فيلم «فريبخورده»؛ خانهاي در تسخير پريرويان غمگين
تاریخ انتشار: ۱۸ آذر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۹۵۵۳۳۸
خبرگزاري آريا - روزنامه شرق - آزاده جعفري: وقتي شنيدم که سوفيا کاپولا براي ششمين فيلم بلندش سراغ «فريبخورده» (The Beguiled) رفته که پيشتر دان سيگل فيلمش کرده، هم کنجکاو شدم و هم غافلگير. «فريبخورده» در کارنامه سيگل فيلم تکافتادهاي است که در آمريکا چندان مورد توجه قرار نگرفت، اما منتقدان فرانسوي هنگام اکران گستردهاش در فرانسه تحسينش کردند و حالا با گذشت بيش از ٤٠ سال به فيلمي کالت و پرطرفدار تبديل شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در اواخر جنگ داخلي آمريکا، دختربچهاي جنوبي به نام ايمي، يک سرباز يانکي، جان مکبرني، را که بهشدت زخمي شده، در جنگلهاي اطراف محل زندگياش پيدا ميکند و او را به مدرسه شبانهروزي ميس مارتا ميبرد. ورود يک مرد به اين محيط کاملا زنانه که در ظاهر آرام اما در درون مملو از عقده، سرکوب و انکار است، باعث ميشود که احساسات، اميال و خواستههاي نهفتهاي آشکار شوند که پاياني هولناک را رقم خواهند زد.
سوفيا کاپولا در کارنامهاش چندينبار به قلمروي ژانر پاي گذاشته است، «خودکشي باکرهها» به ژانر نوجوانانه و سن بلوغ تعلق داشت و «ماري آنتوانت» به دليل موضوعش يک درام تاريخي محسوب ميشد. با وجود اين، کاپولا هميشه ژانر را از انرژي درونياش يعني از آنچه قرار است به تماشاگر عرضه کند، تهيه کرده است. «خودکشي باکرهها» بيش از آنکه يک فيلم نوجوانانه پرهياهو باشد، ايدههاي تثبيتشده از يک دوران را نقد ميکرد و تصوير بينقص دختر زيباي دبيرستاني را به چالش ميکشيد و «ماري آنتوانت» که بهکل از رويدادهاي مهم تاريخي فاصله گرفته بود، با تأکيد بر زندگي پرزرقوبرق و تجملاتي كاخ ورساي، به آنتوانت نوجوان و بدن زنانه ميپرداخت.
بنابراين پيشبينيپذير بود که هيجان و تعليق «فريبخورده» در برابر ريتم آرام و شخصيتپردازي دروني کاپولا رنگ ببازد. داستان «فريبخورده» همان شخصيتهاي تکافتاده، منزوي و سردرگم محبوب کاپولا را دربر داشت که در روزمرگي ملالانگيزشان غرق شده بودند؛ زناني که با رعايت تمام آداب اجتماعي خانوادههاي مسيحي جنوبي احساسات و تمايلاتشان را سرکوب کرده بودند. کاپولا بر همين زنان پريشاناحوال تمركز كرد که بر خلاف زنان سيگل در تحليل احساسات و کنشهايشان ناتوان بودند.
علاقه کاپولا به ترکيب، نورپردازي و رنگآميزي قابها همراه با پرهيز از درامپردازي متداول باعث شده که فيلمهايش مخالفان سرسختي داشته باشند؛ فيلمهايي که به نظر آنها زيبا اما توخالي و ملالآورند. و البته نميتوان زيبايي صوتي/ تصويري فيلمهاي سوفيا کاپولا را ناديده گرفت. سبک کارهاي او منحصربهفرد و آشناست و نمايانگر فيلمسازي که ميتواند از نظر بصري تماشاگر را تحت تأثير قرار دهد. با وجود اين، بارها نوشتهاند که کاپولا محتوا را در برابر فرم و ظاهر فريبنده فيلمهايش قرباني ميکند.
اما محتوا و فرم فيلمهاي کاپولا سخت در هم تنيده شدهاند و مثلا به گواه تحليل درخشان آنا بکمن راجرز فرم در «ماري آنتوانت» به همان محتوا تبديل شده است. مسئله مهم ديگر که ميتواند بخشي از محتوا و جوهره فيلمهاي کاپولا در نظر گرفته شود، سوبژکتيويته زنانه است؛ کاپولا با تأکيد اغراقآميز بر هر آنچه زنانه بهنظر ميرسد، با نمايش لباسها، خودآراييها و... درواقع جايگاه زنان و تصوير مرسوم و رسانهاي آنها را نقد ميکند. جي.
