Web Analytics Made Easy - Statcounter

اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ نشان داد که اصلاحات حتی از نمد حمایت انفعالی و پسینی رخدادهای اجتماعی نیز نمی تواند، کلاهی برای ترمیم اعتبار از دست رفته خود ببافد و این جریان با پدیده قهر اجتماعی مواجه شده بود. - اخبار سیاسی -

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، جعفر علیان نژاد دانش آموخته علوم سیاسی در یادداشتی بمناسبت سالگرد دوم خرداد به بررسی سخنان اصلاح‌طلبان درباره زوال این جریان پرداخت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

زوال اصلاح‌طلبان_ 1 | خویش توصیفیِ یک جریان افول یافتهاختصاصی| صوفی: روحانی حیثیت اصلاح‌طلبان را برد/ خروج از قانون اساسی، براندازی است/ اصلاح‌طلبان باید به مرام چپ‌ سنتی برگردند

 

متن زیر بخش دوم یادداشت آقای علیان نژاد است:

عباس عبدی در آستانه انتخابات 1392، با نظرداشت تنزل موقعیت گفتمانی، هویتی و اجتماعی جریان اصلاحات، گفته بود: بدون حدی از وفاق ملی، یا حداقل آرام شدن فضای سیاست داخلی، نمی توان هیچ اقدامی در زمینه های دیگر کرد. بر این اساس مطلوب ترین سناریو را تبدیل انتخابات به نوعی از توافق در سطح پالیتی می داند. وی توضیح می‌دهد: بهترین سناریو آن است که به طور ضمنی حکومت، اصول گرایان و منتقدین( خاتمی و هاشمی) نسبت به گزینه‌ای میانه توافق کنند که بتوانند تا حدی به وحدت سیاسی و کاهش تنش‌های موجود کمک نماید و راه حل را برای حل مشکلات اقتصادی و سیاست خارجی هموار کند. عبدی بر این اساس ناطق نوری را مطرح ترین گزینه برای این توافق می‌داند.

این اشاره برای ورود به پرده سوم افول جریان اصلاحات را از این باب مورد توجه قرار دادیم که روشن سازیم، انتخاب روحانی یا رسیدن به چنین مصداقی یک اتفاق خلق الساعه و منبعث از شرایط عاجل رقابت انتخاباتی نبود. اکتفا به حضور حداقلی، در بستر تغییر و تبدلات 8 سال گذشته آن، یعنی عدول از اصلاحات مشروطه خواه به اصلاحات پراگماتیست و محافظه کار، رخ داد.

در این دوره تفسیر اکثر نظریه پردازان اصلاحات از کلید واژه اعتدال، بر مبنای نوعی تغییر روش گفتمان اصلاحات در امر حکومت ورزی، بود. آنان معتقد بودند اعتدال نوعی تغییر رویه پیگیری مطالبات اصلاحی در حکومت و جامعه است. تعابیری نظیر "رحم اجاره‌ای"، "دوم خرداد خسته"، "دولت گذار" و... همگی از سوی نظریه پردازان طراز اول این جریان ابراز و اظهار شد. با وجود عقب نشست گفتمان اصلاحات به برساخت جدید اعتدال، نمی‌توان منکر احیای شور و شوق و امید کنشگران اصلاحات در سال های اولیه پیروزی روحانی شد. با این حال ماه عسل اصلاحات و اعتدال دیری نپایید. این اجماع راهبردی به یک ائتلاف تاکتیکی تغییر ماهیت داد و فاهمه تئوریسین های اصلاحات زود متوجه این امر شد که هر تلاشی بعد از پایان دولت خاتمی محکوم به استراتژی بقاء بوده است. مبدعین برساخت اعتدال خیلی زود خود را مهیای ایجاد جریان سوم یا گفتمان جدید کردند. هرچند این گفتمان به هیچ وجه از جاذبه‌های جامعه پذیر شدن برخودار نبود اما این پیام را به اصلاح طلبان مخابره کرد که این دولت، دولت اصلاحات نیست.

این پیام موجب شد، رویکرد این همانی اصلاحات و اعتدال نزد کنشگران اصلاح طلب به رویکرد "حامی منتقد" تغییر جهت پیدا کند. پس از پیروزی جریان اعتدال، جریان اصلاحات به منظور ترمیم اعتبار اجتماعی، دست به ابتکار پروژه آشتی ملی زد. پروژه‌ای که خیلی زود با برخورد محکم مقام معظم رهبری بی اعتبار شد. از قضا نهی رهبری، همزمان با تغییر رویکرد جریان اصلاحات به حامی منتقد شد. پروژه آشتی ملی نیز تبدیل به گفتگوی ملی شد. به بیان دیگر اصلاح‌طلبان هم در محاسبه این همانی خود با دولت جدید و هم در محاسبه اعتبار اجتماعی خود دچار خطای تحلیلی شدند.

حمیدرضا جلایی پور ضمن اشاره به این اشتباه می گوید: رییس دولت اصلاحات بایست به جای آشتی ملی از گفتگوی ملی صحبت می کرد و اضافه می‌کند بهتر بود طراح ایده ناطق نوری باشد. عباس عبدی نیز با ادبیاتی مشابه گفته بود: شاید بهتر بود آشتی ملی گفته نمی شد و بجایش تفاهم ملی، گفتگوی ملی یا یک چنین چیزهایی گفته می‌شد. این تغییر ادبیات دامنه یک ایده سیاسی صرفا اصلاح طلبانه و حداکثری را به یک طرح غیراصلاح طلبانه و ائتلافی گسترش می‌دهد. استقبال و حمایت اشخاصی چون محمدرضا باهنر و محسن رضایی از این طرح نیز به همین دلیل بود.

