نقدی بر نطق مشهور محمدرضا پهلوی در 14 آبان 1357/ شاه هم پنجاهوهفتی بود! / مخالفان انقلاب 57 ایرانی نیستند
تاریخ انتشار: ۱۳ تیر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۴۰۲۴۳۸
این روزها که طرفداران احیای حکومت پهلوی مدام عبارت "پنجاهوهفتیها" را با یکی دو تا فحش سیاسی یا چارواداری در هم میآمیزند و خشم و نفرتی عمیق را نثار همۀ کسانی میکنند که به نوعی در انقلاب سال 57 نقش داشتند، ذکر این نکته خالی از لطف نیست که محمدرضاشاه پهلوی نیز خودش جز "پنجاهوهفتیها" بود!
شاه در ابتدای نطق مشهورش در 14 آبان 1357، که گفت «من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم»، این نکته را هم گفت که «انقلاب ملّت ایران نمیتواند مورد تأیید من به عنوان پادشاه ایران و به عنوان یک فرد ایرانی نباشد».
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بنابراین وقتی پهلویچیهای جدید یا قدیمی، عبارت "پنجاهوهفتی" را به مثابه فحش به کار میبرند، بهتر است ابتدا به یاد بیاورند "اعلیحضرت همایونی" هم گفته بود «انقلاب ملت ایران نمیتواند مورد تایید من نباشد».
بیشتر بخوانید:
«رضا شصت تیر» چگونه جان فرمانده را در محاصره ارتش سرخ شوروی نجات داد؟ / نقش پدر زن در جهش نظامی و سیاسی رضا خان انتقاد خطیب جمعه گرگان به «تطهیر پهلوی» و «افسوس خوردن» برای آن رژیم جالب اینکه شاه در پیامش آورده بود انقلاب ملت ایران نمیتواند مورد تایید من "به عنوان یک فرد ایرانی" نباشد. اگر فقط متن همین پیام ملاک و مبنا باشد، در واقع مدلول سخن شاه این است که مخالفان انقلاب 57 "ایرانی" نیستند.
وسعت حضور مردم در خیابانها چنان بود که ابتنای انقلاب 57 بر "ارادۀ ملی" قابل انکار نبود و انگار اگر کسی آشکارا به مخالفت با خواست انقلابی مردم ایران برمیخاست، از دایرۀ "مردم ایران" خارج و صفت ایرانی بودن از او زایل میشد.
البته قطعا فینفسه چنین نبود اما موج عظیم و حیرتانگیز انقلاب موجب شد که شاه نه فقط به عنوان "پادشاه ایران" بلکه به عنوان "یک فرد ایرانی" اعلام کند که انقلاب ملت ایران مورد تایید اوست.
طبیعتا هیچ کس نمیخواهد منفور اکثریت مردم باشد؛ چه پادشاه باشد چه یک فرد عادی. این واهمه نشانۀ "قدرت مردم" است. البته فعال شدن قدرت مردم خارج از چارچوب نهادهای سیاسی و مدنی لزوما نتایج مثبتی در بر ندارد ولی به هر حال بدیهی است که هیچ حاکمی نمیخواهد این قدرت علیه او فعال شود. هم از این رو شاه ناچار شد بگوید انقلاب ملت ایران مورد تایید اوست.
بنابراین وقتی طرفداران حکومت پهلوی به "پنجاهوهفتیها" فحش میدهند، بد نیست به یاد آرند که پیشوا و مقتدایشان نیز انقلاب پنجاهوهفتیها را تایید کرده بود.
ممکن است گفته شود شاه تحت فشار و از سر مصلحت چنین حرفی زده است. اما این حرف اگر دو سه آب شستهرفتهتر بیان شود، معنایی جز این ندارد که شاه از ترس سرنگونی حکومتش، به دروغ گفت انقلاب ملت ایران را تایید میکند.
آدمی که در تنگنا گیر کرده، ممکن است هر دروغی بگوید تا از تنگنا خلاص شود. شاه در پیامش به "سازش نامقدس فساد مالی و فساد سیاسی" در ایران تحت حاکمیتش اشاره کرد و قول داد مانع تداوم "ظلم و فساد و اختناق" شود.
