Web Analytics Made Easy - Statcounter

رئیس اسبق کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی با تأکید بر اینکه نمی توان صرفا با روش های تنبیهی نشر دهنده حجاب بود، گفت: ما باید نگاه منظومه ای داشته باشیم. باید بگوییم نیروی انتظامی!، شما که داری وظیفه خودت را انجام می دهی، مراتب امر به معروف و نهی از منکر را لحاظ کن و سعی کن از نیروهایی استفاه کنی که آموزش دیده باشند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

اصلا این مسأله اخلاقی و تربیتی است. یعنی تا جایی که امکان پذیر هست باید از رفتارهای پرخاشگرایانه پرهیز شود.

*با توجه به بحث هایی که این روزها در خصوص حجاب مطرح می شود، دیدگاه شما در خصوص اجباری یا اختیاری بودن حجاب چیست؟

با توجه به تأملاتی که در خصوص «فرهنگ شناسی» داشته ام و لایه مندی هایی که برای فرهنگ قائل هستم، بر این باورم که فرهنگ چهار لایه دارد که لایه زیرین آن «هستی شناسی و جهان بینی»، لایه بعدی «ارزش ها و باورها»، لایه سوم «الگوهای رفتاری و هنجارها» و لایه چهارم «نمادها» هستند. شخصاً یک تقدم و تأخر فلسفی برای این چهار لایه قائل هستم و معتقدم لایه «هستی شناسی و جهان بینی» زیرین ترین و اساسی ترین لایه یک فرهنگ محسوب می شود؛ که هویت یک جامعه را هم باید در آن لایه جست و جو کرد.

درست است که در نفس الامر باید یک نظم منطقی بین لایه زیرین و لایه های رویین وجود داشته باشد، اما به لحاظ عینی و انضمامی ممکن است ما این ترتب و نظم منطقی را شاهد نباشیم و شکاف هایی دیده شود. مثلا لایه «هستی شناسی و جهان بینی» به لایه «نمادها» تسری پیدا نکند. این دلیل نمی شود که اگر نمادی ناسازگار با لایه زیرین مشاهده شد بلافاصله این شکاف را به لایه زیرین و هستی شناسی طرف مقابلمان هم تسری بدهیم؛ مثلا اگر کسی لباس نامناسب داشت بلافاصله بگوییم در هستی شناسی و جهان بینی هم مشکل دارد یا اگر کسی حجاب ظاهر نداشت بلافاصله بگوییم که انسان نامسلمانی است و دیندار نیست.

خیلی باید در داوری مردم محتاط بود

حتی ممکن است کسی نماد مناسب داشته باشد اما شما از این نماد مناسب نمی توانید قضاوت کنید که در هستی شناسی و باور او مشکلی وجود ندارد. خیلی باید در داوری مردم محتاط بود و قضاوت های عجولانه نکرد. از نماد نمی شود نمی توان تقلیل گرانه به هستی شناسی طرف پی برد، مگر اینکه ما تناسب و سازگاری بین آنها مشاهده کنیم.

تأسف خوردم که چرا عده ای کلمه بسیار سخیف و زننده چهار حرفی را به کار برده اند که اگر امروز می بینیم عده ای روسری را عَلَم کرده اند، فردا ممکن است این کلمه چهار حرفی را، که من خجالت می کشم اسمش را ببرم، عَلَم خواهند کرد. این توهین به انسان و شرافت یک زن مسلمان است. یعنی تمام کسانی که مثلا حجاب کاملی را رعایت نمی کنند و محجبه به معنای مطلوب بعضی ها نیستند، از ترس، روسری را بر نمی دارند. یعنی تمام کسانی که در عالم مثلا قانون حجاب را ندارند، همه بی عفت هستند؟! این چه حرفی است که زده می شود؟

خیلی باید مراقب حرف ها و قضاوت هایمان باشیم

بنابر این خیلی باید مراقب حرف ها و قضاوت هایمان باشیم. تا آنجا که به یاد دارم رهبری معظم درباره برخی از افراد به اصطلاح بد حجاب از مفهوم عیب آشکار استفاده کردند. وای بر ما که هزاران عیب پنهان داریم.

نکته بعدی که باید عرض کنم این است که بنده معتقدم حجاب یک اصل ضروری دین اسلام است و در ضرورت، جایگاه، اهمیت و گذشته فرهنگی، تاریخی و هویتی و قانون بودن آن شک و تردیدی نیست. اما بحث نحوه اشاعه و نشر حجاب است. بحث بنده این است که اگر می گوییم قانون است و می خواهیم نشر دهنده آن از طریق روش های صرفا سلبی باشیم، ما قانون های دیگر هم داریم؛ چرا به آن قانون ها توجه نمی کنیم؟ ما قانون «تسهیل ازدواج جوانان» هم داریم. چرا به بندهای دقیق و ظریف این قانون، که می تواند روی حجاب هم اثر بگذارد، توجه نمی کنیم؟

من موضعی را از آیت الله جوادی آملی شنیدم که آنچه جلوی فساد را می گیرد این نیست که روسری کمی جلوتر بیاید؛ «النکاح سنتی» است. ما قانونی به نام «تسهیل ازدواج جوانان» داریم؛ هیچ به این قانون توجه نشده است. فقط در این قانون آمده بود روز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) روز ازدواج شود. همین را گرفتند و به هفته هم تبدیل کردند که خرجی نداشت.