در اثر همین اشتباهات محاسباتی و غفلت از زمینه و موقعیت در تعلیق جریان اصلاحات، دست زدن به هر ابتکاری که موجبات بارگشت قدرتمندانه این جریان را به عرصه قدرت رسمی تسهیل کند، ناکام می‌ماند. سیاست فاصله گذاری با دولت و اتخاذ ژست حامی منتقد نیز نتوانست دوای درد بی قدرتی این جریان شود. انتخابات سال 1396 به سرعت از راه رسید و مجددا چاره ای برای اصلاحات در حمایت تمام قد از دولت اعتدال باقی نماند. تقریبا از پایان دولت اصلاحات به یک روایت و یا از پایان دولت اول خاتمی به روایت دیگر(عبدی و حجاریان)، این شرایط سیاسی و اجتماعی کشور و مناسبات قدرت جناح‌های دیگر بود که تعیین کننده رفتار سیاسی کنشگران اصلی جریان اصلاحات بود. از دست دادن استقلال رفتاری این جریان هزینه های هنگفتی به سرمایه های اجتماعی، هویتی و اعتبار حاکمیتی اصلاحات زده بود. خیلی زود معلوم شد که حمایت از دولت دوم روحانی، چه هزینه گزاف بی سابقه ای روی دست این جریان گذاشت.

اعتراضات دی ماه 1396 نشان داد که اصلاحات حتی از نمد حمایت انفعالی و پسینی رخدادهای اجتماعی نیز نمی تواند، کلاهی برای ترمیم اعتبار از دست رفته خود ببافد. به باور تئوریسین های این جریان، اصلاحات با پدیده جدید مواجه شده است: "قهر اجتماعی"

پرده چهارم| میان تهی شدن ظرفیت سیاسی جریان اصلاحات

همیشه این باوررسوب شده در ناخودآگاه اصلاح طلبان وجود داشت که این جریان، آخرین سنگر پناه اجتماعی است. کافی است اعتراضی علیه سیاست های هیئت حاکمه صورت بگیرد، ناخواسته و خود به خود جریان اصلاحات نمایندگی این مطالبه و اعتراض را بر عهده می گیرد. دی ماه 96 این تصور اصلاح طلبان را نیز برهم زد. اصلاحات نه تنها قدرت نمایندگی چنین مطالباتی را از دست داده بود، بلکه در تحلیل حوادث 96 نیزسردرگم و آشفته شده بود. قرار داشتن در موضع حمایت از دولتی که خود به نوعی نقش غیرقابل انکار در وقوع این اعتراضات داشت و تنها چند ماه از استقرار مجدد آن می گذشت، دلیلی این سرگشتگی و آشفتگی بود. عناصر اصلاح‌طلب نمی‌توانستند دنبال پیدا کردن مقصر و هجمه به آن باشند. خود در موضع مقصر و متهم قرار داشتند. میل به مقصر سازی جای خود را به خود انتقادی و در بسیاری از موارد خود زنی داد.

البته این وضعیت نتیجه طبیعی عدول اصلاحات از آرمان‌های اولیه‌ای بود که برای آن ایجاد شد. فرصت سازی بر مبنای آرمان‌های اولیه جای خود را به فرصت طلبی از واقعیت‌های سیاسی‌ای داده بود که در ید اختیار این جریان نبود. دیگر حتی سیاست تبدیل واقعیت‌های موجود به موقعیت‌های کسب قدرت که از اواسط دهه 80 شروع شده بود نیز کارساز نبود. سیاست عملگرایی (پراگماتیسم) کشش و اَمَد خود را از دست داده بود.

با تهی شدن ظرفیت تحلیل سیاسی و کنشگری بر اساس آن، تحلیل اجتماعی وجه غالب محافل نظرورزی این جریان شد. محمد مهدی مجاهدی یکی از کسانی است که با فاصله اندکی پس از حوادث دیماه در نشریه اندیشه پویا این تغییر ریل را نشان می دهد: "ارتباط گفتاری و معنایی جامعه با سیاست (یعنی عرصه‌ی پی‌گیری خیر عمومی) از همیشه کمتر شده بود. جامعه‌ای این‌چنین به‌خود‌وانهاده، به‌تنهایی و در غیاب مشارکت و کنش‌گری سیاسی معنادار و مؤثر، نمی‌توانست درد ویرانگر گسیختگی‌های روزافزون اجتماعی و ناکامی‌های فزاینده‌ی اقتصادی را تاب آورد، خصوصا که در وضعیت طلاق عاطفی سیاست و جامعه، و در غیاب هر نوع آرمان اخلاقی افق‌گشایانه، تحمل این همه درد و رنج آن هم زیر آوار بدنه‌ی سیاسی لَخت و ناهوشمند و تندخوی و پرخاش‌جو که مظنون به فساد نجومی و سیستماتیک هم بود، بی‌معنا می‌نُمود."

از نظر وی دیگر نه خبری از یک طبقه افقی معترض مشخص و نه یک جنبش قابل بهره برداری خودآگاه بود بلکه طبقه‌ای عمودی شکل گرفته که قدر مشترک این جمعیت معترض بوده و می‌توان آن را با تنوع درونی حداکثری اش نشان گذاری کرد. مجاهدی خطاب به اصلاح طلبان توصیه می‌کند: "چاره‌ای اگر هست، بسیار فراتر و پیچیده‌تر از سخنرانی و گفتاردرمانی است. چاره همچنین جایی فراسوی تصمیم‌های روزمره‌ی سیاست‌گری است. واقعیت این است که عهد و قراری شکسته شده است و این شکست جامعه را بی‌قرار کرده است. چاره در بازگرداندن قرار به این جامعه و سیاست بی‌قرار است. جامعه‌ی ما امروز نیازمند تجدید عهد و قرار سیاسی است تا این سامانه‌ی سیاسی بتواند از این پیچ‌وخم بی‌قرار به سلامت بگذرد."

حمیدرضا جلایی پور نیز به همین سیاق در تحلیل اعتراضات دیماه 96 می گوید: درباره  اینکه ماهیت این اعتراضات چه بود، می‌شود گفت اعتراض دیده نشدگان بود.

