Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «الف»
2024-05-03@03:32:40 GMT

پایان تراژدیِ میخائیل گورباچف!

تاریخ انتشار: ۱۰ شهریور ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۸۹۹۰۵۶

پایان تراژدیِ میخائیل گورباچف!

به گزارش الف؛ "اندیشکده کوئینسی" در گزارشی ضمن اشاره به مرگ "میخائیل گورباچف" آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق، وی را سیاستمداری دانسته که دورانِ حضورش در قدرت، با تراژدی های زیادی همراه بود. تراژدی‌هایی که بخشی از آن ها ناشی از ناکامی های داخلی بودند و بخشی دیگر ناشی از اعتمادهای بیجای گورباچف به غرب و به ویژه آمریکا، در عمل به برخی وعده هایشان در قبال شوروی بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

 

اندیشکده کوئینسی در این رابطه می نویسد:

«میخائیل گورباچف که خبرِ مرگ وی به تازگی اعلام شده است، تراژیک ترین چهره در تاریخ معاصر جهان است. مردی که ایده آل های بزرگی داشت با این حال از عقبه فکری محدودی آن ها را تحلیل می کرد. او موفقیت های زیادی را به نام خود ثبت شده می دید با این حال همگیِ آن‌ها نابود شدند. 

یکی از بهترین و مهمترین میراث های وی این بود که در مقایسه با سقوط دیگر امپراطوری ها در جهان(نظیر بریتانیا و فرانسه)، فروپاشی شوروی در دوره وی، با خونریزی و خشونت های بسیار کمی عملیاتی شد. حتی این دستاورد نیز اکنون بواسطه مسائلی نظیر جنگ اوکراین در حال نابودی است. 

گورباچف اشتباهات جدی بسیار زیادی را انجام داد. با این حال، باید توجه داشت که ترکیبی از چالش ها و بحران‌هایی که وی با آن ها رو به رو بود می توانست بزرگترین و قدرتمندترین دولتمردان جهان را هم شکست دهد. گورباچف در دوره حضور خود در قدرت مجبور به انجام اصلاحات گسترده اقتصاده و سیاسی در شوروی شد که عملا این نظام سیاسی را به ورطه فروپاشی کشاند. پیش از اتحاد جماهیر شوروی و دوره حضور گورباچف در قدرت در این کشور ، امپراطوری عثمانی نیز به نحو مشابهی سعی داشت که دست به انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی بزند. با این حال این امپراطوری نیز شکست های گسترده ای را متحمل شد که در نهایت به فروپاشی و تجزیه آن ختم شد. 

جهت درکِ ایده‌آلیسم گورباچف و در عین حال ساده لوحی وی در مورد سیستم شوروی، درک موفقیت های واقعیِ حاصل شده توسط شوروی کاملا ضروری است. در واقع، خودِ گورباچف یکی از آن ها بود. او در یک خانواده فقیر دهقانی در شمال قفقاز به دنیا آمد. نظام شوروی و حزب کمونیست وی را تحت آموزش قرار دادند و فرصت های بیشماری را در اختیار او گذاشتند. پدرِ گورباچف در جریان جنگ جهانی دوم به واسطه عضویتش در ارتش شوروی زخمی شد. گورباچف تنها 14 ساله بود که پیروزی بزرگ شوروی بر ارتش نازی حاصل شد. 

در سال های پس از آن، گورباچف شاهد موفقیت های فناورانه و مهندسیِ شوروی در دهه های 1950 و 1960 بود. بعدها، گورباچف به عنوان دبیر اولِ حزب کمونیست شوروی در منطقه "استاوروپول" خدمت کرد. او آرمانگرایی و اقتدارگرایی خاکستریِ سال های حوکت "خروشچف" و "برژنف" را تجربه کرد. 