او احتمالا به هیچ وجه باور نداشت حکومتش فاسد و ظالم است. اما به خوبی میدانست در ایران چیزی به نام "انتخابات آزاد" وجود ندارد. اگر پیام او دروغین و مصلحتآمیز بوده، پس مردم حق داشتند این سخنان شاه را باور نکنند: «متعهد میشوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای آزادیهای اساسی و انجام انتخابات آزاد، تعیین شود تا قانون اساسی که خونبهای انقلاب مشروطیت است بهصورت کامل به مرحله اجرا درآید».
مجموع گفتهها و نوشتههای شاه پس از سرنگونی حکومتش نشان میدهد او اعتقادی به محتوای پیام 14 آبان 1357 نداشت و وعدهاش در خصوص انتخابات آزاد هم قابل اتکا نبود.
کسانی هم که الان از موضعی طلب کارانه دربارۀ دوران رژیم شاه حرف میزنند و خواستار احیای سلطنت پهلوی در ایران هستند، قاعدتا معتقد نیستند در حکومت پهلوی ظلم و فساد و اختناق قابل توجهی وجود داشت. بنابراین انقلاب علیه رژیم شاه را نشانۀ "بلاهت پنجاهوهفتیها" میدانند.
این افراد از ناکامیهای جمهوری اسلامی در تحقق وعدههای انقلاب 57، حقانیت رژیم شاه را نتیجه میگیرند. اما چنین استدلالی مثل این است که الان در کشور انقلابی رخ دهد و 40 سال بعد اوضاع به مراتب بدتر از الان باشد، بعد عدهای بگویند حکومت قبلی شرایط مطلوبی در جامعۀ ایران رقم زده بود.
همین که مردم یک کشور انقلاب میکنند یا مدام اعتراض میکنند، یعنی از شرایط و وضع زندگیشان راضی نیستند. ولو آیندگان از شرایطی که آنها سالها دچارش بودند، راضی باشند! رضایت صرفا مبنای اقتصادی ندارد. مبنای سیاسی هم لازم دارد.
اما نکتۀ اصلی این است که اگر وعدۀ شاه در خصوص "برگزاری انتخابات آزاد" توخالی بوده، چنین وعدهای را از سوی طرفداران او چطور میتوان باور کرد؟ کسانی که نقد رادیکالی به دوران شاه ندارند، قاعدتا در پی احیای همان دوران هستند. در آن دوران هم که از انتخابات آزاد خبری نبود. پس چرا احیاکنندگان آن دوران باید به انتخابات آزاد معتقد باشند؟
اگر شاه برای "حفظ قدرت" به دروغ وعدۀ انتخابات آزاد داد، آیا ممکن نیست که پیروان شاه برای "کسب قدرت" وعدۀ انتخابات آزاد دهند؟ و اصولا کسانی که هیچ مشکلی با فقدان دموکراسی در دوران شاه ندارند، وعدهشان دربارۀ برگزاری انتخابات آزاد در ایران فردا چگونه قابل باور است؟
بن علی در تونس دموکراسیخواه بود. وقتی هم که به قدرت رسید، حدود دو سه سال مشی دموکراتیک داشت و جزو معدود رهبران دموکرات جهان عرب بود. اما به سرعت تبدیل شد به یک دیکتاتور؛ و بخش اعظم عمر سیاسیاش را صرف تحکیم دیکتاتوریاش کرد.