بر این اساس ایده بازگشت به جامعه و یا اصلاحات جامعه محور، نه یک ابتکار سیاسی بلکه ناشی از تحمیل واقعیت بود، تغییری که با فاصله گذاری عیان از دولت روحانی همراه شد. از این تاریخ به بعد قرائت های تجدیدنظرطلب روی گفتمان اصلاحات رنگ و بوی جدی تر به خود گرفت. هرچند این برای اولین بار نبود که ایده اصلاح اصلاحات یا نو اصلاح طلبی مطرح شده بود، اما از دیماه 96 به بعد ضرورت بازنگری و تجدیدنظر در مسیر طی شده را با رویکرد بازگشت به جامعه احساس کرد.

محمدرضاجلایی پور در کانال تلگرامی خود می‌نویسد: برای گشودن فروبستگی‌های سیاسی در ایران چه باید کرد؟ پاسخ من در درجه‌ی اول «اصلاح‌ِ اصلاح‌طلبی» یا چیزی است که آغازِ «اصلاحات 2» یا «اصلاح‌طلبی اصلاح‌شده» می‌خوانم. وی در توصیف زیست در تعلیق و تهی شدگی ظرفیت سیاسی این جریان می نویسد: اکثر ویژگی‌های نسخه‌ی کنونی اصلاح‌طلبی چندان نسبت به آن‌چه در اواخر دهه‌ی هفتاد وارد بازار سیاست در ایران شد، ارتقا نیافته است و بخشی از فروبستگی‌های کنونی در مسیر اصلاحات، نه برآمده از «اصلاح‌ناپذیری نظام» که محصول «اصلاح‌نشدنِ اصلاح‌طلبی» است.

در ادامه جمعی از فعالین سیاسی و جوانان اصلاح طلب در نامه ای سرگشاده به خاتمی، ضمن ابراز نگرانی از وضعیت خطیر کنونی جریان اصلاحات به وی هشدار دادند در صورت «بی‌توجهی» به توصیه‌هایشان «بیم آن می‌رود که حتی نام و اعتبار» محمد خاتمی نیز در انتخابات آینده «برای جذب آرای مردم موثر نیافتد». در این نامه که به بیانیه اصلاح اصلاحات نیز معروف شد، تاکید شده این خطر وجود دارد که:«در میان بخش‌هایی از مردم این تصور ایجاد شود که اصلاحات دیگر توان ایجاد تغییر در زیست اجتماعی ایشان را نداشته و باید در جستجوی راه‌های دیگری برای تغییر بود»

اعتراف به دورافتادگی اجتماعی در کنار واقعیت تهی شدگی ظرفیت سیاسی این جریان برای بازگشت به عرصه قدرت رسمی، ذهن اصلاح طلبان را با سوالات بسیاری و پاسخ های اندک مشغول به خود کرد. سوال چه باید کرد در این موقعیت یا پاسخی نداشت یا با پاسخی ناقص رها می شد. بازگشت به جامعه برای کسب اعتبار اجتماعی از یک طرف با دربسته بی اعتمادی مردم مواجه بودند، چراکه همین چندماه پیش از آنان خواسته بودند به دولتی رای بدهند که مقصر اصلی ناکارآمدی فعلی است. از طرف دیگر بدلیل سیاست فاصله گذاری نمی توانستند خدمات احتمالی و اندک دولت دوازدهم را به نام خود بزنند و از دولت حمایت کنند. این فضا با اتفاقات و حوادث بنزینی سال 98، وخیم تر هم شد.

هر چند مجدد همچون وقایع دیماه 96 تلاش هایی علنی تر برای حمایت از اعتراضات به قصد اخذ نمایندگی معترضین صورت گرفت، منتها وضعیت اعتبار اجتماعی این جریان بدتر از آن چیزی بود که فکر می کردند. البته از سال 96 به بعد نشانه ای دیگر در رفتار و منش اصلاح طلبان بروز کرد که بی شباهت با رفتارهای رادیکال این جریان در حوادث سال 88 نیست. ابراز خشونت از سوی جریانی که مدعی اصلاحات خشونت پرهیز است و بر تکرار این تعبیر اصرار دارد، نشانه ی مؤیدی از زیست درتعلیق است که روایت آن مجالی دیگر می‌طلبد.

یکی دیگر از پاسخ های ناقص اندیشه‌ای بود که در بخشی از بدنه نخبگان فکری این جریان شکل گرفت که بجای حمایت از دولت مستقر و یا تلاش برای جلب حمایت مستقیم مردم، بایست روی طراحی سیاست ها و اقدامات سیاستی تمرکز داشته باشند. راهبرد تبدیل شدن اصلاحات به راه حل مسائل پیچیده کشوردر دستورکار برخی از محافل اندیشه ای این جریان قرار گرفت. طیفی از افراد شامل؛ محمدرضاجلایی پور با ایده "اصلاح طلبی دآدخواه و سوسیال دموکرات"، علیرضا علوی تبار، احمدمیدری، محمدفاضلی و... با نظریه توانمندسازی حکومت و جامعه از جمله این دسته بودند. توانمندسازی حکومت و جامعه همان بروز شده راهبرد قدیمی اصلاحات یعنی جنبش اجتماعی و بهبودخواهی حکومتی است. تقریبا رویکرد هر دو نسخه جدید، اتخاذ راهبردهای سیاستی است، با این قید که مدعیند جریان اصلاحات می تواند بهترین راه حل های سیاستی را ارائه کند.

این تغییر رویه برای تداوم حیات جریان اصلاحات، در زمین بازی بی اعتباری اجتماعی و حکومتی، به معنای خودفرورفتگی و فروبستگی گفتمان اصلاحات است. از دست دادن قدرت ارتباط گفتاری و معنایی جریان اصلاحات با جامعه و حکومت یکی از دلایل چنین وضعیتی است. مساله ای که در آستانه انتخابات 1400 نمایان تر شد.