می خواهم بگویم اگر این قانون است که باید بانوان ما حجاب داشته باشند، قانون «ساماندهی مد و لباس» هم قانون است؛ چرا به آن قانون توجه نمی شود و به لوازم اقتصادی آن بی توجهی می شود؟ و دولت زیر بار این هزینه ها به مثابه هزینه های مرتبط با حقوق اجتماعی مردم و وظیفه اجتماعی خود نمی رود؟

نمی شود صرفاً با روش های سلبی و تنبیهی نشر دهنده حجاب بود

*چرا دولت متوجه وظایف اخلاقی و تربیتی خود در خصوص نشر حجاب ظاهر و باطن نیست؟

بحث من اینجا است که نمی شود صرفاً با روش های سلبی و تنبیهی و اجتناب از روش های ترمیمی و تربیتی و ایجابی نشر دهنده حجاب بود؛ به روش های ایجابی هم نیاز داریم. روش های ایجابی ما روش های تربیتی، اخلاقی و آموزشی مناسب، قانون مد و لباس و تسهیل ازدواج جوانان است؛ ما تا چه اندازه به این روش های ایجابی توجه کرده ایم که حالا صرفاً با روش سلبی بگوییم قانون داریم که بانوان ما باید حجاب داشته باشند و اگر نداشته باشند باید با آنها برخورد شود؟! ما کجا به روش های اخلاقی و تربیتی چنگ زده ایم؟! ما کجا به لوازم اقتصادی طرح های فرهنگی و اخلاقی توجه داشته ایم؟!

واقعا ما نگاه منظومه ای به قضایا نداریم. بعید می دانم یک بانوی مسلمان باشد و در ضرورت حجاب و اینکه به هر حال حکم شرعی است، تردیدی داشته باشد؛ کسی تردید ندارد. فقط بحث این است که آیا با روش سلبی صرف می توان اشاعه دهنده حجاب بود؟! آیا به صرف اینکه ما قانون داریم که حجاب لازم است، می توان نشر دهنده حجاب بود؟! چرا به قوانین دیگر مصرح هم در قانون اساسی و هم قوانین دیگر جمهوری اسلامی توجه و عنایت شایسته ای نمی شود؟

مسائل ایجابی هم دامنه عدیده ای دارند؛ چه در ارتباط با مد و لباس و ازدواج باشند و چه در ارتباط با اقتصاد و عدالت اجتماعی و وظایفی که روی دوش نهادهای آموزشی و تربیتی ما در خصوص نشر اخلاق باشند. اگر به اینها توجه می شد، این وضع حجاب ما بود؟! معلوم است جایی ما کوتاهی و غفلت کرده ایم که این وضع حجاب ما است. هنوز غالب کسانی که موضع می گیرند، صرفا سراغ یک قانون می روند و غافل می شوند از وجوه ایجابی که آنها هم قانون هستند.

به نظر من این نگاه غیر منظومه ای است و ما از نگاه غیر منظومه ای در این کشور به شدت رنج می بریم. یعنی قدرت رسمی ما هماهنگ نیست و در یک ارتباط منظومه ای با هم قرار نگرفته اند. نتیجه این می شود که الآن شاهد هستیم یک عده طرفدار حجاب اجباری و یک عده مخالف حجاب اجباری می شوند. به نظر من این دوگانه غلط است.

حجاب یک ضرورت دینی، شرعی، فرهنگی، هویتی و تاریخی است. یعنی ما در تاریخ قبل از اسلاممان نیز شاهد حجاب بوده ایم و ربطی به اسلام ندارد. قبل از اسلام، زرتشتیان هم حجاب را پاس می داشتند. حتی در تخت جمشید هم می بینید که نمادهای مربوط به خانم ها پوشیده و محجبه است.

اما بحث اصلی در نشر حجاب است که ما چگونه می توانیم این حجاب را میان نوجوانان و جوانان خود نهادینه کنیم؟ این روش اخلاقی و تربیتی و توجه به بسیاری از ابعاد قانونی دیگر می خواهد که به نظر من برخورد غیر منظومه ای و یک سویه نگر نمی تواند حل کننده مشکل باشد.

بنابر این از نظر بنده به عنوان یک جامعه شناس و کسی که کار فرهنگی کرده، مسأله اصلی حجاب اجباری یا عدم حجاب اجباری نیست؛ مسأله این است که حجاب یک ضرورت است، اما نشر آن نمی تواند با روش های سلبی صرف رخ بدهد. روش سلبی در کنار روش ایجابی جواب می دهد. البته این در صورتی است که عده ای نخواهند کار سازمانی در خصوص بی حجابی کنند. اگر بخواهند کار سازمانی در ارتباط با بی حجابی انجام دهند اینجاست که برخورد سلبی ضرورت می یابد. اما نوعا نمی توان مردم را متهم کرد به اینکه دارند با حجاب برخورد سازمانی می کنند و می خواهند بی حجابی را نشر بدهند.

مأموران گشت ارشاد باید آموزش ببینند

*نظر شما در رابطه با آموزش مأموران گشت ارشاد و متصدیان امور فرهنگی چیست؟

در اینکه باید آموزش ببینند هیچ شکی نیست. اما بنده حسب مسئولیتی که یک زمانی در مجلس داشتم، بحث هایی با نیروی انتظامی داشتم و آنها به ما این گونه می گفتند وظیفه ما اقتصادی و بسترسازی برای تسهیل ازدواج جوانان یا ایجاد بستر مناسب برای ارائه مدهای مناسب نیست؛ قانون برای ما این وظیفه را تعریف کرده که اگر ما با یک منکری روبرو شدیم، باید با آن برخورد کنیم. ما باید به وظایف خودمان و نحوه امر به معروف و نهی از منکر مسلط باشیم. اگر دیگری وظیفه اش را انجام نمی دهد، من باید چه کار کنم؟!

باید بگوییم نیروی انتظامی، شما که داری وظیفه خودت را انجام می دهی، مراتب امر به معروف و نهی از منکر را لحاظ کن و سعی کن از نیروهایی استفاه کنی که آموزش دیده باشند. اصولا این یک مقوله اخلاقی و تربیتی است. یعنی تا جایی که امکان پذیر هست باید از رفتارهای پرخاشگرایانه پرهیز شود. نمونه های بسیار ارزنده ای از امر به معروف و نهی از منکر در خانم ها وجود دارد که آدم لذت می برد و اینکه چه گونه طرف مقابل را تحت تأثیر قرار می دهد.