همچون خروشچف، گورباچف در عمل یکی از تولیدات عینی اتحاد جماهیر شوروی بود و علی رغمِ هوش و ذکاوت خود، چیزهایی وجود داشت که او قادر نبود آن ها را به خوبی ببیند و تحلیل کند. یکی از آن ها این بود که چالش‌ها و جنایات کمونیسم توسط استالین آغاز نشد بلکه این مساله از دوره لنین کلید خورد. موضوعی که اگر ابعاد آن به طور کامل آشکار می شد می توانست کلِ ایدئولوژی کمونیسم را به خطر اندازد. مساله دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد، قدرتِ ملی‌گرایی بود. گورباچف واقعا به برادریِ مردم شوروی اعتقاد داشت. وی که خود نیمه یِ ملیتش اوکراینی بود، اساسا نمی توانست دشمنی و رقابت ها میان روس ها و اوکراینی ها را به خوبی درک کند. 

منتقدان گورباچف شکست وی را تا حد زیادی در قالب ناکامی وی در شکوفا کردن اقتصادِ شوروی و در عین حال، حراست از چهارچوب سیاسی نظام شوروی ارزیابی می‌کنند. همان کاری که "دنگ شیائو پنگ" رهبر سابق چین در اواخر دهه 1980 میلادی، به خوبی در کشورش انجام داد.

البته که این جنس از استدلال نیز تماما عادلانه نیست. برخلاف چین، شوروی قلمری یکدست را اداره نمی کرد و اساسا در این مساله با چالش های عدیده ای رو به رو بود. 

وجود کشورهایی نظیر لهستان، چکسلواکی و مجارستان در قلمرو شوروی و سابقه قابل توجه تاریخیِ آن ها در طرح ایده های استقلال طالبانه، عملا هر لحظه امکان وقوع انقلاب از سوی آن ها در قلمرو شوروی را به امری واقعی و قریب الوقوع تبدیل می کرد. انقلاب آن ها در نوع خود می توانست ناآرامی های به مراتب گسترده تری را در دیگر بخش های اتحاد جماهیر شوروی نیز ایجاد کند. جهت جلوگیری از وقوع این سناریو، شوروی هیچ راهی مگر هزینه کردهای قابل توجه و تشدید تحرکات امنیتی خود نداشت. البته که این مسائل کاملا با برنامه ها و ایده آل های شوروی نیز در تضاد بودند. 

در این نقطه باید این سوال را پرسید که آیا گورباچف واقعا می توانست همچون دنگ شیائو پنگ در چین، اصلاحات اقتصادی در شوروی را انجام دهد و در عین حال ساختار سیاسی این کشور را دست نخورده باقی بگذارد و از آن حراست کند؟ مشکل اصلی در این رابطه این است که اساسا نظام اقتصادی کمونیستی در شوروی، قدیمی تر و ریشه دار تر بوده است. در چین، کنترل کامل دولت بر اقتصاد تنها 20 سال به طول انجامید و دوره مابینِ اتخاذ سیاستِ "جهت بزرگ به پیش" تا مرگ "مائو" را در بر می گرفت. 

در اتحاد جماهیر شوروی، این دوره چیزی بیش از 60 سال بود. در زمانی که گورباچف رهبر شوروی شد، این کشور از بسیاری از امتیازاتی که چین از آن ها برخوردار بود، نظیر نیروی کارِ فقیر و گسترده چینی، بی بهره بود و اساسا شرایط پیرامونی دیگر نیز به نحوی نبود که شوروی بتواند همان راه چین را در عرصه حکمروایی در پیش گیرد و ضمن حصول پیشرفت های اقتصادی، ساختار سیاسی خاص خود را نیز حفظ کند. 

در نتیجه شاهد بودیم که به محضِ آغاز شدن شورش ها و ناآرامی های سیاسی در قلمرو شوروی، اقتصاد این کشور که فاصله زیادی تا رونق داشت، فروپاشید و عملا موقعیت گورباچف به عنوان رهبر شوروی که سعی داشت در کشورش اصلاحات اقتصادی انجام دهد و موجب پیشرفت آن شود را تضعیف کرد. 

اضافه بر این ها، گورباچف جهت پیشبرد دستورکارهای مطلوب خود، برنامه های اصلاحی پرسترویکا(بازسازی اقتصادی) و گلاسنوست(شفافیت و اصلاحات سیاسی) را نیز در دستورکار قرار داد که همین مساله عملا موجب شد تا نخبگان سیاسی شوروی به وی بی اعتماد شوند و زمینه را جهت تضعیف موقعیت وی فراهم کنند. 

