وحدت شعر و شخصیت شهریار/ او شاعر مردمان است
تاریخ انتشار: ۲۷ شهریور ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۱۴۱۲۲۷
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: محمد زارع شیرین کندی در تازهترین یادداشت ارسالی خود به به مناسبت روز ملی شعر و ادب فارسی و بزرگداشت زنده یاد محمدحسین شهریار، درباره این شاعر شهیر ایرانی نوشته است. زارع دکترای فلسفه از دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران دارد. به قلم او کتابهایی چون «تفسیر هایدگر از فلسفه هگل»، «هایدگر و مکتب فرانکفورت» و «پدیدارشناسی نخستین مراحل خودآگاهی فلسفی ما: مقالاتی درباره برخی اندیشمندان و روشنفکران کنونی ایران» منتشر شدهاند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در معروفیت بیش از اندازه و مقبولیت نسبی شهریار و شعر او، شاید، پارهای از گرایشها و مناسبات عاطفی و انگیزههای اعتقادی مدخلیت داشته باشد اما به جرئت میتوان گفت که وجه امتیاز شهریار از بسیاری از معاصرانش عبارت است از اتحاد شعر او با شخصیتاش. شعر و شخصیت شهریار حقیقتاً و دقیقاً عجیناند. شعر او، گذشته از قوت یا ضعفاش و بساطت یا غموضاش و ماندگاری یا گذراییاش، کاملاً گویای وضع و حال زندگیاش است.
مهمترین حادثه زندگی او، یعنی عشقاش، پاکی و پارساییاش در مسیر دشوار این عشق و راستی و درستیاش در مراحل بعدی این سلوک، او را به شخصیتی پخته و سوخته و گداخته و در یک کلمه پاکباخته بدل کرد. شهریار در مقام یک آذربایجانی، شاید، صادقترین و صمیمیترین شاعر معاصر در بیان حقایق روحی و روانی، هم با خویش و هم با جامعه باشد. پر واضح است که شهریار به دقت مواظب زبان و واژهها و تعابیر و عبارات و مثلها و… بود و عشق را به اموری منحط تخفیف و تنزل نداد. برخلاف بعض شاعران معاصر، او در فکر انتقام از تاریخ و جامعه و سیاست نبود و نمیخواست شعر و شاعری را بهانهای برای گشودن عقدههای پیدا و پنهان قرار دهد.
شهریار ناخواسته و به ناگزیر به دام عشق افتاد و همین عشق جبری به شکست انجامید و از آن پس همین عشق شکست خورده روح و رواناش را روز به روز تجلی و تعالی بخشید. او هر شعری سرود، به اقتضای طبع چون آب و احساس چون باران و عاطفه چون آتش و حافظه ادبی چون دریایش بوده است. شهریار، برخلاف بسیاری از همروزگارانش، بدون آتش عشق در دل، هرگز از اشتیاق و عشق نمیسوزد و نمیگدازد؛ بدون درد هجران در وجود، از فراق نمینالد؛ بدون شوق وصل و دیدار، از غم دوری و دیدار نمیسراید. شعر او از روی و ریا و تظاهر و دروغ و فریب مبراست. به تعبیر مولوی:
عاشقی پیداست از زاری دل * نیست بیماری چو بیماری دل
اگر شهریار از ناملایمات و بداقبالیها و نامردمیها میگوید، اگر از مرارتها و مشقتها میسراید و اگر از جور و جفا و ظلم و بیداد ناله سر میدهد همگی منطبق با واقعیتاند زیرا با آشنایی اجمالی میتوان فهمید که زندگی او یک تراژدی تمام است. در تاریخ هنر و فلسفه بودهاند مشاهیری که شخصیت انسانی چندان سالم و نیکو و موجه و مقبولی نداشتهاند، اما آثاری درخور و ممتاز و ستودنی از خود به جای گذاشتهاند و به عکس، اما در شهریار، شخصیت و شعر کاملاً متحدند و در آیینه یکی به روشنی میتوان دیگری را دید. به گمان من که پارهای از اشعار فارسی و ترکی شهریار را خواندهام، پرسش اساسی آن است که اگر شهریار معاصر ما نمیبود و اگر ما گریههای همیشگی او را ندیده و نشنیده بودیم، آیا باز میتوانستیم آن گریهها و نالهها را در کلام او حس کنیم؟
