نگاهی به سریالهای شاخص خانواده محور
تاریخ انتشار: ۲۴ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۶۴۰۰۱۲
نشانهها برای اثبات جایگاه رفیعش بیشمار است؛ در همه ادیان، در هر مسلک و مرامی حتی. در دین حنیف که محبوبترین بنا نزد خداوند تعریف شده است و به نقل از پیامبر خاتمش آمده که فرمود: «بنیان خانواده، بهترین بنیان در روی زمین است» و حدیث و روایت پرتعداد از معصومین تا تاکید موکد باشد بر عزیزی و دردانگی این محفل حیاتبخش.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش شریان نیوز، خانواده، مامن است برای اعضایش و یک مدرسه انسانسازی برای جامعه. اصولا و بیاغراق، سعادت و سلامت اجتماع بشری در یک حجم وسیع، از همین محافل کوچک شکل میگیرد. همه آنچه گفته شد در باب اهمیت خانواده ـ بسان قطرهای از دریا البته ـ تلویزیون را به عنوان یک رسانه مرجع و فراگیر ملزم میسازد که هرچه بیشتر در تولیدات خود و بخصوص آثار نمایشی به این نهاد مقدس توجه داشته باشد. سریالهای تلویزیونی میتوانند بستری جذاب باشند برای به تصویر کشیدن یک خانواده موفق، صمیمی و صدالبته واقعی و به دور از هر اغراق ایرانی. در زیر نگاهی داشتهایم به نمونههایی موفق از این آثار.
پدرسالار/همه یا هیچ
اسدالله خان اگر به تعبیر مولود، خواهرزنش، قزاق هم که باشد اما خانوادهدوست است، بشدت. کهنهسوار روزگار همه چیز را با هم میخواهد، همه فرزندانش را، تمام و کمال. اراده کرده که پسرانش را زیر بال و پر بگیرد و سایه بالای سرشان باشد. عروس کوچکش، آذر، اما ساز دیگری را کوک میکند؛ استقلال، سازی ناکوک. او ناصر را میخواهد اما بدون اسدالله خان که قضا را ببین، عمویش هم هست. جنگ عمو و برادرزاده، جدال پیر موی سفیدکرده با دختر جوان تازه از راه رسیده، نبرد بزرگ خانواده با نور چشمیاش؛ مخلص کلام، صفآرایی سنت و مدرنیته. دوئلی که برندهای ندارد. کانون گرم خانواده اسدالله خان از هم میپاشد، آذر به نوعی حرف دل دیگر عروسها و دامادهای دیگر را زده است بدون پرده. عروس و داماد بزرگ خانواده هم آتش بیار معرکه میشوند. همه میروند؛ جمال، ناصر... همه. اسدالله خان میماند و مونس و همدم دیرینهاش، ملوک. پیرمرد از فراق پارههای تنش سکته میکند و تا پای مرگ میرود. فرزندانی که وجدان درد گرفتهاند، خجول و سرافکنده رجعت میکنند به خانه پدری.
پایان داستان اما برگ برنده «پدرسالار» میشود؛ فارغ از کلیشهها و انتظارات. اسدالله خان میپذیرد که دوره و زمانه عوض شده و باید طرحی نو در اندازد. خانواده دوباره گرد او جمع میشوند، با استقلال بازیافته البته.
پایتخت/ این معمولیهای جذاب
خانواده سریال «پایتخت» بشدت معمولی، ایرانی، آشنا و ملموس هستند. شبیه بیش و کم همه خانوادههای ایرانی. نقی معمولی دروغ زیاد میگوید، لاف به وفور میزند، گهگاهی از موقعیت همسرش در شورای شهر سوءاستفاده هم میکند اما خانوادهاش را بشدت دوست دارد؛ هما و سارا و نیکا و البته پدرش، پنجعلی را. او برای آسایش و راحتی خانواده از هیچ کاری ابا ندارد، حتی از کارگری و گچکاری. خانواده، آخرین پناهگاه نقی است در مناسبات دشوار و گاهی ناجوانمردانه زندگی. هیچ مصیبت و مرارتی نمیتواند ارتباطات محکم این خانواده معمولی را سست کند. نقی و همای در نهایت بهترین دوستان هم هستند و چیزی برای پنهان کردن از هم ندارند. همین صمیمیت و عشق ابدی است که در پایان کار، رستگارشان میکند.