اگر ترکیبی از عوامل دیگر نبود، گورباچف همچنان می توانست کلیتِ اتحاد جماهیر شوروی را حفظ کند. در این رابطه به طور خاص می توان به جمهوری روسیه و انتخاب "بوریس یلتسین"، شخصیت مخالف با گورباچف به عنوان رهبر این جمهوری اشاره کرد. رای به وی به عنوان رهبر جمهوری روسیه تا حد زیادی نمودی عینی از خشم عمومی نسبت به فلاکت اقتصادی حاکم بر روسیه بود. در عین حال روس ها این اعتقاد را داشتند که منابع آن ها به نفع دیگر جمهوری های شوروی در حال تاراج است. 

مولفه دوم دراین رابطه این بود که تا پایان سال 1990، فروپاشی اقتصادی شوروی تا حد زیادی به این معنا بود که گورباچف عمیقا به کمک های اقتصادی غرب وابسته است. بیشتر اعتبار شخصی گورباچف به پایان دادن به جنگ سرد و ابتکار او در ایجاد بهبودی در روابط با غرب گره خورده بود. در این چهارچوب اگر گورباچف سعی داشت تا با استفاده از سرکوب، اتحاد جماهیر شوروی را همچنان متحد نگه دارد، تا حد زیادی میراثی را که بنیان گذاشته بود ویران می کرد و این مساله او را از دریافت کمک از کشورهای غربی نیز محروم می کرد. 

در عین حال ارتش شوروی نیز تا حد زیادی با گذر زمان از ایفای نقش سیاسی کنار گذاشته شده بود و اساسا نمی دانست که در موقعیت های بحرانی چطور باید عمل کند. در این راستا شاهد بودیم که وقتی شماری از ژنرال های ارتش شوروی تصمیم گرفتند که در سال 1991 دست به کودتا بزنند و مانع از سقوط شوروی شوند، این  مساله ضربه ای مرگبار را به کلیتِ شوروی وارد کرد و عملا سقوط آن را تسریع کرد. 

در دوره زمانی تقریبا 30 سال پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، گورباچف عملا به فردی غمگین تبدیل شد که در غرب مورد احترام بود اما نادیده گرفته می شد. البته که در داخل نیز به وی اهانت های زیادی صورت می‌گرفت. امیدهای گورباچف جهت ایجاد اصلاحات در شوروی در دهه 1990، عملا از بین رفتند. غرب نیز به وعده های خود به گورباچف مبنی بر اینکه ناتو را گسترش نخواهد بخشید، خیانت کرد و آمریکا و اروپا عملا روسیه را منزوی ساختند و سعی داشتند از آن قدرتی منفعل و ناتوان را بسازند. 

زندگی گورباچف در سال های آخر عمرش چندان مطلوب نبود و گویی وی اگر با فروپاشی شوروی کشته می‌شد، خاطرات بهتری را از خود برجا می گذاشت.»
  
*لینک: 
https://responsiblestatecraft.org/2022/08/30/the-tragedy-of-mikhail-gorbachev/?_ga=2.195104613.832486937.1661875816-772069651.1656581858

منبع: الف

کلیدواژه: اتحاد جماهیر شوروی تا حد زیادی عین حال

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.alef.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «الف» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۸۹۹۰۵۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

سرگذشت فارسی‌زبانان آسیای میانه /نگاهی به کتاب «تاریخ تاجیکان ورارود»

