به محافظان گفتم هر کسی احساساتی شد خودم یک گلوله به مغزش می زنم!
تاریخ انتشار: ۱۲ بهمن ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۲۷۶۱۷۰
علی (مصطفی) تحیری به همراه شهید محمد بروجردی مسئولیت حفاظت از امام خمینی را در روز 12 بهمن 1357 برعهده داشتند.
روزنامه ایران: علی (مصطفی) تحیری به همراه شهید محمد بروجردی مسئولیت حفاظت از امام خمینی را در روز 12 بهمن 1357 برعهده داشتند. روایت پیش رو در سال 1377 ضبط شده و اکنون برای اولین بار منتشر می شود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
متن سخنان مرحوم تحیری به شرح زیر است:
از آنجایی که شهید بروجردی بزرگوار ارتباط گسترده و مؤثری با بزرگان انقلاب از جمله شهید مفتح و شهید مطهری داشت، در ارتباط با بازگشت حضرت امام رحمت الله علیه به کشور از تشکل ما نیز برای مشارکت در مأموریتهای مرتبط با آن دعوت به عمل آمد. از جمله همانطور که میدانید، برنامه این بود که حضرت امام (ره) به محض نشستن هواپیما، از فرودگاه به بهشت زهرا (س) بروند و در آنجا سخنرانی کنند. به همین دلیل شهید بهشتی، بنده و شهید بروجردی را به جلسهای دعوت کرد و گفت: «آیا شما میتوانید مسئولیت حفاظت از امام در مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا را برعهده بگیرید؟»
تشکل گمنام بماند
ما جواب مثبت دادیم. شهید بهشتی پرسیدند: «برای انجام این کار به چه چیزهایی نیاز دارید؟» شهید بروجردی پاسخ داد: «ما هیچ چیزی نیاز نداریم.» شهید بهشتی شگفت زده پرسید: «چطور به چیزی نیاز ندارید؟» و شهید بروجردی مجدداً در پاسخ گفت: «تنها چیزی که از شما درخواست میکنیم آن است که ما و تشکلمان همچنان گمنام باقی بمانیم. نیازی نیست اسمی از ما برده شود. اصولاً نیازی نیست ذکر شود که حفاظت از امام (ره) در مسیر فرودگاه به بهشت زهرا برعهده چه کسانی است.»
درخواست منافقین برای حفاظت از امام
این درخواست و این گفته نیز نشان از بزرگواری کم نظیر شهید بروجردی داشت. چراکه بسیاری از گروهها دوست داشتند جای ما باشند و از این مشارکت و این نقشآفرینی برای یافتن جایگاه و اعتباری در نظام و در بین مردم استفاده کنند. جالب است بدانید در همین رابطه سازمان مجاهدین نیز پیشنهاد داده بود که این تشکیلات حفاظت از امام (ره) را برعهده داشته باشد. جالب اینکه همزمان با ارائه پیشنهاد خود، مطرح کرده بودند که ما نیاز به تعدادی سلاح داریم. آنها حتی مدعی شده بودند که در ماجرای دستگیری تقی شهرام ، سلاحهایشان لو رفته و توسط حکومت ضبط شده است. ضمناً آنها شرط دیگری را هم برای نقشآفرینی در حفاظت از حضرت امام (ره) مطرح کرده بودند. مبنی بر اینکه اگر این مسئولیت بر عهده آنها گذاشته شود، آنها در طول مسیر و در فواصل مشخصی، پرچم سازمان خود را نصب خواهند کرد و این نقش آفرینی و مسئولیت را از طریق جراید، رادیو و سایر رسانهها به اطلاع عموم خواهند رساند. بیان این درخواستها قطعاً ذهن مخاطبان را نسبت به بزرگواری شهید بروجردی بیشتر آشنا میکند.
تشکل «صف»
در هر صورت پس از جلسه مذکور، این مسئولیت مهم بر عهده تشکل «صف» قرار گرفت. بر این اساس ما چندین بار مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا (س) را بررسی کردیم تا خطرات و تهدیدهای احتمالی و نقاط آسیبپذیری را که ممکن بود از سوی معاندین مورد استفاده قرار گیرد، مورد شناسایی قرار دادیم. شهید بروجردی با پذیرش این مسئولیت، بار سنگینی را روی دوش خود احساس میکرد و همه ما مصر بودیم که از این ماأموریت سربلند بیرون آییم. بحمدالله همینگونه هم شد و توانستیم بخوبی در کل مسیر ماشین حامل حضرت امام را مورد محافظت قرار دهیم.
شاید ذکر این نکته برای مخاطبان عزیز جالب باشد که مسعود رجوی از سازمان مجاهدین، موسی خیابانی، ابریشمچی، محسن رضایی (برادر رضایی ها) و پدر ایشان و تعداد دیگری از افراد در کمیته استقبال، مرحوم آیت الله طالقانی را همراهی میکردند.
بگذریم و به بحث اصلی باز گردیم. همانطور که عرض کردم، پس از واگذاری مسئولیت حفاظت از امام به تشکل صف، ما بررسیهای گسترده و دقیقی انجام دادیم و طرح بسیار کارآمدی را خدمت آیت الله بهشتی ارائه دادیم. آن روز مرحوم بهشتی پس از آنکه شنیدند طرح ما آماده و تحویل داده شده، از اتاقی که در آن جلسهای برگزار بود، خارج شدند. سپس طرح را مطالعه کردند و رو به من گفتند: «آقای تحیری چقدر به طرحی که ارائه کردهاید، اعتماد و اطمینان دارید؟» بنده پاسخ دادم: «کاملاً اطمینان داریم، چراکه تمام مسائل و جوانب را مد نظر قرار دادهایم و ان شاءالله به لطف خداوند متعال هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد.» ایشان گفت: «خیلی محکم صحبت میکنید!» عرض کردم: «بله، به خاطر اینکه این مأموریت را بسیار جدی گرفتیم و تمام اقدامات لازم را پیشبینی کردیم. ان شاءالله خداوند خودش کمک میکند تا رو سفید شویم.»
در آن جلسه آیت الله طالقانی، شهید مفتح و جمعی از بچههای سازمان مجاهدین که نفاق خود را بعدها بخوبی نشان دادند، حضور داشتند. شهید بهشتی طرح را با خود به داخل جلسه برد تا اعضای کمیته استقبال درباره طرح تصمیمگیری کنند. حدوداً نیمساعتی امر بررسی طرح ما طول کشید. در تمام این مدت بنده و شهید بروجردی در راهرو قدم میزدیم. بعد از این زمان، شهید بهشتی و مرحوم طالقانی از اتاق بیرون آمدند. شهید بهشتی گفت: «آقای طالقانی از جلسه بیرون آمدهاند تا شما را ببینند. ایشان دوست داشتند ببینند چه گروهی طراح این طرح بوده است.» بعد رو به آقای طالقانی گفت: «این دوستان با وجود سازمان مجاهدین خلق برای پذیرش این مسئولیت هیچ درخواستی هم ندارند. بر عکس، شما و گروه مورد حمایتتان درخواستهایی را مطرح کردهاید.»
شهید بهشتی بحث کوتاهی با مرحوم طالقانی کردند و در این بحث، اصرار شدیدی را از خود برای واگذاری مسئولیت به تشکل ما نشان دادند. بعد که مرحوم طالقانی به داخل جلسه بازگشت، به ما گفت: «شما به معنای واقعی کلمه نسبت به طرح خود مطمئن هستید؟» و وقتی ما مجدداً پاسخ مثبت دادیم، ایشان گفتند: «من تأکیدم روی شماست. چراکه میدانم اگر این مسئولیت به سازمان مجاهدین خلق واگذار شود، ما وامدار و بدهکار این سازمان میشویم و بعد ممکن است به واسطه این نقشآفرینی تقاضاها و درخواستهای دیگری را هم مطرح کنند. هضم این مسأله برای ما ثقیل است.»
مرحوم طالقانی جواب سلام مرا نداد
پس از این گفت وگوی صمیمانه، شهید بهشتی نیز دوباره به داخل جلسه بازگشت. حدوداً ساعتی بعد جلسه با تأیید نظر شهید بهشتی مبنی بر واگذاری مسئولیت حفاظت از امام به تشکل صف، به پایان رسید. شهید بهشتی وقتی از جلسه خارج شد، لبخند به لب و در حالی که شادمانی و رضایت عجیبی در چهرهشان موج میزد، به من و شهید بروجردی نزدیک شد، هر دویمان را در آغوش کشید و پیشانیمان را بوسید. پس از ایشان شهید مفتح، شهید مطهری و آقای طالقانی و پشت سر آنها مسعود رجوی و بچههای سازمان مجاهدین که همگی عبوس و عصبانی بودند، از جلسه خارج شدند. شهید مفتح و شهید مطهری هم به شکل مشابهی با ما برخورد کردند و ما را در آغوش کشیدند. من به تصور اینکه همین برخورد را از مرحوم طالقانی هم خواهم دید به سمت ایشان رفتم و سلام کردم. مرحوم طالقانی جواب سلام مرا نداد و با دست به سینه من زد تا مرا از راه خود کنار بزند. بعد هم سرش را پایین انداخت و از طریق پلهها از آن طبقه پایین رفت. اعضای سازمان مجاهدین خلق هم با نفرتی خاص محل را ترک کردند و پشت سر ایشان از آنجا رفتند.