هوبرمن در مروري بر «فريبخورده» مينويسد: «حساسيت کاپولا با استفاده از همان اصطلاحي که خودش براي تعريف اثر جاهطلبانه و خوشرنگولعابش، «ماري آنتوانت»، به کار برد، گستاخانه دخترانه است. عنوانبندي «فريبخورده» با فونت پيوسته صورتيرنگ همين را ميگويد. او بيشتر به طرز تحريکآميزي زنانه است تا آشکارا فمينيست – و بههميندليل بسيار بيشتر فمينيست است».
سوبژکتيويته و حساسيت زنانه در لايههاي زيرين فيلمهاي کاپولا رسوب كردهاند و هميشه با چيزي تاريک، مرموز و نفرينشده در هم آميختهاند، مثلا سرنوشت تلخ دختران ليسبون در ترکيب با تصوير دستنيافتنيشان، مصاحبه نمايش ياما واتسون در پايان «حلقه بلينگ» (Bling Ring)، زيبايي رنگارنگ و باشکوه ماري آنتوانتکريستين دانست که به بدني شيءگونه در ورساي مجلل بدل ميشود و تاريکي مهآلود و زنان غمگين «فريبخورده». به نظرم کاپولا با اقتباس از «فريبخورده» دو هدف اصلي را پي ميگيرد؛ تأکيد بر ذهنيت زنانه و روايت ماجرا از زاويهديد زنان که در فيلم دان سيگل به طرزي سادهانگارانه دستکم گرفته شده بود و ساختن فضايي گوتيک، مرموز و شوم و البته کيفيت ملالانگيز فيلم را هم نبايد دستکم گرفت که درباره رخوت، ملال و سردرگمي زنان جواني است که در خانهاي سفيدرنگ و رسومي ازدسترفته محبوس شدهاند.
«فريبخورده» دان سيگل داستان خود را در بستر جنگ شمال و جنوب آمريکا روايت ميکرد، با تصاويري از جنگ شروع ميشد و با ورود مکرر نظاميان جنوبي به فيلم و به مدرسه شبانهروزي هيجان و تعليق ميساخت. زنان سيگل ويژگيهاي تيپيک مشخصي دارند و تمايلات آنها اغلب منفي، واپسگرايانه و حتي شريرانه بهنظر ميرسد. ما در برهههاي مشخصي از روايت صداي ذهني هر يک از زنان را ميشنويم و به طرزي آشكار (و در نتيجه سادهانگارانه) انگيزههاي آنها را ميشناسيم. ميسمارتاي جرالدين پيج با آن نگاههاي پليد و لبخندهاي مرموز، خبيث بهنظر ميرسد و وقتي چندينبار در فلشبک رابطه نادرست او را ميبينيم، از جايگاه مادري قدرتمند براي دختران به پايين کشيده ميشود و از نظر اخلاقي تماشاگر را پس ميزند و بنابراين قطع پاي مک برني بيشتر انتقامجويانه بهنظر ميرسد تا خيرخواهانه.
ادويناي اليزابت هارتمن زني شکننده، نهچندان زيبا و کمروست که به گفته خودش به مردان اعتماد ندارد، او وقتي مکبي و کارول را با هم ميبيند به موجودي هيستريک بدل ميشود که با ضربههاي پياپي مک بي را از پلهها به پايين پرت ميکند. حتي ايمي کوچک هم پس از مرگ لاکپشتش دختربچهاي کينهتوز ميشود که در پايان فيلم و با وجود جنايتي هولناک رضايتي خبيثانه در چشمهايش موج ميزند.
«فريبخورده» کاپولا اما با تصاويري تاريک از درختان درهمپيچيده جنگل شروع ميشود که با صداي جيرجيرکها و آوازي دخترانه کيفيتي وهمناك و رؤياگون دارد؛ اينجا به جز زنان جوان و مرد غريبه هيچ عامل بيرونياي وجود ندارد، سربازان را فقط از فاصلهاي دور ميبينيم و حتي شخصيت بحثبرانگيز برده سياهپوست هم حذف شده است. عمارتي سفيدرنگ در احاطه گياهان روينده وحشي بر زميني مهگرفته، حکايت از ناکجاآبادي کابوسگونه و دورافتاده دارد که دختران زيباي سفيدپوش در گوشهوکنار آن پرسه ميزنند: ميان علفهاي وحشي، روي شاخههاي درختان و در راهروهاي کمنور خانه. مکبي کالين فارل با لهجه ايرلندياش نهتنها آمريکايي نيست، بلکه يک غريبه مزدبگير ايرلندي است که ناخواسته به آنجا پاي گذاشته، او هم سردرگم و ناتوان است و شرارت و قدرت مردانه کلينت ايستوود را ندارد.
