمت در وجود امام یعنی یک شخص نه یک سیستم. خیلی ها متعقدد بودند که این پیوند با پایان زندکی امام خاتمه می پذیرد. ولی این طور نشد.و این اتفاق ادامه پیدا کرد حضور حاکم حکیم عادل هنور هم چالش برانگیز هست. و تنها در ایران هست و در جای دیگری نیست بلکه هم در ایران و هم در سایر جوامع همراه با ایران مثلا لبنان طبقاتی از حاکمان حکیم و عادل یکی پس از دیگری ظهور می کنند. این یکی از ویژگی های انتی مدرن بودن جمهوری اسلامی ایران است شاید اصیلترین خصلت آن است.

دومین اتفاق که باز هم ویژگی ایران هست حضورقوی و فراگیر سنت دینی است .در هیچ جامعه ای به این حد سنت دینی حضور همه جانبه و قوی ندارد. البته همین حضور قوی مطالبات عمومی برای پیدایش، پرورش و رشد حکومت دینی و به عرصه آمدن حاکمان حکیم و عادل را افزایش داده است. مردم هنوز برای امام حسین گریه می کنند برای کسی گریه می کنند که در راه عدالت و حاکمیت حکیم عادل کشته شده است .هنوز مردم سخنان امیر المومنین را که اسطوره عقلانیت و عدالت و حکومت عادلانه و عقلانی است تکرار می کنند. مردم مفهوم ولایت را در هیمن قالب دنبال می کنند. در حال حاضر بیشتر مراسم آیینی ما معطوف به عدالت و حکمت شده است. و همه به دنبال این هستند . مفهوم انتطار را به زندگی روزمره گره می زند و دنبال ان حکیم حاکم عادل حقیقی هستند و منتظر ظهور همان ۳۱۳ نفرند.

مردم ایران حیات سیاسی خویش را با هدف سپردن مسئولیت به حاکمان حکیم و عادل در ارتباط می دانند بنابراین در کنش های سیاسی از جمله انتخابات و حتی در گزینش مسوولان طبقات مختاف حاکمیتی دنبال چنین اشخاصی با چنین ویژگیهای شخصیتی هستند. همین موضوع می تواند عامل شک و تردید و بی اعتمادی در آنها نسبت به مسئولان باشد. چون اغلب می بیند که اشتباه شده و تصور کرده اند که فلان مسئول مصداقی برای مفهوم حاکم حکیم و عادل است ولی بعدا معلوم شد که خیر اینکونه نیست.

سومین موضوعی که در جمهوری اسلامی چالش زاست دوقطبی بزرگ و فراگیر اقتصاد سیاسی است یعنی دو قطبی سوسیالیستی / لیبرالیستی که این خود توانسته تردیدها و شک ها را تقویت کند. زیرا دیدگاه های متاثر از این نوع دوقطبی ها نمی تواند بسیاری از پدیده های اجتماعی را تبیین کند و برای کاهش پیامدهای منفی نظیر تشدید فاصله طبقاتی مردم کمکی بکند بلکه با افزایش گسیختگی فرهنگی و تشدید رقابت های معطوف به سوداگری همراه است و توسعه عدالت خواهی و اخلاق گرایی را دشوار تر می سازد. هر قدر در این دوگانگی فراگیر اقتصاد سیاسی غرق شویم و دوگانگی های نظیرش مثل دوگانگی دولتی/ خصوصی را جدی بگیریم فرآیند طبقاتی سازی جامعه و سلطه اقتصاد بر فرهنگ را تقویت می کنیم.

چهارمین موضوع مهم درشکل گیری وضعیت ما، حضور همزمان هر سه نسل سیستم های اجتماعی است. هم بوروکراسی وحشتناک که نسل دوم سیستم های اجتماعی را تشکیل می دهد، هم شبه حزب های قیم مابی که نمونه نسل دوم سیستمهای اجتماعی است و هم انواع شبکه های مجازی که نسل سوم سیستمهای اجتماعی را نمایندگی می کنند بطور همزمان فعالند. و این مورد اخیر باشتاب و پیش بینی گریزانه تمام جامعه و مخصوصا جوانان و نوجوانان را وارد میدان سیاست می کند. یعنی همان تازه واردانی که که ذاتا محکوم به عقل ورزی هستند و بطور متناقض از یک سو در خویش اختیار و ازادی را شهود می کنند و از سوی دیگر در گیر تحمیل و اجبار ساختاری هستند، قبل از تحصیل تجربه و دوراندیشی و ناخودآگاه وارد کنشگری سیاسی می شوند

