روایتی از شهید سید علی اقبالی دوگاهه خلبان نابغه گیلانی/ نیمی در نینوا؛ نیمی در موصل اما تمام و کمال در قلب ها + تصاویر
تاریخ انتشار: ۵ مرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۵۵۷۲۳۰
از تو چه بگویم؛ اینکه صاحب لقب جوانترین استاد خلبان و سرلشکر نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران هستی؟! یا از رکوردهای خارق العاده ات بگویم؛ اینکه در بین بیش از ۴۰۰ دانشجوی خلبان از کشورهای مختلف رتبه نخست را کسب کردی؟! هرچه بگویم کم است.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از 8دی، ۵مرداد در تاریخ گیلان حک شده است، روزی که پیکر شهید “سید علی اقبالی دوگاهه” خلبان نابغه گیلانی بعد از ۲۲ سال به وطن بازگشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از تو چه بگویم؛ اینکه صاحب لقب جوانترین استاد خلبان و سرلشکر نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران هستی؟! یا از رکوردهای خارق العاده ات بگویم؛ اینکه در بین بیش از ۴۰۰ دانشجوی خلبان از کشورهای مختلف رتبه نخست را کسب کردی؟! یا بگویم شهدایی چون سرلشکر بابایی و اردستانی از شاگردان تو بودند که در جوانی به اوج پرواز رسیدی! از علاقه ات به قرآن بگویم یا اینکه برای خدمت به وطنت از حضور در نیروی هوایی آمریکا سرباز زدی؟! هرچه بگویم کم است؛ پس سلام بر تو ای شهید؛ سلام بر آن پیکری که به پای حفظ ناموس وطن دو نیمه شد!
“شهید اقبالی دوگاهه” خلبان نابغه ای است که اکثر تلمبه خانه ها و نیروگاه های برق عراق از کار انداخته بود و طرح های عملیاتی وی باعث گردیده بود صادرات ۳۵۰ میلیون تنی نفت عراق به صفر برسد. خلبان جسوری که “صدام” به خاطر ضربات مهلکش بر هیمنه عراقی ها، دستور اعدامش را به فجیع ترین شکل ممکن داد تا درس عبرتی باشد برای سایر خلبانان، زیرا مشهور شده بود که خلبانان ایرانی بسیار نترس هستند.
سرلشگر شهید علی بابایی و سرلشگر شهید اردستانی از شاگردان این شهید والا مقام و زبده بودند.
آنچه باید درباره شهید سید علی اقبالی دوگاهه بدانیم:
“سید علی اقبالی دوگاهه” در مورخ ۱۳۲۸ در دوگاهه رودبار گیلان در یک خانواده متوسط مذهبی دیده به جهان گشود. پدر وی “سیدحجت اقبالی دوگاهه” ضمن اینکه کشاورز بود و زیتون کاری داشت، از مداحان بنام اهل بیت عصمت و طهارت(ع) و تا پایان عمر جزء ثناگویان امام حسین(ع) بود. “علی” در چنین خانواده ای پرورش یافت، لذا جوانی ساکت، پاک، مؤمن، متعهد، با استعداد، فعال و پرجنب و جوش بود.
“علی” دارای لقب جوانترین استاد خلبان و سرلشکر نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران را نیز داشت کسی که از حضور در نیروی هوایی آمریکا سر باز زد و در مملکت خویش خدمت کرد.
او مدرک دیپلم خود را از دبیرستان امیرکبیر تهران گرفت و در ۱۳ آذرماه ۱۳۴۶ به استخدام نیروی هوایی شاهنشاهی ایران درآمد و پس از گذراندن آموزشهای تخصصی و مهارتهای فنی و انجام پرواز مقدماتی با هواپیمای پاپ و اف-۳۳ در دانشکده پرواز، در ۲۵ مرداد ۱۳۴۷ برای تکمیل دوره خلبانی به پایگاه هوایی ویلیامز شهر فنیکس ایالت آریزونای آمریکا فرستاده شد و سپس در سال ۱۳۵۴ ازدواج کرده و صاحب یک پسر به نام “افشین” شد.
شهید اقبالی موفق به کسب رتبه نخست در بین بیش از ۴۰۰ دانشجوی خلبانی از کشورهای مختلف شد و عنوان خلبان نمونهاین پایگاه را از آن خود کرد وی در زمان خود رکورد های خارق العاده ای را به دست آورد به طوریکه به او لقب سلطان پرواز را داده بودند.
مسئولیتهایی در پایگاههای بوشهر، دزفول، تبریز و ستاد نیروی هوایی تهران و همچنین سرپرست پستهای راهبردی معلم خلبانی، رئیس شعبه اطلاعات و عملیات فرماندهی گردان ۲۳ شکاری و در معاونت طرح و برنامه نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و افسر ناظر اجرای طرحهای عملیاتی از جمله مسئولیت های شهید اقبالی بود.
سرگرد خلبان “سید علی اقبالی دوگاهه” پس از انقلاب و بعد از آغاز جنگ ایران و عراق، با انجام پروازهای شناسایی و آموزشی، داوطلبانه به نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران پیوست و در ۱ آبان ۱۳۵۹ در مأموریت برونمرزی به عنوان سرگروه با هدف بمباران یکی از سایتهای رادار شهر موصل اعزام شد.
از میان خصوصیات این شهید میتوان به مهربانی و گشاده رویی آن اشاره کرد. “علی” فردی به تمام معنا صمیمی و مهربان بود، فروتن و خویشتن دار، گشاده رو و متین، آراسته و با اخلاق نیکو و منش بسیارانسانی؛ شهید اقبالی علاقه وافری به قرآن داشت و هرچند وقت کل قرآن را دوره می کرد.
** جنایت وحشیانه رژیم بعثی در شهادت شهید اقبالی
شهید سرگرد خلبان “سید علی اقبالی دوگاهه” در روز عید قربان مصادف با اول آبان ماه ۱۳۵۹ پس از بمباران موفق پادگان العقره در شمال عراق و همچنین در منطقه هوایی موصل هواپیمایش مورد اصابت قرار گرفت و در حالی که به نزدیکی مرز ایران رسیده بود هواپیمایش سقوط کرد و مجبور به خروج اضطراری در خاک عراق شد.
وی در حالی که زنده به اسارت مزدوران عراقی درآمده بود، به دلیل ضربات مهلکی که نیروی هوایی ارتش ایران در نخستین ماه جنگ بر پیکر ماشین جنگی عراق وارد کرده بود به دستور صدام و برای ایجاد رعب و وحشت در بین سایر خلبانان کشور، برخلاف تمامی موازین انسانی و موافقت نامه های بین المللی رفتار با اسرا، به فجیعترین و بیرحمانه ترین وضع به شهادت رسید.
به دستور صدام ملعون، دو ماشین جیپ از دو طرف با طناب هایی که به بدن این خلبان پر افتخار بسته بودند از دو جهت مخالف حرکت کرده و بدن مبارک این شهید را دو نیم کردند به طوری که نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی در موصل عراق مدفون شد.
این جنایت به حدی وحشیانه بود که رژیم بعثی در تلاشی بیشرمانه برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت هولناک، تا سالها از اعلام سرنوشت آن شهید مظلوم خودداری می کرد و طی ۲۲ سال هیچگونه اطلاعی از سرنوشت وی موجود نبود.
سرانجام در خرداد سال ۱۳۷۰، بر اساس گزارش های موجود عملیاتی و اطلاعاتی و نامه ارسالی کمیته بینالمللی صلیب سرخ جهانی مبنی بر شهادت ایشان و اظهارات دیگر اسرای آزاد شده وخلبانان اسیر عراقی، شهادت خلبان علی اقبالی دوگاهه محرز شد.
پیکر مطهر این شهید که غریبانه و مظلومانه چون شهدای کربلا تکه تکه شده بود، بخشی از آن در قبرستان محافظیه نینوا و بخشی دیگر در قبرستان زبیر موصل به خاک سپرده شده بود که با پیگیری کمیته جستجوی اسرا و مفقودین وکمیته بینالمللی صلیب سرخ جهانی، به همراه پیکرهای مطهر تنی چند از دیگر خلبانان شهید نیروی هوایی، پس از۲۲ سال دوری از وطن در میان حزن و اندوه خانواده و به صورت بسیار با شکوه و تاریخی در میدان صبحگاه ستاد نیروی هوایی تشییع و در پنجم مردادماه ۸۱ در قطعه خلبانان بهشت زهرا درکنار سایر همرزمانش آرام گرفت.
