نگاهی به منصور| فیلمی که با تیکآف آذرخش تماشاگر را پرواز میدهد/ بازگشت قهرمان به جشنواره سرد فیلم فجر
تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۹۱۹۴۷۳
تلاش فیلمساز برای به تصویر کشیدن یک ماجرای واقعی و تولید یک پرتره از شخصیتی حقیقی همان گمشدهای است که سینمای امروز ما دارد. - اخبار فرهنگی -
خبرگزاری تسنیم-سیدمحمد حسینی*: نخستین تجربه داستانی سیاوش سرمدی که عادت داریم او را با قابهای مستند شناسایی کنیم فیلم قابل قبولی از آب درآمده فیلمیکه به زندگی تیمسار ستاری فرمانده اسبق نیروی هوایی میپردازد و بنا دارد مدیریت و تلاش جهادی او را برای رسیدن به هواپیمای بومیآذرخش که نسخه برداری از روی هواپیمای اف 5 امریکایی است را به تصویر بکشد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
گذشته از نقاط ضعف و قوت اثر و پیش از نگاه انضمامیبه ساختار فیلم و تحلیل و نقد آن باید به این نکته اشاره کرد که تلاش فیلمساز برای به تصویر کشیدن یک ماجرای واقعی و تولید یک پرتره از شخصیتی حقیقی همان گمشدهای است که سینمای امروز ما دارد. سینمای بدون آرمان و بدون قهرمان که غالباً امسال در پس کوچههای جنوب شهر در حال روایت زندگی فکلاکت بار و غم نان و گرفتاریهای معیشتی است. اتفاقاً با موقعیتی مواجه میشود که پر از تلاش و انگیزه و آرمان است و در نهایت با تصویری غرور آفرین پرواز به سوی آینده را به رخ مخاطبش میکشد و اتفاقاً مخاطب از دیدنش لذت برده و راضی از سالن سینما خارج میشود.
همین گام نشان میدهد که دفاع مقدس و ماجرای تحریم و اتفاقات سخت دوران ابتدایی انقلاب مملو از سوژههای نابی هستند که میتوان آنها را برای مخاطب امروز بازگو کرد و اتفاقاً او را راضی و خشنود از سالن سینما راهی نمود. اما دریغ که کمتر این اتفاق رخ میدهد.
نمایی از فیلم منصور
با این حال در خصوص فیلم باید گفت سیاوش سرمدی هر چند تمام تلاش خود را برای تطبیق موضوعات واقعی کشیده و هر چند تلاش کرده شخصیت اصلی داستانش را تا آنجا که میتواند سمپات و محبوب تماشاگران کند اما در جاهایی از داستان از عناصری نظیر انضباط نظامی و ارتشی و رعایت برخی قواعد عمداً یا سهواً کوتاه آمده تا بتواند کارکتر را قدری نرمتر و ملموستر تقدیم مخاطب کند اما با این حال دو اختلال اساسی باعث خدشه در کلیت داستان و این رویکر میشود. نخست این که داستان قدری دیر آغاز میشود و مخاطب تا دقیقه بیست فیلم سردرگم است و هنوز نتوانسته با کارکتر قهرمان داستانش رابطه برقرار کند و این اتفاق برای یک اثر داستانی بسیار مخرب است چرا که انتظار تحمل بیست دقیقهای داشتن از مخاطب بیرحم سینما امر درستی نیست و نکته دوم خانواده و اتفاقات جاری در حوزه زندگی فردی منصور بسیار دیر وارد داستان میشود و با وجود اینکه میتواند به داستان وجه نرم و انعطاف پذیرتری بدهد بسیار لاغر و بیمایه است به نحوی که به نظر میرسد میتوان آن را در تدوین بیرون کشید و هیچ لطمهای بر داستان وارد نشود. علی الخصوص بازی سرد لیندا کیانی مزید بر علت میشود.
چالش اصلی ماجرا در فرماندهی و مدیریت شهید ستاری در فیلم منصور روی نحوه اعمال مدیریت نهادهای دیگر و دولت استوار میگردد و جالب اینجا است که برخورد فیلمساز با دولت مستقر کاملاً دوگانه است. در جایی از فیلم زمانی که بچههای مهندسی به نگرفتن حقوق اعتراض دارند و فرمانده منصوب تیمسار قصد استعفا دارد و از تیمسار میخواهد که موضوع را با دولت در میان گذارد تمیسار به صراحت بیان میکند که بعد ماجرای یاشی دولت با ما بد شده و جواب سلام ما را هم نمیدهد و در جایی دیگر هم وزیر وقت صورتجلسه کرده که باید تمام تجهیزات و بخش تعمیرات مهندسی نیروی هوایی انتقال پیدا کند به شرکت یاشی. با این حال باز هم چشم امیدش به رئیس همان دولت است و با دعوت از رئیس جمهور آیت الله خامنهای و راه اندازی پیش از موعد هواپیما قصد دارد از ایشان برای انجام کارش در مقابل سنگ اندازی مسئولان همان دولت یاری بگیرد.
