Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «رکنا»
2024-05-07@16:00:45 GMT

داستان تلخ نوزادی که روی جسد خونین مادر خوابیده بود

تاریخ انتشار: ۳ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۲۵۳۳۶۱

رکنا: وقتی همه همسایه ها به خانه وارد شدند باورکردنی نبود نوزاد روی سینه جسد مادرش خوابیده بود.

گاهی صحنه‌های جنایت به قدری دلخراش و تکاندهنده است که بعد از سال‌ها باز هم از خاطر انسان پاک نمی‌شود. قتل زن جوان به دست همسرش یکی از این صحنه‌ها بود. چیزی که دلخراش‌‌تر از قتل زن جوان بود، بچه چند ماهه او بود که ساعت‌ها در کنار جسد مادرش و در آغوش او به خواب رفته بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


زمانی ما از این ماجرا با خبر شدیم که زن میانسالی به اداره پلیس Police آمد و از تماس دامادش در مورد قتل Murder دخترش خبر داد. به‌دنبال این خبر بود که راهی خانه زن جوان شدیم، اما کسی در را باز نمی‌کرد. در تحقیقاتمان یکی از همسایه‌ها گفت: «این زن و شوهر مدت‌هاست که دعوا می‌کنند. دیشب هم مثل شب‌های دیگر باهم دعوایشان شد، اما برخلاف معمول خیلی زود دعوا تمام شد. لحظاتی بعد هم صدای بسته شدن در آپارتمانشان به گوش رسید. برای همین کنجکاو شدم و از چشمی در که نگاه کردم، امیر آقا را دیدم که عصبی و مضطرب از خانه بیرون رفت. او تنها بود و صدای همسرش منیر به گوش نمی‌رسید. فکر کردم از خانه قهر کرده است.»

جنازه‌ای در خانه

چاره‌ای جز ورود به خانه زوج جوان نبود. با کسب مجوز قضایی، قفل در را شکستیم و وارد خانه شدیم. به محض ورود به سالن پذیرایی با جسد زن جوان مواجه شدیم. جسد زن جوان خونین روی زمین افتاده بود. در آن لحظه با صحنه‌ای عجیب مواجه شدیم. صحنه‌ای که همه را شوکه کرد. نوزاد مقتول در آغوش مادرش در خواب بود.

مرگ منیر و جنایتی که همسرش رقم زده بود ماجرای ناراحت‌کننده‌ای بود، اما تنها ماندن یک نوزاد چند ماهه با یک جنازه آن هم به مدت یک شبانه روز خیلی دردناک‌‌تر از آن بود، برای همین همه تلاشمان را کردیم تا هرچه زودتر عامل جنایت Crime را دستگیر کنیم.

در جست‌وجوی قاتل

متخصصان پزشکی قانونی علت اولیه مرگ زن جوان را اصابت جسم نوک تیز مانند چاقو به بدنش اعلام کردند. زمان مرگ نیز طبق نظریه پزشکان قانونی، حدود 22 ساعت قبل از پیدا شدن جسد بود.

تحقیقات برای پیدا کردن داماد جنایتکار از همان دقایق اولیه آغاز شد، اما بررسی‌های ما نشان می‌داد که امیر پس از جنایت از تبریز خارج شده و به پایتخت فرار Escape کرده است. ما هیچ ردی از او نداشتیم، ولی از آنجایی که خود من در صحنه حضور داشتم نمی‌خواستم اجازه دهم چنین قاتلی فرار کند. در تمام مدتی که در

جست و جوی امیر بودیم با خودم می‌گفتم انسان‌ها چقدر با هم تفاوت دارند. چطور یکی از آنها می‌تواند حتی تا ساعت‌ها بعد از مرگش، مراقب فرزندش باشد و دیگری می‌تواند دست به چنین جنایتی بزند و زنی را در مقابل چشمان کودکش به قتل برساند و بچه را برای ساعت‌ها با جنازه مادرش تنها بگذارد.

