Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تابناک»
2024-05-06@03:11:53 GMT

شمخانی: مذاکره با آمریکا بی‌فایده است

تاریخ انتشار: ۲ بهمن ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۴۷۱۲۰۳

دبیر شورای عالی امنیت ملی کشورمان با بیان این‌که تحریم به هیچ عنوان ابزاری برای مذاکره مجدد روی مسائلی که توافق شده است، نخواهد بود، گفت: آمریکا در آزمون برجام مردود شد، از این رو ایران نمی‌تواند در هیچ حوزه دیگری به آن‌ها اعتماد کند؛ مذاکره با آمریکا بی‌فایده است و ما بیش از این اجازه نداریم فرصت ملت ایران را صرف روند‌های بی‌حاصل کنیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!



به گزارش «تابناک» فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران در مصاحبه با علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی به طرح پرسش‌هایی در حوزه سیاست خارجی و مسائل جاری در غرب آسیا پرداخت.

علی شمخانی، دبیر عالی‌ترین نهاد سیاسی-امنیتی جمهوری اسلامی، "شورای عالی امنیت ملی" است. او در جایگاه سیاست‌گذاری، نقش تعیین‌کننده‌ای در تدوین و تصویب راهبرد‌های دفاعی، امنیتی و سیاسی کشور دارد. مهم‌ترین تصمیم‌های راهبردی کشور در معادلات داخلی، امنیتی و سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی در شورای عالی امنیت ملی اتخاذ می‌شود و مصوبات آن پس از تأیید مقام معظم رهبری (مدظله العالی) برای همه لازم الاجرا است.

در ادامه متن این گفتگو می‌آید:

سردبیر: با توجه به اینکه پویائی و موفقیت سیاست خارجی در هر یک از کشور‌های جهان، معطوف به قدرت و توان دیپلماتیک آن کشور در مدیریت تحولات، جلب منافع یا دفع تهدید‌های آن کشور قابل اندازه‌گیری است، در حال حاضر پس از چهل سال از پیروزی انقلاب اسلامی، موقعیت و مناسبات سیاسی جمهوری اسلامی‌ایران با قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

شمخانی: قانون اساسی اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی‌ایران را مبتنی بر عزت، استقلال، حفظ امنیت و منافع ملی و البته حمایت از مستضعفان و محرومان و مقاومت در برابر سلطه‌طلبی مستکبران جهان تبیین نموده است؛ لذا از این منظر می‌توان گفت که اصول بنیادین سیاست خارجی ایران مترقی، کارآمد و راهگشا و دارای ظرفیت‌های بالایی برای تعامل و همکاری با طیف وسیعی از جامعه جهانی به ویژه کشور‌های اسلامی و دولت‌های مستقل در منطقه و جهان است. دیدگاه‌ها و رهنمود‌های امام راحل عظیم الشأن، به عنوان مهم‌ترین نظریه‌پرداز حوزه سیاست در اسلام در دوران معاصر نیز تعیین کننده مسیر سیاست خارجی کشور به شمار می‌رود. امروز سلسله فرمان‌های رهبری معظم انقلاب خط‌مشی سیاست‌های کلان جمهوری اسلامی در همه حوزه‌ها از جمله حوزه‌ی سیاست خارجی را تعیین کرده است. ایشان سیاست خارجی جمهوری اسلامی‌ایران را بر پایه‌ی سه اصل عزت، حکمت و مصلحت بنا نهاده‌اند و در دوره‌های مختلف پس از انقلاب، کلیه‌ی دوستی‌ها و دشمنی‌ها در عرصه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی بر این سه اصل استوار بوده است؛ لذا اصول بنیادین مصرّح در قانون اساسی و هدایت‌های حضرت امام (ره) و رهبری معظم انقلاب، ظرفیت‌های بزرگی را در سطوح مختلف تصمیم‌گیری، سیاست‌گذاری و اجرای سیاست‌ها در حوزه‌ی سیاست خارجی و روابط با کشور‌ها و مجامع بین‌المللی ایجاد کرده است.

تنها خط قرمز ما در برقراری مناسبات خارجی، مذاکره و تعامل با آمریکا و ارتباط نداشتن با رژیم صهیونیستی است

وی ادامه داد: به نظر من علی‌رغم وجود چالش‌ها و نقاط ضعف در عملکرد برخی از دستگاه‌ها، جمهوری اسلامی‌ایران در عرصه سیاست خارجی کارنامه قابل قبولی از ابتدای انقلاب تاکنون داشته است. سیاست جمهوری اسلامی مبتنی بر حسن مناسبات با همه کشور‌ها و تعامل سازنده با مجامع بین‌المللی از جمله سازمان ملل متحد است. تنها خط قرمز ما در برقراری مناسبات خارجی، مذاکره و تعامل با آمریکا به دلیل روش سلطه‌طلبی و رویکردِ از بالا به پایین در همه دولت‌های آمریکا از ابتدای انقلاب تاکنون است. البته جمهوری اسلامی‌ایران، رژیم اشغالگر صهیونیستی را نامشروع می‌داند و بر همین اساس هیچ‌گونه ارتباطی با آن نخواهد داشت. علی‌رغم اینکه با طراحی آمریکا و با بهره‌گیری از خوی تجاوزکاری و ددمنشی صدام، برخی از دولت‌های منطقه در دهه‌ی اول انقلاب رویکرد‌های غیردوستانه‌ای در قبال جمهوری اسلامی اتخاذ کردند، ولی سیاست مبتنی بر تعامل سازنده‌ی ایران، رویکرد دولت‌های منطقه را تا حدود زیادی در قبال ما تعدیل نمود و این مسأله موقعیت جمهوری اسلامی‌ایران در منطقه را ارتقاء بخشید.

آمریکایی‌ها پس از تحولات در کشور‌های منطقه در سال ۲۰۱۱ هراسان شدند

دبیر شورای عالی امنیت ملی اظهار کرد: به دنبال تحولات در کشور‌های منطقه از سال ۲۰۱۱، آمریکایی‌ها که قدرت مردم مسلمان در کشور‌های عربی را مشاهده کردند، از این‌که مدیریت تحولات از دست آن‌ها خارج شود، هراسان شدند. از سوی دیگر، تقابل مستقیم با اراده مردم را نیز به مصلحت خود نمی‌دانستند؛ لذا در صدد بر آمدند با موج‌سواری بر اراده‌ی مردمی، مدیریت روند تحولات را در دست بگیرند. در این چارچوب با همراه نشان دادن خود با این تحولات و با شعار دموکراسی و حمایت از آزادی، رویکرد ضد استکباری و ضدّ صهیونیستی انقلاب‌ها را تعدیل کردند و در گام نخست تلاش کردند از هم‌افزایی شعار ملت‌های منطقه با رویکرد‌های اصولی جمهوری اسلامی بکاهند و در گام بعد، ایجاد تنش و اختلاف بر پایه انگیزه‌های قومی‌و مذهبی را در دستور کار قرار دادند و جنگ شیعه و سنی راه انداختند تا ظرفیت‌هایی که می‌توانست در خدمت آزادی و استقلال ملت‌ها و تقابل با اشغالگری و سلطه‌طلبی به‌کار گرفته شود، مصروف تقابل داخلی و تفرقه گردد؛ لذا جمهوری اسلامی‌در ابتدای دهه چهارم انقلاب، به لحاظ موقعیت سیاست خارجی با دشواری و فتنه‌انگیزی مواجه شد و تصمیم گرفت با فتنه‌افروزی و تخاصم ساختگی مقابله نماید. پاسخ مثبت جمهوری اسلامی‌ایران به استمداد دولت‌های عراق و سوریه برای مبارزه با تروریسم و تفکرات تکفیری در دو عرصه‌ی نظامی‌-امنیتی و دینی-فرهنگی، بر همین مبنا انجام شد و ظرفیت‌های جدیدی در حوزه سیاست خارجی جمهوری اسلامی‌خلق نمود. به نظر من در مقطع بسیار حساسی از تاریخ انقلاب قرار داریم. هم از جهات بین‌المللی، هم از بعد مؤلفه‌های منطقه‌ای و هم وضعیت اقتصادی در شرایطی قرار داریم که در تحلیل این وضعیت لازم است به این ابعاد توجه داشت. در این وضعیت، جمهوری اسلامی کشوری توانمند و متکی به ظرفیت‌های نرم‌افزاری و بازدارنده بومی، قادر به دفاع از منافع و امنیت خویش و هم‌پیمانان منطقه‌ای می‌باشد.

سردبیر: مناسبات همسایگان با جمهوری اسلامی‌را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ به دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی‌در این زمینه چه توصیه‌هایی دارید؟

شمخانی: اساس سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران روابط دوستی و برادرانه با همسایگان و کشور‌های اسلامی‌است. اهمیت تعامل سازنده با همسایگان حیاتی و غیرقابل اجتناب است. ما به دنبال نفوذ در کشور‌های دیگر نیستیم. ما در دوستی خود با کشور‌های دیگر پای دوستی خود می‌ایستیم. جمهوری اسلامی‌در دوستی با همسایگان و سایر کشور‌ها صادق بوده است. گفتگو با همسایگان می‌تواند بهترین گزینه برای عبور از چالش‌های امنیتی منطقه باشد. دستگاه دیپلماسی می‌تواند با افزایش فعالیت‌های دیپلماتیک ضمن انتقال پیام دوستی و مودت جمهوری‌اسلامی‌ایران به همسایگان، با رویکردی اطمینان‌بخش تأکید کند که قدرت و توانمندی جمهوری اسلامی‌ایران ضریب امنیتی همسایگان را افزایش داده است. اکنون ایران، عراق، پاکستان، ترکیه و افغانستان همسایگان قدرتمند یکدیگر به شمار رفته و سرنوشت مشترکی دارند. این چند کشور با مرز‌های گسترده، فرهنگ مشترک و ظرفیت‌های بی‌شماری که دارند بیش از هر زمان به‌یکدیگر وابسته و بالاتر از همسایه در حکم خویشاوند با هم می‌باشند. توصیه‌ی اکید من افزایش همکاری‌های اقتصادی، فرهنگی و امنیتی است. همکاری گسترده میان تمام همسایگان در مسأله‌ی مبارزه با تروریسم، دستاورد‌های امیدبخشی خواهد داشت. پیروزی‌های ایران، عراق و سوریه بر گروه‌های تروریستی در این کشور‌ها ابعاد بسیار گسترده‌ای داشت؛ شما تصور کنید، سایر کشور‌های منطقه نیز به این همکاری‌ها بپیوندند، آیا در این صورت گروه‌های تروریستی مجالی برای تکثیر و شرارت‌آفرینی خواهند داشت؟

بزرگترین چالش بر سر راه سیاست خارجی جمهوری اسلامی‌ایران، دشمنی آمریکا است

سردبیر: از نظر جنابعالی ریشه‌ی چالش‌های سیــاست خارجی جمهوری اسلامی چیست؟ راه حلّ‌عبور از این چالش‌ها را چگونه می‌دانید؟

شمخانی: بزرگترین چالش بر سر راه سیاست خارجی جمهوری اسلامی‌ایران، دشمنی آمریکا است. آمریکا در طول سالیان پس از پیروزی انقلاب اسلامی‌همواره در مسیر پیشرفت ملت ایران مانع‌تراشی کرده است. جمهوری اسلامی درصدد دستیابی ایران به جایگاه برتر در منطقه است. کسب این جایگاه، اگر چه دور از دسترس نیست اما، با چالش‌ها و محدودیت‌هایی روبه‌رو است. در عرصه سیاست خارجی، جمهوری اسلامی‌ایران با بخشی از هنجار‌های مورد توجه آمریکا از جمله روحیه‌ی استکباری، اشغالگری، مداخله‌جویی در سرنوشت کشور‌ها و حمایت از تجاوزگران، تقابل راهبردی دارد. خاستگاه اعتقادی و آرمان‌های انقلابی ایران با این هنجار‌ها در نظام بین‌الملل، سازگار نیست. وجود روحیه ضدامپریالیستی و عدم سرسپردگی در برابر قدرت‌های خارجی از یک‌سو و وجود مشکلاتی در روابط با قدرت‌های منطقه‌ای به جهت رقابت بر سر توزیع قدرت در منطقه از سوی دیگر، چالش‌ها و محدودیت‌هایی برای ایران در عرصه سیاست خارجی ایجاد کرده است. خروج دولت آمریکا از مهم‌ترین پیمان بین‌المللی در دوران جدید، نه بر اساس منافع آمریکا، بلکه مترتب بر مواضع ضدّ ایرانی آقای ترامپ و تیم همراه او در کاخ سفید شکل گرفته است. البته خروج وی از برجام به معنای از دست رفتن تمام فرصت‌های جمهوری اسلامی‌نیست. جمهوری اسلامی قادر است با اتکاء به ظرفیت‌های ملی این مرحله را پشت سر بگذارد. مسیر عبور از این چالش، تنها یک راه‌حلّ دارد و آن این‌که از نظر توان ملی کشور قوی شود. رهبر معظم انقلاب چند سال است بر روی «توان ملی»، «توان اقتصادی کشور» و «رونق تولید» تأکید می‌کنند. اگر می‌خواهید مشکلات در صحنه‌های دیگر حل شود، باید اقتصاد کشور بالا برود. علاوه بر شرارت‌های آمریکا، پاسخ مثبت برخی از کشور‌های منطقه به رویکرد‌های ضدّ ایرانی کاخ سفید و گرفتار شدن در توهم هراس از ایران، از دیگر چالش‌های سیاست خارجی جمهوری اسلامی‌است. متأسفانه سران برخی از کشور‌های منطقه رویکرد‌های خود را با ایران بر اساس توهم توطئه تنظیم می‌کنند. این ارزیابی از ایران، تماماً به نفع رژیم صهیونیستی انجام شده و سیاست حمایت مظلومان فلسطین را به طور جدی تحت الشعاع قرار داده است.

سردبیر: هدف آمریکا از ترویج ایران­‌هراسی در منطقه چیست؟

شمخانی: آمریکایی‌­ها قدرت عملیات روانی و استعاره‌­سازی دارند. دخالت­‌های منفی خود را به نام کمک به دموکراسی و تأمین حقوق بشر معرفی می‌­کنند، امّا حضور مستشاری و امنیت­‌ساز ایران را دخالت در کشور‌های دیگر بیان می‌کنند. دخالت‌­های فرهنگی خودشان را که نابودکننده‌­ی هویت اسلامی است، توسعه ارزش‌های لیبرال-دموکراسی می­‌نامند امّا، رویکرد تقریبی و وحدت‌بخش ایران در کشور‌های اسلامی را صدور انقلاب یا ترویج تشیع معرفی می­‌کنند. متأسفانه با ایران­‌هراسی تلاش دارند، میان کشور‌های منطقه تفرقه ایجاد کنند و خودشان را ناجی معرفی کنند.