ماجرای شیشه جلوی بلیزر
البته ما تا حدودی از این رفتار دلگیر شدیم اما شیرینی انتخاب شدنمان برای انجام آن مسئولیت بزرگ، آنقدر زیاد بود که این دلگیری خیلی دیری نپایید. لطف الهی، لبخند خاص و زیبای شهید بهشتی، شهید مطهری و شهید مفتح به ما قوت قلب داده بود تا با اراده و انگیزه زیادی به مأموریت حساس خود، به درستی عمل کنیم.صبح روز 12 بهمن 1357، ما با خود 15 دستگاه ماشین را به فرودگاه مهرآباد بردیم. خودرویی که برای انتقال حضرت امام رحمت الله در نظر گرفته شده بود، یک مشکل بزرگ داشت و آن اینکه شیشه جلوی این خودرو ضد گلوله نبود. البته بقیه شیشههای خودرو ضد گلوله بود. ما در آن موقع صبح تلاش زیادی کردیم تا شاید بتوانیم شیشه مناسبی را برای قسمت جلوی خودرو پیدا کنیم اما موفق نشدیم. به همین دلیل برای اینکه رعایت اصول ایمنی را کرده باشیم، درخواست کردیم که حضرت امام به محض پیاده شدن از هوایپما، در قسمت عقب بنشینند. ذکر این نکته نیز ضروری است که ما یک شیشه ضد گلوله را بین صندلیهای جلوی و عقب خودرو قرار دادیم تا هنگامی که حضرت امام در صندلی عقب مینشینند، خطری ایشان را تهدید نکند. این شیشه موقت ضد گلوله را به شکلی طراحی و جاسازی کردیم که با دست بالا و پایین میشد.
برای حفاظت به دو نفر لباس روحانیت پوشاندیم
ضمن اینکه ما صندوق عقب تمام 15 دستگاه خودرویی را که با خود به فرودگاه برده بودیم، با انواع سلاحهای مختلف پر کرده بودیم که در بین آنها، تعداد زیادی سلاح آر.پی.جی نیز وجود داشت. ما آن روز 99 درصد احتمال میدادیم که در طول مسیر درگیری رخ دهد. اصلاً تصور نمیکردیم که حضرت امام به لطف خداوند اینقدر راحت و با این سادگی بتوانند از فرودگاه تا بهشت زهرا، طی مسیر کنند. به همین دلیل نیروهایی که ما برای محافظت مورد استفاده قرار دادیم، تا بن دندان مسلح بودند و آموزشها و توجیهات مورد نیاز به همه آنها ارائه شده بود. ما برای انجام یک عملیات بسیار سنگین و درگیریهای حاشیهای آن آماده شده بودیم. این نکته را هم باید عرض کنم که در کنار محافظان مسلح که لباس نظامی به تن داشتند، ما تعدادی سلاح را هم در اختیار دو نفر از اعضای خود قرار داده و لباس روحانیت به تن آنها کرده بودیم تا این بخش فرایند محافظت، از دید دشمنان و حمله کنندگان احتمالی پنهان بماند. بنابراین غیر از سلاحهای آشکار، ما هشت قبضه سلاح را هم توسط این دو فرد که لباس روحانیت به تن داشتند، به صورت پنهانی به فرودگاه بردیم و در فرودگاه منتظر ماندیم تا حضرت امام (ره) تشریف بیاورند. ضمن اینکه در تمام این مدت، تمام تحرکات و اتفاقات فرودگاه را نیز با دقت زیاد تحت نظر داشتیم.
کسی احساساتی نشود!
