Web Analytics Made Easy - Statcounter
2024-04-28@09:09:53 GMT
۸۰۲ نتیجه - (۰.۰۰۹ ثانیه)

جدیدترین‌های «فال حافظ»:

بیشتر بخوانید: اخبار اقتصادی روز در یوتیوب (اخبار جدید در صفحه یک)
    سر ارادت ما و آستان حضرت دوستکه هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهرنهادم آینه‌ها در مقابل رخ دوست صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهدکه چون شکنج ورق‌های غنچه تو بر توست نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بسبسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست مگر تو شانه زدی زلف عنبرافشان راکه باد غالیه سا گشت و خاک عنبربوست نثار روی تو هر برگ گل که در چمن استفدای قد تو هر سروبن که بر لب جوست زبان ناطقه در وصف شوق نالان استچه جای کلک بریده زبان بیهده گوست رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافتچرا که حال نکو در قفای فال...
    آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوستچشم میگون لب خندان دل خرم با اوست گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولیاو سلیمان زمان است که خاتم با اوست روی خوب است و کمال هنر و دامن پاکلاجرم همت پاکان دو عالم با اوست خال مشکین که بدان عارض گندمگون استسر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست دلبرم عزم سفر کرد خدا را یارانچه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست با که این نکته توان گفت که آن سنگین دلکشت ما را و دم عیسی مریم با اوست حافظ از معتقدان است گرامی دارشزان که بخشایش بس روح مکرم با اوست تفسیر : مدتی از عزیزتان دور می شوید و دلتنگی او شما را ناراحت و دلگیر...
    دل سراپرده محبت اوستدیده آیینه دار طلعت اوست من که سر درنیاورم به دو کونگردنم زیر بار منت اوست تو و طوبی و ما و قامت یارفکر هر کس به قدر همت اوست گر من آلوده دامنم چه عجبهمه عالم گواه عصمت اوست من که باشم در آن حرم که صباپرده دار حریم حرمت اوست بی خیالش مباد منظر چشمزان که این گوشه جای خلوت اوست هر گل نو که شد چمن آرایز اثر رنگ و بوی صحبت اوست دور مجنون گذشت و نوبت ماستهر کسی پنج روز نوبت اوست ملکت عاشقی و گنج طربهر چه دارم ز یمن همت اوست من و دل گر فدا شدیم چه باکغرض اندر میان سلامت اوست فقر ظاهر مبین که حافظ راسینه گنجینه...
    خم زلف تو دام کفر و دین استز کارستان او یک شمه این است جمالت معجز حسن است لیکنحدیث غمزه‌ات سحر مبین است ز چشم شوخ تو جان کی توان بردکه دایم با کمان اندر کمین است بر آن چشم سیه صد آفرین بادکه در عاشق کشی سحرآفرین است عجب علمیست علم هیئت عشقکه چرخ هشتمش هفتم زمین است تو پنداری که بدگو رفت و جان بردحسابش با کرام الکاتبین است مشو حافظ ز کید زلفش ایمنکه دل برد و کنون دربند دین است تفسیر : اگرچه به نظر می رسد برای رسیدن به سرمنزل مقصود و در آغوش گرفتن یار راه زیاد و مشکلات فراوانی وجود دارد اما با یاد و توکل به خداوند متعال و هوشیاری می توانید...
    ز گریه مردم چشمم نشسته در خون استببین که در طلبت حال مردمان چون است به یاد لعل تو و چشم مست میگونتز جام غم می لعلی که می‌خورم خون است ز مشرق سر کو آفتاب طلعت تواگر طلوع کند طالعم همایون است حکایت لب شیرین کلام فرهاد استشکنج طره لیلی مقام مجنون است دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی استسخن بگو که کلامت لطیف و موزون است ز دور باده به جان راحتی رسان ساقیکه رنج خاطرم از جور دور گردون است از آن دمی که ز چشمم برفت رود عزیزکنار دامن من همچو رود جیحون است چگونه شاد شود اندرون غمگینمبه اختیار که از اختیار بیرون است ز بیخودی طلب یار می‌کند حافظچو مفلسی که طلبکار گنج...
    منم که گوشه میخانه خانقاه من استدعای پیر مغان ورد صبحگاه من است گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باکنوای من به سحر آه عذرخواه من است ز پادشاه و گدا فارغم بحمداللهگدای خاک در دوست پادشاه من است غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماستجز این خیال ندارم خدا گواه من است مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نیرمیدن از در دولت نه رسم و راه من است از آن زمان که بر این آستان نهادم رویفراز مسند خورشید تکیه گاه من است گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظتو در طریق ادب باش گو گناه من است تفسیر : به تازگی اشتباهی کرده اید که باعث نگرانی شما شده است. بی دلیل خودتان را آزار ندهید، همه...
    روزگاریست که سودای بتان دین من استغم این کار نشاط دل غمگین من است دیدن روی تو را دیده جان بین بایدوین کجا مرتبه چشم جهان بین من است یار من باش که زیب فلک و زینت دهراز مه روی تو و اشک چو پروین من است تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کردخلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است دولت فقر خدایا به من ارزانی دارکاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروشزان که منزلگه سلطان دل مسکین من است یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیستکه مغیلان طریقش گل و نسرین من است حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوانکه لبش جرعه کش خسرو شیرین من است تفسیر...
    لعل سیراب به خون تشنه لب یار من استوز پی دیدن او دادن جان کار من است شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان درازهر که دل بردن او دید و در انکار من است ساروان رخت به دروازه مبر کان سر کوشاهراهیست که منزلگه دلدار من است بنده طالع خویشم که در این قحط وفاعشق آن لولی سرمست خریدار من است طبله عطر گل و زلف عبیرافشانشفیض یک شمه ز بوی خوش عطار من است باغبان همچو نسیمم ز در خویش مرانکآب گلزار تو از اشک چو گلنار من است شربت قند و گلاب از لب یارم فرمودنرگس او که طبیب دل بیمار من است آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموختیار شیرین سخن نادره گفتار...
    به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن استبکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است گرت ز دست برآید مراد خاطر مابه دست باش که خیری به جای خویشتن است به جانت ای بت شیرین دهن که همچون شمعشبان تیره مرادم فنای خویشتن است چو رای عشق زدی با تو گفتم ای بلبلمکن که آن گل خندان برای خویشتن است به مشک چین و چگل نیست بوی گل محتاجکه نافه‌هاش ز بند قبای خویشتن است مرو به خانه ارباب بی‌مروت دهرکه گنج عافیتت در سرای خویشتن است بسوخت حافظ و در شرط عشقبازی اوهنوز بر سر عهد و وفای خویشتن است تفسیر : بدانید که هر مشکلی راه حل خاصی دارد و همه درها با یک کلید باز نمی شوند....
    روضه خلد برین خلوت درویشان استمایه محتشمی خدمت درویشان است گنج عزلت که طلسمات عجایب داردفتح آن در نظر رحمت درویشان است قصر فردوس که رضوانش به دربانی رفتمنظری از چمن نزهت درویشان است آن چه زر می‌شود از پرتو آن قلب سیاهکیمیاییست که در صحبت درویشان است آن که پیشش بنهد تاج تکبر خورشیدکبریاییست که در حشمت درویشان است دولتی را که نباشد غم از آسیب زوالبی تکلف بشنو دولت درویشان است خسروان قبله حاجات جهانند ولیسببش بندگی حضرت درویشان است روی مقصود که شاهان به دعا می‌طلبندمظهرش آینه طلعت درویشان است از کران تا به کران لشکر ظلم است ولیاز ازل تا به ابد فرصت درویشان است ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو راسر و زر...
    صوفی از پرتو می راز نهانی دانستگوهر هر کس از این لعل توانی دانست قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بسکه نه هر کو ورقی خواند معانی دانست عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتادهبجز از عشق تو باقی همه فانی دانست آن شد اکنون که ز ابنای عوام اندیشممحتسب نیز در این عیش نهانی دانست دلبر آسایش ما مصلحت وقت ندیدور نه از جانب ما دل نگرانی دانست سنگ و گل را کند از یمن نظر لعل و عقیقهر که قدر نفس باد یمانی دانست ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزیترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست می بیاور که ننازد به گل باغ جهانهر که غارتگری باد خزانی دانست حافظ این گوهر منظوم که از...
