Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «دانا»
2024-05-09@02:07:30 GMT

پایانی شیرین از روایت تلخ یک زندگی/ یکی بود هنوز هم هست!

تاریخ انتشار: ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۰۵۱۶۳۵

پایانی شیرین از روایت تلخ یک زندگی/ یکی بود هنوز هم هست!

هدیه دادن یک رسم زیباست که انرژی مثبتی را به فرد هدیه گیرنده منتقل می‌کند؛ اما چه هدیه‌ای می‌تواند بالاتر و گران‌بهاتر از این باشد که به دیگری جان دوباره هدیه داده شود.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ سرویس اجتماعی تبریزبیدار؛ پای بخشش که به میان بیاید همه هستند، در رویاهای خود می‌اندیشند که دست نیازمندی را می‌گیرند، او را از رنج نجات می‌دهند، شاید چنین کاری را انجام دهند اما وقتی بخشیدن بخشی از وجودشان یا وجود عزیزشان به میان بیاید، اینجا داستان کمی متفاوت می‌شود شاید حاضر نشوند ببخشند حتی اگر تمام آن را زیرخاک کنند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

اما هستند کسانی که با فداکاری و بخشیدن اعضای بدن عزیزان خود، پایان قصه یک زندگی تلخ را شیرین می‌نگارند.

هدیه دادن یک رسم زیباست که انرژی مثبتی را به فرد هدیه گیرنده منتقل می‌کند. اما چه هدیه‌ای می‌تواند بالاتر و گران‌بهاتر از این باشد که به دیگری جان دوباره هدیه داده شود.

پیوند کبد و قلب تنها راه درمان برای نارسایی قلب و کبد است و در نارسایی کلیه نیز یکی از شیوه‌های درمان، پیوند است.

تعداد بسیاری از بیماران به خاطر عدم پیوند عضو جان خود را از دست می‌دهند و افرادی هم که دچار مرگ مغزی می‌شوند می‌توانند با اعضای سالم خود منجی زندگی این بیماران باشند.

اهدای عضو مرهمی التیام بخش برای بیمارانی است که با تحمل درد طولانی مدت، چشم انتظار عضو پیوندی از بیماران مرگ مغزی هستند تا شاید روشنی بخش زندگی دوباره آنان باشند. فرصتی ارزشمند و ماندگار برای بیماران نیازمندی که لحظه لحظه شمع زندگی شان رو به خاموشی است و هدیه عضو پیوندی می تواند حیاتی دیگر را برای آنان به ارمغان بیاورد.

حادثه تلخ زندگی خانواده احمدی را تغییر داد

در این میان افرادی هستند بدون هیچ چشمداشتی و با آگاهی و درک بالا نسبت به اهدای عضو عزیزان خود اقدام و لحظات دشواری را برای تصمیمی بزرگ و کاری ارزشمندتر سپری می کنند.

خانواده احمدی همانند سایر افراد جامعه زندگی عادی خود را سپری می‌کردند، ۲ فرزند دختر و یک فرزند پسر روشنی بخش این زندگی بودند و تمام تلاش پدر و مادر ایجاد لحظات خوب و آرام برای اعضای خانواده بود. اما به گفته خودشان واقعه ای تلخ ورق زندگانی آنها را برگرداند و حزن و اندوه را جایگزین تمام خوشی‌ها و شیرینی‌ها کرد.

پس از هماهنگی‌های لازم با عوامل اهدای عضو دانشگاه علوم پزشکی تبریز، به دلیل واقعه ای تلخ زندگی پدر خانواده که دچار مرگ مغزی شده بود و طبیبان زمان کوتاهی برای حیات او درنظر گرفته بودند و تصمیمی که برای پیوند عضو پدر فراهم نشد و پدر همچنان در صف انتظار پیوند کبد بود و از میان آنها رخت بر بست.

و به قول دختر خانواده احمدی (اهدا کننده عضو) اگر مجالی بود اعضای پدر را اهدا می کردیم تا نجات بخش چند خانواده باشد. ولی افسوس این اهدا و پیوند ماند که درست ۱۳ ماه بعد مادر خانواده دچار مرگ مغزی شد و تصمیم بزرگ فرزندان و پدر و مادر خانم احمدی برای اهدای عضو عزیزشان.

انگار وجودی از دخترم را در شما می بینم

و این بار خانواده محمدی در این میان زمان کمی برای پیوند کبد داشتند و حتی امیدی برای ادامه زندگی برای خانواده محمدی نبود. با توصیه پزشکان و رضایت خانواده احمدی پیوند انجام می شود. با همکاری پیوند علوم پزشکی تبریز و رضایت خانواده ها اقدام شایسته ای صورت می‌گیرد و هر دو خانواده همدیگر را می بینند لحظه ی احساسی خاصی حاکم شده بود از آن طرف مادر اهدا کننده خطاب به گیرنده عضو می گفت انگار وجودی از دخترم را در شما می بینم دختر اهدا کننده ناگاه گریه کنان گیرنده عضو خانم محمدی را در آغوش می گرفت.