پرده آخر. عقب نشینی به ناچاره ای به نام ائتلاف

جریان اصلاحات در وضعیت و موقعیت انتخابات 1400 با دو بحران اساسی روبرو بود. 1. افول سرمایه حاکمیتی و 2. افول سرمایه اجتماعی. به یک معنا اصلاحات نه نزد حاکمیت ارج و قرب لازم را داشت و نه نزد مردم اعتماد و عنایت کافی.

این اتفاق دو دلیل اصلی داشت؛ یکی میل این جریان به دو قطبی سازی و قرار گرفتن در موضع مخالف خوان حاکمیت و حرکت در مدار جذب و جلب حمایت سلبی، و مساله دوم واقعیت ناکارآمدی اجرایی و شکست ایده های اصلی مدیریت سیاسی از جمله تکیه به غرب و آمریکا. این دو عامل اصلی موجب سترونی گفتمان جریان اصلاحات شد و آن ها را در برابر منطق سخت واقعیت قرار داد. واقعیت میدان سیاسی در شرایط جدید، جریان اصلاحات به عنوان مقصر وضع موجود را با مساله ای کم سابقه روبرو کرد. اصلاحات مجبور بود از  طریق جذب رای ایجابی وارد جریان انتخابات شود.

قرار گرفتن در موقعیت جذب رای ایجابی به معنای کنارگذاردن خلوص سیاسی و رفتن به سمت ایده وفاق گفتمانی با تمام جریاناتی بود که دارای کمترین اشتراکات ممکن بودند. از این نظر اصلاح طلبان تمامی ظرفیت هایشان را برای یارگیری و ائتلاف بسیج کردند. حتی نیم نگاهی به تایید صلاحیت و حمایت احتمالی از علی لاریجانی نیز داشتند. ماجراهایی مانند نهی سید حسن خمینی و داستان فایل صوتی ظریف از این نظر نه تنها به ضرر اصلاحات نبود، بلکه در نهایت بایست به نفع اصلاحات تمام می شد. موج حاصل از این دو اتفاق می توانست عملیات احیای این جریان در آستانه انتخابات را به سرانجام رساند.

تغییر ریل از زیست وابسته به زیست ایجابی، به سرگشتگی هویتی این جریان دامن زد. شکست سخت در هر دو انتخابات شوراها و ریاست جمهوری نیز مزید بر علت شد. مجددا موضوع بازتعریف اصلاحات در دستور کار قرار گرفت. میل به خشونت کلامی در کنشگران اصلی این جریان شدید شد. شکاف‌های درون گفتانی سرباز کرد. اختلافات شخصی عناصر اصلاح طلب علنی تر شد. خودانتقادی و به زبان بهتر خودزنی سکه رایج تمام تحلیلهای این جریان شد. اردوگاه تکنوکرات این جریان دست بالاتری پیدا کرد و مجددا عقب‌نشینی با نشانه هایی نظیر ائتلاف عقلا، خود را نمایان ساخت. 

انتهای پیام/

منبع: تسنیم

کلیدواژه: احزاب اصلاح طلب احزاب اصلاح طلب جریان اصلاحات گفتمان اصلاحات اعتبار اجتماعی اصلاح طلبان اصلاح طلبی قرار گرفت اصلاح طلب آشتی ملی ی سیاسی ی سیاست

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۰۷۸۰۰۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

جنجال نظرات مهدی نصیری درباره شاهزاده پهلوی و اپوزیسیون!

آفتاب‌‌نیوز :

مهدی نصیری، چپ سابقاً انقلابی و سوپر منتقد جمهوری اسلامی که از درون ایران سیاست‌های حکومت را با تندترین ادبیات نقد و به ساختار‌ها حمله می‌کرد طی روز‌های گذشته بدون هیچ مشکلی از ایران خارج شد و به اتفاق همسرش برای یک سفر سه ماهه و دیدن فرزند خود به کانادا رفت.

به نوشته سازندگی، او در اولین فرصت نیز در گفت‌وگویی با تلویزیون بی‌بی‌سی در اقدامی شاذ و عجیب خواستار آن شد که اپوزیسیون شکاف بین مصطفی تاج‌زاده و رضا پهلوی را با یک اتحاد پر کند. او مدعی است که پادشاهی مشروطه و جمهوری‌خواهی می‌توانند متحد شوند. نصیری از مهندس میرحسین موسوی، مصطفی تاج‌زاده، نرگس محمدی و فائزه هاشمی به عنوان افراد اصلاح‌طلبی نام برد که می‌توانند این جریان جدید را پوشش بدهند و برای رفع مشکلات کشور با سلطنت‌طلبان چاره‌اندیشی کنند.

پیش از بررسی این پیشنهاد عجیب و غیرمعمول باید پرسید که مهدی نصیری کیست و از چه جایگاهی چنین نسخه‌ای می‌پیچد؟ او اصلاح‌طلب است؟ خیر. آزادی‌خواه است؟ چنین چیزی در کارنامه او به‌خصوص در سال‌هایی که مدیرمسئول روزنامه کیهان بود، دیده نمی‌شود. چه آنکه مقالات تند‌وتیز و افشای نیمه پنهان روشنفکران، سیاستمداران و هنرمندان در دوره او در کیهان راه‌اندازی شد تا با تندروی‌های بسیار پنجه بر صورت این افراد بکشد.

هنوز فراموش نشده زمانی که او در غوغای جوانی سیر می‌کرد، چگونه مهندس بازرگان که دو برابر سن او در امر سیاسی کار کرده بود را تمسخر می‌کرد و وی را تخفیف می‌داد. با این حال مهدی نصیری در سال‌های اخیر به ناگهان مسیر سیاسی خود را از چپ رادیکال انقلابی به راست افراطی و سلطنت‌طلب تغییر داد و با راه‌اندازی یک کانال تلگرامی آنچنان مطالب تند و تیزی علیه حاکمیت نوشت که برای کسانی که او را می‌شناختند، حیرت‌انگیز بود.