  علی هادیلو؛ اعتماد    پژواک جدایی مناطق آسیای میانه و ایران، قصه‌ای پرغصه به وسعت تاریخ ایران معاصر است؛ اما فارغ از مرثیه‌سرایی بر میراث به یغما رفته، اغلب ایرانیان را وقوف نیست که چه بر سر میراث هزارسالگان در سرزمین‌های جدا افتاده رفت.   کتاب «تاجیکان ورارود؛ از ۱۸۶۰ تا ۱۹۲۴» نخستین روایت علمی دقیق و مدون به سبک تاریخ‌نویسی‌نو و به زبان فارسی در این زمینه است. این کتاب پرارج گرچه در سال ۱۴۰۰ در ایران منتشر شد، اما به دلیل خاستگاه تاجیکی محقق (نماز حاتم) آنچنانکه باید و شاید در فضای رسانه‌ای ایران ارج نهاده نشد.    کتاب تاریخ تاجیکان ورارود، شرح رنجی است که از فرط بی‌صدایی تاکنون شنیده نشده و برای شنیدن آن باید گوش به دیوار ستبر تاریخ خواباند. این درد به تعبیر فروغ فرخ‌زاد، بانوی شعر و ادب ایران زمین، از آن جنس دردهایی است که «انسان را به سکوت وا می‌دارد، از این رو بسیار سنگین‌تر از دردی است که انسان را به فریاد وا می‌دارد.»   سرگذشت روزگار زبان فارسی و تاجیکان در این کتاب دست‌کمی از دوران پرآشوب پس از ورود و سیطره مغولان بر ایران نداشت و چه بسا تلخ‌تر از آن عصر بود.     قوم مهاجم مغول، به روایت موجز جوینی، «آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند»، اما چند سالی نگذشت که پیش از فروپاشی دولت‌شان، در بستر کارگاه حریر فرهنگ، اندیشه و مدنیت ایرانی سر به راه‌تر شده، زبان فارسی را به عنوان زبان خود برگزیدند و به تدریج به کیش و آیین ایرانی و اسلامی گراییدند و حتی مروج آن شدند، حال آنکه زبان فارسی آسیای میانه در چنگ قوم یأجوج و مأجوج گرفتار شده و به مرور جای خود را به زبان‌های روسی و ازبک داد.       نماز حاتم، نویسنده کتاب، از محققان و استادان برجسته و بنام دانشگاه ملی تاجیکستان است. او استاد گروه تاریخ آکادمی علوم تاجیکستان است که تاکنون ۱۵ کتاب و بیش از ۲۶۰ مقاله به نگارش درآورده است.   کتاب‌های تاریخ خلق تاجیک (کتاب درسی برای کلاس نهم) و «سرنگون کردن ترتیبات امیری در بخارا» (کتاب دانشگاهی) از جمله مهم‌ترین آثار این محقق شهیر تاجیکی است.    تاریخ تاجیکان ورارود، روایتی خواندنی درباره ماجرای گذر سرسلامت تتمه زبان فارسی و قوم بزرگ تاجیک در منطقه آسیای میانه از دوران پرتلاطم و پرآشوب سیطره روسیه تزاری و شوروی و سلاخی فارسی‌زبانان آسیای مرکزی در میانه سال‌های (۱۸۶۰-۱۹۲۴) است و ماجرای این گذر تاریخی، سیاسی و فرهنگی به مثابه داستان سیمرغ عطار است که تنها معدودی از مسافران با موفقیت در این سفر سیاسی، تاریخی و فرهنگی به مقصد رسیدند.      کتاب تاریخ تاجیکان ورارود تاریخ صرف نیست و همچنانکه ویل دورانت تاریخ تمدن را شرح دستاوردهای عظیم انسانی روی سواحل رودخانه خروشان و پرهیاهوی تاریخ می‌دانست، روایتی از شجاعت، قهرمانی و تلاش نفسگیر یکی از کهن‌ترین ملت‌های جهان در حفظ و گسترش زبان فارسی، فرهنگ، سنن اخلاقی، اقتصاد، اندیشه، دانش، کشاورزی، ارتباطات و میراث گرانبهای نیاکانی است.    کتاب تاریخ تاجیکان ورارود مرثیه‌سرایی بر میراث به یغما رفته ایرانی نیست؛ بلکه نویسنده (نماز حاتم) کوشش خود را به کار گرفته تا براساس منابع تازه و از نگاهی نو صفحات درخشان تاریخ نیاکان خویش را در مبارزه با مهاجمان روس و پاسداری از میهن خود روایت کند.   