Web Analytics Made Easy - Statcounter

مرد جوان که به اصرار همسر دوستش او را کشته بود تا به عشق مورد علاقه اش برسد، با گذشت یک ماه از جنایت به قتل اعتراف کرد. آفتاب‌‌نیوز :  ششم آبان ماه زنی  با مراجعه به کلانتری ۱۷۶ حسن آباد به مأمورین اعلام داشت که پسرش به نام غلامرضا 34 ساله، ساعت ۱۶ روز قبل  از منزلش واقع در حسن آباد بیرون رفته و هنوز به خانه بازنگشته است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


با تشکیل پرونده مقدماتی با موضوع "فقدان افراد" و به دستور رئیس شعبه ۱۰۲ دادگاه عمومی فشافویه، پرونده در اختیار پایگاه نهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.
با آغاز تحقیقات از خانواده فقدانی، همسرش به نام "سمیه" 29 ساله در اظهارات اولیه به کارآگاهان گفت:شوهرم به دنبال گنج از خانه بیرون رفت.
او در ادامه اظهاراتش به کارآگاهان گفت: همسرم حدود ساعت ۱۰:۳۰تا  ۱۱:۰۰ روز جمعه با من تماس گرفت و عنوان داشت که بالای بلندی یک کوه ایستاده و زیر پایش دره عمیقی است که در آنجا به دنبال آثار و علائم نقشه گنج می‌گردد و پس از اتمام کار تا چند ساعت دیگر به منزل خواهد آمد، اما پس از آن دیگر اطلاعی از او ندارم. 
با توجه به اظهارات همسر فقدانی مبنی بر اینکه همسرش به انگیزه جستجوی گنج از خانه خارج شده، کارآگاهان با انجام اقدامات پلیسی و همچنین تحقیق از اعضای خانواده فقدانی یکی از دوستان "غلامرضا" به نام "سعید" 31 ساله  را در این خصوص شناسایی کردند که از حدود یک سال و نیم گذشته با غلامرضا آشنا شده و در ادامه روابط نزدیک خانوادگی پیدا کرده بودند.
سعید پس از حضور در پایگاه نهم پلیس آگاهی ضمن تأیید موضوع جستجوی گنج توسط او و غلامرضا به کارآگاهان گفت: سال گذشته من وغلامرضا برای اینکه یک شب راه صد ساله را طی کنیم به دنبال گنج در منطقه حسن آباد رفتیم، اما پس از گذشت مدتی دست از پا درازتر برگشتیم و من شخصا در این موضوع بیش از ۷ میلیون تومان هزینه کردم. به اصرار پدر، مادر و همسرم دیگر به دنبال این برنامه نرفتم، اما اخیرا چند روزی بود که غلامرضا صحبت نقشه گنجی را می‌کرد که به دنبال آدرس آن بود؛چند بار از من درخواست کرد تا با او بروم، اما من زیر بار نرفتم و همین موضوع باعث ناراحتی غلامرضا از من شده بود.
سعید که یک مغازه سیم پیچی در منطقه حسن آباد دارد، در ادامه به کارآگاهان گفت: من از دوستان غلامرضا هستم و روز جمعه از مفقود شدن وی باخبر شدم؛ از آن زمان دیگر هیچ خبری از او ندارم؛ غلامرضا روز پنجشنبه برای مغازه ام سیم خریده بود و از بعداز ظهر پنجشنبه دیگر از او اطلاعی ندارم و او را ندیده ام.
در شرایطی که تحقیقات اولیه همگی حکایت از آن داشت که فقدانی برای جستجوی گنج از خانه خارج شده و پس از آن مراجعتی به خانه نداشته، اما کارآگاهان در ادامه تحقیقات از خانواده‌ی غلامرضا اطلاع پیدا کردند که او اختلاف شدیدی با همسرش داشته و به همین علت بار‌ها به مراجع قضایی مراجعه داشتند.
با تغییر روند رسیدگی به پرونده، تحقیق در خصوص اختلافات فقدانی با همسرش در دستور کار کارآگاهان پایگاه نهم آگاهی قرار گرفت.
همسر فقدانی با تأیید اختلافات خود با همسرش مدعی شد که این اختلافات به پایان رسیده، اما در ادامه لب به اعتراف گشود و گفت که از مرگ همسرش اطلاع دارد، اما هیچ دخالتی در آن نداشته و به اصرار سعید مجبور به سکوت شده است.
همسر فقدانی در اظهارات جدیدش به کارآگاهان گفت: سعید حدود یک سال و نیم پیش وارد زندگی من و همسرم شد؛ اول با همسرم دوست بود، اما کم کم به صورت خانوادگی وارد زندگی ما شد و رفت و آمد می‌کردند تا اینکه متوجه علاقه‌ی سعید به خودم شدم؛ سعید چندین بار از من خواست تا از غلامرضا جدا شده و با او زندگی کنم؛ با شدت پیدا کردن اختلافات من و همسرم، سعید از این فرصت استفاده کرد و مرا به تحریک به گرفتن مهریه از غلامرضا کرد؛ حتی یک بار نیز به مادرم گفته بود که قصد دارد بلایی سر غلامرضا بیاورد، اما من مخالفت کردم، ولی او خیلی درباره این موضوع صحبت می‌کرد و به من می‌گفت که سرانجام این کار را انجام می‌دهد.
سمیه در ادامه اظهاراتش به کارآگاهان گفت:روز جمعه همسرم سرکارش بود که با من تماس گرفت و گفت که پیش سعید رفته و چند ساعت دیرتر می‌آید؛ روز جمعه سعید و همسرم با هم بیرون رفته بودند تا اینکه سعید به من اطلاع داد بلایی را که گفته بود سر غلامرضا آورده، اما به دلیل آنکه من دل شنیدنش را نداشتم، توضیحی به من نداد.

