نقش پسر بزرگ امام در ساماندهي نهضت چه بود؟
تاریخ انتشار: ۲ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۲۱۵۶۶۳
خبرگزاري آريا - "مصطفي خميني سالها قبل از شروع نهضت امامخميني(ره) به جمعيت فدائيان اسلام گرايش داشت..." به گزارش گروه سياسي خبرگزاري تسنيم به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامي، «نور چشم امام»، «بازوي نهضت»، «خميني دوم» و چندين عبارت ديگر در خصوص سيد مصطفي خميني را هم که در نظر بگيريم، باز هم به جرات مي توان گفت عظمت و جايگاه کمتر شخصيتي چون ايشان در تاريخنگاري معاصر مغفول مانده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ناشناخته بودن ابعاد تاثير شهيد مصطفي خميني در سازماندهي مبارزات نهضت اسلامي اثر گرفته از عواملي مشخص است که به آن خواهيم پرداخت اما فارغ از هر علتي، غفلت از اين شناخت، موجب زايش حلقهاي مفقوده در تاريخنگاري معاصر است و از سويي مجال را براي برخي که به دنبال سهمخواهي از انقلابند فراهم ميسازد تا با برجستهسازي افراطي نقش خود، حلقات فوق را به تحريف، جبران کنند.
مصطفي، اولين فرزند امام خميني(ره) در 21 آذر 1309ش در قم متولد شد. دوران دبستان را تا پنجم ابتدايي در مدرسه «باقريه» و «سنايي» به تحصيل پرداخت. در 14سالگي به تحصيل دروس ديني مشغول شد. نبوغ او از همان ابتدا مجال ظهور يافت و طي مدت دو سال و چند ماه کتابهاي سيوطي، حاشيه ملاعبدالله، معالمالاصول، شمسيه، مطول و بخشي از لمعه را به پايان رساند. در 21 سالگي در درس خارج آيات عظام بروجردي، سيدمحمد داماد و سيدمحمد حجت کوهکمري حضور يافت و نزديک به سيزده سال فقه و اصول را نزد پدر بزرگوارش آموخت. آيتالله مصطفي خميني تنها 27 سال داشت که از امام خميني، مرجع شيعيان اجازه اجتهاد گرفت. وي در اين مقام باقي نماند و از علما و فيلسوفان مطرح و مدرسان خاص و بنام حوزه شد. از ايشان چندين کتاب ارزشمند بجاي مانده است.
سيدمصطفي پيش از آغاز نهضت اسلامي فعاليتهاي سياسي خود را آغاز کرد. با نواب صفوي آشنا بود و در جلسات فدائيان شرکت ميکرد و با واحدي ارتباط نزديکي داشت. اما اوجگيري مبارزات امام خميني در اوان دهه چهل آغاز خروش مصطفي عليه رژيم بود؛ زيرا علاوه بر مبارزات سال 41، در جريان حماسه مردمي 15 خرداد 42 و نيز واکنش به دستگيري امام بعد از سخنراني تاريخي عليه کاپيتولاسيون، نقش محوري و پويا داشت. رژيم پهلوي پس از چندبار بازداشت و تهديد وقتي ديد وجود مصطفي در ايران به معناي ضرورت تحمل خميني دومي در کشور است او را به امام خميني ملحق کرد؛ البته اين اقدام رژيم زمينهساز خدمات بيبديل ايشان به نهضت خروشان اسلامي مردم ايران شد.
بر همين اساس واکاوي تلاشهاي آيتالله مصطفي خميني در جريان نهضت اسلامي در چه لايهها و ابعادي بر اساس اسناد بازمانده از ساواک، تحليلها و دادههاي کتابخانهاي و تاريخ شفاهي مبارزات ايشان را از زبان کنشگران نهضت اسلامي ميتواند ابعاد جديدي از مبارزات و خط و مشي ايشان را نمايان سازد. بطور قطع نقش آيتالله مصطفي خميني، محدود به بازوي اجرايي صرف نبوده و در چند لايه روبنايي، مياني و راهبردي(به مثابه سازمانبخش نهضت) قابل طبقهبندي است.
*** نقش سيد مصطفي خميني در مبارزات سياسي ***
حيات سياسي آيتالله مصطفي خميني از زواياي مختلفي قابل فصلبندي است که دو منظر سطوح مبارزه و نيز تقسيمبندي تاريخي-مکاني موضوع نوشتار حاضر است. از منظر نخست سه سطح را به دشواري ميتوان تفکيک کرد که در آن، مصطفي خميني به مثابه يک انقلابي پويا، مدير مياني انقلاب و بازوي اجرايي امام خميني و نيز استراتژيست نهضت نقشآفرين است.
منظر دوم، مقاطع آغاز تا 15 خرداد 42، 15 خرداد تا تبعيد به ترکيه و نهايتا مقطع دوازده ساله نجف را شامل ميشود.
1. از محضر نواب تا دستگيري امام
مصطفي خميني سالها قبل از شروع نهضت امام خميني(ره) به جمعيت فدائيان اسلام گرايش داشت. وي درباره اين جمعيت ميگويد: «جمعيتي در ايران معروف بودند به فداييان اسلام؛ رئيس آنها مردي بود به نام نواب صفوي(مجتبي) که واقعا دلير و توانا و از روي احساس، سنگ اسلام را به سينه ميزد و نميتوان او را دور از حقيقت دانست. مرد شماره دو آنها دوست عزيز خودم شهيد عبدالحسين واحدي بود... اينها به دست پسر رضاخان جلب شدند و با سکوت مرگبار علما، آنها را تيرباران کردند، گرچه دوست من عبدالحسين را در جاي ديگر از بين بردند و داغش را بر دل ما گذاشتند.»[1]
پس از وفات آيتالله بروجردي در سال 40 حضرت امام خميني با عتابه خود به محمدرضا و رژيم فصلي نو گشودند و نخستين جرقههاي نهضت اسلامي در مخالفت ايشان با اصلاحات عوام فريبانه پهلوي در سال 41 آغاز شد که به نوعي همين مقطع، آغازگر ورود مصطفي به مبارزات بود. به هر روي با توجه به اينکه تا پيش از خرداد سال 42 نهضت اسلامي درحال شکلگيري اوليه و نامنسجم بود، مقطع نخست مبارزات آيتالله مصطفي خميني از آغاز تا خرداد 42 را ميتوان در قالب حضور ايشان به عنوان سمپات جريانات سياسي انقلابي در مقطع نوجواني و نيز در قالب يک انقلابي پويا در سال 41 و البته در گروههاي محرمانه مبارزاتي کوچک به عنوان مدير[2] بررسي کرد. از جمله فعاليتهاي وي در اين مقطع را از گزارش ساواک ميخوانيم: «تعدادي نوار ضبط صوت که سخنرانيهاي آقاي خميني روي آن ضبط شده با خود به عراق برده و در نجف و کربلا به وسيله بلندگو آن را پخش نموده»[3]
ضمن آنکه نبايد فراموش کرد که قاطبه سالهاي فوق به فعاليتهاي پرمغز علمي و تعالي کمبديل ايشان گذشت و باعث شد ايشان به عنوان يکي از محورهاي قابل اتکا در نهضت اسلامي شناخته شود.