عملیات شبانه‌روزی ما برای یافتن مرد جنایتکار ادامه داشت. همه چیز نشان می‌داد متهم در یکی از شهرهای اطراف پایتخت مخفی شده، اما هیچ سرنخی برای یافتن ردی از مخفیگاهش نبود.

ما همه پاتوق‌ها و تمامی افرادی را که با او در ارتباط بودند، زیر نظر گرفتیم. بعد از حدود دو ماه، سرانجام

به اطلاعاتی دست یافتیم که ما را به محل اختفای مرد جنایتکار در یکی از شهرستان‌های اطراف تهران رساند.

یک تیم عملیاتی راهی محل شده و مرد جوان با نیابت قضایی دستگیر و به تبریز انتقال داده شد.

به محض انتقال او به اداره آگاهی، بازجویی از این مرد را شروع کردم. او روی صندلی مقابل میز من نشسته بود و با دستبندش بازی می‌کرد. از او فقط یک سوال پرسیدم. او قاتل The Murderer بود و خودش در تماس با مادرزنش اعتراف به جنایت کرده بود پس راهی برای کتمان نداشت. از او پرسیدم: چرا این کار را کردی؟

اعتراف به جنایت

امیر نگاهی به من انداخت و سپس به پرونده قرمز رنگی که اسم همسرش به عنوان مقتول روی آن نوشته شده بود انداخت. بعد هم گفت: «منیر را دوست داشتم، آن‌قدر دوستش داشتم که به خاطرش به خانواده‌ام پشت کردم. برای رسیدن به او دست به هر کاری زدم، اما سرانجام به جایی رسیدم که دست به این جنایت زدم.»

او ادامه داد: «اوایل، زندگی‌‌مان خوب بود، آن‌قدر خوب که روزی هزار بار به خودم می‌بالیدم که چنین زندگی‌ای دارم، اما همه اینها فقط برای چند ماه بود. بعد از آن، خواسته‌های منیر شروع شد. او در خانواده‌ای مرفه بزرگ شده بود، اما من پولی نداشتم که خواسته‌های او را تامین کنم . اوایل سعی می‌کردم هر چه می‌خواهد برایش تهیه کنم، اما نیازهای منیر تمام شدنی نبود. او به دوستان پولدارش نگاه می‌کرد و دوست داشت من هم مثل شوهران آنها برایش خرج کنم. اما من یک کارمند ساده بودم و آنها کارخانه دار و تاجر بودند و درآمد من در مقایسه با آنها ناچیز بود».

او ادامه داد: «چند بار با منیر صحبت کردم و به او گفتم من حتی اگر شبانه‌روز هم کار کنم، نمی‌توانم خواسته‌هایش را برآورده کنم، اما منیر می‌گفت اگر فلان چیز را نخریم جلوی دوست و آشنا کم می‌آورد، بارها به او گفتم دوستان و آشنایانت وضع مالی شوهرهایشان خوب است و من به پای آنها نمی‌رسم. بارها از او خواستم برای این‌که نزد دوستانش احساس سرشکستگی نکند بهتر است با آنها قطع رابطه کند، اما او قبول نکرد.»

تفاوت طبقاتی

امیر گفت:«به خاطر آن‌که خانواده منیر مرفه بودند، کنار آمدن با این وضعیت برای او سخت بود، اما برای من هم، تامین خواسته‌های او ممکن نبود. به خودم که آمدم دیدم نه تنها پول‌هایم تمام شده بلکه کلی هم بدهکارم و از آن به بعد بود که درگیری‌ها و دعواهای ما به صورت علنی شروع و کم‌کم رویمان به روی هم باز شد و منیری که از گل نازک‌تر نمی‌شنید از دست من کتک می‌خورد.»