با توجه به اظهارات اخیر همسر فقدانی، سعید  دستگیر و برای انجام تحقیقات به پایگاه نهم پلیس آگاهی تهران بزرگ منتقل شد.
سعید که متأهل است، ضمن تکذیب اظهارات سمیه مبنی بر داشتن علاقه عاطفی نسبت به سمیه مجددا مدعی شد که از غلامرضا هیچ اطلاعی ندارد، اما در ادامه‌ی تحقیقات اظهارات جدیدی را عنوان داشت؛ وی در اظهارات جدیدش به کارآگاهان گفت: ساعت ۹ صبح روز جمعه  با ماشین محمدرضا برای گرفتن عکس به کوه رفتیم و پس از آن غلامرضا به محل کارش در حسن آباد برگشت تا اینکه مجددا ساعت ۴ بعدازظهر با هم به کوه برگشتیم. غلامرضا به دنبال آثار و علائم می‌گشت و به همین علت از دره پائین رفت تا داخل دره را ببیند که ناگهان سنگ زیر پایش سر خورد و به پائین دره پرتاب شد. خیلی ترسیده بودم برای کمک به غلامرضا به پائین دره رفتم، اما وقتی بالای سرش رسیدم متوجه شدم که او فوت کرده است. از ترس اینکه فردا نگویند غلامرضا را کشته ام، با ماشین غلامرضا به خانه برگشتم و ساعت ۱۱ شب ماشین غلامرضا را داخل پارکینگ خانه اش رها کرده و به خانه خودم رفتم.
در شرایطی که سعید در اظهاراتش مدعی شده بود که هیچ دخالتی در مرگ غلامرضا نداشته و او صرفا به واسطه یک اتفاق از بالای دره سقوط کرده، اما در ادامه لب به اعتراف گشود و به طراحی نقشه جنایت و کشاندن مقتول به محل جنایت اعتراف کرد و عنوان داشت که این اقدام را به اصرار همسر مقتول انجام داده است.
سعید در اظهارات جدید مدعی شد: سمیه به واسطه اختلافات شدیدی که با غلامرضا داشت از من خواست کرده تا این کار را تا پیش از برگزاری جلسه دادگاهشان برایش انجام دهم. صبح روز جمعه و به بهانه عکس گرفتن، غلامرضا را به دره‌ای در حوالی کوه‌های آرات بردم تا کارش را تمام کنم، اما قادر به این کار نشدم. به شهر برگشتیم؛ سمیه پس از اینکه متوجه شد که درخواستش را انجام ندادم، به من فشار آورد که بایستی این کار را برایش انجام دهم تا اینکه نهایتا تسلیم خواسته‌ او شدم و مجددا غلامرضا را به داخل دره کشاندم؛ غلامرضا بالای دره ایستاده بود و دنبال آثار و علائم می‌گشت که او را از عقب هل داده و به داخل دره انداختم. به پائین دره رفتم؛ غلامرضا فوت کرده بود؛ به سرعت به شهر برگشتم و ماشین غلامرضا را سر جایش پارک کرده و خودم به خانه برگشتم.