دودکش/ تفوق مشقات ثلاثه
فیروز مشتاق، صاحب قالیشویی مشتاق یک تنه بار زندگی را به دوش میکشد؛ در وهله اول باید زن و دو بچهاش را نان دهد، در مرتبه دوم بهروز برادر کوچک و سر به هوایش را ضبط و ربط کند و در مرحله سوم، هوای تنها خواهرش و شوهر بلندپرواز و بیمسئولیتش، نصرت را هم داشته باشد. مشقات ثلاثه.
فیروز شاکی میشود، گهگاهی از کوره درمیرود راه به راه، صدایش را در گلو میاندازد از سر استیصال و به قول خودش در آمپاس قرار میگیرد، در نهایت اما مرد خانواده است و از هیچ کوشش و تلاشی فرو نمیگذارد و ان قلت نمیآورد.
در طول روز با نصرت کلکل دارد، به بهروز سرکوفت میزند، با زنش جر و بحث میکند، از دست روزگار مینالد، از سختیها به تنگ میآید؛ در موسم شب اما با آنها میگوید و میخندد در قالب نهادی مقدس به نام خانواده. به تعبیر بهتر، شب که دور هم گرد میآیند میشوند یک واحد، یک جمع دوستانه، یک محفل عاشقانه، یک کانون همدل؛ یک خانواده. اتفاقا آنچه فیروز «دودکش» را فائق میکند بر مصائب، چیره میسازد بر بلایا، تفوق میدهد بر تنگناها، همین انرژی مثبت برآمده از خانواده است. هر چه هست در پایان کار، فیروز و خانوادهاش عاقبت بخیر میشوند، برآمده از صمیمیت و یکرنگیای که در میانشان برقرار است.
زیر تیغ/ طاهره... طاهره
محمود (با بازی خیرهکننده پرویز پرستویی) بر اثر یک اتفاق و سوءتفاهم، عنان اختیار را از کف میدهد و جان یار غار دیرینهاش را میگیرد. یک لحظه عصبانیت، کانون دو خانواده را از هم فرو میریزد. محمود درگیر و دار عذاب وجدان، خود را معرفی میکند و میشود قاتل و میرود «زیر تیغ». خانواده مقتول که تا دیروز او را تسکیندهنده و مامن خود میدیدند، امروز اولیای دم شدهاند و خواهان مجازات؛ قصاص. طاهره، همسر محمود حالا بیپناهترین موجود روی زمین است و در معرض انواع و اقسام شماتتها، سرزنشها، سرکوفتها و تهدیدها. او نه تنها مرد زندگیاش را بر سر دار میبیند که زندگی دختر بزرگش هم به فنا رفته است.اکسیر عشق اما حکم دیگری داده است؛ طاهره با چنگ و دندان میکوشد تا مردش، دخترش و خانوادهاش را از نابودی برهاند. خانواده برای او آنقدر مقدس است که برای حفظش به هر دری بزند و به هر ریسمانی بیاویزد. تمام کائنات به مدد او میآیند تا خانوادهاش را حفظ کند. رضا، پسر بزرگ مقتول که قرار بوده داماد خانواده هم باشد، بعد از کش و قوسهای فراوان کوتاه میآید و محمود را میبخشد تا پدر دیگری را از کف ندهد. طاهره در مسیر حفظ زندگی و خانوادهاش بر مشکلات چیره میشود و به تعبیر عاشقانه، زندگی میچربد بر مرگ، هستی بر عدم، بقا بر فنا.
روزهای بد بدر/ سرخوشان عارف
یک خانواده خوشحال، خیلی خوشحال، سرخوش. اردشیر سرایدار یک مدرسه است که حکم بازنشستگیاش آمده و باید خانه کوچکی را که در اختیارش گذاشتهاند، تخلیه کند. پسربزرگش پرویز که سالها روی یک دختر اسم گذاشته، اتفاقا قرار بوده که برای عروسیاش، حیاط مدرسه را چراغانی کند به نیابت از تالار و عروسش را به خانه ببرد. ابلاغ توامان حکم بازنشستگی و تخلیه مدرسه، همه نقشههای خانواده را بهم میریزد و در معذوریتشان میگذارد، سخت. نقل مکان و اسبابکشی سرایدار جدید به مدرسه میشود قوز بالا قوز.