این برخورد دوگانه شاید در وجه فضای انقلاب و تعریفی که فیلم از انقلاب میدهد هم کاملاً آشکار است. پیرمرد گیر کرده در ترافیک وضعیت قرمز از اعلیحضرت و برادر خلبانش میگوید که نتوانسته در امتحان عقیدتی در خصوص استحباب رفتن به توالت با پای راست صحبت کند و تسویه شده و حالا در کانادا پیک پیتزا شده و نمایندگان دادگستری که به خانه مهندس حمله میکنند نماینده دادستانی که در کارگاه را پلمب میکند و .... اصولا نشنیده بگیرید اما اتفاقی یا عمدی تمام ریشوها و قیافههای انقلابیموجود در داستان آدمهای بد قصه هستند از مهندس لقمان مدیرعامل اهل سوء استفاده شرکت یاشی تا مهندس ریشویی که اعتراض به وضعیت حقوق دارد و جلسه شورای دفاع و نمایندههای دادستانی.
نمایی از فیلم منصور
به نظر میرسد فیلمساز نمیخواسته خط روی اعلیحضرت بیفتد و به یک شوخی نرم بسنده میکند و متلک ریزی را از زبان دلال ترکیهای نثارش میکند که نگران نباشید هواپیماهای اوگاندا ارزانتر از آن هواپیماهایی هستند که امریکا به شاه فروخت اما هرگز به ساختار شرکت یاشی که باقی مانده از مدیریت دوران شاه است اشاره نمیکند برعکس مشکلات و پشت هم اندازی موجود در آن را محصول انقلاب میبیند و مدیریت موجودش.
با این حال فیلم در پایان دستآورد قابل قبولی دارد و مخاطب را به احساس نیاز برای پرواز آذرخش میرساند و زمینهای ایجاد میکند که مخاطب هم همراه ستاری که از تخت بیمارستان به کنار باند پرواز آمده از پرواز لذت ببرد و به خود ببالد.
این تجربه خوب سیاوش سرمدی یکی از موقعیتهای قابل قبول و تحسین برانگیز جشنواره است و اتفاقاً تطبیق درستی با جشنواره فجر انقلاب اسلامیدارد.
*منتقد و نویسنده سینما
نگاهی به «روزی روزگاری آبادان» | آبادانیهایی با عینک آفتابی شکستهنگاهی دیگر به «ابلق» | عنوانی هوشمندانه برای داستانی باردار و زنانهانتهای پیام/
منبع: تسنیم
کلیدواژه: سی و نهمین جشنواره فیلم فجر فیلم جشنواره فیلم فجر سینما سی و نهمین جشنواره فیلم فجر فیلم جشنواره فیلم فجر سینما
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۹۱۹۴۷۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
(ویدئو) ماجرای خدمتی که عباس کیارستمی در دهه ۷۰ به سینمای ایران کرد چه بود؟
فریدون جیرانی در آخرین گفتوگوی ویدئویی خود در «اعتمادآنلاین» روبروی ابوالحسن داوودی، کارگردان و تهیهکننده و فرهاد توحیدی، فیلمنامهنویس نشست و درباره شرایط روز سینمای ایران سخن گفتند.
در بخشی از این گفتگو فریدون جیرانی به سینمای عباس کیارستمی و تاثیر آن در دهه ۷۰ شمسی پرداخته است و با مهمانان به بررسی آن شرایط و دورههای پس از آن پرداختهاند.
به گزارش اعتمادآنلاین، در ادامه این بخش صحبتهای جیرانی و ابوالحسن داوودی را میخوانید و میبینید:
کد ویدیو دانلود فیلم اصلیدر تحلیل دولتمردان فرهنگی دهه ۷۰ خیلی از عناصر که ممکن است به تعبیر الان مزاحم به نظر بیایند، کارکردشان به نفع دولت و حاکمیت هم بود
*تفکر عباس کیارستمی با خانه دوست کجاست و کلوزآپ باعث شد روشنفکری تمام دنیا متوجه اینجور سینما شوند و تاثیر جهانی گذاشت.
داوودی: و امر مهمی که داشت اینکه در تحلیل خیلی از دولتمردان فرهنگی آن زمان خیلی از این عناصر که ممکن است به تعبیر الان عناصر مزاحم به نظر بیایند، آن زمان کارکردشان به نفع دولت و حاکمیت هم بود. یعنی یک جوری چهره جمهوری اسلامی را در دنیا یک چهره جذابتر و قابل قبولتری نشان میداد.
