Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران ناز»
2024-05-07@15:19:39 GMT

رژیم لاغری کشنده این دختر زیبا و جوان (عکس)

تاریخ انتشار: ۲۶ بهمن ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۷۲۰۷۹۳۹

رژیم لاغری کشنده این دختر زیبا و جوان (عکس)

رژیم لاغری کشنده این دختر زیبا و جوان (عکس)

 

مشکل بی اشتهایی عصبی یکی از اختلالاتی است که در سالهای اخیر رده های سنی جوانان را بیشتر از پیش دچار کرده و موجب نگرانی شده است ، این اختلال در میان زنان و دختران نسبت به مردان بیشتر است ، اینها مقدمه ای بود برای معرفی دختر جوانی که بعد از سن 15 سالگی به واسطه صحبت های نا امید کننده یکی از همکلاسی هایش دچار چنین مشکل روحی و روانی شد و تا در عرض چند سال به وزن خطرناکی رسید.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

 

به گزارش ایران ناز “هانان لوکاس” به وضعیت وخیمی دچار و این پیشروی او را به مرز مرگ رسانده بود ، مشکل بی اشتهایی عصبی از او انسانی اسکلتی (استخوانی) که چهره ای شبیه پیرزن 60 ساله داشت ساخت .مصرف روزانه تنها 100 کالری آن هم فقط با خوردن ماست و چند تکه ای سیب کاهش وزن شدیدی در این دختر جوان ایجاد کرد در حدی که او به وزن 25 کیلوگرم رسید .

 

 

دختر 23 ساله در آن شرایط وخیم دچار عوارض جسمی نگران کننده شد به طوریکه دیگر ضربان قلب قابل تشخیص و نبض قابل لمس نداشت.”هانان” در این مورد می گوید:از 15 سالگی دچار بی اشتهایی شدید شدم اما هرگز فکر نمی کردم برای چنین مشکلی باید به پزشک مراجعه کنم ، این حالت بی میلی به غذا در من کم کم پیشرفت کرد تا در سن 18 سالگی به دلیل وضعیت نگران کننده ی جسمی ام در بیمارستان بستری شدم، 4 بار بستری و ترخیص از بیمارستان در نهایت وضعیت مرا به حد امیدوارکننده بازگرداند.

 

 

او در ادامه گفت :روزهای سختی بود درست مثل اینکه در زندان بودم ولی نمی دانستم بستری بودن من در بیمارستان راهی است برای نجاتم ، وضعیت ظاهری و جسمی خوبی نداشتم و پزشکان مدام به من هشدار می دادند که ادامه این وضعیت مرا خواهد کشت اما اهمیتی به صحبت های آنها نمی دادم.

 

 

بعد از گذشت مدتی تقریبا طولانی دیگر جرات نگاه کردن به خودم در آینه را نداشتم ، صورتم درست مثل یک پیرزن 60 ساله بود ، اسکلتی پوشیده با یک پوست زرد رنگ که هیچ کس نمی توانست آن را به راحتی تحمل کند ضربان قلبم نیز به 34 رسیده بود ، وضعیت خطرناک من قبل از چهارمین بار بستری شدن در بیمارستان چنین بود تا اینکه بالاخره در مرحله چهارم مراقبت ویژه توسط پزشکان در بیمارستان توانستن از آن شرایط رها شوم و آرام آرام به حد نرمال برسم.

 

منبع: ایران ناز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.irannaz.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران ناز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۲۰۷۹۳۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسی/ ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم

به گزارش خبرآنلاین، زن ۳۲ ساله‌ای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعب‌العلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت می‌کرد و ما مشکل مالی نداشتیم.

همشهری در خبری نوشت:مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن می‌گفت و با حسرت از گذشته‌اش یاد می‌کرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچ‌گاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خاله‌ام ارتباط بسیار صمیمانه‌ای داشتم تا اینکه عاشق پسرخاله‌ام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان می‌داد و رابطه‌اش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار می‌کرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.

هنوز آخرین سال دبیرستان را می‌گذراندم که روزی مادر و خاله‌ام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری می‌کردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشه‌گیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.

با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفت‌های مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.

هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. این‌گونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار می‌رفتم و به بخت سیاه خودم می‌گریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمی‌رفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحت‌های اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.

در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبه‌ای ارتباط دارد و به من خیانت می‌کند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمی‌کند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.

با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار می‌دانستم به گونه‌ای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی می‌کرد. من هم اهمیتی نمی‌دادم و دیگر برایم رفتارهایش بی‌معنی بود.

روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخاله‌ام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام می‌دادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.

با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمی‌خواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانت‌های همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت می‌کردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقه‌ای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخاله‌ام می‌دانستم.

حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمده‌ام.

با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسی‌های قانونی و مشاوره‌ای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.

۲۳۳۲۱۷

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903119

دیگر خبرها

  • تصاویر مزاحمان نوامیس نازی‌آباد؛ درگیری خونین با مغازه‌داران معترض!
  • جزئیات جدید و دردناک از دزدیده شدن دختر ۴ ساله کلاله‌ای ؛ قصد فروش یسنا را داشتند
  • جزئیات جدید از دزدیده شدن دختر ۴ ساله کلاله‌ای
  • جوان مرگ مغزی بجنوردی جان چهار بیمار را نجات داد
  • کارگر ۳۵ ساله قصد فروش یسنا را داشت
  • جزئیات جدید از دزدیده شدن دختر ۴ ساله کلاله‌ای؛ کارگر ۳۵ ساله قصد فروش یسنا را داشت
  • وضعیت سدهای کشور پس از بارش‌های اخیر | هنوز ۱۱ استان دچار کم بارشی هستند
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسی/ ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم