Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایکنا»
2024-05-02@09:25:28 GMT

آینده از آن رویکرد و تفاسیر عرفانی است

تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۷۰۰۹۹۶

سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در گفت‌وگو با خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) به تشریح تفسیر عرفانی می‌پردازد. او تلاش دارد از این نوع تفسیر در جهان معاصر دفاع کرده و آینده خوش آن را نوید دهد. از نظر وی که عرفان را نوعی بینش به جهان می‌داند، تفسیر عرفانی می‌تواند بر اساس چنین بینشی نگاشته شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

میری معتقد است که هر چند عرفان نوعی ذوق و کشف و شهود و تجربیات زیسته است، اما مانند هر کار دیگری اگر متصل به شبکه‌های معنایی که در یک بستر تاریخی شکل گرفته است نباشد، محلی از اعراب نخواهد داشت.
وی در بخشی از این گفت‌وگو می‌گوید که هر چه پیشتر می‌رویم، تفاسیر مبتنی بر این تجارب زیسته انسان، شاید در سال‌های آتی و قرون پیش‌روی ما، بیشتر امکان برجسته‌ شدن دارد، تا اینکه ما خوانش‌، قرائت‌ها و تفاسیری که مبتنی بر یک نظام دگماتیک و ثابت باشد. مشروح این گفت‌وگو در پی می‌آید:


ایکنا: تفاسیر مختلفی از قرآن شده است. در روش‌شناسی تفسیری در کنار تفاسیر نقلی و اجتهادی، بعضا از برخی گرایش‌ها مانند تفسیر فلسفی، عرفانی و کلامی یاد می‌شود، هرچند این‌ها را نیز روش خوانده‌اند. ما در تفسیر عرفانی از اعتقاد به نقش کشف و شهود در تاویل آیات سخن می‌گوییم. با توجه به مطالعات دینی که داشته‌اید، این تفسیر را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا تفسیر عرفانی با انسانی که گفته می‌شود در عصر جدید عقلانی‌تر شده است، متناسب است و در زمانه امروز برای تفسیر عرفانی مناسب است؟

اول باید خود مفهوم عرفان را واکاوی کرد. اگر عرفان را به مثابه تصوف، خانقاه، مرید و مراد و دستگاهی که در ذیل این سنت تاریخی حداقل در این 1200 سال تعریف شده ببینیم، شاید بتوانیم بگوییم این نوع رویکرد‌ها برای انسان امروزی محلی از اعراب نداشته باشد. این را داخل پارانتز می‌گویم که از قضا و از منظر دین‌پژوهانه می‌توان گفت که در جهان امروز، طریقت‌های تصوف و عرفانی در جهان رو به تزاید است و این خود یک مسئله است چرا که در جهانی که گفته می‌شود دین در آن جایگاهی ندارد، و یا دین به مثابه یک دستگاه مفهومی در حال تخفیف است، چرا ما دوباره شاهد احیا امر عرفانی و خوانش‌های متصوفانه هستیم؟

از این رو اگر عرفان را به مثابه دستگاه‌های مفهومی که ربط وثیقی با یک سنت تاریخی دارند بگیریم، مقداری جای سوال خواهد بود که این نوع رویکرد‌ها و تفاسیر می‌تواند جایگاهی برای انسان امروز داشته باشد؟ اما اگر عرفان را به عنوان تجربه زیسته بگیریم، و بگوییم عرفان نوعی تجربه زیسته و معرفتی است که برخاسته از دستگاه‌های فلسفی فیکس(ثابت) و قرائت‌های کلامی جزم‌گرایانه ویژه در ادیان نیست، بلکه فضایی را ایجاد می‌کند که تجربه انسان کما هو انسان جایگاهی داشته باشد، از این منظر هر چه پیشتر می‌رویم، تفاسیر مبتنی بر این تجارب زیسته انسان، شاید در سال‌های آتی و قرون پیش‌روی ما، بیشتر امکان برجسته‌ شدن دارد، تا اینکه ما خوانش‌، قرائت‌ها و تفاسیری که مبتنی بر یک نظام دگماتیک و ثابت باشد.