کسانی که کیهان اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ را می‌خواندند، فراموش نکردند که وی چگونه به یک فیلمساز ایرانی به دلیل تراشیدن ریش‌هایش خرده گرفت و او را از دایره حزب‌الله خارج خواند و در گام بعدی مادر آن فیلمساز را صیغه‌ای خواند و با این جمله جنجالی به پا کرد.

اکنون مردی با آن سوابق در رادیکالیسم از این سو افتاده است. او چندی مطالب تند و تیزی را علیه حاکمیت منتشر کرد بی‌آنکه بازداشت شود. در حالی که دیگران با مطالبی خفیف‌تر از آنچه نصیری می‌نوشت، بازداشت و دادگاهی می‌شدند. حال وی بی‌هیچ مانعی به خارج از کشور رفته و در گفتگو با بی‌بی‌سی، رضا پهلوی را شاهزاده می‌خواند و او را پیشاپیش بر سریر پادشاهی می‌نشاند و از جانب کسانی که در دوره سلطنت شکنجه شدند، زندان افتادند و ستم و ظلم دیدند، سخن می‌گوید و خواهان یک اتحاد نامقدس می‌شود.

آقای مهدی نصیری «این تذهبون»؟ به کجا چنین شتابان؟ شما آیا نماینده مهندس میرحسین موسوی هستید که از جانب او که سال‌ها در حصر است، سخن می‌گویید؟ شما آیا نماینده جمهوری‌خواهان ایرانی هستید و سخنگوی آن‌ها شده‌اید؟ تاج‌زاده اگر قرار بود پیوندی با رضا پهلوی داشته باشد که در ایران نمی‌ماند. از افکار فائزه هاشمی علیه سلطنت‌طلبان خبر دارید؟ نرگس محمدی چیزی در این خصوص نوشته که شما باور کردید باید چنین پیشنهادی بدهید؟

فردی که شما او را شاهزاده می‌خوانی، حتی نتوانست یک جمع پنج نفره را برای چند ماه دور هم نگهدارد؟ از کدام اپوزیسیون سخن می‌گویید؟ همان اپوزیسیون خائنی که کمر به تجزیه ایران و نابودی مردم بسته و هر روزه برای روسای جمهوری آمریکا و کشور‌های دیگر نامه فدایت شوم می‌نویسد که تحریم‌های اقتصادی علیه مردم را بیشتر کنند؟

فرض محال که محال نیست، اما آیا با این اتحاد نامیمون، ایران آباد می‌شود و در مدار توسعه قرار می‌گیرد؟ آیا مشکلات حل می‌شود؟ بی‌تردید شما با خیال خامی که دارید، کشور را به دامن یک خونریزی تمام عیار و جنگ داخلی سوق می‌دهید بدون اینکه دستاوردش توسعه و آبادانی ایران باشد.

مردم ایران به گواه تاریخ، همیشه از افراطیون لطمه دیدند. افراطیون چه در جایگاه چپ و چه از منظر راست با ناعقلانی‌گرایی سیاسی، بیشترین ضربات را بر پیکر این کشور زده‌اند.

شما نیز اکنون در همان جایگاه نشسته‌اید و به دلیل اینکه دو دوره در حیات سیاسی جمهوری اسلامی به شدت ذیل رادیکالیسم فعالیت کرده‌اید، می‌توان به قطعیت گفت، پیشنهاد غیرمنطقی شما ناممکن است. زیرا بین جمهوری‌خواهان و سلطنت‌طلبان، دریایی از اختلاف تاریخی و نظری وجود دارد که نمی‌توان به سادگی از آن‌ها چشم پوشید.

جواد امام، محمد علی ابطحی و محمود صادقی درباره گفت‌وگوی اخیر مدیرمسوول سابق کیهان با BBC، سخن گفتند

روزنامه اعتماد نیز نوشت: «سوپر حزب‌اللهی دیروز که امروز رویکرد‌های براندازانه ارائه می‌کند.» این ترجیع‌بندی است که از دیروز و پس از مصاحبه مهدی نصیری و ارائه راهبرد از بین بردن فاصله از شاهزاده تا تاجزاده توسط بسیاری از چهره‌های سیاسی به گونه‌های مختلف تکرار شده است. چهره‌ای که در سال‌های ابتدایی انقلاب در دهه ۶۰ همکاری با کیهان را در قم آغاز کرد و بلافاصله پله‌های پیشرفت را به سرعت پیمود و در شمایل چهره رادیکال جناح راست و سوپر انقلابی در کیهان، نسخه‌هایی برای سرکوب منتقدان و دگراندیشان می‌نوشت.

نصیری که در حوزه متعلق به مکتب تفکیک (عدم ورود به حوزه سیاسی) بود در ادامه نه‌تن‌ها به عرصه سیاسی ورود کرد، بلکه به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران، بیش از اندازه در سیاست غوطه‌ور شد و از گذشته‌اش فاصله گرفت.

این، اما همه سرنوشت نصیری نبود؛ کار به جایی رسید که آرام آرام از سال‌های انتهایی دهه ۸۰ نوع دیگری از کنشگری را برگزید و منتقد تند تصمیمات نظام شد. مسیری که به شکل و شمایل دیگر، توسط محسن مخملباف و بسیاری دیگر از چهره‌های سیاسی بریده هم پیموده شده بود. چهره‌هایی که فعالیت خود را در عرصه سیاسی با اصرار در تحقق آرمان‌های انقلابی آغاز می‌کنند. اما نهایتا با انکار همان آرمان‌ها به خط پایان کنشگری سیاسی می‌رسند. مصاحبه نصیری در بی‌بی‌سی فارسی، اما در عرصه داخلی بازخورد‌هایی هم پیدا کرد.