بحق یکی از زیباترین و جذابترین خاطرات من در زندگی، اولین باری که بود که موفق به زیارت چهره نورانی حضرت امام در فرودگاه شدم. اما باید این خاطره جذاب را هم برای شما بازگو کنم که روز قبل از آمدن حضرت ایشان، بنده تمام بچهها را گرد هم جمع کردم و بعد از توجیه آنها، گفتم: «میدانم که فردا دیدن حضرت امام برای همه شما شوکی بزرگ و احساسی خواهد بود. اما یادتان باشد که مسئولیت ما بسیار سنگین و حساس است. خدای ناکرده اگر یکی از شما به واسطه دیدار حضرت امام (ره) دچار غلیان احساسات شود و بخواهد به مأموریتمان خدشهای وارد کند، خودم با گلوله به مغزش میزنم و خلاصش میکنم. این را گفتم که بدانید چقدر مسئولیت و مأموریت ما حساس و سرنوشتساز است. آینده یک کشور و یک ملت به عملکرد ما بستگی دارد. بنابراین تمام توانتان را به کار گیرید تا بتوانید احساسات خود را مدیریت کنید و چهار چشمی مراقب حضرت امام باشید.»اما راستش را بخواهید صبح روز بعد، وقتی ایشان از هواپیما پیاده شدند، خود من اولین کسی بودم که از شدت هیجان به سمت ایشان شتافتم، ایشان را در آغوش گرفتم و پیشانی و دست ایشان را بوسیدم. زیارت ایشان آنچنان بنده را دچار غلیان احساسات کرده بود که اشک بیاختیار از چشمانم جاری شده بود. باور کنید وقتی ایشان دست تفقد بر سر من کشیدند، گویی خداوند بهترین هدیه زندگی را به من ارزانی کرده است.
البته بعد از این واکنش، دوباره کنترل خودم را به دست گرفتم تا بتوانم آن مأموریت حساس را رهبری و فرماندهی کنم. خوب میدانستم که آن روز، مسئولیت سنگینی بر دوش داریم و باید با اتفاقات ریز و درشت بسیاری مواجه شویم.
حضرت امام بعد از فرود هواپیما، سخنرانی کوتاهی انجام دادند و سپس حدود یک ربع ساعت، استراحت کردند. در ادامه اتومبیل بلیزر را برای ایشان آماده کردیم. اما وقتی من به سمت خودروی ایشان آمدم، متوجه شدم که مرحوم شهید حاجی مهدی عراقی و فردی که من او را نمیشناختم نیز عقب بلیزر نشستهاند. از مرحوم عراقی پرسیدم که فرد دیگر کیست. ایشان در پاسخ به نام دکتر یزدی اشاره کردند. من به حاج مهدی عراقی اشاره کردم و از ایشان خواستم از ماشین پیاده شود. بعد به ایشان گفتم: «شیشه جلوی خودرو ضد گلوله نبود. در نتیجه ما صندلی عقب را برای نشستن حضرت امام تعیین کردهایم. شما و آقای یزدی بروید عقب ماشین بنده بنشینید.»
امام گفت ضدگلوله دیگر چیست؟!
کمی بعد حضرت امام از ساختمان خارج شدند. وقتی به نزدیکی ماشین بلیزر رسیدند، افسران ارشد نیروی هوایی آنچنان احترام پرشکوهی را نسبت به ایشان ادا کردند که بنده همان لحظه عظمت انقلاب را احساس کردم. احترامی که آنان به حضرت امام گذاشتند، به معنای واقعی کلمه از اعماق وجودشان بیرون میزد. حضرت امام در جلوی خودرو را باز کردند و خطاب به افسران نیروی هوایی فرمودند: «شاه کلاهتان را تا چشمتان پایین کشیده است. مراقب باشید که بختیار قصد دارد آن را تا گلویتان پایین بکشد. حواستان باشد.»
پس از اینکه کلامشان تمام شد، به ایشان عرض کردم: «حضرت آقا، لطفاً تشریف ببرید صندلی عقب بنشینید.» مخالفت کردند. آشفته شده و دست و پایم را گم کرده بودم. نمیدانستم چه چیزی باید بگویم. برای لحظهای زبانم کاملاً بنده آمده بود. کمی بعد ناخودآگاه گفتم: «آقا شیشه جلوی خودرو ضد گلوله نیست.»