سرهنگ کارآگاه حسین زارع، رئیس پایگاه نهم پلیس آگاهی تهران بزرگ، با اعلام این خبر گفت: با توجه به اعتراف صریح متهم اصلی پرونده (عامل جنایت) تیم فقدان پایگاه نهم پلیس آگاهی به محل ارتکاب جنایت اعزام شده و در بررسی محل موفق به کشف بقایای به جای مانده از مقتول شدند.
سرهنگ حسین زارع در پایان این خبر اعلام داشت: هر دو متهم با قرار بازداشت موقت و با موضوع قتل عمـد و به منظور انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفتند.
میزان

منبع: آفتاب

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت aftabnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «آفتاب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۸۱۳۳۱۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

طلاق به‌خاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر

زن جوان وقتی یک روسری قرمز رنگ و عروسک دخترانه در خودروی همسرش پیدا کرد برای طلاق به دادگاه خانواده رفت.

به گزارش مشرق، مقابل یکی از شعبه‌های دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بی‌قراری قدم می‌زد چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگی‌ام را به تو می‌گفتم هرچند گذشته‌ها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.

در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پرونده‌ای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.

به محض ورود به شعبه زن جوان بی‌مقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی می‌خواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.

قاضی با شنیدن این حرف‌ها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید این‌طور من متوجه نمی‌شوم ماجرای زندگی شما چیست آهسته‌تر برایم از اول تعریف کن!

ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین می‌گفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاری‌ام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی می‌کند و اینجا تنها زندگی می‌کند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانه‌ای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه می‌شدم.

بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.

چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق می‌خواهم.

قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرف‌های همسرت را تأیید می‌کنی تو واقعاً زن داشتی؟

آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا این‌طوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی می‌کند من در هفته یک روز او را می‌بینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که این‌طوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. می‌خواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و می‌خواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران می‌کنم.

آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.

ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمی‌توانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.

قاضی که حرف‌های این زوج جوان را شنید، گفت می‌دانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاس‌های مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر می‌کنم.

امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی

دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل می‌کند. در این پرونده می‌بینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه می‌داد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق می‌کرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمی‌شد اما با ساده‌انگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.

با این حال زوج‌های جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پل‌های پشت سر را خراب می‌کند.

منبع: روزنامه ایران

دیگر خبرها

  • درگیری خیابانی در رشت منجر به قتل جوان ۲۲ ساله شد
  • دستگیری ۲ خواهر قاتل پدر در تهران
  • دستگیری ۳ قاتل فراری در ۳ عملیات ضربتی | عامل قتل با وینچستر دستگیر شد
  • دفن جسد زن جوان در باغ شخصی یک مرد | نمی‌خواستم او را بکشم
  • جنایت عشقی در خیابان جردن
  • سرک کشیدن در موبایل همسر باعث قتل شد!
  • طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر
  • طلاق به‌خاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر
  • عامل جنایت گاندی نمی‌دانست قاتل است | گفت و گو با متهم
  • عروس و داماد درچه‌ای راهی خانه بخت شدند