واکنش اردشیر و خانوادهاش به نامرادیهای روزگار اما فقط لبخند است و صبوری. به هر میزان که در طول روز چالش دارند و دردسر، به همان مقدار و چه بسا بیشتر شب میگویند و میخندند و سر به سر هم میگذارند. زندگی را جدی نمیگیرند و دم را خوش میدارند. خانواده برای آنها حکم حاشیه امنی را دارد که میتوان در اتمسفر روحانگیزش، از دنیا و مصائبش فارغ شد و زندگی کرد. اردشیر و خانوادهاش در ورای سرخوشی ظاهرانه، به نوعی عرفان رسیدهاند. آنها آنقدر به مشکلات لبخند میزنند، نادیده میگیرند، زیر سبیلی رد میکنند تا «روزهای بد بدر» شود و زندگی به رویشان بخندد، که میخندد. دوران عسرت به پایان میرسد و صبح دولت این خانواده سرخوش هم میدمد.
پردهنشین/؛ میگذرم...
حاج آقا شهیدی (با بازی ماندگار فرهاد آییش) روحانی معتمد شهر است و مریدان پرشماری دارد. پسربزرگش را تقدیم وطن کرده و پسر کوچکش، محمدحسین که به کسوت روحانیت درنیامده، سودای تجارت داشته و به آپارتمان سازی روی آورده است. دسیسههای آقا داوود و مرادی اما گره در کار او میاندازد؛ گره در گره، کور و سیل طلبکارها جلوی خانه حاج آقا شهیدی صف میبندند. پیرمرد اما از در موعظه وارد نمیشود، باب نصیحت را هم میبندد؛ در عوض، تنها داشته مادیاش در زندگی، خانهاش را برای فروش میگذارد تا در وهله اول، بخشی از ضرر و زیان طلبکارها را جبران کند و حق الناس را دریابد و در مرتبه دوم، تنها فرزندش را از گرفتاری برهاند و در نگاهی جامعتر، خانوادهاش را حفظ کند. او «پردهنشین» میشود. حاج آقا شهیدی، روحانی معتمد و رئیس حوزه علمیه شهر به روستا کوچ میکند و برای گذران زندگی چوپان میشود؛ ایثار برای حفظ و صیانت از نهاد خانواده.
مثل هیچکس/ آه مادر کجایی
مادر شمع است و فرزندان پروانهوار در اطرافش به طواف. حساب داداشی اما جداست. او «مثل هیچکس» نیست؛ پسر بزرگ خانواده که خود را وقف خواهران و برادرانش کرده و مادر را میپرستد عاشقانه. داداشی (با بازی حسین یاری) شاید یک شخصیت تیپیکال و حتی کلیشهای به نظر آید اما آنقدر کاریزما دارد که به دل مخاطب بنشیند و دلزدهاش نکند. داداشی پس از پدر، بزرگ خانه است؛ او کسب و کار پدری را توسعه و رونق بخشیده، خواهرانش را سامان داده و به خانه بخت فرستاده و برادران و دامادهایش را زیر پر و بال گرفته و از همه مهمتر، یگانه مونس و همدم مادر است. همه چیز خوب است، خانواده دور هم جمع هستند، صفا هست، صمیمیت هم؛ اما در همیشه روی یک پاشنه نمیچرخد. زندگی روی دیگرش را هم نشان میدهد؛ حس استقلالخواهی با حسادت درمیآمیزد، پلشتی و خباثت خناسان چاشنیاش میشود، رنگ و لعاب عناد به خود میگیرد و آتشی میشود بر خرمن خانواده. برادر مقابل برادر میایستد و خواهر عارض میشود به دستگاه قضا برای دادخواهی. حرمتها میشکند، آبروها به باد فنا سپرده میشود، محبتها رو به زوال میرود و بنیان خانوده سست میشود بسان لانه عنکبوت.
در نهایت همه مناسبات به نازکی مو میرسد، اما پاره نمیشود. داشتهها و سرمایههای برآمده از روابط گرم و عواطف چند لایه، خانواده را از لبه پرتگاه سقوط به سر منزل آرامش رهنمون میشود. خواهران و برادران نسیانزده به خود میآیند؛ ورق برمیگردد، وجدانها بیدار میشود، چشمها باز، فوران ندامت، موج پشیمانی. همه طالب بازگشت هستند و برمیگردند؛ رجعتی که بدون هزینه هم نیست البته. دیگر مادری در میانشان نیست.