مکبي در آغاز نهتنها زنداني نيست، بلكه خودش به ميس مارتا پيشنهاد ميدهد که کنار آنها بماند و باغباني کند و وقتي پاسخ مناسبي نميشنود، براي ماندن و فرار از جنگ تصميم به اغواي زنان ميگيرد. کاپولا در اين فضا با حفظ پيرنگ اصلي داستان جزئيات بسياري را با ظرافت تغيير داده که ميتوان آنها را نعلبهنعل با فيلم سيگل مقايسه کرد؛ جزئياتي که به زنان و حتي به مکبي انگيزه و هويت بخشيدهاند. ميس مارتاي نيکول کيدمن و ادويناي کريستين دانست قدرتمند و تأثيرگذارند و هر دو زناني پيچيده را به تصوير کشيدهاند.
اينجا حس مادري نيکول کيدمن بر ميل زنانهاش پيشي ميگيرد، او تقريبا هميشه براي تصميمگيري با دختران مشورت ميکند و بارها دست محبت بر سر آنها ميکشد، پس ميتوان گفت اگر شرارتي از او سر ميزند، براي خودش هم ناخودآگاه و پنهان است. صحنهاي که ميس مارتا بدن مکبي را ميشويد، جلوهاي حسانه و نگاهي زنانه دارد و بدون هيچ ديالوگي التهاب و آشفتگي زن را نمايان ميکند.
ادويناي کريستين دانست شخصيت استوارتري دارد، درونگرا، مهربان و آرام است و از مردان نفرت ندارد و يا هيچوقت آشكارا به آن اشاره نميكند، فقط يک بار در خلوت نزد مکبي اعتراف ميکند که بزرگترين آرزويش اين است که از آنجا برود که طعمي تلختر به ديالوگ پاياني او ميبخشد. ادوينا در نقطه اوج فيلم وقتي مکبي را با آليشيا ميبيند، اول خودش را عقب ميکشد و بعد براي اينکه مرد را از خود براند، ناخواسته هلش ميدهد. علاوه بر شخصيتپردازي دروني هر يک از زنان، صحنههاي جمعي فيلم توأمان اتحادي زنانه و نوعي رقابت ظريف را بازتاب ميدهند. وقتي اولينبار دختران براي صرف شام با مکبي آماده ميشوند، دستپاچه و مشتاق هستند و هر يک به نوعي تلاش ميکنند تا زيباتر بهنظر برسند.
در اواسط شام ميس مارتابا تحريک آليشيا و با حسادتي زنانه به ادوينا ميگويد که شانههايش را بپوشاند و دختران براي جلب نظر مکبي به بهانه كيك سيب از هم پيشي ميگيرند. قرينه اين صحنه را در شام پاياني ميبينيم، اينبار ادوينا با اعتمادبهنفس و سرکشانه شانههاي برهنهاش را به نمايش گذاشته است، اما ظرف قارچي که دستبهدست ميشود بر خلاف كيك سيب از اتحادي شوم خبر ميدهد.
در پايان دختران روي ايوان ورودي نشستهاند و بهدقت پارچه سفيدي را ميدوزند و وقتي ميس مارتا دوباره به ادوينا هشدار ميدهد، زن جوان بهزحمت جملهاي ميگويد و بعد با نگاهي خالي به دوردست زل ميزند، او ميداند كه ديگر راه فراري ندارد. دوربين کالبد پيچيدهشده در پارچه سفيد را در پيشزمينه و بيرون از دروازه خانه قاب ميگيرد، زنان روي پلكان ورودي بيحركت ايستادهاند، گويي ژست گرفتهاند؛ دوربين بهآرامي نزديک و نزديکتر ميشود، خانه به تسخير اشباح درآمده است.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۹۵۵۳۳۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آثار جنسیت زنانه بر رشد عرفانی و معنوی
در نظام تجلیات میان جلوه وجودی زن و مرد تفاوتهای بازتابش وجود دارد. ولی مهم این است که ارزشمندی هر کدام از این بازتابشها در حوزه خاصی پیدا میشود و به طور کلی نمیتوان حکم کرد که کدام یک از این دو بر دیگری برتری دارد. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، یکی از اصلیترین موضوعات زنان در حوزه تحقیقات بنیادین، مقایسه میان ارزش جنسیت زنانه و مردانه است. به این دلیل که برخی از راهبردها در حوزههای کاربردی و توسعهای مبتنی بر تبیین مبانی زیرساختی است. بر این اساس لازم است از منظره عرفانی و قرآنی به ارتباط میان جنسیت و رشد معنوی پرداخته شود و مسائل بنیادین جنس برتر یا فروتر بودن زن یا مرد و همچنین چرایی آن مورد تحلیل قرار بگیرد.