چه زیباست شاهد اینچنین صحنه های احساسی زیبا بودن و چه رسم و فرهنگ زیباتریست فرهنگ اهدای عضو که با روایت تلخ زندگی شاهد پایان شیرین دیگر بودن
پس باقاطعیت می توان گفت: یکی بود هنوز هم هست!

 

 

انتهای پیام/

منبع: دانا

کلیدواژه: خانواده احمدی اهدای عضو مرگ مغزی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۰۵۱۶۳۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

۲ دهه خدمت در منطقه محروم / روایت معلم غلامانی از زندگی معلمی

معلم غلامانی که دو دهه را در مناطق محروم خدمت کرده است، از سختی‌های شغل‌اش می‌گوید و اینکه چگونه وقت گذراندن با نوجوانان روزهای خدمت را برای او شیرین کرده است تا آنجا که «غلامان» را خانه خود می‌داند.

به گزارش خبرگزاری ایمنا از خراسان شمالی، «معلمی شغل انبیا است»؛ جمله‌ای که زیاد شنیده‌ایم و با آن آشنا هستیم، اما آنچنان از سختی و شیرینی‌های این شغل باخبر نیستیم. هفته معلم که یادآور شهادت بزرگ معلم انقلاب اسلامی ایران، شهید مرتضی مطهری است، فرصت مناسبی را به وجود می‌آورد تا دقایقی را با معلمان سپری کنیم تا شاید با گوشه‌ای از زندگی آن‌ها آشنا شویم.

به سراغ یک خانم معلم می‌رویم؛ یکی از فرهنگیان دغدغه‌مند خراسان‌شمالی که ۱۸ سال است با وجود آنکه می‌تواند در بهترین نقاط به کار بپردازد، اما در منطقه محروم غلامان مانده و صفا و صمیمیت خدمت در میان بچه‌های منطقه را با آسایش داشتن در مناطق و شهرهای مرفه عوض نکرده است.

وی عشق به دانش‌آموزان و مظلومیت آن‌ها در کمبود امکانت را عامل ماندگاری خود در این منطقه می‌داند و می‌گوید بیشتر معلم‌ها از همان لحظه‌ای که به اینجا می‌آیند برای گرفتن انتقالی و رفتن به نقاط بهتر لحظه‌شماری می‌کنند، اما ماندن در این محل برای او لذت دیگری دارد.

حلما امیری با ۱۸ سال سابقه خدمت در منطقه غلامان از تلخ و شیرین‌های شغلش و خاطراتش با دانش‌آموزان می‌گوید؛ او روزهای سختی را در سال‌های ابتدایی خدمتش گذرانده است؛ از جاده‌های پر از خطر منطقه تا دوری از خانواده، دوستان و کمبود انواع امکانات اولیه در منطقه خدمت، اما هیچکدام نتوانسته است از عشقش به معلمی بکاهد.

وی معلمی را عاشقانه دوست دارد و مهم‌ترین وظیفه‌اش را انسان‌سازی می‌داند؛ خانم امیری لذت می‌برد که یک معلم است و می‌تواند به دانش‌آموزان خدمت کند؛ خانواده‌اش نیز به معلم بودنش افتخار می‌کنند و تلاش کرده‌اند در سختی‌ها همراهش باشند.

حلما امیری کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی در حال حاضر به عنوان مدیر مدرسه در شهر محروم غلامان خدمت می‌کند. وی مهم‌ترین رسالت یک معلم را خدمت به دانش‌آموزان و انسان‌سازی می‌داند، چراکه امروزه دانش‌آموزان نیاز فراوانی به رهنمودهای یک معلم دلسوز دارند.

این معلم می‌گوید اینجا منطقه محرومی است که بسیاری از معلمان به محض تمام شدن ابلاغ خدمت به دنبال رفتن از اینجا هستند، اما من نمی‌توانم دانش‌آموزان و مردمی که با آن‌ها اُنس گرفته‌ام را رها کنم چراکه آن‌ها را مثل خانواده خودم می‌دانم و همچون یک خانواده صمیمی برای دیدن موفقیت تک تک دانش‌آموزانم لحظه شماری می‌کنم.

او از سختی‌های کار کردن در این منطقه حکایت‌ها دارد، آنچه خودش طی این سال‌ها با پوست و خون درک کرده است؛ «شهر غلامان فاصله زیادی با مرکز استان دارد و جاده‌های خطرناک‌، رفت‌وآمد را برای معلمان سخت می‌کند، علاوه بر اینها وجود قومیت‌های مختلف در این منطقه باعث می‌شود که بیشتر اوقات دانش‌آموزان دوزبانه را در مدرسه داشته باشیم که مشکلات خاص خودش را دارد.»