همسران/شیطنتهای خانوادگی
کمال دامدار است و عاشق گاوهایش. برای این نشخوارکنندگان چهارپا شعر هم میگوید. علی اما گرافیست است و یک شرکت تبلیغاتی دارد. مهین و مریم هم هر دو خانهدار هستند و روز را با هم شب میکنند. دو خانواده متعلق به طبقه متوسط جامعه؛ خانوادههایی که از بچه در آنها خبری نیست. کمال و علی گاهی فیلشان یاد هندوستان دوران تجرد میکند. دوست دارند ساعتی برای خودشان باشند تا با دوستان قرار، مدار کنند و به ماهیگیری بروند. برای وصال به مراد، آسمان و ریسمان میبافند و راست و دروغ سر هم میکنند، به وفور. مهین و مریم میبینند این شیطنت شوهران خود را و درصدد تلافی برمیآیند. این کنشها و واکنشها در نهایت به یک چیز ختم میشود؛ خانواده. کمال و علی چه زود دلتنگ «همسران» خود میشوند و بیتاب خانه. همه لج و لج بازیها، کل کلها، تیشه دادن و اره گرفتنها، بگیر و ببندها تحتالشعاع محفل گرم و مقدس خانواده قرار میگیرد و رنگ میبازد. کمال و علی، مهین و مریم خیلی زود میشوند همان زوجهای عاشقی
که بودند.
خانه به دوش/ مادرت بمیره ماشاءالله
آقا ماشاءالله (با بازی خاطره انگیز حمید لولایی) گرفتار است، دخل و خرجش بههم نمیخواند، به نوعی شرمنده زن و بچه. به هر دری که میزند راهها همه به بن بست ختم میشود. باجناقش اصلان هم در کارش موش میدواند و سنگ بر سر راهش میاندازد. همه سرمایهاش را بابت سفر ساختگی به خارج و یک کار نان و آبدار از کف میدهد و «خانه به دوش» میشود.
ناهیدخانم، همسرش اما با وجود همه غرولندهای ممتد و مستمر، دلباخته آقاماشاءالله است و برایش دلمیسوزاند (دیالوگ معروفش: مادرت بمیره ماشاءالله) و نمیتواند مردش را در عسرت و تنگنا ببیند. علی، تنها پسرش که گهگاه پدر را شماتت میکند، در گرفتاریها مشفقانه به یاری او میآید. یک خانواده شبیه بیش و کم همه خانوادههای ایرانی با رگههایی از طنز غلو شده البته. خانواده آقا ماشاءالله با همه چالشها و گلایههایی که در میان اعضایش برقرار است، آنقدر ریشه و اصالت دارد که در برابر مشکلات تاب بیاورد و رشته کار از دستش در نرود. درست در لحظهای که همه چیز تاریک به نظر میرسد، روزنه امید و افق روشنی پدیدار میشود. آقا ماشاءالله به شکل صوری از سفر نرفتهاش بازمیگردد با کوله باری از تجربه. او حالا یک کفاش تمام عیار است. خانواده دوباره دور هم جمع میشوند. دیگر حسرتی هم به دل کسی نمانده که عیان شده است پلشتیهای اصلان و واقعیتهای زندگی مجللی که فراهم آورده بود. آقاماشاءالله و اهل و عیالش میشوند همان که بودند؛ صمیمی، مالامال از صفا و یکرنگی، همان بگومگوها و کلکلهای به مطایبه پهلوزده.
منبع:جام جم
منبع: شریان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت shariyan.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «شریان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۶۴۰۰۱۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
10 سریال گانگستری تماشایی که بر اساس داستان واقعی ساخته شدند(+عکس)
در دنیای واقعی، گانگسترها نفرتانگیز هستند. آنها باعث درد و رنج مردم بیگناه میشوند، بنابراین سقوط آنها همیشه دلیلی برای جشن گرفتن است. البته این را نمیتوان در مورد گنگسترهای فیلمها و سریالها گفت.
روی پرده، این شخصیتها تحسین برانگیز هستند، زیرا کارگردانان، از اعمال آنها تجلیل کرده و آنها را شجاع و عاقل جلوه میدهند. در سریالها، بینندگان زمان بیشتری را با آنها میگذرانند، سبک زندگی آنها را تحسین کرده و از حرکاتشان شگفتزده میشوند. در این مقاله به معرفی ده سریال گانگستری بر اساس داستان واقعی میپردازیم. با ما همراه باشید.
به گزارش مایکت، هنگام روایت داستانهای گنگسترهای واقعی، نویسندگان باید مراقب باشند، تا از اتهامات نادرست تاریخی جلوگیری کنند. خوشبختانه، چند نمایش در سالهای اخیر به دقت حقایق را مورد بررسی قرار دادهاند و منجر به خلق آثاری شدهاند، که به همان اندازه که سرگرمکنندهاند، آموزنده هم هستند.
این سریالها، فقط جنایت را روایت نمیکنند. آنها به همه یادآوری میکنند، که یک زندگی جنایتآمیز جواب میدهد، اما برای همیشه باقی نمیماند. در پایان، همه امپراتوریها سقوط میکنند.