در عرصه فرهنگ معمولاً سیاستهایی که خیلی تند و تیز است، بیشتر از هر جایی تبدیل به شمشیر دولبه میشود
*چهره را خیلی عوض کرد.
داوودی: اشکال بزرگی که در روش و سیستمی که به نظر میآید حاکمیت بعد از این جریان در پیش گرفت، [این است که]به نظرم حاکمیت را بیشتر تبدیل کرد به یک حاکمیت ترسیده که برای اینکه از شرایط پیشگیری کند درخت را از بن برید. یعنی سعی کرد درخت را بهنوعی از ریشه دربیاورد یا خشک کند، نفت بریزد که ریشهاش هم خشک شود؛ و این توجه را نداشت که همه این عناصر حتی منتقدترینشان، حتی کسانی که به نظر اوج اپوزیسیون جریان حاکمیت میآیند، نهایتاً در این سیستم پیچیده فرهنگی و ارتباطی که در دنیا هست میتوانند منافعی را هم برای دولت بیاورند. بهخصوص در حوزه فرهنگ. در حوزه سیاست اگر این را ببینید سیاست برخوردهای خیلی سلبی و تند و تیز را ممکن است جواب بدهد، اما در عرصه فرهنگ معمولاً سیاستهایی که خیلی تند و تیز است، بیشتر از هر جایی تبدیل به شمشیر دولبه میشود. شمشیر دولبهای که بعد از یک مدتی بیشترین خسارت را برای خود آن شمشیرزن به وجود میآورد. این چیزی بود که دوستان تحلیل نکرده بودند.
جشنواره فجر به جشنواره عمار و یک جشنواره شهرستانی بیشتر شباهت دارد/ قبل از اینکه بگوییم جیرانی چه چیزی بسازد، میگوییم جیرانی چرا بسازد؟
در واقع شاید مهمترین مسالهای که وجود داشت این بود که در این دوره دوستان کاملاً بدون هرگونه تحلیلی بر اساس شرایط مدرن امروز سینما و جامعه رفتاری را پیشه کردند که از همین الان میبینیم خسارتهایش چگونه اتفاق افتاد. مثلاً جشنواره فجر تقریباً جزو دولتیترین جشنوارههای دنیا محسوب میشود. به خاطر مناسبتش، ویترینش، به خاطر اینکه سالهای سال همه درگیرش بودهایم. اینکه جشنواره فجر همواره زیر سایه سالگرد انقلاب حرکت کرده و تبدیل به ویترینش شده، با همه لطمههایی که زده، اما باعث شده خود این جامعه در دورانی تبدیل به یک چهره ملی و سبب ارتباط بین این دو هم بشود؛
یعنی بین حاکمیت و مردم و بهخصوص بخش فرهنگی و سینمایی. الان تصویر جشنواره فجر را نگاه کنید. جشنواره فجر واقعاً به جشنواره عمار و یک جشنواره شهرستانی بیشتر شباهت دارد که یک نهاد و جریان حکومتی برگزار میکند تا چهرهای که هم اهالی سینما و هم مردم آن را پذیرفته بودند که این شرایط به دلیل وضعیتی که داریم بهترین شکلی است که میتواند الان برگزار شود. اشکالاتش را هم پذیرفته بودند، اما الان اتفاقی که از سال گذشته به شکل عمده و آشکار شروع شد، تاثیرش را همین امسال چقدر در سطحی شدن و از دست دادن کیفیت گذاشته است. از دست دادن هویت بهخصوص حتی بخشی که مربوط به حاکمیت بود.
یعنی این به نظرم خسارتش بسیار عمدهتر از چیزی است که جشنواره فجر برای مردم داشت و دوستان این را در تحلیل خودشان متوجه نشدند که هر کدام از این اتفاقات، از این شمشیر از رو بستنهایی که در واقع نفی کردن یک طیفی که فکر کنند چرا برویم دنبال اینکه آقای جیرانی چه چیزی میخواهد بسازد. اصلاً آقای جیرانی چرا باید فیلم بسازد. وقتی این تفکر غالب میشود و این میشود که قبل از اینکه بگوییم جیرانی چه چیزی بسازد، میگوییم جیرانی چرا بسازد؟
سینمای ایدئولوژیک و سینمای پروپاگاندا از یک جایی به بعد خودش را مثل خوره میخورد به این دلیل که نمیتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند
این تفکر خسارتش قبل از هر چیز به خودشان برمیگردد. به این دلیل که سیستمی که در تحلیل شما و فرهاد هم بود، رشد کردن سینمایی ایدئولوژیک و سینمای پروپاگاندا از یک جایی به بعد خودش را مثل خوره میخورد. چون سینمای پروپاگاندا به دلیل اینکه نمیتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند و پلهایی را که مخاطب خودش نیاز دارد با درک و سلیقه خودش کشف کند و واردش شود، نمیتواند آنها را بسازد؛ بنابراین روزبهروز چه دولت بخواهد چه نخواهد، گرانتر و غیرقابل ساختتر میشود و به جایی میرسد که دیگر سینما، حتی سینمای پروپاگاندا، امکانش از دست دولت و نهادهای سازنده هم خارج میشود. چون اینها مخاطب ندارند.