خبرگزاری تسنیم طی یادداشتی از مهدیه مستقیمی، استاد دانشگاه، به بررسی آثار جنسیت زنانه بر رشد معنوی و عرفانی پرداخته است.
رابطه جنسیت و معنویت
زمانی که عرفان دینی در استخدام قرآن کریم درآید، طبیعتاً عرفان از توحید قرآنی نشأت میگیرد. بر این اساس، نظرات عارفان و مفسران قرآن درباره این موضوع تفاوت زیادی با هم ندارد.
تحلیل جنسیتی در رابطه با ارزشمندی معنوی و جنسیت در نظام تجلیات و مظهریت زنان نشان دادن خاستگاه تفاوتهای تکوینی زن و مرد در زمینه جسم و روح و روحیات آنها درباره مقایسه ارزشمندی این دو جنس هم مطالبی را ارائه میدهد و بررسی سرنخهای ظریف در موضوع جنسیتی از منظر عرفان مانند ساحت تناکح اسمائی، ساحت عشق عرفانی و مباحث مربوط به شعور عمومی و سیر حبی عالم وجود و نیز مراتب صدوری کتاب هستی، میتواند افقهای روشن و گستردهای را در تحلیل رابطه جنسیت و معنویت در اختیار جستجوگران قرار دهد. بررسی و تحقیق در میان آیات قرآن ما را به امکان رشد برابر معنوی مردان و زنان میرساند.
نقش روحیات زنانه بر میزان گرایش به معنویتتحلیل رابطه جنسیت زنانه و رشد عرفانی
تعداد زیادی از عارفان این عقیده را دارند که حقیقت ذاتی مردان و زنان یک چیز است و تفاوتها میان آنها به دلیل قالب و مسائلی خارج از حقیقت وجود است. بر اساس این نظر، رشد معنوی زنان و مردان برخاسته از حقیقت وجود آنهاست که همان ذات و ذاتیات آن دو محسوب میشود.
با این تعبیر، جنسیت زنانه مانع از رشد دینی و ارتقای فکری و اعتقادی زنان نخواهد شد و زنان در این زمینه همپای مردان میتوانند افقهای بلند و روشن معنویت را فتح کنند. چهبسا زنانی یافت میشوند که از رشد دینی به مراتب بسیار بالاتری از بسیاری مردان رسیدند به طوری که مردان یا شاگرد چنین زنان معنوی شدهاند و یا حتی از منظر فکری و استعداد توان نشستن در زمره شاگردان چنین زنانی را هم نداشتهاند.
رشد معنوی هر انسانی فارغ از جنسیت او به حقیقت وجود انسانی و به روح ناطقه قدسیه او مربوط میشود و کثرات خارجیه همگی به منزله تعیناتی به حساب میآیند که بیرون از حقیقت روح انسان قرار دارند. باید دانست تعینات نوعی امور مجازی هستند که در سنجش حقایق ورود چندانی ندارند.
مصباح الانس که یکی از کتابهای مرجع در زمینه عرفان محسوب میشود، در تعریف تعین عنوان میکند: جز یک وجود چیزی در عالم خارج وجود ندارد و کثرات تعین یافتن و ظهور یک هستی است که آن را با واژههایی مانند تعین، اتصاف، نسبت یا ظهور تعبیر کردهاند. (ابن فناری 1363 ص 45)
این نوع تعبیر را با مثالی میتوان مشخص کرد که حقیقت آبی که در ظرفی به شکل دایره یا مربع میریزند یکی است و آنچه که موجب میشود تفاوتهایی به وجود بیاید، قالب ظرفیتی و تعینات صوری و شکل ظاهری ظرفهای آب است و این ظواهر موجب تغییر فرمول شیمیایی در آب نمیشود. در هر حال میتوان عنوان کرد کثرات تعین یافتن و ظهور یک هستی هستند که آن را با کلماتی مانند تعین، اتصاف، نسبت، مظهر یا ظهور تعبیر کردهاند.