10. امپراتوری بوردواک (Boardwalk Empire)«امپراتوری بوردواک» (Boardwalk Empire)، که توسط مارتین اسکورسیزی و ترنس وینتر ساخته شده، زندگی سیاستمدار و رئیس اوباش سایه، انوک لوئیس “ناکی” جانسون را پوشش میدهد. در اوایل دهه 1920، ناکی به تاثیرگذارترین فرد در آتلانتیک سیتی تبدیل شد، زیرا کارفرمایان جنایت، اغلب برای حمایتهای قانونی به او تکیه میکردند.
روایت نمایش، ساده است. از ناکی، به عنوان ستون فقرات استفاده می کند، در حالی که مکرراً چهرههای مافیایی آن دوران، مانند چارلز “لاکی” لوسیانو، آل کاپون و آرنولد روتشتاین را، نشان میدهد.
در پدرخوانده: قسمت سوم، لوچسی به وینسنت می گوید: “دارایی یک تفنگ است. سیاست این است که بداند چه زمانی باید ماشه را بکشد.” سخنان او درست است، زیرا سیاست یکی از مهمترین چرخدندههای جنایات سازمان یافته است.
در حالی که اکثر فیلمها و سریالهای گانگستری تمایل دارند، سیاستمداران را به نقشهای کوتاه تنزل دهند، این سریال گانگستری واقعی، توضیح میدهد که چگونه این افراد پس از چرب کردن کف دستهایشان، دنیای زیرزمینی شهرهای مربوطه خود را شکل میدهند.
به طور کلی، درام HBO به اندازهای است که هم طرفداران ژانر جنایی و هم دوستداران تاریخ را راضی نگه دارد. همه چیز در مورد زندگی ناکی، از نحوه کنترل کیف پول ایالت، تا وضعیت او به عنوان یک پادشاهساز و عضو افتخاری اوباش، مستند است. خشونت نیز در اولویت قرار دارد، به طوری که حتی برخی جزئیات جزئی، نیز تغییر می کنند. به عنوان مثال، ناکی واقعی، به دلایل طبیعی مرد، اما در اینجا، او به قتل میرسد.
9. پدرخوانده هارلم (Godfather of Harlem)«پدرخوانده هارلم» (Godfather of Harlem)، داستان رئیس اوباش بدنام هارلم، السورث باپی جانسون را، روایت میکند که قبل از ظهور فرانک لوکاس، بسیاری از دنیای زیرزمینی نیویورک را کنترل میکرد. دان سیاهپوست را بیشتر به خاطر دوستی با مالکوم ایکس، رهبر جنبش حقوق مدنی و دشمنیاش با پنج خانواده مافیایی نیویورک به یاد میآوریم.
یک فیلم زندگینامه گانگستری استاندارد، احتمالا درگیریها و پیروزیهای مربوط به کار را در اولویت قرار میدهد. بنابراین جای تعجب نیست که فیلم باپی جانسون، در سال 1997، با بازی لارنس فیشبرن، فقط به دشمنی او با خانوادههای جنایتکار لوچس، گامبینو، کلمبو و بونانو پرداخت. با اینحال، پدرخوانده هارلم، به همه یادآوری میکند که با وجود اینکه بامپی اغلب این قانون را زیر پا میگذاشت، این تنها نیمی از داستان است.
باپی واقعی، تمام روزهایش را درگیر تیراندازی و دنیای جنایت، نکرد. او نقش مهمی در مبارزه با نژادپرستی داشت و حتی زمانی که جان این فعال در خطر بود، به مالکوم ایکس پیشنهاد داد که خدمات امنیتی به او ارائه دهد. با بیان این داستان، سریال چند فرضیه را که سالها، به دلیل روایتهای یک طرفه مطبوعات وجود داشت، پاک میکند.
8. نارکوس (Narcos)در طول دهه 80 و 90، بیشترین سهم از عرضه کوکائین جهان، از کلمبیا تامین میشد. همه چیز با ظهور پابلو اسکوبار آغاز شد که داستان «نارکوس» (Narcos)، عمدتا بر روی آن تمرکز دارد. ظهور و سقوط این تروریست مواد مخدر، در دو فصل اول این سریال گانگستری واقعی، روایت میشود. در فصل سوم و آخر، این سریال به کارتل کالی، توجه میکند، که به دلیل رویکرد شرکتیتر به تجارت مواد مخدر، شناخته میشود.