ایشان با چنان عتابی رو به من گفتند: «ضد گلوله دیگر چیست؟ مگر فکر کردهاید که دارید اعلیحضرت همایونی را اسکورت میکنید.» کلام ایشان آنچنان تند بود که من ماتم برد و جا خوردم. در هر حال ایشان در قسمت جلوی خودرو نشستند و ماشین به راه افتاد. دل تو دل ما نبود. هضم این قضیه برای من خیلی سنگین و ثقیل بود. در آن زمان درک نمیکردم که چرا ایشان به مسائل امنیتی بیتوجهی نشان میدهند. البته وقتی در خیابانها با سیل خروشان ملت و استقبال و آغوش باز ملت ایران نسبت به ایشان مواجه شدم، دریافتم که همین سادگی و همین دوری از تجملات و تشریفات است که حضرت امام (ره) را تا جایگاه رهبر یک مملکت، یک انقلاب و یک نظام مقدس بالا برده است. این نکته را هم عرض کنم که طبق برنامهریزیهای صورت گرفته، قرار نبود مردم به سمت فرودگاه بیایند. مقرر شده بود که استقبال از میدان آزادی صورت گیرد. اما وقتی خودرو از فرودگاه خارج شد، جمعیت عظیم مردمی که مشتاق زیارت رهبرشان بودند، شگفتی ما را در پی داشت و به نوعی بسیاری از برنامهریزیهای ما را هم تحتالشعاع خود قرار داد.ما حتی برای آن روز پیشبینی کرده بودیم که به واسطه خلوتی خیابانها مجبور به درگیری با مأموران و نظامیان رژیم شویم اما با آن سیل جمعیتی که خود را به فرودگاه رسانده و تمام مسیر راه تا بهشت زهرا (س) را پوشانده بود، ماجرا به کلی تغییر کرد. اصلاً باور نمیکردیم، به یُمن حضور گسترده و چشمگیر مردم بتوانیم به آن سادگی و بدون هرگونه دردسری، حضرت امام را تا بهشت زهرا مشایعت کنیم.
صاحبان واقعی انقلاب مردماند
ضمن اینکه واقعاً روز 12 فروردین 1357، یک معجزه بزرگ الهی رخ داد. باید مجدداً تأکید کنم که این واقعه بخوبی ادعای قبلی بنده را ثابت میکند، جایی که بیان کردم هیچیک از تشکلها حقی بر گردن انقلاب ندارند و صاحبان واقعی این انقلاب و این نظام مقدس تنها مردم هستند. مردمی که اگر آن روز پا به میدان نمیگذاشتند و چنان استقبال بینظیری در تاریخ را به نمایش نمیگذاشتند، چه بسا مأموران حکومت موفق میشدند، با وجود پیشبینیهای ما و آمادگی حاصل شده، خدای ناکرده به رهبر انقلاب خدشه وارد کنند.
آن روز ما غرق در شادمانی، غرور و افتخار، حضرت امام (ره) را تا فرودگاه مشایعت کردیم. ایشان در فرودگاه همانطور که حتماً سخنرانی ایشان را شنیدهاید، بیاناتی بسیار غرا، محکم و انگیزهبخش را ایراد کردند و قاطعانه حکم بر پایان حکومت ستم شاهی دادند. تازه آنجا بود که ما فهمیدیم برخورد قاطعانه ایشان در فرودگاه و خودداری از نشستن در عقب خودرو با هدف حفاظت از جان خودشان چه معنا و مفهومی داشت.
همانطور که عرض کردم ما جمعی از افراد آموزش دیده و زبده را تا دندان مسلح کرده بودیم و با توجه به احتمال بالایی که برای درگیری میدادیم، همگی، آماده دفاع از جان رهبر انقلاب بودیم اما از خود فرودگاه تا بهشت زهرا، خودروی حضرت امام به کشتیای میماند که در دریای خروشان ملت ایران، آرام و با طمأنینه حرکت میکرد و اقتدار رهبری برجسته در تاریخ جهان و اسلام را به نمایش میگذاشت. در آن شرایط تنها اقدامی که ما میتوانستیم انجام دهیم این بود که مأموران محافظ دو خودروی اسکورت را از خودروهایشان پیاده کنیم و از آنها بخواهیم روی سقف ماشین حضرت امام بروند و بدین شکل با توجه به سیل جمعیت، بر شرایط خودرو احاطه بیشتری داشته باشند.
