Web Analytics Made Easy - Statcounter

همشهری آنلاین – حسن حسن‌زاده: اگر اعتیاد این بلای خانمان‌سوز، در نوجوانی روی زندگی‌اش سایه انداخت و ۱۲ سال از بهترین روزهای عمرش را تباه کرد، علی چنان به نبرد با این غول ویرانگر رفت که پس از خودش صدها جوان دیگر را هم از دام اعتیاد نجات داد.

او حالا صاحب یکی از کمپ‌های ترک اعتیاد نمونه شهر است و با کمک خیران و افراد نیکوکار صدها جوان بی‌بضاعت گرفتار در دام‌ اعتیاد و کارتن‌خواب‌های چهارگوشه شهر را بدون هیچ چشم‌داشتی به زندگی عادی بازگردانده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در ادامه گفت‌وگوی ما را با این جوان نیکوکار، افراد داوطلب و مددجویان بهبودیافته کمپ «ندای صالحین بیداری» می‌خوانید.

مثل برادر دلسوز

هوا هنوز تاریک و روشن است که علی آقا مثل هر روز وارد ساختمان کمپ می‌شود تا با یکی از مددجویان به گفت‌وگو بنشیند؛ جوانی که نیمه‌شب دردها سراغش آمده‌اند، حالا یکی مثل علی آقا را لازم دارد تا سفره دل برایش باز کند و آرام آرام اعتیاد و روزهای تاریک گذشته را از یاد ببرد. این قصه زندگی هر روز علی آقا است.

او  برای کمک به جوان‌های درگیر اعتیاد روز و شب نمی‌شناسد. اطرافیانش می‌گویند حتی وقتی کار تمام می‌شود و به خانه می‌رود، هر لحظه گوش به زنگ است که نکند یکی از مددجویان مشاوره بخواهد و او در دسترس نباشد. برای کسی که خودش همه آن روزهای تاریک را تجربه کرده و سالیان زیاد درد اعتیاد و طرد شدن از جامعه را چشیده، پر بی‌راه نیست که حالا دلسوز این جوان‌ها باشد.

وقتی از قصه زندگی‌اش می‌پرسیم، بی‌اختیار عرق می‌ریزد؛ انگار تمام آن تنهایی‌ها دوباره سراغش آمده باشند. می‌گوید: «فقط ۱۲ سال داشتم که درگیر مواد مخدر شدم. از آن بچه‌های بیش فعال بودم که می‌خواهند همه چیز را امتحان کنند. آن یک امتحان اما برایم گران تمام شد. اعتیاد باعث شد درس و مدرسه را رها کنم و ۱۲ سال از زندگی‌ام با گرفتاری در دام انواع مواد مخدر سیاه شود.» حرف زدن از آن روزهای سیاه برایش آسان نیست. اما می‌گوید شاید همین حرف‌ها تلنگری باشد برای جوان‌هایی که تصور می‌کنند رهایی از اعتیاد امکان‌پذیر نیست: «اعتیاد خلق و خوی من را هم عوض کرد. دیگر کسی نمی‌توانست تحملم کند. حتی در دوره‌ای کارم به کارتن‌خوابی هم کشید و مهمان پارک‌های شهر شدم.»

همه چیز از یک نذر آغاز شد

نوجوانی که یک روز به خاطر اعتیاد از مدرسه، خانه و خانواده طرد شده بود، حالا در میانه دهه سوم زندگی‌اش صاحب یکی از کمپ‌های ترک اعتیاد شهر است. صدها جوان درگیر اعتیاد را به زندگی عادی برگردانده و برای ادامه این مسیر عطشی سیری‌ناپذیر دارد. قصه زندگی علی آقا به عبوری قهرمانانه از دل تاریکی به روشنایی می‌ماند.

