Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران آنلاین»
2024-04-30@06:02:40 GMT

دو روایت تازه از جنگ دارم

تاریخ انتشار: ۳۰ مرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۸۰۲۸۷۲

دو روایت تازه از جنگ دارم

دفاع مقدس در تاریخ کشور ما فصل درخشانی از رشادت‌ها و دلاورمردی‌های مردم ایران است و ثبت وقایع جنگ و خاطرات آن دوران، بهترین راه برای حفظ این حماسه‌هاست.

روزنامه ایران:  مهناز فتاحی در زمره نویسندگان، خاطره‌نگاران و پژوهشگران تاریخ شفاهی است؛ نویسنده‌ای که خود از کودکی در جنگ بالیده و شوقش به خواندن و نوشتن در دل صحنه‌های دلخراش جنگ شکل گرفته است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

«طعم تلخ خرما»، «اردیبهشتی دیگر»، «فرنگیس»، «عروس‌های جنگ»، «پناهگاه بی‌پناه» و «باغ مادربزرگ» از آثار او در حوزه ادبیات پایداری است. با او در یک عصر تابستانی قرار گذاشتیم تا در گپی دوستانه درخصوص روزهایی که خودش درجنگ گذرانده و آثاری که برای ثبت وقایع و خاطرات آن دوران نوشته است، صحبت کنیم که حاصل آن پیش رویتان قرار دارد.

داستان نویسنده شدن شما چطور رقم خورد؟
من دختر سوم خانواده هستم. پدرم نظامی و رئیس یکی از پاسگاه‌های مرزی بود. او در عین حالی که نظامی بود، بسیار ادیب بود و خیلی کتاب می‌خواند. هرموقع پدرم را می‌دیدم کتابی دستش بود و مشغول خواندن بود یا اینکه از کتاب‌هایی که خوانده بود برای ما ماجرایی را تعریف می‌کرد. در اصل پدرم باعث شد تا کتاب جزو جدایی ناپذیر زندگی‌ام باشد. پدرم هر موقع می‌خواست هدیه خوبی برایم بخرد، حتماً آن هدیه کتاب بود. همین شد که من با دنیای کتاب و ادبیات آشنا شدم. به تشویق پدرم از سن کودکی عضو مرکز آفرینش‌های ادبی کانون پرورش فکری شدم. وقتی کلاس پنجم ابتدایی بودم، جنگ شروع شد و تا 18 سالگی‌ام ادامه داشت.

اوایل از جنگ چیزی نمی‌فهمیدم جز صداهایی که مثل صدای سوت از فاصله دور بود که ما بچه‌ها با شنیدن آن نه تنها نمی‌ترسیدیم بلکه می‌خندیدیم تا اینکه مردمی را دیدیم که با تن زخمی و خاک‌آلود از روستاهای مرزی به شهر می‌آمدند و می‌گفتند: «صدام به روستای ما حمله کرده...» آن زمان پدرم از ما دور بود و همین امر موجب اضطراب میان اعضای خانواده ما شده بود. دایی‌ام به‌دنبال‌مان آمد و ما را از قصرشیرین به خانه مادربزرگم در روانسر برد. ما حدود ۱۵ روز از پدرم که در پاسگاه بود، بی‌خبر ماندیم. بعد از 15 روز فهمیدیم به پاسگاهی که پدرم آنجا بوده حمله شده و تعدادی از سربازها شهید و تعدادی ازجمله پدرم که رئیس پاسگاه بود زخمی شدند. جرقه نوشتن‌های من از آنجا زده شد، زمانی که خاطرات هر روزم را در دفتر یادداشتم می‌نوشتم.