2. از پانزده خرداد 42 تا تبعيد به ترکيه
برخي مقاطع از تاريخ نهضت اسلامي با اسم يک شخص عجين شده است. در اين ميان ميتوان گفت ساعات و روزهاي پس از آن و در نبود پدر، از منظر مديريت ميداني تحولات، همه نگاهها به سمت آيتالله سيد مصطفي خميني بود که نقش يک آغازگر و پس از آن يک استراتژيست تمام عيار مبارزه را ايفا کرد.
در پانزده خرداد و از آنجا که امام در منزل فرزند حضور داشتند، مصطفي زودتر از سايرين از دستگيري امام خميني آگاه شد. تهديد ماموران به شليک به سمت سيد مصطفي و ممانعت پدر، وي را از اقدام عملي بازداشت. وي بلافاصله با فرياد «مردم! خميني را بردند»[4]مردم کوچه و خيابان را مطلع ساخت و پس از ساعاتي موج اين خبر کشور را فرا گرفت.
مردم گروه گروه جمع شدند و پس از ساعتي حاج آقا مصطفي، پيشاپيش مردم قم به طرف صحن مطهر حرکت کردند. ساعت نُه صبح، صحن مطهر مملو از جمعيت شد. شعارهاي مختلفي به گوش ميرسيد. از قبيل «يا مرگ يا خميني!»، «خميني بت شکن آزاد بايد گردد!»، «ما مرجعمان را ميخواهيم»... مردم فرزند امام را احاطه کرده بودند تا اينکه، نيروهاي نظامي از هوا و زمين در خيابانهاي قم به مردم حمله کردند. حاج آقا مصطفي با سخناني همراه با شدت ناراحتي و گريه از مردم سپاسگزاري کرد. [5]
آن روز شايد مهمترين روز حيات فرزند امام بود. ايران يکپارچه قيام و خشم بود و ماموران رژيم دستور تير مستقيم گرفتند و يکي از فجيعترين قتل عامهاي تاريخ معاصر يک رژيم عليه مردم کشور را رقم زده بودند. مصطفاي 33 ساله در چنين اوضاعي سکان کشتي تحولات را در آن درياي خونبار بر عهده گرفت. خطابهها و سخنان محکم اين عالم رباني پس از بازداشت امام خميني حوزه علميه و مردم را بيش از پيش بيدار کرد و نگذاشت خون شهداي آن روز پايمال شود.
سيدمصطفي به يکباره کانون تمام نگاهها بود و ايشان در بالاترين سطح ممکن مديريت کلان و استراتژيک تحولات نهضت نوپا را عهدهدار شد. مردم مبارز دريافتند اين آتش ظلمبرانداز حاج آقا روحاللّه است که از درون حاج آقا مصطفي (ره) زبانه ميکشد، تو گويي که اين خود اوست، چنين داد سخن سر ميدهد»[6]
آيتالله مصطفي خميني همزمان مديريت تلاش براي آزادي امام، مسئوليت محوري زنده و بيدار نگه داشتن شور نهضت از طريق سخنرانيها و جلسات و اعلاميهها و از سويي ارتباط به روحانيون و مراجع را برعهده گرفت و به احسن وجه سازماندهي و در نبود رهبر اصلي نهضت، هدايت کرد.
در گزارشهاي ساواک در اين مقطع مکرراً از نگراني ساواک از فعاليتهاي سيد مصطفي در سطح بالاي اداره تحولات ميخوانيم. جالب آنکه ساواک از تعبير: « ... پسر آيتاللّه خميني که مهم ميباشد، به جاي وي نشسته...»[7] استفاده ميکند. در مرداد همان سال امام به قيطريه منتقل ميشود و رژيم تحت تاثير فشارها (و البته احتمالا بخاطر زير نظر داشتن بيشتر سيد مصطفي) به ايشان اجازه ارتباط مستقيم و مداوم با امام را ميدهد. از آن پس سيد مصطفي بيش از پيش در برقراري و تداوم رابطه امام خميني با مردم و مبارزين، نقش اساسي و مؤثري را ايفا کرد.
وي با تکيه بر هوش، روابط اجتماعي خارقالعاده و نيز نفوذ علمي خود، توانست به عنوان نخ تسبيحي عمل کند که علما و مراجع مختلف با گرايشات گوناگون را با امام همساز نمايد که اين دستاورد نيز از ابعاد مغفول مانده در تاريخنگاري معاصر بوده و جاي مداقه بسيار دارد. اين بعد از ديد ساواک نيز پنهان نمانده است: «طبق اطلاع واصله اخيراً پسر آيتاللّه خميني باافراد متنفذ و مخالف دولت در تماس ميباشد، چون مشارٌاليه ميتواند با پدرش ملاقات نمايد. از اين لحاظ رابط بين پدرش و افراد مخالف دولت است.»[8]
در همان سال امام خميني در پي سخنراني اعتراضآميز عليه کاپيتولاسيون دستگير و بلافاصله به ترکيه تبعيد شد، مصطفي خميني نيز دقيقا همچون پانزده خرداد تلاش کرد مردم را آگاه کرده و سپس به سراغ مراجع و بزرگان حوزه رفت. در گزارش مورخ 1343/8/13 شهرباني آمده است: «چون پس از دستگيري آيتا... خميني، سيد مصطفي فرزند وي به روحانيون مراجعه و مشغول تحريک و صاحبان دکاکين را ترغيب به بستن مينمود، لذا نامبرده ساعت 10/15 دقيقه صبح با کمک مامورين ساواک دستگير و به ساواک قم تحويل داده شد».[9]
محمدرضا پهلوي که طي تطورات سال قبل از آن يکبار ارکان حکومتش را با غرشهاي کوبنده مصطفي لرزان يافته بود و ميدانست با نبود خميني، مصطفاي او نخواهد گذاشت تحولات در سطح استراتژيک نهضت بيسامان بماند، اين بار خطاي گذشته را تکرار نکرد و با برخورد قهري با ايشان، وي را چند ماه در حبس نگه داشت و نهايتا به ترکيه تبعيد کرد.
بنابراين آيتالله مصطفي خميني در مقطع دوم مبارزات خود، به عنوان يک موتور محرک و نيز استراتژيست، تلاش داشت جاي خالي امام را پر کرده و به سازماندهي کلان نهضت و مبارزات عليه رژيم بپردازد. خروش خاص و يکصداي مراجع در اعتراض به دستگيري وي، گواه عمق تاثير ايشان در اين بعد است.