برای اینکه، این سریال، یک نمایش بیوگرافی جذاب باشد، خالق سریال باید فرد مناسبی را برای این کار انتخاب میکرد و اریک نیومن دقیقا این کار را در نارکوس، انجام داد. یک شوخی در اینترنت بیان می کند، که واگنر مورا، اسکوبارتر از اسکوبار واقعی است.
در سرتاسر سریال، مورا به طرز درخشانی، خلق و خوی سلطان مواد مخدر و جسارت او را منتقل می کند. همین امر را میتوان در مورد بازیگرانی، که اعضای کارتل کالی را به تصویر میکشند نیز، گفت. علاوه بر این، این نمایش فقط به یک طرف الاکلنگ اهمیت نمیدهد. پلیس مبارزه با مواد مخدر آمریکا و پلیس کلمبیا، به اندازه اسکوبار میدرخشند.
7. زیر شکم (Underbelly)«زیر شکم» (Underbelly)، بدون شک یکی از دست کم گرفته شدهترین سریالهای گانگستری است. این سریال، که اغلب به عنوان “سوپرانو های استرالیایی” شناخته میشود، در اعماق دنیای جنایتکاران ملبورن و سیدنی فرو میرود. هر فصل به دورههای مختلف و شخصیتهای متفاوتی میپردازد، که همگی در شکلدهی صحنه جرم سازمانیافته در استرالیا نقش داشتند. علاوه بر این، چهرههای مختلف مجری قانون، در سریال مورد تحسین قرار میگیرند.
همانطور که طرح این وحشیانه است، همه وقایع واقعی هستند. این سریال گنگستری واقعی، برگرفته از کتاب غیر داستانی است، که توسط روزنامهنگاران تحقیقی، جان سیلوستر و اندرو رول نوشته شده. این سریال استرالیایی، با تأکید بر انگیزهها، اصول و استراتژیهای خود، به جزئیات میپردازد.
علاوه بر این، انتخاب بازیگران به خوبی انجام شده است. بیشتر بازیگران دقیقا مانند افرادی که به تصویر میکشند، صحبت کرده و یک حس واقعی را ایجاد میکنند.
6. افعی (The Serpent)«افعی» (The Serpent)، بر اساس زندگی کلاهبردار هندی و قاتل زنجیرهای، چارلز سونهراج، با نام مستعار افعی است. این جنایتکار فراری، به دلیل هدف قرار دادن گردشگران غربی، که در دهه 70 در مسیر هیپی در جنوب آسیا، حرکت میکردند، بدنام بود.
او به کمک ظاهر زیبای خود، به راحتی اهداف خود را قبل از سرقت و کشتن آنها، فریب میداد. داستان او قبلاً در فیلم بالیوودی «من و چارلز» (Main Aur Charles) گفته شده بود، اما این مجموعه خاص نتفلیکس، داستان بیشتری را پوشش میدهد.
انتخاب سوژه، میتواند یک سریال زندگینامهای را بسازد یا از بین ببرد. برای این سریال گنگستری واقعی، مورد اول کار کرده است. نویسندگان هرگز مجبور نبودند، از آزادیهای خلاقانه خود، برای خلق داستانی جذاب استفاده کنند. داستان واقعی آنقدر شدید است، که برخی چیزها کمرنگ شد.
تیم طراحی لباس و آرایش مو نیز، کار باورنکردنی انجام دادند. سریال مطمئن میشود، که سونهراج و بسیاری از شخصیتهای دیگر، دقیقا همانطور که در دنیای واقعی بودند به نظر برسند.
5. گریزلدا (Griselda)«گریزلدا» (Griselda)، داستان قاچاقچی کلمبیایی مواد مخدر، گریزلدا بلانکو، با نام مستعار مادرخوانده کوکائین، را دنبال میکند، که به خاطر ایجاد خط لولهای شناخته میشود، که کوکائین را آزادانه از کلمبیا به ایالات متحده انتقال میداد.
پس از افزایش نارضایتی از ماهیت مردسالار دنیای زیرین مدلین، او به میامی نقل مکان کرد و در آنجا، به سرعت یک حلقه توزیع راه اندازی کرد، که ماهیانه 80 میلیون دلار درآمد داشت. ماجراهای جنایی و خانوادگی گریزلدا، دقیق در این سریال گانگستری واقعی، پوشش داده شده است.