نگاه جمهوری اسلامی‌ایران به برجام یک نگاه ابزاری است

سردبیر: ارزیابی جنابعالی از پیامد‌های خروج آمریکا از توافق بین‌المللی برجام (اعم از فرصت‌ها و تهدید‌های مترتب بر آن) برای جمهوری اسلامی‌چیست؟ آمریکایی‌ها به چه بهانه‌ای از برجام خارج شدند؟ چرا دلایل دولت ترامپ برای خروج از برجام نتوانست دیگر کشور‌ها را قانع کند؟

شمخانی: نگاه جمهوری اسلامی‌ایران به برجام یک نگاه ابزاری است. ما برای برداشتن موانع پیشرفت کشور وارد گفتگو‌ها شدیم. در برجام در زمینه منافع ایران توافق کردیم. دولت ترامپ برجام را توافق‌نامه زیان‌باری دانست و به صورت یک‌جانبه از آن خارج شد. سه بهانه از سوی آمریکا مطرح گردید؛ بهانه اول این بود که تعهدات و محدودیت‌های هسته‌ای ایران کافی نیست. بهانه دوم مربوط به موضوع موشکی بود. گفتند سازوکار‌های بازدارنده درباره برنامه موشکی ایران پیش بینی نشده است؛ القای تهدیدآمیز بودن برنامه موشکی جمهوری اسلامی‌ایران از برنامه‌های مهم آن‌ها است. بهانه سوم، تهدیدآمیز تلقی کردن سیاست‌های منطقه‌ای ایران است. ورود ایران به سوریه و عراق برای مبارزه با داعش، جلوگیری از کشتار مردم بی گناه منطقه و یاری رساندن به دولت‌های قانونی را سیاست تهدیدآمیز قلمداد می‌کنند ولی، در برابر کشتار مردم بی گناه یمن، حمله به بازار و اتوبوس حامل دانش آموزان از سوی جنگنده‌های سعودی سکوت اختیار می‌کنند. به هر حال، سیاست‌های منطقه‌ای ایران را نیز برای خروج از برجام بهانه کردند تا از انجام تعهدات خود در این توافقنامه شانه خالی کنند. در خصوص این مسائل تا حدود زیادی از سوی مسؤولان جمهوری اسلامی‌ایران توضیحاتی ارائه شده است. در موضوع اول، ما طبق تعهدات و حقوق خود مطابق توافقنامه هسته‌ای عمل کرده ایم و آژانس نیز همواره در گزارش‌های متعدد خود بر پای بندی ایران به برجام تأکید کرده است. در موضوع موشکی، ما گفته‌ایم که درباره مسائل دفاعی کشورمان به هیچ وجه کوتاه نمی‌آییم و اجازه نمی‌دهیم دیگران در این مسأله دخالت کنند. البته توضیحاتی در این خصوص داده‌ایم و تأکید کرده‌ایم که توان موشکی ما جنبه‌ی دفاعی و بازدارندگی دارد. در مسأله ورود ایران به مبارزه با تروریسم، خود دولت‌های منطقه، چه دولت عراق و چه دولت سوریه بار‌ها اعلام کرده اند که ایران بر اساس درخواست رسمی‌دولت قانونی در این دو کشور ورود کرده و با داعش مبارزه نموده است. همه‌ی طرف‌ها حتی خود آمریکایی‌ها نیز می‌دانند در صورتی که ایران وارد جنگ با تروریست‌ها نمی‌شد، امکان شکست داعش، القاعده و جبهه النصره وجود نداشت. مسؤولان امنیتی اروپایی هم در موارد متعددی به ما گفته‌اند که بدون اقدام سریع ایران، شکست داعش امکان پذیر نبود؛ لذا هر سه مورد فقط بهانه‌ای برای آقای ترامپ بود که از برجام خارج شود.

بدعهدی آمریکا در برجام به بی‌انضباطی در نظام بین‌الملل دامن زده است

وی ادامه داد: با خروج آمریکا از برجام وارد مرحله جدیدی شده‌ایم که ترامپ تصور می‌کند با فشار اقتصادی قادر است خواسته نامعقول و سلطه‌طلبانه خود را بر مردم ایران تحمیل کند. او باید بداند که ملت ایران ملتی توانمند است و ظرفیت‌های عظیمی برای عبور از این مرحله در اختیار دارد. ما از عزت خود در برابر زورگویی ترامپ کوتاه نمی‌آییم؛ این پیام روشن دولت ایران به کاخ سفید است؛ تحریم به هیچ عنوان ابزاری برای مذاکره‌ی مجدد روی مسائلی که توافق شده است، نخواهد بود. آمریکا در آزمون برجام مردود شد، از این رو ایران نمی‌تواند در هیچ حوزه دیگری به آن‌ها اعتماد کند؛ مذاکره با آمریکا بی‌فایده است. ما بیش از این اجازه نداریم که فرصت ملت ایران را صرف روند‌های بی‌حاصل کنیم. ملت ما که با هوشیاری توانسته است تمام کارشکنی‌های کاخ سفید طی چهل سال گذشته را خنثی کند، در این دوره نیز با اتکاء به ظرفیت‌های داخل توطئه آمریکا را با شکست مواجه خواهد کرد. بدعهدی آمریکا در برجام به بی‌انضباطی در نظام بین‌الملل دامن زده و بیشتر از آنکه جمهوری اسلامی‌ایران را متضرر کند، به جایگاه این کشور در جامعه‌ی جهانی آسیب رسانده است. سیاست تاجرمآبانه ترامپ در حوزه‌های بین‌المللی به افت جایگاه آمریکا منجر شده و بعید می‌دانم رهبران آمریکایی بتوانند از چالش‌های به وجود آمده از رهگذر این اشتباه تاریخی ترامپ به راحتی عبور کنند.

هیچ‌گاه برای نقض برجام پیشگام نبوده و نخواهیم بود امّا...

سردبیر: به نظر شما تأثیر رویکرد ترامپ در این زمینه بر شرکای اروپایی آمریکا چیست؟ فرجام مسأله را چگونه می‌بینید؟

شمخانی: واکنش کشور‌های اروپایی پس از خروج آمریکا از برجام این بود که ایران حق مقابله به مثل را دارد، ولی از ما درخواست داشتند که این کار را نکنیم و به توافق پایبند بمانیم. آن‌ها گفتند ما شرایط اقتصادی را برای شما فراهم می‌کنیم که البته جمهوری اسلامی ایران چندان این موضوع را باور نداشت، ولی پذیرفتیم تا به اروپا فرصت بدهیم نشان دهد توان تصمیم‌­گیری مستقل از آمریکا را دارد. ما می­‌خواستیم مسیر دیپلماسی و گفتگو باز بماند. در مورد اصل برجام هم باید بگویم، هیچ‌گاه برای نقض برجام پیشگام نبوده و نخواهیم بود امّا، اقدام ترامپ باعث افزایش قدرت و توان جمهوری اسلامی‌ایران در عرصه‌های دیپلماتیک شده است. اروپا هم اگر در پرداخت هزینه حفظ برجام مردد است، باید بداند که ایران معطل آن‌ها نیز نخواهد ماند. فرض ما در عمل این است که اروپا حاضر نیست ریسک خود را در برابر آمریکا افزایش دهد؛ بنابراین تلاش می‌کنیم مشکلات کشور را با اتکاء به توان ملی سامان بخشیم. آن‌ها نباید انتظار داشته باشند که ما از حقوق خود و امکاناتی که برجام برای عمل متقابل در اختیار ما گذاشته است، صرف‌نظر کنیم.

ماجراجویی‌ها آمریکا در انتقال سفارت‌شان به قدس آن را به نماد یک دولت شرور تبدیل کرد

سردبیر: با توجه به‌یک‌جانبه‌گرائی دولت آمریکا و تمرکز سایر قدرت‌ها بر نظام چند قطبی در جهان، جمهوری اسلامی ایران چه راهبردی برای تقویت نظام چند قطبی و تعامل با قدرت‌هایی مانند روسیه و چین را در دستور کار قرار داده است؟

شمخانی: آمریکا پس از جنگ سرد، خواهان ایجاد جهان تک‌قطبی با محوریت ایالات متحده بود. این تفکر بر مجموعه راهبرد‌ها و اقدامات کاخ سفید سایه افکند. اما در عمل تحولات جهانی در مسیری قرار نگرفت که جهان تک‌قطبی با محوریت آمریکا شکل بگیرد. ظهور قدرت‌های نوظهور مانند چین و احیای بخشی از قدرت راهبردی روسیه در مناسبات بین‌المللی نظام تک قطبی را به افسانه‌ای برای آمریکا تبدیل کرده است. جمهوری اسلامی‌ایران قدرت مهمی در منطقه غرب آسیاست که تقابل جدّی با سیاست کلان آمریکا در منطقه دارد و موفقیت‌های زیادی نیز کسب کرده است؛ لذا وجود ایران قدرتمند در منطقه نیز یک چالش جدی برای بسط سیطره آمریکا در غرب آسیا محسوب می‌شود. حوادث سوریه و شکل‌گیری هم‌پیمانی سه‌جانبه ایران، روسیه و سوریه در مبارزه مؤثر با تروریسم یک ظرفیت مهم در همین زمینه به شمار می‌رود؛ لذا جهان در مسیر چند قطبی در حرکت است و جمهوری اسلامی‌ایران در منطقه غرب آسیا کاملاً در این مسیر مؤثر عمل کرده است.

وی ادامه داد: امروز آمریکا گرفتار سیاست‌ها و رفتار‌های زیگزاگی و غیرقابل پیش‌بینی ترامپ است. حتی نخبگان آمریکایی انتقاد‌های زیادی به این رویکرد ترامپ دارند. سیاست‌های ترامپ به ماجراجویی در عرصه‌های بین‌المللی تبدیل شده است؛ لذا روش ترامپ، خودش کمک بزرگی به شکل‌گیری نظام چند قطبی و فاصله گرفتن جهان از آمریکا خواهد کرد. انتقال سفارت آمریکا به قدس چیزی جز ماجراجویی سیاسی ارزیابی نشد. این ماجراجویی‌ها آمریکا را به نماد یک دولت شرور تبدیل کرده است. موضوع حمایت از تروریسم در عراق، سوریه و سایر نقاط منطقه از جمله همین شرارت‌ها است. ماجراجویی‌های اقتصادی که در جنگ تعرفه‌ها در برابر چین، ترکیه، اتحادیه اروپا در حال وقوع است، بخشی از سیاست‌های یک‌جانبه‌گرایانه کاخ سفید است که منافع مردم آمریکا را با خطر مواجه ساخته است. ترامپ در ادامه این سیاست‌ها جایگاه پیمان‌ها و نهاد‌های بین‌المللی از جمله شورای حقوق بشر سازمان ملل را زیر سؤال برده و با نادیده‌گرفتن تمام معیار‌های بشردوستانه به طور مطلق از اقدامات ضدّ انسانی عربستان و رژیم صهیونیستی علیه مردم یمن و فلسطین حمایت می‌کند. بدین ترتیب واضح است که ایالات متحده کشوری دردسرساز برای سایر کشور‌های جهان و منطقه شده است.

تروریسم یک پدیده‌ی ساختگی در منطقه‌ی ما است که برخی از جمله آمریکا در پیدایش آن نقش داشتند

سردبیر: ارزیابی جنابعالی از ریشه‌های پیدایش گروه‌های تروریستی و مبارزات ضدّ تروریستی در منطقه چگونه است؟

شمخانی: تروریسم یک پدیده‌ی ساختگی و غیر اصیل در منطقه‌ی ما است که برخی از قدرت‌ها از جمله آمریکا هم به نوعی در پیدایش این پدیده نقش داشته‌اند، هم به ابعاد آن دامن زده‌اند و هم با مدیریت پدیده‌ی تروریسم در صدد مدیریت تحولات منطقه و جلوگیری از ایجاد روند‌هایی خارج از کنترل خود هستند. خانم کلینتون نیز در کتاب خاطرات خود به صراحت اعلام کرد که ما داعش را ایجاد کرده‌ایم. آمریکا در برخی موارد به طور مستقیم در تشکیل و راه‌اندازی گروه‌های تروریستی نقش داشته و در مواردی نیز گسترش تروریسم، واکنشی به سیاست‌های آن‌ها در منطقه بوده است. اشغال افغانستان و عراق در دو دهه اخیر از سوی آمریکا و ایجاد اغتشاش در سوریه، در عمل باعث جذب جوانان به گروه‌های تروریستی شد. سیاست اشتباه آمریکا در تضعیف دولت‌های قانونی منطقه باعث شد، تروریست‌ها از اقصی نقاط جهان به سوریه و عراق بیایند و ده‌ها گروه خشن و افراط‌گرا نظیر داعش و جبهه النصره تشکیل دهند. برخورد تاکتیکی و ابزاری قدرت‌های بزرگ با تروریسم، خطای استراتژیک دهه‌های اخیر این قدرت‌ها است که به رواج تروریسم دامن زده است. در تاریخچه شکل‌گیری و فعالیت اکثر جریان‌های تروریستی ردپای سرویس‌های اطلاعاتی برخی کشور‌های بزرگ را می‌توان یافت. آمریکا با سابقه‌ی پرورش و حمایت گروه‌های تروریستی، نمی‌تواند ادعای رهبری مبارزات ضدّ تروریستی را یدک بکشد. آن‌ها که داعش را به وجود آوردند، چگونه می‌توانند مدعی مبارزه با تروریسم باشند. همچنین برخی از کشور‌ها در منطقه با کمک به جریان‌های افراطی، در اندیشه افزایش نفوذ یا نقش‌آفرینی هستند. گزارش‌های متعدد در خصوص نقش عربستان در مهم‌ترین اقدامات تروریستی در منطقه و جهان گویای همین مسأله است. ما به عنوان جمهوری اسلامی‌ایران که جزء کشور‌های خط مقدم مبارزه هستیم، از حضور همه کشور‌ها برای مشارکت در رفع تهدید تروریسم استقبال می‌کنیم.


