مهندسی قدرت در مکتب سلیمانی
تاریخ انتشار: ۳۰ دی ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۵۸۶۰۲۸
حاج قاسم سلیمانی که شهادت او، از کشمیر تا نیجریه قیامت بر پا کرد، فقط یک شخص نیست، شخصیتی دارای «جامعیت» و «مانعیت» است. به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، محمد ایمانی طی یادداشتی در ستون «یادداشت روز» روزنامه کیهان با عنوان «مهندسی قدرت در مکتب سلیمانی» نوشت: حاج قاسم سلیمانی که شهادت او، از کشمیر تا نیجریه قیامت بر پا کرد، فقط یک شخص نیست، شخصیتی دارای «جامعیت» و «مانعیت» است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
۱- اواخر سال ۹۴، از یکی از رزمندگان مدافع حرم درباره اوضاع میدان جنگ پرسیدم؟ آن زمان داعش هنوز تاخت و تاز میکرد. با آرامش گفت: مسئله حادّی وجود ندارد و انشاءالله بزودی پیروز میشویم. چند لحظه درنگ کرد و گفت: «اما یک چیز هست؛ نگران تیر از پشت هستیم. نفوذیهایی در ارتش سوریه پیدا شدند که با داعش و النصره همکاری کرده و نیروهای خودی را فروخته بودند. در کشور خودمان هم هستند که از پشت خنجر میزنند». حاج قاسم که ترور شد، یاد همان جملات افتادم. این که مقدمات شناسایی و شلیک چگونه فراهم شد، هنوز معلوم نیست. اما دیدیم که به بهانه ماجرای تلخ سقوط هواپیمای اوکراینی، چه کسانی به همرزمان حاج قاسم حمله کردند؛ و حال آن که آنها درگیر جنگ رویارو با آمریکا بودند. حاج قاسم را فقط در فرودگاه بغداد نزدند، عملیات ترور از سال ۸۸ با شعار صهیونیستی «نه غزه نه لبنان» و سپس با تهمت و توهین به مدافعان حرم در جریان بود؛ هر چند که حاج قاسم و مرامش مدام دوست داشتنیتر میشد. «قل موتوا بغیظکم... هرگاه با شما دیدار کنند، گویند ایمان آوردیم و، چون خلوت کنند، از شدّت خشم بر شما، سر انگشتان خود را بگزند. بگو به خشمتان بمیرید، همانا خداوند از درون سینهها آگاه است».
۲- خرداد ماه ۱۳۹۳ خبر آمد که داعش به ۴۰ کیلومتری مرز ایران رسیده است. این تاریخ، دقیقا حد فاصل توافق موقت ژنو در پاییز ۹۲ و توافق برجام در تیر ۹۴ است. دولت اوباما غیر از سلاح تحریم و برانگیختن طیف بزککننده شیطان بزرگ در داخل ایران، داعش را ساخته و به جان منطقه انداخته بود. فشارها به اوج رسید. یک سر افعی، به مرز ایران رسیده و سر دیگر آن، پایتخت عراق و سوریه را هدف گرفته بود. در اوج این فشار منتهی به برجام، نام سردار سلیمانی و همرزمان بدون مرزش درخشیدن گرفت. آن مقاومت تاریخ ساز، ورق را برگرداند، تولید قدرت کرد و ترمز طلبکاری آمریکا در مذاکرات را کشید؛ هر چند که برجام، همین روند «تولید قدرت و قوی شدن ایران» و از جمله حاج قاسم و سپاه را هدف گرفته بود.
۳- باراک اوباما ۲۱ دی ۹۵ در نطق خداحافظی خود در شیکاگو گفت: «اگر ۸ سال پیش به شما گفته بودم میتوانیم برنامه هستهای ایران را بدون شلیک یک گلوله تعطیل کنیم، احتمالا میگفتید بیش از حد بلندپروازانه است. اما ما با توافق توانستیم». او از عملیات فریب در یک جنگ محاسباتی سخن میگفت. مشابه همین مضمون را توماس فریدمن ۱۲ تیر ماه ۹۴ (ده روز قبل از اعلام توافق برجام) در نیویورک تایمز نوشت؛ «توافق پیشِ رو به اوباما این امکان را میدهد تا به کنگره و اسرائیل بگوید این بهترین توافقی است که با یک غلاف خالی از اسلحه میتوان به دست آورد». عنایت کنید، «بدون شلیک یک گلوله» و «با غلاف خالی از اسلحه». برجام، اما یک «رویداد» نبود؛ بلکه از نگاه حریف، روندی بود که باید به برجام دو و سه منتهی شود.