    به کوی میکده هر سالکی که ره دانستدری دگر زدن اندیشه تبه دانست زمانه افسر رندی نداد جز به کسیکه سرفرازی عالم در این کله دانست بر آستانه میخانه هر که یافت رهیز فیض جام می اسرار خانقه دانست هر آن که راز دو عالم ز خط ساغر خواندرموز جام جم از نقش خاک ره دانست ورای طاعت دیوانگان ز ما مطلبکه شیخ مذهب ما عاقلی گنه دانست دلم ز نرگس ساقی امان نخواست به جانچرا که شیوه آن ترک دل سیه دانست ز جور کوکب طالع سحرگهان چشممچنان گریست که ناهید دید و مه دانست حدیث حافظ و ساغر که می‌زند پنهانچه جای محتسب و شحنه پادشه دانست بلندمرتبه شاهی که نه رواق سپهرنمونه‌ای ز خم طاق بارگه دانست...
    گل در بر و می در کف و معشوق به کام استسلطان جهانم به چنین روز غلام است گو شمع میارید در این جمع که امشبدر مجلس ما ماه رخ دوست تمام است در مذهب ما باده حلال است ولیکنبی روی تو ای سرو گل اندام حرام است گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ استچشمم همه بر لعل لب و گردش جام است در مجلس ما عطر میامیز که ما راهر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکرزان رو که مرا از لب شیرین تو کام است تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم استهمواره مرا کوی خرابات مقام است از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ...
    در این زمانه رفیقی که خالی از خلل استصراحی می ناب و سفینه غزل است جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ استپیاله گیر که عمر عزیز بی‌بدل است نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بسملالت علما هم ز علم بی عمل است به چشم عقل در این رهگذار پرآشوبجهان و کار جهان بی‌ثبات و بی‌محل است بگیر طره مه چهره‌ای و قصه مخوانکه سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است دلم امید فراوان به وصل روی تو داشتولی اجل به ره عمر رهزن امل است به هیچ دور نخواهند یافت هشیارشچنین که حافظ ما مست باده ازل است تفسیر : از روزهای عمر و جوانی خود استفاده کنید و قدر آن را بدانید. از فرصت...
    کنون که بر کف گل جام باده صاف استبه صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیرچه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی دادکه می حرام ولی به ز مال اوقاف است به درد و صاف تو را حکم نیست خوش درکشکه هر چه ساقی ما کرد عین الطاف است ببر ز خلق و چو عنقا قیاس کار بگیرکه صیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است حدیث مدعیان و خیال همکارانهمان حکایت زردوز و بوریاباف است خموش حافظ و این نکته‌های چون زر سرخنگاه دار که قلاب شهر صراف است تفسیر : در آینده نزدیک پله های ترقی را به سرعت طی خواهید کرد و...
    صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش استوقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوش است از صبا هر دم مشام جان ما خوش می‌شودآری آری طیب انفاس هواداران خوش است ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کردناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش است مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشقدوست را با ناله شب‌های بیداران خوش است نیست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هستشیوه رندی و خوش باشی عیاران خوش است از زبان سوسن آزاده‌ام آمد به گوشکاندر این دیر کهن کار سبکباران خوش است حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلیستتا نپنداری که احوال جهان داران خوش است تفسیر : مژه باد بر شما که روزهای سخت و تاریک به پایان رسیده...
    حال دل با تو گفتنم هوس استخبر دل شنفتنم هوس است طمع خام بین که قصه فاشاز رقیبان نهفتنم هوس است شب قدری چنین عزیز شریفبا تو تا روز خفتنم هوس است وه که دردانه‌ای چنین نازکدر شب تار سفتنم هوس است ای صبا امشبم مدد فرمایکه سحرگه شکفتنم هوس است از برای شرف به نوک مژهخاک راه تو رفتنم هوس است همچو حافظ به رغم مدعیانشعر رندانه گفتنم هوس است تفسیر : طمع می تواند شما را از اوج به قعر کشیده و جلوی پیشرفت تان را بگیرد. حرص و طمع را رها کنید تا راه رسیدن به مقصود را بیابید. سعی کنید در انجام هرکاری از هوای نفسانی و وسوسه شیطان برحذر باشید که سرانجام بدی به همراه...
    اگر چه باده فرح بخش و باد گل‌بیز استبه بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است صراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتدبه عقل نوش که ایام فتنه انگیز است در آستین مرقع پیاله پنهان کنکه همچو چشم صراحی زمانه خون‌ریز است به آب دیده بشوییم خرقه‌ها از میکه موسم ورع و روزگار پرهیز است مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهرکه صاف این سر خم جمله دردی آمیز است سپهر برشده پرویزنیست خون افشانکه ریزه‌اش سر کسری و تاج پرویز است عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظبیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است تفسیر : روزهای سختی را می گذرانید و عرصه بر شما بسیار تنگ شده، اگرچه تحمل این اوضاع برایتان سخت است...
    المنة لله که در میکده باز استزان رو که مرا بر در او روی نیاز است خم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستیوان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز است از وی همه مستی و غرور است و تکبروز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییمبا دوست بگوییم که او محرم راز است شرح شکن زلف خم اندر خم جانانکوته نتوان کرد که این قصه دراز است بار دل مجنون و خم طره لیلیرخساره محمود و کف پای ایاز است بردوخته‌ام دیده چو باز از همه عالمتا دیده من بر رخ زیبای تو باز است در کعبه کوی تو هر آن کس که بیایداز قبله ابروی تو در عین...
    باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر استشمشاد خانه پرور ما از که کمتر است ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته‌ایکت خون ما حلالتر از شیر مادر است چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواهتشخیص کرده‌ایم و مداوا مقرر است از آستان پیر مغان سر چرا کشیمدولت در آن سرا و گشایش در آن در است یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجبکز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشتامروز تا چه گوید و بازش چه در سر است شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیمعیبش مکن که خال رخ هفت کشور است فرق است از آب خضر که ظلمات جای او استتا آب ما که منبعش...
    بی مهر رخت روز مرا نور نماندستوز عمر مرا جز شب دیجور نماندست هنگام وداع تو ز بس گریه که کردمدور از رخ تو چشم مرا نور نماندست می‌رفت خیال تو ز چشم من و می‌گفتهیهات از این گوشه که معمور نماندست وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌داشتاز دولت هجر تو کنون دور نماندست نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگویددور از رخت این خسته رنجور نماندست صبر است مرا چاره هجران تو لیکنچون صبر توان کرد که مقدور نماندست در هجر تو گر چشم مرا آب روان استگو خون جگر ریز که معذور نماندست حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خندهماتم زده را داعیه سور نماندست تفسیر : دوری و دلتنگی یکی از عزیزان شما...
    بیا که قصر امل سخت سست بنیادستبیار باده که بنیاد عمر بر بادست غلام همت آنم که زیر چرخ کبودز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست چه گویمت که به میخانه دوش مست و خرابسروش عالم غیبم چه مژده‌ها دادست که ای بلندنظر شاهباز سدره نشیننشیمن تو نه این کنج محنت آبادست تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیرندانمت که در این دامگه چه افتادست نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آرکه این حدیث ز پیر طریقتم یادست غم جهان مخور و پند من مبر از یادکه این لطیفه عشقم ز ره روی یادست رضا به داده بده وز جبین گره بگشایکه بر من و تو در اختیار نگشادست مجو درستی عهد از جهان سست نهادکه این عجوز عروس...
    تا سر زلف تو در دست نسیم افتادستدل سودازده از غصه دو نیم افتادست چشم جادوی تو خود عین سواد سحر استلیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیستنقطه دوده که در حلقه جیم افتادست زلف مشکین تو در گلشن فردوس عذارچیست طاووس که در باغ نعیم افتادست دل من در هوس روی تو ای مونس جانخاک راهیست که در دست نسیم افتادست همچو گرد این تن خاکی نتواند برخاستاز سر کوی تو زان رو که عظیم افتادست سایه قد تو بر قالبم ای عیسی دمعکس روحیست که بر عظم رمیم افتادست آن که جز کعبه مقامش نبد از یاد لبتبر در میکده دیدم که مقیم افتادست حافظ گمشده را با...