باید این روش ها را یاد بگیرند نه اینکه چون نیروی انتظامی هستند، بلافاصله باتوم نیروی انتظامی و ماشین گشت به ذهن متبادر شود. چه اشکال دارد یک مأمور نیروی انتظامی اخلاقی و انسانی برخورد کند؟ پیش از اینکه به مرتبه آخر فکر کند که باید از قدرت قهریه خودش استفاده کند، به مراحل قبل نگاه کند؛ با لسان خوب، ادبیات خوب، نصیحت و ارشاد افرادی را به کار بگیرد که بتوانند نفوذ کلام داشته باشند.

ولی من می خواهم یک چیزی بگویم. با فرض بر اینکه همه اینها رعایت می شود، ممکن است طرف مقابل یک رفتار سازمانی با بی حجابی داشته باشد. اینجاست که نیروی انتظامی باید وارد مواجهه سازمانی شود. حتی در خصوص جرم شناسی یین جرائم سازمانی و فردی تفاوت قائل می شوند و پلیس را بیشتر تشویق به جرائم سازمان یافته می کنند. این قضیه می تواند هم در خصوص جرائم سازمان یافته به لحاظ ماهیت جرم و هم در خصوص رفتار سازمانی با جرائم عادی صادق باشد.

در مورد بی حجابی همین طور است. یعنی برخورد قهریه نیروی انتظامی بیشتر متوجه وجه سازمانی و متشکل آن شود. وجه سازمانی و متشکل قضیه یعنی یک عده ای سازمان یافته می خواهند بی حجابی را نشر بدهند و فقط یک امر شخصی نیست.

توصیه می کنیم که مواجهات آنها هرچه اخلاقی تر و انسانی تر باشد. فقط در مورد حجاب نمی گوییم و در برخورد با جرائم راهنمایی و رانندگی و مسائل دیگر هم می گوییم، هرچه برخورد آنها انسانی تر باشد، اثر آن بیشتر است.

این یک واقعیت انسانی و اجتماعی قضیه است. ضمن اینکه شرع هم به درستی بحث امر به معروف و نهی از منکر را گفته که مواجهات مردم با هم ذیل امر به معروف و نهی از منکر چگونه باشد. در دهه عاشورا، که اسم آن را دهه امر به معروف و نهی از منکر گذاشته اند، سال ها شاهد بوده ایم که حرکت امام حسین(ع) تحریف می شود. امام حسین(ع) از بین چهار سطح امر به معروف و نهی از منکر مردم با مردم، دولت با مردم، دولت با دولت و مردم با دولت، مو د اخیر را گرفته است؛ یعنی فریادهایی که مردم علیه قدرت رسمی می زنند. فریادهایی که امام حسین(ع) علیه حاکم می زد را رها کرده اید و فقط به مردم با مردم چسبیده اید.

مگر ما می گوییم مردم با مردم نباید امر به معروف و نهی از منکر کنند؟! می گوییم در کنار سه سطح دیگر باشد. هم دولت باید بتواند از طریق مردم امر به معروف و نهی از منکر کند و هم با مجموعه متصدیان خودش امر به معروف و نهی از منکر کند و نگوید اینها خط قرمز من هستند؛ مثل یکی از دولت های گذشته. دیگر اینکه مردم بتوانند به راحتی دولت را امر به معروف و نهی از منکر کنند.

حسب خطبه 34 نهج البلاغه که می فرماید، مرا بر شما حقی است و شما را بر من حقی؛ و حق من بر گردن شما این است که مرا در نهان و آشکار نصیحت کنید. ما نصیحت مردم نسبت به حاکمان را کنار بگذاریم و فقط به نهی از منکر مردم با مردم بچسبیم؟! باز هم می گویم باید برخورد منظومه ای شود. در کنار وظایف نیروی انتظامی، سایر نهادها وظیفه دارند تا وظیفه خود را انجام دهند. به هر حال، شما اگر منظومه ای حرکت نکنید و فقط به وظایف خودتان بچسبید و سایر نهادها به وظایف خودشان عمل نکنند، مسلم بدانید که به نتیجه نخواهید رسید.

اصول دینی را صرفا نباید انتزاعی ببینید

*تبلیغ، ترویج و دفاع از یک اصل دینی اگر با کارهایی مثل فیلم هایی که در خصوص درگیری خانم های با حجاب و بد حجاب همراه شود، آیا موجب وهن دین نمی شود؟

من فیلم آن اتوبوس را دیدم ولی نمی توانم درباره آن داوری کنم چون از قبل و حین و بعد آن اطلاع ندارم. ولی به عنوان یک فهم زمینه ای عرض می کنم، این روزها به دلیل مشکلات اقتصادی اعصاب مردم خرد است و چون اعصابشان خرد است، با کوچکترین مواجهه ای ممکن است به هم بریزند. این فرق می کند با کسی که به صورت سازمانی وارد قضیه شده باشد.

دقت کنید که اصول دینی را صرفا نباید انتزاعی ببینید و باید وجوه انضمامی و عینی و زمینه ها و بسترهای آن را هم ببینید. یعنی الآن چون شرایط خاص است شاید آدم به این نتیجه برسد که نتیجه نمی دهد. اتفاقاً یکی از شروط امر به معروف و نهی از منکر هم این است که احتمال تأثیر بدهی؛ اگر احتمال تأثیر ندهی و خطر جانی تو را تهدید کند وظیفه نداری. من نمی خواهم وارد این مقولات شوم که حکمی صادر کنم؛ چون اطلاع ندارم. ولی می خواهم بگویم که همه اینها را باید لحاظ کرد.

یک کسی می گوید تحت هر شرایطی می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم؛ اسلام که نگفته تحت هر شرایطی. ولی بحث من این است که وقتی حکومت اسلامی می شود، امر به معروف و نهی از منکر کل حاکمیت را می گیرد و دیگر نمی تواند فقط فرد به فرد باشد؛ و اگر منکری در جامعه دیده می شود، در سطح کلان مسئولیت آن با حاکمیت است و اگر معروفی هم دیده می شود باز در سطح کلان مسئولیتش با حاکمیت است. حاکمیت نمی تواند از وظایف خودش چشم پوشی کند و تنها به سطح مردم با مردم بسنده کند.

حاکمیت از وظایف ایجابی خودش کوتاهی کرده است

همه بحث من این است که حاکمیت از وظایف ایجابی خودش کوتاهی کرده، فاصله گرفته و صرفا به برخورد سلبی اکتفا کرده و یا دیگران را به اسم امر به معروف و نهی از منکر به تقابل با یکدیگر انداخته است. در حالی که ما می گوییم این یک سطح امر به معروف است. اگر حاکم نسبت به سستی ها و کاستی های مجموعه خودش کوتاه آمد یا غفلت کرد چه می شود؟ اگر منظومه ای ببینیم بهتر به نتیجه می رسیم.

مشکل اینجا است که ما برخورد منظومه ای و همه جانبه نداریم و یک سویه و یک جانبه برخورد می کنیم و در این برخورد یک جانبه هم معمولاً سعی می کنیم مسائل را به گونه ای پیش ببریم که کمتر خودمان آسیب ببینیم و مورد نقد واقع شویم؛ یعنی باز هم مردم مقصر اصلی می شوند.

در این میان یک مسئول فرهنگی کشور از فرد با حجاب تقدیر کرد و از سوی دیگر فرد بی حجاب را هم بازداشت کردند. از نظر فرهنگی آیا این کار درست است؟

یک وقتی هست که طرف را به این خاطر می گیرند که کتک کاری کرده و طرف مقابل شکایت کرده است. اگر از شما شکایت شود و شما خطا کرده باشید پلیس وارد عمل می شود. این ربطی به بحث حجاب و غیر حجاب ندارد و یک جرم عادی است. البته اگر فردی است، برخوردها باید با انعطاف بیشتری باشد. یعنی توصیه من به آن خانم محجبه این است که حتی اگر مورد ضرب و شتم هم واقع شده، ببخشد.

اما اگر جرم آن خانم سازمانی باشد چه کار کنیم؟ یعنی سازماندهی شده نشر بدحجابی کرده باشند، فرق می کند. یعنی قضیه فقط این نیست که من بد حجاب هستم، نه تنها من بد حجاب هستم، دارم به صورت سازمانی این را نشر می دهم. آن دیگر به شکایت آن خانم هم ربط ندارد و وظیفه حاکمیت است. چون حاکمیت وظیفه نشر معروف را دارد و یکی از معروف های ما محجبه بودن است.

منبع: جماران

تماشاخانه کنکور برای رشد علمی ایران چه کرد؟ مافیای کنکور و آسیب‌های اجتماعی برای یک جامعه (فیلم) ببینید| ساخت جاده در قلب جنگل هیرکانی و در زیستگاه پلنگ؛ احتمال خروج این محدوده از فهرست جهانی یونسکو فیلم های دیگر

منبع: عصر ایران

کلیدواژه: امر به معروف و نهی از منکر تسهیل ازدواج جوانان اخلاقی و تربیتی نیروی انتظامی مردم با مردم داشته باشند حجاب اجباری لایه زیرین منظومه ای بی حجابی ما قانون بد حجاب بی حجاب عده ای

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۵۹۴۰۹۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

حرف‌های جالب عروس بزرگ امام: نمی‌خواستم ازدواج کنم اما.. /آقا مصطفی، روحانیِ مدرنی بود و در حجاب سختگیری نداشت

معصومه حائری عروس امام خمینی و همسر شهید آیت الله سیدمصطفی خمینی صبح امروز پس از یک دوره بیماری دار فانی را وداع گفت.

سایت جماران به همین مناسبت بخش‌هایی از گفتگو با عروس بزرگ امام را منتشر کرده است، که بدون دخل و تصرف در آن، در ادامه می‌آید.

عروس ارشد امام خمینی، بانوی فاضله سرکار خانم معصومه حائری فرزند مرحوم آیت‌الله شیخ مرتضی حائری و همسر شهید آیت‌الله سید مصطفی خمینی علی‌رغم رنج‌ها، سختی‌ها و مشکلات فراوانی که در دوره‌های مختلف زندگی مخصوصا در روزگار تبعید حضرت امام که از غربت سر در می‌آورد و پس از آن با شهادت همسر و چشیدن مصائب این فقدان غم‌بار روبرو می‌شود، اما همچنان مادر بودن و ستون خانه بودن در فقدان همسر را تجربه می‌کند و هیچ حادثه‌ای در صراط مستقیم زندگی اخلاقی، فکری و اجتماعی او خللی ایجاد نمی‌کند و همچنان بر عشق خود نسبت به «مصطفی» و «امامِ مصطفی» استوار است و طعم شیرین روز‌های با ایشان بودن را زمزمه می‌کند.

مشروح گفتگوی حریم امام با معصومه حائری را می‌خوانید.

 

اگر درباره ازدواجتان با مرحوم حاج آقا مصطفی، خاطرات و نکاتی دارید بفرمایید.