در تولیدات سال قبل، تعداد محدود محصولاتی که بنیاد فارابی به عنوان مهمترین بنیاد تقویتکننده سینما که به این دلیل شکل گرفته بود... به این دلیل که حمایت کند یکسری محصولات ساخته شود تا رابط بین فرهنگ ایدئولوژیک و حاکمیتی و مردم باشد...، اما عملاً به چه سرنوشتی دچار شده؟
محصولات امسال هیچ شانسی در ارتباط با مخاطب ندارند/ کوتوله کردن و سر بریدن کسی که سرش از میان جمع بیرون میآید جواب نمیدهد
سال گذشته و امسال تقریباً ۲۰ محصول داشتیم که از این تعداد تماماً در اختیار نهادهای مختلف بوده و سرمایههایی که بیشتر سرمایههای دولتی بودهاند و شاید به جز یکی دوتا- که احتمال دارد بر اساس آن چیزی که دیدهاند باشد، من هیچ کدام از محصولات امسال را ندیدهام-، اما کسانی که دیدهاند به جز یکی دو مورد بقیهشان هیچگونه شانسی برای اینکه کمترین اقبالی را بتوانند در ارتباط با مخاطب و مخاطب عام به وجود بیاورند [نداشتند]نه یک گروه خاص، گروه انتخابشده که پول بدهند.
کسانی که تصمیمات فرهنگی میگیرند با شرایط و کسانی روبهرو میشویم که همان مثال معروف را به یادمان میآورند که بر سر شاخ نشستهاند و بن میبرند و متوجه نیستند که این رفتار خشن، سلبی و تحریککننده که پیش گرفتهاند، فرار به جلویی که میبینیم که روزبهروز بیشتر میشود، این لجبازی از طرف تمام تصمیمگیران نسبت به اینکه همین است که هست، این سیاست حتی وقتی به جایی میرسد که دیدیم بعد از جشنواره فجر وقتی این میزان مهجوریت را مشاهده کردند، به جای اینکه این را تحلیل کنند، روزنامه معروفی که بیشتر از همه نسبت به این داستان واکنش دارد، عنوان میکند چه خوب شد که پای همه این عناصر را از سینما قطع کردید و ما همین را میخواستیم.
این کوتوله کردن و سر بریدن کسی که سرش از میان جمع بیرون میآید، به نظر میآید اولین چیزی است که ممکن است به ذهن هر آدم عامی بیاید که برای اینکه با یک مساله و بحران حاد روبهرو شود، چیزی که فکر میکند میتواند عامل بحران باشد از اول سرش را قطع کند. این فرهنگ جواب نمیدهد. این در سینما جواب نمیدهد. اتفاقی که شاید افتاده و دوستان کاملاً ندیده گرفتهاند تغییر ماهیت جریانات و نوع ارتباطات فرهنگی است که سینما جزو عمدهترینشان است.
در بین محصولاتی که تولید میشود که حتی مربوط به سینمای زیرزمینی هم نیست؛ همین فیلم آقای صناعیها فیلمی است که خیلی مشخص و قانونی پروانه ساخت گرفته و با همه اصول و نظارتهای دوستان ساخته شده، اما چرا تبدیل میشود به یک جریانی که مثل لیف خرما نمیدانند چهکارش کنند. فیلمی که همه مراحل قانونی را طی کرده و بر آن اساس ساخته شده.
اگر بخواهیم به تعبیر همان اواسط دهههای ۶۰ و ۷۰ نگاه کنیم، این فیلم باید از جانب مردم و حاکمیت افتخار سینمای ایران باشد. ممکن است حاکمیت نسبت به آن نقد هم داشته باشد هیچ ایرادی ندارد میتواند نقدش را داشته باشد، اما از یک طرف به عنوان یک تصویری [که جامعه آزاد را نشان میدهد]، جامعهای که در آن امکان حرف زدن و ابراز سلیقههای مختلف وجود دارد، بیش از هر چیزی آن فیلم میتواند به حاکمیت و جریان بینالمللی کمک کند. ۴۰ سال است که با پوست و گوشت و استخوان و تورم این را تجربه میکنیم که هیچ جور از این شرایط جهانی جدا نیست.