3. تبعيد در ترکيه
13 دي 1343 آخرين روزي بود که سيد مصطفي پاي بر خاک وطن گذارد. مقصد اول سفر بي بازگشت او بورسا بود. در ترکيه وي بيش از هرچيز در خدمت پدر بود. امام خميني «از نظر تغذيه در وضع نامطلوبي قرار داشت. آقا مصطفي توانست تا حدودي اين مشکل را رفع کند».[10]
عدم امکان ارتباط مناسب مبارزان با امام و بالعکس زمينه را براي فعاليت سياسي از سيد مصطفي گرفت. امام و او فرصت را براي فعاليت علمي غنيمت دانستند. حاصل اين بحثهاي علمي کتاب گرانسنگ تحريرالوسيله امام بود. مصطفي خميني ميگويد: « در آن موقع، گاهي سر بحث، قيل و قال ما به حدّي بالا ميگرفت که ساواکيها ميآمدند و ميگفتند: آقا دعوا نکنيد، پدر و پسر که با هم دعوا نميکنند. بعد از آنکه بحث ما تمام ميشد و با هم مينشستيم و چاي ميخورديم، ميگفتند: اين چه دعوايي است که بعد آن با هم مينشينند و چاي ميخورند؟ حاج آقا مصطفي(ره) گاهي به آشپز منزل امام(س) در آنجا، که در ضمن ساواکي هم بود، کمک ميکرد و اگر چيزي بلد نبود، به او ياد ميدهد. ايشان ميگفت: او بايد هر روز وضعيّت ما را گزارش ميکرد، ولي به جاي اينکه او از من اطلاعات بگيرد، من از او اطلاعات ميگرفتم»[11]
مطلب فوق گواه آنست که لحظه به لحظه زندگي آن دو بزرگوار تحتنظر ماموران ساواک بوده و استبعادي ندارد که نويسنده کتاب راز توفان(يادنامه آيتالله مصطفي خميني) در خصوص اين مقطع و از منظر سياسي مينگارد:«دريغا! که از آن روزگار پر رمز و راز نه خاطرهاي در اختيار داريم و نه سندي».[12]
4. از تبعيد به نجف تا شهادت
فراز و فرودهاي کمنظير سالهاي 42 و 43 و هدايت نهضتي که به يکباره و با دستگيري پدر بر عهده او گذاشته شده بود، ايشان را به بلوغ و کمال سياسي رساند. همين امر سنگ بناي مديريت موفقِ ابعادي ژرف از نهضت اسلامي در زير سايه امام خميني، توسط او در نجف شد.
وقتي پدر از آخرين پله هواپيما در بغداد غريب پايين آمد، تنها يار همراهش يک نفر بود؛ سيد مصطفي خميني. اين همراهي نه از سر حادثه که نمادي از وحدت وجود پدر و پسر مبارز بود. محمدرضا پهلوي به زعم خود امام را به نجف فرستاد تا از اين طريق فعاليتهاي امام خميني را محدود کند ولي اين استراتژي شاه موثر واقع نشد و امام خميني اين بار هم در نجف توانست تحولات را مديريت کند.
امام پس از استقرار در نجف لحظهاي در مبارزه عليه رژيم پهلوي مکث نکردند و سيد مصطفي نيز لحظهاي از همراهي با امام ترديد نکرد. بدين ترتيب مرحلهاي تازه و گسترده از نهضت اسلامي آغاز شد و فرزند امام به عنوان نزديکترين شخص به ايشان، دومين شخص در هدايت کلان و در سطح راهبردي نهضت از نجف بود.
*** ابعاد مبارزات آيتالله سيد مصطفي خميني در نجف ***
الف. نزديکترين يار و مشاور امام خميني
از منظر تمام نظريهپردازان انقلاب رهبري، يکي از ارکان سه يا چهارگانه هر انقلاب است. نقش استراتژيک آيتالله مصطفي خميني از دو بعد در اين بخش هويداست. از سويي با نگاهي موسع به کلمه رهبري(که در انقلابات جهان رايج است) ايشان را ميتوان يکي از راهبران نهضت پس از امام دانست. از سويي نزديکي منحصربه فرد وي به رهبر و بنيانگذار نهضت قابل بررسي است که هرچند به عنوان مطيع محض اوامر امام، اما به عنوان مشاوري تاثيرگذار و صاحبنظر براي ايشان بودند.
مرحوم احمد خميني از نزديکي و عشق ميان سيد مصطفي خميني و امام اينگونه ميگويد: «من گاهي ميگفتم که اين محبت از صورت علاقه فرزند و پدري خارج شده است. در تمام سختيها با امام بود و هرگز در مقابل مشکلات امام بيتفاوت نميماند»[13]
ايشان در تمامي صحنهها سايه به سايه امام پشتيبان ايشان بود. علاوه بر مراقبت از سلامت امام، امور اجرايي انقلاب با اختيارات گسترده در اختيار سيد مصطفي خميني بود که اين امر از نگاه گزارشگر ساواک نيز پنهان نمانده است.[14] امام خميني با اعتماد کامل به فرزند خود اختياراتي بسيار گسترده به ايشان داده بودند که قابل مقايسه با فضاي مبارزات قبل از نجف نبود.
ب. پيوند با نيروهاي مبارز در ايران
يکي از محوريترين نقشآفرينيهاي منحصر به فرد شهيد مصطفي خميني، حضور ايشان به عنوان يگانه حلقه ارتباطي با مبارزان ايران بود. طبعا سايرين عمدتا در حلقات ثانويه نقشآفرين بودند. وي به عنوان محرم اسرار امام از سويي و معتمد ايشان، واسطه بين مردم انقلابي و نيز اوتاد نهضت اسلامي در ايران با امام بودند. عمده درخواستها و کسب تکليفها راساً توسط وي رتق و فتق ميشد و مواردي خاص نيازمند ديدار به شخص امام بود. حجتالاسلام برقعي ميگويد: «از طريق حاج آقا مصطفي، کارهاي بيرون از نجف در رابطه با امام هماهنگ ميشد و ايشان با تيزهوشي و تيزبيني خاصي که در مسائل سياسي داشت، حد و حدود ارتباط افراد را با امام تنظيم ميکرد».
مديريت کلان وجوهات دريافتي و هزينهکردها و نيز نقشآفريني ايشان در اقدامات انقلابي درون کشور از جمله طبع و توزيع اعلاميهها و رساندن پيام و انديشههاي امام به بدنه انقلاب اسلامي به احسن وجه توسط ايشان انجام مي پذيرفت که بررسي شواهد آن مجالي نو ميطلبد.