پنجمین موضوع چالشی در کشور ما شکل گیری و تداوم اندیشه مقاومت هست. رویکرد آنتی مدرنی که از سال ۵۷ شروع شد و ریشه کرد و ریشه های خود را در منطقه توسعه داد به شکل توقعات و درخواستهای متفاوتی خود را نمایان می سازد. اینکه مردم اصلا نمی پدیزند همچون یک کشور جهان سومی با انها رفتار شود و درهمه چیز خودرا با کشورهای توسعه یافته به خصوص در شرق آسیا مقایسه می کنند، صورتبندی متفاوتی از اندیشه مقاومت و غرب ستیزی را نشان می دهد.

تمام این موارد و بیشتر از آن -علاوه بر سوء مدیریت و تحریم و بسیاری از مسائل منفی - برای دولت سیزدهم چالش برانگیز می باشد و در واقع به نقطه بحران رسیده است.

از این رو رویدادهای انتخابات ۱۴۰۰ به گونه ای رقم خورد که آشکارا نشان داد رای مردم به اخلاق به حکمت به عدالت و قساد گریزی است . مردم به دنبال همین ها هستند. چه بسا بخشی از مردم که برای شرکت در انتخابات شک داشتند، در باره این موضوع شک داشتند که ایا واقعا کسانی که در صحنه حاضر شده اند می توانند مصداقی از حکیم حاکم عادل تلقی شوند از این رو آنها مصداق عینی برای حاکمیت را شهید سلیمانی می دانستند. بنابراین حتی کسانی که در انتخابات شرکت نکردند دنبال اخلاق و اصول اخلاقی و عدالت بودند و این شعار ها رو قبول داشتند

مشکل پیش روی دولت سیزدهم حاصل ظرفیت های متنوعی است که سیستم های اجتماعی در مقایسه با یکدیگر دارند و در قالب مطالبه همزمان آزادی خواهی و عدالت خواهی به نمایش در آمده و دولت مجبور است که به هردو پاسخ دهد. یعنی هم ازادی خواهی که ریشه آن شهود ازادی ذاتی درعین اسیری در سیستم های اجتماعی است و بطور طبیعی هر انسانی می خواهد ازین اسارت در ساختارها و سیستم ها خلاص شود. عدالتی که به هرکسی انچه که استعدادش را دارد و در محدوده وجودی اوست، عطا می کند.

علاوه بر تمام این ماجرا ها و ناکار آمدی سیستم های اجتماعی برای توزیع عدالت و آزادی، رشد اقتصاد دانش بنیان نیز فاصله ما را تا عدالت افزایش می دهد. زیرا فاصله پرنشدنی علوم مدرن با حکمت و اخلاق و اینکه دانش تخصصی و حرفه ای شده خدمات تخصصی فقط می تواند ارایه دهد و وابسته به اقتصاد است و تقویت اقتصاد با چنین دانش هایی کار گسترش حکمت و عدالت را بیشتر مختل می سازد. بدون شک اگر دانش همراه با حکمت و عدالت باشد می تواند اقتصادی را پشتیبانی کند که الگوهای تازه ای برای توزیع عادلانه ثروت و قدرت فراهم میکند. در هر صورت رویکرد عدالت خواهانه دولت سیزدهم و فساد گریزی و تامین کالاهای اساسی مورد نیاز هر چند به خودی خود با ارزش است ولی به دلیل ابهامات معنایی به خصوص قلمرو عقلانیت و حدود مربوط به عدالت در عقلانیت چالش زاست. صورتبندی حرفه ای از دانش و تبدیل شدن علم به شغل سبب وابستگی نهاد علم به مختصات اقتصادی شرایط موجود می شود. نقش آفرینی دانشگاه و پیشروی مراکز علم و فناوری در بهبود اوضاع و برپایی عدالت در گرو حضور عالمان حکیم و پارسایی است که با پرورش اخلاق عدالت و پیوند آن به هر دو نهاد سیاست و اقتصاد زمینه تحول در جامعه را فراهم کنند و ساختارهای سیاستگذاری و قانونگذاری و ... را نیز متحول سازند.