 در برخی از نظام‌ها، مبانی صرفا بر اساس تواتر در نقل از پیامبر(ص) و اهل‌ بیت(ع) دیده شده است. در تفاسیر عرفانی شهود در کنار تعقل، نقل، اجماع، کتاب و سنت جایگاهی دارد و این از قضا با افق انسان امروز بیشتر همخوانی و سازگاری دارد تا رویکردهای دیگر. شما به این اشاره می‌کنید که برخی معتقدند این عصر عصر تعقل است، در حالی که برخی در ایران و جهان معتقدند که یکی از بنیان‌های اصلی فلسفه و تعقل برهان است، اما انسان امروزی زیاد به دنبال برهان نیست.

ایکنا: آیا اگر تجارب شخصی را ملاک تفسیر قرآن بدانیم، تفسیر بدون ملاک نمی‌شود؟

ما وقتی در خصوص عرفان، حداقل در چارچوب اسلامی صحبت می‌کنیم، تعریفی از عرفان داریم. می‌گوییم تفاسیری که متصوفه انجام دادند یا تفاسیری که مولفان‌شان اهل کشف و شهود بودند. رویکرد علامه طباطبائی در بسیاری از مسائل متاثر از کشف و شهود و ذوق بوده است، اما این را در تفسیر المیزان داخل نکرده است. کسان دیگری بوده‌اند که این را مطرح نکرده‌اند، اما در جهان اسلام بسیاری از افراد از جمله مولوی و ... با کشف و شهود به تفسیر پرداخته‌اند. برای مثال خواجه عبدالله انصاری، ملاصدرا، فیض کاشانی، ابن‌عربی و حتی خود مولوی را نام ببریم. در خود مثنوی معنوی ما تنها شاعر بسیار بزرگ نمی‌بینیم، بلکه یک خوانش عرفانی از منابع اصیل اسلامی مانند قرآن و احادیث را داریم که این‌ها را تاویل زده و در قالب شعر، تفسیری عرفانی از این منابع داشته است.

این‌که هر کسی بدون دستگاه و نظام می‌تواند تجربه زیسته خود را مبنای تفسیر قرار دهد، همیشه وجود داشته است. اگر نگاهی کنیم به دوران معاصر خودمان، رویکردهای شیخیه، بهائیه، بابیه، ازلیه مواردی است که نشان می‌دهد وقتی باب تجربه زیسته باز می‌شود، ممکن است دستاوردهای متنوعی داشته باشد.

ایکنا: بحثی که در خصوص تجربه زیسته مطرح می‌شود این است که ما تجارب زیسته‌ای داریم که می‌توان درباره‌شان صحبت کرد اما تجارب زیسته‌ای داریم که به راحتی نمی‌توان در خصوص‌شان سخن گفت، چون تجربه‌کنندگان کمی مدعی آن تجربه هستند و بسیاری از انسان‌ها نمی‌دانند که تجربه عرفانی چیست؟ در این صورت چه جای صحبتی در خصوص تجربه عرفانی می‌ماند؟ اگر کشف و شهود امری خصوصی است که نمی‌توان درباره آن صحبت کرد، تفسیر عرفانی چه معنایی خواهد داشت؟ بیتی که سعدی در این خصوص می‌گوید: این مدعیان در طلبش بی خبرانند/ کانرا که خبر شد خبری باز نیامد.

جامعه‌شناسان دین وقتی در مورد تجربه‌های دینی صحبت می‌کنند، تمایزی بین امر دینی و امر مقدس قائل می‌شوند و می‌گویند امر دینی از قضا بسیار نظام‌مند است. وقتی ما در خصوص تفاسیر صحبت می‌کنیم، تفاسیر در حوزه امر دینی قاعده خاص خودش را دارد و شما نمی‌توانید تفسیر قرآن داشته باشید، وقتی زبان دین را ندانید، سنت تاریخی را نشناسید و به ظرایف و دقایق تفسیر که صورت امر بیرونی شکل گرفته و نظام‌مند شده و شبکه‌های خود را تشکیل داده ارجاع داده و پایبند نباشید. در جهان اسلام تفسیر حداقل 1200 سال پیشینه دارد و شما نمی‌توانید تفسیر قرآن بنویسید بدون اینکه به زمخشری، فخر رازی، تفسیر المیزان و المنار توجه کنید.