او از ماجرای نذری می‌گوید که مثل طنابی نامرئی دستش را گرفت و از دل سیاهی به روزهای روشن رساند: «یک روز ناامید از همه چیز و همه‌ کس به یکی از کمپ‌های ترک اعتیاد رفتم. همان شب اول وقتی از خودگذشتگی خدمتگزاران کمپ را دیدم، نذر کردم اگر پاک شوم خودم را وقف هر کسی کنم که اعتیاد گریبانش را گرفته است. فردای شبی که نذر کردم، به مدیر کمپ گفتم در بخش‌های مختلف کمپ به من مسئولیت بدهد.می‌خواستم همه کارهای جاری یک کمپ را تجربه کنم تا اگر چرخ روزگار چرخید و فرصت کمک به افراد درگیر اعتیاد نصیبم شد، آماده باشم. اما اگر راستش را بخواهید فکرش را هم نمی‌کردم که آن تجربه‌ها یک روز به کارم بیاید.»

انگار همان نذر بود که علی را از دام اعتیاد نجات داد و فقط چند ماه طول کشید تا همه چیز برای وفای به آن عهد مهیا شود: «فقط ۸ ماه از پاک شدنم گذشته بود که خداوند آن فرصت را به من داد. یکی از دوستانم که مدیر یکی از مراکز ترک اعتیاد بود، سراغم آمد و گفت: علی تو لیاقتش را داری. دوست داری خودت یک مرکز ترک اعتیاد را اداره کنی؟ تا این حرف را شنیدم یاد آن نذر افتادم. گفتم من پول ندارم جایی دست و پا کنم. اما او ساختمانی در اوشان را در اختیارم قرار داد تا کار را از آنجا شروع کنم. ساختمان تقریبا هیچ امکاناتی نداشت و من هم برای آماده‌سازی آن سراغ بچه‌هایی رفتم که دوره پاکی‌شان با من بود. هر کدام گوشه‌ای از کار را گرفتند. یکی فرش خانه‌اش را آورد و آن یکی اجاق گازش را تهیه کرد. حتی کار بنایی‌اش را هم خودمان انجام دادیم تا آن مرکز راه اندازی شد.»

مهربانی تنها قانون اینجاست

یک دهه از آن روز می‌گذرد و علی آقا هنوز هم به آن نذر پای‌بند است. او کمی بعد از راه‌اندازی کمپ اوشان، مکان کمپ را به محله‌ای که در آن متولد شد تغییر داد؛ یعنی همان محله‌ای که یک روز از بد روزگار همانجا به دام اعتیاد گرفتار شده بود.

می‌گوید: «هر وقت به محله‌ و دوستانم فکر می‌کردم که بعضی از آنها به خاطر من گرفتار مواد مخدر شده بودند، شرمندگی رهایم نمی‌کرد. پس تصمیم گرفتم  در همان محله کمپی راه‌اندازی کنم و سراغ افرادی بروم که یک روز همین جا گرفتار اعتیاد شدند. روز تاسوعای همان سالی که مرکز اوشان راه‌اندازی شد، پای دیگ غذای نذری هیئت از خدا خواستم شرایطش را برایم مهیا کند. طولی نکشید که شرایط مالی و قانونی راه اندازی این کمپ جور شد.»

حرف‌ها که به اینجا می‌رسد، مردی میانسال با قامتی دوتا و تکیده وارد می‌شود. یکی از مشاوران مرکز دستش را گرفته و او را به سمت طبقات بالا هدایت می‌کند. همین که در پشت‌سرشان بسته می‌شود علی آقا می‌گوید: «اینجا یک قانون داریم. اینکه اگر کسی با جیب خالی آمد و خواست از شر اعتیاد خلاص شود، به شرط داشتن مدارک قانونی باید پذیرفته شود و همه برای رهایی او تلاش کنند.»

او خاطره یک جوان شهرستانی را برای‌مان تعریف می‌کند که با جیب خالی و ناامید از همه جا وارد کمپ شد و حالا جوان رعنایی است که تشکیل خانواده داده: «می‌گفت سراغ چند مرکز دیگر رفته اما چون پولی نداشت جوابش کرده‌اند. پرسان پرسان کمپ ما را پیدا کرده بود. مدتی مهمان ما شد تا از شر اعتیاد خلاص شود. چند سال از آن روز گذشته و همان جوان حالا با همسر و فرزندانش زندگی خوبی دارد. حتی به کمپ ما کمک مالی هم می‌کند تا افراد بیشتری را مثل خودش نجات دهد.» علی‌آقا لبخندی می‌زند و می‌گوید: «به لطف او کمپ ما از خرید چای بی‌نیاز شده و سر هر سال زنگ می‌زند و از شهرشان چای برای‌ ما می‌فرستد.»