او که در آغاز دموکرات بود، دیکتاتور از آب درآمد. پهلویچیهایی که هنوز به قدرت نرسیده مدافع تمامعیار دوران غیردموکراتیک رژیم شاه هستند و حتی بعضا با صراحت گفتهاند که مخالف برگزاری انتخابات آزاد در ایران آیندهاند، چطور ممکن است آب در آسیاب دیکتاتوری نریزند و رهبرشان را به دیکتاتور بعدی ایران بدل نکنند؟
21217
کد خبر 1647755منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: محمد رضا پهلوی رضا پهلوی انقلاب اسلامی ایران انقلاب ملت ایران انتخابات آزاد مورد تایید انقلاب 57 رژیم شاه یک فرد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۴۰۲۴۳۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روشنفکری ایرانی و تشویق حرامکاری
به جای اتهام بیسند بیاییم به تاریخی که زیستهایم رجوع کنیم تا دریابیم حقیقت چیست؟ فرض کنید امروز ۲۲بهمن۱۳۵۷است. ببینیم انواع روشنفکران چپ و راست چه میکنند.همین که انقلاب اسلامی پیروز شد بنا به همان آویختگی خود به راه چپ و راست غربی، روشنفکران ایرانی به جای اندیشیدن به وضعیت واقعی ایران و محاصره انقلاب بهوسیله گرگان سلطه و موقعیت جغرافیایی و استراتژیک ایران و خواست غرب در ایجاد بحران و مهارانقلاب اسلامی، خودخواسته و ناخواسته ابزار شیاطین و شیطان بزرگ سرمایهداری جهانی و قدرت سلطه شدند و امر او را درعمل پیش بردند. روشنفکران مذهبی نهضت آزادی که درون شورای انقلاب و دولت نخست مدیریت و ریاست داشتند، مطلقا انقلاب را درک نکردند اما صادقانه به اختلاف خود با انقلاب و استراتژی سازش با شیطان بزرگ اعتراف کردند. در حالی که وزرایشان نقش مشاور سفارت آمریکا را داشتند از قدرت بیرون رانده شدند. آنها درکی از روح استقلالخواه ضدسلطه و کفر انقلاب اسلامی نداشتند. چپها از این لیبرالهای صادق اولیه بدتر عمل کردند و لیبرالهای جاهطلب، لیبرالهای نفوذی غرب چون بنیصدر و تروریستها بالاخره به اتحاد در جنگ با جمهوری اسلامی به وحدت رسیدند و کمونیستها و تجزیهطلبان و روشنفکران ملحدودموکرات! نقاب ارتدکس ضدسرمایهداری فاشیستی را کنار نهادند و به سرمایهداری بدتر از نازیسم سرمایهداری جهانی وحشی پناه بردند وهمه با هم علیه مردم و انقلاب ایران به خشونت و جنگ مسلحانه رو آوردند. در حالی که یکسال ازعمر انقلاب درمحاصره قدرتهای سلطهجو نگذشته بود وحزب توده هم که چنین نکرد؛ برای ضرورتهای نفوذ و جاسوسی نقشه شوروی بود که گندش با فرمانده نیروی دریاییاش درآمد وگرنه شوروی هم چون غرب مدافع و مشوق صدام در جنگ هشت ساله بود و از استقلال اسلام میهراسید که آویخته به هیچ قدرتی نبود، جز خدا. این موضع روشنفکران همان دامچاله اصلی سقوطشان بود و روزبهروز فروتر رفتند وابزارقدرت جهانی شدند ودرهمه اشکال مذهبی و الحادی به ارباب خود پناه بردند وابزار طرحهای آمریکایی شدند وحجاب خودبرانداختند.چهره ایدئولوژیک روشنفکری؛ چهره سیاسی، فرهنگی و اخلاقی روشنفکری عریان شد.۲ نوع حجابزدایی