ما خواستار سقوط دولت سعودی نیستیم

سردبیر: تحلیل جنابعالی در خصوص ضرورت ورود جمهوری اسلامی‌ایران به تحولات منطقه و مبارزه با تروریسم چیست؟ به نظر شما آیا ورود ایران به عرصه تحولات منطقه هوشمندانه بوده است؟

شمخانی: سیاست‌های منطقه‌ای ایران بدون شک برگ برنده ما در تأمین امنیت ملی خودمان و منافع پایدار کشور‌های منطقه است. ما امنیت ملی خود را در راستای منافع بلند مدت کشور‌های منطقه و گسترش امنیت در این کشور‌ها تعریف کرده‌ایم. بر همین اساس دخالت در امور داخلی کشور‌ها را مردود می‌دانیم و البته به کسی اجازه دخالت در امور داخلی خود را نمی‌دهیم. برای همین با درخواست دولت‌های عراق و سوریه، به این کشور‌ها رفتیم و با داعش و جبهه النصره مبارزه کردیم. از زاویه داخلی نیز باید گفت: امروز مسائل سیاست خارجی و امنیت بین الملل از مسائل داخلی و امنیت ملی قابل تفکیک نیست و بر یکدیگر اثرگذار هستند. سیاست منطقه‌ای ایران در امتداد سیاست داخلی و مبتنی بر افزایش ضریب امنیت ملی است. بدین لحاظ ورود ایران به عرصه تحولات منطقه کاملاً هوشمندانه بوده و عامل مؤثری در تولید قدرت برای ایران و کشور‌های همسایه به حساب می‌آید. حتی کشوری مثل عربستان که احساس می‌کند، مبارزه منطقه‌ای ایران با تروریسم با منافع آن‌ها متضادّ است نیز اگر به طور کلان بررسی کند، متوجه می‌شود که مبارزه ایران و محور مقاومت با تروریست‌ها به طور کلان نفع آن‌ها نیز هست. درست است که سعودی‌ها در تولید تفکر افراطی نقش داشته اند ولی، خودشان هم هراسانند که این پدیده خودساخته، روزی دامن‌گیرشان شود. بر این اساس از بین بردن داعش در کنار مبارزه فکری با تفکرات افراط‌گرای آن‌ها، به لحاظ راهبردی تأمین کننده امنیت و منافع عربستان نیز هست؛ آن‌ها نباید این رویکرد جبهه مقاومت را به ضرر خود تفسیر کنند. اگر آن‌ها اراده لازم را داشته باشند، امکان عبور از گذشته و اقدام مشترک برای تأمین منافع و امنیت همه کشور‌های منطقه وجود دارد. ما قبلا گفته ایم و باز هم تکرار می‌کنیم که خواستار سقوط دولت سعودی نیستیم؛ چرا که جایگزین این دولت، یک دولت دموکراتیک با استاندارد‌های لازم در جهان اسلام نیست بلکه جایگزین آن، هرج و مرج و افراط گرایی است. در یمن، ما جریان‌های داخلی و انصارالله را تشویق کردیم که علی‌رغم اشتباه طرف مقابل، وارد گفتگو‌ها شوند. البته همه باید بدانند که با دخالت نظامی‌و زور جنگنده‌های عاریتی آمریکایی و هدایت اطلاعاتی رژیم صهیونیستی، نمی‌توانند صحنه را علیه مردم یمن و انصارالله مغلوبه کنند و مردم یمن در طول این سه‌سال‌ونه‌ماه نشان دادند که در برابر زورگویی و دخالت خارجی کوتاه نمی‌آیند. طرح جمهوری اسلامی‌ایران برای حل بحران یمن، طرح همه جانبه و تسهیل کننده آتش بس، شروع کمک‌های انسان دوستانه و گفتگو‌های یمنی-یمنی است. این طرح با برخی از دولت‌های اروپایی نیز مورد بررسی قرار گرفته و می‌تواند مبنای خوبی در زمینه راه حلّ سیاسی باشد.

دبیر شورای عالی امنیت ملی گفت: به طور کلی باید بگویم، راه‌حل جمهوری اسلامی‌ایران برای همه معضلات و چالش‌های منطقه چه در فلسطین، چه در سوریه، چه در بحرین و حتی یمن، دموکراسی و مراجعه به صندوق‌های رأی است. سال‌ها پیش جمهوری اسلامی اعلام کرد، به جای راه حل‌های تحمیلی به مردم فلسطین که هیچ کدام از آن‌ها هم نتیجه بخش نبوده است، باید به آرای عمومی‌همه‌ی فلسطینی‌ها اعم از مسلمان، مسیحی و یهودی مراجعه کرد تا خودشان سرنوشت سرزمین تاریخی فلسطین را تعیین کنند. این مسأله را در ابتدای بحران سوریه نیز مطرح کردیم و گفتیم به جای صادر کردن تروریسم به سوریه و پیچیدن نسخه‌های تحمیلی برای این کشور، زمینه‌ی اظهارنظر مردم سوریه را فراهم کنید؛ گفتیم که دموکراسی از لوله‌های تفنگ بیرون نمی‌آید. آمریکایی‌ها و متحدین آن‌ها برای ایجاد دموکراسی گروه‌های غیر قانونی و ترویست‌ها را مسلح کردند؛ این‌ها اشتباهاتی است که آن‌ها مرتکب شدند. در بحرین هم راه حل، اجرای فرمول هر نفر یک رأی است. نباید از صندوق رأی و اجرای دموکراسی هراس داشته باشند. این به نفع امنیت منطقه است.

برخی کشور‌های پیرامون فلسطین به شدت مخالف اجرای معامله قرن هستند

سردبیر: به نظر جنابعالی اهداف ترامپ از پیگیری طرح معروف به معامله قرن چیست؟ چه آینده‌ای برای آن تصور می‌کنید؟

شمخانی: در وضعیتی که مردم فلسطین در مظلومیت مضاعف به‌سر می‌برند و رژیم صهیونیستی فشار‌های خود علیه این ملت را تشدید نموده و شهرک‌سازی‌ها با تصویب کنیست در مناطق مختلف فلسطین ادامه دارد و قدس و کرانه باختری به انحاء مختلف از سوی افراطیون صهیونیسم تهدید می‌شود، رئیس‌جمهور آمریکا در یک اقدام یک‌سویه سفارت کشورش را به بیت‌المقدس منتقل نموده و پروژه‌ای تحت عنوان «توافق‌قرن» را کلید زده است. بر اساس این طرح هویت فلسطینی تحت عناوین مختلف زدوده و آوارگان فلسطینی به جای بازگشت به سرزمین‌تاریخی خود در کشور‌های پیرامونی هضم خواهند شد. به نظر ما این طرح قابلیت اجرا ندارد و به دلیل تناقضات متعدد زودتر از طرح‌های قبلی سازش زمین‌گیر خواهد شد. همانطور که در مسأله انتقال سفارت آمریکا به بیت المقدس، این اقدام کاخ سفید برخلاف منویات آنها، به اقدامی‌علیه تمامیت‌خواهی برای اسرائیل تمام شد و کشور‌های مختلف حتی یاران اروپایی ایالات متحده هم واکنش منفی به آن نشان دادند، شکست طرح معامله قرن نیز هویدا خواهد شد. علی‌رغم اینکه برخی از کشور‌های پیرامونی فلسطین، در مخالفت با این طرح، احتیاط می‌کنند ولی، ما اخبار موثقی داریم که مسؤولان آن‌ها به شدت مخالف اجرای معامله قرن هستند و معتقدند، آمریکا می‌خواهد هزینه توسعه‌طلبی رژیم صهیونیستی و جبران بحران مشروعیت این رژیم را از جیب دولت‌های منطقه پرداخت کند.

وی ادامه داد: متأسفانه حساب دولت سعودی جداست و آن‌ها نیز برای جبران ضعف داخلی و بحران‌های مختلف خود در خارج، به همراهی با طرح ترامپ در مسأله فلسطین نیاز دارند. الگوی رفتاری آمریکا در حمایت‌های بی‌دریغ از تل‌آویو ناشی از دلهره‌های امنیتی کاخ سفید نسبت به آینده رژیم صهیونیستی است. حوادث جاری در غرب آسیا نشانگر آن است که بحران‌های امنیتی اسرائیل رو به فزونی است و مقاومت فلسطین از لحاظ نظامی‌و توان موشکی مجهزتر از هر زمان دیگر قادر به نقش‌آفرینی و دفاع از آرمان فلسطین است. رژیم صهیونیستی قادر نیست ضعف و نگرانی خود در برابر موشک‌های مقاومت را پنهان کند. رئیس‌جمهور آمریکا باید بداند، مبارزان فلسطینی‌این به اصطلاح بزرگترین معامله قرن را به بزرگترین شکست تاریخی برای آمریکا و اسرائیل تبدیل خواهند کرد. حتی برخی گروه‌های فلسطینی که با طرح‌های سازش آمریکا سالیانی طولانی منتظر حداقل‌هایی برای تشکیل حکومت فلسطینی بوده‌اند، امروز متوجه شده‌اند، راه اصلی احقاق حقوق ملت فلسطین، تنها مقاومت است.

رد قطعنامه آمریکا درباره فلسطین در مجمع عمومی‌سازمان ملل شکستی بزرگ برای واشنگتن بود


سردبیر: دولت‌های مختلف در آمریکا همواره برای پیشبرد سیاست‌های خود در قبال مسأله فلسطین و اجرای طرح‌های گوناگون در منازعه اعراب و رژیم صهیونیستی، به مسأله اجماع‌سازی در جهان از جمله در میان شرکای اروپایی خود توجه ویژه‌ای داشته‌اند. آمریکایی‌ها همراه نمودن کشور‌های عربی حول طرح‌های سازشکارانه را به‌عنوان یک اصل دنبال می‌کردند. دولت ترامپ در رویکرد‌هایی که تاکنون در مسأله فلسطین اتخاذ کرده، نه تنها به مسأله اجماع‌سازی و همراه‌سازی دیگران بی‌توجهی کرده، بلکه با اقدامات خود موجب زاویه‌دار شدن سیاست سایر بازیگران، از جمله کشور‌های اروپایی، در این زمینه شده است. شکست آمریکا در مجمع عمومی‌سازمان ملل در تصویب قطعنامه علیه حماس نمونه بارزی در این‌باره است. ارزیابی شما از این مسأله چیست؟

شمخانی: همانطور که اشاره کردید، آمریکا همواره اجماع‌سازی و لشکرکشی برای اجرای طرح‌های خود را به عنوان یک اصل مورد توجه قرار داده است. این مسأله ناشی از این است که دنیای دو قطبی به پایان رسیده و آمریکا نیز قادر به تبدیل جهان به جهان تک‌قطبی نبوده است؛ لذا دولت‌های مختلف در آمریکا همواره در صدد بوده‌اند که با همراه‌سازی شرکاء و اجماع در میان کشورها، دامنه‌ی مخالفت‌ها با سیاست خارجی آمریکا را کنترل و مدیریت کنند. امروز این اصل از سوی ترامپ نادیده گرفته می‌شود. ترامپ صحنه سیاست خارجی را با حاکمیت داخلی دولت آمریکا که در اجرای سیاست‌های خود قوه‌ی قاهره است، قیاس می‌کند. این در حالی است که کشور‌های جهان حتی متحدین غربی آن‌ها این رویکرد را از ترامپ نمی‌پذیرند. آنچه مزید بر علت شده این است که محاسبات ترامپ در عرصه سیاست خارجی کاملاً مبتنی بر رویکرد‌های تاجرمآبانه وی است؛ لذا طرحی را که در مسأله‌ی فلسطین مطرح می‌کند، معامله‌ی قرن نامگذاری کرده است و ابعاد این طرح نیز مبتنی بر معاملات تجاری است. این رویکرد چالش بزرگی در مسیر اجماع‌سازی و ایجاد اتحاد میان شرکای غربی و منطقه‌ای آمریکا، مشابه دوره‌های گذشته است. این مسأله را در موضوع قطعنامه پیشنهادی آمریکا در مجمع عمومی‌سازمان ملل علیه فلسطینی‌ها مشاهده کردیم. رد قطعنامه پیشنهادی آمریکا در مجمع عمومی‌سازمان ملل شکستی بزرگ برای قدرت هژمونیک آمریکا در جامعه‌ی بین‌المللی محسوب می‌شود. همه تدابیری که دولت آمریکا قبل از رأی‌گیری در مورد این قطعنامه اتخاذ کرد، حتی تهدید کشور‌های جهان به اینکه اگر به قطعنامه آمریکا علیه حماس رأی منفی بدهند، حامی‌تروریسم شناخته می‌شوند، بی‌نتیجه بود. این شکست آنقدر برای صهیونیست‌ها سنگین تمام شد که نماینده رژیم صهیونیستی به اعضای سازمان ملل متحد توهین کرد.

به لحاظ نظامی‌توان بازدارندگی مقاومت افزایش چشم‌گیری داشته است



سردبیر: جنابعالی روند جنگ‌های متعدد رژیم صهیونیستی علیه مقاومت از زمان جنگ‌های ۳۳ روزه، ۲۲ روزه و ۵۱ روزه تا جنگ اخیر را به لحاظ راهبردی چگونه ارزیابی می‌کنید؟

شمخانی: با نگاه راهبردی رژیم صهیونیستی در تمام این جنگ‌ها نه تنها در رسیدن به اهداف خود در نابود کردن گروه‌های مقاومت ناکام بوده است بلکه، مقاومت اسلامی‌در هر تجاوزی که این رژیم مرتکب شده، واقعیت استراتژیک جدیدی را به آن تحمیل کرده است. این رژیم در تجاوز اخیر خود به غزه نتوانست حتی یک روز در برابر قدرت موشکی مقاومت دوام بیاورد؛ لذا دست به دامن مصر و دیگر طرف‌ها شدند تا آتش‌بس برقرار شود و مقاومت از موضع قدرت و در حالی که کابینه‌ی اسرائیل دچار شکاف و سر در گمی‌شده بود، شلیک موشک‌ها را متوقف کرد. این یعنی به لحاظ نظامی‌توان بازدارندگی مقاومت افزایش چشم‌گیری داشته است. رشد توان موشکی مقاومت، چه به لحاظ دقت و چه به لحاظ برد موشک‌ها، استراتژیست‌های نظامی‌رژیم صهیونیستی را به فکر فرو برده است. آن‌ها انتظار چنین پاسخ محکم و حساب‌شده‌ای از سوی حماس و جهاد اسلامی را نداشتند.