در واقع من نمی‌خواستم ازدواج کنم و قصد داشتم به درسم ادامه بدهم و به کشور‌های خارجی سفر کنم؛ اما طبق رویه و روال خانواده‌های سنتی، پدرم نظرش این بود که من ازدواج کنم و من هم قبول کردم و مرحوم حاج آقا مصطفی هم، چون به پدرم علاقه داشت، از من خواستگاری کرد و پدرم نیز به جهت اعتمادی که به امام و حاج آقا مصطفی داشت جواب مثبت داد؛ اما مادرم گفت موافقت شما کافی نیست و خود دختر هم باید قبول کند و شما با این که این دختر هنوز آقا مصطفی را ندیده است، چطور با ازدواج اینها موافقت کردید؟! پدرم آدرس محل مباحثه حاج آقا مصطفی را به ما داد و گفت فردا با هم به محل بحث حاج آقا مصطفی بروید و پس از مباحثه ایشان را ببینید.

روز بعد من و مادرم به محلی که پدرم آدرس داده بود رفتیم و حاج آقا مصطفی را که در میان بقیه طلبه‌ها مشخص بود و قد بلند و قیافه خیلی خوبی داشت و به نظرم مدرن و امروزی می‌آمد دیدیم و با این که روحانی و ملبس بود، اما معلوم بود که با سایر روحانیون و طلاب تفاوت دارد.

من رضایت خودم را اعلام کردم و عقد خوانده شد و پس از یک سال ازدواج کردیم. حاج آقا مصطفی انسان خوب و فهمیده‌ای بود و ما با هم جور بودیم و افکار و عقایدمان با هم هماهنگ بود. با پیش آمدن وقایع انقلاب و تبعید امام و حاج آقا مصطفی به ترکیه و سپس عراق، من هم به همراه همسر امام به نجف رفتم و من نزدیک سه سال پدر و مادرم را ندیدم و در این مدت، امکان تماس تلفنی و حتی نامه‌نگاری وجود نداشت و من هیچ خبری از پدر و مادرم نداشتم و نمی‌دانستم در چه وضعیتی هستند، آیا زنده هستند یا نیستند و این وضعیت برای من که در اول جوانی بودم خیلی سخت بود...

شما در زمان تبعید امام و حاج آقا مصطفی در ترکیه به آنجا نرفتید؟

حاج آقا مصطفی خیلی دوست داشت من و بچه‌ها هم به ترکیه برویم و در کنارشان باشیم، اما امام مخالفت کرده و گفته بود شرایط برای آمدن آنها مناسب نیست. این نکته نیز جالب و گفتنی است که مرحوم حاج آقا مصطفی از حضور در نجف و در کنار برخی از روحانیونی که افکار متحجرانه‌ای داشتند ناراحت بود.

شما در نجف، منزل مستقل داشتید یا در منزل امام بودید؟

در اوایل با امام زندگی می‌کردیم و امام هم خیلی به من علاقه داشت و یادم هست هر هفته که می‌خواست سر و صورتش را اصلاح کند، به من می‌گفت بیا رو به روی من بنشین تا در کنار اصلاح کردن با هم حرف بزنیم. آقا در آن زمان خودش سر و صورتش را اصلاح می‌کرد و علاوه بر کوتاه کردن مو‌های سر و صورت، مو‌های پرپشت ابروهایش را که روی چشمش را می‌گرفت کوتاه می‌کرد. مژه‌های امام هم خیلی بلند بود و من به شوخی می‌گفتم مژه‌هاتان را هم کوتاه کنید. آقا خیلی تمیز و اهل رعایت بهداشت بود، به طوری که ما سر سفره برای ایشان دو تا چنگال می‌گذاشتیم تا اگر دو نوع غذا در سفره بود، هر کدام را با چنگال جداگانه‌ای بردارد. ایشان این قدر تمیز و اهل مراعات بود که می‌گفتم من خانواده‌های روحانی زیادی را دیده‌ام، اما شما از همه مدرن‌تر و امروزی‌تر هستید.

یادم هست یک بار مرحوم حاج احمد آقا پیش ایشان می‌خواست با دست غذا بخورد که فرمود احمد، اگر می‌خواهی با دست غذا بخوری، برو بیرون بخور! باز به یاد دارم که خانم در بشقابی که پلو خورده بود و می‌خواست خربزه بگذارد و بخورد، باز آقا به ایشان تذکر داد. آقا خیلی مرتب و تمیز بود و به عنوان نمونه دیگر، یک میز جلوی درب خانه بود که آقا وقتی وارد منزل می‌شد، کفش‌هایش را در می‌آورد و داخل آن می‌گذاشت و یک جفت دمپایی برمی‌داشت و می‌پوشید.

حاج مصطفی هم مثل امام، مرتب و تمیز و اهل مراعات بود؟

ایشان هم خیلی مراعات می‌کرد؛ منتها در این زمینه به غیر از من به کس دیگری چیزی نمی‌گفت و تذکر نمی‌داد. به هر تقدیر به سؤال قبلی شما برگردم که ما پس از مدتی، در نزدیکی منزل آقا منزلی را گرفتیم و به آنجا رفتیم؛ اما مرتب به خانه آقا و پیش خانم می‌رفتم و رفت و آمد می‌کردم و برخی از کار‌های منزل امام از جمله اتوکردن لباس‌های امام و خانم را انجام می‌دادم و آقا مقید بود که لباس تمیز و اتوکشیده بپوشد؛ چون هوا گرم بود و قبای تابستانی را زود، زود می‌شستند و من هم اتو می‌کردم. امام در ایران هم این رویه را داشت؛ منتها در این‌جا اتوکش داشتند و اتو کردن به عهده من نبود.

همان‌طور که همه می‌دانند حاج آقا مصطفی در بیرون و با رفقا و دوستانش خیلی شوخی می‌کرد و اهل مزاح بود؛ آیا در خانه هم همین‌طور بود؟

همان‌طور که گفتم آقا مصطفی مثل بقیه آخوند‌ها و روحانیون نبود و خیلی مدرن و امروزی بود و مثل برخی از روحانیون در خیلی از مسائل و موضوعات از جمله حجاب، سختگیری نمی‌کرد و به من نمی‌گفت این جوری رو بگیر و یا آن‌گونه که در میان زنان نجف، به‌خصوص زن‌های روحانیون متداول و متعارف بود، از من نمی‌خواست مثل آنها پوشیه بزنم؛ ولی دیگران در این زمینه سختگیری می‌کردند و اگر بدون پوشیه بیرون می‌آمدیم، به امام خبر و گزارش می‌دادند.