از جمله کسانی که آن روز، روی خودرو رفتند تا از جان امام محافظت کنند، میتوانم به آقای داوود روزبهانی، امیر خاکسارو رحمت شامبیاتی اشاره کنم. البته تعداد افرادی که روی خودرو چه سقف و چه رکاب قرار گرفته بودند، به 15 نفر هم میرسید اما بنده اسامی همه را اکنون به خاطر ندارم. حتی عدهای روی کاپوت بودند. افراد را به گونهای چیده بودیم که تمام ماشین مورد محاصره و پوشش قرار گیرد. چراکه هجوم جمعیت، اغلب تدابیر امنیتی ما را بیاثر و خنثی کرده بود. در واقع جریان به نوعی از دست ما خارج شده بود و به دلیل انبوه به هم چسبیده جمعیت نمیتوانستیم با ماشینهای خود، خودروی حضرت امام را به شکل منظم اسکورت کنیم.
وحشت کرده بودیم!
راستش اکنون که به آن روزها فکر میکنم، به یاد میآورم که من و شهید بروجردی به شدت ترسیده بودیم. وحشت کرده بودیم و از اینکه نمیتوانیم بیش از این کاری برای امنیت حضرت امام انجام دهیم، ناراحت بودیم. تعداد افراد آنقدر زیاد بود که هیچ کار دیگری از ما یا هر گروه دیگری که احیاناً ممکن بود، مسئولیت حفاظت را برعهده بگیرد، بر نمیآمد.
جا دارد اینجا به این نکته هم اشاره کنم که بحق شاید تنها کسی که آن روز از جمع برگزارکنندگان مراسم، نگران جان حضرت امام نبود، خود ایشان بودند. ایشان اصلاً توجهی به خطرات و تهدیدات نداشتند و با ارادهای راسخ به ابراز علاقه و شادمانی مردم پاسخ میدادند. راستش از یک بخشی به بعد نگرانیمان از حمله مأموران حکومت به نگرانی از له شدن خودرو توسط فشار جمعیت تبدیل شده بود. به طوری که در اواسط خیابان آزادی، چنان جمعیت به خودروها فشار میآورد که ادامه مسیر در راههای پیشبینی شده میسر نشد و بالاجبار تغییر مسیر دادیم و از راههای دیگری به سمت بهشت زهرا، طی طریق کردیم.البته خوشبختانه آن روز دوربینهای فیلمبرداری متعددی در مسیر راه وجود داشتند و این افتخارآفرینی و عظمت حضور مردم را به تصویر کشیدند تا این حماسه برای همیشه، در تاریخ جاودان شود و بدرخشد.
انتهای پیام/
منبع: ایران آنلاین
کلیدواژه: فرودگاه تا بهشت زهرا سازمان مجاهدین شهید بروجردی خودرو ضد گلوله مرحوم طالقانی حضرت امام نقش آفرینی جلوی خودرو شهید بهشتی شهید مطهری شهید مفتح شیشه جلوی پیش بینی عرض کردم خارج شد آن روز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۲۷۶۱۷۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۸۵ زائر گیلانی حج تمتع به عربستان اعزام شدند
وحید اسکندری در گفت و گو با خبرنگار مهر از اعزام ۸۵ زائر گیلانی به سرزمین وحی خبر داد و اظهار کرد: صبح امروز زائران گیلانی از تهران به سمت جده پرواز کردند.
وی با بیان اینکه طول این سفر معنوی برای این زائران ۱۰ روزه است، افزود: زائران پنج روز در مدینه منوره و پنج روز در مکه مکرمه استقرار مییابند و پس از آن به مقصد فرودگاه بینالمللی امام (ره) در تهران حرکت میکنند.
اسکندری ادامه داد: زائران گیلانی حج تمتع نیز در قالب چهار کاروان شامل ۲ کاروان با ظرفیت هر کدام ۹۵ نفر و ۲ کاروان نیز ۱۲۰ و ۱۳۵ نفر سوم خرداد ماه امسال با ۲ پرواز از فرودگاه سردار جنگل رشت عازم خواهند شد.
مدیر حج و زیارت گیلان تصریح کرد: یک کاروان از زائران حج تمتع به تعداد ۱۸۵ نفر نیز هفتم خردادماه از فرودگاه بینالمللی امام (ره) عازم سرزمین وحی خواهند شد.
وی گفت: ۶۳۰ نفر زائر حج تمتع امسال از گیلان را ۳۵۹ زن و ۲۷۱ مرد تشکیل میدهند که از شهرستانهای رشت، تالش، آستارا، لاهیجان، رودسر، لنگرود، بندرانزلی، آستانهاشرفیه، صومعهسرا، فومن، رودبار، خمام، املش و سیاهکل هستند.
کد خبر 6089949