** همسر شهید: فکر نمی کردم ۲۲سال باید چشم به راه شهیدم باشم
همسر شهید اقبالی در رابطه با نحوه آشنایی خود با این شهید گفت: آشنایی ما در یک مراسم عروسی رقم خورد و پس از دو سال به دلیل اینکه درس میخواندم قبول کردم به خواستگاریام بیاید البته همیشه و همه جا در تحقیقاتی که خانواده من از او داشت، همه از خوبیهای او برای ما میگفتند.
وی ادامه داد: او عاشق شغلش بود حتی در زمان نامزدی برای من عکسی با هواپیما فرستاد به این منظور که کارش خلبانی است و باید با این شرایط او را بپذیرم، او بی نهایت پرواز را دوست داشت و همیشه می گفت در هواپیما به خدا نزدیک تر هستم؛ او برای مدتی در دوره نامزدی برای آموزش خلبانی به خارج از کشور سفر کرد و حتی در آن دوره هم کنار هم نبودیم.
همسر شهید اقبالی ماجرای شهادت همسرش را شبیه به یک فیلم تخیلی خواند و گفت: “همیشه می گفتم اگر جنگ شش ماه طول بکشد و من علی را نبینم چکار کنم، اما فکر نمیکردم ۲۲ سال باید چشم به راه بمانم تا پیکر شهیدم را برایم بیاورند، خیلی سخت است که به همه جا سر بزنید تا خبری از عزیزت پیدا کنی هر روز با یک امید از خواب بیدار میشدم، تا اینکه سال ۷۱ صلیب سرخ نامهای را داد که اسامی تعدادی خلبان را نوشته بود که بنابر گفته دولت عراق در قبرستانی دفن شده بودند».
همسر شهید اقبالی در پایان گفت: «از خانواده همسرم تشکر میکنم که در کنارم پای گریهها و دلتنگیهای من و پسرم ایستادند و مردم باید بدانند که آرامش ایران و ایرانی، نتیجه اشکها و دلتنگیهای خانواده شهداست».
** پسر شهید هنوز حتی طرز خندیدن پدر را به خوبی یادم است
افشین اقبالی، تنها یادگار شهید اقبالی می گوید: از ایشان خاطره برای من خیلی مانده، نکات زیادی در ذهنم هست، با آنکه من خیلی کوچک بودم اما خدا این لطف بزرگ را در حق من کرده و حافظه خوبی به من داده است. همیشه نکته ها و خاطره های جالبی از پدر جلوی چشمم می آید.
وی از علاقه وافر خود به پرواز و هواپیما را ارثیه از پدر می داند و می گوید: هنوز حتی طرز خندیدنش را به خوبی یادم است و تمام وسایل پدرم و یادگارهای عزیز ایشان به شکل دست نخورده نزد ما باقی مانده است.
افشین اقبالی که رشته پزشکی را برای خود برگزیده درباره پرواز می گوید: در کنار پرواز، پزشکی انتخاب دومم بود؛ وقتی کارهای اولیه ورود به این رشته را انجام دادم مادرم به من گفت که افشین جان، این کار را نکن. پرسیدم چرا؟ گفت من دیگر نمی توانم مدام پشت درِ خانه بنشینم و انتظار تو را بکشم، اینکه پرواز تو تأخیر داشته باشد و برگردی یا برنگردی… در یک کلام وقتی گفت: من دیگر نمی توانم این حرفش مرا خیلی تکان داد. اینگونه شد که روی خواسته خودم پا گذاشتم و به رشته دومی که علاقه داشتم تمایل نشان دادم».
** قطعه پلاتینی که با حکمت خدا نشانه ای شد برای شناسایی پدر!
فرزند شهید در پایان گفت: «تنها چیزی که باعث شناسایی پدرم و سپس این تعداد شهدایی که کنار ایشان بودند شد، دو تکه پلاتینی بود که هنگام شکستگی دستش به صورت دو قطعه «پلاک» توی دستش قرار گرفته بود. این دو قطعه پلاتین تا زمان شهادت توی دست های پدرم وجود داشت و همین به تنها نشانه برای شناختن بقایای پیکر مطهرش تبدیل شد.
شهید اقبالی در آخرین سخنانش در کنار خانواده، به مادر همسرش گفته بود: «من زن و فرزندم را به شما سپردم، چون نمی دانم شرایطم به چه گونه ای خواهد بود. من یک سربازم که برای چنین روزهایی تعلیم دیده و آماده شده ام. مملکتم برایم هزینه های زیادی کرده و حالا ناموس هموطنانم در اهواز و آبادان و خرمشهر در معرض تهدید عراقی هاست. در چنین شرایطی من نمی توانم فقط به خودم و خانواده ام فکر کنم. همه اعضای مملکت ما یک خانواده ایم و باید به همگی مان فکر کنیم. کاری که می خواهم بکنم در حکم وظیفه من است و شما فقط مواظب زن و فرزندم باشید ».
شهید اقبالی افتخار بزرگ ایران، گیلان و رودبار است، مردی که پای ناموس وطن دو نیمه شد اما دست از آن نکشید؛ مردم شهرستان رودبار ماکت این نابغه خلبان را در پارک شهید چمران این شهر در پیش چشم قرار داده اند تا همگان بدانند رودبار چنین فرزندانی را در خود پرورانده است.
پرنده حتی اگر تکه تکه هم شود
باز هم پرنده است…
آری! پرنده ای را می شناسم
که سال ها
تکه ای در نینوا
تکه ای در موصل
زیر خروار ها خاک پنهانش کردند
اما هنوز هم در آسمان ایران پرواز می کند…
منبع: دانا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۵۵۷۲۳۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شهید شیرودی خلبان تیزپرواز آسمان ایران
به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای مازندران، ۸ اردیبهشت سالگرد شهادت شهید علی اکبر شیرودی خلبان تیزپرواز آسمان ایران است.
خلبان شهید شیرودی از خلبانان شهید هوانیروز ارتش بود که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در ارتش به مبارزه با رژیم پهلوی میپرداخت. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در راه مبارزه با شرارتهای ضدانقلاب و جداییطلبان در کردستان نقش مهمی را ایفا کرد تا جایی که او را «ستاره کردستان» لقب نهادند.
خلبان شهید «علیاکبر قربان شیرودی» ۲۵ دی سال ۱۳۳۴ در روستای «بالا شیرود» از توابع شهرستان «تنکابن» متولد شد. وی سال ۱۳۵۱ به استخدام ارتش در آمد و دوره مقدماتی خلبانی را در تهران به پایان رسانده و سپس دوره خلبانی بالگرد جنگنده بل «ای اچ -۱ موسوم به کبرا» را در پادگان اصفهان گذراند.
«علیاکبر قربان شیرودی» در راستای مبارزات انقلابی خود، یکبار تصمیم گرفت تا با بالگرد خود به یک عنصر پهلوی زده و او را از میان بردارد. وی همچنین ضمن شرکت در راهپیماییها علیه رژیم پهلوی، به دستور حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگانها، از پادگان خارج شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شهید شیرودی در پاوه نقش تعیینکنندهای در راه مبارزه با ضدانقلاب و بازپسگیری این شهر ایفا کرد و در جریان یکی از مأموریتهای محوله در منطقه غرب، وقتی از طرف «بنیصدر» به وی ابلاغ شد تا نسبت به تخلیه پادگان و انهدام انبار مهمات منطقه در پاوه اقدام کند، از فرمان او تمرد کرد.
شهید «علیاکبر قربان شیرودی» در دوران هشت سال دفاع مقدس نیز عملکرد بهموقع و تأثیرگذاری در برابر تجاوزگریهای ارتش بعث عراق داشت و با انجام پروازی بینهایت حساس و خطرناک، پیشاپیش سایر بالگردها به قلب دشمن میزد. وی همچنین توانست رکورد یکی از بالاترین پروازهای جنگ با بالگرد کبرا را در دنیا به نام خود ثبت کند.
این خلبان شجاع هوانیروز ارتش، سرانجام هشتم اردیبهشت سال ۱۳۶۰ وقتی برای بازپسگیری ارتفاعات «بازیدراز» به سوی «سرپلذهاب» حرکت میکرد، از ناحیه پشت سر مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و به شهادت رسید.
دوران کودکی و تحصیل
علیاکبر قربان شیرودی در کنار تحصیل به کشاورزی میپرداخت تا اینکه پس از پایان دوره متوسطه برای ادامه تحصیل عازم تهران شد.