قصه آن شب سرد زمستانی

در کمپی که با نذر علی ‌آقا شروع به کار کرد، داوطلبان بسیاری برای کمک به افراد گرفتار در دام اعتیاد فعالیت می‌کنند؛ افرادی که در «کمپ صالحین بیداری» به آنها «خدمتگزار» گفته می‌شود، بدون هیچ چشم‌داشتی پای کار آمده‌اند تا رهایی را سهم مددجویان کمپ کنند.

«رضا» یکی همین خدمتگزاران است. همینکه جلسه مشاوره‌اش با یکی از مددجویان تمام می‌شود، سراغش می‌رویم. می‌گوید: « ۲۰ سال است زندگی‌ام با مواد مخدر تباه شد. همه این سال‌ها سقفی بالای سرم نبود. در پارک‌ها می‌خوابیدم و هیچ‌وقت به ترک کردن فکر هم نمی‌کردم.» رضا زمستان سرد ۵ سال پیش را خوب یادش است؛ همان شب سردی که در یکی از پارک‌های شرق تهران از سرما به خود می‌لرزید اما دست علی‌آقا به سوی او دراز شد. اما حالا ۵ سال از پاکی رضا می‌گذرد و او هم یکی از خدمتگزاران کمپ است. می‌گوید: «می‌خواهم محبت آقای صالحی را جبران کنم و جواب اعتمادش را بدهم. من که نوجوانی و جوانی را از دست دادم اما تلاش می‌کنم در این کمپ لذت زندگی را به جوان‌هایی که درگیر اعتیاد شدند برگردانم.»

پشت بام شهر

روایت این مهربانی از زبان مددجویان مرکز شنیدنی‌تر است. روی پشت‌بام کمپ، جایی که ساختمان‌های دودگرفته و هوای مه‌آلود شهر زیر پای‌مان قرار دارد، چند جوان مشغول گذراندن اوقات فراغت‌شان هستند؛ جوان‌هایی که هر کدام به دلیلی گرفتار اعتیاد شده‌اند و حالا در کمپ صالحین بیداری و رویای رهایی و پاکی را دنبال می‌کنند. صدای خنده و شادی آنها وقتی در مسابقه فوتبال‌دستی و پینگ‌پنگ بر حریف غلبه می‌کنند در ساختمان مرکز می‌پیچد و تمام کمپ را سرشار از حس زندگی می‌کند. بعد از مسابقه سراغ امیر می‌رویم.

جوان لاغراندام و تکیده‌ای که با هزار امید به این کمپ آمده تا گذشته‌ها را جبران کند. می‌گوید: «چند باری تصمیم گرفتم ترک کنم. به هر مرکزی که رفتم پول خواستند و من هم چیزی در بساط نداشتم. خدا با من یار بود که اینجا را پیدا کردم. خدمتگزاران کمپ هیچ فرقی بین کسانی که بدون پول پذیرش شده‌اند و دیگرانی که پول دورده را پرداخت کرده‌اند نمی‌گذارند. حتی در آسایشگاه کسی از این موضوع خبر ندارد که چه کسی پول داده و چه کسی توانش را نداشته.»