یادم هست یک روز که پوشیه‌ام را روی صورتم نینداخته بودم، یک روحانی دنبالم آمد و گفت پوشیه‌ات را روی صورتت بینداز، اما من اعتنا نکردم و به راهم ادامه دادم، ولی او دست بردار نبود و تا درب منزل مرا تعقیب کرد و به دنبالم آمد و خانه را شناسایی کرد و بعداً قضیه را به حاج آقا مصطفی گفت، اما حاج آقا مصطفی که اصلاً به این چیز‌ها اعتقاد نداشت، به جای این که دل به دل او بدهد، چند تا بد و بیراه به او گفت. آقا مصطفی اصلاً از وضعیت نجف راضی نبود و می‌گفت اگر به خاطر امام نبود، در این‌جا نمی‌ماندم و به ایران برمی‌گشتم؛ البته جدا از وضعیت امام، خود ایشان هم اگر به ایران می‌آمد دستگیر می‌شد.

اگر ممکن است ماجرای رحلت مشکوک حاج آقا مصطفی را برای ما شرح بدهید.

ما یک خدمتکار خانم داشتیم که اصالتاً یزدی بود و وقتی که من ازدواج کردم، پدرم این خانم را برای کمک به من آورد و در نجف هم پیش من بود تا این که وفات کرد و از دنیا رفت.

من قضایای شب رحلت حاج آقا مصطفی را از زبان این خدمتکار که به او ننه می‌گفتیم و زن خیلی فهمیده‌ای بود و علیرغم بی‌سوادی، خیلی دانا بود و به همین جهت امام هم به او احترام می‌گذاشت، نقل می‌کنم؛ چون خودم مریض بودم و در طبقه پایین منزل پیش بچه‌ها خوابیده بودم.

ننه می‌گفت آن شب وقتی حاج آقا مصطفی به خانه آمد، به من گفت درب خانه را ببند، ولی قفل نکن؛ چون قرار است کسی به ملاقات من بیاید؛ شما هم برو بخواب. ننه می‌گفت من به اتاقم رفتم، اما نخوابیدم. اتاق ننه رو به روی در خانه بود و می‌توانست ببیند چه کسی وارد منزل و یا خارج می‌شود. حاج آقا مصطفی هم طبق معمول برای مطالعه به کتابخانه خودش در طبقه بالا رفت تا مطالعه کند. عادت حاج آقا مصطفی این بود که از سر شب تا اذان صبح مطالعه می‌کرد و پس از اذان، نماز صبح را می‌خواند و می‌خوابید.

آن شب ننه دیده بود چه کسانی پیش آقا مصطفی رفته بودند و همه آنها را شناخته بود و ما هرچه اصرار کردیم اسم از آنها را به ما نگفت. ننه صبح خیلی زود صبحانه حاج آقا مصطفی را برده بود و ایشان را برای خوردن صبحانه صدا زده بود، اما دیده بود ایشان بیدار نمی‌شود و به همین علت پیش من آمد و گفت هرچه حاج آقا مصطفی را صدا می‌زنم بیدار نمی‌شود.

من به طبقه بالا رفتم و دیدم حاج آقا مصطفی در حالت نشسته، به روی میز کوچکی که جلویش بود افتاده و خم شده است. من جلو رفتم و آقا مصطفی را از روی میز بلند کردم و روی زمین خواباندم و دیدم بدنش خیلی گرم و از عرق بسیار زیاد، کاملاً خیس و نقاطی از بدنش کبود است.

ننه فوری از خانه بیرون رفت تا همسایه‌ها را صدا بزند و کمک بگیرد که دیده بود آقای دعایی در همسایگی ما بود، ننه قضیه را به آقای دعایی گفت و ایشان به همراه چند تن از همسایه‌ها آمدند و حاج آقا مصطفی را به بیمارستان بردند، ولی دیگر کار از کار گذشته و حاج آقا مصطفی از دنیا رفته بود.

واکنش حضرت امام و خانم ایشان نسبت به رحلت حاج آقا مصطفی را توضیح بفرمایید؟

ما از آقا هیچ نوع گریه و زاری و اظهار ناراحتی ندیدیم؛ آقا مردی فوق‌العاده و بسیار جدی بود و من کسی مثل ایشان ندیده بودم؛ اما خانم اگرچه در انظار عموم گریه نمی‌کرد، ولی دور از چشم دیگران در طبقه دوم منزل گریه می‌کرد و یک شمدی که حاج آقا مصطفی هنگام نماز روی دوشش می‌انداخت، برمی‌داشت و روی سینه‌اش می‌گذاشت و اشک می‌ریخت و گریه و زاری می‌کرد. به حسین هم فوق‌العاده علاقه داشت و عاشقانه به حسین علاقه و محبت می‌ورزید و حسین در بچگی مدت‌ها پیش ایشان بود و محبت خانم به حسین را من نمی‌توانم بیان و توصیف کنم.

خازن‌الملوک، مادر خانم که آن زمان سالانه، هشت، نه ماه به نجف می‌آمد و پیش ما می‌ماند، به من می‌گفت حسین را پیش خودت ببر و نگذار این‌جا بماند، چون خانم از شدت علاقه‌ای که به حسین دارد، نمی‌تواند به او امر و نهی کند و به تربیتش برسد و حسین هم لوس و ننر می‌شود و نمی‌تواند به خوبی درس بخواند؛ چون خانم به حسین می‌گفت اگر دوست نداری، مدرسه نرو! به همین جهت خازن‌الملوک به من کمک کرد تا حسین را پیش خودم ببرم و به درس و تکالیف و امور مدرسه‌اش برسم؛ البته تحمل دوری حسین برای خانم خیلی سخت و مشکل بود.

ناگفته نماند که خود آقا هم به حسین و دخترم مریم خیلی علاقه داشت و من یادم هست یکی از دختر‌های آقا و عمه بچه‌ها به امام اعتراض کرد که چرا به بچه‌های من این‌قدر علاقه و توجه نشان نمی‌دهید؟ آقا هم فرمود حسین بچه من و قلب من است. علاقه و محبت امام به بچه‌های من هم خیلی زیاد و غیرقابل توصیف است. برخورد و التفاتی که امام با بچه‌های من داشت و با هیچ کس دیگر نداشت و وقتی حسین پیش ایشان می‌رفت، می‌گفت بنشین و یک میوه و مثلاً پرتقال بخور تا ببینم که تو خوردی. با مریم هم مثل حسین رفتاری بسیار مهربانانه و ملاطفت‌آمیز داشت. این علاقه به قدری زیاد بود که خود حاج آقا مصطفی گفت من از علاقه فوق‌العاده شما به این بچه‌ها تعجب می‌کنم. امام هم فرمود اگر نوه‌دار بشوی، احساس مرا درک می‌کنی.

یادم هست مریم وقتی به سن مدرسه رفتن رسید، حاج آقا مصطفی او را به جای مدرسه رسمی، به آموزشگاه زبان عربی و قرآن که خواهر مرحوم شهید صدر تأسیس کرده بود فرستاد و مریم به خوبی زبان عربی و قرآن را فراگرفت، به طوری که خود خانم صدر آمد و گفت مریم مثل بلبل عربی حرف می‌زند، چرا شما نمی‌گذارید به مدرسه برود و درس بخواند؟ قرآن را نیز در همان سن کم خیلی خوب یاد گرفته بود و گاهی پیش آقا می‌رفت و در حالی روسری ژرژت سفید به سر کرده بود، با لهجه عربی قرآن می‌خواند که آقا خیلی ذوق می‌کرد و خوشش می‌آمد و لذت می‌برد. پس از این که مریم زبان عربی را یاد گرفت، برخلاف دختر‌های سایر علما و روحانیون به مدرسه رفت و، چون از هوش خیلی بالایی برخوردار بود، در درس هم پیشرفت بسیار خوبی داشت.

حاصل ازدواج شما با حاج آقا مصطفی چند تا فرزند است؟

خدا چهار فرزند به من داد که دو تا از آنها از دنیا رفتند و الان تنها حسین و مریم برای من باقی مانده‌اند.

علت وفات آن دو تا بچه چه بود و کجا از دنیا رفتند؟

هر دو دختر بودند و یکی در ایران و یکی در نجف از دنیا رفت. اولی چند روز بعد از به دنیا آمدن از دنیا رفت و علتش هم این که اوضاع ما در آن ایام به خاطر مسائل انقلاب خیلی ناجور و نامناسب و دگرگون بود و در همان ایامی که تازه این دختر به دنیا آمده بود، نیرو‌های دولتی وارد منزل ما شدند و هول و هراس ایجاد کردند و حال خود من خیلی بد و خراب بود و شاید این بچه بر اثر همان مسائل مُرد و از دنیا رفت.

دومی هم بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من می‌گفتند که این فرزندم، پسر بوده و اطرافیانم برای این که من بیش از اندازه ناراحت نشوم، گفتند دختر بوده است.

شخصیت حاج آقا مصطفی چطور بود؟

حاج آقا مصطفی خیلی مدرن و امروزی بود و شباهتی به آخوند‌های دیگر نداشت و مثل آخوند‌ها نعلین نمی‌پوشید و کفش‌هایش از خارج می‌آمد و با این اوصاف زندگی کردن در نجف برای او خیلی سخت بود. آقا و حاج آقا مصطفی هر دو عجیب و غریب بودند؛ مثلاً آقا خیلی منظم و دقیق بود و همیشه دقیقاً سر وقت غذا می‌خورد و در این زمینه این خاطره شنیدنی است که در زمان تبعید آقا در نجف، گاهی من و خانم به ایران می‌آمدیم و امام تنها بود و حاج آقا مصطفی برای این که ایشان تنها نباشد، پیش امام می‌رفت و با ایشان غذا می‌خورد.

یک روز حاج آقا مصطفی کمی دیرتر رفت و دید امام غذایش را سر وقت و مطابق معمول خورده و منتظر ایشان نمانده است. بعد از آن، هر روز حاج آقا مصطفی می‌رفت و موقع غذا خوردن، کنار امام می‌نشست و فقط نگاه می‌کرد و لب به غذا نمی‌زد و امام هم انگار نه انگار، به غذا خوردن ادامه می‌داد و اصلاً به حاج آقا مصطفی تعارف نمی‌کرد تا غذا بخورد. پدر و پسر کار خود را بلد بودند.

به هر حال آقا و خانم خیلی مرتب و منظم و دقیق بودند؛ چون خانم که اصالتاً تهرانی و امروزی و از یک خانواده اصیل بود و خود آقای خمینی هم اصالت خانوادگی بالایی داشت و برادر ایشان، مرحوم آقای پسندیده هم یک آدم حسابی به تمام معنا بود.

حسین آقا می‌گفت بعد از رحلت حاج آقا مصطفی اگر جریان انقلاب و مبارزه پیش نمی‌آمد و فکر و ذهن امام معطوف به این مسائل نمی‌شد، امام از غصه مرگ حاج آقا مصطفی دق می‌کرد و از دنیا می‌رفت.

بله، همین‌طور است و واقعاً آقا علاقه زیادی به حاج آقا مصطفی داشت، ولی سیستم و شخصیت ایشان طوری بود که ناراحتی و غم و غصه خود را بروز نمی‌داد.

 

شخصیت و رفتار امام چطور بود؟

آقا هم جزو بهترین شخصیت‌هایی بود که من دیده بودم. آقا، هم مهربان واقعی بود و هم خیلی امروزی و مدرن بود و یادم هست شب‌ها که برای نماز شب بلند می‌شد، مقداری سیب و پرتقال توی بشقاب می‌گذاشتم و می‌بردم و کنار سجاده ایشان می‌گذاشتم تا میل کند. من با آقا زندگی کردم و از همه حرکات و سکنات آقا خوشم می‌آمد و هیچ وقت کاری نکرد که من ناراحت بشوم و خیلی به من علاقه داشت و همان‎طور که گفتم خیلی تمیز و مرتب بود و یادم هست یک بار گوشه قبایش به ظرف غذا یا چنین چیزی مثل آن خورد که فوری گوشه قبا را بالا زد و به طرف دستشویی رفت و قبا را درآورد و گوشه قبا را شست و برگشت.

یک بار به ایشان گفتم شما که در خمین بزرگ شدی، چرا این قدر مدرن و امروزی و تمیز و مرتب هستی؟! ایشان هم می‌خندید.

من با این که مَحرم امام بودم، اما با چادر چیت خانگی پیش ایشان می‌رفتم و حاج آقا مصطفی به من می‌گفت چرا با چادر پیش آقا می‌روی؟! من هم در جواب می‌گفتم ما در خانواده خودمان این‌جوری بودیم و عادت کردیم تا این که احمد آقا ازدواج کرد و خانم ایشان بدون چادر پیش امام می‌آمد.

حاج آقا مصطفی هم اهل تهجد و شب زنده‌داری و مناجات بود؟

بله و در کنار این تقیدات، خیلی مدرن و امروزی هم بود؛ به‌طوری که وقتی مسافرت می‌رفتیم، به من می‌گفت عبا یا همان چادر عربی را از روی سرت بردار! من گمان می‌کردم قصد شوخی دارد و سر به سر من می‌گذارد؛ اما دیدم خیلی جدی می‌گوید وقتی بیرون می‌آییم، چادر را بردار و روسری به سر کن و خوب و محکم ببند و لباس مناسب بپوش تا راحت باشی و به‌راحتی تردد کنی. خودش هم چندان در بند تقیداتی که آخوند‌ها دارند نبود.

در باره ارتباط امام موسی صدر با حاج آقا مصطفی هم خاطره دارید؟

امام موسی صدر خیلی با حاج آقا مصطفی دوست بود و در نجف به منزل ما می‌آمد و گاهی در منزل ما می‌خوابید و یادم هست که، چون قد بلندی داشت، پاهایش از پتو بیرون می‌زد. ناگفته نماند که امام موسی صدر عاشق پدرم بود و برای نزدیک‌تر شدن به پدرم، از خواهرم که آن زمان حدود یازده سال داشت و کوچک بود خواستگاری کرد که پدرم گفت اولاً این دختر هنوز بچه است و ثانیاً با این قد بلند و سر به فلک کشیده تو، شما از نظر ظاهری هم تناسبی با هم ندارید. خواهرم ده سال از من کوچک‌تر است و درس‌خوانده است و تحصیلات عالیه دارد و در قم زندگی می‌کند و الان که من زمین‌گیر شده‌ام، تلفنی با هم ارتباط داریم.

اگر زمان به عقب برگردد و خانم معصومه حائری یزدی جوان شود و حاج آقامصطفی دوباره از ایشان خواستگاری کند، آیا جواب ایشان مثبت است؟

حتماً؛ چون حاج آقا مصطفی را خیلی دوست داشتم.

tags # امام خمینی سایر اخبار آیا قدرت‌های فوق‌بشری واقعیت دارند؟ چطور انسان به این قدرت‌ می‌رسد؟ بعد از فضا چه چیزی وجود دارد، جهان کجا تمام می‌شود؟! (تصاویر) مرکز واقعی جهان کجا است؟ فضانوردان چگونه در فضا دستشویی می‌کنند؟ | سرنوشت مدفوع انسان در فضا چه می‌شود؟

دیگر خبرها

  • واکنش پلیس آگاهی به فیلمبرداری مردم از صحنه جرائم
  • توجه به حفظ حرمت خانواده اولویت اصلی پلیس در طرح نور است
  • حجاب مسأله مهم کشور است/ باید برخورد بازدارنده‌ای در قبال متعرضان به جان و مال مردم داشت
  • شهید مطهری به معنای واقعی کلمه روشنفکر و عارف بود/ در برابر مخالفین با سعه‌صدر و حُسن‌خلق رفتار می‌کرد
  • واکنش اوسمار به حذف؛ خوردن ۴ گل ناراحتم می‌کند!
  • علم الهدی: در بحث حجاب، اگر مردم بخواهند تماشاچی باشند و بگویند آقای نیروی انتظامی، شما بیا این ناهنجاری را درست کن، اینطور نمی‌شود! مردم و به خصوص جوانان متدین ما باید خودشان میدان داری کنند/ مایه تأسف است که شاهد تکرار و تحریف منطق رهبری در سطح مسئولان
  • اظهارات سردار رادان درباره چرایی طرح حجاب: چشم مردم به بی‌حیایی عادت کند، غیرت گرفته می‌شود
  • کاهش سرقت درچناران با جمع آوری معتادان متجاهر
  • حرف‌های جالب عروس بزرگ امام: نمی‌خواستم ازدواج کنم اما.. /آقا مصطفی، روحانیِ مدرنی بود و در حجاب سختگیری نداشت
  • پرداخت ۱۶۰ هزار میلیارد تومان وام ازدواج پارسال در کشور