هر وقت هم مطلبی می‌نوشتم پدر و مادرم تشویق می‌کردند، بخصوص پدرم خیلی خوشحال می‌شد و می‌گفت: «حتماً نوشتن را ادامه بده موفق می‌شوی.» مدتی بعد هم نوشته‌هایم را برای «کیهان بچه‌ها» فرستادم. خاطرم هست که 13-12 سالم بود که اولین داستانم با عنوان «ب مثل بهار» در مجله «کیهان بچه ها» چاپ شد. این اتفاق برای خودم باورنکردنی بود و باعث انگیزه‌ام در این راه شد. از آن به بعد برای مجلات محلی هم مطلب می‌نوشتم. دیپلم گرفتم و کنکور دادم و دانشگاه قبول شدم. آن زمان اوج حملات موشکی به کرمانشاه بود که مادرم مجبور بود همه بچه‌هایش را با خودش این طرف و آن طرف بکشاند تا به یک جای امن برساند. بالاخره جنگ به پایان رسید، من به دانشگاه رفتم و در رشته ادبیات فرانسه مشغول تحصیل شدم، این رشته در نوشتن خیلی به من کمک کرد. سال ۷۴ بود که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استخدام شدم. ورود به این فضا که پر از خلاقیت و تازگی بود به من اجازه می‌داد تا به خلق آثار جدید فکر کنم. در آن مدت دو نمایشنامه نوشتم که اتفاقاً نمایش‌های موفقی شدند. پروژه‌ها به صورتی بود که هم نویسندگی و هم کارگردانی کارها برعهده خودم بود.


کتاب اول شما کی منتشر شد؟
کتاب «طعم تلخ خرما» اولین کتابی است که سال 1387 از من چاپ شد. همیشه دلم می‌خواست راجع به پدرم کتابی بنویسم، درباره رنج و سختی‌هایی که در زمان جنگ به من و خواهر و برادرهایم گذشته بود. خدا را شکر کتاب دیده شد و جایزه کتاب فصل و جایزه پروین اعتصامی را به دست آورد و همچنین نامزد دریافت جایزه کتاب سال شد. بعد از چاپ اولین کتابم بیشتر تشویقم کردند تا در شاخه ادبیات دفاع مقدس و حوزه کودک و نوجوان بنویسم که همین طور هم شد.


«پناهگاه بی‌پناه» اثر دیگر شما در حوزه ادبیات پایداری است، چه شد که تصمیم گرفتید درباره موشکباران پناهگاه پارک شیرین کرمانشاه بنویسید؟
«پناهگاه بی‌پناه» اولین کتاب و تنها مرجع درخصوص پناهگاه پارک شیرین کرمانشاه است. همان‌طور که گفتید این کتاب را در مورد بمباران پناهگاه پارک شیرین کرمانشاه نوشتم. زمان جنگ عده‌ای از مردم شهرهای مرزی بودند که این امکان را نداشتند که برای امنیت از بمباران‌های دشمن به جای دیگر مهاجرت کنند برای همین داخل شهر می‌ماندند. وقتی که هواپیماها با ریختن کاغذ در شهر اعلام می‌کردند که می‌خواهیم شهر را بکوبیم! مردم منطقه محروم شهرهای مرزی جز پناه بردن به داخل پناهگاه چاره‌ای نداشتند. اما متأسفانه در تاریخ بیست و ششم اسفند ماه سال ۶۶ همزمان با بمباران شیمیایی حلبچه یک موشک از تنها راهی که می‌شد؛ یعنی از هواکش به داخل پناهگاه می‌رود و 300 شهید و زخمی برجای می‌گذارد که اکثر آنها کودک و زن بودند.