اگر شهریار همروزگار ما نمیبود آیا باز میتوانستیم سوز نهان او را در شعرش دریابیم؟ به دیگر سخن، آیا نشانههای ماندگاری در شعر او دیده میشود یا نه؟ حافظ که شهریار ارادتی زایدالوصف به او داشت و هیچ شاعری را به اندازه او بزرگ نمیداشت، میگوید که: «بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دل * توان شناخت ز سوزی که در سخن باش». اگر این معنا درست باشد بی تردید آیندگان نیز خواهند توانست در شعر شهریار دردها و رنجها و آرزوها و آرمانها و در عین حال وسعت و عظمت روح او را درک و فهم کنند. علی الخصوص که خود شهریار در زمان حیاتاش شاهد استقبال کم نظیر از اشعار فارسی و ترکیاش بود. تا آنجا که گفته است: «شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق* به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی».
از جمله اشعار شهریار که احتمال ماندگاریشان بسیار قوی است منظومه «هذیان دل» و شعر آزادِ «ای وای مادرم» و منظومه «حیدربابایه سلام» به ترکی و پارهای از نابترین و نغزترین غزلهایش را میتوان نام برد. «حیدر بابا» را همگان میشناسند. «هذیان دل» منظومهای است نیرومند و استوار و پایدار و در عین حال تازه و پرطراوات و درخشان. این شعر گاه گویی «حیدربابایه سلام» است به فارسی شیوا و پیراسته و سنجیده، و گاه گویی «افسانه» نیماست با صورت و مادهای دیگر. «ای وای مادرم» تصویری پررنگ و اثرگذار از جزئیات وقایع ختم مادر است که هر خواننده شعرخوان و شعردوست را به قطع و یقین محزون و متاثر خواهد کرد.
نمیدانم شهریار چه اندازه شاعرِ شاعران است اما مسلماً شاعرِ مردمان است از هر سن و صنف و گروه و طبقهای. در هر صورت، شهریار با شعر و غزلاش یکی است و کمترین فاصلهای را میانشان نمیتوان متصور بود. او خود رفته است و اینک همان شعر و جوهره و تک تک ابیات آن است که با مخاطبان سخن میگوید؛ شعری که بعینه خود شهریار است چه بماند و بپاید، چه نماند و نپاید. یدالله مفتون امینی که خود شاعری گرانمایه و سخن شناس است و عمرش بلندتر باد، گفته است:
ای میان بزم دلها، شمع سوزان، شهریار
آخرین سلطان ملک می فروشان، شهریار
در محیط سرد امروزی که دلها یخ زده است
نور خورشید است در فصل زمستان، شهریار
کد خبر 5307398 محمد آسیابانیمنبع: مهر
کلیدواژه: استاد شهریار روز شعر و ادبیات فارسی تازه های نشر ترجمه ادبیات داستانی اربعین 1400 انتشارات سوره مهر اربعین حسینی سازمان سمت هفته دفاع مقدس نشر پرتقال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ادبیات کودک و نوجوان انجمن آثار و مفاخر فرهنگی غلامرضا امامی تجدید چاپ شعر او
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۱۴۱۲۲۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اجرای موسی عصمتی میلیونی شد+فیلم
غزلی از موسی عصمتی با اقبال عمومی همراه شده، این سروده که درباره کارگران معدن است، در یکماه اخیر بیش از دو میلیون بازدید داشته است. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شعر میراث ایرانیان است، همواره و همیشه با ما بوده و هست, از گهواره تا گور، در سفر و در حضر این شعر است که لحظههای زندگی ما را معنایی دیگر میبخشد و آنقدر این همراهی همیشگی و نزدیک است که گاه حضور آن را س نمیکنیم.
