گمکردههایمان را از زبان دکتر شریعتی شنیدهایم
تاریخ انتشار: ۲۹ خرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۱۱۹۳۸۳
سیدمحمدمهدی جعفری، دینپژوه در گفتوگو با همدلی به بررسی اندیشههای دکتر علی شریعتی و نقش وی در اصلاحگریهای دینی میپردازد.
هدف دکتر شریعتی از نگاه جامعهشناسانه به باورهای دینی چه بود؟
همه هدفها یکی است، ولی ممکن است رویکردها و مسیرها متفاوت باشد. دکتر شریعتی چون درس جامعهشناسی و مردمشناسی خوانده بود با شناخت جامعه مسلمان ایران، همه یا بیشتر مسائل مذهبی را از دید جامعهشناسی مورد بررسی قرار میداد و این در شرایطی که دکتر شریعتی رسالت خود را انجام داد بسیار موثر بود و به نظر میرسد که علت اصلی این تاثیر هم شناخت جامعه بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در حقیقت دکتر شریعتی احیاکننده هویت ایرانی اسلامی کشورمان بود.
در آن شرایط و با وجود سوابق و اصلاحگرایانی از سیدجمالالدین اسدآبادی گرفته تا مهندس بازرگان و طالقانی که بسیار هم بر جامعه خود تاثیر گذارده بودند، اما با رویکرد رژیم پهلوی در آن زمان که روشنفکران غیر مذهبی، روشنفکران مارکسیست و لائیک، همه برنامههای مفصلی داشتند و در واقع روشنفکران مذهبی خودشان را در بین این رویکردها گم کرده بودند و میرفتند که مستهلک شوند دکتر شریعتی به یاری رسید و دقیقاً از همین راه وارد شد. البته این بحران تنها در ایران نبود و در جهان هم این حالت بیهویتی و وضعیت بینابینی وجود داشت. لذا دکتر شریعتی با شناخت دقیق جامعه ایران به خصوص مسلمانان، این مسئله را احیا و بحران هویت را حل کرد و همه فهمیدند که چه مسیری در پیش دارند و به سوی چه هدفی باید حرکت کنند.
جنبش نواندیشی دینی دکتر شریعتی چه تاثیری بر دیگر کشورهای جهان اسلام داشت؟
جهان اسلام هم از این بیهویتی که عرض کردم رنج میبرد، به خصوص جوامع روشنفکری چون مصر، الجزایر، لبنان و تا اندازهای عراق و سوریه، همه رنج میبردند. مثلاً در ترکیه، اصولاً هویت اسلامی مردم را از بین برده بودند و با کودتاهای نظامی میخواستند سیاستهای آتاتورک را پیاده کنند، اما شرایط جهانی بر خلاف آن بود. در مصر بر عکس بود، در مصر هویت اسلامی وجود داشت، جمال عبدالناصر هم تاثیر بسیاری بر این هویت گذاشته بود، در حقیقت ناسیونالیسم و قومیت عربی جمال عبدالناصر با هویت مسلمانان در تضاد نبود، بر خلاف ترکیه و ایران، در راستای هم حرکت میکردند. در شمال آفریقا یعنی تونس و مراکش و الجزایر هم شرایط همینطور بود. بعد از اینکه آثار دکتر شریعتی کمکم به زبان عربی ترجمه شد، البته ابتدا در سطح کمی بود، حتی بعد از فوت ایشان اثرگذارتر هم شد، آنها هم تحت تاثیر قرار گرفتند، مخصوصاً کتاب «بازگشت به خویشن» ایشان وقتی به عربی ترجمه شد، در مصر بیش از ۱۰۰ هزار نسخه از آن به فروش رفت، چون مردم تشنه آن بودند. در شمال آفریقا و ترکیه هم همینطور اثر گذاشت و روشنفکران مسلمان در جهان اسلام هم تحت تاثیر قرار گرفتند، اما کم و بیش برخی عوامل دیگر هم بود که بر این جو اثر گذاشته بود.
به باور دکتر شریعتی، برتری اسلام بر ایدئولوژیهای غربی چه بود؟
ایدئولوژیهای غربی مکتبهایی مدرن بودند، به ویژه اگزیستانسیالیسم که خصوصاً در آن دوره بسیار بر اروپا حاکم بود، ولی به اگزیستانسیالیسم مارکسیستی سارتر تبدیل شده بود و سارتر آن را از قالب مذهبی بیرون آورده بود و بیشتر گرایشات مارکسیستی یا لائیک داشت. دکتر شریعتی میدید که اگر ایدئولوژی اسلامی به شکل دقیق و درست خود پیاده شود، برتری فراوانی بر اگزیستانسیالیسم لائیک خواهد داشت و میتواند مردم را به تکیهگاهی محکم متکی کند که قابل گسست نیست. در حقیقت شریعتی دریافته بود که حرکت بر اساس نص صحیح اسلام هم هدفدار است، هم میتواند جامعه را در مسیر درستی پیش ببرد. پس فطرتی که آلوده شده بود میتوانست با ایدئولوژی اسلامی باز به فطرت پاک بازگردد. شریعتی دریافته بود که اسلام بسیار برتر از ایدئولوژیهای رایج بود.