مرد جوان ادامه داد: «شب حادثه Incident دوباره دعوایمان شد. منیر پول می‌خواست و من نداشتم که بدهم. از یک طرف خواسته‌های منیر و از طرفی بدهی‌هایی که به بار آورده بودم بشدت عصبانی‌ام کرده بود. نمی‌دانم چه شد که از داخل آشپزخانه، چاقویی برداشتم و وقتی همسرم را مقابلم دیدم، با چاقو چند ضربه به او زدم. وقتی به خودم آمدم که کار از کار گذشته بود. همان موقع از ترس خانه را ترک کردم و رفتم بیرون. مدت‌ها در خیابان راه ‌رفتم و در نهایت وقتی خسته شدم به خانه یکی از دوستانم رفتم. تقریبا یک شبانه‌روز از جنایت گذشته بود که به مادر منیر زنگ زدم و ماجرا را گفتم. بعد هم از ترس دستگیر شدن به تهران رفتم، اما از آنجا که خون مقتول همیشه دامن قاتل را می‌گیرد، پلیس مرا دستگیر کرد. من مطمئن بودم اگر به آن طرف دنیا هم فرار کنم باز هم دستگیر می‌شوم. همسرم زن خوبی بود و هر چند گاهی اوقات به او حق می‌دادم، اما پولی نداشتم که بخواهم به او بدهم. من قاتل شدم چون پول کافی نداشتم تا خواسته‌های زنم را برآورده کنم.»

منبع: رکنا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۲۵۳۳۶۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

«اُمّ علاء»؛ مادر شهیدی که هفت عزیزش را تقدیم اسلام کرد

به گزارش گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، کتاب «اُمّ علاء»؛ روایت زندگی اُمُّ­الشهداء فخرالسادات طباطبایی اثر سمیه خردمند، روایت زنی است که هفت نفر از اعضای خانواده­اش به شهادت رسیدند. زنی که هجده فرزندش را در خانه‌­ای شصت­‌متری و وقفی بزرگ کرد.

خانه‌­ای که هر وقت پنجره­‌اش را باز می‌­کرد؛ چشمانش به گنبد مطهر حرم حضرت علی علیه­‌السلام گره می­‌خورد و نسیم رأفت جناب ابوتراب وارد خانه و زندگی­شان می‌­شد.

فخرالسلادات یا همان «اُمّ علا»، مادر چهار شهید، همسر شهید، خواهر شهید و مادر همسر شهید است. پدر و مادر فخرالسادات در جوانی به بهانه­ تعلیم در حوزه­ علمیه‌ نجف، از تبریز به نجف اشرف هجرت می‌کنند و همان­جا ماندگار می‌شوند.

فخرالسادات در نجف به دنیا می‌­آید و در سن سیزده سالگی با آیت‌­الله سید حسن قبانچی که یکی از شاگردان ممتاز پدرش سید محمد جواد طباطبایی تبریزی بود ازدواج می‌­کند. آن­ها در خانه وقفی کوچکی در جوار حرم امیرالمؤمنین علیه‌­السلام زندگی­شان را با عشق آغاز می­‌کنند و حاصل این ازدواج می‌­شود هجده فرزند، نه پسر و نه دخترکه در دوران خفقانی که رژیم بعثی صدام در عراق ایجاد کرد، آن­ها را به سمت دروس حوزوی سوق داد. تعدادی از فرزندانش شاگرد آیت­ الله صدر بودند و دخترانش در مکتب بنت­‌الهدی صدر درس می­‌خواندند.

در دوران نخست وزیری حسن البکر پسرش عزّالدین و برادرش عمادالدین که هر دو از شاگردان نخبهی آیت ­الله صدر بودند دستگیر و روانهی زندان شدند. حسن البکر که از خود اختیاری نداشت، با نظر صدام اعدام این دو روحانی بزرگوار را صادر کرد. این برای اولین ­بار بود که در نجف خون روحانیت ریخته می‌شد. چند روز قبل از اعدام، ام علاء با پسر و برادرش ملاقات می­‌کند و به آنها وعدهی بهشت و دیدار با امام حسین (ع) را می­دهد.