امر قدسی (secrete) که می‌توان به آن مسامحتا امری عرفانی و ذوقی نیز گفت، حالتی است که هر کسی می‌تواند آن را داشته باشد. حال اینکه چقدر می‌توان این مسائل را در تفسیر دخالت داد و از آن به تفسیر عرفانی یاد کرد، این نوع ذوق و کشف و شهود و تجربیات زیسته، مانند هر کار دیگری اگر متصل به شبکه‌های معنایی که در یک بستر تاریخی شکل گرفته است نباشد، محلی از اعراب نخواهد داشت. فکر کنید فردی در یک روستایی تجربه عرفانی و تجارب زیسته قدسی داشته باشد، اگر این تجارب بخواهد در بستر مفهومی باشد، باید این نظام‌های معنایی که طی بیش از هزار سال در اسلام، دو هزار سال در مسیحیت و هزاران سال در میان یهود شکل گرفته است، اتصال پیدا کند یا همان چیزی که به آن به صورت گفته می‌شود، پیوند امر اکتسابی و امر شهودی یا علم حصولی و حضوری که باید این دو به یک پیوندی با هم برسند و من نمی‌توانم بر اساس تجربه قدسی خودم فتوحات مکیه را باز کنم و هر چند از رویش هم نمی‌توانم بخوانم بگویم من اینگونه حس می‌کنم.

ایکنا: بحثی که منتقدان تفسیر عرفانی و خود عرفان مطرح می‌کنند این است که عرفان یک فرد عارف، مختص به خود اوست و دلیلی ندارد که کسی مانند بایزید بسطامی یا فردی تحت تعلیم یک پیر، به کشف و شهودی مشابه دست بیابد و اساسا نتیجه عرفان نهایتا خود را در فرد نشان می‌دهد و دلیلی ندارد که سیر و سلوکی که در یک فرد نتیجه‌بخش بوده است در فرد دیگری نیز نتیجه بخش باشد و اساسا ادعای تندتری هم هست و آن اینکه اساسا معلوم نیست کسی که گفته می‌شود در اثر سیر و سلوک به مقامی رسیده باشد، به مقام قابل ارزیابی رسیده باشد.

فهم کسانی که این «ان قلت» را وارد می‌کنند، فهم دقیقی از عرفان نیست. عرفان یک بینش، معرفت، نگاه، چشم‌انداز است. در قرآن آیه‌ای در خصوص حضرت موسی است که وقتی وارد وادی طور می‌شود، به او گفته می‌شود « إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى: اين منم پروردگار تو پاى‏پوش خويش بيرون آور كه تو در وادى مقدس طوى هستى» (طه، 12). کسانی که تفسیر ظاهری می‌کنند می‌گویند از آنجا که در این آیه گفته می‌شود چون وارد یک وادی مقدس شده‌ای، وقتی وارد وادی طور شدی نعلین یا کفش خود را در بیاور، از این نتیجه می‌گیرند که خوب اگر می‌خواهی وارد یک مکان مقدس وارد شوی، کفش خود را در بیاور. برای منی که دارم قرآن را پس از 1400 سال می‌خوانم این مسئله شبیه داستان است.
برای من زیاد مطرح نیست که صحرای سینا کجاست و درآوردن کفش در مکان مقدس چه معنایی می‌تواند داشته باشد. اما در یک خوانش عرفانی که به نظرم خواجه عبدالله انصاری از این آیه دارد مطرح می‌شود که انسان باید در سیر و سلوک از غرور و نفس دست بکشد و خدا را ببیند یا به عنوان مثال تمامی مواردی را که تو را از سیر و سلوک باز می‌دارد را از خود دور کن. این می‌تواند برای انسان در هر جایی معنادار باشد، اینکه انسان اگر می‌خواهد چیزی را یاد بگیرد و به مراتب بالاتری برسد، و آن طور که آبراهام مازلو می‌گوید باید حس تواضع و فروتنی داشته باشی تا یاد بگیری.