    برو به کار خود ای واعظ این چه فریادستمرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست میان او که خدا آفریده است از هیچدقیقه‌ایست که هیچ آفریده نگشادست به کام تا نرساند مرا لبش چون ناینصیحت همه عالم به گوش من بادست گدای کوی تو از هشت خلد مستغنیستاسیر عشق تو از هر دو عالم آزادست اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولیاساس هستی من زان خراب آبادست دلا منال ز بیداد و جور یار که یارتو را نصیب همین کرد و این از آن دادست برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظکز این فسانه و افسون مرا بسی یادست تفسیر : مژده به شما باد که به هرچه بخواهید دست خواهید یافت و به هرچه دست بزنید طلا...
    رواق منظر چشم من آشیانه توستکرم نما و فرود آ که خانه خانه توست به لطف خال و خط از عارفان ربودی دللطیفه‌های عجب زیر دام و دانه توست دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش بادکه در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست علاج ضعف دل ما به لب حوالت کنکه این مفرح یاقوت در خزانه توست به تن مقصرم از دولت ملازمتتولی خلاصه جان خاک آستانه توست من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخیدر خزانه به مهر تو و نشانه توست تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کارکه توسنی چو فلک رام تازیانه توست چه جای من که بلغزد سپهر شعبده بازاز این حیل که در انبانه بهانه توست سرود مجلست اکنون فلک به...
    خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت استچون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است جانا به حاجتی که تو را هست با خداکآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است ای پادشاه حسن خدا را بسوختیمآخر سؤال کن که گدا را چه حاجت است ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیستدر حضرت کریم تمنا چه حاجت است محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماستچون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است جام جهان نماست ضمیر منیر دوستاظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است آن شد که بار منت ملاح بردمیگوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است ای مدعی برو که مرا با تو کار نیستاحباب حاضرند به اعدا چه حاجت است ای عاشق...
    خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بستگشاد کار من اندر کرشمه‌های تو بست مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاندزمانه تا قصب نرگس قبای تو بست ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشودنسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست مرا به بند تو دوران چرخ راضی کردولی چه سود که سررشته در رضای تو بست چو نافه بر دل مسکین من گره مفکنکه عهد با سر زلف گره گشای تو بست تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصالخطا نگر که دل امید در وفای تو بست ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفتبه خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست تفسیر : به زودی پاسخ دعاهایی که به درگاه...
    آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب استیا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسدهر دلی از حلقه‌ای در ذکر یارب یارب است کشته چاه زنخدان توام کز هر طرفصد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است شهسوار من که مه آیینه دار روی اوستتاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رودر هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام میزاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زینبا سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است آن که ناوک بر دل من زیر چشمی می‌زندقوت جان...
    زلفت هزار دل به یکی تار مو ببستراه هزار چاره گر از چار سو ببست تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جانبگشود نافه‌ای و در آرزو ببست شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نوابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریختاین نقش‌ها نگر که چه خوش در کدو ببست یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خمبا نعره‌های قلقلش اندر گلو ببست مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماعبر اهل وجد و حال در های و هو ببست حافظ هر آن که عشق نورزید و وصل خواستاحرام طوف کعبه دل بی وضو ببست تفسیر : ناامیدی را کنار بگذارید و برای رسیدن به مقصود تلاش کنید. مشکلات...
    ما را ز خیال تو چه پروای شراب استخم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است گر خمر بهشت است بریزید که بی دوستهر شربت عذبم که دهی عین عذاب است افسوس که شد دلبر و در دیده گریانتحریر خیال خط او نقش بر آب است بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بودزین سیل دمادم که در این منزل خواب است معشوق عیان می‌گذرد بر تو ولیکناغیار همی‌بیند از آن بسته نقاب است گل بر رخ رنگین تو تا لطف عرق دیددر آتش شوق از غم دل غرق گلاب است سبز است در و دشت بیا تا نگذاریمدست از سر آبی که جهان جمله سراب است در کنج دماغم مطلب جای نصیحتکاین گوشه پر از زمزمه چنگ و...
    به جان خواجه و حق قدیم و عهد درستکه مونس دم صبحم دعای دولت توست سرشک من که ز طوفان نوح دست بردز لوح سینه نیارست نقش مهر تو شست بکن معامله‌ای وین دل شکسته بخرکه با شکستگی ارزد به صد هزار درست زبان مور به آصف دراز گشت و رواستکه خواجه خاتم جم یاوه کرد و بازنجست دلا طمع مبر از لطف بی‌نهایت دوستچو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست به صدق کوش که خورشید زاید از نفستکه از دروغ سیه روی گشت صبح نخست شدم ز دست تو شیدای کوه و دشت و هنوزنمی‌کنی به ترحم نطاق سلسله سست مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجویگناه باغ چه باشد چو این گیاه نرست تفسیر : از...
    ساقیا برخیز و درده جام راخاک بر سر کن غم ایام را ساغر می بر کفم نه تا ز بربرکشم این دلق ازرق فام را گر چه بدنامیست نزد عاقلانما نمی‌خواهیم ننگ و نام را باده درده چند از این باد غرورخاک بر سر نفس نافرجام را دود آه سینهٔ نالان منسوخت این افسردگان خام را محرم راز دل شیدای خودکس نمی‌بینم ز خاص و عام را با دلارامی مرا خاطر خوش استکز دلم یک باره برد آرام را ننگرد دیگر به سرو اندر چمنهر که دید آن سرو سیم اندام را صبر کن حافظ به سختی روز و شبعاقبت روزی بیابی کام را تفسیر : ناامید نباشید و با عزمی راسخ دوباره از جای برخیزید و به تلاش خود...
    به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز، برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم تا هر روز تعبیر یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز ۱ خرداد ماه غزل شماره ۴۸۰ می‌پردازیم: بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی خاطرت...
    در دیر مغان آمد یارم قدحی در دستمست از می و میخواران از نرگس مستش مست در نعل سمند او شکل مه نو پیداوز قد بلند او بالای صنوبر پست آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیستوز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاستو افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست گر غالیه خوش بو شد در گیسوی او پیچیدور وسمه کمانکش گشت در ابروی او پیوست بازآی که بازآید عمر شده حافظهر چند که ناید باز تیری که بشد از شست تفسیر : مدتی است در خواب غفلت به سر برده و از دنیا و زندگی ناامید و دلزده شده اید. اگرچه به نظر می رسد برای...
    زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مستپیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کناننیم شب دوش به بالین من آمد بنشست سر فرا گوش من آورد به آواز حزینگفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست عاشقی را که چنین باده شبگیر دهندکافر عشق بود گر نشود باده پرست برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیرکه ندادند جز این تحفه به ما روز الست آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیماگر از خمر بهشت است وگر باده مست خنده جام می و زلف گره گیر نگارای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست تفسیر : چرا سراغ کارهایی می روید که انجام آن ها به نفع شما نبوده...
    شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مستصلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمودببین که جام زجاجی چه طرفه‌اش بشکست بیار باده که در بارگاه استغناچه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست از این رباط دودر چون ضرورت است رحیلرواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست مقام عیش میسر نمی‌شود بی‌رنجبلی به حکم بلا بسته‌اند عهد الست به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می‌باشکه نیستیست سرانجام هر کمال که هست شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیربه باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابیهوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست زبان کلک تو...
    مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مستکه به پیمانه کشی شهره شدم روز الست من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشقچارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست می بده تا دهمت آگهی از سر قضاکه به روی که شدم عاشق و از بوی که مست کمر کوه کم است از کمر مور این جاناامید از در رحمت مشو ای باده پرست به جز آن نرگس مستانه که چشمش مرسادزیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست جان فدای دهنش باد که در باغ نظرچمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شدیعنی از وصل تواش نیست به جز باد به دست تفسیر : به عهد و پیمانی که بسته...