محمود صادقی، چهره اصلاح‌طلب به این نکته اشاره کرد که: «اساسا بین تاجزاده، به عنوان یک اصلاح‌طلب دموکراسی‌خواه مخالف با قدرت متمرکز فردی و شاهزاده به عنوان نماد بازگشت به سلطنت موروثی فردمحور هیچ وجه اشتراکی وجود ندارد. ترسم نرسی به کعبه‌ای اعرابی! کاین ره که تو می‌روی به ترکستان است...»

محمدعلی ابطحی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب از مهدی نصیری، مدیرمسوول اسبق روزنامه کیهان انتقاد کرد و نوشت: «آقای مهدی نصیری سوپر افراطی حزب‌اللهی دیروز حق دارد نظراتش تغییر کند و سوپر اپوزوسیون امروز شود. اما هم برای دیروزش و هم برای امروزش توهم مضر است. نه بولتن‌نویسی و اظهارنظر‌های تند حزب‌اللهی‌اش در گذشته توانست ریشه اصلاح‌طلبی را برکند و نه مواضع فعلی اپوزوسیونی‌اش مورد قبول اپوزوسیونی قرار می‌گیرد که ۴۰ سال است در تلاش برای براندازی هستند و نیازی به تازه‌وارد از راه دور آمده ندارند. گفته‌اند شکاف تاجزاده و شاهزاده باید برداشته شود. خودش می‌داند نه شاهزاده می‌تواند به تاجزاده نزدیک شود و نه تاجزاده علاقه‌مند به همکاری با شاهزاده است. مهندس موسوی، نرگس محمدی، فائزه هاشمی و تاجزاده هم، چون دلسوز این جامعه بوده‌اند در ایران باقی مانده‌اند و در زندان و حصر هستند. بد پوست خربزه‌ای زیر پای آقای نصیری انداخته‌اند تا تمامش کنند. هم از داخل حاکمیت و هم از خارج و از درون اپوزوسیون.»

با توجه به بازخورد‌های موضوع «اعتماد» گفت‌وگویی را با جواد امام، دبیر کل مجمع ایثارگران برنامه‌ریزی کرد تا درباره بخشی از دیدگاه‌های مطرح شده در این گفتگو بحث کند. امام با واکاوی گزاره‌های بنیادین اصلاحات به این نکته اشاره می‌کند که جمهوری مسیر طبیعی مشروطه ایرانی است و بازگشت دوباره به مشروطه در واقع نوعی عقبگرد محسوب می‌شود و فایده‌ای برای ایران نخواهد داشت. امام با واکاوی دیدگاه‌های چهره‌هایی، چون تاجزاده، موسوی و خاتمی رویکرد‌های افراطی چهره‌هایی مانند نصیری را برخلاف حرکت طبیعی اصلاحات ایرانی می‌داند.

صحبت‌های اخیر مهدی نصیری با بی‌بی‌سی بازخورد‌هایی در فضای عمومی کشور پیدا کرده است. نصیری در این گفتگو با بردن نام‌هایی، چون تاجزاده، میرحسین موسوی و اصلاح‌طلبان، دیدگاه‌هایی را مطرح کرده است. درباره این دیدگاه‌ها نظری دارید؟

از آنجا که مهدی نصیری اسامی افرادی مانند مهندس میرحسین موسوی و مصطفی تاجزاده و سایر چهره‌های اصلاح‌طلب را مطرح کرده، لازم است توضیحاتی درباره موضوع داده شود. این افراد مطرح شده، مواضع روشنی دارند و مشخص است سال‌های سال در راستای تحقق مفاهیمی، چون آزادی، عدالت، تنش‌زدایی، شایسته‌سالاری و... فعالیت می‌کنند. البته من نماینده این دوستان نیستم، اما تا جایی که می‌دانم، فردی مانند مصطفی تاجزاده هرگز در مسیری حرکت نکرده است که نصیری ادعا می‌کند. مسیر اصلاح‌طلبان و مرزبندی‌های آنان هم روشن است؛ مهدی نصیری نه از اصلاح‌طلبان نمایندگی دارد و نه می‌تواند از جانب افراد اصلاح‌طلب صحبت کند. پیشنهاداتی هم که در گفت‌وگوی اخیر خود طرح کرده، بیشتر در راستای انشقاق و تحت‌فشار قرار گرفتن جریانات داخلی بوده است نه دستیابی به انسجام. در واقع ایشان به دنبال دعوای جدیدی است. امروز بحث‌های مرتبط با براندازی روشن شده به قول سید محمد خاتمی، شرایط امروز کشور به گونه‌ای نیست که از طریق براندازی بتوان مطالبات مردم را محقق کرد. اتفاقا بسیاری از افرادی که نگران ایران و ایرانی هستند، هرگز نسخه براندازی را توصیه نمی‌کنند. شخصا نمی‌توانم شخصیت چهره‌ای مانند مهدی نصیری را تحلیل کنم و ببینم این اظهارات با چه مبنایی سازگار است. نصیری یک چهره اصولگرای تند و رادیکال است که در رزومه او فعالیت در روزنامه کیهان درج شده است. امروز حسین شریعتمداری وارث دیدگاه‌هایی است که قبلا توسط مهدی نصیری‌ها پایه‌گذاری شده بود. در عین حال مشخص نیست آیا اظهارات نصیری در راستای یک پروژه تعریف شده، مطرح شده یا پای موارد دیگری در میان است.