من هر چند وقت از کنار این پارک و موزه دفاع مقدس که قبلاً مکان این پناهگاه بوده رد می‌شدم و داستانش را می‌دانستم اما ضمن تحقیق متوجه شدم حتی یک مقاله کوتاه هم درباره این حادثه وجود ندارد. علت را جویا شدم و فهمیدم این واقعه همزمان با بمباران شیمیایی حلبچه بوده و آن موقع همه رسانه‌ها حتی صدا و سیمای کرمانشاه برای پوشش خبری به آن سمت رفته بودند. یکبار که دوباره گذرم به آنجا افتاده بود احساس کردم بچه‌هایی که در این واقعه شهید شده بودند من را صدا می‌زنند و می‌گویند: «چرا ماجرای ما را نمی‌نویسی؟!» این شد که تصمیم گرفتم راجع به این پناهگاه بنویسم تا بقیه هم از این جنایت بعثی‌ها آگاه شوند و حق مطلب ادا شود. در نهایت همه تحقیقات من راجع به پارک شیرین کرمانشاه در زمان جنگ تحمیلی نوشتن دو کتاب را رقم زد که یکی «فرنگیس» بود که تندیس اش به‌عنوان نماد مقاومت ساخته شده و یکی هم پناهگاه بی‌پناه که داستان شهدای پناهگاه پارک شیرین است. من آنقدر سعی کردم در «پناهگاه بی‌پناه» کامل به موضوع بپردازم که به نظرم صد سوژه برای ساخت فیلم در آن وجود دارد به همین خاطر خواندن این کتاب را به فیلمسازان پیشنهاد می‌کنم.


از «فرنگیس» بگویید و ماجرای نوشتن این اثر، قبلاً گفته بودید که این کتاب و نوشتنش برای شما از کارهای ویژه‌ بوده است، از چه نظر این مطلب را می‌گویید؟
«فرنگیس» کتابی است که برای نوشتن آن خیلی زحمت کشیدم. سه سال توان ذهنی و جسمی‌ام را برای این پروژه گذاشتم و به نوعی در این راه جنگیدم. اما در نهایت بازخوردی از این کتاب گرفتم که خیلی خوب بود. رهبر معظم انقلاب هم نگاه ویژه‌ای به این کتاب داشتند و برای آن تقریظ نوشتند که این موضوع «فرنگیس» را ویژه کرد. سوژه کتاب از مجسمه فرنگیس حیدرپور واقع در پارک شیرین کرمانشاه به ذهنم آمد. هر وقت این مجسمه را می‌دیدم و از کنارش رد می‌شدم با خودم فکر می‌کردم حکایت این خانم و تبری که در دست دارد و آدمی که زیر پایش افتاده چیست؟ جست‌و‌جو کردم و فهمیدم که سال ۵۹ وقتی که نیروهای بعثی به روستای گورسفید در گیلانغرب حمله می‌کنند، این خانم با تبرش یکی از سربازان عراقی را می‌کشد و یک سرباز دیگر را هم اسیر می‌کند و... برایم جالب بود که بدانم این خانم زنده است یا نه که خدا را شکر فهمیدم زنده است و در همان روستای گورسفید زندگی می‌کند. تلاش کردم تا خاطراتش را ثبت کنم. اوایل راضی نمی‌شد اما بالاخره رضایت داد. همان‌طور که گفتم نوشتن این کتاب برایم سخت بود چون برای انجام مصاحبه‌ها مجبور بودم مسیر سه ساعته تا روستای محل زندگی خانم حیدرپور را بروم و دوباره سه ساعت آن مسیر را برگردم. اما خدا را شکر کتاب چاپ و با استقبال روبه‌رو شد و موفق به کسب جایزه جلال آل احمد، انتخاب به‌عنوان کتاب سال دفاع مقدس و انتخاب به‌عنوان بهترین کتاب در گروه خاطره شد. از چاپ‌های سوم به بعد طرح روی جلد تغییر کرد چون خانم حیدرپور از طرح اول کتاب رضایت نداشت و پیشنهاد داد و ما هم طرح روی جلد کتاب را تغییر دادیم. تاکنون کتاب به چاپ بیست و دوم رسیده و همچنان در نمایشگاه‌های کتاب مورد استقبال قرار می‌گیرد. «فرنگیس» که جزو صد کتاب برتر دفاع مقدس هم شناخته شده تاکنون به چند زبان هم ترجمه شده  و هم  کتاب صوتی و الکترونیک و نمایش رادیویی اش هم تهیه شده است.