منبع: ایکنا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت iqna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۷۰۰۹۹۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

درخشش گنجی از لاهور

یکی از نمونه‌های این رفت‌و‌آمدها، در وجود ابوالحسن علی بن عثمان هجویری، عارف معروف سده‌های چهارم و پنجم هجری متجلی است. او که پرورش یافته مکتب تصوف و عرفان از بزرگ‌ترین عارفان عصر خود بود، زاده غزنین و آرام گرفته در لاهور پاکستان است. مهم‌ترین اثر او که کشف المحجوب نام گرفته است، از قدیمی‌ترین و پرمغزترین آثار و متون حوزه تصوف و عرفان اسلامی به‌شمار می‌آید. آنچنان که در وجه تسمیه آن خود می‌نویسد:«چون این کتاب اندر بیان راه حق بود و شرح کلمات تحقیق و کشف حُجُب بشریت جز این نام او را اندر خود نبود». کشف المحجوب همچنین در زمره کهن‌ترین نوشته‌های عرفانی به زبان فارسی نیز به حساب می‌آید. چند و چون جزئیات زندگی نویسنده از جمله تاریخ‌های دقیق ولادت و فوت او در لابه‌لای صفحات تاریخ پنهان مانده است و جز گمانه‌هایی از آن بر‌جای نیست. اندک دانسته‌های موجود از حیات ظاهری او همان چیزهایی است که در کتاب کشف المحجوب به یادگار مانده است. او را در تصوف و عرفان پیرو مکتب ابوالفضل محمد بن حسن خطلی دانسته‌اند. او همچنین محضر ابوالقاسم گرگانی را دریافته است. نام کامل او ابوالحسن علی بن عثمان علی غزنوی‌هجویری‌جلابی است.او علاوه بر این‌که دستی بلند در سیر انفس داشته است، از پا در رکابان سیر آفاق نیز به‌شمار می‌آمده است. سفرهای زیادی در گسترده تمدن اسلامی توسط او ثبت شده است. آذربایجان، دمشق و شام، رمله، طوس، اوزگند، میهنه، مرو و سمرقند از‌جمله مقصد‌های او به‌شمار می‌آیند. هرچند زمانی نیز مقیم عراق آن زمان شده بود.گزند روزگار ما را از دیگر کتاب‌های او محروم ساخته و «کشف المحجوب لارباب القلوب» تنها یادگار از نوشته‌های اوست.یکی از برکات حضور هجویری در لاهور که در تاریخ ذکر شده، دعوت عده زیادی از ساکنان آن دیار به دین اسلام است. از‌جمله پذیرندگان دین اسلام، حاکم وقت لاهور است که توسط او مسلمان شد. حاکم لاهور پس از پذیرش اسلام، شیخ هندی نام گرفت و نوادگان او از آن زمان متولی بارگاه هجویری هستند. او هر چند در شریعت، حنفی‌مذهب است اما در نوشته‌های خود ارادت زیادی را به اهل‌بیت علیهم‌السلام نشان می‌دهد.از آن‌جمله ذکر این حکایت از کشف المحجوب که خالی از لطف نیست: «مردی به در سرای حسن بن علی رضی‌ا... عنهما آمد و گفت ای پسر پیغامبر مرا چهارصد درم وام است. حسن فرمود تا چهارصد دینار بدو دادند و گریان اندر خانه شد. گفتند چرا می‌گریی ای فرزند پیغمبر. گفت از آنچه اندر تفحص حال این مرد تقصیر کردم تا وی را به ذل سؤال آوردم.»   آرامگاه هجویری همیشه مکانی زیارتی و همچنین فضایی مناسب برای جویندگان راه حقیقت برای اعتکاف و چله‌نشینی بوده است. مردم مسلمان پاکستان از مذاهب مختلف اسلامی، اعتقاد زیادی به برکات زیارت مزار او دارند. امروزه نیز در لاهور این آرامگاه از مکان‌های پرتقدس برای مسلمانان شبه قاره و پاکستان محسوب می‌شود. در این منطقه به او لقب داتا گنج بخش داده‌اند و بارگاه او را داتا دربار می‌نامند. این مجموعه شامل مرقد هجویری، مسجدی به نام او و جمعیت هجویریه است. عده زیادی از این مردم باوردارند که برای گرفتن حاجت‌های خود ۴۰شب، گرد این مزار طواف کنند تا به مراد خود برسند. هرساله در سالروز درگذشت او، مراسمی با نام عُرس برگزار می‌شود. این برنامه در بیستم ماه صفر آغاز شده و سه روز طول می‌کشد.