ج. حلقه ارتباط ميان امام و علماي نجف
جايگاه علمي و نوع برخورد و قدرت شخصيتي و درايت سيد مصطفي باعث شد تا او بتواند يکي از سختترين رسالتهاي خود، يعني همراهسازي قلوب مراجع نجف - که به صورت سنتي رويکرد انقلابي را در اولويت خويش نداشتند- با امام را به انجام برساند. ديدارهاي مکرر با مراجع تقليد نجف، توجه به حفظ حرمت ايشان و حضور در درس آنها در حالي که خويش، عالمي مبرّز بود زمينهساز تثيبت جايگاه امام در نجف گشت. آيتالله ناصري ميگويد: «حلقه دوم حرکت انقلاب اسلامي هجرت امام(ره) به نجف و بحث همراهي علماي نجف با انقلاب اسلامي و امام راحل بود، در اين عرصه نقش آقا مصطفي بيبديل بود... او با رفتارش دل مراجع نجف و انقلابيون ايران را متوجه امام(ره) و انقلاب کرد»[15]
مشي ايشان مشي معقول بود که به تعبير حجتالاسلام فردوسي پور، همه مراجع نجف از وي رضايت داشتند.[16]
د. مديريت مبارزان هجرت کرده به عراق
در يک کلام ميتوان گفت حلقه بزرگان انقلاب اسلامي که به عراق هجرت کردند بر گرد حاج آقا مصطفي شکل گرفت. حتي افرادي برجسته چون حجتالاسلام فردوسيپور براي مشورت گرفتن به سراغ ايشان ميرفتند: « از نظر پيشبرد انقلاب هم حاج آقا مصطفي طرف مشورت ما يعني روحانيون مبارز خارج کشور در بسياري از مسائل بود. با ايشان در رابطه با کارها و اقداماتي که ما ميخواستيم مشورت ميشد، و بعد اگر لازم بود با امام مشورت ميکرديم»[17]
حجتالاسلام برقعي ميگويد: «حاج آقا مصطفي مجموعهاي از افراد را که قريب بيست نفر بودند، زير نظر داشت. اين افراد با تمام محيط خارج از نجف از نظر سياسي در ارتباط بودند. شايد در تمام مدتي که حضرت امام در نجف بودند، تعداد انگشتشماري توانستند مستقيماً با خود ايشان تماس بگيرند. حاجآقا مصطفي در منزل تلفن داشت و به اين وسيله، بسياري از کارها را انجام ميداد.»
تعبير «زير نظر داشتن» براي نوع رابطه سيد مصطفي خميني با برجستگان انقلاب حاضر در عراق گواه عمق تاثير راهبري ايشان در جريان مديريت مبارزات است. [18]
يکي از فعاليتهاي سيد مصطفي دادن ماموريت به زبدگان نهضت در امور مختلف بود که از جمله آنها مامور شدن حجتالاسلام دعايي در تهيه و پخش برنامه در راديو بغداد و نيز فرستادن برخي از آنها به ساير کشورها براي کسب آموزشهاي چريکي بود.
ه. مديريت مبارزات در آن سوي مرزهاي ايران و عراق
يکي از برجستهترين نمودهاي مبارزاتي آيتالله مصطفي خميني مديريت نيروهاي مبارز ايراني و حتي غيرايراني در کشورهاي مختلف بود. اين امر از طريق جلسات مختلف با آنان و حتي سفرهاي متعدد ايشان به کشورهاي گوناگون صورت ميگرفت که محور آن حج بود. عمدهترين انگيزه سفرهاي متعدد حاج آقا مصطفي به کشورهاي اسلامي از جمله عربستان سعودي، سوريه و لبنان ارتباط با مبارزين مسلمان و راهنمايي آنها و حتي ترويج انديشه آموزش نظامي و مبارزه مسلحانه بود. گزارشگر ساواک مينويسد: « مصطفي خميني که سرپرستي قسمت اجرايي فعاليتهاي خميني را برعهده دارد، در ضمن، مسئوليت ارتباطات خارج از عراق نيز بر عهده وي است و با سفرهايي که انجام ميدهد بر فعاليتهاي خارج نظارت مينمايد.»[19]
و. پالايش قلب انقلاب از ورود ناخالصيها
يکي از برجستهترين ويژگيهاي شخصيتي و استراتژيک سيد مصطفي خميني قاطعيت در برابر ورود افراد ناخالص و التقاطي به لايههاي دروني نهضت اسلامي و قلب تپنده نهضت يعني بيت امام خميني بود. با مقايسه بيوت برخي بزرگان و آسيبهايي که از اين ناحيه متوجه آنان شد و نيز سرنوشت تلخ نهضتهايي چون مشروطه و ملي شدن صنعت نفت ، مي توان دريافت، که در تارک ويژگيها و خدمات شهيد مصطفي خميني، بينش بسيار عميق، جريانشناسي داهيانه و قاطعيت وي در برابر افراد سودجويي که تنها مرور سالها ذات آنها را هويدا ساخت، قرار دارد.
حاج مصطفي اين ويژگي را از اولين سال مبارزه يعني 1341 و در برابر خط نفوذ ليبرالمآب به يادگار داشت. وي بدون هيچ رودربايستي ورود و خروجها را به بيت مديريت ميکرد و بعضا به اذن امام و بعضا با تصميم خويش سران رژيم و يا مبارزان التقاطي و ناخالص را بيرون ميکرد.
حجتالاسلام برقعي ميگويد: « به برخي افراد اصلاً اجازه ملاقات با امام را نميداد؛ مثلاً، تيمور بختيار زياد سعي کرد که با امام در ارتباط باشد، به وسيله بسياري از افراد پيغام و سلام فرستاد که به نحوي براي حفظ وجهه خود در مخالفت با رژيم با امام ديدار کند، ولي به او اجازه داده نشد».[20]
هرچند وجود امام بزرگترين سد نفوذناپذير در برابر تحريف انقلاب بود اما، در زلال ماندن بيت و اطرافيان امام در مقطع مبارزات نجف، حاج آقا مصطفي خميني تاثيري قاطع داشت. قطبزاده و چندين و چند نفر از مدعيان مبارزه و حتي فرزندان منحرف برخي از بزرگترين مراجعي که نام آنان محفوظ است از عتاب و اخراج و دافعه عليوار آيتالله جوان مصون نماندند و اينگونه قلب انقلاب از نفوذ و آلودگي و التقاط مصون ماند.
پينوشتها:
1.شهيد ثاني از تبار امام خميني، فصلنامه 15 خرداد، ش 4، ص 24
2.به عنوان نمونه ر ک خاطرات حجةالاسلام تقي درچهاي
3.سند شماره 16/11231 ح ساواک، بايگاني مرکز اسناد انقلاب اسلامي
4.روحاني، حميد؛ نهضت امام خميني؛ ج 1، ص 511
5.فردوسي پور، اسماعيل؛ همگام با خورشيد، از ايران تا ايران؛ صص 100 ـ 102
6.مجموعه مقالات کنگره شهيد آيت اللّه مصطفي خميني؛ ص 73
7.سند شماره 8651 ساواک قم، يادنامه آيت الله مصطفي خميني، نشر بنياد تاريخ انقلاب اسلامي، ص 67
8.مرکز اسناد انقلاب اسلامي؛ آرشيو، پرونده آيتاللّه سيد مصطفي خميني؛ شماره بازيابي 391، ص 6؛ اسناد ضميمه، سند شماره 8
9.همان، ص 32
10.راعي، سجاد، آيتالله مصطفي خميني به روايت اسناد، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، ص 40
11.يادها و يادمانها از آيت الله سيد مصطفي خميني(ره)، جلد 1، ص 221.
12.راز توفان، پيشين، ص 26
13.زندگي نامه آيت الله سيد مصطفي خميني، وبسايت سيد حسن خميني
14.پرونده مصطفي خميني، گزارش مورخه 18 اسفند 1352
15.خبرگزاري حوزه، کد خبر:360977
16.کتاب خاطرات حجت الاسلام والمسلمين فردوسي پور، ص 192
17.همان
.18يادها و يادمانها، پيشين، ص 282
19.پرونده مصطفي خميني، پيشين
20.يادها و يادمانها، پيشين
انتهاي پيام/
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۲۱۵۶۶۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مطهری امام
دوازدهم اردیبهشت 1358 ش درحالی که تنها دو_ سه ماهی از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی می گذشت ، یکی از تلخ ترین و خسارت بار ترین حوادث نا گوار برای رهبر انقلاب وآینده نظام جمهوری اسلامی به دست اشقیای از جنس خوارج رقم خورد و «متفکر و فیلسوف و فقیه عالیمقام » حضرت آیت الله مرتضی مطهری (أعلی الله مقامه ) با تیر جهالت و عداوت به شهادت رسید .
مقامی که برای آن عالم ربانی غایت آمال بوده ولی برای رهبر واستاد بزرگ او مصیبتی بسیار سنگین و برای ایران و نظام نوپای آن خسارتی غیر قابل جبران بوده است.
درباره شخصیت ذو ابعاد و جان پاک و افکار و اندیشه متقن و روشنگر استاد شهید بسیار گفته شده و نوشته شده و البته همچنان جامعه و جوانان و همگان نیازمند اندیشه زلال اسلامی او می باشند . اما در این مجال و مقال به نسبت و ارتباط و ارادت و علاقه و اعتماد آن اسلام شناس بزرگ و امام خمینی پرداخته می شود.
استاد شهید سیزدهم بهمن 1298ش متولد شده و در دامن مادر و پدری مؤمن و پاک سرشت و اهل عبادت و خدمت بالید. او در سنین کودکی به مکتب خانه رفت و مراحل اولیه آموزش را آغاز کرد و در حدود سیزده سالگی به حوزه علمیه مشهد عزیمت کرد و حدود دو سال در آن محیط تحصیلات مقدماتی علوم اسلامی را فرا گرفت .
وضعیت حوزه های علمیه در آن دوران گرفتار دیکتاتوری مذهب ستیز رضا خانی بود و سرو سامان مناسبه نداشت و به همین خاطر مرتضای جوان و تشنه ی معارف و حقایق به فریمان برگشتو حدود دو سال با بهره گیری از کتابخانه پدر به تأمل و تفکر واندوختن اطلاعات مذهبی و به ویژه مطالعه تاریخ اسلام اشتغال داشت.
«اغلب کتاب دستش بود و فقط مطالعه می کرد. بعد ها در قم می گفت من هرچه مایه مطالعات تاریخی دارم، مربوط به همان دو سالی است که از مشهد به فریمان برگشتم» (پاره ای از خورشید،صفحه76)
در همان دوران سخت و سیاه که ترکیب دیکتاتوری رضا خان و تحولات سلطه جویانه و زیاده خواهانه جهانی ، جنگ جهانی دوم را رقم زد و ایران به اشتغال متجاوزین در آمد و ملت ایران نمی دانست از فرار شاه ظالم خوشحال باشد و یا از اشغال کشور و قحطی عمومی ناراحت باشد؛ مرتضای جوان در جستجوی دست یابی یا بی گوهری بود که فطرت او بدان سو هدایتش می کرد. یکای از برادران استاد می گوید:« ایشان شش- هفت ماه بعد از فوت مرحوم آیت الله حائری به قم رفت .» (همان، صفحه 76 )
رحلت آیت الله حائری دهم بهمن 1315 بوده و با این حساب آیت الله مطهری در پاییز 1316 به همرا دایی خود مرحوم شیخ علی روانه قم شد و از اینجا بود که عنصر کلیدی اساتید و مربیان بزرگ در شکل دهی به شخصیت این جوان جویای حقیقت و طالب کمال و سعادت به ایفای نقش پرداخت .
سه عنصر والدین - ژنتیک، معلمان و مربیان و محیط که سازنده شخصیت آدمی هستند، برای استاد مطهری به بهترین نحو مهیا گردید و او از پدر و مادری مؤمن و وارسته برخوردار بود که همانها محیطی ایمانی و معنوی برای زندگی این کودک و نوجوان فراهم کردند و به رغم نامناسب بودن محیط عمومی کشور، محیط خانه وخانواده برای مرتضای جویای حقیقت مطلوب و سازنده بود تا اینکه «هجرت» سازنده او به قم رقم خورد و او از پاییز 1316 تا پاییز 1331 به مدت پانزده سال مراحل تحصیل و تهذیب را سپری کرد و از برترین و بهترین الهی مردان در طبقه اساتید کسب فیض کرد. وی گرچه از بزرگانی چون آیت الله حجت و آیت الله محقق داماد هم استفاده علمی کرده است ؛ ولی اثر گذاران اصلی بر شخصیت علمی و معنوی استاد شهید مطهری حضرات آیات: بروجردی، امام خمینی، علامه طباطبایی و میرزا علی آقا شیرازی بوده اند.
آوازه فقاهت آیت الله بروجردی چنان انتشار یافته بود که بعضی از جویندگان فقاهت از حوزه علمیه قم به بروجرد و محضر آن فقیه محقق می رفتند که یکی از آنها استاد مطهری بود که تابستان 1322 از قم به بروجرد رفت و تحصیلات حوزه علمیه قم را به تحصیل در بروجرد بدل کرد، چنانچه پس از هجرت آیت الله بروجردی به قم از سال 1323تا سال 1331 که در قم اقامت داشته در درس های فقه و اصول آن استاد شاگرد پرور شرکت می کرد و از برجستگان محضر آن فقیه بزرگ بوده است .
استاد مطهری گرچه به صورت رسمی از سال 1329تا1331 و تنها فلسفه مشاء - بخشی از الهیات شفاء بوعلی – را در کلاس درس علامه طباطبائی شاگردی کرد و در جلسات مخصوص «اصول فلسفه و روش رئالیسم» حضور می یافت ، ولی از همان زمان تا پایان عمر خود ارتباط علمی با ایشان و بهره گیری از محضرشان داشت شرح و تبیین کتاب اثر گذار اصول فلسفه و روش رئالیسم و نیز بهره گیری از تفسیر عظیم المیزان در بیانات و تألیفات ایشان مشهود است.
آشنائی و ارتباط و ارادت طرفینی او با آیت الله میرزا علی آقا شیرازی هم اتفاق غریبی است . او خود می نویسد :
« تابستان سال 1320 پس از پنج سال که در قم اقامت داشتم، برای فرار از گرمای قم به اصفهان رفتم . تصادف کوچکی مرا با فردی آشنا با «نهج البلاغه» آشنا کرد . او دست مرا گرفت و اندکی وارد «نهج البلاغه» کرد... از آن پس چهرۀ « نهج البلاغه» در نظرم عوض شد ، مورد علاقه ام قرار گرفت و محبوبم شد. گویی کتاب دیگری است غیر آن کتابی که از دوران کودکی آن را می شناختم ... به خود جرئت می دهم و می گویم او به حقیقت « عالم ربانی» بود... او هم فقیه بود و هم حکیم و هم ادیب و هم طبیب .
فقه و فلسفه و ادبیات عربی و فارسی و طب قدیم را کاملاً می شناخت و در برخی متخصص درجه اول به شمار می رفت... او با « نهج البلاغه» می زیست،با «نهج البلاغه» تنفس می کرد، روحش با این کتاب همدم بود، نبضش با این کتاب می زد و قلبش با این می تپید ... راستی مرد حق و حقیقت بود.» (سیری در نهج البلاغه، صفحه12-7).
اما استاد شهید آیت الله مطهری که باید کل دوران تحصیلات بسیار مؤفق و با برکت او را در حوزه علمیه مشهد و قم بیست سال دانست، طولانی ترین مدت شاگردی و نیز تنوّع دروسی که استفاده کرده بود، شاگردی در محضر امام خمینی بوده است. او که از همان مشهد شیفته حکمت الهی و حکمای ربانی شده بود، آغاز آشنایی و ارتباط خود با حضرت امام را چنین روایت کرده است :
«پس از مهاجرت به قم، گمشدۀ خود را در شخصیتی دیگر یافتم . فکر کردم که روح تشنه ام از سرچشمۀ زلال این شخصیت سیراب خواهد .
اگر چه در آغاز مهاجرت به قم، هنوز از مقدمات فارغ نشده بودم و شایستگی ورود به معقولات را نداشتم اما درس اخلاقی که به وسیلۀ شخصیت محبوبم در هر پنج شنبه و جمعه گفته می شد و در حقیقت درس معارف و سیر سلوک بود، نه اخلاق به مفهوم خشک علمی، مرا سرمست می کرد.
بدون هیچ اغراق و مبالغه ای، این درس مرا آنچنان به وجد می آورد که تا دوشنبه و سه شنبۀ هفتۀ بعد، خودم را شدیداً تحت تأثیر آن می یافتم.
بخش مهمی از شخصیت من در آن درس و سپس در درس های دیگری که در طی دوازده سال از اسناد الهی فرا گرفتم، انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و می دانم . راستی که او «روح قدس الهی » بود.» (علل گرایش به ما دیگری،صفحه9-8).
متفکر شهید در طول این دوازده سالی که گفته، درس های اخلاق که توصیفش نمود و حکمت متعالیه و اصول فقه و فقه را از محضر این اسناد الهی تحصیل کرد و علاوه بر تسلط و تخصّص فوق العاده در این رشته های اصلی علوم اسلامی، جان و روح خود را صیقل داده و همانند این اساتید بزرگ و سازنده خود، بی مبالغه از علمای ربانی گردید و با همین سرمایه علم و دانش والا و روح و جان تهذیب شد،مؤفق به آن همه خدمت فکری و تربیتی طی دهها سال وآثار ماندگار او همچنان منشأ روشنگری و هدایت می باشند.
درس اخلاق معروف حضرت امام از سال 1315تا سال1323 به مدت هشت سال در حوزه علمیه قم مجمع مشتاقان کمال بوده و البته معلوم نیست شهید مطهری از چه سالی در آن درس حضور می یافته ولی شاید قید دوازده سال دلالت کند که از حدود سال 1318 یا 1319 این توفیق را داشته که یکی از شاگردان آن درس باشد واما درس دیگری که او از محضر امام خمینی فرا گرفته بود، حکمت متعالیه بوده است . اهل این رشته می دانند که طالبان فلسفه اسلامی در حکمت متعالیه دو کتاب محوری را تحصیل می کنند؛ شرح منظومه ملا هادی سبزواری و اسفار صدر المتألهین.
استاد مطهری آخرین دوره تدریس شرح منظومه امام خمینی را درک کرد و در واقع خلاصه و عصاره حکمت متعالیه را بر محور این کتاب از ایشان که بیش از دو دهه استاد برجسته و شناخته شده حکمت صدرائی و عرفان نظری و عملی بوده، استفاده کرده است .
حضرت امام به موازات درس شرح منظومه و دروس دیگری که داشت، اسفار را نیز برای شاگردان سطح بالاتر تدریس می کرد و آیت الله مطهری و تعدادی از شاگردان درس شرح منظومه پس از اتمام آن کتاب از استاد اجازه گرفته و در درس اسفار شرکت کردند و کتاب نفس اسفار را از محضر او بهره بردند و به گفته هم مباحثه یازده ساله او مرحوم آیت الله منتظری دیگر بخش های اسفار را با توجه به آشنائی و تسلط بر حکمت متعالیه، مباحثه کردند و بدین صورت استاد حکمت صدرائی آنها تنها امام خمینی بوده است.
آنان همچنین در دهه بیست علاوه بر شرکت در درس فقه و اصول آیت الله بروجردی، از استاد فلسفه و اخلاق خود – امام خمینی – در خواست کردند درس اصولی برای آنها داشته باشد و به مدت هفت سال مباحث أمارات و و اصول علمیه دانش اصول را به صورت بسیار تحقیقی فرا گرفتند، درسی که هم استاد و هم شاگردان اصلی، آن را بسیار جدّی گرفته بودند و محصول آن درس هفت ساله به قلم امام دو جلد انوار الهدایه، یک جلد استصحاب و یک جلد تعادل و ترجیح و اجتهاد و تقلید و نیزرساله لا ضرر شده است.
در درس فقه نیز مدت چند ماه مقداری از «کتاب الزکاه» را فرا گرفتند .
دوران دیگر از ارتباط و همراهی این استاد و شاگرد در آغاز نهضت امام خمینی بوده که منجر به دستگیری و زندانی شدن این دست پرورده حضرت امام شده بود،اما مهم تر اینکه این ثمره فاخر اساتید برجسته حوزه علمیه قم در دهه های سی،چهل و پنجاه در تهران و محیط دانشگاه و حلقه های فکری اهل فکر اسلامی، با قلم توانا و بیان رسای خود سخنگوی اسلام قرآن و نهج البلاغه کرده بود و در این عرصه علاوه بر محدودیت ها و مزاحمت های حکومت ضد اسلامی و دیکتاتوری، با «تحجر» و «التفاط» مواجه بود که به مثابه دو لبه یک قیچی آن اسلام شناس بزرگ را مورد آزار و اذیت و مزاحمت قرار می دادند .
عده ای با افکار متحجرانه و قیافه مقدس مآ بانه تحمل دیدن کتاب «مسئله حجاب» و «نظام حقوق زن در اسلام » را نداشتند و حتی به شکوه پیش امام در نجف گفتند آقای مطهری با نوشتن کتاب «مسئله حجاب»موجب بی حجابی زنان شده است و از طرف دیگر اهل التقاط پندارها و یافته های خود را به نام اسلام عرضه می کردند که مقدمه کتاب « علل گرایش به ما دیگری» استاد شهید شکوه از این طیف است.
آیت الله مطهری در اوج غربت پدید آمده از این طیف ها و هجمه های آنان ، در سال 1356 نامه ای تاریخی به استاد و مربی خود می نویسد و در این نامه حتی لب به شکوه می گشاید :
« استاد و مقتدای بزرگوارم ! حوادث ناگوار پی در پی برای اسلام از یک طرف و روشن بینی ها و اقدامات مثبت و منفی به موقع و صحیح آن استاد بزرگواراز طرف دیگر، موجب شده که روز به روز جدّی تر و با خلوص و صمیمیت بیشتر آرزو کنم از خداوند متعال مسألت نمایم که وجود مبارک آن رهبر عظیم الشأن را برای همه مسلمانان مستدام بدارد... خدا را گواه می گیرم که کمتر اتفاق می افتد که در حال یا مقام و موقف دعایی این وظیفه را فراموش کنم و امیدوارم که مشمول دعوات خیریه شما بوده باشیم .»(سیری در زندگانی استاد مطهری، ص219).
استاد شهید در این نامه از جریان های : مارکسیستی ، مجاهدین، مخالفین روحانیت جریان شریعتی نام برده و به معرفی آنها پرداخته و به رهبر خود می گوید:
« گروه های چهار گانه فوق با من به حساب اینکه تا اندازه ای اهل فکر ونظر وبیان و قلم هستم به شدت مبارزه می کنند؛ شایعه برایم می سازند، جعل و افترا می بندند به طوری که خود را مصداق آن شعر فارسی می بینم که محقق اعظم خواجه نصیرالدین طوسی در آخر شرح اشارات به عنوان زبان حال خود آورده است :
به گردا گرد خود چندان که بینم بلا انگشتری ومن نگینم
ولی به لطف و عنایت پروردگار و توجهات اولیاء دین هراسی به خود راه نخواهم داد.این مقدار بثّ شکوی را جز به مثل حضر تعالی که استاد عالیقدرم و به جای پدرم هستید نمی کنم. من الان مرکز ثقل حملات این گروه ها هستم ... بار دیگر تکرار می کنم من جداً از خداوند متعال طول عمر برای شما می خواهم و فوق العاده نگرانم که اگر خدای ناخواسته پای حضرت عالی که تنها شخصیتی هستید که همه این گروه ها از او حساب می برند از میان برود اوضاع فوق العاده ناراحت کننده خواهد بود .»
به موازات افزایش دیکتاتوری رژیم پهلوی و وابسته تر شدنش به آمریکای سلطه گر، آگاهی های ملت ایران با رهبری امام خمینی ارتقاء یافت و موج انقلاب اسلامی آغاز گردید و توطئه شاه و صدام، حضرت امام را وادار به هجرتی سرنوشت ساز نمود و همان چهار ماه سرنوشت ساز اقامت ایشان در پاریس به مثابه شب قدر مبارزات ملت ایران، به پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم دیکتاتوری و تأسیس نظام مردمی – اسلامی جمهوری اسلامی منجر شد. در مدت اقامت رهبر مبارزات در پاریس استاد مطهری جزء اولین شخصیت هایی بود که به دیدار و زیارت امام شتافت و او خود می گوید :
«من که قریب به دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ تحصیل کرده ام باز وقتی که در سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رفتم، چیزهایی از روحیه او درک کردم که نه فقط بر حیرت من، بلکه بر ایمانم نیز اضافه شد.» (پیرامون انقلاب اسلامی، صفحه 21)
در همین دوران استاد شهید با بیان رسا و تبیین های گویای خود به مثابه سخنگو و ترجمان فکر و اندیشه امام خمینی عمل می کرد و در تلاش شبانه روزی در کنار دوستان و همرزمان دیگر خود مانند شهیدان بهشتی و با هنر و مرحومان هاشمی رفسنجانی و مولوی اردبیلی در کنار چند تن از رجال مذهبی – سیاسی غیر روحانی هسته اولیه شورای انقلاب را طبق نظر و مأموریت امام خمینی شکل دادند و تظاهرات های عظیم میلیون ها تن از ملت را هدایت و مدیریت کردند و به خصوص او اندیشه پیشنهادی امام خمینی درباره نظام جایگزین نظام سلطنتی؛ یعنی «جمهوری اسلامی» را تشریح می کرد، به اینکه این نظام سیاسی جایگزین به معنای مدیریت و گزینش مدیران نظام جدید با رأی و نظر و انتخاب واقعی و نه نمایشی ملت ایران خواهد بود و در چنان نظامی احکام و موازین اسلام به مثابه « مواد» این «صورت» خواهد بود تا از ترکیب این دو به تباهی ها و عقب ماندگی ها و وابستگی ها خاتمه داده شود چرا که تحلیل عمیق خودشان از تحولات دوران معاصر ایران چنین بوده است :
« ملت ایران در طول تاریخ خود، به استثنای فترتهای کوچک و محدود، در زیر چکمه استبداد به سر برده و از این رو با اینکه به اعتراف اهل بصیرت یکی از باهوش ترین و با استعداد ترین ملل جهان است نتوانسته است در عرصه بین المللی استعداد های خود را بروز دهد .
در هفتاد و اندی سال پیش که از استبداد به ستوه آمده بود به رهبری روحانیونی آگاه و مجاهد و پایمردی مجاهدینی مسلمان کوشش کرد رژیم آزادی و دموکراسی را در ایران برقرار سازد، ولی این دولت مستعجل نپایید و کودتای 1299که با کودتای 1332 تأکید شد بساط آزادی و دموکراسی را برچید و حکومت فردی و استبدادی را بار دیگر برقرار کرد.» ( نامه ها و ناگفته ها، صفحه 199 )
به اعتقاد استاد متفکر، « اگر آزادی و دموکراسی محفوظ می ماند ملت ایران امروز در ردیف مترقی ترین کشور های جهان بود، در صورتی که پس از سه ربع قرن هنوز از نظر فقر و بی سوادی و فرهنگ و تمدن در ردیف عقب مانده ترین کشور های جهان است .