سردبیر: آمریکایی‌ها با دامن‌زدن به نفوذ جمهوری اسلامی‌ایران در کشور‌های منطقه در صدد تخریب جایگاه ایران هستند؛ نظر جنابعالی در این زمینه چیست؟

شمخانی: همان‌طور که اشاره شد، جمهوری اسلامی‌برای دفاع از مسلمانان و ملت مظلوم فلسطین بیشترین هزینه‌ها را بر عهده گرفته است. ما به دنبال دفاع از مظلوم هزینه‌های زیادی داده و خواهیم داد. ما به دنبال نفوذ در هیچ کشوری نیستیم. ملت‌های منطقه همه مسلمانند، تسلط آن‌ها بر سرنوشت خودشان بهترین دستاورد برای ما و بزرگترین سرمایه برای حفظ امنیت منطقه به‌شمار می‌رود. ما تلاش می‌کنیم، ملت‌های منطقه روی پای خود بایستند. هدف آمریکا از دامن زدن به چنین توهمی‌فقط ناتوان‌سازیِ ظرفیت‌های دفاعی کشور‌های اسلامی است. نمی‌خواهند کمک ایران به عراق و سوریه موجب ریشه‌کن شدن تروریسم در منطقه گردد. می‌خواهند ویروس تروریسم هرچند به صورت ضعیف شده در کالبد منطقه باقی بماند تا در هر زمانی که اراده کردند، بتوانند از آن علیه ملت‌ها و دولت‌های منطقه استفاده کنند. جمهوری اسلامی‌ایران برای تقویت بنیه‌ی دفاعی سوریه به دعوت دولت قانونی این کشور به این کشور رفته است و موفقیت‌های چشم‌گیری در مبارزه با داعش و جبهه‌النصره ثبت کرده است. امّا رفتار آمریکایی‌ها در ائتلاف به‌اصطلاح ضدّ داعش یک رفتار دوگانه است. هنوز لکه‌ی کوچکی از داعش در شرق فرات از هجین تا آلبوکمال یعنی منطقه‌ای که به لحاظ نظامی تحت اشراف آمریکاست، باقی مانده است. ده‌ها عملیات نمایشی انجام داده‌اند، ولی حاضر نیستند کار داعش را یک‌سره کنند؛ چون احساس می‌کنند همین ویروس ضعیف شده‌ی داعش ممکن است در آینده برای پروژه‌هایی که علیه سوریه دارند، به‌کارشان بیاید. رفتار آمریکا در قبال ایران تناقض‌آمیز است. از یک‌طرف، رئیس‌جمهور این کشور برای گفت‌وگوی بدون قید و شرط با ایران اعلام آمادگی می‌کند؛ و از سوی دیگر وزیر خارجه‌ی آن در سخنانی سخیف سلسله شروطی برای ایران تعیین می‌کند. از ۱۲ موردی که وی در سخنان خود ایراد کرد، هفت مورد آن به مسائل منطقه‌ای و حضور ایران در عراق و سوریه مربوط می‌شود که این نشان از این واقعیت دارد که موضوع آمریکا با ایران سر مسأله هسته‌ای نیست. آن‌ها در صدد تخریب جایگاه ایران در مبارزه با تروریسم وافراط‌گرایی هستند. البته این بر خلاف اراده‌ی دولت‌ها و ملت‌های عراق و سوریه است؛ لذا ایران تا زمانی که دولت‌های قانونی در این دو کشور بخواهند، در مبارزه با تروریسم و ایجاد امنیت در کنار آنان خواهد بود.

رفتار سعودی‌ها در معادلات منطقه ناشی از ضعف‌های داخلی و شکست‌های خارجی است



سردبیر: رویکرد‌های عربستان سعودی در عرصه سیاست خارجی طی چند سال اخیر که عمدتاً متکی بر دو راهبرد همسویی با رژیم صهیونیستی و واگرایی از کشور‌های اسلامی‌همچون ایران، قطر و ترکیه تعریف شده است، چه تأثیری بر موازنه قوای منطقه‌ای و ترتیبات امنیتی منطقه خواهد داشت؟

شمخانی: رفتار سعودی‌ها در معادلات منطقه ناشی از ضعف‌های داخلی و شکست‌های خارجی است. آن‌ها ثروت خود را در جهت تقویت هم‌پیمانی با آمریکا و رژیم صهیونیستی به‌کار گرفته و ضعیف‌ترین کشور عربی را با تسلیحات غربی هدف قرار می‌دهند. آن‌ها حاضرند، با یک تلفن ۲۵۰ میلیارد دلار برای بازسازی زیرساخت‌های آمریکا پرداخت کنند؛ یا ۱۱۰ میلیارد دلار تسهیلات نظامی‌از آمریکا خریداری کنند؛ امّا تمایلی به کمک به مردم فلسطین ندارند. آن‌ها با سکوت و همراهی خود در برابر طرح معروف به معامله‌ی قرن، بزرگترین اشتباه و خیانت را مرتکب می‌شوند. البته همانطور که اشاره کردم، حاکمان فعلی سعودی احساس می‌کنند، با وجود بحران مشروعیت در داخل، شکاف سیاسی در خاندان حاکم و شکست در برابر مردم یمن، تنها پناهی که برای آن‌ها باقی مانده، آمریکاست، لذا بی‌چون و چرا با طرح‌های منطقه‌ای ترامپ همراهی می‌کنند. سعودی‌ها گمان می‌کنند که جلب رضایت رژیم صهیونیستی حمایت بیشتر آمریکا را برای آن‌ها تضمین می‌کند، لذا به معامله‌ی قرن چراغ سبز نشان می‌دهند و سعی دارند بقیه‌ی اعراب را نیز همراه کنند. در مجموع نقش عربستان در معادلات منطقه‌ای سازنده نیست و این کشور به دلیل فقدان پایگاه مؤثر در بین ملت‌های منطقه و در مجامع حقوقی و حتی در بین هم‌پیمانان غربی، ظرفیت اثرگذاری راهبردی در تحولات منطقه را ندارد و با حرکت کردن در مسیر خواسته‌ی غرب و رژیم صهیونیستی قادر نیست توازن موجود در منطقه را مدیریت کند. خطا‌های استراتژِیک سعودی در عرصه سیاست خارجی و در تعامل غیرسازنده با کشور‌های منطقه موجب کاهش ظرفیت عربستان در هدایت و رهبری جهان عرب شده و کشور‌های عربی حاضر نیستند، به سیاست‌های غیرمنطقی و خطرناک سعودی تن دهند. در جنگی که علیه یمن راه‌انداختند، از میان ائتلاف بزرگی که از آن نام می‌بردند، فقط یک کشور یعنی امارات با آن‌ها همراهی کرد که البته آن‌ها هم در رقابت با سعودی‌ها هستند؛ بقیه‌ی کشور‌های عربی آرام‌آرام صف خود را از عربستان جدا کردند و عملاً پای کار جنگ نیستند. همه‌ی این‌ها نتیجه رویکرد غلط حکومت سعودی در جدایی از کشور‌های منطقه و نزدیک شدن به رژیم نامشروع صهیونیستی است. راهبرد اشتباه موجب اتخاذ تصمیمات اشتباه می‌شود. این وضعیت موجب تغییر موازنه قوا در منطقه شده و کشور‌های مستقل از سیاست‌های عربستان مانند قطر تلاش می‌کنند رویکرد‌های مستقلانه‌ای اتخاذ کنند که در آینده بر ترتیبات سیاسی و امنیت منطقه تأثیرگذار خواهد بود.

منبع: تابناک

کلیدواژه: علی شمخانی تابناک مذاکره با آمریکا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۴۷۱۲۰۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

عباس آخوندی: هر طرحی که در منطقه بر مبنای حذف قدرت‌های جهانی ارائه شود، از همان ابتدا با شکست مواجه خواهد شد

محمدجواد محمدحسینی- در جلسۀ این هفتۀ خانۀ گفتارها که با تلاش مجید تفرشی، مؤسس و مدیر این خانه و با اجرای محمدرضا مهاجر برگزار شد، عباس آخوندی در مورد مقالۀ اخیرش که اسفندماه ۱۴۰۲ منتشر شده است، توضیحاتی ارائه داد و به سوالات حضار در جلسه نیز پاسخ گفت.

آخوندی در آن مقاله و در این سخنرانی سعی داشت با رویکرد حفظ منافع ملی و حفظ امنیت منطقۀ خلیج فارس، راهکاری نو برای منازعۀ فلسطین و اسرائیل و نحوۀ ورود ایران به این منازعه ارائه نماید؛ از نظر او رویکرد فعلی دولت ایران باید تغییر پیدا کند. مهمترین نکات آخوندی در طرح پیشنهادی‌اش، یکی تمرکز ایران بر موضوع آپارتاید و نژادپرستی اسرائیل و تغییر رویۀ این رژیم به سمت سکولار و دموکرات شدن است و دیگری گسترش مناسبات بین ایران و قدرت‌های بزرگ (خصوصاً آمریکا) و پذیرفتن نقش آمریکا در منطقۀ خلیج فارس توسط ایران است. در ادامه خلاصه‌ای از مقالۀ آخوندی با عنوان «ایران، فلسطین و امنیّت منطقۀ خلیج فارس: ضرورت تغییر انگاره کلی» بر اساس نکاتی که در جلسۀ سه ساعتۀ جمعه‌شب ارائه شد، تقدیم می‌گردد:

از زمان کشف نفت در منطقه و تامین حدود ۳۰% نفت جهان توسط کشورهای این منطقه، مسئله امنیت انرژی نیز بر اهمیت امنیت خلیج فارس برای قدرت‌های بین‌المللی افزوده است. قدرت‌های فرامنطقه‌ای در تلاش‌اند که با چشم‌پوشی از مسئله اشغال و پیامدهای بلندمدت آن، با طرح شکل ایدۀ دو دولتی، نظم و ترتیبات امنیّتی منطقه‌ای ویژه‌ای با محوریت اسرائیل را در منطقه مستقر سازند.

در جهت مخالف آن، ملّت تحتِ ستم و خشم‌آلود فلسطین زنده است و برای احقاق حقوق خود فعالیت می‌کند. و فراتر آنکه، موضوع آزادسازی فلسطین و قدس تبدیل به آرمان ملّت‌های مسلمان شده است. این انرژی و نیرو موجب شکل‌گیری انواع حرکت‌های ملّی و گروه‌های مقاومت با ایدئولوژی‌ها، رویکردها و شیوه‌های مختلف گردیده است و نتیجۀ قهری آن شکل‌گیری یک وضعیت بی‌دولتی و توزیع نامتعادل و نامتعین قدرت بین نهادی رسمی و گروه‌های مبارز گشته است.

نقد ایدۀ دو دولتی و توجه به آپارتاید اسرائیل

برای فهم بهتر آنچه که با آن روبه‌رو هستیم درک بستر تاریخی شکل‌گیری مسئله مهم است. پس از تشکیل نخستین کنگره صهیونیسم در بازل سوئیس در سال ۱۸۹۷ صهیونیستان در پی تشکیل دولت یهود برآمدند تا به قول خود برای قوم دربه‌در یهود سرزمینی دست‌وپا کنند. صهیونیست‌های برپاکنندۀ کنفرانس درصدد القای این باورها بودند که:

۱- یهودیان جهان با گذشت بیش از ۲۵۰۰ سال از تصرف سرزمین اسرائیل توسط بخت‌النصر در سال ۵۹۷ پیش از میلاد و کوچ دادن آنان به بابل و سپس پراکنده گشتن آنان در سراسر جهان هنوز از یک قوم و یک نژادند.

۲- یهودیان جهان یک ملّت هستند. فارغ از اینکه اکنون کجا زندگی می‌کنند و با تابعیت چه کشوری باشند. در ضمن، این ملّت که قوم بنی اسرائیل هستند برگزیده خدایند و به خواست او، بر سایر ابنای بشر برتری دارند. این ملّت باید دولت یهود را در سرزمین خود برپا سازد. این باور تا پیش از شکل‌گیری صهیونیسم، یک اعتقاد آخرالزمانی بود و یهودیان وظیفه‌ای در جهت تحقق آن نداشتند و تحقق آن به مشیّت خدایی باز می‌گشت. لیکن، پس از ظهور ایدئولوژی صهیونیستی جدید، این باور تبدیل به یک واجب عملی شد.

۳- ارض اسرائیل بنابرآموزه‌های کتاب مقدس، ارض موعود ملّت یهود است و به آنان تعلق دارد.

۴- این ملّت حق دارد که در سرزمین فلسطین دولت یهود را برقرار سازد و این سرزمین را از لوث وجود دیگران پاک سازد.

بنیان اندیشۀ بالا مبتنی بر تحویل دو مفهوم «امّت یهود» و «قوم موهوم بنی‌اسرائیل» به «ملّت یهود» است. مفهوم ارض موعود و ظهور نجات‌بخش در امّت یهود مفهومی آخرالزمانی است که در تمام ادیان ابراهیمی بر آن تاکید شده است. لیکن تحویل این دو مفهوم به «ملّت» یهود که پدیداری مدرن است؛ همچنان که اریک هابسبام تاکید می‌کند، این آشکارا آفرینش سنتِ نو برای یهودیان است. آشکار است که تحویل مفهوم دین به نژاد آبستن امکان درغلتیدن به کنش‌های پاکسازی نژادی است.

در حالیکه «قوم»یک مفهوم اجتماعی است، «ملّت» یک مفهوم سیاسی است. قوم ناظر بر یک گروه از مردمان است که در جامعه‌ای بزرگتر که متکرثر است زندگی می‌کنند. نژاد، زبان، خاطره‌ها و فرهنگ قومی اعضای قوم را به یکدیگر گره می‌زند. در حالیکه ملّت مفهومی مدرن و فراقومی و فرادینی است که می‌تواند چندین قوم، دین و زبان و خرده‌فرهنگ را در خود جای دهد و لایه‌ای زیرین‌تر از هویت افراد را شکل می‌دهد. ملّت، مفهومی قراردادی، سیاسی و پویا است و دائم در حال تحول است و ورود و خروج مردمان دیگر به آن وجود دارد. مفهوم ملّت از سایر جمعیت‌های انسانی از رهگذر برقراری اعلام وفاداری، نظم، امنیّت، روش رفع تعارض میان اعضا، قانون و روش اعمال آن، سرزمین و مرزهای آن و نهایتا اقتدار متمایز می‌شود. در این بستر، مفهوم شهروندی و حقوق و مسئولیت ناشی از آن و رابطۀ آن با نهاد ملّت تفاوت بنیادین با مفهوم تعلق نژادی و یا موروثی به یک قوم و ارتباط با ساختار قوم دارد.

هرچندراهکار دو دولتی از زمان تاسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸ بر اساس قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نوامبر ۱۹۴۷ و از رهگذر تقسیم سرزمین فلسطین به دو بخش در دستور کار دولت‌های بزرگ از جمله امریکا و بریتانیا بوده است، در سال ۱۹۹۳ بود که موضوع با رهبری ایالات متحده، طی پیمان اسلو به امضای یاسر عرفات رهبر سازمان آزادی بخش فلسطین نیز رسید. لیکن، از همان زمان آشکار بود که این پیمان بر تحقق یک امر ممتنع استوار است. چرا که همجواری مسالمت‌آمیز یک دولت نژادپرستِ تا دندان مسلح با سیاست امنیتی مبتنی بر نسل‌کشیِ همسایه با دولتِ بدونِ ارتشِ همسایه امری محال است و امکان و پذیرش هرگونه تفاوت در درون دولت یهود وجود ندارد؛ چون اساسا حقوق شهروندی را تنها برای یهودیان منظور و خود را نمایندۀ ارادۀ عمومی ملّت یهود می‌داند.

در عمل، صهیونیست‌ها، چه پیش از تشکیل اسرائیل و چه پس از آن به همینگونه عمل کرده‌اند و سیاست کوچ دادن فلسطینیان از سرزمینشان را از ابتدای اواخر قرون نوزدهم که جریان مهاجرت یهودیان به سرزمین فلسطین را سازمان دادند تا کنون پی گرفته‌اند. و عربان باقیمانده در اسرائیل نیز شهروند درجۀ دو محسوب می‌شوند و از برخی حقوقی که یهودیان بهره‌مندند چون عضویت در ارتش محرومند. اکنون نیز سیاست اسرائیل، کوچ دادن ساکنان غزه به صحرای سینا و یا هرجایی خارج از سرزمین فلسطین است و با گذشت ۷۶ سال از قطعنامه ۱۸۱ و ۳۰ سال از پیمان اسلو و عدم تحقق ایدۀ دو دولتی، در عمل، امتناع آن به اثبات رسیده است، به‌نحوی که اکنون منطقه در آستانۀ جنگ همه علیه همه قرار دارد.