گریزلدا با این جمله، شروع میشود: “تنها مردی که از او می ترسیدم، زنی به نام گریزلدا بلانکو بود.” اینکه اسکوبار از گریزلدا میترسید یا نه، قابل بحث است، اما مطمئنا بسیاری از او میترسیدند و این مینی سریال، این موضوع را به طرز شگفتانگیزی نشان میدهد. در یک صحنه، او حتی مردی را در یک مهمانی مجبور میکند، لباسهایش را درآورد و مانند سگ پارس کند. شاید معنی خاصی نداشته باشد، اما گریزلدا واقعی اینگونه رفتارمیکرد.
سوفیا ورگارا ممکن است شبیه گریزلدا واقعی نباشد، اما اعتماد به نفس و آگاهی از او میتابد. این فقط روایت تاریخ نیست. این نمایشی با هدف است و هدفش ارتقای توانمندی زنان است. گریزلدا روی صفحه فقط با رقبای خود مبارزه نمیکند، بلکه با شوونیسم (میهنشیفتگی) مبارزه می کند و در این کار موفق میشود.
4. تسخیرناپذیران (The Untouchables)بیشتر مخاطبان با نسخه «تسخیرناپذیران» (The Untouchables) برایان دی پالما آشنا هستند، اما یک سریال در دهه 90 نیز درباره همین شخصیت وجود دارد. میتوان ادعا کرد که فیلم احتیاجی به بازسازی نداشت، اما نمایش تلویزیونی آنقدرها هم، ناامید کننده نیست.
مانند فیلم، سریال نیز، داستان مامور الیوت نس، که در تلاش برای سرنگون کردن رئیس بدنام اوباش شیکاگو، آل کاپون است را دنبال میکند. این سریال گانگستری واقعی، در مجموع 42 قسمت دارد، به همین دلیل، تمرکز بیشتری روی جزئیات کوچک وجود دارد.
کریستوفر کرو، تهیه کننده اجرایی، در زمان پخش برنامه، به اینترتینمنت ویکلی گفت: «هر چیز لعنتی که نشان میدهیم، واقعا اتفاق افتاده است. وقتی آنها به دست شخصیت دینی اوبانیون، در گلفروشی شلیک میکنند، به معنای واقعی کلمه این اتفاق افتاده.» او مسلما درست میگوید؛ زیرا این نمایش هرگز مانند دیگر داستانهای کاپون، به دلیل نادرستی، مورد انتقاد قرار نگرفته است.
بنابراین، کسانی که واقعیت را به داستان، ترجیح می دهند، از سریال راضی خواهند بود. این نمایش همچنین عمیقتر به زندگی شخصی کاپون میرود و نشان میدهد که رابطه او با دوستان و همکارانش چقدر پیچیده بود. زمانی که تیتراژ در قسمت پایانی پخش میشود، احساس میکنید که خواندن یک کتاب خوب را به پایان رساندهاند.
3. نارکوی مقدس (Narco-Saints)«نارکوی مقدس» (Narco-Saints)، به ما یادآوری میکند که همیشه فرصتی در جایی پنهان است و کسانی که به اندازه کافی مشتاق آن هستند، پاداشهای بزرگی درو میکنند، تا زمانی که اوضاع به سمت جنوب پیش برود. سرنوشت مکانیک کره ای این گو، اینگونه رقم خورد.
او که از پولهایی که در شهرش به دست میآورد خسته شده بود، به منطقه کمتر شناختهشده کره جنوبی، سورینام، نقل مکان کرد تا از صنعت ماهیگیری استفاده نشده، استفاده کند. این گو، به زودی خود را در دست بزرگترین قاچاقچی مواد مخدر کشور، چو بونگ هانگ میبیند.
چو بونگ هانگ واقعی، یک شخصیت مرموز بود. حتی اطلاعات کمی در مورد مکان فعلی او وجود دارد. قابل درک است که یون جونگ بین، خالق نارکوی مقدس، در حین ساخت این نمایش، از آزادیهای خلاقانه استفاده کند. در اینجا، قاچاقچی مواد مخدر نیز نقش یک رهبر فرقه را ایفا می کند. بنابراین، موضوع دین همراه با موضوع جنایت ترکیب میشود.
گنجاندن یک شخصیت شرور که هم ریاکار و هم بدخواه است، کیفیت سریال را افزایش داده و ریسک را بالا برده. علاوه بر این، محیط سریال، تمایزی را ایجاد میکند، که در نمایشهای مشابه دیگر وجود ندارد. سورینام به ندرت در دیگر پروژههای فیلمی و سریالی نمایش داده میشود، بنابراین کنجکاوی بیننده در تمام مراحل بالا باقی میماند.