تعبیر عینیت حقیقت زن و مرد در بیان عارفان حتی به این نکته اشاره دارد که این نوع نیست که آبی که در ظرف جنسیت مردانه ریخته میشود، آبی باشد که مانند باران از آسمان نازل شده ولی آبی که در ظرف جنسیت زنانه ریخته میشود آبی است که از اعماق زمین استخراج شده باشد. بلکه حقیقت زن و مرد به مثابه آب بارانی است که در دو ظرف متعین ریخته میشود و با تعینات ظرف، شکل خاصی به خود میگیرد.
مثال دیگر درباره مفهوم تعین را میتوان به دریای موجداری تعبیر کرد که موجها کلیت، جزئیت و بزرگی و کوچکی دارند و این ویژگیها همان تعینات موج دریا محسوب میشود.
سحر دانشور: حوزه زنان رسانه ندارد!جنسیت زنانه در نظام تجلیات
طبق قاعده تجلیات عرفانی، وجود مرد و زن و تفاوتهای تکمیلی بین آن دو ریشه در تفاوت تجلیات دارد. تجلیات با یکدیگر متفاوت هستند که در زمان تنزل در مراتب وجود این تفاوتها بر حسب نشأتهای مختلف متنزل میشوند تا در عالم ناسوت این تفاوتها در زن و مرد و همچنین جسم و روحیات آنها ظهور پیدا کند.
از منظره عرفانی جهانهای بالاتر، حقایقی محسوب میشوند که سایه آنها در جهانهای پایینتر منعکس شده است. تشبیه عالم باطن به آفتاب و عالم ظاهر به عکس یا سایه، در ادبیات عرفانی تشبیه بسیار معناداری در نظام تجلیات است. در منظر عرفانی، خداوند نور آسمانها و زمین است: «الله نور السموات و الارض». تجلیات نوریه او تمام هستی را روشن کرده است. پرتو آفتاب از مبداء خورشید فاصله میگیرد و پایین میآید و طی مراتبی تنزل کرده و به مرور ضعیف میشود، بدون اینکه این پرتو از مبداء صدور تا مقصد نزول پاره شده یا خللی در آن ایجاد شود. نور وجود به همین شکل بدون تجافی تنزل پیدا میکند. (طباطبایی، 1362، ص 17 و 18)
قابل توجه است که موضوع تجلی در کتاب عارفان به طور مفصل مطرح شده است و جناب ملاصدرا هم در جلد دوم اسفار به آن اشاره کرده است. (ملاصدرا، ج 2، ص 287 و 291)
طبق نظام تجلیات الهی، تمام انواع و نقش و نگارها تجلی یک نور واحد هستند و همه مانند هفت رنگ رنگینکمان محسوب میشوند که از شکست پرتوهای متفاوت یک نور به وجود آمدهاند. هفت رنگ هر کدام به جای خود مینشیند و از ترکیب این رنگها، جهانی زیبا و تماشایی ایجاد میشود. عارف به یک جلوه قائل است و به نام وجود منبسط، اثراتی که حکیم قائل است از نظر عارف از لوازم وجود منبسط است.
زن و مرد و تقابلی که میان آنها به دلیل جنسی با یکدیگر وجود دارد، از پرتو نورهایی هستند که در نظام تجلیات ایجاد شده است. نور وجود در حوزه تعینات زنانه به رنگی و در حوزه تعینات مردانه به رنگ دیگری بازتابش مییابد.
اگر بتوان میان رنگهای نور سفید به لحاظ ارزشمندی ذاتی تفاوت قائل شد، شاید بتوان میان بازتابش این نورها هم تفاوتهایی قائل شد.
در نظام تجلیات حتماً میان جلوه وجودی زن و مرد تفاوتهای بازتابش وجود دارد. ولی مهم این است که ارزشمندی هر کدام از این بازتابشها در حوزه خاصی پیدا میشود و به طور کلی نمیتوان حکم کرد که کدام یک از این دو بر دیگری برتری دارد.
