او در این مراسم گفته بود روزنامهنگار بازنشستگی ندارد و تحریریه اداره نیست نســـــــبت آدم بــا پدربزرگـش یکی از بهترین نســــــــبتهای دنیاســــــــــت. البتــــــه «آدم» کــه پدربــزرگ نداشــت. اگــــر داشت، احتمالاً وقتی قرار بود از بهشت برود، بهش میگفت که سفت بنشیند سر جایش و از خودش و خانهاش دفاع کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
درست همین کاری که پدربزرگ ما کرد. البته ما در بهشت نیستیم. روناک حسینی خبرنگار هیچ کس در بهشت نیست. وقتی یکی از همکاران ما، به خاطر یک مشکل اداری، بیقرارداد ماند، پدربزرگمان گفت که نه دست از کار بکشد، نه صندلیاش را ترک کند و نه حتی به فکر رفتن بیفتد. گفت بماند و از جای خودش دفاع کند. همکارمان ماند، هر چند هنوز هم آن مشکل اداری درست نشده و همکار ما هر چند ماه یک بار حقوق میگیرد؛ اما این مسألهای است که باید حل شود. همکارمان هست، ما هم هستیم فعلاً. پدربزرگ اما حکم بازنشستگیش را گرفت و رفت. علیاکبر قاضیزاده (چنان که شاگردان جوان او صدایش میکنند) بهترین «پدربزرگ روزنامهنگاری» است که هر روزنامهچی جوانی میتواند داشته باشد. کار کردن با او از بخت بلند ما بود. برای ما که وقتی عالم روزنامهنگاری را از دور میپاییدیم، نامش را شنیده بودیم، برای پیدا کردن معتبرترین مرجعها اسمش را روی جلد کتابها جستوجو کرده
بودیم و سر کلاسش نشسته بودیم، مخاطب سلامهای صبحگاهی بودن، خوششانسی بزرگی بود؛ البته نه فقط سلام و علیک سر صبح، که گفتوگوهای شوخی و جدی روزهای شلوغ و پر از نگرانی کاریمان. به وقت گفتوگو فکر میکردیم هم سن و سال استادیم، یا استاد همسال ما است. آنقدر جدیمان میگرفت که خیال میکردیم ما هم کسی هستیم. خوبیش این بود که معلم کنار دستمان بود. بهترین معلمی که هر روزنامهنگاری میتواند داشته باشد. کسی که بهتر از همه ، روزنامهنگاری بداند و بهتر هم بتواند درست و غلط را روشن کند. وقتی میبینی خیلی چیزها دیگر سر جای خودش نیست و شیوه روزنامهنگاری حرفهای، در میان آشفتگیها فراموش میشود، دیدن قاضیزاده تسکین است. کسی است که پنجاه سال نوشته و خوانده و روزنامهنگار بوده و درس داده است. همین چیزها فهمیدن معنی بازنشستگی برای قاضیزاده را سخت میکند. راستش این ماییم که تنهاتر شدهایم. امسال وقتی اولین روز کاری را با غرولند همیشگی جمعه صبحها شروع کردیم، دلمان هم گرفت. قبلاً هم دلمان میگرفت. لیوان چای به دست میرفتیم توی بالکن و ساختمانها و پنجرههایشان را نگاه میکردیم. استاد هم میآمد توی بالکن. سیگار کنتِ چهارش را روشن میکرد و از گوشه چشم نگاه میکرد و میخواند: ای اصلاحناپذیر... میخندیدیم. حرف میزدیم، نه حرفهای جدی. نسبت آدمها با پدربزرگ، از بهترین نسبتها است.
منبع: ایران آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا
منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۶۶۷۸۳۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
وقتی دانشگاه به اسرائیل نه بگوید
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، نیروهای امنیتی آمریکا دقایقی پس از آغاز تحصن دانشجویان دانشگاه پرینستون در اعتراض به نسل کشی غزه نیز، شماری از آنان را بازداشت کردند.
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی