Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-04-29@01:08:13 GMT

آقای قاضی کمکم کنید؛ من عاشق همسرم هستم!

تاریخ انتشار: ۱۸ اسفند ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۳۰۳۷۷۸۵

آقای قاضی کمکم کنید؛ من عاشق همسرم هستم!

روزنامه ایران ماجرای یکی از جلسات دادگاه خانواده را که یک زوج به آن مراجعه کرده اند، گزارش کرده است.

در این گزارش آمده است:

چند دقیقه مانده به شروع جلسه دادرسی، هر دو پشت در شعبه ۲۶۴ دادگاه خانواده نشسته بودند. حدس زدن اینکه سپیده روحیه‌ای هنرمندانه دارد و حامد آدمی جدی است، برای مراجعان دادگاه چندان سخت نبود چرا که زن مانتو و روسری همرنگی پوشیده بود و حتی کیف و دستبندش با منجوق‌های کارشده توجه را جلب می‌کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در مقابل حامد کت و شلواری سرمه‌ای بر تن کرده بود و در پشت عینک کائوچویی سعی داشت اخم‌هایش را پنهان کند. تا شروع جلسه رسیدگی هر دو فرصت داشتند گذشته‌­شان را مرور کنند...

ماجرای آشنایی آن‌ها به دو سال و سه ماه و شش روز قبل برمی گشت. در آخرین روز‌های فصل پاییز که همه مردم شهر در گیر و دار برگزاری شب یلدا بودند، حامد پا به شرکت تهیه و توزیع تجهیزات ساختمانی گذاشت و در بدو امر با سپیده برخورد کرد که پشت میز مشاوره نشسته بود. حامد مسئول خرید یک شرکت خصوصی بود و وظیفه داشت برای توسعه یک مرکز فرهنگی مصالح مورد نیاز خریداری کند.

بالا بودن اطلاعات عمومی سپیده و مؤدب بودنش ذهن حامد را به خود مشغول کرده بود و در عین حال سپیده هم احساس کرد که فرد مقابلش بسیار باهوش نشان می‌دهد. یک هفته بعد برخورد دوم میان آن‌ها اتفاق افتاد و این بار درباره علایق مشترک، دغدغه‌های هنری و حتی کتاب‌هایی که خوانده بودند حرف زدند. در دیدار سوم نه از خرید خبری بود و نه مشاوره برای فروش. آن‌ها در یک کافه دنج روبه‌روی هم نشسته بودند و در حالی که قهوه می‌نوشیدند درباره آینده و عشق حرف می‌زدند. دسته رزی سرخ میان آن‌ها قرار داشت که روی کارتش نوشته شده بود؛ «برای سپیده‌ای که هر صبح طلوع می‌کند».

حامد در خانواده‌ای فرهنگی بزرگ شده بود که کتاب خواندن و ساززدن و بحث درباره فیلم‌های روز دنیا سرگرمی هر روزه‌شان بود. اما سپیده پدری نظامی داشت. بعد از مرگ مادرش نتوانسته بود با زن بابا کنار بیاید و نزد مادربزرگش زندگی می‌کرد. عاشق معماری بود، اما پدرش حتی اجازه نداده بود به رشته مورد علاقه‌اش بپردازد و برایش رشته پزشکی را انتخاب کرده بود. اما سپیده چند ترم بعد به معماری داخلی تغییر رشته داد. او دختری پر از شور و انرژی بود که خیال می‌کرد رؤیاهایش در میان مصالح ساختمانی گم شده‌اند.

وقتی که با حامد آشنا شد از روحیات او خوشش آمد و کم‌کم به این پسر یکی یکدانه شوخ و شنگ دل باخت. سپیده خوب می‌دانست که پدرش با خواستگاری حامد مخالفت خواهد کرد. برای همین از راه قانون وارد شد و اجازه ازدواج را از دادگاه گرفت. در نتیجه پدرش در مراسم عقد حاضر نشد و به فرستادن دسته گل و هدیه عروسی بسنده کرد. از این طرف خانواده حامد سنگ تمام گذاشتند و اجازه ندادند سپیده احساس تنهایی کند. یک ماه بعد هر دو زیر یک سقف زندگی مشترکشان را شروع کرده بودند تا اینکه عروس جوان از واقعیت تلخ زندگی‌اش آگاه شد...

وقت رسیدگی به دادخواست طلاق سپیده رسیده بود. منشی شعبه اسمشان را اعلام کرد، زوج جوان از دنیای ذهنی‌شان خارج شدند و در صندلی مقابل قاضی جای گرفتند. چند لحظه بعد قاضی «غلامحسین گل آور» پرونده آن‌ها را ورقی زد و اسمشان را خواند. حامد و سپیده سری به علامت تأیید تکان دادند. قاضی به تجربه می‌دانست که آن‌ها تحت تأثیر فضای سرد دادگاه سکوت کرده‌اند. پس لبخندی زد و رو به سپیده گفت: «ظاهراً شما هستید که دادخواست طلاق داده اید. به این زودی از این آقای خوش تیپ دلخور شده‌اید؟»

سپیده جواب داد: «کاش فقط دلخوری بود. آن وقت جرأت می‌کردم به خانواده‌ام بگویم. اما موضوع این نیست. ایشان اصلاً نمی‌توانند در گرفتاری و بحران خودشان را کنترل کنند. دائماً در حال دعوا کردن هستند و...»

قاضی رو به حامد کرد و گفت: «اصلاً به شما نمی‌آید. خصوصاً که متوجه شدم اهل هنر هم هستید.»

حامد جواب داد: «هر چه بگوید حق دارد. من بیمار هستم و نمی‌توانم جلوی خودم را بگیرم.»

قاضی رو به سپیده کرد و خواست چیزی بپرسد که زن جوان گفت: «بله متأسفانه. ایشان به بیماری اختلال دوقطبی مبتلاست. یعنی یا خیلی خوب و مهربان و آرام است یا عصبانی و بدخلق و پرخاشگر. کافی است موضوعی طبق خواسته‌اش پیش نرود. آن وقت همه چیز را به هم می‌ریزد.» قاضی حرف زن را قطع کرد و پرسید: «هر دردی درمانی دارد. آیا به پزشک مراجعه کرده اید؟»

حامد هیچ چیز نگفت، اما سپیده که انگار منتظر گوش شنوایی باشد، گفت: «در روز‌های آشنایی و نامزدی همه چیز خوب بود. اصلاً چیزی برای عصبانیت وجود نداشت. اما بعد از اینکه زندگی مشترکمان را شروع کردیم متوجه مصرف داروهایش شدم و اعتراض کردم که چرا واقعیت را پنهان کرده است. جواب داد؛ چیز مهمی نیست. با این حال خانواده‌اش عذرخواهی کردند و توضیح دادند که به خواست حامد حرفی نزده‌اند. خودش بعد‌ها اعتراف کرد که از ترس عقب کشیدن من راز بیماری‌اش را پنهان کرده است. هر چه بود قول گرفتم که درمانش را جدی بگیرد و به خانواده‌ام چیزی نگوید. اما او درمانش را جدی نگرفت و داروهایش را نصفه و نیمه مصرف می‌کرد. از طرف دیگر در محل کارش با مشکلاتی مواجه شده بود و زود از کوره در می‌رفت. باور کنید در طول دو سالی که با هم زندگی کرده‌ایم هر هفته ماجرا‌های مختلفی داشته‌ایم. یک روز با راننده تاکسی دعوا می‌کند، یک روز با سوپری محل و یک روز با صدای دزدگیر ماشین همسایه‌ها به هم می‌ریزد. به خدا دیگر خسته شده ام. این حامد آن مرد دوران نامزدی من نیست. آن روز‌ها همه ساعات ما به کافه گردی و کوه رفتن و فیلم دیدن می‌گذشت. هر چیز زیبایی پیدا می‌کرد برایم می‌خرید و هر جایی که می‌رفتیم دستم را می‌گرفت. شوخ بود و آرام. همه دختر‌های فامیل به من حسودی می‌کردند. اما حالا...»

قاضی سری تکان داد و گفت: «حالا هم اتفاق مهمی نیفتاده. شما باید دو روز اینجا بنشینید و ببینید دیگران چه گرفتاری‌های بزرگی دارند. از اعتیاد و خشونت مردان گرفته تا نازایی و ولخرجی زنان و صد مسأله دیگر.»

سپس از سپیده خواست چند دقیقه بیرون برود تا با مرد جوان صحبت کند. بعد از رفتن او حامد به حرف آمد و گفت: «آقای قاضی من عاشق همسرم هستم. با اینکه هنوز با هم زندگی می‌کنیم الان چند هفته است که با هم حرف نمی‌زنیم. سعی کردم با خرید بلیت سفر و هدیه‌های گرانقیمت با او آشتی کنم، اما نشد. نمی‌دانم چه کار باید کنم. قول می‌دهم مرد خوبی باشم. به خدا حتی یک بار هم دست رویش بلند نکرده‌ام... می‌دانم که بیمارم. اما خودتان خوب می‌دانید که زندگی این روز‌ها چقدر سخت شده. تو را به خدا کمکم کنید.»

بغض گلوی حامد را فشرد و نگذاشت حرفش را تمام کند. اشک توی چشمش حلقه زد. قاضی از او خواست لیوان آبی بنوشد. سپس از منشی خواست زن را فراخواند. وقتی سپیده وارد شد. قاضی توضیح داد که حامد از رفتارش پشیمان است و قول می‌دهد به درمان و داروهایش توجه کافی داشته باشد. در ادامه خاطره‌هایی از پرونده‌های دیگرش تعریف کرد که بتواند لبخند را بر لبان زوج جوان بیاورد.

چند دقیقه بعد حامد نگاهی به قاضی کرد، به همسرش نزدیک‌تر شد و دست او را گرفت و بوسید. همانجا زیرچشمی نگاهش کرد و گفت: «سپیده جان دوستت دارم... فقط یک بار دیگر فرصت بده تا جبران کنم.» سپیده بغض کرده بود، اما به روی خودش نیاورد و گفت: «باشه. پس زودتر بریم برای خرید سال نو.»

منبع: فرارو

کلیدواژه: دادگاه خانواده طلاق ازدواج

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۰۳۷۷۸۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

عاشق شعر عالمگیر ایران هستم/بهترین سوغاتی از نمایشگاه کتاب تهران

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، به نقل از ستاد خبری سی‌وپنجمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، طالب آذرخش شاعر ملی تاجیکستان (با تخلص آذرخش) و سردبیر نشریه «پیام سغد» است. تاکنون به قلم او کتاب‌های بسیاری به خط سیریلیک در تاجیکستان منتشر شده است. اثری هم به نام «دیوان عشق» به خط فارسی و سیریلیک دارد که گلچینی از آن توسط انتشارات خردگان در تهران با عنوان «چشم، جانم، چشم...» منتشر شده است.

او بسیار تاکید دارد که آثارش به خط سیریلیک و فارسی منتشر شوند تا کسانی که در تاجیکستان با خط فارسی آشنایی ندارند با آن آشنا شوند و فرصتی برای مقایسه پیدا کنند. همچنین برخی اشعارش نیز در چند نشریه در تهران منتشر شده است. در چندین کنگره و همایش در تهران، تبریز، اصفهان و شیراز شرکت کرده و به قول خودش این «شهرهای عزیز»‌ را دوست داشته است.

طالب آذرخش سابقه حضور در محافل ادبی بسیاری در ایران را دارد و کتاب شعر را بهترین سوغات از ایران می‌داند. آذرخش درباره سابقه حضورش در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران گفت: خوشبختانه تجربه حضور در نمایشگاه کتاب تهران را دارم که برایم بسیار جالب بود. همچنین در چندین محفل فرهنگی از جمله محفل جشنواره فضولی نیز شرکت داشته‌ام.

وی افزود: نمایشگاه کتاب تهران یک بازار بزرگ کتاب است. یکباری که حضور داشتم از صبح تا عصر نتوانستیم حتی نصف نمایشگاه را هم ببینیم. من از حضور در این نمایشگاه که به عنوان یک فروشگاه بزرگ کتاب به نظر می‌رسد بسیار شاد و مسرور شدم. کتاب‌های جالبی در این نمایشگاه دیدم.

آذرخش ادامه داد: در نمایشگاه کتاب تهران، کتاب‌های ادبیات کلاسیک را که سال‌ها آرزوی دست‌یابی و مطالعه‌شان را داشتم پیدا کردم. با ناشران گوناگونی که آثار شعرای بزرگ مثل حافظ، سعدی، فردوسی و ...را منتشر کرده‌اند، گفت‌وگو کردم. وقتی هم که به تاجیکستان بازگشتم کتاب‌های جیبی این شاعران را به عنوان سوغات برای دوستانم آوردم.

این شاعر فارسی‌سرا در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به این نکته که به ادبیات معاصر ایران بسیار علاقه‌مند است، گفت: نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، محل آشنایی من با آثار معاصر ادبیات ایران بود. من عاشق شعر و خصوصا شعر عالمگیر ایران هستم. با شعر معاصر ایران هم آشنایی دارم. آثار شاعرانی همچون شهریار، سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، نادر نادرپور، هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)، شاملو و ... در تاجیکستان شناخته شده است. از اینکه در نمایشگاه کتاب تهران بدون واسطه و به راحتی به این کتاب‌ها دسترسی داشتم موجب خشنودی‌ام بود.

آذرخش همچنین با اشاره به این نکته که گویش تاجیکستانی‌ها و ایرانی‌ها باهم تفاوتی ندارد، ادامه داد: ما یک زبان داریم. شعر معاصر ایران و شعر معاصر تاجیکستان یک زبان دارد که همان زبان رودکی، خیام و حکیم فردوسی است. ما همان چیزی را که شما می‌خوانید، می‌خوانیم. البته در حوزه شعر معاصر ایران شعرهایی هم هست که به لهجه تهرانی یا شیوه‌های متفاوت است. اما همه این‌ها به زبان فردوسی و حافظ است. ما امروز شعری که در شاهنامه می‌خوانیم در شعر معاصر تاجیک هم می‌بینیم.

وی اضافه کرد: وقتی از ادبیات ایران حرف می‌زنیم، تفاوتی بین ایران و تاجیکستان نمی‌بینیم. فقط یک ادبیات فارسی در میان است. حتی ادبیات معاصر ایران هم در تاجیکستان شناخته شده است. بسیاری از آثار رمان‌نویسان معاصر در تاجیکستان منتشر شده است. اما در تاجیکستان شاعران ایرانی بیشتر مورد اقبال عموم قرار گرفته‌اند. من در اخبار دیده بودم که یکی از کتاب‌های فاضل نظری در یک فروشگاه در تهران، فروش چند هزار جلدی داشته است. این کتاب در تاجیکستان هم به زبان سیریلیک برگردانده شده است و غزل‌های او علاقمندان خاص خودش را دارد. من سردبیر مجله «پیام سغد» در تاجیکستان هستم. ما در هر شماره از مجله شعری از هم‌زبانان ایرانی یا افغانستانی را چاپ می‌کنیم. من تاکید می‌کنم که شعر هم‌زبان خود را منتشر می‌کنیم نه شعر ادبیات ایران یا افغانستان را.

آذرخش در بخش دیگری از این گفت‌وگو به نقش نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران در بهبود دیپلماسی فرهنگی میان دو کشور ایران و تاجیکستان اشاره کرد و ادامه داد: خیلی خوب می‌شد اگر نمایشگاهی مانند نمایشگاه کتاب تهران در کشورهای فارسی‌زبان یعنی افغانستان و تاجیکستان هم می‌داشتیم. چون در افغانستان و تاجیکستان نمایشگاه‌های صنعتی و اقتصادی مشترک و غیرمشترک بسیاری برگزار می‌شود، اما نمایشگاه کتاب نداریم. نکته دیگر این است که خیلی خوب می‌شد اگر در نمایشگاه کتاب تهران مکان معینی وجود داشت تا خوانندگان با ادیبان، نویسندگان و ناشران گفت‌وگو و دیدار داشته باشند. من خیلی علاقه‌مندم که آثار شاعران تاجیکستانی در نمایشگاه کتاب تهران معرفی شود و در معرض دید و خرید عموم قرار گیرد. ما می‌توانیم کتاب‌هایی منتشر کنیم که یک طرف آن خط فارسی و طرف دیگر آن خط سیریلیک باشد. این موضوع به آموزش زبان فارسی کمک خواهد کرد چون تاجیکستانی‌ها حتما باید خط فارسی را یاد بگیرند. آشنایی با خط فارسی باعث می‌شود که از گذشته خود آگاه شوند و آینده خود را ببینند. البته اگر خوانندگان ایرانی هم با خط سیریلیک آشنا شوند خیلی خوب می‌شود.

وی در پایان در پاسخ به این سوال که «چرا با وجود پیوندهای فرهنگی و زبان مشترک میان ایران و تاجیکستان، ارتباطات فرهنگی محدودی میان دو کشور وجود دارد؟» گفت: فکر می‌کنم سرحدات و مرزهای جغرافیایی دلیل این موضوع باشد. اخیرا قابلیتی ایجاد شد و در فضای مجازی صفحاتی پدید آمد که خوانندگان، ادیبان و شاعران ایرانی و تاجیکی با یکدیگر در تعامل باشند و مثلا یک شاعر تاجیکستانی بتواند با خواننده ایرانی طرف گفت‌وگو قرار گیرد. چون تاجیکستانی‌ها هم به زبان فارسی سخن می‌گویند. فقط لازم است که با زبان فارسی آشنایی داشته باشند تا بتوانند از آثار شاعران ایرانی استفاده کنند. اگر رفت‌وآمد این محافل ادبی بیشتر شود شاهد نتایج بهتری هم خواهیم بود. همچنین ارسال کتاب‌های تاجیکستانی به ایران و بالعکس می‌تواند عامل مهمی برای تقویت این پیوندها باشد.

سی‌وپنجمین دوره نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران با شعار «بخوانیم و بسازیم» از ۱۹ تا ۲۹ اردیبهشت (۱۴۰۳) در محل مصلی امام خمینی(ره) به شکل حضوری برگزار می‌شود.

۲۲۰۵۷

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1900156

دیگر خبرها

  • عکس| استوری غم انگیز حامد بهداد برای یک دختر
  • حضور نیکی کریمی و حامد بهداد در جمع داوران جشنواره فیلم اقوام
  • تقسیم عشق در زندگی زوج مبتلا به «ای‌ال‌اس»/بیماری جزیی از زندگیست
  • خاص‌ترین هوادار فوتبال در تمرین استقلال | هدیه نکونام به این هوادار خاص | تصاویر
  • خاص‌ترین هوادار ایران در تمرین استقلال (عکس)
  • استوری بسیار غم‌انگیز حامد بهداد برای مریم + عکس
  • عاشق شعر عالمگیر ایران هستم/بهترین سوغاتی از نمایشگاه کتاب تهران
  • عکس| عکس‌های جدید حامد آهنگی در تولد لاکچری پسرش
  • چهره متفاوت حامد بهداد و سحر دولتشاهی در یک سریال جدید | عکس
  • مرد نقاش، راز آتش زدن همسر و فرزندش را فاش کرد