۴- قاسم سلیمانی، فرمانده خط شکنی بود که با تولید و مهندسی قدرت، نقشه سه دولت آمریکا برای منطقه را نابود کرد. داغی که او در عراق، سوریه، لبنان، فلسطین، یمن و بحرین، بر پشت بوش و اوباما و ترامپ گذاشته، داغی نیست که حتی با شهادت او از بین برود. رقم ۷ هزار میلیارد دلار خسارتی که آمریکا در منطقه دید، در مقابل ازاله حیثیتش هیچ است و این بلای بزرگ را حاج قاسم با بسیج ظرفیتها سر آمریکا آورد. این همان اتفاقی است که وبسایت الجزیره مرداد ۹۴ به قلم یکی از مخالفان جمهوری اسلامی دربارهاش نوشت «اگر توافق هستهای از نقشههای کنگره یا مخالفان در ایران جان سالم در ببرد، تبدیل به گل سرسبد دستاوردهای اوباما به عنوان تجلی قدرت هوشمند خواهد شد. به تعبیر جوزف نای، این ترکیب قدرت نرم و سخت است. دکترین اوباما، اهدافی فراتر از ایران و برنامه هسته ای دارد؛ اما همیشه میان نیات مؤلف دکترین و شکستن ساختار آن توسط دیگران اختلاف وجود دارد. برای دکترین اوباما هر نامی انتخاب کنید، او و جوزف نای باید کوله بار خود را ببندند و به قم بروند تا بفهمند قدرت هوشمند چیست. از همان مرزهای پرمنفذی که قرار است بازرسان سازمان ملل (و در میان آنها جاسوسان اسرائیل) به ایران بروند و تأسیسات هستهای را بازرسی و رصد کنند، از همان مرزها قاسم سلیمانی خیلی زودتر نفوذ کرده و اوباما و جوزف نای را دور زده است».
۵- بصیرتر از سلیمانی کیست، هنگامی که درباره «مقتضیات وحدت و خیانت مقابل آن» سخن گفت، یا برجام سه ضلعی را تحلیل کرد؟ او مهر ماه ۹۵ در یادواره شهدای ملایر گفت: «در خط مقدم جنگ با دشمن، نباید دو صدا بلند شود و کسانی بگویند دشمن نیست، دوست است. خوارج، محصول ترویج همین نگاه بودند. اگر صاحب منصبانی آدرس غلط دادند و در جامعه دو صدایی در مقابل دشمن درست کردند، مرتکب خیانت شدهاند. کوچه دادن به دشمن، بدترین نوع خیانت است. ترویج فهم غلط از دشمن، حساسیت جامعه را از بین بردن و سرد کردن، در درون آن تفرقه درست کردن، خیانت است».
۶- سردار سلیمانی همچنین ۹ اسفند ۹۷ در مراسم گرامیداشت ۶۵۰۰ شهید استان کرمان گفت: «برای دشمن، این برجام، سه ضلعی است نه یک ضلعی. اوباما فکر میکرد به مرور زمان به دو ضلع دیگر میرسد، اما آدم عجولی که آمده، اصرار دارد به سرعت برسد و تصورش این بود که میرسد. این که اصرار میکنند بر برجام ۲ در منطقه، برای این است که میخواهند این تحرکی را که از ایران اسلامی به جهان اسلام روح و جان داده، این خونی را که در عالم اسلامی جریان پیدا کرده، بخشکانند. هدف این است که این قدرت ناب اسلامی در برجام ۲ خشکانده شود. اگر العیاذبالله ما رفتیم و در برجام ۲ شرکت کردیم، به همین تمام میشود؟ نه، برجام اصلی در داخل ایران است. تلاش آنها به اینجا منتهی نخواهد شد و برجام سه هم خواهند داشت، چون دشمنان معتقدند که چشمه باید خشکانده شود و این چشمه، ایران است.»
۷- سلیمانی به ما آموخت، نه سر سوزنی به آمریکا و اروپا اعتماد کنیم و نه به آنها اتکا داشته باشیم؛ در حالی که با وجود رزمندگی، دیپلماتترین دیپلماتها بود و از مسکو تا بغداد و دمشق و بیروت و اربیل و... با انواع سیاستمداران، مذاکرات موثر و موفق داشت. او هرگز نگفت فلان سیاستمدار غربی میگوید سایه جنگ بر سر ایران است، مگر این که فلان و بهمان امتیاز را بدهید (!) نگفت بین جنگ و صلح، یک گلوله فاصله است و مراقبم درگیری پدید نیاید. به منطق امیر مومنان (ع) عمل کرد که فرمود: «با دشمن بجنگید، پیش از آن که با شما بجنگند. به خدا سوگند با هیچ قومی در خانه اش نجنگیدند، مگر این که او را خوار و ذلیل ساختند». در حکمت متعالیه سلیمانی، «بلد نیستیم» و «نمیتوانیم»، جایی نداشت. شده بود آینه دقّ آمریکا و اسرائیل و انگلیس. به همین دلیل هم، به جای این که به خاطر مبارزات بی نظیرش با تروریسم، او را نامزد جایزه صلح نوبل یا جایزه چتم هاوس و نظایر آن کنند، در لیست ترور فیزیکی و ترور شخصیت گذاشتند. ترور سلیمانی، فقط یک رویداد در فرودگاه بغداد و در بامداد ۱۳ دی ماه نبود؛ بلکه روندی دست کم ۱۰ ساله بود. او امکان بسیج ظرفیتها، و قدرتمند و شکستناپذیر شدن را میآموخت و این از نگاه دشمن، خیلی خوفناک بود. سلیمانی، تدبیر و شجاعت را با خمیر مایه اخلاص در هم آمیخته و معجونی معجزهگر ساخته بود. او نشانگر دقیق «جهاد کبیر» (دست رد به سینه دشمن زدن) بود. آموخت که ایمان، بدون کفر به طواغیت، ایمان نیست. «فَمَن یَکفُر بِالطَّاغوتِ وَ یُؤمِن بِالله فَقَد استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی لاَنفِصامَ لَها و الله سَمِیعٌ عَلِیمٌ».
۸- تمجید از سردار سلیمانی و زدن سپاه پاسداران، عین دورویی و بیصداقتی با مردم است. سلیمانی، شخص است یا یک شخصیت مدل و مرام و مکتب؟ منقضی و مربوط به گذشته است یا ستاره راهنمای آینده؟ باید با مراسم تدفین و ترحیم، او را به بایگانی تاریخ سپرد، یا زنده است و باید الگوی بارور کردن مدیریت در کشور شود؟ آیا او به مرگ طبیعی و مثلا در تصادف در گذشته که داغ او دچار فراموشی شود، یا در میانه میدان جنگی که همچنان جریان دارد؟ سلیمانی را همان جنتلمنهای مذاکره که دم از صلح و تنشزدایی میزنند، بزدلانه به شهادت رساندند، یا از ترور او جانبداری کردند. این ترور در دورهای اتفاق افتاد که کسانی اعتماد موهوم به آمریکا و سه دولت پادوی آن را القا میکردند.
۹- سلیمانی، کسی که از خلأ آمده باشد و خانواده و سازمانی نداشته باشد، نیست. او سرداری از سرداران سپاه است. آیا میشود با مشاهده قیام کم سابقه ملت ایران که زنده بودن انقلاب را نشان داد، از سلیمانی تمجید کرد، اما چند روز بعد، زبان طعنه و شماتت علیه سپاه پاسدارانی گشود که سلیمانی با افتخار، خود را عضو آن میدانست؟ آمریکا و انگلیس و صهیونیستها با ترور سلیمانی، خواستند از سپاه انتقام بگیرند، اما بر عکس موجب اقتدار و انسجام بیشتر ملی شدند. ترور شخصیت سپاه، جنایتی به مراتب بزرگتر از ترور سلیمانی است و در متن همان نقشه اصلی (دستور فروردین ماه ترامپ برای تحریم و ترور سپاه) انجام میگیرد کدام محافل و با چه انگیزههایی میخواهند سلیمانی ِ. با مرام را به یک شخص درگذشته و بی خط (!) فرو بکاهند و با انواع حاشیهسازی، او را به طاق نسیان بسپارند؟ آنها در فضیلت شهید سلیمانی میگویند او اهل جناحبازی و حزب بازی نبود و حال آن که خود، پدر جد باندبازی و جناحبازی و به انحطاط بردن مدیریت از این طریق هستند.
۱۰- حاج قاسم با همه بزرگیاش، فرماندهی مسئولیت شناس در خدمت نائب امام زمان (عج) بود و کمر شیطان بزرگ را شکست. این، برکت ولایت فقیه است و باید به دشمن گفت: «باش تا صبح دولتش بدمد- کاین هنوز از نتایج سحر است». منبع: روزنامه کیهان
منبع: خبرگزاری دانشجو
کلیدواژه: شهادت سردار سلیمانی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی محمد ایمانی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۵۸۶۰۲۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نور فلسفه و حکمت، روشنیبخش مسیر نصف جهان شدن اصفهان
فلسفه و حکمت، دو نوری هستند که به روشنتر شدت مسیر پیشرفت نصف جهان کمک شایانی کردند و در همین راستا، علما و حکمایی پرورش یافتند که مسیر زندگی و درسهای مکتب آنان، جزئی از هویت اصفهان شدهاند.
به گزارش خبرگزاری ایمنا، برخی معتقدند که با پیشرفت دانش و مادیگرایی، دیگر فلسفه و حکمت، مخصوصاً از نوع اسلامی، کارایی ندارد در حالی که تعالیم آن، باغ بزرگی است که درخت علوم مختلف در آن ریشه زده و به ثمر مینشیند.
از خوشبختی اصفهانیهاست که علما در این شهر نمیمیرند بلکه با گذشت صدها سال، همچنان نام و یادشان زنده است و تعالیمشان، راهگشای حقیقت جویان است؛ آنچنان که تخت فولاد بهعنوان یک قبرستان، توانسته زندهترین انسانهای تاریخ را در آغوش خاک خود جای دهد و بر همین اساس علی کرباسیزاده، مدیر خانه حکمت اصفهان اظهار میکند: نگاه به زیست و زندگی حکماً و فیلسوفان در اصفهان، موضوع مهمی است و اگر بخواهم به دوران صفویه که موجب تشکیل مکتب اصفهان شد اشاره کنم، زندگانی میرفندرسکی میرداماد و به ویژه نحوه زیست شیخ بهایی میتواند به این موضوع کمک کند.
وی میافزاید: میتوان گفت جامعیتی که علمای ما در آن زمان و چه در زمینههای فلسفه، عرفان و کلام و چه در موضوعات فقه و تفسیر و حدیث، باعث شد حوزه علمیه اصفهان یک حوزه بسیار درخشان در تاریخ و تمدن ایران شود و تأثیری که بر زندگی مردم اصفهان و بقیه شهرها گذاشت، این بود که توانستند تعادلی بین جنبههای مختلف تن و جسم با روح و نفس برقرار کنند به ویژه اینکه در حکمت موضوعی داریم که چگونه بین اعضای مختلف بدن و روح انسان، تعادل برقرار کنیم؛ همچنین تأثیر حکماً و فیلسوفان، طوری بوده که توانستند پیدا و ناپیدا در زندگی همه مردم تأثیر مثبت بگذارند.
مکتب اصفهان، دلیلی بر ادامهدار بودن فلسفه اسلامیمدیر خانه حکمت اصفهان ادامه میدهد: درخصوص راز پویایی و ماندگاری حکمت، زیست حکمای ما در اصفهان و تلاش آنها برای کمک به رفع تعارضاتی که در هر زمان در فرهنگ به وجود میآمد، قابل توجه است، مثلاً از میرداماد تا میرفندرسکی تا آقاحسین خوانساری، جهانگیر خان قشقایی و حاج آقا رحیم ارباب که هرکدام با نوعی از این تعارضات رو به رو میشدند و تلاش میکردند از یک طرف با علما و دانشمندانی که در علوم ظاهری کار میکردند و از طرف دیگر با حاکمان و حکومتیان، طوری تعامل کنند که با حمایت دولت مردان، مکاتب فلسفی و حکمتی زنده بماند و بهترین نشانه آن در ایران، مکتب اصفهان برای کسانی است که فکر میکنند دیگر فلسفه اسلامی در کار نیست.
کرباسیزاده خاطر نشان میکند: بحث تلاقی ادیان در حوزه مکتب فلسفی اصفهان هم اتفاق افتاده که محل تلاقی اشراق، عرفان، حکمت و کلام است؛ یکی از دلایل پویایی تاریخ فلسفه حکمت در ایران و اصفهان این است که دل و عقل به یک نقطه مشترک برسند و بهترین نمونه آن شیخ بهایی است که چه در اشعار او چه کتابهایش، هدف نهایی دل و عقل را یکی میبیند؛ در واقع روحی که در آثار معماری اصفهان و یا در مشهد وجود دارد و شیخ بهایی در بنای آنها دارای تأثیر مستقیم است، به دنبال وحدتی بین دانشها میگردد و میداند نقطه اشتراک همه آنها عرفان و اشراق است.
وی با بیان کتاب اینکه رساله صناعیه از میرفندرسکی که از حیث موضوع در کل تاریخ تفکر، بی نظیر است و قبل و بعد آن هیچکدام از حکماً، مستقیماً به بحث صنعت، هنر و پیشه و فن، نپرداختند، میگوید: میرفندرسکی معتقد است که پیشه، یک امر الهی است و هرکس برای پیشهای زاده شده، که از نبوت و امامت، شروع و به طبقات پایینتر میرسد؛ در واقع میگوید رابطه صنعت با زندگی انسان، مانند رابطه بدن اجزای بدن و روح است؛ مردم اصفهان باید قدر خود را بدانند زیرا در شهری زندگی میکنند که هر دوره آن، افتخارآمیز است و پایتخت حکومتهای مختلف بوده، طوری که بزرگترین متدینان به هر دینی در این شهر به دنیا آمدند و یا تربیت شدند که این موضوع از آثار به جا مانده، پیداست؛ بیهوده نیست که وقتی شاه اسماعیل به اصفهان آمد و متوجه مدارس متعدد علمی و رفت و آمد دانشجویان و طلاب شد، گفت اگر از این جنگ آخر، جان سالم به در ببرم، اینجا پایتخت قرار میدهم که این کار توسط شاه عباس کبیر انجام شد و امروز با چنین پیشینه درخشانی به مراتب جلوتر افرادی هستیم که دارای چنین هویتی نیستند.
ایرانی که میراثدار باستان و اسلام استعلیرضا فرهنگ، محقق و پژوهشگر حوزه ادیان نیز اظهار میکند: امروزه در ایران میراث دار دو فرهنگ عمیق هستیم، یکی از آنها، فرهنگی است که از ایران باستان و دیگری از اسلام به ما رسیده است؛ کوروش کبیر شخصیتی بود که اولین امپراتوری چند ملیتی و چند دینی را پایه گذاری و آشتی و همزیستی بین ادیان را ایجاد کرده است، شخصیت کوروش به نحوی است که در کتاب مقدس یهودیان، او را مسیح خدای یهود معرفی کردند و هم از استوانه کوروشی که در بابل به جا مانده، کوروش میگوید که من را خدای بابل صدا زد تا دین را اینجا اصلاح کنم؛ در قرآن به اعتبار مفسرینی مثل علامه طباطبایی، ذکر ذوالقرنین اشاره به کوروش دارد؛ جالب اینجاست که امروز نمیدانیم دین خود کوروش چه بودهاست زیرا با هر دینی متناسب با همان دین برخورد میکرده و به همین روش توانسته امپراتوری پایداری ایجاد کند که صدها سال استوار بماند.
وی میافزاید: در اواخر ساسانی، انحصارگرایی دینی رخ میدهد که منجر به ضعف این امپراتوری و از هم گسیختگی آن میشود و اسلام این دیدگاه را دوباره احیا میکند؛ قرآن از بین تمامی کتب مقدس به طور خاص تری به تفضیل، تفسیر و تأیید ادیان دیگر پرداختهاست؛ در آیات ۴۴ تا ۴۸ صورت مائده دستور قرآن به سه دین یهودیت و مسیحیت و مسلمان این است که با یک دیگر درگیر نشوید بلکه در نیکیها از هم سبقت بگیرید، در حالی که متأسفانه امروزه شاهد جنگ بین ادیان مختلف هستیم و شاید این الگوی زیبا بتواند یک راهنما برای همزیستی ادیان متفاوت باشد.
فرهنگ ادامه میدهد: اولین کسی که تاکید بر همزیستی دارد ابوریحان بیرونی است که کتاب ماللهند را مینویسد؛ در آن زمان، دید مردم این بود که هندوها بت پرستند درحالی که ابوریحان، به عنوان یک مسلمان مقید، از آنها دفاع میکند و آنها موحد میداند؛ میرفندرسکی که خانه حکمت در کنار مزار اوست، بیش از ۱۰ سفر به هند داشته و کتاب «جوگ باسشت» که کتاب مهمی برای آنهاست، به فارسی ترجمه کرده و تحقیقات زیادی در این حوزه داشته است.
اصفهان موزهای است که تمام ادیان را در خود جای داده استوی خاطر نشان میکند: هاتف اصفهانی که ترجیع بند آن شاهکار ادبیات ایران است، بخش اول با آئین زرتشت شروع میکند و آن را به حق و یکتا پرست میداند؛ در بخش دوم به مسیحت اشاره میکند و دوباره به همان موضوع میپردازد؛ جالب اینجاست که هاتف در زمانی میزیسته که تقریباً دیدگاه تعصب آمیزی نسبت به علما وجود داشتهاست و با این حال، به طور تمام قد از ادیان مختلف دفاع میکند.
محقق و پژوهشگر حوزه ادیان با بیان اینکه بعد اسلام اصفهان حدود ۴۰۰ سال، پایتخت بوده و به نوعی، زبده فرهنگ تمدن ایرانی اسلامی است، میگوید: اصفهان، هنوز هم موزهای است که تمام ادیان را در خود دارد و هیچ گاه شاهد درگیری بین آنها نبودهایم؛ در واقع با روی باز، روابط خیلی خوبی در تمامی حوزهها بین این افراد وجود دارد.
وی بیان میکند: شرایط امروز جهان شرایط خاصی است و در طول تاریخ چنین شرایطی را نداشتیم، رشد علم و فناوری، کاملاً بر رفاه انسان متمرکز است و با خودش نوعی انسانگرایی آورده که این دو به تدریج باعث شده انسان امروزی از متافیزیک و حوزه روح جدا شود و روز به روز، بیشتر شاهد دین گریزی و دین ستیزی باشیم، این الگوی جهان مدرن، سکولاریسم است یعنی بی تفاوتی به ادیان در حالی که کوروش و قرآن اینطور برخورد نمیکنند و اتفاقاً ادیان را تشویق میکند که در حوزه خود فعالتر باشند؛ در مقابل، برخی دین گرایان به افراط گراییدند و حتی به مبارزههای تسلیحاتی مثل داعش و صهیونیسم روی میآورند.
محقق و پژوهشگر حوزه ادیان با اشاره به اینکه باید راه تعادل را در پیش بگیریم و الگوی موفقی داریم که هزاران سال جواب دادهاست، اظهار میکند: از نمونههای همکاری که بین ادیان در اصفهان وجود دارد میتوان گفت اولین بار، صنایع چاپ و تجارت ابریشم را ارامنه به اصفهان آوردند و دانشهای یهودیان در مسائل مختلف مورد استفاده قرار گرفتهاست؛ زرتشتیان، مفاهیم حکمتی را به از پیش از اسلام به پس از آن منتقل کردند، مانند کتاب ابنمسکویه که به خرد و حکمت ایران باستان میپردازد و این همکاری باعث درخشش شده است؛ بزرگمهر حکیم میگوید که همه چیز را همگان دانند و کسی که انحصارگرا شود و تعصب بورزد، موقعیتهای خود را از دست میدهند.
به گزارش ایمنا، مکتب فلسفی اصفهان مکتبی که اعتقاد به جمع فلسفه با دین داشت و در بستر اندیشه شیعی در دوره صفویه شکل گرفت و نقش بهسزایی در فلسفه اسلامی داشت؛ این مکتب را همچنین دوره نوزایی فلسفه ایران نامیدند که متأثر از فلسفه مشاء، فلسفه اشراق، عرفان و اصول عقاید شیعه بود و نکته قابل توجه آن است که تمامی فیلسوفان مکتب اصفهان شیعه دوازده امامی هستند و بیشترشان درصدد تطبیق مطالب فلسفی با معارف شیعی برآمدهاند؛ بر این اساس باید گفت که اصفهان نه تنها در هنر و معماری بلکه در علوم دینی و اندیشه نیز سرآمدی میان دیگر نقاط بوده و یکی از مهمترین مصادیق آن که امروزه نیز بهطور عینی مشهود است، همزیستی ادیان در این شهر و استان است.