در این ایام برنامه‌های قوالی، سماع، ختم قرآن، خطابه و وعظ اجرا می‌شود و نذرکنندگان از مردم با انواع غذا و شیرینی پذیرایی می‌کنند. بی‌شک حضور هجویری و کتاب ارزشمند به یاد گار مانده از او همچون پلی استوار برای نزدیک‌تر کردن دل‌های امت اسلام از مذاهب مختلف خواهد بود. علاوه بر این، توانایی دارد که دل‌های علاقه‌مندان عرفان اسلامی و زبان فارسی را به یکدیگر پیوند دهد.حفظ تعادل در پیروی از شریعت و دور شدن از ذوقیات و برداشت‌های نفسانی از ویژگی‌های صاحب کشف المحجوب است. او بدون این‌که خود را در ورطه افراط یا پرتگاه تفریط بیندازد، شخصیتی متشرع و در عین حال بر مدار تعادل از خود بروز می‌دهد و عرفان و اخلاق را در تربیت نفس به هم، به‌گونه‌ای که نمونه فرید و منحصر به خود را در میان معاصرانش ارائه می‌دهد. شفافیت و روانی روایت علی بن عثمان از عبودیت ذات پروردگار،جویندگان و تشنه کامان حقیقت و معرفت را با زلالی هرچه تمام سیراب می‌سازد. چنان که گفته آمد، کشف المحجوب تنها یادگار به جا مانده از هجویری است و دیگر آثار او در غبار زمانه راه خود را گم کرده اند و ما از خواندن آنها محروم هستیم. خود او در کتابی که به دست ما رسیده، آثار دیگر خود را بر این اساس معرفی می‌کند:    ۱- دیوان شعری که بنا بر گزارش هجویری، کسی آن را از وی امانت گرفت و با کمی تغییر آن را به نام خود کرد.    ۲- منهاج‌الدین که از کشف المحجوب چنین استنباط می‌شود که این کتاب درباره بزرگان تصوف و اهل بیت علیهم‌السلام و فضایل اصحاب صفه بوده و از حسین بن منصور حلاج هم در آن یاد شده است، این کتاب را نیز یکی از مدعیان به نام خود کرد.    ۳- الرعایه لحقوق ا... تعالی در باب توحید بوده که در آن به رد آرای مخالفان توحید پرداخته است.    ۴- اسرار الخِرَق و الملوّنات (در آداب خرقه و مرقع پوشی) که در زمان نوشتن کشف المحجوب دست‌نوشته‌ای از آن در مرو موجود بوده است.   ۵- البیان لاهل العیان، درباره جمع و تفرقه است که هجویری در جوانی آن را نوشت.    ۶- نحو القلوب / بحرالقلوب که در آن‌ به‌طور مفصل درباره اصطلاح عرفانی جمع سخن گفته است.    ۷- کتابی است در شرح کلام حسین بن منصور حلاج که هجویری در آن «به دلایل و حجج، علو کلام و صحت حال» حلاج را ثابت کرده است.     ۸- کتاب یا رساله‌ای درباره ایمان.      ۹- کتاب فنا و بقا، درباره این دو اصطلاح عرفانی.  

دیگر خبرها

  • درخشش گنجی از لاهور
  • حسابرسی داده‌محور و توسعه حسابرسی رایانه‌ای در اولویت است
  • مطهری؛ مدافع کیان سیاسی قرآن کریم
  • امام صادق(ع) و عبور از دوگانه‌های باطل
  • «معلم» پیام آور سعادت انسان‌ها است
  • اردبیل| پای کلاس درس معلمانی که عشق را تفسیر می‌کنند
  • معلمان پیشگامان تربیت علمی و اعتقادی نسل آینده کشور
  • نقد فیلم مست عشق / شکستی مفتضحانه برای حسن فتحی
  • مجلس آینده آمیخته‌ای از تجربه و نگاه‌ نو است
  • فال حافظ امروز سه‌شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ با معنی و تفسیر