2. BMFاین سریال گانگستری واقعی، داستان برادران دمتریوس بیگ میچ فلنوری و تری ساوث وست تی فلنوری، را روایت میکند، که از خیابانهای خشن دیترویت جنوبی برخاستند و یکی از بزرگترین خانوادههای جنایتکار در آمریکا را تشکیل دادند.
در دهه 2000، “خانواده مافیای سیاه” یک حلقه توزیع کوکائین در سراسر آمریکا ایجاد کرده بود و ارتباط مستقیمی با کارتلهای قدرتمند مکزیکی داشت. این سازمان همچنین وارد تجارت موسیقی شد و یک شرکت تبلیغاتی برای پولشویی مواد مخدر تشکیل داد.
طرفداری از چهرههایی که قرار است، در یک فیلم یا سریال تلویزیونی به تصویر کشیده شوند، مودبانه تلقی می شود، اما چنین حرکتی معمولا منجر به داستانهای یک طرفه میشود. BMF از همین مشکل رنج میبرد، اما بر خلاف بسیاری از آثار مشابه دیگر، به لطف اجراهای عالی، طرحی دقیق که به سرمایهداری گنگستری میپردازد و تصویری منصفانه از فرهنگ سیاهپوستان، اثری جذاب است.
تصمیم به استفاده از، دمتریوس فلنوری جونیور برای به تصویر کشیدن پدرش، عاقلانه به نظر میرسد، زیرا او نه تنها شبیه گنگسترها است، بلکه این دنیای خاص را بهتر از هر کس دیگری درک میکند. علاوه بر این، این سریال، با جمع کردن تعداد زیادی ستاره در گروه بازیگران خود، بینندگان را بینندگان زیادی را جذب کرد. افرادی مانند اسنوپ داگ، نیو، 2چینز، امینم، لیل بیبی و ساویتی، همگی در این سریال گنگستر واقعی، نقشهای فرعی دارند.
1. ال چاپو (El Chapo)«ال چاپو» (El Chapo) را، همه میشناسند، اما تعداد کمی با داستان ظهور و سقوط او آشنا هستند. خوشبختانه، ال چاپو تمام جزئیاتی را که یک فرد کنجکاو دوست دارد بداند، ارائه میدهد.
این سریال گانگستری واقعی، بینندگان را به سفری کامل میبرد، از روزهای اولیه خواکین «ال چاپو» گوزمان، به عنوان یکی از اعضای رده پایین کارتل گوادالاخارا، تا روزهای اوج او به عنوان رئیس کارتل سینالوآ. این نمایش همچنین ارقامی را، که تجارت مواد مخدر در مکزیک، ایجاد کرده را تایید میکند.
ال چاپو، با برجسته کردن ارتباط بین فساد و تجارت مواد مخدر برتری مییابد. چه سیاستمدار باشند و چه اعضای نیروهای ویژه، به همه، پیشنهاد پول داده میشود و تقریبا همه آن را قبول میکنند؛ زیرا متوسط درآمد کم است و هزینه زندگی بالا. اینطور نیست که آدمها از خواب بیدار شوند و تبدیل به بزرگترین قاچاقچی مواد مخدر در جهان شود. این سریال، زمان زیادی را، به چگونگی تبدیل این آدمها به آدمهای بد، اختصاص میدهد.
قسمتهای کاملی به فعالیتهای ساده، برای توضیح روند رشد شخصیتها، اختصاص دارد، که در نهایت، در قاچاق و فرار یا ایجاد روابط مشخص با مردم، مفید خواهند بود. بازیگری مارکو دی لا او نیز، به عنوان شخصیت اصلی بسیار باورپذیر است. او نه تنها شبیه قاچاقچیها است، بلکه مانند آنها صحبت کرده، راه میرود و ثابت میکند که زمان زیادی را صرف مطالعه شخصیتش، کرده.
سخن پایانیدنیای جرم و جنایت زیرزمینی، جذابیت خاصی را برای مخاطبان دارد. کارگردانان و فیلمسازان از این جذابیت استفاده کرده و آثار فوقالعادهای را میسازند. از میان تمام آثاری که به دنیای جرم و جنایت تعلق دارند، برخی از آنها، سوژههای واقعی را هدف میگیرند و آثاری را بر اساس داستانهای واقعی میسازند.
سریال گنگستری واقعی طرفداران خود را دارد و افراد زیادی را به خود جذب میکند. در این مقاله به معرفی ده تا از بهترین سریالهای گنگستری واقعی پرداختیم، تا به راحتی سریال مورد نظر خود را پیدا کنید.
کانال عصر ایران در تلگرام