نیکوکاران ما را تنها نمی‌گذارند

علی‌آقا در این کار خیر تنها نیست. اگرچه از مددجویانی که تمکن مالی دارند، هزینه دریافت می‌شود اما بدون حمایت خیران، کمک به رهایی مددجویان بی‌بضاعت امکان‌پذیر نیست؛ همان خیرانی که با کمک مدیر جوان مرکز صالحین بیداری برای اشتغال مددجویان بهبودیافته هم دغدغه دارند. صالحی می‌گوید: «هزینه‌های جاری کمپ را خدا می‌رساند. دوستان و خیرانی که بیشترشان از کسبه نیکوکار هستند، ما را تنها نمی‌گذارند و در تامین اقلام مورد نیاز کمک می‌کنند. از آنجایی که هیچ‌کسی نمی‌تواند ادعا کند برای همیشه از دام اعتیاد رها شده، باید به فکر کار بچه‌ها هم باشیم. در این سال‌ها با اعتماد تعدادی از کسبه، برای چند نفر شغل پیدا کردیم و حتی بعضی‌ها با همین روزی هم تشکیل خانواده داده‌اند.»

کد خبر 670663 برچسب‌ها نیکوکاری مواد مخدر اعتیاد - معتاد اعتیاد - مواد مخدر

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: نیکوکاری مواد مخدر اعتیاد معتاد اعتیاد مواد مخدر درگیر اعتیاد ترک اعتیاد راه اندازی دام اعتیاد مواد مخدر جوان ها علی آقا همه چیز یک روز آن روز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۸۴۹۸۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

رکوردار بالاترین پرواز با بالگرد در جهان به روایت آسمان غرب

هشتم اردیبهشت، سالروز شهادت قهرمانی است که رکوردار بالاترین پرواز با بالگرد در جهان است و محمد عسگری در فیلم سینمایی« آسمان غرب» که این روزها روی پرده سینما در حال اکران بوده، به روایت مقطع کوتاهی از زندگی او می‎پردازد؛ این کارگردان در گفت‌وگو با ایمنا از عشق به وطن شهید علی‌اکبر شیرودی می‌گوید.

به گزارش خبرگزاری ایمنا از مازندران، این برای چندمین بار است که دیالوگ‌های طلایی میلاد کی‌مرام در نقش شهید شیرودی، تماشاگران را سر وجد آورده است «چه جوری وایسم و ببینم، خاکم رو دارند می‌گیرند، زن و بچه مردم رو می‌کشند، به ناموسمون دارند، تجاوز می‌کنند، نمی تونم، الان باید وایسیم و دفاع کنیم.»

جادوی سینما در روایت قهرمانان این بار هم مؤثر افتاده است و همه مجذوب فیلمی شده‌اند که به بازخوانی تحولات روزهای ابتدایی آغاز جنگ تحمیلی و نقش آفرینی خلبانان هوانیروز در دفاع از میهن تمرکز دارد.

در دو سه روز ابتدایی پس از حمله نیروهای بعث عراق به خاک ایران، علی‌اکبر شیرودی به همراه جمع اندکی از همراهانش در نیروی هوایی تن به دستورات بالا نمی‌دهد و ترجیح می‌دهد نسبت به آن تمرد کنند! همین تمرد از یک دستور نظامی اما تأثیری شگرف بر ادامه تحولات جنگ می‌گذارد.

«آسمان غرب» تلاش کرده است تا این چند روز ملتهب را به تصویر در آورد و روایتی از قهرمانی را به تصویر بکشد که جانش را در راه وطن و مردمش فدا کرد و امروز کلمه شهید کنار اسمش نصب شده است.

محمد عسگری، کارگردان این فیلم به دنبال روایت بزرگ‌مردی است که ستاره درخشان جنگ‌های کردستان نام گرفته بود و به گفته شهید «ولی الله فلاحی» رئیس وقت ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی: «ناجی غرب و فاتح گردنه‌ها و ارتفاعات آریا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود. او غیرممکن‌ها را ممکن ساخت».

شهید شیرودی همچون آهن‌ربایی است که آدم‌ها را به خود جذب می‌کند

عسگری در گفت‌وگو با خبرنگار ایمنا از مازندران درباره انتخاب موضوع فیلم‌نامه‌اش که درباره یک مقطع کوتاه از زندگی شهید شیرودی است، می‌گوید: در یک بخش به لحاظ فنی برای هر کارگردانی جذاب است که در آسمان کارگردانی کند، حالا به واسطه هر چیزی که ممکن است یک هواپیما یا یک بالگرد باشد اما در بخش شخصیت، شیرودی یک شخصیت آهن‌ربا گونه‌ای است که آدم را جذب خودش می‌کند.