راجع به داستان دو کتاب «اردیبهشتی دیگر» و «عروس‌های جنگ» هم توضیح می‌دهید.
«اردیبهشتی دیگر» خاطرات فرار عبدالمجید خزایی از زندان سلیمانیه عراق است. آقای خزایی از همشهریان من و یکی از قهرمانان جنگ است که موفق شد از زندان سلیمانیه عراق آن هم در روزهای اولیه جنگ فرار کند. در داستان او یک خانواده کرد عراقی کمکش می‌کنند که از یک مسیر امن به ایران برگردد. بچه‌های این خانواده برای کمک پول‌هایشان را به او می‌دهند که ایشان هنوز هم آن اسکناس‌ها را یادگاری نگه داشته و عکس آنها در کتاب هم آورده شده است. آقای خزایی تازه ازدواج کرده بودند که اسیر می‌شوند. در مدتی که ایشان در اسارت بوده همسرشان با حوصله و صبر از همه گل و گیاهانی که آقای خزایی کاشته بوده به نشان امید به بازگشت همسرش مراقبت می‌کند.


کتاب «عروس‌های جنگ» هم در مورد تازه عروس‌هایی است که زندگی مشترک با همسرانشان دوره کوتاهی بوده است. عده‌ای از آنها همسرانشان شهید و عده‌ای مفقودالاثر شدند. اما از همه غم انگیزتر خاطرات عروسی است که بعد از گذشت چندین سال از جنگ هنوز منتظر برگشت همسرش است. طول زندگی مشترک این عروس تنها سه ماه بود اما بعد از این همه سال و بی‌خبری همچنان عاشقانه همسرش را دوست دارد و هر روز آینه و شمعدان عروسی‌شان را گردگیری می‌کند به امید برگشت همسرش و ادامه زندگی با او.


«باغ مادربزرگ» آخرین اثر چاپ شده شما در حوزه ادبیات پایداری است، موضوع آن چیست و چرا نوشتنش برایتان مهم بود؟
این کتاب خاطرات واقعی مادربزرگم خانم خانزاد مرادی محمدی از زمان کودکی تا زمان مرگش است. در این کتاب خاطرات تازه و جالبی از زمان جنگ منتشر شد. بحث آواره‌های حلبچه‌ای که از دست رژیم بعثی عراق فرار کرده بودند. مادربزرگم که در شهر روانسر در یک باغ زندگی می‌کرده علاوه‌بر اینکه زمان جنگ همه فرزندان و 9 نوه‌اش را مراقبت می‌کرد تا پدرها با خیال راحت در جبهه باشند، زمانی که بمباران شیمیایی حلبچه اتفاق افتاد آواره‌های کرد عراقی را هم در باغش پناه داد. می‌گفت این باغ را با خدا شریک هستم. می‌پرسیدیم چطور؟ می‌گفت وقت کاشتن درخت‌ها یک نهال به اسم خودم کاشتم و یک نهال به نام خدا که بعد کم‌کم گم کنم نهال خودم کدام است و نهال خدا کدام یکی از آنهاست. این‌طوری کل باغ برای خدا ‌می‌شود. برای همین هم میوه‌های باغ را نمی‌فروخت و رایگان به مردم می‌بخشید.


در حال حاضر مشغول نوشتن چه اثری هستید؟ باز هم دوست دارید در حوزه دفاع مقدس اثری بنویسید؟
بله در حال حاضر مشغول نوشتن مراحل پایانی کتابی هستم که در خصوص بمباران مدرسه ابتدایی رشید یاسمی کرمانشاه است. این حمله نیروهای بعثی یکی از اتفاق‌های غم‌انگیز آن دوران بود. همچنین کتاب دیگرم مربوط به خاطرات خودم درباره جنگ و دفاع مقدس است، نوشتن آن خیلی وقت است که تمام شده در مرحله ویراستاری است و بزودی آماده چاپ می‌شود. خدا را شکر می‌کنم که سرنوشت من با نوشتن، قلم و کاغذ گره خورد و از خدا می‌خواهم که باز هم به من فرصت بدهد تا بتوانم آثار جدیدی را بنویسم.