ارتباط جنسیت زنانه با جمال الهی
بر اساس مبانی عرفانی در تمام موجودات، تجلی جمال و جلال الهی وجود دارد و غلبه نور جلال بر جمال یا نور جمال بر جلال است که موجب میشود برخی آیت لطف و جمال و برخی آیت جلال و عظمت الهی باشند. (سبزواری، 1372، ص 137 و 152)
در چنین فضایی نگرش به موضوع جنسیت افقهای عرفانی در حل این معما باز میکند. انسان پرتو وجود خداوند است و نور الهی در آیینه وجود او بهطور تام و تمام تابیده است، اما این نور وقتی به آینه تعینات جنسیتی میرسد، به نوعی بازتابش دارد. در جنسیت زنانه نور الهی به صورتی ظاهر میشود که برآیند مجموعه انعکاسها این نور با مقتضیات صفات جمال سازگاری بیشتری دارد. بازتابش این نور در قالب تعین جنسیت مردانه نیز به گونهای است که برآیند مجموع آن با صفات جلال توافق بیشتری دارد.
محیالدین ابن عربی در رساله جلال و جمال این مطلب را به بعضی از عارفان نسبت میدهد که: جمال چیزی است که مواجهه و مشاهده آن، انس و انبساط میبخشد و جلال امری است که از آن هیبت و شکوه تداعی میشود. (ابن عربی، 1361، ص 3)
در احادیث و روایات اسلامی هم به تفاوت ظهور جلال و جمال در آینه وجود زن و مرد اشاره شده است. حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام در این باره فرمودهاند: «عقول النساء فی جمالهن و جمال الرجال فی عقولهم.» (امالی شیخ صدوق، مجلس چهارم)
بنابراین شاید بتوان در تحلیل جنسیتی در نظام انوار جمال و جلال، این چنین ارزیابی کرد که: حقیقت زن و مرد یک حقیقت و نور واحد است که بازتابش آن در وجود زن با مرد تفاوت دارد. در عرفان ثابت شده است که هر جا نور جمال هویدایی بیشتری داشته باشد، انوار جلال تحت ساتریت آن محفوظ است. به تعبیر دیگر در باطن هر جمالی، جلال و در باطن هر جلالی، جمالی است.
بنابراین تفاوت حقیقی آیت جمال یا جلال بودن به نوع بازتابش و انعکاس برمیگردد و مربوط به ماهیت، هویت و حقیقت نور نیست.
جلوه بیشتر زنان در مظهریت الهی
از نظر بعضی از عرفا، زن و مرد هر دو مظهر خداوند هستند، اما زن از جهاتی در مظهریت الهی تابندگی بیشتری دارد. تبیین عرفانی این مطلب را تحلیل میکنیم.
تمام عالم وجود از بالاترین مرحله تا پایینترین مرتبه آن، ارتباط واحدی با هم دارند و تمام ذرات کائنات با یکدیگر مرتبط هستند و با همه کثرت و تفصیل ظاهری موجود میان اشیا در عالم خارج، تمام آنها در باطن عالم یکی هستند و وحدت دارند. (صدرالدین شیرازی، 5 و 359)
هر چند که ذات، بسیط است و همین ذات بسیط تجلی میکند. اما هر یک از مجالی یکی از اوصاف و اسمای الهی را نشان میدهد، نه اینکه او با یکی از اوصاف و ظهور کند. چراکه متجلی با تمام نامها و اسماء ظهور کرده است، اما گیرنده تجلی یکی از اوصاف را بر حسب عین ثابت خود نشان میدهد.
تفاوتهای تکوینی زن و مرد در یک نگاه توحیدی ناشی از یک مبداء واحد و به منظور وصول به یک غایت واحد و در یک سیستم به هم مرتبط واحد متحقق میشوند و راز این تفاوتها در قوس صعود این است که زن و مرد بتوانند مکمل وجود یکدیگر بوده و در مدار تکامل انسانی به سوی خدای یکتا بازگردند.
از این دیدگاه انسانها مظهر خدای واحد هستند و ارتقای معنوی در نظام مظهریت بر این اساس است که کدام یک از انسانها بهتر میتواند آینه الهی باشد. موضوع این است که سخن از مظهریت هم در قوس نزول مطرح میشود و هم در قوس صعود.
همان طور که آفتاب از یک مبداء نور تجلی و ظهور کرده است، جهان هستی هم به مثابه آفتاب از یک مبداء هستی تجلی و ظهور پیدا کرده است. (شیرازی 1360 ص 47)
در این نوع جهانبینی و نگرش عارفانه، هر نوری که بتواند با زبان تکوین خود از مبداء نور بیشتر حکایت کند، ارزشمندی ذاتی بیشتری دارد و معنویت بیشتری کسب خواهد کرد.
انتهای پیام/