وی می‌افزاید: به‌ویژه در این دوره زمانه ما، اینکه یک نفری به‌خاطر غیرتی که به وطنش، خاکش، مردمش، ناموسش، خانواده‌اش و نظامش و هر آنچه فکر می‌کنید دارد، در یک موضوعاتی گنجانده می‌شود که یک آدمی دادخواه و عدالت‌خواه باشد تا پشت مردمش باشد و این روحیه برای من روحیه جذابی است؛ اینکه وجوه اصلی یک قهرمان را در خود دارد.

کارگردان آسمان غرب با بیان اینکه این دلایل موجب انتخاب این شخصیت شد، ادامه می‌دهد: زمانی که دیدم سوژه مناسبی است، آن را انتخاب کردم، ضمن اینکه برهه زمانی را که به آن در فیلمنامه پرداختم، به مانند خورشیدی دیدم که به واسطه عمل آن‌ها می‌درخشید اما گذر زمان روی آن سایه انداخته بود.

عسگری اضافه می‌کند: رخداد دراماتیک و حماسه گونه‌ای که در روزهای ابتدای جنگ انجام می‌دهند و ارتش سازمان درستی نداشت و سپاه تازه داشت، شکل و قوت می‌گرفت و این ماجرا باعث می‌شود تا شرایط ویژه‌ای پیدا کند و این‌ها باعث می‌شود تا مرا بتواند برای ساخت موضوعی جذب کند که انجام هم شد.

آسمان غرب، نمونه‌ای از تمام آسمان ایران است

کارگردان نامی چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر با اشاره به شناختش از شهید شیرودی قبل از آغاز ساخت فیلم می‌گوید: اطلاعاتم در این مورد شهید، اطلاعات محدودی بود که دیگران هم دارند، اما آنچه در ساخت این فیلم کمک کرد، گفت‌وگوهای میدانی با هم‌رزمان شهید بود، ضمن اینکه مطالعات و اتفاقاتی که در آن برهه از زمان رخ داد، بخشی از ساخت فیلم‌نامه بوده است.

وی می‌افزاید: حضور میدانی در سرپل ذهاب، پادگان ابوذر و اتفاقات آنجا و همچنین گفت‌وگو با روستاییانی که در آن دوران از زمان و اینکه چرا آن کارها را در آنجا انجام داد، موجب شد تا فیلم‌نامه نوشته شود و به این شهید مجذوب شوم.

کارگردان اولین فیلم حوزه مقاومت به نام «اتاقک گلی» درباره انتخاب فیلم دومش به نام آسمان غرب می‌گوید: دلیل این نام به این خاطر بود که این موضوع در غرب کشور اتفاق افتاد و در آسمان، البته آسمان غرب نمونه‌ای از تمام آسمان ایران است و معطوف به غرب کشور نیست، قطعاً در جنوب کشور هم همین‌طور بوده است، به‌هرحال ما قهرمانانی را داریم که به عنوان خلبان هستند و قهرمانی آنها در آسمان بوده است، حالا چه خلبان هواپیمای جنگی، بالگرد یا سایر که در روزهای جنگ مأموریت‌های و پروازهای خاص و خطیر خودشان را داشتند.

عسگری با اشاره به استقبال مردم از اکران این فیلم روی پرده‌های سینما ادامه می‌دهد: یک اشتباهی در فیلم‌های ما اتفاق افتاده است و آن این است که عنوانی روی فیلمی گذاشته می‌شود، مثلاً عنوان شیرودی یا قهرمان یک شخصیت کشوری یعنی زندگی آن، در صورتی که در این فیلم این‌طور نیست، این فیلم رخدادی از روزهای نخست جنگ است که بر حسب اتفاق علی‌اکبر شیرودی قهرمان آن روزها بودند، به‌خاطر همین برخی می‌آیند و می‌گویند که چرا معنویات شیرودی را نشان ندادید، در واقع اشتباه محض است که بخواهیم در ۱۰۰ دقیقه تمام آنچه را که شهید شیرودی بوده است، به نمایش درآوریم.