نیم نگاه
​​​​​​​در حال حاضر مشغول نوشتن مراحل پایانی کتابی هستم که در خصوص بمباران مدرسه ابتدایی رشید یاسمی کرمانشاه است. این حمله نیروهای بعثی یکی از اتفاق‌های غم‌انگیز آن دوران بود. همچنین کتاب دیگرم مربوط به خاطرات خودم درباره جنگ و دفاع مقدس است، نوشتن آن خیلی وقت است که تمام شده در مرحله ویراستاری است و بزودی آماده چاپ می‌شود
 

انتهای پیام/

 

 

منبع: ایران آنلاین

کلیدواژه: پارک شیرین کرمانشاه پناهگاه پارک شیرین پناهگاه بی پناه خدا را شکر دفاع مقدس آن دوران زمان جنگ بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۸۰۲۸۷۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مشق نوشتن دانش‌آموزان چینی زیر سرم/ شکست اصلاحات آموزشی چین برای تکالیف منزل (فیلم)

 

مقامات چین تلاش دارند تا از حجم سنگین تکالیف منزل دانش‌آموزان بکاهند اما ظاهرا دستورالعمل‌های آنها تا کنون موثر واقع نشده است.

به گزارش عصرایران به نقل از ان اچ کی ورلد، دانش‌آموزان چینی در یک محیط رقابتی شدید برای آینده خود سخت تلاش می‌کنند و مجبور به انجام تکالیف زیاد در خانه هستند.

این در حالیست که مقامات چینی حدود 3 سال پیش در دستورالعمل های خود خواهان کاهش تکالیف منزل دانش‌آموزان به خصوص در مقاطع ابتدایی شدند.

در روزهای گذشته انتشار تصاویری از محصلان بیمار و زیر سرم مقاطع ابتدایی در بیمارستان دولتی جیانگسوی چین که در حال انجام تکالیف خود بودند، توجه کاربران فضای مجازی را برانگیخت.

اما ظاهرا والدین و دانش آموزان برای دستیابی به موقعیت مناسب کاری مجبور به نادیده گرفتن این دستورالعمل ها و تلاش و خواندن درس بیشتر هستند.

برخی از دانش‌آموزان می‌گویند گاهی حدود 6 ساعت را به انجام تکالیف خود در منزل می‌گذرانند.

کاری که فشار زیادی بر محصلان و هزینه‌های زیادی برای خانواده‌ها در بر دارد.

جزئیات بیشتر را در تصاویر گزارش ببینید.

ویدئوهای دیدنی دیگر در کانال های آپارات و یوتیوب عصر ایران ???????????? کانال 1 aparat.com/asrirantv کانال 2 aparat.com/asriran کانال 3 youtube.com/@asriran_official/videos کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: اقدام متفاوت چین برای مقابله با فرهنگ کاری 6-9-9 جوانان چینی به دنبال کار کمتر/ کارشناسان: مغایر ارزش های سوسیالیستی است ببینید| کامپیوترها خطاب به کارمندان شرکت هندی: «لطفا به  خانه بروید»/ کار زیاد انسان‌ها را می‌کُشد

دیگر خبرها

  • رسیدن به فلسفه زندگی از راه خودشناسی
  • روایت تازه از شکسته شدن سد در کنیا
  • مشق نوشتن دانش‌آموزان چینی زیر سرم/ شکست اصلاحات آموزشی چین برای تکالیف منزل (فیلم)
  • دستگاه قضایی آخرین ملجأ و پناهگاه مردم است
  • نخستین مسابقه «روایت‌نویسی نمایشگاه کتاب» برگزار می‌شود
  • جلد سوم تاریخ شفاهی دفاع مقدس به زودی چاپ می‌شود
  • ۳ نمایشنامه جدید در نمایشگاه کتاب
  • انتشار ۳ نمایشنامه
  • عرضه سه نمایشنامه جدید سوره مهر در نمایشگاه کتاب
  • سه نمایشنامه جدید سوره مهر در نمایشگاه کتاب تهران عرضه می‌شود