شیرودی سال ۱۳۵۱ و پس از ۲ سال تحصیل در تهران، به استخدام ارتش در آمد. او برای ادامه کار در ارتش، پرواز و خلبانی را انتخاب کرد؛ بنابراین دوره مقدماتی خلبانی را در تهران به پایان رسانده و سپس دوره خلبانی بالگرد جنگنده بل «ای اچ -۱ موسوم به کبرا» را در پادگان اصفهان گذرانده و با درجه ستوانیاری فارغالتحصیل شد. وی پس از سه سال خدمت در ارتش، به کرمانشاه رفت و در آنجا با خلبان شهید «احمد کشوری» آشنا شد.
فعالیتهای انقلابی
«علیاکبر قربان شیرودی» در راستای مبارزات انقلابی خود، در مانوری که یکی از اعضای طاغوت در آن شرکت داشت، تصمیم گرفت تا با بالگرد خود به جایگاه زده و آن عنصر پهلوی را از میان بردارد؛ امّا به دلایلی موفق به انجام این کار نشد.
«علیاکبر قربان شیرودی» پس از شروع نهضت انقلاب اسلامی بهرهبری امام خمینی (ره)، به صفوف راهپیماییکنندگان پیوست و به دستور حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگانها، از پادگان خارج شد.
ستاره کردستان
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع غائله ضدانقلاب در کردستان، «علیاکبر قربان شیرودی» داوطلب اعزام به آن مناطق شد و در ۲۴ سالگی بهعنوان فرمانده خلبانان هوانیروز انتخاب شد. شیرودی در جنگ پاوه نیز نقش تعیینکنندهای در بازپسگیری این شهر ایفا کرد و اقدامات و فعالیتهای او در غرب کشور، در کنار دیگر همرزمانش از جمله شهید «کشوری» و شهید «سهیلیان»، باعث شد که شهید «ولیالله فلاحی» رئیس وقت ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران، او را «ستاره غرب کشور» بنامد.
شهید «فلاحی» درباره شهید «شیرودی» گفته است: «ناجی غرب و فاتح گردنهها و ارتفاعات آریا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود. او غیرممکنها را ممکن ساخت».
در جریان یکی از مأموریتهای محوله در منطقه غرب، از طرف «بنیصدر» به وی ابلاغ شد تا نسبت به تخلیه پادگان و انهدام انبار مهمات منطقه در پاوه اقدام کند؛ اما وی در مقابل این دستور، با قاطعیت گفت: «ما میمانیم و با همین ۲ هلیکوپتری که در اختیار داریم، مهمات دشمن را میکوبیم و مسئولیت تمرد را میپذیریم».
شهید «مصطفی چمران» نیز ضمن نامیدن شهید «شیرودی» بهعنوان «ستاره درخشان جنگ کردستان»، در باره او گفته است: «من خاطرات بسیاری با شهید شیرودی دارم و از روزهای اولی که در کردستان شروع به نبرد کردیم، وی از طرف هوانیروز با ما همکاری میکرد. او یکی از خلبانانی بود که واقعا از ستارههای درخشان مبارزات کردستان بود. بهخاطر دارم که با هلیکوپتر خود مثل یک جت عمل میکرد. هنگام هجوم به دشمن، بدنه هلیکوپتر را کج میکرد و بهصورت مایل، شیرجه میرفت. دشمن را زیر رگبار گلوله میگرفت و با آن وحشتی که در درون دشمن ایجاد میکرد، بزرگترین ضربات را به آنان میزد. زمانیکه نیروهای ارتش در نزدیکی شهر «سقز» در محاصره و کمین دشمن قرار گرفته بودند، وی با تاکتیکهای شجاعانه توانست آنان را از کمین دشمن نجات دهد».
فعالیتها در دوران دفاع مقدس
شهید «علیاکبر قربان شیرودی» پس از آغاز جنگ تحمیلی، رهسپار کرمانشاه شد و بههمراه ۲ خلبان دیگر از جمله شهید «حمیدرضا سهلیان» با استفاده از ۲ بالگردی که در اختیار داشتند، در طول تمامی ۱۲ ساعت روشنائی روزانه، مستمراً اقدام به سوختگیری و اخذ مهمات اقدام نموده و در ادامه با انجام پروازی بینهایت حساس و خطرناک که وی بهعنوان تنها موشکانداز این گروه پروازی بود، پیشاپیش سایر بالگردها به قلب دشمن زد و توانست ادوات زرهی و مهمات دشمن را درهم کوبیده و خسارات سنگینی بر آنها وارد کند.