کد خبر 5300874

منبع: مهر

کلیدواژه: جمیله علم الهدی دولت سیزدهم عدالت اجتماعی معرفی کتاب محمد مهدی اسماعیلی موسسه خانه کتاب و ادبیات ایران کتاب انتشارات سروش ترجمه نقد کتاب پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ادبیات داستانی ادبیات فارسی ادبیات دفاع مقدس ویروس کرونا تازه های نشر سیستم های اجتماعی ماشین های خودکار سیاست و اقتصاد تولید و توزیع دانش تخصصی شخصیت زدایی خدمات تخصصی دولت سیزدهم عقل ورزی عصر جدید تبدیل شد حرفه ای شد حکیم عادل سامان دهی حکمت عملی حکمت نظری حیات عقلی حرفه ای سیستم ها ماشین ها نسل اول نسل دوم نسل سوم ماشن ها تا حدی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۰۶۶۵۰۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بازاندیشی نظری و روشی در شناخت کلان مفهوم عدالت اجتماعی

به گزارش گروه پژوهش خبرگزاری علم و فناوری آنا، عدالت اجتماعی یکی از مهمترین واژگان علوم انسانی و اجتماعی است و معمولا در بسیاری از محافل و کرسی‌های دانشگاهی و پژوهشی کشور در دیدگاه‌ها و رویکرد‌های جامعوی در سطوح کلان، میانه و خُرد از جایگاه مقولۀ هسته مرکزی برخوردار است.

 رضا صفری شالی (دانشیار جامعه‌شناسی دانشگاه خوارزمی) در مقال‌های با عنوان «ضرورت بازاندیشی نظری و روشی در شناخت کلان مفهوم عدالت اجتماعی» به این موضوع اشاره می‌کند که در تعریف و سنجش عدالت اجتماعی در کشور رویکرد واحدی وجود ندارد؛ لذا گاهاً برداشت ناقص و نامفهوم از عدالت وجود دارد و عدالت در معنای برابری، شایستگی، نیاز، انصاف، حد وسط و میانه و... تقلیل داده می‌شود؛ هرچند هر یک از مفاهیم مذکور بخشی از سازه عدالت هستند ولی کل عدالت و یا در قامت آن نیستند.

* عدالت اجتماعی

این پژوهشگر در این مقاله می‌نویسد عدالت اجتماعی امکان بهره‌مندی همه از شرایط یکسان برای دسترسی به  فرصت‌های اجتماعی است. حفظ حقوق همۀ مردم در جامعه، احترام به حقوق یکدیگر است. در سنجش عدالت در محافل دانشگاهی و پژوهشی تاکنون بیشتر درک از عدالت و احساس عدالت مدنظر بوده که اغلب با روش پیمایش مورد تعریف عملیاتی و سنجش قرار گرفته است.

عدالت اجتماعی امکان بهره‌مندی همه از شرایط یکسان برای دسترسی به  فرصت‌های اجتماعی است

او خاطرنشان می‌کند که این مقاله با رویکرد جامع  جهت رسیدن به تعریف نظری و چارچوب روشی دقیق درخصوص عدالت اجتماعی، ابتدا به بررسی رویکرد‌ها و دیدگاه‌های عدالت اجتماعی می‌پردازد تا به درک نشانه‌های اصلی و مفصل‌بندی‌های خاص آن بپردازد.

به زعم شالی تحقیقات عدالت از نظر تاریخی در چارچوبی چندرشته‌ای توسعه یافته است. رشته‌های مختلف درگیر درمباحث عدالت شامل فلسفه، جامعه‌شناسی، روانشناسی و اقتصاد است.
می‌توان گفت به‌طور گسترده اکثر رویکرد‌های فلسفی عدالت بر جنبه‌های هنجاری، عینی و ساختار‌های تقویت عدالت در جامعه استوار است.