با وجود این، شعر سهم ناچیزی از رسانه ملی را به خود اختصاص داده است. به جز معدود برنامههایی که حاضران در آن خود اهل شعر و فرهنگ بودهاند، عموماً نگاه به شعر نگاهی تفننی بوده است؛ بهطوری که میتوان از آن بهعنوان زینتالمجالس یاد کرد.
در چندماه گذشته پخش برنامه تلویزیونی "سرزمین شعر" که در آن شعر امروز و شاعران جوان در یک رقابتی ادبی، آثار خود را ارائه میکردند، توانست تا حدی این جای خالی را در قاب سیما پر کند. اجرای برخی از شاعران در این برنامه مقبولیت عام یافت و بارها در شبکههای اجتماعی بازنشر شد. از جمله این اجراها میتوان به شعرخوانی موسی عصمتی، شاعر روشندل اهل سرخس، اشاره کرد با غزلی درباره پدرش:
پدرم را خدا بیامرزد، مرد سنگ و زغال و آهن بود
سالهای دراز عمرش را،کارکرد بود، اهل معدن بود...
اجرای این غزل عصمتی حاضران را تحت تاثیر قرار داد و در یکماه گذشته بیش از دو میلیون بازدید در شبکههای مختلف اجتماعی به همراه داشت. خبرگزاری تسنیم با او درباره این غزل و دلیل استقبال مخاطبان به گفتوگو پرداخت که در ادامه میخوانید:
آقای عصمتی غزل شما درباره زندگی و تجربه پدر بزرگوارتان، چند روزی است که در شبکههای اجتماعی مورد اقبال قرار گرفته است. این سروده در چه فضایی خلق شده است؟
روستایی که من در آن زندگی میکردم، یک روستای کارگری است که بیشتر ساکنان آن در معدن کار میکردند. روستای «معدن» حوالی سرخس قرار دارد. کوههای اطراف این روستا سرشار از زغال سنگ است و 99 درصد مردم آنجا، امرار معاششان را از طریق معدن انجام میدهند، کارگرند، زندگی کارگری دارند و حتی خانههای آنها مربوط به شرکتی است که معدن را اداره میکند. من فرزند یک کارگر هستم و زندگی کارگری را تجربه کردهام.
کار کردن در معدن بسیار سخت است؛ چون نیروها با امکانات ابتدایی در داخل معدن تونل میزنند و افقی پیش میروند. گاه معدن ریزش میکند و برخی از نیروها زیر خاک و سنگ معدن میمانند و گاه تا بیمارستان برسند، جان خود را از دست میدهند.
«ما دو تن شاخههای یک بیدیم»پدرم در بخشهای مختلف معدن کار میکرد. مدتی داخل معدن کار میکرد و مدتی به قول خودش بیرونکار بود و خارج از معدن، در کنار کورههایی با درجه حرارت بالا که زغال سنگ را به کُک تبدیل میکند، کار میکرد. من از نزدیک شاهد دغدغهها و زحماتی بودم که او میکشید. بعد از اینکه پدرم درگذشت، تمام این سختیهایی را که او در این مدت کشید، پیش چشم من قرار گرفت. مثلاً گاه پیش میآمد که مهندس معدن به نفع شرکت، 10-12 روزی را که پدرم جلوی کوره داغ کار کرده بود، در نظر نمیگرفت و اضافهکاری او را خط میزد. شرکتها هم عموماً خصوصی هستند و پاسخگوی درخواستهای کارگران نیستند. کارگران معمولاً هشت یا 10 ماه حقوق عقبافتاده دارند، حقوقشان پرداخت نمیشود و عموماً با اعتراض و ... موفق به دریافت حق و حقوق خود میشوند.
.