اختناق سیاسی و اجتماعی و محرومیت از آزادی و مشارکت در تعیین سرنوشت خود یکی از موجبات خشم و نفرت این مرد است.» (همان)
البته هدفی که آن استوانه و رکن فکری انقلاب اسلامی برای مبارزات در نظر داشت و جامعه ای را که انتظاری می کشید چنین بوده است :
« برچیده شدن حکومت استبدادی و برقراری نظام دموکراسی بر طبق موازین اسلامی و رسیدن به آزادی که شرط اصلی رشد و تکامل انسانی و اجتماعی است، اعم از آزادی بیان، آزادی قلم، آزادی اجتماعات همراه با امنیت وواقعی قضایی و اجتماعی و بدون دخالت و مزاحمت های رنگارنگ دستگاه های انتظامی .» (همان،صفحه 202).
در نگاه استاد شهید بُعد اسلامی جمهوری « با الهام از روحانیون طراز اول آشنا به مقتضیات زمان» قابل اجرا می باشد. دو وصف « طراز اول » و «آشنابه مقتضیات زمان» بسیار جای تأمل و تفکر دارد و باید دید آیا در این زمینه طبق این معیار ها عمل شده و یا عمل می شود و برترین عالمان دینی و آگاه ترین آنها به زمان و اقتضائات و نیاز های زمان و زمانه نقش دارند و یا تنزل سطح، تنها به مؤید ها میدان داده می شود ؟!
استاد شهید از حیث اقتصادی جامعه ساخته شده در جمهوری اسلامی را چنین جامعه ای می داند : « اجرای برنامه اقتصادی نوین بر اساس مبارزه صادقانه با فواصل طبقاتی و بالا ترین سطح تولیدات کشاورزی و صنعتی کردن کشور با برنامه صحیح و جلوگیری از اسراف وتبذیر بودجه عمومی به عناوین مختلف.»(همان،صفحه203 )
باید پس از گذشت چهار دهه از عمر نظام جمهوری اسلامی صادقانه ومنصفانه به کارنامه اقتصادی آن با چنین هدفی که ترسیم شده بود نمره داد که چه وضعیتی داریم و معاش ملت چه جایگاهی دارد؟!
استاد شهید در پایان این مکتوب خود که در سال 1357 نوشته بود تصریح می کند که :« بار دیگر تأکید می کنم که اجرای همه این خواسته ها فرع بر این است که اولین خواسته اجرا شود [ یعنی برچیده شدن حکومت استبدادی و بر قراری نظام دموکراسی بر طبق موازین اسلامی و رسیدن به آزادی که شرط اصلی تکامل انسانی و اجتماعی است] بدون آن هیچ چیز دیگر عملی نیست و اگر عملی شود مانند همیشه جز صورت سازی و اغفال نخواهد بود.» (همان)
این مطهری بود که داغ شهادت او امام خمینی را داغدار و گریان کرد و آن مربی بزرگ و مقتدای او آن گونه از او سخن گفته که برای هیچ یک از بزرگان بزرگوار دیگر نگفته است :
« ضایعه أسف انگیز شهید بزرگوار و متفکر و فیلسوف و فقیه عالیمقام مرحوم آقای حاج شیخ مرتضی مطهری قدس سره را تسلیت و تبریک عرض می کنم ؛ تسلیت در شهادت شخصیتی که عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف کرد و با کج روی ها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد؛ تسلیت در شهادت مردی که در اسلام شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود. من فرزند بسیار عزیزی را از دست داده ام و در سوگ او نشستم که از شخصیت هایی بود که حاصل عمرم محسوب می شد . در اسلام عزیز به شهادت این فرزند برومند و عالم جاودان ثلمه ای وارد شد که هیچ چیز جایگزین آن نیست .» (صحیفه امام، ج،ص؟ )
حضرت امام مطهری عزیز خود را چنین وصف می کند :
« مطهری که در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود.»
و او از شخصیت هایی می داند که با فداکاری « در زندگی و پس از آن با جلوه خود نور افشا نمی کرده و می کنند.» و « با شعاع فروزان خود مردگان را حیات می بخشند و به ظلمت ها نور می افشانند.» چنین بود که امام او را «فرزند عزیز» و « پاره تن» خود می نامد و در اولین سالگرد شهادت او پیام می دهد، کاری که برای دیگر شهیدان و الاقدر تکرار نشد و نوشت :
« مطهری فرزندی عزیز برای من و پشتوانه ای محکم برای حوزه های دینی و علمی و خدمتگزاری سودمند برای ملت و کشور بود .... من به دانشجویان و طبقه روشنفکران متعهد توصیه می کنم که کتاب های این استاد عزیز را نگذارند با دسیسه های غیر اسلامی فراموش شود.»(صحیفه امام ،ج،ص )؟
امام خمینی این متفکر بزرگ را « اسلام شناس عظیم الشأن » می نامد و همینجا است که باید از حوزه های علمیه و حکومت جمهوری اسلامی می پرسید که با تفکر و اندیشه والا و روشنگر این « اسلام شناس عظیم الشأن » در حوزه ها و ارکان حکومت چگونه برخوردی شده و می شود ؟!
آیا در این چهار دهه حوزه های علمیه سعی کردند محصولات آنها اسلام شناسانی از سنخ و جنس مطهری باشند یا وضعیت به گونه ای دیگر رقم خورده وپیش می رود ؟!
آیا در ارکان حکومت و بخش های مختلف تقنینی و اجرائی و قضائی و در دانشگاه ها و مراکز علمی و پژوهش نظام جمهوری اسلامی دغدغه ها و اهدافی که آن مغز متفکر ترسیم کرده بود پیگیری می شود و یا اینکه افکار دیگری از سر غفلت و یا با اهدافی خاص جایگزین شده است؟!
آنچه در این مختصر آمده ترسیمی شتاب زده از شخصیتی بزرگ و اسلام شناسی عظیم الشأن بوده که اسلام را در مکتب اهل بیت با دو ویژگی و فصل مقوّم « عقلانیت » و « عدالت » شناخته بود و به همان صورت معرفی می کرد و تفکر شیعی در اندیشه استاد شهید مطهری حول دو عنصر « عقل » و «عدل» می چرخید و اینجاست که باید وضعیت و کارنامه نظام جمهوری اسلامی را با این دو معیار سنجید و آسیب شناسی کرد و انحرافات و اشتباهات را اصلاح کرد و تمام سعی و تلاش معطوف به این باشد که این ثمره مجاهدات و وعده های امام خمینی و بزرگانی چون استاد شهید مطهری واقعاً مایه افتخار و الگو قرار گرفتن باشد و مبادا که عبرت آیندگان گردیم.