اخیرا در مقالهای درباره حجاب، گفتم دو حجابزدایی رخ میدهد. نگاه رهبری درباره حجاب در پوشاک زنان بهعنوان صورت و ظاهر و روبنای عفت، بهصورت عاقلانه و عالمانهای با ضرورت حفظ حجاب از دستاندازی حرامکاری در کل زندگی ما درآمیخت و معرفتی درخشان وهماهنگی ساختاری عمیقی بهوجود آورد.درک وجوب حجاب، هماهنگی حجاب با حجاب در اقتصاد، مدیریت کلان، سیاست داخلی و خارجی، نظام اداره کشوری، حیات شهری و... چیزی قیمتی است.خواهیم دید روشنفکری بیحجاب ما هم به سبب همین عدم خرد و تقوا در آغوش اسرائیل جا گرفت وحجاب ازسیمای باطل خود برافکند وسیمای هرجایی خویش را آشکار کرد.اشتباه نکنید وقتی ازرسواشدن فحشای روشنفکری وتوبه نکردن و سیاهترشدن باطنش صحبت میشود، از هویت اخلاقی متفکران سخن نمیگوییم. ما فراوان تحصیلکردگان و نویسندگان وهنرمندان شریف داریم که در فرهنگ مدرن رشد کردهاند اما از نظر اخلاقی، نخبگی، قدرت مغزی و خلاقیت فراموشنشدنیاند. این ربطی به پدیده روشنفکری و ماهیت بیهویت تسلیمشدگی به بیهویتی غربگرا وازدست دادن همه هستی بومی ومصرفگر بیاندیشه تولیدات ذهنی غرب زیستن و کر و کور بودن ندارد. دانش و شناخت غرب، زنای معنوی نیست.تسلیم به هرروز فکربیریشه و ضدارزشهای انسانیت و آزادگی خود حرامکاری است. حجاب بهطور عام یعنی زره علیه نگاه حرام یعنی خداترسی وخویشتنداری و حفظ تقوا برای توحید و عدمبردگی و پرستش شیطان و عدم غلامی بتهای گوناگون و بت نفس وبالاتر یعنی فرمان اتقوا...در همه وجوه زندگی،دراقتصاد کلان، درقوای سهگانه وقوای نظامی. ما با دو گونه حجاب روبهروییم.۱ــ حجاب از حقیقت و حق متعال که روشنفکری ما و هر شرک و نفاق اسیر آن است. ۲ــ حجاب برای ممانعت از تعدی باطل و حرام در ما و داشتن دژ برابر شیطان برای محافظت ازایمان خود و برای عمل به فرمان حق تعالی. این همان تقواست و در زندگی اجتماعی هم همین حجاب حفظ ارزشهای الهی لازم وواجب است. ماهمانگونه که نمیتوانیم اداره مملکت را به خرابکاران بسپاریم تا مثلا خودروسازی از یکطرف و خصولتیها ازطرف دیگر و قشر ممتاز و آقاها و آقازادهها و رانتخواران و انگلهای حریص بیکاره و دلالهای حقهباز از سمت دیگر ملت را بچاپند و با اتومبیلهای مرگبار مردم را به کشتن دهند و بهجای بهتر کردن اتومبیل حقیقی محصول دانش و تکنولوژی بومی و بهبود مدام کالای اصیل، به زور برای پارهآهن بیارزش ناامن، پول بنز از مردم بستانند و همانطور که نمیتوانیم اجازه دهیم آقازادههای پررو و طفیلی، جنگل ایرانی را نابود و صنعت مملکت را فلج و تجارت مملکت را به قاچاق تبدیل کنند و نمایندگان مردم و قضات و روسا نوکران اربابان مافیایی باشند و منافع آنان را درنظر بگیرند و این همه بیحیایی و بیتقوایی و بیحجابی فساد وسفره عشرت ورانتخواری حرامزادگی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و انواع تبعیضات و بیعدالتی پهن باشد وبعدتنها به حجاب زنان بپردازیم،همانطور هم نمیتوانیم به روشنفکری اجازه زناکاری با دشمن اسلام و مردم در روز روشن دهیم تا با بیشرمی لخت و عور و رها از شرافت تفکر اصیل، مفتخر به نوکری قدرت جنایتکار بشری سر برهنه کند و بیفکریاش را کالای ارزشمند جا بزند ودرجهان نمایش دهد وبه خودفروشیاش افتخار کند و از اسرائیل دفاع کند.جان سخن امام خامنهای این بود که وجوب حجاب زنان با واجبات کلان پیوند دارد و وجود یکی نباید بهانه ندیده گرفتن دیگری باشد بلکه آن یک حرام را هم نباید تحمل کرد. روشنفکری بیحیا با زن بیحیا، با اقتصاد بیحیا، با سیاست بیحیا و با فرهنگ بیحیا رابطه دارد و مشوق بیحیایی برابر ربالعالمین و عصمت و معصوم است. حال میخواهم بگویم در عرصه روشنفکری ایرانی ما با این تشویق حرامکاری و شرک و ظلم روبهروییم. با حرامزادگی و زشتکاری با قدرتهای جهانی و تفکرات الحادی و فسادهای نولیبرالی حرامکار روبهرو هستیم. این هم تحملپذیر نیست .