این معلم غلامانی از کمبود امکانات و فضاهای آموزشی می‌گوید که سختی‌های تدریس را دوچندان می‌کند؛ «من همین جا از همه همکارانم که سختی‌های خدمت در این منطقه را به جان می‌خرند و با عشق و علاقه زندگی خود را وقف دانش‌آموزان کرده‌اند تشکر می‌کنم.

حلما یکی از مهم‌ترین عوامل ماندگاری در منطقه غلامان را نگاه و لطف ویژه اهالی نسبت به معلمان و قشر فرهنگی می‌داند که باعث مضاعف شدن انگیزه معلمان در خدمت‌رسانی می‌شود، این شغل را با بینش و آگاهی انتخاب کردم و همواره به آن عشق می‌ورزم.

وی اذعان می‌کند که حضور در میان دانش‌آموزان و کمک به آن‌ها برای هر معلم بسیار لذت بخش است؛ برای من که مدیر دبیرستان هستم، دیدن موفقیت‌های علمی و پرورشی دانش‌آموزان در حیطه‌های مختلف شیرین‌ترین تجربه خدمتم را رقم می‌زند. سال گذشته یکی از دانش‌آموزانم که پدرش را در سن جوانی از دست داده بود و سودای رشته پزشکی را داشت، توانست در این رشته و در دانشگاه کرمان قبول شود و این خاطره‌ای شیرین برایم رقم زد که تا سال‌ها در ذهن من باقی خواهد ماند.

معلم غلامانی دیدن اشک دانش‌آموزان را بدترین خاطره‌اش عنوان می‌کند و ادامه می‌دهد: یک روز به یاد دارم که پدر یکی از دانش‌آموزان که از انجمن اولیا و مربیان مدرسه نیز بود به رحمت خدا رفت و دانش‌آموزم از این اتفاق خبر نداشت، من و همکارانم نمی‌دانستیم چطور باید این خبر را به او بدهیم تا اینکه عموی دانش‌آموز به مدرسه آمد تا او را با خود ببرد و خبر مرگ پدر را به او بدهد؛ این تلخ‌ترین لحظه‌ای بود که من در کل دوران خدمتم حس کردم و هرگز از یادم نمی‌رود.

وی از اوقاتی می‌گوید که ناامید شده است؛ «آنجایی که تمام تلاشم را می‌کنم، اما دیگران این تلاش را نمی‌بینند و فکر می‌کنند اگر به نتیجه نرسیدند به خاطر کم‌کاری من است من انگیزه‌ام را از دست می‌دهم اما وقتی من خدا را ضامن و شاهد کار خود قرار می‌دهم دوباره سعی می‌کنم با قدرت به وظیفه و رسالت خودم عمل کنم.»

حلما سر و کار داشتن با نوجوانان و در جمع آن‌ها بودن را بهترین مزیتی می‌داند که در شغل معلمی می‌توان داشت. وی ادامه می‌دهد: معلمان با دانش‌آموزانی سروکار دارند که دوران حساس زندگی خود را می‌گذرانند و بازیگوشی‌های مختص به این سن از سوی دانش‌آموزان لحظات تدریس را دشوارتر می‌کند.

از نظر این معلم غلامانی معلمی را باید با عشق و علاقه انتخاب کرد، نه به عنوان یک شغل پر درآمد چراکه هیچ‌گونه امتیازی نسبت به دیگر ارگان‌ها ندارد.

حلما یکی از مهم‌ترین مطالبات معلمان را ایجاد همسان‌سازی حقوق و برخوردار کردن معلمان از بسته‌های حمایتی و مزایایی که کارکنان سایر دستگاه‌ها دارند، عنوان می‌کند.

کد خبر 748209

دیگر خبرها

  • هدیه ترش و شیرین مهران غفوریان برای مهران مدیری
  • عرضه روایت مستند کودکی حاج قاسم در نمایشگاه کتاب
  • کتاب «آقاسید محمود» به نمایشگاه کتاب می آید
  • هدیه نکونام به بازیکنان استقلال بعد از برد شیرین
  • هدیه نکونام به استقلالی‌ها بعد از برد شیرین
  • اشتراک سازمانی ایمینو؛ هدیه نوآورانه به خانواده کارکنان
  • پویش هوای دختری در فارس برگزار می‌شود
  • روایت زندگی محمد دبیر سیاقی در نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود
  • ۲ دهه خدمت در منطقه محروم / روایت معلم غلامانی از زندگی معلمی
  • انتشارات بین‌الملل با ۶۰ عنوان کتاب جدید در نمایشگاه کتاب