    خیال روی تو در هر طریق همره ماستنسیم موی تو پیوند جان آگه ماست به رغم مدعیانی که منع عشق کنندجمال چهره تو حجت موجه ماست ببین که سیب زنخدان تو چه می‌گویدهزار یوسف مصری فتاده در چه ماست اگر به زلف دراز تو دست ما نرسدگناه بخت پریشان و دست کوته ماست به حاجب در خلوت سرای خاص بگوفلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست به صورت از نظر ما اگر چه محجوب استهمیشه در نظر خاطر مرفه ماست اگر به سالی حافظ دری زند بگشایکه سال‌هاست که مشتاق روی چون مه ماست تفسیر : همواره تصویر یار را در ذهن تان مرور می کنید و هر لحظه به یادش هستید، اگر مدعی عشق هستید برای رسیدن به معشوق...
    چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاستسخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آیدتبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست در اندرون من خسته دل ندانم کیستکه من خموشم و او در فغان و در غوغاست دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرببنال هان که از این پرده کار ما به نواست مرا به کار جهان هرگز التفات نبودرخ تو در نظر من چنین خوشش آراست نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دل منخمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلمگرم به باده بشویید حق به دست شماست از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارندکه آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست چه ساز بود...
    دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاستگفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشستکه نه در آخر صحبت به ندامت برخاست شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زدپیش عشاق تو شب‌ها به غرامت برخاست در چمن باد بهاری ز کنار گل و سروبه هواداری آن عارض و قامت برخاست مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوتبه تماشای تو آشوب قیامت برخاست پیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلتسرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببریکاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست تفسیر : برای رهایی از درد و رنج و غلبه بر مشکلات زندگی باید ایمان خود را قوی...
    روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاستمی ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست نوبه زهدفروشان گران جان بگذشتوقت رندی و طرب کردن رندان پیداست چه ملامت بود آن را که چنین باده خورداین چه عیب است بدین بی‌خردی وین چه خطاست باده نوشی که در او روی و ریایی نبودبهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاقآن که او عالم سر است بدین حال گواست فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیموان چه گویند روا نیست نگوییم رواست چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریمباده از خون رزان است نه از خون شماست این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد...
    ای نسیم سحر آرامگه یار کجاستمنزل آن مه عاشق کش عیار کجاست شب تار است و ره وادی ایمن در پیشآتش طور کجا موعد دیدار کجاست هر که آمد به جهان نقش خرابی دارددر خرابات بگویید که هشیار کجاست آن کس است اهل بشارت که اشارت داندنکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست هر سر موی مرا با تو هزاران کار استما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنشکاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کودل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولیعیش بی یار مهیا نشود یار کجاست حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنجفکر معقول بفرما گل بی خار کجاست...
    ساقیا آمدن عید مبارک بادتوان مواعید که کردی مرواد از یادت در شگفتم که در این مدت ایام فراقبرگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت برسان بندگی دختر رز گو به درآیکه دم و همت ما کرد ز بند آزادت شادی مجلسیان در قدم و مقدم توستجای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافتبوستان سمن و سرو و گل و شمشادت چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآوردطالع نامور و دولت مادرزادت حافظ از دست مده دولت این کشتی نوحور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت تفسیر : بر سر عهد و پیمان خود بمانید تا روزگارتان بهاری و به خوشی ایام عید باشد. مژده که به زودی هر آنچه باعث غم...
    سینه از آتش دل در غم جانانه بسوختآتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت تنم از واسطه دوری دلبر بگداختجانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمعدوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت آشنایی نه غریب است که دلسوز من استچون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت خرقه زهد مرا آب خرابات ببردخانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکستهمچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشمخرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمیکه نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت تفسیر :...
    خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداختبه قصد جان من زار ناتوان انداخت نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بودزمانه طرح محبت نه این زمان انداخت به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کردفریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمنکه آب روی تو آتش در ارغوان انداخت به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتمچو از دهان توام غنچه در گمان انداخت بنفشه طره مفتول خود گره می‌زدصبا حکایت زلف تو در میان انداخت ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردمسمن به دست صبا خاک در دهان انداخت من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیشهوای مغبچگانم در این و آن انداخت کنون به آب می لعل خرقه...
    ای شاهد قدسی که کشد بند نقابتو ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوزکاغوش که شد منزل آسایش و خوابت درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشداندیشه آمرزش و پروای ثوابت راه دل عشاق زد آن چشم خماریپیداست از این شیوه که مست است شرابت تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفتتا باز چه اندیشه کند رای صوابت هر ناله و فریاد که کردم نشنیدیپیداست نگارا که بلند است جنابت دور است سر آب از این بادیه هش دارتا غول بیابان نفریبد به سرابت تا در ره پیری به چه آیین روی ای دلباری به غلط صرف شد ایام شبابت ای قصر دل افروز که منزلگه انسییا رب مکناد آفت...
    گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریبگفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدارخانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غمگر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناستخوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب می‌نماید عکس می در رنگ روی مه وشتهمچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رختگر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تودر سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتنددور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب...
    فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باور‌های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می‌بردند بهره‌ای از کلام حق دارند رجوع می‌شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است. روزِ هجران و شبِ فُرقَتِ یار آخر شد زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد آن همه ناز و تَنَعُّم که خزان می‌فرمود عاقبت در قدمِ بادِ بهار آخر شد شُکرِ ایزد که به اقبالِ کُلَه گوشهٔ گُل نخوتِ بادِ دی و شوکتِ خار آخر شد صبحِ امّید که بُد معتکفِ پردهٔ غیب گو برون آی که کارِ شبِ تار آخر شد آن پریشانیِ شب‌هایِ دراز و...
    می‌دمد صبح و کله بست سحابالصبوح الصبوح یا اصحاب می‌چکد ژاله بر رخ لالهالمدام المدام یا احباب می‌وزد از چمن نسیم بهشتهان بنوشید دم به دم می ناب تخت زمرد زده است گل به چمنراح چون لعل آتشین دریاب در میخانه بسته‌اند دگرافتتح یا مفتح الابواب لب و دندانت را حقوق نمکهست بر جان و سینه‌های کباب این چنین موسمی عجب باشدکه ببندند میکده به شتاب بر رخ ساقی پری پیکرهمچو حافظ بنوش باده ناب تفسیر : صبور باشید، عجله در کارها به نفع شما نخواهد بود. مشکلات زیادی برای رسیدن به مراد دلتان سر راه شما قرار دارد که با سعی و تلاش آن ها را یک به یک پشت سر می گذارید. نگران نباشید سرانجام سختی ها به...
    ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شماآب روی خوبی از چاه زنخدان شما عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمدهبازگردد یا برآید چیست فرمان شما کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیتبه که نفروشند مستوری به مستان شما بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگرزان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته‌ایبو که بویی بشنویم از خاک بستان شما عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جمگر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنیدزینهار ای دوستان جان من و جان شما کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوندخاطر مجموع ما زلف پریشان شما دور دار از خاک...
    ساقی به نور باده برافروز جام مامطرب بگو که کار جهان شد به کام ما ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایمای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشقثبت است بر جریده عالم دوام ما چندان بود کرشمه و ناز سهی قدانکاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما ای باد اگر به گلشن احباب بگذریزنهار عرضه ده بر جانان پیام ما گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بریخود آید آن که یاد نیاری ز نام ما مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش استزان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواستنان حلال شیخ ز آب حرام ما حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشانباشد که مرغ وصل...
    دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ماچیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چونروی سوی خانه خمار دارد پیر ما در خرابات طریقت ما به هم منزل شویمکاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش استعاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کردزان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبیآه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموشرحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما تفسیر : مسیری که انتخاب کرده اید درست است و شما...
    رونق عهد شباب است دگر بستان رامی‌رسد مژده گل بلبل خوش الحان را ای صبا گر به جوانان چمن بازرسیخدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروشخاکروب در میخانه کنم مژگان را ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگانمضطرب حال مگردان من سرگردان را ترسم این قوم که بر دردکشان می‌خندنددر سر کار خرابات کنند ایمان را یار مردان خدا باش که در کشتی نوحهست خاکی که به آبی نخرد طوفان را برو از خانه گردون به در و نان مطلبکان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را هر که را خوابگه آخر مشتی خاک استگو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را ماه کنعانی من مسند مصر آن...
    رونق عهد شباب است دگر بستان رامی‌رسد مژده گل بلبل خوش الحان را ای صبا گر به جوانان چمن بازرسیخدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروشخاکروب در میخانه کنم مژگان را ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگانمضطرب حال مگردان من سرگردان را ترسم این قوم که بر دردکشان می‌خندنددر سر کار خرابات کنند ایمان را یار مردان خدا باش که در کشتی نوحهست خاکی که به آبی نخرد طوفان را برو از خانه گردون به در و نان مطلبکان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را هر که را خوابگه آخر مشتی خاک استگو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را ماه کنعانی من مسند مصر آن...
    ساقیا برخیز و درده جام راخاک بر سر کن غم ایام را ساغر می بر کفم نه تا ز بربرکشم این دلق ازرق فام را گر چه بدنامیست نزد عاقلانما نمی‌خواهیم ننگ و نام را باده درده چند از این باد غرورخاک بر سر نفس نافرجام را دود آه سینهٔ نالان منسوخت این افسردگان خام را محرم راز دل شیدای خودکس نمی‌بینم ز خاص و عام را با دلارامی مرا خاطر خوش استکز دلم یک باره برد آرام را ننگرد دیگر به سرو اندر چمنهر که دید آن سرو سیم اندام را صبر کن حافظ به سختی روز و شبعاقبت روزی بیابی کام را تفسیر: ناامید نباشید و با عزمی راسخ دوباره از جای برخیزید و به تلاش خود ادامه...
    صوفی بیا که آینه صافیست جام راتا بنگری صفای می لعل فام را راز درون پرده ز رندان مست پرسکاین حال نیست زاهد عالی مقام را عنقا شکار کس نشود دام بازچینکان جا همیشه باد به دست است دام را در بزم دور یک دو قدح درکش و برویعنی طمع مدار وصال دوام را ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیشپیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را در عیش نقد کوش که چون آبخور نماندآدم بهشت روضه دارالسلام را ما را بر آستان تو بس حق خدمت استای خواجه بازبین به ترحم غلام را حافظ مرید جام می است ای صبا برووز بنده بندگی برسان شیخ جام را تفسیر : به خداوند توکل کنید و هرگز ناامید...
    به ملازمان سلطان که رساند این دعا راکه به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهممگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارتز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزیتو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهیبه پیام آشنایان بنوازد آشنا را چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودیدل و جان فدای رویت بنما عذار ما را به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیزکه دعای صبحگاهی اثری کند شما را تفسیر : همیشه به یاد خدا باشید و شکرگزاری او را به جا بیاورید. با توکل و...
    دل می‌ رود ز دستم صاحب دلان خدا رادردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیزباشد که بازبینم دیدار آشنا را ده روزه مهر گردون افسانه است و افسوننیکی به جای یاران فرصت شمار یارا در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبلهات الصبوح هبوا یا ایها السکارا ای صاحب کرامت شکرانه سلامتروزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف استبا دوستان مروت با دشمنان مدارا در کوی نیک نامی ما را گذر ندادندگر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خوانداشهی لنا و احلی من قبله العذارا هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستیکاین کیمیای هستی قارون کند گدا را سرکش مشو...
    فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باور‌های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می‌بردند بهره‌ای از کلام حق دارند رجوع می‌شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است. سحر، چون خسرو خاور عَلَم بر کوهساران زد به دستِ مرحمت یارم درِ امیدواران زد چو پیشِ صبح روشن شد که حالِ مِهر گردون چیست برآمد خنده‌ای خوش بر غرورِ کامگاران زد نگارم دوش در مجلس به عزمِ رقص، چون برخاست گره بگشود از ابرو و بر دل‌های یاران زد من از رنگِ صَلاح آن دَم به خونِ دل بِشُستم دست که چشم باده پیمایش صلا بر هوشیاران زد کدام...
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا راکه سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را شکرفروش که عمرش دراز باد چراتفقدی نکند طوطی شکرخا را غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گلکه پرسشی نکنی عندلیب شیدا را به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظربه بند و دام نگیرند مرغ دانا را ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیستسهی قدان سیه چشم ماه سیما را چو با حبیب نشینی و باده پیماییبه یاد دار محبان بادپیما را جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیبکه وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را در آسمان نه عجب گر به گفته حافظسرود زهره به رقص آورد مسیحا را تفسیر : مدتی است دچار کبر و خودبینی شده...
    اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافتکنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوبچنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی استبه آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستمکه عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویمجواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارندجوانان سعادتمند پند پیر دانا را حدیث از مطرب و می گو...
    صلاح کار کجا و من خراب کجاببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوسکجاست دیر مغان و شراب ناب کجا چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا راسماع وعظ کجا نغمه رباب کجا ز روی دوست دل دشمنان چه دریابدچراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا چو کحل بینش ما خاک آستان شماستکجا رویم بفرما از این جناب کجا مبین به سیب زنخدان که چاه در راه استکجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا بشد که یاد خوشش باد روزگار وصالخود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوستقرار چیست صبوری کدام و خواب کجا تفسیر : صبوری پیشه کنید که رمز فائق آمدن...
    الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولهاکه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشایدز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ ها مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دمجرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل ها به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گویدکه سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل ها شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایلکجا دانند حال ما سبک باران ساحل ها همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخرنهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل ها حضوری گر همی‌ خواهی از او غایب مشو حافظمتی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها تفسیر :...
    گر می فروش حاجت رندان روا کندایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند ساقی به جام عدل بده باده تا گداغیرت نیاورد که جهان پربلا کند حقا کز این غمان برسد مژده امانگر سالکی به عهد امانت وفا کند گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیمنسبت مکن به غیر که این‌ها خدا کند در کارخانه‌ای که ره عقل و فضل نیستفهم ضعیف رای فضولی چرا کند مطرب بساز پرده که کس بی اجل نمردوان کو نه این ترانه سراید خطا کند ما را که درد عشق و بلای خمار کشتیا وصل دوست یا می صافی دوا کند جان رفت در سر می و حافظ به عشق سوختعیسی دمی کجاست که احیای ما کند تفسیر : شکست و پیروزی...
    فال حافظ گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شودپیش پایی به چراغ تو ببینم چه شود یا رب اندر کنف سایه آن سرو بلندگر من سوخته یک دم بنشینم چه شود آخر ای خاتم جمشید همایون آثارگر فتد عکس تو بر نقش نگینم چه شود واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزیدمن اگر مهر نگاری بگزینم چه شود عقلم از خانه به در رفت و گر می این استدیدم از پیش که در خانه دینم چه شود صرف شد عمر گران مایه به معشوقه و میتا از آنم چه به پیش آید از اینم چه شود خواجه دانست که من عاشقم و هیچ نگفتحافظ ار نیز بداند که چنینم چه شود تفسیر : به عهد و پیمانی...
    به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز، برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم تا هر روز تعبیر یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز ۲۳ فروردین ماه غزل شماره ۴۴۷ می‌پردازیم: بیا با ما مورز این کینه داری که حق صحبت دیرینه داری نصیحت گوش کن کاین در بسی به از آن گوهر که در گنجینه داری ولیکن کی نمایی رخ به رندان تو کز خورشید و مه آیینه داری بد رندان مگو ای شیخ و هش دار که با حکم خدایی کینه داری نمی‌ترسی ز آه آتشینم تو دانی خرقه پشمینه داری به فریاد خمار مفلسان رس خدا را گر می‌دوشینه داری ندیدم خوشتر از شعر...
    شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورشکه تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایشمذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ و از شورش بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمنبه لعب زهره چنگی و مریخ سلحشورش کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردارکه من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایمبه شرط آن که ننمایی به کج طبعان دل کورش نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیستسلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش کمان ابروی جانان نمی‌پیچد سر از حافظولیکن خنده می‌آید بدین بازوی بی زورش تفسیر: زندگی را سخت نگیرید که ارزش این همه...