* عدالت از منظر روانشناسی

این پژوهش بیان می‌کند که از منظر روانشناسی، عدالت بیشتر به جنبه‌های ذهنی آن چه مردم آن را عادلانه یا ناعادلانه تصور می‌کنند مربوط است. روانشناسی کمتر به ساختار توجه کرده و بیشتر بر درک و توضیح نحوه تفکر و احساس مردم در مورد عدالت تمرکز دارد و عدالت را در سطح افراد بیان می‌کند.

او می‌نویسد روانشناسی در سطح فردی بیشترین همپوشانی را با مطالعات اخلاقی (Moral) دارد و فرایندهای شناختی و عاطفی به هنگام مواجه با بی‌عدالتی در افراد بسته به تفاوت آنها در درک، تفکر و اخلاق‌مداری متفاوت است. بررسی جامع فرایند‌های روانشناسی مرتبط با عدالت مستلزم گنجاندن پویایی‌های، بین‌فردی (Interpersonal) درون‌فردی (Individual) و درون‌گروهی (Intergroup) در مطالعات است.

* دیدگاه اقتصادی و جامعه‌شناسی عدالت

به زعم این پژوهشگر برخلاف دیدگاه اقتصادی عدالت که در سطح کلان به عنوان یک سیستم توزیع و در سطح خُرد به عنوان یک سیستم انتخاب عقلانی بررسی می‌شود، در جامعه‌شناسی عدالت به عنوان یک ارزش اجتماعی در داخل جامعه و گروه‌های مختلف موجود در جامعه تعیین می‌شود.

او معتقد است موضوع اصلی در مطالعات عدالت اجتماعی، بررسی ساختار‌های موجود در جامعه است. به عبارت دقیق‌تر، جامعه‌شناسی پدیده‌های عدالت جمعی را به تصویر می‌کشد، مسیری که در آن نهاد‌های اصلی جامعه، حقوق اساسی و وظایف را تعیین کرده و منافع حاصل از مشارکت اجتماعی را توزیع می‌نمایند در سطح بین‌فردی و بین‌گروهی مطالعات روانشناسی هم‌پوشانی با مطالعات جامعه‌شناسی عدالت و عدالت توزیعی خواهد داشت.

* عدالت توزیعی (Distributive Justice)

به زعم شالی در خصوص اَشکال یا وجه‌های مختلف عدالت باید خاطرنشان ساخت که شکل اول عدالت توزیعی است که به عدالت درک‌شده از اصول و قواعد تنظیم‌کننده توزیع منابع و به ارزیابی نتایج واقعی توزیع در رابطه با نتایج مورد انتظار اشاره دارد.

عدالت در ارتباط با مفاهیمی مانند «مقایسۀ اجتماعی» و «احساس محرومیت اجتماعی» نمود پیدا می‌کند

او در ادامه می‌نویسد در مطالعات عدالت توزیعی توجه به چند مورد از اهمیت بالایی برخوردار است اولین مورد شناسایی اصول و قواعدی که باید برای نحوه توزیع عادلانە منابع اجتماعی یا بار فشار‌ها مانند جرائم مورد استفاده قرار گیرد.  مورد دوم بی‌عدالتی ناشی از قواعد توزیع چه پیامد‌هایی خواهد داشت.

* عدالت رویه‌ای (Procedural Justice)

این پژوهشگر می‌نویسد عدالت رویه‌ای است که دیرتر از عدالت توزیعی مطرح شده و بر عادلانه بودن رویه‌ها و فرایند‌های توزیع منابع تمرکز دارد. در این شکل عدالت تمرکز اصلی نه بر روی نتایج، بلکه درخصوص فرایند‌های آن است. عقیده اصلی این دیدگاه این است که جریان منصفانه/عادلانه  بی‌طرفانه با چه تصمیم‌هایی عملی خواهد شد. اگر نحوه تصمیم‌گیری عادلانه یا منصفانه تشخیص داده شود، احتمالا خروجی یا توزیع نهایی منابع به عنوان فرایندی عادلانه یا منصفانه پذیرفته خواهد شد.