سخنان جان کری وزیر امور خارجه پیشین امریکا در این ارتباط گفت: «یک واقعیّت اساسی وجود دارد، اگر گزینۀ منتخب تنها تشکیل یک دولت در سرزمین فلسطین باشد، اسرائیل می‌تواند یا دولت یهودی و یا دموکراتیک باشد، نمی‌تواند هر دو باشد. این دو ویژگی هرگز با هم سازگار نخواهند شد».  اهمیت اشاره بالا به سخنان جان کری ناشی از موقعیت وی در دولت امریکا است. او ادامه داد که وضعیت در حال حاضر به گونه‌ای است که «هر کس که با سیاست اسرائیل مخالف کند، متهم به ضد اسرائیلی یا حتی ضد یهودی بودن می‌شود ... وضعیت موجود به سمت یک دولت و اشغال دائمی متمایل است».

امروزه ۶۰ درصد از اراضی کرانه باختری معروف به منطقه C، که قرار بود بر اساس توافقنامه اسلو بیشتر آن به کنترل فلسطینیان درآید، در استفاده انحصاری اسرائیل قرار دارد و در عمل هر گونه اقدام توسعه‌ای در آن توسط فلسطینیان ممنوع است. طرفه آنکه در تمام سال‌های ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ تنها یک مجوز ساختمانی برای یک فلسطینی در منطقه C داده شد. این در حالی است که صدها واحد شهرک‌سازی در همان دوره توسط اسرائیلیان ساخته شده است.

هدف اعلام شده آن‌ها روشن است. آن‌ها به یک کشور اعتقاد دارند: اسرائیل بزرگتر. در واقع، یک وزیر برجسته که رهبری یک حزب طرفدار مهاجران را بر عهده دارد، درست پس از انتخابات ایالات متحده اعلام کرد، «دوران راه حل دو کشور به پایان رسیده است». و بسیاری دیگر از وزرای ائتلاف علنا تشکیل کشور فلسطین را رد می‌کنند. پس از تصویب دولت یهود در کنست، یکی از طرفداران اصلی با افتخار گفت، و من نقل قول می کنم، "امروز، کنست اسرائیل از حرکت به سمت ایجاد یک کشور فلسطینی به سمت حاکمیت اسرائیل در کرانه باختری رود اردن حرکت کرد."

به گفتۀ میشل یانگ: اولاً امنیّتی که اسرائیل در تداوم آپارتاید برای خود متصور است، پایدار نیست. ثانیاً گروه‌های مقاومت نیز در طول زمان راهبردها و امکانات خود را ارتقا خواهند بخشید و ثالثاً «امتناع رهبران اسرائیل از تشکیل یک دولت فلسطینی، دیگر برای نسلی از جوانان در سراسر جهان قابل تحمل نیست». وی گسترش احتمالی یهودی‌ستیزی در جهان را یکی از پیامدهای رفتار نژادپرستانه اسرائیل قلمداد می‌کند و می‌نویسد: «یهودیان و اعراب در فلسطین چارهای جز همزیستی ندارند، زیرا هیچیک نمی‌توانند از شر دیگری خلاص شوند». به تعبیر او تداوم زندگی فلسطینیان به عنوان شهروندانی با حقوق نابرابر نسبت به یهودیان، عملاً به تعمیق بحران خواهد انجامید. به همین دلیل، به نظر می‌رسد اگر راهبرد دوکشوری به بن‌بست رسیده باشد، راهی جز تشکیل یک کشور واحد با حقوق برابر متصور نباشد. مفهوم خارجی این تحلیل، این است که باید سیاست آپارتایدزدایی در اسرائیل در دستور کار قرار گیرد.

در این بستر، اقدام حقوقی افریقای جنوبی علیه اسرائیل در دادگاه بین‌المللی دادگستری از اهمیّت فراوانی برخوردار است. این نشان می‌دهد که دیر یا زود رژیم آپارتاید اسرائیل با بحران عدم مشروعیت بین‌المللی روبه‌رو خواهد شد. اتهام «نسل‌کشی» به اسرائیل که تا کنون در سطح رسانه‌ها طرح می‌شد، این بار در یک سند حقوقی معتبر توسط یک دولت درگیر آپارتاید ثبت شده است. این شکایت ظرفیت شکل‌گیری یک اجماع جهانی علیه اسرائیل را دارد. این پرونده هزینۀ حمایت دولت‌های غربی از اسرائیل و اعمال حق وتو را در افکار عمومی ملّت‌های خود افزایش خواهد داد. رژیمی که متهم به آپارتاید و نسل‌کشی شود، زیر ذره‌بین رسانه‌ها در جهان قرار خواهد گرفت و امکان مخفی‌کاری را تا حد زیادی از دست خواهد داد. البته که انتظار فوری از اثرگذاری این شکایت بی‌مورد است، لیکن این پدیده نشان می‌دهد که طی یک فرایند تاریخی امکان هدفگذاری آپارتایدزدایی از اسرائیل وجود دارد.

نگاه دو دولتی از منظر جبهۀ مقاومت به‌معنی از دست دادن زندگی و تسلیم به قدرت عریان است. ولی، نگاه ژرف‌تر نشان می‌دهد که واقعیّت خارجی تا این حد هم سخت و متصلب نیست. آنان واقع‌گرا هستند و از فرصت‌ها استقبال می‌کنند. افزون بر این، لازم به تاکید است که نگاه فلسطینیان دارای چند تفاوت بنیادین با دیدگاه اسرائیلیان است. یکی آنکه نگاه آنان نژادپرستانه و قومی نیست. تاریخ، هم‌زیستی مسالمت‌آمیز آنان را با غیر مسلمانان تایید می‌کند. دوم آنکه در وضعیت فعلی، چون از حیث قدرت نظامی در ضعف قراردارند، رفتار نرم‌تری از خود نشان می‌دهند. این رفتار را گروه‌های مختلف فلسطینی در سه دهه اخیر در مذاکرات مختلف از خود نشان داده‌اند.

بنابراین، نکته مهم، توجه به این مقوله است که سیاست ملّی ایران در این موقعیت تاریخی چه باید باشد؟ به نظر می‌رسد که ایران نیاز به یک تغییر انگارۀ کلی و شناخت دقیق از ظرفیت‌های جهان یک‌پارچه و شبکه‌ای جدید برای مقابله با نظام آپارتایدی اسرائیل دارد و باید یک نقش مثبت در امنیت بین‌المللی ایفا کند.

تغییر نگاه‌ها و اهداف دولت‌ها و مردمان حاشیۀ خلیج فارس

به گفتۀ گری سیک شناخت روندهای نوظهور در خلیج فارس نیز دارای اهمیت فراوان است. تحول‌های فناوری به‌ویژه در حوزۀ ارتباطات و اطلاعات، موجب تغییر در سبک زندگی مردمان و ارزش‌های بنیادین مردمان از جمله ملت‌های خلیج فارس و اتباع اسرائیل شده است. افزون بر این، هزینه‌های فرصتی که همه‌روزه بر ملت‌های این منطقه تحمیل می‌شود نارضایتی ژرفی را در آنان به وجود آورده و تقاضا برای تغییر اجتماعی را فزونی بخشیده است. حسِّ فرصت‌های از دست رفتۀ آنان در قیاس وضعیت خود با سایر ملت‌ها از سویی هزینه‌های اعلام نارضایتی از وضع موجود را کاهش داده و از سوی دیگر میل به تغییر انگارۀ کلی را موجب شده است.

در این چارچوب، توجه به ترتیب‌های امنیّتی منطقه مبتنی بر دو دسته رویکردهای میدانی آرمان‌گرایانه و واقع‌گرایانه از بایستگی شایانی برخوردار است. به اجمال می‌توان گفته که نگاه آرمان‌گرایانه، رویکردی است که بر مبنای آن جبهۀ مقاومت شکل گرفته است. این در حالی است که بر مبنای رویکرد واقع‌گرایانه مبتنی بر برتری نظامی، زور عریان و همچنین طرح‌های توسعه و عمران کشورهای منطقه، پیمان صلح ابراهیم بنیان یافته است. این نوشته بر آن است که هر دو رویکرد فاقد یارای کافی برای ورود به مفهوم تغییر انگارۀ کلی ضروری در امنیت منطقه هستند.

امروزه، نسلِ نوِ حاکمانِ کشورهای منطقه به‌ویژه عربستان سعودی در جهت تمنای نوسازی و توسعۀ کشورهای خود درصددند که هر مانعی را از پیشِ پای خود بردارند. چشم‌انداز عربستان سعودی ۲۰۳۰ بر شالودۀ نظری ادغام عربستان در ماتریس نظم بین‌المللی و تبدیل این کشور به مرکز جذب سرمایه‌های جهانی و نقطۀ تلاقی سه قاره آسیا، اروپا و افریقا بنیان یافته است. لازمۀ این کار پیجویی سیاستِ خارجی مبتنی بر صلح غیرِمشروط است. از این رو این کشور و سایر همراهان او در منطقه و مشخصا شورای همکاری خلیج فارس در حال عادی‌سازی روابط خود با اسرائیل هستند.

در همین چارچوب، سیاست ترکِ منازعه به‌طور کلی و بهبود روابط سیاسی و اقتصادی با سایر قطب‌های نوظهور قدرت از جمله چین در صدرِ سیاست‌های اتخاذی آنان قرار دارد. از این رو، به نظر می‌رسد که منطقه به استقبال اتفاق‌های غیرقابل بازگشتی می‌رود و نظم جدیدی در منطقه در حال تحکیم یافتن است. اهمیّت عملّیات طوفان الاقصی این است که روند جاری را به‌یک‌باره متوقف کرد. گویی جهان یخ زد. با این وجود، نباید تصورکرد که نگاه تجددگرایانه متوقف شده است و نیز نباید تضاد آن را با ماهیت آپارتایدی اسرائیل و با رویکرد جبهۀ مقاومت از یاد برد.

پیشروی همزمان دو جریان تجددگرایی عرب‌ها و روی کار آمدن جریان راست افراطی در اسرائیل در سال‌های اخیر، بدین معنی بود که به‌ظاهر، مسئلۀ فلسطین در حال به فراموشی سپرده شدن بود. آشکارا می‌شد دید که خوشبینی زائد الوصفی حاکمان منطقه و قدرت‌های بزرگ را فرا گرفته بود. لیکن، اتفاق ۷ اکتبر نشان داد که حرکت دیگری در زیر پوست منطقه در جریان است و نمی‌توان واقعیّت خارجی ملّت فلسطین را با یک نگاه و خوانش ایدئولوژیک یهودی-صهیونیستی از تاریخ نادیده گرفت. این بدین معنی است که جهان نیازمند یک صلح پایدار مبتنی بر نظام امنیتی عادلانه و ایدۀ پایدار برای شکل‌گیری دولت مستقل فلسطین بود و هست.

رویکرد واقع‌گرایانه به فلسطین و نقد راهکارهای موجود

بر اساس آمار انتشار یافته از سوی رژیم اشغالگر در سال ۲۰۲۰، جمعیت شهر اورشلیم در حدود ۹۵۱،۱۰۰ نفر بوده است که از این تعداد ۵۷۰،۱۰۰ نفر (۶۰ درصد) یهودی، ۳۵۳،۸۰۰ نفر (۳۷٫۲ درصد) مسلمان، ۱۶،۳۰۰ نفر (۱٫۷ درصد) مسیحی و ۱۰،۹۰۰ نفر (۱٫۱ درصد) نامشخص بوده‌اند. همچنین آمار نشان می‌دهد که جمعیت اسرائیل در سال ۲۰۲۳ عبارت از ۹.۷۳ میلیون نفر بوده است. که از این میان ۷.۱۴۵ میلیون نفر معادل ۷۳.۵ درصد یهودی هستند. ۲.۰۸۴ میلیون نفر معادل ۲۱ درصد عرب غیر یهودی و عمدتا مسلمان هستند و ۵۳۴،۰۰۰ نفر نیز سایران را شکل می‌دهند. این در حالی است که جمعیت فلسطینیان در ساحل غربی برابر با ۳.۲۵۶ میلیون و در غزه برابر با ۲.۲۲۶ میلیون نفر بوده است.

نگاهی به جمعیت فلسطین در سال ۱۹۴۷ یعنی سالی که مجمع عمومی سازمان ملل رای به تقسیم سرزمین فلسطین داد نشان می‌دهد که تا چه اندازه ترکیب جمعیتیِ آن در فاصله آن سال تا سال ۲۰۲۳ تغییر بنیادین پیدا کرده است. در سال ۱۹۴۷، جمعیت فلسطین ۱.۹۷میلیون نفر بوده است که از این میان مسلمانان با جمعیت ۱.۱۸میلیون نفر، ۶۰ درصد جمعیت و یهودیان با جمعیت ۶۳۰ هزار نفر، ۳۲ درصد و مسیحیان با جمعیت ۱۴۳هزار نفر، ۷.۲درصد جمعیت را شکل میدادند. باز مقایسه ترکیب جمعیتی پیش‌گفتۀ فلسطین با جمعیت آن در ۲۵ سال پیش از آن یعنی در ۱۹۲۲ نشان از سرعت تحول‌های جمعیتی دارد. جمعیت کل سرزمین فلسطین در ۱۹۲۲ عبارت از ۷۵۲،۰۰۰ نفر بوده است که از این تعداد، مسلمانان ۵۸۹،۰۰۰، یهودیان ۸۴،۰۰۰ و مسیحیان ۷۱،۰۰۰ را به خود اختصاص می‌داده‌اند. این یعنی مسلمانان در سال ۱۹۲۲ معادل ۷۸.۳ درصد، یهودیان ۱۱.۱ درصد و مسیحیان ۹.۴ درصد جمعیت فلسطین را شکل دادند.

بخش عمدۀ رشد جمعیت یهودیان از ۱۱.۱ درصد در سال ۱۹۲۲ به ۳۲ درصد در ۱۹۴۷ و به ۴۷ درصد از کل جمعیت سرزمین فلسطین شامل اراضی اشغالی و غیر اشغالی در سال ۲۰۲۳ به‌طور عمده ناشی از مهاجرت سازماندهی‌شدۀ یهودیان از سراسر جهان به این سرزمین و بیرون راندن فلسطینیان از آن است. هرچند مهاجرت یهودیان به سرزمین مقدس ریشۀ تاریخی دارد، لیکن، جریان پرسرعت آن در دوران متاخر از حدود سال ۱۸۹۷ پس از تشکیل اولین کنفرانس صهیونیزم در بازل آغاز می‌گردد.