    دل سراپرده محبت اوستدیده آیینه دار طلعت اوست من که سر درنیاورم به دو کونگردنم زیر بار منت اوست تو و طوبی و ما و قامت یارفکر هر کس به قدر همت اوست گر من آلوده دامنم چه عجبهمه عالم گواه عصمت اوست من که باشم در آن حرم که صباپرده دار حریم حرمت اوست بی خیالش مباد منظر چشمزان که این گوشه جای خلوت اوست هر گل نو که شد چمن آرایز اثر رنگ و بوی صحبت اوست دور مجنون گذشت و نوبت ماستهر کسی پنج روز نوبت اوست ملکت عاشقی و گنج طربهر چه دارم ز یمن همت اوست من و دل گر فدا شدیم چه باکغرض اندر میان سلامت اوست فقر ظاهر مبین که حافظ راسینه گنجینه...
    بیا و کشتی ما در شط شراب اندازخروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز مرا به کشتی باده درافکن ای ساقیکه گفته‌اند نکویی کن و در آب انداز ز کوی میکده برگشته‌ام ز راه خطامرا دگر ز کرم با ره صواب انداز بیار زان می گلرنگ مشک بو جامیشرار رشک و حسد در دل گلاب انداز اگر چه مست و خرابم تو نیز لطفی کننظر بر این دل سرگشته خراب انداز به نیمشب اگرت آفتاب می‌بایدز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز مهل که روز وفاتم به خاک بسپارندمرا به میکده بر در خم شراب انداز ز جور چرخ چو حافظ به جان رسید دلتبه سوی دیو محن ناوک شهاب انداز تفسیر:مدتی است یاس و ناامیدی در دل...
    فال حافظ ؛ یک رسم شاعرانه ایرانیشراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورشکه تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایشمذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ و از شورش بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمنبه لعب زهره چنگی و مریخ سلحشورش کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردارکه من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایمبه شرط آن که ننمایی به کج طبعان دل کورش نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیستسلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش کمان ابروی جانان نمی‌پیچد سر از حافظولیکن خنده می‌آید بدین بازوی بی زورش تفسیر : زندگی...
    به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز، برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم تا هر روز تعبیر یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز ۱۷ فروردین ماه غزل شماره ۴۴۲ می‌پردازیم: به جان او که گرم دسترس به جان بودی کمینه پیشکش بندگانش آن بودی بگفتمی که بها چیست خاک پایش را اگر حیات گران مایه جاودان بودی به بندگی قدش سرو معترف گشتی گرش چو سوسن آزاده ده زبان بودی به خواب نیز نمی‌بینمش چه جای وصال چو این نبود و ندیدیم باری آن بودی اگر دلم نشدی پایبند طره او کی اش قرار در این تیره خاکدان بودی به رخ چو مهر فلک بی‌نظیر آفاق...
    فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باور‌های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می‌بردند بهره‌ای از کلام حق دارند رجوع می‌شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است. نیست در شهر نگاری که دل ما ببردبختم ار یار شود رختم از این جا ببرد کو حریفی کش سرمست که پیش کرمشعاشق سوخته دل نام تمنا ببرد باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینمآه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد رهزن دهر نخفته‌ست مشو ایمن از اواگر امروز نبرده‌ست که فردا ببرد در خیال این همه لعبت به هوس می‌بازمبو که صاحب نظری نام تماشا ببرد علم و فضلی...
    عشقبازی و جوانی و شراب لعل فاممجلس انس و حریف همدم و شرب مدام ساقی شکردهان و مطرب شیرین سخنهمنشینی نیک کردار و ندیمی نیک نام شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگیدلبری در حسن و خوبی غیرت ماه تمام بزمگاهی دلنشان چون قصر فردوس برینگلشنی پیرامنش چون روضهٔ دارالسلام صف نشینان نیکخواه و پیشکاران با ادبدوستداران صاحب‌اسرار و حریفان دوستکام بادهٔ گلرنگ تلخ تیز خوشخوار سبکنقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام غمزهٔ ساقی به یغمای خرد آهخته تیغزلف جانان از برای صید دل گسترده دام نکته‌دانی بذله‌گو چون حافظ شیرین سخنبخشش‌آموزی جهان‌افروز چون حاجی قوام هر که این عشرت نخواهد خوشدلی بر وی تباهوان که این مجلس نجوید زندگی بر وی حرام تفسیر : به...
    به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز، برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم تا هر روز تعبیر یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز ۸ بهمن ماه غزل شماره ۴۰۸ می‌پردازیم: ای آفتاب آینه دار جمال تو مشک سیاه مجمره گردان خال تو صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود کاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن یا رب مباد تا به قیامت زوال تو مطبوعتر ز نقش تو صورت نبست باز طغرانویس ابروی مشکین مثال تو در چین زلفش ای دل مسکین چگونه‌ای کشفته گفت باد صبا شرح حال تو برخاست بوی گل ز در آشتی درآی ای...
    استاد رضا بدر السماء گفت: فال حافظ تابلو جدید با تکنیک آکریلییک در اندازه ۸۰ در ۱۰۰ سانتیمتر همزمان با شب یلدا به تصویر کشیده شده است.این استاد نگارگری افزود: این تابلو با الهام از اشعار حافظ که در فرهنگ و سنت مردم ریشه دارد با گل‌های خطایی در زمینه‌ای شاد و عرفانی همراه است.او گفت: یکی از غزل‌های حافظ را سید رسول آقامیری با خط نستعلیق در حاشیه این تابلو نگارش کرده است. باشگاه خبرنگاران جوان اصفهان اصفهان
    آفتاب‌‌نیوز : شاید این پرسش در ذهن خیلی‌ها باشد که نام حافظ چگونه با شب یلدا گره خورد؟ چرا فقط فال حافظ می‌گیریم و مثلا فال سعدی، فردوسی و یا مثلا مولانا نداریم؟ آیا مردم پیش از ظهور حافظ هم به فال اعتقاد داشتند؟ زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد... برخی شیوع فال‌های گوناگون مانند کف بینی، شانه بینی، ماسه بند، تعبیر خواب و... را بازمانده از آیین «شمنی» می‌دانند که در همه جا و به ویژه در مشرق زمین رواج داشته و بیشتر کاهنان، ساحران و شمنان دست به این کار می زدند. مثلا یونانی‌ها به شاعر نامدار خود «هومر» تفال می‌زدند یا عرب‌ها برای گشودن رازها و آگاهی از آینده و مشکلات خود از...
    پیام‌رسان ایرانی بله به مناسبت فرارسیدن شب یلدا افزونۀ ویژه‌ای تدارک دیده تا کاربر با فشردن یک دکمه تفعلی به دیوان شعر حضرت حافظ کند خبرگزاری برنا- گروه علمی و فناوری؛ پیام‌رسان ایرانی «بله» این امکان را برای جهت‌های شخصی در نظر گرفته است تا کاربران هنگام تبادل پیام با یکدیگر که احتمالاً بخشی از آن مربوط به گپ و گفت‌های یلدایی باشد از امکان فال گرفتن برای یکدیگر برخوردار باشند. کاربران بله هنگام مکالمه می‌توانند با فشردن یک دکمه که کنار صفحۀ گفتگو قرار دارد، تفعلی به حافظ شاعر عارف ایرانی بزنند و شریک یلدای یکدیگر شوند. تفعل به حافظ که در شعر پارسی به سبب مضامین اشعارش به «لسان الغیب» نیز شهرت دارد از سنت‌های قدیمی ایرانیان در...
    خبرگزاری فارس-همدان، هنوز هم از لابلای آسمان‌خراش‌های سر به فلک کشیده و دود و دم حباب شده بر سقف سرمان آخرین شب پاییز را  پل می‌زنیم به سال‌های دور، خیلی دور.  همان وقت‌هایی که کوچه و پس کوچه‌های مهربانی میزبان قهقهه ساکنان زمین می‌شدند و تا پاسی از شب شت غزل می‌خوردند و پس و پیش تفال می‌زدند به حافظ؛ آن وقت‌ها که ستاره‌های کلام بزرگترها بر کوچکترها باریدن می‌گرفت و همنشینی به صرف یک جرعه زندگی بود. بغل به بغل کرسی و لحاف چهل‌تکه و هیزم تاک می‌نشستند و دسترنج کدبانوی منزل یعنی مویز به نخ کشیده شده و قیسی زردآلو و تخمه هندوانه، کدو و طالبی تاب خورده در دیگچه مسی را نوش جان می‌کردند.  انار و بِه هم...