فکر میکنید ایدئولوژیککردن از سوی دکتر شریعتی دین چه دستاوردی داشت؟
من با این اصطلاح مخالفم، دکتر شریعتی دین را ایدئولوژیک نکرد، بلکه ایدئولوژی را از دین استخراج کرد. اتفاقاً چندی پیش با یکی از فلاسفه بحث میکردم که با دکتر شریعتی هم موافق بود، ایشان میگفت بله این حرف کاملاً درست است که جهانبینی شریعتی همان دین است و ایدئولوژی او شریعت. جهانبینی هر ملت و مذهب، آن بینشی است که نسبت به جهان دارد و ثابت است، ما این جهانبینی را گم کرده بودیم و دکتر شریعتی به خوبی هندسه آن را ترسیم و تدوین کرد و توانست یک جهانبینی توحیدی به روز و کاملاً مشخص برای مردم تهیه کند. اصطلاح ایدئولوژی مارکسیستی باعث بدبینی به ایدئولوژی شده است، اشتباه آقای دکتر سروش هم بیشتر بر این اساس بود که بیشتر به ایدئولوژی هگل و بعدها مارکس توجه داشت. لذا وقتی اصطلاح ایدئولوژیککردن اسلام به کار برده میشود، همان ایدئولوژی که عرض کردم به ذهن میرسد و همه فکر میکنند که دکتر شریعتی اسلام را به صورت یک ایدئولوژی درآورد. ایدئولوژی چیز بسیار کوچکی است، ظرفیت بسیار کمی دارد و فقط مسائل روز را مطرح میکند. حال آنکه دکتر شریعتی مسائل اجرایی جامعهشناسی و انسانی، خصوصاً تاریخ را از اسلام درآورد. ایدئولوژی اسلامی به معنای برداشتهای عملی انسان از آن جهانبینی است، یعنی اگر میخواهیم بر اساس جهانبینی توحید که دکتر شریعتی اول تعریف میکند زندگی کنیم و قصد داریم روش اجرایی داشته باشیم، باید بر آن اساس حرکت کنیم که ایشان آن را ایدئولوژی اسلامی نامید. پس ایدئولوژی فربهتر از دین نیست، بلکه از دل دین بیرون آمده و صورت مشخصی ترسیم کرده است.
دکتر شریعتی از باز تفسیر مفاهیم و سنتهای مذهبی چه هدفی داشت؟
دین، مذهب، طرز تفکر، مکتب و نظایر آن همگی به بسیاری از خرافات و حتی عادات آلوده شده بود، همانطور که ما امروزه بسیاری از چیزهایی را که به آن عادت کردهایم، به حساب دین میگذاریم. بزرگترین هنر دکتر شریعتی، پالایش دین و مذهب و مکتب از این خرافات بود. در واقع ایشان مسائل را کاملاً از یکدیگر تفکیک کرد و آنچه به عنوان خرافات برای ما تبدیل به عادت شده و به نام دین قبول کرده بودیم را از دین حقیقی جدا ساخت. این تفکیک حتی از تشیع علوی و صفوی و هم از بسیاری مسائل دیگر که به نام دین و قرآن و مذهب بین ما رایج شده بود صورت گرفت. ایشان متوجه بود که باید این شاخ و برگها را کنار زد و دین خالص و مذهب روشن را دید. به همین خاطر آرای وی بر همه مردم تاثیر گذاشت و وقتی همه ساختار خالص دین و مذهب را دیدند او را شناختند. مردم به طور فطری دنبال حقایق هستند، اما در طول زمان و بهدست افراد مختلف آنقدر شاخ و برگ به آن آراستند و اضافه کردند که خود ما هم نمیدانستیم آنچه پیش رویمان است چیست، دکتر شریعتی این زوائد را کنار زد و دین و مذهب حقیقی را به ما نشان داد.
نسبت دکتر شریعتی با روحانیت را چگونه تحلیل میکنید؟
این مسئله بسیار روشن و ساده است، مخالفین آن را بزرگ کردهاند. دکتر شریعتی میگفت عالمان دین و آنهایی که در دین تحقیق و تلاش کردهاند در سرتاسر تاریخ به عنوان یک طبقه مطرح نبودهاند، بلکه طبقه روحانیت بعدها ایجاد شده و خصوصاً در دوره صفویه بسیار وسعت یافت و این طبقه برای حفظ موقعیت خود حاضر است هر چیزی را که از خارج از اسلام به آن چسباندهاند، بپذیرد، حال چه روحانیت مذهبی، چه روحانیت دینی، چه شیعه و چه سنی. ایشان میگفت ما طبقهای به اسم روحانیت نداریم ولی عالمان دینی داریم و من دست آنها را میبوسم، چون این قشر، تلاشگران حوزه دین و در واقع پرولتاریای دینی هستند. ایشان در مقابل، آنهایی که برای خود طبقه و موقعیتی قائل بودند، خود را برتر از دیگران و متولیان انحصاری دین میدانستند و توقع داشتند که دین فقط از طریق آنها معرفی شود و معرفی آنها هم مثل امروز، فقط باعث دینگریزی و دینستیزی شده بود را نمیپذیرفت. در کل دکتر شریعتی با عالمان دین و محققین و دانشمندان دین مخالفتی نداشت، همچنانکه بسیاری از دانشمندان که به ظاهر روحانی بودند مثل آیتالله طالقانی و بسیاری دیگر با ایشان موافق بودند و هیچ تضادی با ایشان حس نمیکردند.
منبع: ایرنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۱۱۹۳۸۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فیلم/ آخرین وضعیت پرونده باغ ازگل از زبان سخنگوی عدلیه
سخنگوی قوه قضائیه: برای ماجرای باغ ازگل پروندهٔ قضایی تشکیل شده و چند نفر در این رابطه احضار شدهاند.
دریافت 1 MB