خدمتگزاری چاکرانه در آستان قدرت مدرن
پس این نظر متفکران منتقد غرب و شارحان ارجمند فلسفه وچپ مستقل،قابل قبول نیست که خشونت و به بازی نگرفتن روشنفکران در انقلاب اسلامی و خشونت و سرکوب آنان را به کینهتوزی و سرآخر سقوط در آغوش اسرائیل کشاند. این دروغ و دستکم جهالت محض است زیرا با روشنفکران محارب یا دارای تفکر همراه با محاربان که اول اقدام به جنونبارترین خشونت و ضدیت علیه انقلاب کردند، چه میتوانستند بکنند؟ اجازه دهند با ۲درصد هوادار و با زورگویی و جوسازی و ترور نقشهمند از پیش و تفکر فاسد نهانکار، یک انقلاب را نابود کنند؟ بدتر از انفجار دولت و کشتارجمعی همراهی با صدام و تجزیهطلبی چه چیز ممکن بود که نکردند؟ تازه سرشت خشونتبار روشنفکری زمان شاه را چه میکنید؟ آن زمان هم جمهوری اسلامی بود که آنان با دیکتاتوری و مصرف اندیشههای تزریقی و استالینی مقابله با رژیم شاه را نقاب بیهویتی و چاکری اربابان قدرت سرمایه کرده بودند؟ کمترین سازشی با این روشنفکری گمراه، چیزی ازانقلاب اسلامی ومقاومت واستقلال امروزی باقی مینهاد؟آقایان بدون اینکه فرصتطلبی و سوبژکتیویسم و احساسات روشنفکری ایرانی را درست بشناسیم، این روشنفکری و شبهمدرنیسم آن جز خدمتگزاری چاکرانه در آستان قدرت مدرن و سرمایه جهانی و تقلید و نفس استقلال، ماهیتا کارکردی نمیتوانست داشته باشد و عملا نداشت. پای نخبگان بزرگوار دانش و فرهنگ را همانطور که گفتم مطلقا به میان نکشید که ربطی به ماهیت روشنفکری نداشتند و هرگز دشمن ایران و سرسپرده اجنبی و ایدئولوژی اجنبی و واسطه از خودبیگانگی و مبلغ بیهویتی و پرگویی پوچ و مصرفکننده نیستانگاری غربی و دشمن دین، استقلال، اخلاق و فرهنگ ایرانی نبودند .پز انسان منصف گرفتن آسان است؛ واقعگرایی و انصاف و داوری عادلانه غیراحساساتی و ناعوامفریبانه و عقلانی و مستند به رخدادهای واقعی مشکل است .روشنفکری ما سیری به سوی ظهور خشونت و بیخویشی و ابزارشدگی و درندگی اسرائیلی داشت وبا تروریسم و درکنار آمریکا واسرائیل و جنایتشان قرار گرفت و ابزار پرگار شد؛این استعدادش راپیشاپیش فاش کرد که کناراسرائیل باشد وبرای زورگیری درقدرت هرجنایتی بکند. ازرجوی تا هزارخانی تا کومله و حزب کمونیست اسرائیلی و میلانی و جاسوسان سیا وهمدستان موساد و نوچههای خبیث بیارزشی که مصداق همدستی با شیطانند، مگر جز این کردند؟ هنرمندان پناه برده به دامن آمریکا و سلبریتیهایی که بازار روشنفکری ومرجعیت روشنفکری را کساد کردند، از فرهادی تا پناهی و هنرپیشههای بیمغز شیفته جاسوسی غرب و تبلیغاتچی آب دهان و دلقکهایی چون کریمی، مگر شاگردان و درسآموختههای همین روشنفکران پوچ در چرت و چرک و غرق لقمه حرام سیا و وطنفروشی نبودند؟ مگر اینان شاگردان و بازیگران همان کارگردانان تراریخته و استادان بازیچه دانشگاههای آمریکا نیستند که سررشتهاش دست آمریکاست و ید بیضا دارند و بشیر تسلیم به غرب و ایرانفروشی با نقاب ایراندوستی شدهاند و کنار وحشیترین دشمن ایران وشیطان بزرگ ابزار تبلیغیاش گشتهاند و از دستشان لقمه میگیرند ؟مگرهما ناطق وامثال اوهمه اعتبارشان را خرج توجیه توطئههای انگلیسی ودفاع از بابیت و وهابیت نکردند؟ وزیرسایه این درندگان با انقلاب مردم نجنگیدند؟ اگر کسی باید طلبکار و مظلوم خوانده شود، جمهوری اسلامی است به جرم شجاعت در ایستادگی و شکست توطئه آمریکا و روشنفکران در خدمت آمریکا.