* عدالت کیفری (Retributive)

این نویسنده بیان می‌کند که عدالت کیفری به نتایج منفی ناشی توزیع منابع اشاره دارد. از نظر تاریخی، تحقیقات عدالت توجه خود را معطوف به توزیع منابع مثبت کرده است. فرض حاکم این بوده است که رویکرد‌های مربوط به توزیع منافع مثبت در مورد توزیع منابع منفی نیز صدق می‌کند. اگرچه تحقیقات نشان داده است که عدالت مربوط به منابع مثبت و منفی ممکن است شامل فرایند‌های متمایزی باشند این شکل از عدالت نیز در بین رشته‌های مختلف قابل بررسی است.

او می‌نویسد عدالت کیفری در پی یافتن مجازات توزیع منفی مناسب برای افراد خاطی است. عدالت کیفری به جزا و تنبیه عادلانه برای عمل خطا و قانون‌شکنی مربوط است. مطالعات آلودگی آب و هوا و جرائم تخطی از استاندارد‌های تخلیه آن بیشتر در این بخش قرار میگیرد.

* عدالت ترمیمی (Restorative)  و عدالت جبرانی (Reparative)

در چند دهە اخیر و با نقد رویکرد سنتی عدالت کیفری، گونە جدیدی از عدالت به عنوان عدالت جبرانی یا عدالت ترمیمی مطرح شده است. وجه چهارم عدالت نیز مشابه عدالت کیفری با نتایج منفی سروکار دارد. تأکید بر رویه‌های رسمی برای جبران عدالت، روی فرایندهای غیررسمی متمرکز است که به موجب آن قربانیان، بزهکاران و جوامع ترغیب می‌شوند تا گامی برای جبران آسیب بردارند.

به طور خلاصه تتبع نظری موضوع نشان می‌دهد که در ترسیم عدالت اجتماعی، نَه نسخۀ دستچپی‌ها (یعنی برابری در فرصت‌ها و برابرسازی نتایج) و نَه نسخۀ دستراستی‌ها (یعنی فقط برابرسازی فرصت‌ها و توجه به شایستگی‌ها) نسخۀ کاملی برای کشور ماست؛ بلکه نیاز به یک دیدگاه ترکیبی و با توجه به ارزش‌های بومی و به عبارتی مقتضیات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی(ایرانی – اسلامی) است.

در نهایت اینکه توصیۀ نوشتار حاضر درخصوص سنجش عدالت اجتماعی این است که عدالت در ارتباط با مفاهیمی مانند «مقایسۀ اجتماعی» و «احساس محرومیت اجتماعی»نمود پیدا می‌کند، ازاینرو نیاز به روش‌های ترکیبی (کیفی و کمّی بصورت توأمان) جهت شناخت ‌ادارک/ احساس و برخورداری از عدالت اجتماعی در جامعه وجود دارد، در این راستا روش‌های کیفی عمیق پدیدارشناسی معمولا راهی به ذهنیت مخاطبان پیدا می‌کنند و تجارب زیستۀ افراد و مقتضیات زمانی و مکانی را در نظر می‌گیرند و می‌توانند شاخص‌های قابل توجهی جهت سنجش برای تحقیقات پهن‌دامنۀ پیمایشی ایجاد کنند و با تلفیق رویکردهای کمّی و کیفی می‌توان به شناخت عمیق و جدی از مخاطبان درخصوص عدالت اجتماعی رسید.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • (ویدئو) یک ایرانی این خودروری یک و نیم میلیون دلاری را نابود کرد!
  • فرماندار: نارضایتی اجتماعی از هیچ دستگاه اجرایی در زهک پذیرفتنی نیست
  • (ویدئو) پاسخ جالب همسر کاپیتان تیم ملی فوتسال به یک سوال جنجالی
  • پایان همایش «حکمت مطهر» با موضوع استان مطهری و مسائل جوانان
  • چیستی عدالت و تاثیر آن در جامعه
  • ائمه معصومین(ع) سرآمدان گفت‌وگو بودند/نباید به مقدسات توهین شود
  • ائمه معصومین(ع) سرآمدانِ گفت‌وگو بودند/ احساس مسئولیت مسلمانان، نسبت به تمام بشریت
  • نامه رئیس دانشگاه فردوسی به روسای دانشگاه‌های آمریکا در حمایت از تجمعات ضداسرائیلی دانشجویان
  • حکمت عفاف و حجاب در ادیان آسمانی
  • بازاندیشی نظری و روشی در شناخت کلان مفهوم عدالت اجتماعی