چرا این‌طور فکر می‌کنید. در ظاهر یک چهره سیاسی و رسانه‌ای اظهاراتی را درخصوص موضوعی خاص مطرح کرده است، چرا فکر می‌کنید این رویکرد‌های مطرح شده، ابهاماتی دارد؟

بسیاری از دوستان اصلاح‌طلب، فعالان سیاسی و دانشگاهی، نقد‌هایی مبنایی‌تر، علمی‌تر و در چارچوب منافع ملی کشور مطرح کردند و با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو شدند، اما مهدی نصیری هرگز دچار این مشکلات نشد. این موضوع کمی نیست. چرا در ساختاری که با کوچک‌ترین نقد‌ها برخورد شده، هیچ برخوردی با اظهارات تند نصیری نشده است؟ به نظر می‌رسد مهدی نصیری امروز قصد دارد، افراد و جریاناتی را علیه اصلاحات تحریک کند. قبل از مهدی نصیری، بسیاری از براندازان بیرون از کشور به بن‌بست برخورد کردند. اگر قرار به پویش مسیری در ایران باشد، مسیر اصلاحات است و اگر ساختاری قرار باشد این پروژه را پیش ببرد، این جریان اصلاحات است که می‌تواند این پروژه را راهبردی کند. نصیری ابتدا باید خود را تعریف کرده و تبار سیاسی خود را روشن کند. اگر مهدی نصیری بخواهد جریانی را مخاطب قرار دهد، باید جریان خودبرانداز داخلی و اصولگرایان رادیکال را مخاطب قرار دهد. او نماینده اصولگرایان تندرو و رادیکال کشور است. چه افرادی که برانداز هستند و چه افراد و جریاناتی که با رفتار، عمل و سیاست‌های‌شان کشور را به سمت خودبراندازی سوق می‌دهند، به افکار و رفتار نصیری نزدیک هستند. مرزبندی اصلاحات کاملا روشن است. ما نگران آینده ایران، مردم، جوانان و زنان این سرزمین هستیم. اینکه ناگهان اصلاح‌طلبان و پهلوی ناگهان در کنار هم قرار داده شوند و ایده‌ای با عنوان از تاجزاده تا شاهزاده طرح شود، مشخص نیست از قوطی کدام عطاری بیرون آمده است.

آیا شما هیچ‌وقت با مهدی نصیری صحبتی داشته‌اید. از نزدیک او را می‌شناسید؟

زمانی صحبت محدودی با مهدی نصیری داشتم و ایشان تصور می‌کرد ممکن است سلطنت‌طلبان پایگاه‌های جدی در کشور داشته باشند. من به او پاسخ دادم که قطعا آنچه که بیرونی‌ها ساخته و پرداخته کرده‌اند، برآمده از اشتباهات جمهوری اسلامی بوده است نه توان طرف مقابل. جمهوری اسلامی هر نقد و اعتراض داخلی را به ناحق به جریانات بیرونی و سلطنت‌طلب‌ها منتسب کرده و به این شیوه برای آن‌ها ارزش افزوده سیاسی ایجاد کرده است. معترضان داخلی و منتقدان داخلی اساسا نسبت چندانی با براندازان بیرونی ندارند. ضمن اینکه ظرفیت‌های بسیاری در خارج از کشور وجود دارند که قلب‌شان برای ایران می‌تپد و حاضرند برای اصلاح وضع موجود هزینه دهند. این تصور که مردم ایران علاقه زیادی به تاج و تخت دارند یک توهم است. مردم ایران هزینه‌های بسیاری برای تحقق جمهوری داده‌اند و این انقلاب هم خروجی عملکرد رژیم گذشته بوده است. نادیده گرفتن همه این مسیر و سپردن کشور به دست فرد و جریانی که هیچ عملکرد مثبتی طی ۵ دهه گذشته نداشته است، منطقی نیست. چهره‌هایی مانند خاتمی، تاجزاده و میرحسین موسوی شخصیت‌هایی هستند که برای این کشور و آرمان‌های مردم هزینه داده‌اند. آنچه منافع مردم را تامین می‌کند، جمهوری، دموکراسی، آزادی، حاکمیت قانون و تنش‌زدایی است. نمی‌توان دوباره منافع و آینده مردم را به خطر انداخت و این آینده را دراختیار فردی سپرد که برای ایران و ایرانی اهمیتی قائل نیست و به دنبال به دست آوردن تاج و تخت خود است.

چه نسبتی میان این اظهارات و تندروی‌های داخلی و خالص‌سازی مشاهده می‌شود؟

اگر امروز به وضعیت موجود و یکه‌سالاری موجود، خالص‌سازی، شکاف میان مردم و دولت و... نقد‌های جدی داریم به این معنا نیست که قرار است مسیر سلطنت‌طلبی را در پیش بگیریم. اصلاح‌طلبان بدون مردم جایگاهی ندارند. مقوله‌ای که حاکمیت فعلی به آن نیاز دارد، بازگشت به حاکمیت مردم و سنجش مقبولیت جریانات سیاسی در داخل کشور است. اگر اپوزیسیون ایرانی قرار باشد به سمت معامله با افراد و جریانات امتحان پس داده بروند، مقبولیتی در جامعه نخواهند داشت. در جمع‌بندی می‌توان گفت که معلوم نیست صحبت‌های مهدی نصیری آیا توسط خودش بیان شده یا پروژه‌ای پشت این فرد است. تا شفاف‌سازی نشود، نمی‌توان تحلیل جامعی صورت داد. گذشته نصیری‌ها روشن نیست. مهدی نصیری علی‌رغم اینکه خود را ذیل مکتب تفکیک تعریف می‌کند و این دیدگاه اساسا معتقد به مشارکت در حکومت و ورود به آن نبودند به فعالیت‌های سیاسی ورود کرده است. آقای نصیری باید توضیح دهد چگونه از دل مکتب تفکیک به سمت فعالیت‌های سیاسی و حاکمیتی کشیده شده و نهایتا سر از یک قلمروی برهوت و نامشخص در آورده است. ما هرگز به دنبال ترقی معکوس نبوده و نیستیم. باید همه ظرفیت‌های کشور و ظرفیت‌های خارج از کشور در یک راستا جمع شوند و برای توسعه و پیشرفت و آزادی ایران به کار برده شوند. مسیری که نصیری‌ها طی می‌کنند، مشکوک است و بیشتر در راستای انشقاق و دعوا‌های سیاسی می‌توان آن را دسته‌بندی کرد.

فارغ از اینکه مهدی نصیری کیست و چه گذشته‌ای دارد و درباره تاجزاده و شاهزاده چه گفته، درباره تجمیع ظرفیت‌های جمهوری‌خواهان و اصلاح‌طلبان از یک‌سو و مشروطه‌خواهان از سوی دیگر صحبت کرده است. از منظر بنیادین آیا تمزیج و ترکیب این دو گفتمان (جمهوری‌خواهی و مشروطه‌خواهی) با هم امکان‌پذیر است؟

گفتمانی که ما در جریان اصلاحات دنبال می‌کنیم، در ادامه مسیر مشروطه‌خواهی است. اقتضای شرایط امروز ایران و گزاره‌ای که پاسخ داده است، حاکمیت رای و نظر مردم است. هنوز نسخه مناسب‌تری ارائه نشده است. آنچه ما از آن دم می‌زنیم بحث جمهوری است. اگر قرار باشد اشتباهات گذشته دوباره تکرار شود و هزینه‌هایی که ملت ایران از زمان مشروطه تا به امروز پرداخته‌اند کنار گذاشته شود، نوعی بازگشت به عقب است. همین امروز افراد و جریاناتی در داخل کشور حضور دارند که دانش و تجربه لازم برای اداره کشور دارند، تصور اینکه همه این تجربه‌ها نادیده گرفته شده و استارت بازگشت به گذشته شود، اشتباه است. اقتضای امروز کشور نظام جمهوری است که مورد نظر اکثریت باشد. جمهوری هم به معنای رای و نظر اکثریت و حاکمیت قانون است. یکی از اشتباهات تحلیلی آن است که اشتباهات نظام جمهوری اسلامی با اشتباهات رژیم گذشته قیاس می‌شود درحالی که اگر اشتباهات رژیم گذشته نبود، اتفاقات سال ۵۷ رخ نمی‌داد و این همه هزینه متوجه کشور نمی‌شد. وقتی این همه هزینه برای حاکمیت مردم و قانون صورت گرفته باید تلاش کرد این ایده و آرمان محقق شود نه اینکه اشتباهات گذشته دوباره تکرار شود.

برخی معتقدند مهدی نصیری‌ها از اصرار مطلق به انکار مطلق رسیده‌اند. یعنی چهره‌های تندرویی که در ادامه نوع متفاوتی از تندروی را تجربه می‌کنند. نظر شما چیست؟

اساسا تندروی و رادیکالیسم با جریان راست عجین است. تکلیف اصلاح‌طلبی با تندروی مشخص است، اساس اصلاح‌طلبی با میانه‌روی و خردورزی همراه است. روزی و روزگاری، نصیری‌ها روبه‌روی مطالبات مردم ایستادند و تندروی کردند، امروز هم بدون اینکه نمایندگی از مردم داشته باشد درباره آن‌ها صحبت کرده و راهکار‌های مساله‌ساز ارائه می‌دهد. من شناخت دقیقی از مهدی نصیری ندارم، بنابراین اظهارنظری هم درباره ایشان ندارم، اما برایم قابل فهم نیست، مدیر مسوول سابق کیهان به جای نقد گذشته خود و جریانی که به آن تعلق داشت، به سمت تخریب و انشقاق و دادن نسبت‌های ناروا به جریانات مختلف است. معتقدم خوب بود، نصیری این پیشنهاد را در ایران مطرح می‌کرد و دیدگاه فعالان سیاسی و مردمی را دریافت می‌کرد. میرحسین موسوی هر حرفی که زده و هر دیدگاهی را مطرح کرده در راستای مطالبات مردم بوده است. همواره هم بر حاکمیت قانون و اکثریت تاکید داشته، نمی‌توان از جانب مردم صحبتی کرد که به جای انسجام، انشقاق می‌آفریند. ایشان در داخل باید به فکر انسجام نیرو‌های داخلی بودند نه در خارج. معتقدم که مخاطب ایشان هم برانداز‌ها و خودبرانداز‌ها هستند. ایشان باید از خاستگاه اصلی خود که خودبرانداز‌های داخلی و برانداز‌های خارجی است، صحبت کنند نه از جانب اصلاح‌طلبان. اصلاح‌طلبان با برانداز و خودبرانداز فاصله دارند و معتقدند باید به فکر حاکمیت اکثریت بود.

دیگر خبرها

  • جنجال نظرات مهدی نصیری درباره شاهزاده پهلوی و اپوزیسیون!
  • مرغ آمریکایی‌ها غاز است!
  • خیز اصلاح طلبان رادیکال به سوی خیابان به بهانه طرح نور/ روزنامه آرمان ملی: مسئله مذاکره با آمریکا و حجاب باید حل شود!
  • رئالیسم سیاسی چیست؟
  • انتقاد تند جهره شاخص اصلاح‌طلبان از سوپر افراطی حزب‌اللهی دیروز!
  • اصلاح‌طلبان درباره روند بررسی صلاحیت‌ها چه گفتند؟
  • رابط اصلاح‌طلبان با رهبری بعد از فوت هاشمی‌رفسنجانی چه کسی است؟
  • فاکتور اشتباه و شیطنت آمیز اصلاح طلبان در خصوص شرایط امید در جامعه/ آغاز کنش‌های انتخاباتی رادیکال‌ها پس از عملیات تحریم!
  • پیشرفت اجتماعی ایران از سال ۲۰۱۹ کم و در سال ۲۰۲۳ منفی شد / در بخش فرصت ها وضعیت ایران خطرناک است / قربانی‌شدنِ پیشرفت اجتماعی در ساحتِ سیاست و اقتصاد
  • ادامه سیاست ادواردز؛ آرنه اسلوت قدرت نقل و انتقالاتی ندارد