از این موارد برای اهالی روستا زیاد رخ میداد. همه این مشکلات و سختیها پس از فوت پدر در من انباشته شده بود. من با این شعر خواستم روزگار سختی را که بر کارگران روستا گذشت، بیان کنم. این غزل را در برنامه سرزمین شعر خواندم و بازتاب خوبی داشت؛ چون درد دل جامعه و کارگران بود.
در این مدت چقدر بازدید داشته است؟
در اینستاگرام فقط یک میلیون و 300 هزار بازدید داشته است. در دیگر شبکههای اجتماعی نیز بازنشر شده، در مجموع بیش از دو میلیون تا امروز بازدید داشته است.
سالهاست در فضای شعر حضور دارید و فعالیت میکنید، به نظر شما چرا شعر اجتماعی با وجود داشتن مشکلات متعدد در جامعه، ضعیف عمل کرده است؟ فضای عمده شعر امروز فارغ از مسائل اجتماعی است و اگر هم بخواهد به این حوزه ورود کند، بیشتر از منظر سیاسی و جناحی به قضیه میپردازد. چرا با وجود گسترش اطلاعرسانیها، شاعر امروز درد و دغدغه جامعه خود را ندارد؟
این بخش از سوی دوستان شاعر مورد غفلت قرار گرفته است. شعر شاعران جوان عمدتاً فضای عاشقانه دارد و اگر پا را فراتر بگذارند، وارد فضای سیاسی میشوند که کارهای گروه دوم، کمی دیده شده است. اما متأسفانه سطرهای نانوشته بسیاری از اتفاقات تلخی که در دل جامعه رخ میدهد و آنچه در زیر پوست جامعه میگذرد، در شعر امروز دیده میشود. حرفهای ناگفته بسیاری در شعر امروز دیده میشود که اگر غیر از این بود، ارتباط مردم با شعر امروز بیشتر میشد. شاید یکی از دلایل بازخورد خوب این غزل در جامعه طی روزهای گذشته، همین موضوع باشد.
دغدغه کارگران، موضوعی است که در شعر امروز کمتر گفته شده است؛ وگرنه غزلی که از طرف من ارائه شد، از نظر تکنیک ویژگی خاصی نسبت به دیگر آثار نداشت. حرف صمیمانهای که در شعر گفته شد، از جنس آن حرفهایی بود که کمتر در شعر امروز مجال بروز یافته است. شاعران جوان باید در این زمینه فعالتر باشند و راههای نرفته را بیازمایند.
درست است که مشکلات جامعه و دغدغه مرم در رسانهها مطرح میشود، اما ما تنها نوک قله یخ را میبینیم. برای طرح بهتر این دغدغهها، لازم است که شاعر خود تجربه و لحظات را کشف کند. در شهر پرسه بزند و با اقشار مختلف و آسیبپذیر جامعه زندگی کند.
با توجه به تجربه حضور در برنامه سرزمین شعر، در یک نقد منصفانه فکر میکنید چقدر این برنامه در ایجاد ارتباط میان مردم و شعر موفق بوده است. ما پس از برنامه مرحوم حسینی یا ساعد باقری و یا مشاعره، برنامهای با محوریت شعر که بتواند در ایجاد این ارتباط موفق عمل کند، کمتر داشتهایم.
به نظرم این برنامه در سطح قابل قبولی موفق بوده و توانسته این ارتباط را ایجاد کند؛ چرا که این برنامه مستقیماً خود شاعر را مورد توجه قرار داده بود. برنامه مرحوم حسینی با تمرکز بر شعر کلاسیک بود، اما برنامه سرزمین شعر، شعر امروز را محور کار خود قرار داده است.
رقابت در کنار شاعران مطرح امروز، سبب شد اقبال مردم به برنامه بیشتر شود. از سوی دیگر، در این برنامه شعرهایی خوانده شد که از کیفیت بالایی برخوردار بودند. مردم نیز با شعر و جریانهای شعر امروز بیشتر انس گرفتند و آشنا شدند. مطمئناً اگر این برنامه با جضور چهرههای جدید ادامه پیدا کند، میتواند جریانساز باشد.
انتهای پیام/