وی اضافه می‌کند: در این فیلم جنگندگی یا همان غیرت به وطن و جوهر انسانیت و اخلاق شهید شیرودی به نمایش در آمده است، شخصیتی که قهرمان ما در برهه‌ای از زمان بوده است و بزرگان از او به عنوان «مالک اشتر» زمانه اسم می‌برند و آن به‌خاطر سلحشوری و جنگندگی بوده است.

علاقه شهید شیرودی به حضرت امام راحل

کارگردان آسمان غرب ادامه می‌دهد: نکته اول درباره روایت این فیلم به‌خاطر سلحشوری، جنگندگی و قصه این سلحشوری‌ها در آن دوره زمانه بوده است و نکته دیگر در مورد معنویات و خانواده شیرودی است که شما به عنوان یک فیلم‌نامه‌نویس به یک زاویه‌ای نگاه می‌کنید و آن شخصیت و جوهره شیرودی محسوب می‌شود و آن ویژگی در جوان و نوجوان امروزی ملاک است و این قهرمان شجاع را دوست دارند و شما می‌خواهید آن را به جوان امروز نشان دهید، بنابراین باید به زبان روز به جوان امروز رساند.

وی تاکید می‌کند: هر چیزی باید زبان سینما باشد به عنوان مثال در این فیلم در یک جایی به امام و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی شیرودی ایمان دارد و ابزار شیرودی و هر چیزی را که برجستگی شیرودی می‌بینید در بالگرد است؛ عکس امام را به آن می‌چسباند و به آن آهن بی‌خاصیت به لحاظ مفهومی جان می‌دهد و این همان زبان سینماست، که نوجوان و جوان سینما را دوست دارد.

عسگری با بیان اینکه با حضور در برخی از اکران فیلم در سینماها می‌بینیم که نوجوان و جوان با صوت و سرافرازی شیفته شیرودی می‌شوند و این نشانه خوب از نوع ارتباط جوان امروز با این قهرمانان است، می‌گوید: برخی فیلم‌ها مثل موقعیت مهدی که خانواده فرمانده جنگ را مورد بررسی قرار می‌دهد و هدف آن مشخص است و هدف فیلم شیرودی مقاومت، ایستادگی شیرودی و هم‌رزمانش در آن روزهای نخست جنگ است و این تفاوت بین ساخت فیلم‌هاست و مطمئناً در یک فیلم ۱۰۰ دقیقه‌ای نمی‌توان تمام وجوهات یک شخصیت مهم را مطرح کنید، شخصیتی که زمان خبر شهادتش به حضرت امام (ره) رسید، ایشان یک ربع به فکر رفتند و با اینکه درباره همه شهدا می‌گفتند خدا آنها را بیامرزد، اما درباره شهید شیرودی گفتند که او آمرزیده است، یا مقام معظم رهبری درباره این بزرگ‌مرد فرمودند که شیرودی، اولین نظامی بود که به او اقتدا کردم.

کد خبر 748225

دیگر خبرها

  • جسد جوان پلدختری در کنار سیمره پیدا شد
  • پایان زندگی مخفیانه بوکسور قاتل در پاسداران
  • فیلم| جوانی که برای دفاع از ۳ دختر با اراذل درگیر شد
  • نگاهی به آسیب‌های نوپدید فضای مجازی
  • روایت شاهدان عینی از لحظات درگیری و شهادت حمیدرضا الداغی + فیلم
  • رکورددار بالاترین پرواز با بالگرد در جهان به روایت آسمان غرب
  • رکوردار بالاترین پرواز با بالگرد در جهان به روایت آسمان غرب
  • مرور زندگی «آقای خاص» کشتی با روایت فرزاد حسنی
  • آتش و فراموشی؛ روایت استاد فلسطینی از زندگی خانواده او در غزه
  • اهمیت جایگاه خانواده برای جوانان تبیین شود