عملکرد بهموقع و تأثیرگذاری «علیاکبر قربان شیرودی» باعث شد که در ۸ مهر سال ۱۳۵۹ وی از درجه ستوانیار سوم خلبان به درجه ستوان سوم خلبان ارتقا یابد؛ اما برخلاف انتظار، وی با ارسال نامهای به فرمانده پایگاه هوانیروز کرمانشاه درخواست کرد که درجه تشویقی به وی اعطا نشود.
«علیاکبر قربان شیرودی» در بخشی از این نامه که در ۹ مهر سال ۱۳۵۹ نوشته، آورده است: «تاکنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگها شرکت نمودهام، منظوری جز پیروزی اسلام نداشتهام و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفتهام؛ لذا تقاضا دارم درجه تشویقیای که به اینجانب دادهاند، پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که بودهام، برگردانید».
علاوه بر این، وی در مدت خدمت خود بارها مورد تشویق و ارشدیت درجه قرار گرفت؛ اما با این استدلال که برای کمک به اسلام و قرآن میجنگد، هیچ کدام از آنها را قبول نکرد. آنچنان که در وصیتنامه خود گفته است: «در هنگام رفتن به مأموریت حالت یک عاشق را دارم که بهطرف معشوق میرود و در هنگام بازگشت، با وجود موفقیت غمگینم؛ چون احساس میکنم هنوز آنطور که باید، خالص نشدهام تا مورد قبول دعوت خدا قرار گیرم».
«علیاکبر قربان شیرودی» ۲ هفته قبل از شهادتش، بهترین خاطره خود را چنین تعریف کرده است: «اوایل جنگ بود، عراق در یکی از جبههها با سه لشکر کامل حمله کرد. ما با کمترین وسایل و نفرات، این سه لشکر را همراه با ۸۰ درصد وسایلشان از بین بردیم تا آنجا که باقیمانده اندک نفراتشان نیز مجبور به فرار شدند و این بهترین خاطره من است که در ۲۴ ساعت مقاومت مردانه، عراق را از آن فکری که سه روزه میخواست به تهران برسد، آنچنان پشیمان کردیم که دیگر راهی برایش باقی نمانده بود».
«علیاکبر قربان شیرودی» در چند عملیات پروازی خود تلفات سنگینی را به نیروها و تجهیزات دشمن در نقاط راهبردی غرب کشور وارد کرد. وی در ۱۳ دی سال ۱۳۵۹ و در پی خیانتهای آشکار بنیصدر، به افشاگری علیه وی پرداخت و از شنوندگان سخنانش خواست تا با ایمان، اسلحه و چنگ و دندان از میهن اسلامی دفاع کنند. در همین ایام او را به بهانه بازپسگیری ارتفاعات «بازیدراز» بازداشت تنبیهی کردند که در نتیجه واکنش انقلابیون و اعضای سپاه کرمانشاه، حکم بازداشت وی منتفی شد.
«علیاکبر قربان شیرودی» در همان مدت کوتاه نقشآفرینی خود در دفاع مقدس، توانست رکورد یکی از بالاترین پروازهای جنگ با بالگرد کبرا را در دنیا به نام خود ثبت کند. شیرودی بارها از خطر گلولههای دشمن جان سالم به در برد، در حدی که بالگردهای وی بیش از ۴۰ بار سانحه داده و بیش از ۳۰۰ مورد اصابت گلوله به بالگردش نیز ثبت شده است.
شهادت
۸ اردیبهشت سال ۱۳۶۰، وقتی ارتش بعث عراق لشکری زرهی را با ۲۵۰ تانک و با پشتیبانی توپخانه و خمپارهانداز و چند فروند جنگنده روسی و فرانسوی، برای بازپسگیری ارتفاعات «بازیدراز» به سوی «سرپلذهاب» حرکت داد شیرودی نسبت به انهدام چندین تانک از نیروهای دشمن اقدام کرد که از ناحیه پشت سر مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و به شهادت رسید.
خلبانیار «احمد آرش» که بههمراه شیرودی در این عملیات پروازی شرکت داشت، در مورد چگونگی شهادت وی گفته است: «در آخرین نبرد هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زدیم، ناگهان گلوله یکی از تانکهای عراقی به بالگرد ما اصابت کرد. زمین و آسمان دور سر ما چرخیدند. در همان حال شیرودی که مجروح شده بود با مسلسل به تانکی که شلیک کرده بود، نشانه رفت و آن را منهدم کرد. من بیهوش شدم و وقتی به هوش آمدم، دیدم از بالگرد بیرون افتاده و بین تانکهای خودی و دشمن سقوط کرده بودیم. او را صدا زدم اکبر اکبر! اما جوابی نداد. در همان لحظه اول شهید شده بود. گلوله از پشت کتف اصابت کرده و از جلوی سینهاش خارج شده بود».