این حرکت از ۱۹۱۴ یعنی شروع جنگ جهانی اول و با افول امپراطوری عثمانی یعنی سی سال پیش از هولوکاست، سرعت بیشتر پیدا می‌کند. البته این روند تا کنون ادامه داشته و دارد. اگر رشد جمعیت یهودیان و مسلمانان را میان سال‌های ۱۹۲۲ تا ۲۰۲۳ به صورت قدرمطلق مقایسه کنیم، شاهد رشد ۱۲.۸۴برابری مسلمانان در مقابل رشد ۸۵ برابری یهودیان هستیم. غرض از ذکر این تغییرات، بیان امر واقع است. این تغییرات نشان می‌دهد که سرزمین فلسطین با یک تغییر واقعی جمعیتی غیرقابل بازگشت روبه‌رو شده است. و فارغ از فرایندی که طی شده، و فارغ از عادلانه و یا غیر عادلانه بودن آن و باز فارغ از آرمان‌های ایدئولوژیک پشتِ آن، واقعیّت موجود قابل بازگشت به گذشته نیست.

نگاهی به واقعیّت سرزمین فلسطین نشان می‌دهد که هیچ یک از راهکارهایی که برای مدیریت تعارض در این سرزمین از سوی گروه‌های مختلف ارائه میگردد واقع‌گرایانه نیستند. از سویی، راهکار دو دولتی، تجویز مجاورت فیل و فنجان است. از سوی دیگر، راهکار تک دولتی یهودی اسرائیل با واقعیّت تاریخی ساکنان این سرزمین در تضاد بنیادین است. لازمۀ این راهکار پاکسازی نژادی است. راهکار رفراندوم نیز فاقد هرگونه ضمانت عملی از منظر قدرت و سطح دسترسی نابرابر گروه‌های جمعیتی متفاوت به منابع قدرت است. دلیلی ندارد که اسرائیل زورمند امروز تن به چنین راهکاری دهد. درواقع این راهکارها بیشتر راهکارهای اسکاتی برای جدل با طرف‌های مقابل در منازعه است. از این روی می‌توان پیشبینی کرد که نزاع برای مدت‌های طولانی تا تغییر ماهیت واقعیّت خارجی سرزمین فلسطین به نحوی که اکنون برای کسی قابل پیش‌بینی نیست و یا آپارتایدزدایی در یک تحول تاریخی، ادامه خواهد یافت.

راهبرد امنیتی آمریکا برای منطقه و چالش‌های پیش‌رو

اخیرا جو بایدن رئیس جمهور ایالات متحده از گفتگوی خود با خانم گلدامایر نخست وزیر وقت اسرائیل پیش از جنگ شش روزه را یاد کرد و گفت: اگر اسرائیل وجود هم نداشت، ما می‌بایست آن را به وجود میآوردیم. این یک سخن بسیار مهمی است. و نشان از نحوۀ ارادۀ بزرگترین قدرت امنیّتی فعلی جهان در شکل‌دهی ترتیبات امنیّتی منطقه است.  قدرت‌های غربی در مقطعی به این نتیجه رسیده بوده‌اند که تضمین منافعشان در منطقۀ خلیج فارس و منا با تحقق آرزوی یهودیان مبنی بر حکم‌روایی بر سرزمین بیت‌المقدس همراستاست. لذا، شرایط تحقق آن را با ارادۀ تاسیس کشور اسرائیل از زمان فروپاشی عثمانی فراهم آورده‌اند. و بر مبنای همان اراده هم ادامه یافته است و تا زمانیکه غرب قدرت اعمال اراده در منطقه را دارد، ادامه می‌یابد.

حال اگر از این منظر به پدیدۀ اسرائیل و رژیم صهیونیستی نگاه کنیم موضوع از آرمان یهودیان برای استقرار در اورشلیم فراتر می‌رود و بحث ژئوپلیتیک، امنیّت انرژی و قدرت به میان می‌آید. به عبارت دیگر شایسته است که ارتباط ضرورت «تدوام» آپارتاید صهیونیستی و امینت انرژی غرب مورد ارزیابی قرار گیرد. می‌دانیم که منطقۀ خلیج فارس و منا از مناطق اصلی تامین‌کنندۀ انرژی فسیلی جهان هستند. از این روی، امنیّت آن‌ها هم از نظر تامین انرژی و هم از حیث منافع سرشار مادی که برای غربیان از رهگذر تولید نفت فراهم می‌آورد، دارای اهمیت غیرقابل چشم‌پوشی است. فراتر آنکه ثروت به‌بارآمده در این منطقه، منبع مادی مهمی برای کشورهای منطقه جهت خرید تسلیحات غربی است. و همچنین، تامین‌کنندۀ منابع مالی لازم برای خرید کالاها و خدمات تولیدی غرب به‌ویژه امریکا است.

پس از حدود ۴۰ سال حضور مداوم در منطقه و تجربۀ آثار زیانبار مداخله مستقیم در افغانستان و عراق از یک سوی و اولویت مراقبت و محدودسازی امنیّتی چین برای امریکا سبب شد که امریکا به فکر خارج شدن از منطقه افتاد. لیکن، این به مفهوم رها کردن منطقه نبود. بلکه به این مفهوم بود که امریکا دریافت که می‌تواند با هزینۀ کمتری رژیم امنیّتی منطقه را مدیریت کند. استراتژی اتخاذ امریکا مبتنی بر انعقاد قراردادهای دفاعی و امنیّتی درازمدت با دولت‌های کوچک و بزرگ منطقه از یک سوی و «سپردن مدیریت عملیات میدانی» به اسرائیل از سوی دیگر بود. و این یک اشتباه استراتژیک از سوی امریکا بود. چرا که افکار عمومی مردمان منطقه را علیه خود بسیج ساخت. بنابراین پرسش بعدی این است که آیا امریکا آمادگی دارد که در این راهبرد پرهزینۀ خود تجدید نظر کند؟ اگر آری چه وضعیت‌هایی قابل تصور است؟

از جنگ جهانی نخست به این سو و مشخص‌تر از آن پس از جنگ جهانی دوم اسرائیل گرانیگاه بنیادین راهبرد امنیّتی امریکا و غرب را در منطقۀ خلیج فارس و منا شکل داده است. سیاست دوستونی نیکسون مبتنی بر اتکا بر ایران و عربستان بی‌گمان، مکمل این راهبرد بنیادین بوده است. این بدین معنی است که حتی در دوران حکومت پهلوی، وزن اسرائیل در دکترین امنیّتی امریکا در مقایسه با ایران و یا عربستان سعودی سنگینی می‌کرده است. پس از پیروزی انقلاب با توجه به اینکه یک ستون از دو ستون دکترین امنیّتی نیکسون دیگر کارکرد پیشین را نداشت، اهمیت اسرائیل فزونی یافت.

در این بستر، سه رخداد و یا تدبیر همزمان ۱- تمایل امریکا برای کاهش مداخله مستقیم در امنیّت منطقه پس از اشغال عراق، ۲- بازنمایی نقش مخرب ایران در سیاست‌های امریکا در منطقه توسط ایران، علیرغم دستِکم دو فقره همکاری محدود ایران و امریکا در ماجرای اشغال افغانستان و عراق و تا حدودی مبارزه با داعش در عراق و سوریه و ۳- تبلغ ایران‌هراسی و بازنمایی ایران به عنوان تهدید نزدیک امنیّت تمام کشورهای منطقه از سوی اسرائیل، به عبارت دیگر، سیاست امنیّتی‌سازی منطقه در غیاب سیاست اصلاحی از سوی ایران، موقعیت منحصر به ‌فردی را برای اسرائیل آفریدند.

ارزیابی این متغیرها در بستر جریان تحول نسلی ملّت‌های منطقه و فاصله گرفتن آنان از آرمان فلسطین، تمنای توسعه و آغاز فرایند عادی‌سازی روابط برخی کشورهای منطقه با اسرائیل، به نظر می‌رسد که منجر به اتخاذ سیاست تک‌ستونی امنیّتی از سوی امریکا و اتکای محوری بر اسرائیل گشت. و این پاشنه آشیل امریکا و تمام کشورهای منطقه اعم از دوستان و مخالفان امریکا است. چون هیچیک از این تحول‌ها از عمق استراتژیک لازم برخوردار نیستند. و بسیاری از این بازنمایی‌ها با واقعیّت خارجی لزوما سازگاری تمام‌عیار ندارند. فهم این واقعیّت، هم از سوی غرب، و هم از سوی کشورهای منطقه و ایران می‌تواند منجر به آغاز تغییر در نظم منطقه‌ای خلیج فارس و منا باشد.

نگاه و راهبرد کشورهای عربی برای امنیت منطقه

کشورهای منطقه تمنای امنیّت و توسعه دارند. برای این منظور، امنیّت شرط لازم است. اندازۀ کوچک برخی از آنان، بی‌تاریخی برخی‌شان به مفهوم یک ملّت مستقل و تنوع مذهبی و قومی فراوان گروهی دیگر از آنان، کشورهای منطقه را به سمت انعقاد قراردادهای امنیّتی با قدرت‌های بزرگ سوق داده است. آنان تنها راه اطمینان از امنیّت درونی و بیرونی‌شان را در قرارداد با قدرت مسلط جهان یعنی امریکا می‌دیدند و می‌بینند. واشنگتن با امارات متحده عربی، کویت و عمان پیمان دفاعی امضا و در این کشورهای پایگاه عملّیاتی ایجاد کرده است. همچنین امریکا در بحرین، عربستان، قطر، امارات متحده عربی، عراق، کویت و عمان پایگاه نظامی دارد.

فراتر آنکه به‌سختی بتوان ساختار این کشورها را در قالب دولت-ملّت مدرن طبقه‌بندی و قدرت‌های حاکم آن‌ها را نمایندگان ارادۀ ملّیشان دانست. از همین رو، مفهوم امنیّت برای بسیاری از کشورهای منا تهدیدمحور بوده و ناظر بر اصل صیانت از هستی و وجود اولیهشان است. این خود موجبات وابستگی استبدادهای حاکم در منطقه را به قدرت‌های بزرگ فراهم می‌آورده و می‌آورد. چون در غیاب یک نیروی بین‌المللی ضامن امنیّت جهانی، فروپاشی درونی آن‌ها محتمل است. بنابراین، مفهوم امنیّت جمعی به‌ویژه با رهبری و و ابستگی به قدرت‌های بزرگ چون امریکا اولین و شاید تنها انتخاب این کشورها بوده و هست. به عبارت دیگر، از منظر واقع‌گرایی، امکان تفکیک امنیّت منطقه مستقل از امریکا وجود ندارد. لیکن، مهم این است که دانسته شود که این تمام داستان نیست. بازیگران مهم دیگری نیز در امنیّت منطقه دخیل هستند.

افزون بر گزاره بالا، باید توجه داشت دغدغۀ نخست بسیاری از آنان زندگی روزمره و توسعۀ فنی شتابان کشور خودشان در روزگار جهانی شدن و انقلاب فناوری و ارتباطات است. آنان می‌خواهند که بخشی از ماتریس بازی جهانی باشند و از حرکت سریع توسعۀ فناوری‌های نوین جهانی عقب نمانند. لازمۀ این امر از نظر آنان مشارکت با امریکا و سایر کشوهای توسهیافتۀ غربی است. از این رو، اگر در این ارتباط، عادیسازی روابطشان با اسرائیل ضروری باشد، برایشان چون نسل پیشین تابو نیست.

از دید کشورهای منطقه، بزرگترین تهدید امنیّتشان در درون، نفوذ جریان‌های داعشی، تکفیری و سلفی جهادی است. و در بیرون، ایران و سپس رقابت برادران بزرگ و مداخلۀ آنان در امور کشورهای کوچکتر است. لیکن، ادراک آنان از تهدید ایران به‌ویژه ایران هسته‌ای فراتر از رقابت‌های میان برادر بزرگه است. تمرکز سیاست خارجی ایران در دورۀ احمدی‌نژاد بر توسعۀ انرژی هسته‌ای و اتخاذ سیاست کمک به حرکت‌های پارتیزانی از سوی ایران در سایر کشورها، حس ناامنی و تهدید از سوی ایران در آنان را تشدید کرد. و البته که این حس با بازنمایی و بزرگنمایی مضاعف از سوی اسرائیل در فرایند امنیّتی‌سازی منطقه تشدید نیز شد.

اسرائیل با اجرای سیاست امنیّتی‌سازی قصد دارد تا جمهوری اسلامی ایران را به مانند یک تهدید جلوه دهد. بحث مسئله تهدید ایران برای امنیت همسایگان اعم از توهم و یا واقعیت، موضوعی نیست که بتوان به‌سادگی از کنار آن گذشت. باید آن را طرح و مسئله را حل‌وفصل کرد. امارات متحده عربی به عنوان یک کشور کوچک در سال ۲۰۱۹ قرارداد دفاعی خود با امریکا را بهروز کرد و در آن به‌طور صریح از تهدید ایران نام برد و متعهد شد که سختترین کنترل‌های لازم را در هماهنگی با امریکا نسبت به ارتباط با ایران داشته باشد. به گفته مقامات امارات حمله به فرودگاه ابوظبی امارات در ژانویه ۲۰۲۲ از سوی حوثیان همچون واقعه ۱۱سپتامبر برای آنان بود. لذا، آمادگی داشتند که پس از آن، هر کاری را برای حفظ امنیّت خود و علیه ایران انجام دهند. لذا، آشکارا از حرکت‌های تجزیه‌طلبانه در ایران پشتیبانی اطلاعاتی، لجستیکی و مالی کردند. همین نگاه و رویه را در عربستان سعودی می‌توان پی گرفت.

بازآرایی ایران در قالب جمهوری اسلامی که در شکل و محتوا با حکومت‌های عرب و برخی ساختارهای ملّی و قومیت‌گرایی عربی متفاوت بود، برای کشورهای منطقه ظرفیت یک تهدید را داشت. ایدۀ صدور انقلاب اسلامی این مخاطره را دوچندان می‌کرد. به‌ویژه که دکترین جمهوری اسلامی بر اسلامگرایی استوار بود. ایرانِ بعد از انقلاب در حال ارائۀ یک الگوی جدیدی به ملّت‌های عرب برای ایستادگی در مقابل حاکمان عرب بود. حاکمانی که ضمانت حیات سیاسی و ماندگاری حکومت‌های خود را در گرو همکاری با آمریکا و امّتیازگیری سیاسی با وجه المصالحه قرار دادن موضوع فلسطین می‌دانستند. این تحول، نگرانی امریکا و کشورهای منطقه منا را با توجه به بافت جمعیتی مسلمانشان تشدید می‌کرد. حتی صدام در جنگ علیه ایران نیز با تمرکز بر همین موضوع و با اشاره‌های تاریخی مبنی بر وجود دشمنی ایران و اعراب تلاش کرد حمایت سیاسی و مالی رهبران عرب را به دست آورد. از این رو، ایران‌هراسی در سطح منطقه‌ای و بعد هم جهانی به عنوان یک سیاست امنیّتی پیگیری شد.

در سال ۲۰۰۴ ملک عبدالله پادشاه اردن پس از اشغال عراق توسط امریکا ادعا کرد: «نتیجه اصلی جنگ در عراق، شکل‌گیری یک هلال شیعی تحت سلطه ایران بوده است. اگر احزاب یا سیاستمداران طرفدار ایران، بر دولت جدید عراق مسلط شوند، یک هلال جدید شامل جنبش‌ها یا حکومت‌های مسلط شیعه از عراق، سوریه و لبنان ظاهر خواهد شد که موجب برهمزدن موازنۀ قوای موجود میان شیعه و سنی شده، چالش جدیدی برای منافع امریکا و متحدانش خواهد بود ... برنامه‌ریزان استراتژیک در دنیا باید در مورد این احتمال آگاهی داشته باشند. و در ۲۰۰۶ زمانی که ایران از حزب‌الله لبنان حمایت کرد، پروژۀ شیعه‌هراسی تشدید شد.

در جمع‌بندی این قسمت به سه نکته باید توجه کرد: ۱-تغییر واقعی که در سیاست ایران در قطع وابستگی به امریکا رخ داده است؛ این تغییر بی‌گمان موجب متلاشی شدن شبکۀ ارتباطات و روابط امنیّتی میان ایران و کشورهای منطقه در قالب همکاری/ رقابت شده است. جای آن را شبکۀ ارتباط‌های امریکا، اسرائیل و سرویس‌های امنیّتی کشورهای منطقه پر کرده است. ۲- گفتمان اسلام‌گرایی و بعدها شکل‌دهی جبهه و گفتمان مقاومت در ذات خود امنیّت داخلی و بین‌المللی حکومت‌های منطقه را تهدید می‌کند. این مخاطره با رفتارهای کنترل نشدۀ به‌ظاهر انقلابی و شاید هدایت‌شده دیگران تشدید نیز یافته است و ۳- اسرائیل با طراحی و پیاده‌سازی پروژۀ امنیّتی‌سازی از رهگذر بزرگنمایی و بازنمایی متفاوت تحول‌های منطقه، سیاست ایران‌هراسی را در بستر پیش‌گفته به پیش برده است. تا جایی که موفق شده است موقعیت خود را از دشمن اشغالگر سرزمین مسلمانان و اعراب به پناهگاه آنان در برابر تهدید ایران تغییر دهد.

نقد راهبرد ایران به مسئلۀ امنیت در منطقه

موضوع امنیّت جمعی کشورهای حاشیۀ خلیج فارس همواره در دستور کار ایران بوده و از سوی جمهوری اسلامی پیشنهاد شده است. به گفتۀ انورالحق احدی، آنان در آغاز از سیاست‌های میانهروانه مرحوم هاشمی رفسنجانی و پیشنهاد عضویت ایران در شورای همکاری خلیج فارس استقبال کردند. حتی، وزیر خارجه وقت ایران در نیویورک با وزیران خارجه شش کشور عرب جنوبی خلیج فارس ملاقات کرد و فضای مناسبی خلق شد. لیکن با این وجود، و با وجود همکاری استراتژیک ایران با امریکا در جریان آزادسازی کویت و در جهت حفظ موجودیت و تمامیت ارضی آن، در نهایت کشورهای عربی از جمله مصر فعالیت‌های برون مرزی ایران را تهدیدی مستقیم برای امنیت خود به شمار می‌آوردند. لذا، با عضویت ایران در شورای همکاری خلیج فارس مخالفت کردند. به هر روی، از آن تاریخ تا کنون ایران طرح‌های بسیاری را برای امنیّت منطقه پیشنهاد کرده است که آخرینِ آن‌ها طرح ابتکار و یا صلح هرمز است.

رییس جمهور حسن روحانی کشورهای منطقۀ خلیج فارس را به تامین امنیّتی مستقل فرا خواند و با حضور امریکا در منطقه مخالفت کرد. او با مذاکره با امریکا در شرایط تحریم مخالفت کرد و گفت منطقه زمانی امن می‌شود که نیروهای امریکا آن را ترک کنند. او تاکید کرد که پایداری منطقه باید از درون تامین شود. امریکا همسایه ما نیست. هرچند برخی مقام‌های بین‌المللی چون آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان و سخنگوی وزرات امور خارجه چین از کلیت این پیشنهاد استقبال کردند و یا شخصیتی چون حمد بن جاسم آلثانی نخست‌وزیر پیشین قطر خطاب به سران کشورهای عربی حوزۀ خلیج فارس تاکید کرد، پیام‌های ایران برای گفت‌وگو با نظارت سازمان ملل باید به‌طور جدی در شورای همکاری بررسی شود، مقام‌های کشورهای جنوبی خلیج فارس استقبال چندانی از این پیشنهاد نکردند. شیخ "صباح الخالد" نخست‌وزیر کویت در خصوص طرح ابتکاری صلح هرمز ایران گفت: موفقیت این طرح نیازمند شرایط مناسب است.

نکته بسیار مهم در فهم تحول‌های منطقه و سرنوشت الگوهای همکاری، درک ساختار امنیت منطقه و عامل‌های ذی‌نفع در آن است. نایف الروضان در مرکز ژنو برای سیاست‌های امنیتی نکته دقیقی را بیان می‌کند. او میگوید یک موضوع در جهان اسلامی عربی قطعی است و آن این است که این گروه هرچند نقش اندکی در سیاست بینالملل دارند، لیکن ژنوپلیتیک جهان اسلامی عربی به‌طور ژرفی با سیاست جهانی گره خورده و دارای پیامدهایی بسیار فراتر از مرزهای منطقه‌ای دارد. این بدین معنی است که هر طرحی که بر مبنای همکاری کشورهای منطقه و حذف قدرت‌های جهانی ارائه شود از همان ابتدا با شکست مواجه خواهد شد. هرچند ممکن است که این سخن به مذاق بسیاری در ایران و همچنین جبهۀ مقاومت خوش نیاید، لیکن این یک واقعیت خارجی است و باید آن را پذیرفت.

حسین موسویان که در حاشیه کنفرانس‌های بین‌المللی با برخی مقام‌های منطقه صحبت کرده است به نکته‌های جالبی در این ارتباط اشاره می‌کند. یک مقام امارات متحده عربی در ارتباط با پیشنهاد ابتکار صلح هرمز گفت که ما این طرح را نمیپذیریم زیرا که نقش قدرت‌های بزرگ در آن در نظر گرفته نشده است. او می‌گوید که یک سیاستمدار مصری به او گفته است: «وقتت را تلف نکن! راه بهبود روابط [ایران] با شورای همکاری خلیج فارس از طریق ریاض و راه بهبود روابط با ریاض از طریق واشنگتن است. من فکر میکنم که وضعیت ایران و عربستان سعودی فرصتی را برای اسرائیلی‌ها ایجاد کرد تا روابط خود را با کشورهای عربی برقرار کرده و پیروزی تاریخی مانند اعلام قدس بهعنوان پایتخت اسرائیل را بهدست آورند. این دستاوردی نیست که اسرائیل به راحتی از دست بدهد».

نکته دیگری که حائز اهمیت است فرهنگ سیاسی استراتژیک حاکم بر روابط سیاست خارجی ایران است. می‌توان به ضرس قاطع گفت که تا کنون ایران موفق به هیچگونه همکاری مشترک با دوام با هیچ دولتی در منطقۀ خلیج فارس، آسیای میانه، شبه قارۀ هند و یا منا در هیچ حوزهای اعم از اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و امنیتی نشده است. این در حالی است که سیاست اعلامی ایران دائم بر همکاری جمعی منطقه‌ای در حوزه‌های مختلف استوار است. دلیل‌های زیادی می‌توان برای این امر آورد. لیکن مهمترینِ آن‌ها فهم حکمرانان و سیاستمدارن ایران از سیاست است که عمدتا مبتنی بر فهم رابطه بر مبنای بازی سرجمع صفر است.

اساسا پذیرش بازی دوسر بُرد از حیث منطقی برای سیاستمدار ایرانی امری شبهِ محال است. لذا، در هر رابطه‌ای بیشتر در پیِ محاسبه سود طرف مقابل است تا منافعی که خود از رابطه به دست می‌آورد. و چون دائم در این اندیشه است که نکند طرف مقابل بر سرِ او کلاه بگذارد، و همچنین چون هیچگاه امکان محاسبۀ واقعی سود طرفِ مقابل را ندارند لذا، به هیچ توافقی نمی‌تواند اعتماد کند. هرچند، مفهوم اعتماد در روابط بین‌الملل هیچگاه چون اعتماد در روابط شخصی و فردی نیست و همواره سیاستمداران باید مراقب منافع ملی کشورهای متبوع خود باشند، لیکن، باید فهمی کلی از امکان وجود منافع و کار مشترک داشته باشند. وگرنه، همکاری در ساحتِ بین‌الملل به امری محال تبدیل خواهد شد.

نکتۀ دیگر، فهم سیاستمدار ایرانی از قدرت است. فهم ایرانی از قدرت مساوی به امکان تهدید است. ایران وقتی قدرتمند است که دیگران قدرت تهدید او را جدی فرض کنند و از او بترسند. توان بازدارندگی نیز عمدتا از مجرای تهدید و سلبی بهدست میآید -نصر بالرعب. ظرفیت سازندگی و توسعه در عمل کمتر جایی در راهبرد سیاسی و دفاعی ایران ندارد. این قلم از مواضع اعلامی سیاستمداران ایرانی نیز آگاه است. شاید ناقدان این سطرها در آینده شواهد بیشماری از بیان مثبت سیاستمداران ایرانی در جهت رد این ادعا بیاورند. لیکن، دوصد گفته چون نیم کردار نیست. غلبه تصویر نظامی ایران در رسانۀ رسمی صدا و سیما شاهدی بر این مدعا است. حتی در حوزه‌های بسیار سادهی سازندگی چون ساخت یک بنای بسیار ساده در یک روستا توسط نظامیان موید این حقیقت است.

هنوز ژانر جنگی مهمترین ژانر صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران است. طبیعی است که در چنین فضایی که جمهوری اسلامی خلق می‌کند، تصویرسازی مغرضانه از سوی اسرائیل در بارهی ایران باورپذیر می‌شود. تقریبا اکثر کسانی که دربارۀ سیاست‌های امنیتی منطقۀ خلیج فارس مطلبی نوشته‌اند و اظهاراتی که فعالان سیاسی این منطقه اعلام داشته‌اند، ایران را بزرگترین تهدید امنیت ملی همسایگان به‌شمار آورده‌اند. فراتر آنکه شکل‌گیری شورای همکاری خلیج فارس بر مبنای این فهم از تهدیدشدن از سوی ایران شکل گرفته است. ایران در یک تغییر انگارۀ کلی در سیاست داخلی و بین‌المللی خود باید روزی ضمن حفظ و تقویت قدرت سخت خود به سیاست قدرت نرم روی آورد و فضای سیاست ایران را به سمت توسعۀ مبتنی بر جامعه مدنی بازآرایی کند. این آن گرانیگاهی است که ایران نیاز به تغییر انگاره کلی در تامین امنیت خود و امنیت منطقه دارد.

مسئلۀ بسیار مهمی که در این ارتباط باید مورد نظر قرار گیرد، تضاد استراتژی امنیتی مبتنی بر تهدید با سیاست توسعه‌ای ایران با لحاظ موقعیت ژئواستراتژیک و همچنین موقعیت تارخ تمدنی ایران است. ایرانیان زمانی که می‌خواهند از مزیت‌های نسبی و رقابتی خود در جهان یاد کنند، اغلب از چهار راه جهان بودنِ ایران یاد می‌کنند. و وقتی که می‌خواهند از افتخارات تاریخی خود را به رخ دیگران بکشند، ایران را ستون فقرات راه ابریشم معرفی می‌کنند. اگر این دو ویژگی، درست باشد که درست است، بنابراین، استراتژی توسعه ایران تنها می‌تواند تجارت به مفهوم عام امروزین آن باشد.

این بدین معنی است که استراتژی امنیتی ایران باید ضامن تحقق استراتژِی توسعۀ ایران بر بنیان تجارت و اقتصاد آزاد در مقیاس بین‌المللی باشد. با تکیه بر این مفروضات، استراتژی متکی بر تهدید دیگران اساسا با بنیادِ ایدۀ ایران در مغایرت کلی است. کشوری که در چهارراه جهان است، ماموریت بین‌المللی آن، حفظ امنیت این چهارراه و روانی حرکت آزاد با کمترین مانع در آن است. این کشور باید به همگان اطمینان دهد که این چهارراه همواره امن برای گذر همگان است. هرگونه تهدید موجب ایجاد نگرانی و عکس‌العمل دیگران خواهد بود. همچنین، ستون فقرات بودن راهِ ابریشم نیز موید این مطلب است که سیاست توسعۀ ایران تنها می‌تواند تجارت آزاد باشد. تجارت آزاد یعنی فراهم‌آوری حسِّ اطمینان برای همهی ذی‌نفعان جهانی است. هرگونه حسِّ عدمِ اطمینان مغایرت کلی با اصل تجارت آزاد دارد.

نکتۀ آخر اینکه جمهوری اسلامی هنوز مردد است که خود را در چارچوب یک جریان انقلابی به جهان معرفی می‌کند یا یک دولت-ملت. بیگمان این یکی از سیاستهایی است که به تصویرسازی تهدیدآمیز از ایران در ذهن دیگران بسیار کمک می‌کند و موجب ظهور و بروز سیاست‌های متعارض و متضاد از سوی ایران میشود. تا حدی که موجب عدم قطعیت کلی حتی در ذهن فعالان اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران نیز میگردد. آشکار است که رفتار سیاسی یک گروه مبارز، ایدئولوژیک و آزادیبخش با رفتار سیاسی یک دولت به رسمیت شناخته شده توسط سایر دولت‌ها که در چارچوب روابط بینالملل کنش دارد، زمین تا آسمان متفاوت است.

فراتر آنکه ایران میراثدار یک تمدن است و نباید خود را به یک گروه و یا جریان مبارز تنزل دهد. بلکه باید ظرفیت پذیرش گروه‌های متنوع را در درون خود داشته باشد. این بزرگترین ویژگی استراتژی امنیتی مبتنی بر کنش در درون یک حوزۀ تمدنی است. تنزل به یک جریان مبارزه هرچند به‌ظاهر بسیار شورانگیز است لیکن، بزرگترین مایه تهدید امنیت ملی ایران است. به هرروی، بازی همزمان در دو زمین نه تنها امکانپذیر نیست که بر آسیبپذیری ایران به‌شدت اثر گذشته است. این نیز جایی است که ایران نیاز به تغییر انگارۀ کلی دارد.

به هر روی، ابتکار صلح هرمز و تقریباً تمامی طرح‌های امنیّتی جمعی کشورهای حاشیه خلیج فارس، پیشنهادی از سوی ایران، با شکست مواجه شده‌اند. مهم، فهم دلیل شکست این پیشنهادها است. این قلم بر این است که این شکست‌ها چهار دلیل عمده داشته‌اند:

۱- عدم اعتماد کشورهای حاشیۀ خلیج فارس به توانایی ذاتی خود و به یکدیگر،

۲- اصرار ایران به برقراری یک نظام امنیّت دسته‌جمعی در منطقه بدون لحاظ شرایط حضور امریکا و اتحادیه اروپا و یا به عبارت دیگر بدون در نظر گرفتن نحوۀ تعامل با حضور منطقه‌ای ناتو که در عمل امکانپذیر نیست،

۳- سیاست امنیّتی‌سازی اسرائیل که به‌طور دائم در قالب شیعه‌هراسی و ایران‌هراسی در منطقه و با سوء استفاده از اشتباه‌های استراتژیک ایران صورت‌بندی، تبلیغ و پی گرفته شده و منجر به جبهه‌گیری‌های منطقه‌ای متفاوت علیه ایران می‌گردد.

۴- فرهنگ استراتژیک سیاسی ایران که بر خلاف موقعیت ژئواستراتژِی و تمدنی ایران مبتنی بر کنش انفرادی به جای جمعی، تکیه بر تهدید به جای همکاری و نهایتا بی‌تصمیمی در میان هویت دولتی و یا مبارزۀ آزادی‌بخشی خود است.

نگاهی به روابط روسیه با اسرائیل، ایران و کشورهای عربی حاشیۀ خلیج فارس

اخیرا در ایران از سیاست نگاه به شرق یاد می‌شود؛ لیکن این سیاست در عمل هیچ کمکی به نظم امنیّتی منطقه نکرده و هیچ سطحی از امنیّت را برای ایران تضمین نمی‌کند. از سال ۲۰۱۵ به این سو با حضور نظامی روسیه در سوریه شاهد ورود مجدد روسیه به سیاست خاورمیانه بودیم. هدف‌های روسیه از ورود مجدد به خاورمیانه یکی محدودسازی و کنترل حرکت‌های جهادی مسلمانان در روسیه است. می‌دانیم که ۱۲% جمعیت روسیه را مسلمانان در نُه جمهوری تابع آن تشکیل می‌دهند. با توجه به استراتژی چکِ اول پوتین، این حضور برای در نطفه خفه کردنِ هر حرکتی در آن‌ها از رهگذر اتحادهای ژئوپلیتیکی ضروری بود. فراتر آنکه همکاری با کشورهای حوزۀ خلیج فارس در حوزۀ قیمت‌گذاری انرژی، جلب سرمایۀ آنان به روسیه و فروش تسلیحات روسی به آنان، روسیه را بر آن می‌دارد تا به‌طور متوسط در منطقه حضور یابد. جالب است که توجه شود که تنها در سال ۲۰۱۵ به میزان ۳۶% تسلیحات روسی به منطقۀ خاورمیانه و شمال افریقا فروخته شده است.

البته رابطۀ روسیه و اسرائیل به زمان اتحاد جماهیر شوروی باز می‌گردد. زبان روسی سومین زبان پُرتکلم در اسرائیل پس از عبری و عربی است. از همین رو پویتن در جلسه‌ای که با نمایندگان ادیان، اقلیت‌های قومی و سازمان‌های فرهنگی و عموی در روسیه داشت در پاسخ به میخائیل کلنوف دبیر کل کنگرۀ یهودیان اورآسیا گفت، اسرائیل برای روسیه کشور ویژه‌ای است. فراتر آنکه با توجه به بیش از ۱.۵میلیون اسرائیلی روس‌تبار او آن را در زمرۀ کشورهای روسی‌زبان به شمار می‌آورد.

ولادیمیر پوتین شاید تنها رهبری باشد که همزمان با رهبر جمهوری اسلامی ایران، بن‌سلمان در عربستان، رجب طیب اردوغان در ترکیه، نتانیاهو در اسرائیل و بشار اسد در سوریه ملاقات و گفت‌وگو کرده و ارتباطات خود را حفظ کرده است. او در پی این است که در وضعیت پُرتنش و ناپایدار منطقۀ خلیج فارس و شمال افریقا، قدرت مانور و تحرکی در میان تمام کشورهای متخاصم و متنازع داشته باشد و از این رهگذر موقعیت ژئوپلیتیکی خود را تثبیت کند. همین وضعیت مایۀ آن شده است که عمق نفوذ آن در کشورهای منطقه کاهش یابد، لیکن در حد میانه بازیگری فعال باشد و از این بازیگری حداکثر بهره را ببرد.

به وصف مطالب پیش‎گفته باید توجه داشت که واقعیّت آن است که دوران دوقطبی شرق و غرب گذشته است و آن ترتیب‌ها دیگر کارگر نیست. هرچند کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس رابطۀ بسیار پویا و خوبی با چین و روسیه دارند. لیکن، باید توجه داشته باشیم که ماهیت این روابط بیشتر اقتصادی، سیاسی و تا حدودی در جهت تامین برخی سلاح‌های دفاعی مورد درخواست آنان است. و استراتژیک نیست. افزون بر این کشورهای منطقه از این ارتباط در منطق خود برای چانه‌زنی با امریکا و تنظیم ارتباطات خود سود می‌جویند و گرنه اتکای امنیّتی آنان همچنان بر امریکا و اخیراً پیمان صلح ابراهیم است. این پیمان ترتیب امنیّتی دو سطحی منطقه‌ای و جهانی است. و یا به عبارت دیگر هم امنیّت افقی در سطح کشورهای منطقه را از رهگذر عادی‌سازی روابط با اسرائیل تامین می‌کند و هم در سلسله مراتب نظم جهانی تعریف می‌شود.

زایش نظم جدید و لزوم بازنگری در سیاست کشور مبتنی بر این نظم

جهان دیر و یا زود، به‌ناچار، نسبت به تعارض ارزش‌های جهان مدرن و ماهیت نژادپرستانه و توسعه‌طلبانۀ دولت اسرائیل در تکمیل فرایند تاسیس دولت یهود از رهگذر ساخت مداوم شهرک‌های جدید یهودینشین در سرزمین‌های اشغالی، حتی اراضی پس از ۱۹۶۷، برقراری آپارتاید رسمی میان شهروندان یهودی‌تبار و مشخصا فلسطینیان و بیرون راندن آنان از سرزمین خود تجدید نظر خواهد کرد. این بدین معنی است که نباید پشتیبانی امریکا و انگلیس و تا حدی نازلتر اروپا از اسرائیلِ نژادپرست را دائمی و ذاتی فرض نمود. می‌توان روزی را تصور کرد که افکار عمومی غربیان به معنی بسیار گسترده و عام آن در حمایت از اسرائیل دچار تردید کلی شده و یا آن که اسرائیل به دلیل تحول‌های نسلی دچار استحاله ماهوی گردیده است.

منطقه در حال زایش نظم جدیدی است که باید سایر جریان‌ها و ملّت‌ها را در اندازۀ واقعی‌شان؛ از جمله جریان مقاومت و شبکه‌های اجتماعی فراملّی آن، ایران و حوزۀ تمدنی آن، ملّت فلسطین، عراق، یمن و افغانستان را در این نظم دخالت دهد. و فراتر آنکه باید مبنای نظم را به جای اتکای صِرف به تهدید و جنگ بر رقابت سازنده و همکاری بگذارد. مهم این است که در فراگرد تاریخی‌ای که در میانۀ آن هستیم، ایران به عنوان یک قدرت منطقه‌ای و یک دولت-ملّت تاریخی و مستقل باید این پیش‌آگاهی از نظم در حالِ گذار منطقه را داشته باشد و در شکل‌دهی آیندۀ خود و نظم پایدار منطقه نقش توسعه‌ای مثبت و فعالی ایفا کند. نقش مقاومتی و آرمان‌گرایانه کفایت نمی‌کند؛ عامل‌های شکل‌دهندۀ وضعیت پیش از ۷ اکتبر از میان نرفته‌اند؛ تنها تضعیف شده‌اند. ایران باید به این درک تاریخی برسد که امنیت ایران تنها در چارچوب یک نظم جهانی و منطقه‌ای قابل تحقق است. نکتۀ کانونی این نوشته توجه به همین امر پسین و نوع هدفگذاریِ قابل تحقق است.

پیشنهاد این قلم، بنیان نهادن یک نظم امنیّتی چندلایه‌ای منطقه‌ای در چارچوب امنیّت بین‌المللی است. بنای این نظم بر شالوده‌ای است که تردید در حمایت کورِ غرب از اسرائیل و استحالۀ ماهیتی اسرائیل به یک دولت سکولار را در درازمدت ممکن می‌داند. این ترتیبات در لایۀ نخست که منطقه‌ای است، مبتنی بر همکاری/ رقابت با کشورهای منطقه است. در لایۀ دوم برقراری روابط استراتژیک بر مبنای همکاری/ رقابت با اتحادیه اروپا که روابط بین‌المللی اعلامی خود را بر شالودۀ هنجاری حقوقِ بشر بنیان نهاده است و همچنین چین و روسیه در حوزۀ سیاسی و اقتصادی است. در حلقۀ سوم و در صورت تحقق دو لایۀ نخست باید در اندیشۀ همکاری/ رقابت، مدیریت تنش و در نهایت ترک منازعۀ نظامی با امریکا نیز بود.

لازمۀ استقرار نظم جدید، از بین بردن و یا تضعیف عامل‌هایی است که اسرائیل به واسطۀ آن‌ها موفق به پیشبرد سیاست امنیّتی‌سازی خود و فروختن ایدۀ تهدیدآمیز از ایران به قدرت‌های منطقه و فرامنطقه شده است. در این ارتباط، مهم شناختن فرایندها و اسبابی است که اسرائیل به کمک آن‌ها حس تهدیدشدنِ کشورها از سوی ایران را جایگزین تهدید واقعی آن‌ها از سوی خود که به‌طور ماهوی نژادپرست است، کرده است. واقعیّت آن است که کنشگران بسته به تهدیدی که حس می‌کنند واکنش نشان می‌دهند.

ممکن است که گفته شود در بسیاری از موارد این تهدیدها واقعی نیستند. باز این تغییری در وضعیت نمی‌دهد. چرا که آنچه که کنش را شکل دهد، دریافت افراد از تهدید است. باید بپذیریم که حس تهدید مهمتر از واقعیّت تهدید است. این حس ممکن است به دلیل تصویر و علامت‌های اشتباهی باشد که ایران از خود به دیگران می‌دهد و یا تصویرسازی گمراه‌کننده‌ای باشد که اسرائیل در اجرای سیاست امنیّتی‌سازی از ایران در اذهان دیگران ایجاد می‌کند و ایران در عمل در دام او می‌افتد و با واکنش‌های بی‌مورد و به‌ظاهر از موضع قدرت و غیرت در عمل گزارۀ او را تایید می‌کند.

به یاد داشته باشیم که ادراک دیگران از ایران تابعی از پیش‌داوری‌های ناشی از تجربۀ تاریخی و تصویر کلی که آنان از ایران است. بنابراین، به جای آنکه برای دیگران شرط و پیمان نوشته شود، ایران باید اولا به تجدیدنظر در سیاست‌ها و تصویری که از خود در انظار جهانیان ایجاد کرده و ثانیا توسط دیگران تصویرسازی شده و لیکن در عمل، ایران آن را تایید نموده و ثالثا به‌غلط در دوره‌های تاریخی پیشین شکل گرفته و تا کنون گامی در جهت اصلاح آن از سوی ایران برداشته نشده بپردازد.

فرصت‌شناسی بدین معنی است که ایران به عنوان یک کنشگر در زمانی که گوش‌ها و چشم‌ها شنوا و بینا است و تغییر در ساختار امکان‌پذیر به نظر می‌رسد، از تغییر در خود آغاز کند. و در آفرینش چشم‌اندازهای مثبت با افکار عمومی جهان همراهی کند. شاید در نگاه نخست، این امر متضمن حدی از خیال باشد. لیکن، تغییر بدون خیال نیز امکان‌پذیر نیست. باید قدرت طراحی چشم‌اندازی متفاوت با آنچه را در آن هستیم داشته باشیم.

چارچوب کلی نظام همکاری و امنیّت منطقه‌ای پیشنهادی برای هشت کشور حوزۀ خلیج فارس، از منظر سلبی، شامل شکستن چرخۀ باطل سیاست امنیّتی‌سازی اسرائیل به عنوان یک اصل پایه در تمام مراحل طرح مد نظر قرار گرفته است. و اینکه بنیان‌گذاری امنیّت منطقه بر یک رژیم آپارتایدی پایدار نخواهد بود. همچنین، اینکه چنین ترتیبی اخلاقی نیست و از نظر افکار عمومی جهان مورد پذیرش نمی‌باشد. از نگاه ایجابی، ایفای نقش مثبت در امنیت منطقه‌ای و بین‌المللی از رهگذار فرایند اعتمادسازی میان بازیگران منطقه‌ای و جهانی و همچنین مشارکت جمعی آنان بر مبنای اصل همه‌شمولی (Inclusion) ذی‌نفعان و پرهیز از بیرون‌اندازی (Exclusion) آنان شالودۀ طرح را شکل می‌دهند. هدف اصلی هم تامین امنیّت پایدار منطقه به عنوان شرط لازم برای دستیابی به استقلال، توسعۀ و رفاه ملّت‌های عضو با لحاظ تغییر زمان و زمانه و تغییر سبک زندگی مردمان و توسعه و رشد سریع فناوری‌های نوین است.

صاحب این قلم بر این باور است که امنیّت و توسعه منطقه و ایران نیازمند بازنگری در انگاره‌های اولیه و تئوری‌های بنیادین است. این گفتار و نوشتار را در این چارچوب باید شنید و خواند. چنان چه ذهن خواننده آمادگی تردید در اصولِ حاکم بر انگاره‌های موجود را نداشته باشد، امکان نزدیک شدن به منطق به کار رفته در این نوشتار را ندارد.

۳۱۱۳۱۱

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1902853

دیگر خبرها

  • خیزش دانشگاهیان آمریکایی؛ چالشی برای سیاست‌های دوگانه غرب در قبال حقوق بشر
  • ۲۳ سند آماده مذاکره با عراق در کمیسیون مشترک دو کشور
  • ۲۳ سند، آماده مذاکره با عراق در کمیسیون مشترک دو کشور است
  • عباس آخوندی: هر طرحی که در منطقه بر مبنای حذف قدرت‌های جهانی ارائه شود، از همان ابتدا با شکست مواجه خواهد شد
  • سیاست‌گذاری صحیح برای گسترش روابط با همسایگان در حوزه تقویت جایگاه گازی چگونه باید باشد؟
  • گسترش همکاری‌ها با کشور همسایه کمکی به دیپلماسی فرهنگی است
  • فرصت‌سنجی سناریوهای تعامل آمریکا در آینده جنگ غزه
  • روسیه بیشترین منفعت را از جنگ غزه و اسرائیل برد
  • واعظی: روسیه بیشترین منفعت را از جنگ غزه و اسرائیل برد
  • دروغ اجباری؛ سیاست رسانه‌های مدعی آزادی