    روزنامه ایران: ​​​​​​​آیین‌های شب یلدا (شب چله) در افغانستان در نواحی مختلف آن کشور از غزنه تا کابل و پروان و پنجشیر و تخار و بلخ و بدخشان و بامیان و هرات و نیمروز، در شب اولین روز زمستان یعنی شب اول دی / جدی برگزار می‌شود. این آیین که درواقع شب‌زنده‌داری با مراسم ویژه است رمز و رازهای ویژه خود را دارد. به نظر من برترین پیام این شب ظلمانی با تاری و تیرگی دیرباز، تن در ندادن به تاریکی و تیرگی و ظلمت؛ و امیدواری به فرا رسیدن نور و روشنایی و فروغ مهر تیرگی‌زدای است. آنان که در چنین شبی تا بامداد بیدار می‌مانند درواقع باور خود را به روشنایی و مهر و فرارسیدن روز تابناک در...
    دو کتاب ارزشمند؛ یکی آسمانی و آرامش‌بخش دل‌ها و جان‌ها، «قرآن» و دیگری نغز و پر از غزل‌های پرشور، «دیوان حافظ» تقریبا از بخش‌های جدایی‌ناپذیر همه خانه‌های ایرانیان است. کنار سفره‌های شب یلدا و هفت‌سین مشهور ایرانی‌ها، این دو کتاب ارزشمند جای ثابتی دارند و این از اعجاز و برکات این آثار مکتوب و مشهور در ایران و جهان است که همواره در کنار سفره‌های شادی ایرانی‌ها حضور دل‌انگیز و دائمی دارند.  به بیان دیگر، مشهور است که امروزه در خانه هر ایرانی علاوه بر قرآن، یک دیوان حافظ یافت می‌شود. ایرانیان طبق رسوم قدیمی خود در روز‌های عید ملی یا مذهبی نظیر نوروز بر سر سفره هفت‌سین یا شب یلدا، با کتاب حافظ فال می‌گیرند. برای این کار، یک...
    در مازندران شب یلدا بسیار با اهمیت و گرامی داشته می شود. در این شب همه مردم به خانه پدر بزرگها و مادر بزرگها رفته و ضمن دور هم نشینی و خواندن فال حافظ و فردوسی خوانی به خوردن تنقلات و میوه جات خصوصا” انار و هندوانه و ازگیل می پردازند و با خوردن و نوشیدن و شنیدن صحبتها و داستان های بزرگترها شب را به صبح می‌رسانند و معتقدند که صبح بعد از یلدا روز پیروزی خورشید بر سیاهی و تاریکی‌ها است. به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از بلاغ، به دلیل دقت گاه شماری ایرانی و انطباق کامل آن با تقویم طبیعی، همواره و در همه سال‌ها، انقلاب زمستانی برابر با شامگاه سی‌ام آذرماه...
    محمدعلی اسلامی ندوشن درباره اهمیت فال حافظ در شب یلدا نکاتی را بیان کرده است. به گزارش برنا؛ محمدعلی اسلامی ندوشن درباره تفأل به حافظ می‌گوید: حافظ اگر تا این پایه مورد قبول مردم قرار گرفته، برای آن است که الگوی وجدان آگاه و ناآگاه ایرانی بوده و مردم صدای درون خود را از زبان او می‌شنوند و حیرت می‌کنند از این‌که او آن‌گونه به سراچه ضمیر آنان راه یافته. او پرسش «چرا از حافظ فال می‌گیرند؟» را مهم‌ترین سوالی می‌داند که بشود درباره حافظ مطرح کرد و اظهار می‌کند: همه خصوصیات دیگر این مرد بر گِرد این مسئله الان گره خورده است؛ برای این‌که یک وجه استثنایی است در مورد حافظ که تنها کتابی است که در زبان...
    شب یلدا، بهانه‌ای است برای زنده نگهداشتن آداب و رسوم، صله رحم و دیدار با اقوام و خویشان تا در گذر ایام به فراموشی سپرده نشود. آیین و رسومی که سینه به سینه و نسل به نسل به ما رسیده است. چله پیرزن و داستان «چار، چار» شیرازی‌ها به شب یلدا، شب چله می‌گویند. آن‌ها، زمستان را این گونه تقسیم می‌کنند از اول دی تا دهم بهمن را چله بزرگ، از دهم بهمن تا اول اسفند را چله کوچک و از اول اسفند تا آخر اسفند را چله پیرزن می‌گویند. همچنین چهار روز آخر چله بزرگ و چهار روز اول چله کوچک را چارچار می‌نامند و معتقدند که اوج سرما در این هشت روز بروز می‌کند. بنا به گفته فقیری،...
    به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری آنا، نام حافظ قطعا به گوشتان خورده است و از آن بیشتر فال حافظی یا در خیابان‌ها می‌فروشند و یا حتی اگر اهلش باشید یک دیوان حافظ در خانه داشته باشید که هرازچندگاهی تفال به آن بزنید و بنوعی فال بگیرید تا دلتان آرام شود و یا با کسی مثل لسان الغیب مشورت کرده باشید، اما آیا می‌دانستید نحوه تفال زدن به دیوان حافظ چگونه است و اصلا چطور باید فال خودتان را تفسیر کنید؟ ** حافظ و دیوان وی حافظ که «لسان الغیب» شهرت دارد یعنی کسی که از غیب سخن می‌گوید و بر اساس بیتی از شعر حافظ او معتقد است که هیچ کس زبان غیب نیست! همانطور که می‌دانید، ایهام یکی...
    به گزارش خبرگزاری فارس از شیراز، جشن شب یلدا از رویدادهای باستانی ایران زمین با قدمتی بیش از ۷ هزار سال است. شب یلدا در بین شیرازی ها به "چله" و به معنای زمستان معروف می باشد. این شب، تاریک ترین و طولانی ترین شب سال و در زبان سریانی به معنی " تولد و زایش" است. یلدا، میراث معنوی ایران زمین در ایران باستان در شب اول زمستان برای رفع نحوست تا صبح آتش روشن نگه می داشتند و در دوران ‌کهن اوستا از آن با نام "خرم روز" یاد شده است‌. میراث ناملموسی که از دوران صفویان به دلیل نزدیکی و شباهت با نوروز شکل جدیدی به خود گرفت و از زمان قاجار مورد توجه بیشتری واقع شد....
    همشهری آنلاین-علی‌الله سلیم: کنار سفره‌های شب یلدا و هفت‌سین مشهور ایرانی‌ها، این دو کتاب ارزشمند جای ثابتی دارند و این از اعجاز و برکات این آثار مکتوب و مشهور در ایران و جهان است که همواره در کنار سفره‌های شادی ایرانی‌ها حضور دل‌انگیز و دائمی دارند.  به بیان دیگر، مشهور است که امروزه در خانه هر ایرانی علاوه بر قرآن، یک دیوان حافظ یافت می‌شود.  ایرانیان طبق رسوم قدیمی خود در روزهای عید ملی یا مذهبی نظیر نوروز بر سر سفره هفت‌سین‌ ‌یا شب یلدا، با کتاب حافظ فال می‌گیرند. برای این کار، یک نفر از بزرگان خانواده یا کسی که بتواند شعر را به‌خوبی بخواند یا کسی که دیگران معتقدند به‌اصطلاح خوب فال می‌گیرد، ابتدا نیت می‌کند، یعنی در...
    یلدا یک سنت کهن و البته بی‌آلایش و ساده برای با هم بودن و صله رحم است که امروزه این آداب‌ و رسوم در محاصره گرانی و چشم وهم‌چشمی قرار گرفته و با تجملات و تِم خاص درگیر شده است. به گزارش خبرنگار اجتماعی شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ کمتر از یک روز مانده تا پاییز با لباس هزار رنگش وداع کند و سکان را به دست زمستانی بسپارد که دخترکی به نام یلدا سایه سیاه گیسوانش را بر زمین پهن می کند و به استقبال سپیدی برف می رود. این وداع که به درازای آخرین شب پاییزی می افزاید، بزرگ‌ترین و طولانی‌‌ترین شب سال را رقم می زند. شبی که همزمان با انقلاب زمستانی است و در آن خورشید به پایین ترین نقطه...
    به گزارش خبرگزاری صدا و سیما ، «صبا یلدا» عنوان یکی از ویژه برنامه‌های این شبکه رادیویی است، که در آخرین شب پاییزی مخاطبان را همراهی می‌کند.« صبایلدا» با بخش های متنوع «سیاه بازی، خاطرات شب یلدا، حافظ خوانی، پخش آیتم های طنز، مهمانی و پخش موسیقی‌های شاد و خاطره انگیز» همراه مخاطبان می‌شود.آزاده شاهرخ مهر تهیه کننده این برنامه گفت: « صبایلدا» یک دورهمی صمیمی‌به مناسبت آخرین شب پاییزی با حضور صبایی‌ها و هنرمندان است.در این شب رادیو صبا با میزبانی مهبد قناعت پیشه و فریبا باقری پذیرای عوامل و هنرمندان رادیو صبا و خوانندگان و هنرمندان می‌شود، که در این شب بلند در فضایی شاد با یکدیگر گپ وگفت صمیمی خواهند داشت.شاهرخ مهر عنوان کرد، رادیو صبا از...
    جشن شب یلدا در ایران با گرد هم آمدن و شب‌نشینی اعضای خانواده و اقوام در کنار یکدیگر برگزار می‌شود اما آداب و رسوم کلی آن در همه ایران یکسان است . به گزارش برنا؛ متل‌گویی که نوعی شعرخوانی و داستان‌خوانی است در قدیم اجرا می‌شده‌است به این صورت که خانواده‌ها در این شب گرد می‌آمدند و پیرترها برای همه قصه تعریف می‌کردند. آیین شب یلدا یا شب چله، همراه با خوردن آجیل مخصوص، هندوانه، انار و شیرینی و میوه‌های گوناگون است که همه جنبهٔ نمادین دارند و نشانه برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند. این میوه‌ها که اغلب دانه‌های زیادی دارند، نوعی جادوی سرایتی محسوب می‌شوند که انسان‌ها با توسل به برکت‌خیزی و پردانه بودن آنها، خودشان را...
    به گزارش خبرگزاری صداو سیما با توجه به ثبت جهانی شب یلدا به عنوان نوزدهمین میراث ناملموس ایران در یونسکو (مشترک با افغانستان) و در راستای معرفی آیین بلندترین شب سال به همسران دیپلمات‌های مقیم در ایران، مراسمی در این خصوص در دفتر مطالعات سیاسی و بین الملل وزارت امور خارجه برگزار شد. در این مراسم که همسر حسین امیر عبداللهیان وزیر امور خارجه؛ تعدادی از بانوان سفیر وهمسران دیپلمات‌های بیش از ۳۰ کشور جهان حضور داشتند، به توصیف هویت فرهنگی شب یلدا، جایگاه و ریشه تاریخی آن در فرهنگ و نزد خانواده‌های ایرانی، توجه به طبیعت و گاه‌شماری سنتی، ارج نهادن به جایگاه مهم زنان و کودکان در خانواده، دوستی و مهمان نوازی پرداخته شد. اجرای سرود‌های مختلف توسط...
    گفته می‌شود درحالی که بسیاری از مردم ایران با دیوان حافظ اُنس دارند، گمان می‌کنند با حافظ و افکارش هم آشنایند؛ اما این‌گونه نیست. به گزارش ایران اکونومیست، محسن معینی، عضو هیئت علمی بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، در ​نشست هفتگی شهرکتاب که در روز سه‌شنبه (۱۷ آبان) دربارۀ «نقد و بررسی رویکردها به شخصیت و شعر حافظ در سده‌ی اخیر» برگزار شد، اظهار کرد: حافظ شیرازی یکی از محبوب‌ترین شاعران کشور ماست. در هر خانه‌ای در کنار قرآن کریم دیوان حافظی هست. بسیاری از مردم کشورمان با دیوان او اُنس دارند و گمان می‌کنند چون خیلی زیاد دیوان حافظ می‌خوانند، با حافظ و افکارش هم آشنایند. اما این‌گونه نیست. زیاد حافظ خواندن نمی‌تواند گواهی بر شناخته‌شدگی حافظ و افکارش در میان مردم...
    فـال حـافـظ متولدین فروردین فـال حـافـظ متولدین اردیبهشت فال حافظ امروز با تفسیر دقیق و زیبا فـال حـافـظ متولدین خرداد فـال حـافـظ متولدین تیر فـال حـافـظ متولدین مرداد فـال حـافـظ متولدین شهریور فال حافظ امروز با تفسیر دقیق و زیبا فـال حـافـظ متولدین مهر فـال حـافـظ متولدین آبان فـال حـافـظ متولدین آذر فال حافظ متولدین دی فال حافظ امروز با تفسیر دقیق و زیبا فـال حـافـظ متولدین بهمن فـال حـافـظ متولدین اسفند به گزارش اقتصادآنلاین، فال گرفتن از  آثار ادبی، از باور‌های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می‌بردند بهره‌ای از کلام حق دارند رجوع می‌شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه...
    فـال حـافـظ متولدین فروردین فـال حـافـظ متولدین اردیبهشت فـال حـافـظ متولدین خرداد فـال حـافـظ متولدین تیر فال حافظ امروز با تفسیر دقیق و زیبا فـال حـافـظ متولدین مرداد فـال حـافـظ متولدین شهریور فـال حـافـظ متولدین مهر فـال حـافـظ متولدین آبان فـال حـافـظ متولدین آذر فال حافظ امروز با تفسیر دقیق و زیبا فال حافظ متولدین دی فـال حـافـظ متولدین بهمن فـال حـافـظ متولدین اسفند به گزارش اقتصادآنلاین، فال گرفتن از  آثار ادبی، از باور‌های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می‌بردند بهره‌ای از کلام حق دارند رجوع می‌شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است. برای اینکه فال حافظ امروز ۱۵...
    فـال حـافـظ متولدین فروردین فـال حـافـظ متولدین اردیبهشت فـال حـافـظ متولدین خرداد فال حافظ امروز با تفسیر دقیق و زیبا فـال حـافـظ متولدین تیر فـال حـافـظ متولدین مرداد فـال حـافـظ متولدین شهریور فـال حـافـظ متولدین مهر فـال حـافـظ متولدین آبان فال حافظ امروز با تفسیر دقیق و زیبا فـال حـافـظ متولدین آذر فال حافظ متولدین دی فـال حـافـظ متولدین بهمن فـال حـافـظ متولدین اسفند به گزارش اقتصادآنلاین، فال گرفتن از  آثار ادبی، از باور‌های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می‌بردند بهره‌ای از کلام حق دارند رجوع می‌شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است. برای اینکه فال حافظ امروز ۱۴...
    فـال حـافـظ متولدین فروردین فـال حـافـظ متولدین اردیبهشت فال حافظ امروز با تفسیر دقیق و زیبا فـال حـافـظ متولدین خرداد فـال حـافـظ متولدین تیر فـال حـافـظ متولدین مرداد فـال حـافـظ متولدین شهریور فـال حـافـظ متولدین مهر فـال حـافـظ متولدین آبان فال حافظ امروز با تفسیر دقیق و زیبا فـال حـافـظ متولدین آذر فال حافظ متولدین دی فـال حـافـظ متولدین بهمن فـال حـافـظ متولدین اسفند به گزارش اقتصادآنلاین، فال گرفتن از  آثار ادبی، از باور‌های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می‌بردند بهره‌ای از کلام حق دارند رجوع می‌شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است. برای اینکه فال حافظ امروز ۱۳...
    فـال حـافـظ متولدین فروردین فـال حـافـظ متولدین اردیبهشت فـال حـافـظ متولدین خرداد فـال حـافـظ متولدین تیر فال حافظ امروز با تفسیر دقیق و زیبا فـال حـافـظ متولدین مرداد فـال حـافـظ متولدین شهریور فـال حـافـظ متولدین مهر فـال حـافـظ متولدین آبان فـال حـافـظ متولدین آذر فال حافظ امروز با تفسیر دقیق و زیبا فال حافظ متولدین دی فـال حـافـظ متولدین بهمن فـال حـافـظ متولدین اسفند به گزارش اقتصادآنلاین، فال گرفتن از  آثار ادبی، از باور‌های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می‌بردند بهره‌ای از کلام حق دارند رجوع می‌شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است. برای اینکه فال حافظ امروز ۱۲...