سرلشکر شهید فلاحی رئیس سابق ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز گفته است: «وقتی خبر شهادت شهید شیرودی را به حضرت امام خمینی رساندم، یک ربع به فکر فرو رفتند. حضرت امام در مورد همه شهدا میگفت خدا آنها را بیامرزد؛ ولی در مورد شیرودی گفت که او آمرزیده است».
همچنین پس از شهادت «علیاکبر قربان شیرودی»، شخصیتهای دیگری نیز نسبت به شخصیت والا و سلوک اخلاقی وی اظهارات مختلفی کردهاند؛ از جمله حضرت امام خامنهای او را «مکتبی، مؤمن و جنگنده در راه خدا» توصیف کرده و مرحوم حجتالاسلام والمسلمین «هاشمی رفسنجانی» نیز در مورد وی گفته است: «من در قیافه شیرودی مالکاشتر را دیدم».
خصوصیات اخلاقی
از سجایای شهید «علیاکبر قربان شیرودی» میتوان به تقید وی در نماز اوّل وقت اشاره کرد. بهعنوان نمونه وی در مصاحبه با خبرنگاران خارجی، وقتی صدای اللهاکبر را شنید، مصاحبه را نیمهتمام گذاشت و به طرف مسجد رفت. خبرنگاران به زبان انگلیسی و آلمانی میپرسیدند که چه اتّفاقی افتاده و با دوربین و سایر وسایل به دنبالش رفتند. او لحظهای سرش را برگرداند و گفت: «اللّه، مسجد» و به سرعت از آنجا خارج شد و در مسجد وضو گرفت و مانند همیشه با رزمندگان به نماز ایستاد.
ولایتمداری
ولایتپذیری از دیگر ویژگیهای اخلاقی شهید «علیاکبر قربان شیرودی» است؛ بهعنوان نمونه وقتی مصاحبهکنندگان از وی تقاضا کردند که محدوده جغرافیایی پروازهای آیندهاش را ترسیم کند، به آنها گفت: «بهتر است نقشههای دنیا را نگاه کنند؛ زیرا اگر امام خمینی فرمان دهد، در هر نقطه جهان که مرکز کفر است، میجنگم».
عدالتخواهی
عدالتخواهی از دیگر ویژگیهای اخلاقی شهید «علیاکبر قربان شیرودی» است. دختر وی از ویژگیهای خاص پدرش چنین گفته است: «ویژگی خاصی که پدرم داشت و همیشه در ذهن من ملکه شده، سه خصلت یعنی حرف حق زدن، عدالت و رکگویی است که همه از آن یاد میکنند. شهید شیرودی برایش مهم نبود که چه شخصی مقابلش ایستاده است، چیزی که برایش مهم بود، عدالت، مردم، مقابله با ظلم و ستم و مقابله با بیعدالتی بود».
وصیتنامه
خلبان شهید علیاکبر قربان شیرودی در فرازی از وصیتنامه خود نوشته است:
«هنگامی که پرواز میکنم احساس میکنم همچون عاشق به سوی معشوق خود نزدیک میشوم و در بازگشت هر چند پروازم موفقیتآمیز بوده باشد، مقداری غمگین هستم؛ چون احساس میکنم هنوز خالص نشدهام تا به سوی خداوند برگردم.
اگر برای احیای اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمیگرفتم و به جبهه نمیرفتم. پیروزیهای ما مدیون دستهای غیبی خداوند است. این کشاورز زاده تنکابنی، سرباز ساده اسلام است و به هیچ یک از حزبها و گروهها وابسته نیست. آرزو دارم که جنگ تمام شود و به زادگاهم بروم و به کار کشاورزی مشغول شوم».
مجموعه تلویزیونی «سیمرغ»
مجموعه تلویزیونی سیمرغ سال ۱۳۷۱ تولید و برای اولینبار از شبکه یک سیما پخش شد. این مجموعه تلویزیونی زندگی و حماسههای شهیدان «احمد کشوری» و «علیاکبر شیرودی» از خلبانان هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران را روایت میکند.
یادشان گرامی و راهشان پر رهرو