بعد از شهادت سه فرزندش، ام علاء همراه همسرش ابو علاء به دستور صدام روانه­ زندان شد. به دلیل فعالیت‌­های سیاسی دیگر پسرانش در ایران علیه رژیم صدام، این زن و شوهر مبارز و صبور یک سال­ ونیم در زندان حزب بعث به سر می‌بردند. درواقع رژیم بعث قصد داشت با این شیوه دیگر پسران وی را به دام بیندازد که مؤفق نشد.

ام علاء در طول زندگی متحمل رنج‌­ها و سختی‌­های زیادی شد. ولی هیچ‌­گاه خم به ابرو نیاورد و همچنان در آرزوی سرنگونی رژیم بعث به سر می‌برد. ام علاء زنی به شدت صبور، مؤمن، با اخلاق و متواضع بود که در طول زندگیش همیشه به اقوام رسیدگی و از آنها دلجویی می­‌کرد. در بین خویشاوندان برای هر کس مشکلی پیش می­‌آمد او اولین نفر بود که برای حل مشکلش قدم برمی­داشت.

او ده سال آخر زندگیش را در حالی که دست و پای چپش در دوران اسارت از کار افتاده بود و هیچ خبری از سرنوشت همسرش ابو علاء نداشت، به ایران هجرت کرد. در ایران ساکن قم شد و تمام کار‌های شخصی­‌اش را با توجه به شرایط جسمانی که داشت خودش انجام می‌­داد.

همیشه در طول عمرش فرزندانش را به پشتیبانی از حضرت امام خمینی (ره) و پیروی از ایشان توصیه می‌­کرد. به آن­ها می‌­گفت: اگر همه­ی شما هم فدای اسلام شوید ناراحت نمی­‌شوم؛ بلکه افتخار می­‌کنم و بدانید خون فرزندان من رنگین‌­تر از خون فرزندان اباعبدالله نیست.

در بخشی از کتاب «اُمّ علاء» آمده است: نشست روبه‌روی مامه و هر دو با هم گریه می‌کردند و روضه می‌خواندند. پدر با گریه گفت: «علویه! حالا مثل ام‌البنین چهار پسر فدا کردی.»

شاید می‌خواست با این کلمات، دل مادر داغ‌دیده‌ام را آرام کند.

مامه دستی به صورتش کشید و میان هق‌هق گریه‌هایش گفت: «من کجا، ام‌البنین کجا ابوعلاء؟ ام‌البنین تمام فرزندانش را تقدیم کرد؛ اما من هنوز چند پسر دیگر هم دارم.»

انتشارات شهید کاظمی در نظر دارد با امضای نویسنده و نگین دُرّ نجف، چاپ اول این کتاب را به مخاطبان ارائه دهد.

این کتاب در ۲۵۵ صفحه در قطع رقعی، با شمارگان هزار نسخه و با قیمت ۱۸۰ هزار تومان توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار نشر شده است.

علاقه‌مندان برای مشاهده و تهیه این کتاب می‌توانند با ورود به سامانه من و کتاب manvaketab.com و همچنین از طریق ارسال نام عدد ۲۲ به سامانه پیام کوتاه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ کتاب را تهیه نمایند.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • تصاویر مزاحمان نوامیس نازی‌آباد؛ درگیری خونین با مغازه‌داران معترض!
  • داستان قتل مدیر عالیرتبه شهرداری تهران با خیانت همسرش
  • افشای شگرد مادر و پسر تهرانی برای آدم‌ربایی مردان جوان
  • آتش در خانواده نیکا شاکرمی
  • پسر روانی مادر پیرش را کشت و آتش زد / «صدایی از من می‌خواست از مادرم انتقام بگیرم»
  • پسر روانی مادر پیرش را کشت و در خانه آتش زد
  • «اُمّ علاء»؛ مادر شهیدی که هفت عزیزش را تقدیم اسلام کرد
  • قتل بی‌رحمانه مادر توسط پسر پرخاشگر در شهرک دانشگاه
  • قتل زن میانسال در دعوای مادر و دختری | دختر جوان تا یک‌قدمی چوبه دار رفت
  • مجازات دختر‌ی که باعث مرگ مادر معتادش شد