ملتی که به توصیف این محقق، در برابر دشمن، «نه سپر، بلکه فرهنگ خود را پیش گذاشت، به قوم مهاجم دوستی، همزیستی و همکاری را پیشنهاد کرد، خود که فرهیخته و معارف‌پرور بود، به بیگانگان کوچی، برتری دانش و فرهنگ را اثبات نمود، ایشان را نیز به همین راه هدایت ساخت.»   در این کتاب که به کوشش آرش ایران‌پور، محقق ایرانی، برگردان و شرح شده، معادل‌های روسی و «کریلی» با وسواسی مثال‌زدنی به معادل‎های فارسی برگردانده شده است.    این کتاب را می‌توان نمونه‌ای از شکل‌گیری یک مکتب تاریخ‌نگاری جدید در آسیای میانه نیز قلمداد کرد؛ مکتبی که با وجود تاثیرپذیری از راه و روش تاریخ‌نگاری شوروی -البته وجوه علمی و مثبت آن- از این توانایی نیز برخوردار است در جایی که به بررسی سیاست‌های مقامات شوروی مربوط می‌شود، بدون پرخاش و تندی، جوانبی از آن را مورد نقد و بازنگری قرار دهد.   این کتاب همچنین نقبی به فرآیند تدریجی فارسی‌زدایی از آسیای میانه زده و روایتی داستان‌گونه و جانسوز دوران فترت زبان فارسی در این خطه، فراروی ما می‌نهد.    از زمان ورود اشغالگران روس به آسیای مرکزی (۱۸۶۰)، شوربختی فارسی‌زبانان و افول تاجیک‌ها آغاز می‌شود و به دلایل متعدد و دسیسه‌های حکمرانان در سیادت روسیه تزاری به ویژه حکومت شوروی به مرور زبان فارسی جایگاه پیشین خود را از دست می‌دهد و حتی ‌کار به تحقیر فارسی زبانان و استحاله قوم تاجیک می رسد‌.      فرآیند فارسی‌زدایی که عملا از دوره حکومت شوروی رنگ و بویی جدید به خود می‌گیرد، با تبر تقسیم‌ (مرزبندی‌های ملی) در ۱۹۲۴ به اوج می‌رسد و میوه‌های خونین آن را می‌توان به ویژه در نسل‌کشی روشنفکران فارسی زبان در دهه ۱۹۳۰ به وضوح مشاهده کرد.   به روایت نویسنده در صفحات مطبوعات چه آسیای میانه و چه روسیه درباره تاجیکان و زبان فارسی (که از ۱۹۲۴ نام آن به تاجیکی تغییر کرد) تقریبا چیزی چاپ نمی‌شد.     حتی «اگر به ناگه مقاله‌ای هم چاپ می‌شد، بیشتر آنها غرض‌ورزانه بوده، گاه تاجیکان و زبان فارسی تاجیکان را آشکارا تحقیر می‌کردند.» کار بدانجا رسید که بر حذف زبان فارسی و انکار موجودیت این زبان و تاجیکان، رسما پافشاری می‌کردند.    گفتنی است کتاب «تاریخ تاجیکان ورارود» از دهه ۱۸۶۰ تا سال ۱۹24 تالیف نماز حاتم، به کوشش آرش ایرانپور از سوی انتشارات شیرازه ما در ۶۲۴ صفحه منتشر شده است. کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • پایان پوتین؟!
  • پایان پوتین؟!/ او گورباچف نیست/ بعید است صاعقه دوبار به یکجا اصابت کند!
  • سرنگونی پوتین؟!/ او گورباچف نیست/ بعید است صاعقه دوبار به یکجا اصابت کند!
  • سقوط پوتین؟ شاید آرزو بر جوانان عیب نیست / گورباچف مایه عبرت ولادیمیر پوتین شده است / چرا روسیه پوتین با شوروی در آستانه سقوط متفاوت است
  • درباره پل استر، نویسنده شهیر آمریکایی/ تراژدی پست مدرن
  • (تصاویر) حذف نمادهای دوران شوروی در اوکراین
  • سرگذشت فارسی‌زبانان آسیای میانه /نگاهی به کتاب «تاریخ تاجیکان ورارود»
  • مقام سازمان ملل: حمله به رفح «یک تراژدی غیرقابل وصف» است
  • گوترش: عملیات در رفح یک تراژدی ویرانگر خواهد بود/ درباره گورهای جمعی تحقیق شود
  • تراژدی جدید برای پناهندگان در نزدیکی جزایر قناری اسپانیا