Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری میزان»
2024-05-01@22:04:09 GMT

نماز شب چه فضلیتی دارد؟

تاریخ انتشار: ۹ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۳۵۸۷۴۴

نماز شب چه فضلیتی دارد؟

خبرگزاری میزان- نماز شب به عنوان یکی از عبادات خالص اولیای خدا، انسان را به وادی معنویات نزدیکتر می‌کند. به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری میزان، نماز شب که یکی از عبادات خالص اولیای خدا و از برنامه‌های سازنده اسلامی به شمار می‌رود انسان را به وادی معنویات نزدیکتر می‌کند. نمازشب درس خودسازی و خلوت کردن با خالق خود را که از نیاز‌های طبیعی انسان است به انسان می‌آموزد، نماز شب تاثیر بسزایی در سه عالم دارد هم در دنیا و هم در برزخ و هم در قیامت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!



آثار و فضیلت‌های نماز شب

پیامبر اکرم (ص) درباره فضیلت خواندن نماز شب می‌فرماید: «صلاة الّلیلِ سلاحٌ علی ا. لأعداءِ» نماز شب سلاحی در برابر دشمنان است. «بحار الانوار، ج. ۸۷، ص. ۱۶۱»

همچنین می‌فرماید: «إِنَّ العَبدَ إِذا تَخَلّی بسیّدِهِ فی جُوفِ الّلیلِ المُظلِمِ و ناجاهُ أَثْبَتَ اللهُ النُّورَ فی قلبِهِ ...» هرگاه بنده در دل شب تار با سَرور (خدای) خود خلوت کند و با او به راز و نیاز بپردازد، خداوند نوری در دلش قرار می‌دهد ... سپس به فرشتگانش می‌گوید:‌ای فرشتگانم! به بنده ام بنگرید که در دل شب تار که هرزه گران به لهو سرگرمند و غافلان خفته اند، با من خلوت کرده است، گواه باشید که من او را آمرزیدم. «أَمالی صدوق، ص. ۲۳۰»

ما من عبدٍ یُحدِّث نَفْسَهُ بقیام ساعةٍ من اللّیل فینامُ عنْها إلا کانَ نُومُهُ صَدَقَةً تَصَدَّقَ اللهُ بُها علیه ....
هیچ بنده‌ای نیست که قصد کند پاسی از شب را برای نماز برخیزد، اما خوابش برد، جز این که خوابش صدقه‌ای باشد که خداوند آن را از طرف او دهد و ثواب نیتی که کرده است، برایش منظور گردد. «میزان الحکمه، ج. ۲، ص. ۱۶۵۵»
آثار و برکات خواندن نماز شب
امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: «شرف المؤمِنِ صلاتُهُ بالّلیل» شرافت مؤمن در نماز شب اوست. «الکافی، ج. ۳، ص. ۴۸۸»

«إن اللهَ عزّوجّل یقول:المال و البنون زینة الحیوة الدّنیا إِنّ الثمانی رَکَعاتُ یُصَلّیها العبدُ آخِرَاللّیل زینةُ الآخرةِ» خداوند متعال می‌فرماید: دارائی و فرزندان، زیور زندگی این جهانند، هشت رکعتی که بنده در آخر شب می‌خواند، زیور آخرت است. «بحار الانوار، ج. ۸۳، ص. ۱۲۶»

«کذب من زَعَمَ أَنَّهُ یُصلّی صلاةَ الّلیلِ و هو یَجُوعُ، إِنّ صلاةَ اللیلِ تُضْمِنُ رزقَ النَّهارِ» دروغ گفته است کسی که گمان کند نماز شب می‌خواند و گرسنگی می‌کشد، زیرا نماز شب روزی در روز را ضمانت می‌کند. «وسائل الشیعه، ج. ۳، ص. ۲۷۱»

«صلاةُ اللّیلِ تَقضی الدّینَ» نماز شب سبب اداء شدن قرض و دین می‌شود. «ثواب الأعمال، ص. ۴۲»

امام رضا (ع) درباره فضیلت نماز شب می‌فرماید: «صلاةُ الّلیلِ تزیدُ فی الرّزقِ» نماز شب بر روزی انسان می‌افزاید. «وسائل الشیعه، ج. ۵، ص. ۲۷۲»


امام باقر (علیه السلام) می‌فرماید: «إِنَّ اللهَ یُحبُّ ... المساهِرَ بالصّلاة» خداوند دوست می‎دارد کسی را که با نماز خواندن، شب زنده داری کند. «بحار الانوار، ج. ۷۶، ص. ۶۰»

امام صادق (ع) می‌فرماید: إِنی لأمقُتُ الرّجُلَ قَدْ قَرَأَ القرآن ثُمَّ یسیقِظُ من اللّیل فلا یقوم ...
من دشمن می‌دارم مردی را که قرآن را خوانده است و نیمه‌های شب از خواب بیدار می‌شود، اما برای اقامه نماز شب بر نمی‌خیزد تا آن که صبح می‌شود و برای نماز صبحش می‌شتابد. «نورالثقلین، ج. ۴، ص. ۲۷۹»

امام صادق (ع) همچنین می‌فرماید:
ما من عَمَلٍ حَسَنٍ یَعْمَلُهُ العَبْدُ إِلّا ولَهُ ثوابٌ فی القرآنِ إلا صلاةَ اللّیل؛ فَإِنَّ الله لم یُبَیّن ثواب‌ها لِعظَمِ خَطَرِها عِنْدَهُ ...:هر کار نیکی که بنده انجام می‌دهد، در قرآن برایش ثوابی ذکر شده است مگر نماز شب که از بس نزد خدا پراهمیّت است ثواب آن را معلوم نکرده است ... «بحار الانوار، ج. ۸، ص. ۱۲۶»

حضرت محمد (ص) می‌فرماید: إِنَّ البیوتَ اللّتی یُصَلّی فی‌ها باللیل بتلاوة القرآن لَتُضیءُ لِأَهلِ السَّماء کما تُضِیءُ نُجُومُ اهل السَّماء لِأَهلِ الأَرض.
خانه‌هایی که شب‌ها در میان آن‌ها نماز شب گزارده می‌شود و نیز قرآن تلاوت می‌شود برای ساکنان آسمان می‌درخشند چنانچه ستارگان آسمان برای ساکنان زمین می‌درخشند. «أعلام الدّین، ص. ۲۶۲»

پیامبر اکرم در حدیث دیگری می‌فرماید: علیکم بقیامِ الَّلیل ... یُعَزُّ بِهِ الذَّلیلُ.
به نماز شب إهتمام کنید که فرد ذلیل به کمک آن عزیز می‌گردد. «کتاب التَّهَجُّد، ص. ۱۸۵»

امام رضا (ع): «صلاةُ الّلیل ... بهاءُ الوَجْه» نماز شب چهره را شاداب می‌کند. «بحار الانوار، ج. ۸۷، ص. ۱۶۲»
رسول خدا در احادیث دیگری نیز می‌فرماید:

قیام الّلیل قُوَّةٌ فی الجوارح.
نماز شب اعضای بدن را نیرومند می‌سازد. «کتاب التَّهجد، ص. ۱۸۴»

علیکم بصلاةِ الّلیل فَإِنَّها سنه نبیکم و دأب الصالحینَ قبلِکم و مُطْرَدةُ الدّاءِ عن أجَسَادکمِ.
نماز شب بخوانید که همانا آن سنت پیامبرتان و شیوه صالحین از قبل شما و موجب دفع بیماری از بدن هایتان می‌باشد. «بحارالانوار، ج. ۸۷، ص. ۱۴۹»

قیامُ الّلیلِ ... نورٌ فی القلبِ.
نماز شب باعث نورانیّت دل است. «کتاب التهجُّد، ص. ۱۸۴»

آثار و فضیلت‌های نماز شب
ما أعلم شیئاً یَتَقَّرَبُ بِهِ المُتَقَّربونَ إِلی اللهِ عَزَّوجَّل أَفْضَلُ مِنْ قیامِ العبد فی جوفِ اللّیلِ.
در تقرّب عبد به خداوند متعال هیچ امری را با فضیلت‌تر از (نماز شب) و راز و نیاز در دل شب نمی‌شناسم. «کتاب التَّهجد، ص. ۲۹۸»

صلاة الّلیل ... قبولٌ لِلأعمال.
نماز شب باعث قبولی عبادات و اعمال است. «بحار الانوار، ج. ۸۷، ص. ۱۶۱»

علیکُمْ بقیام الّلیل فَإِنَّهُ ... تکفیرُ السَّیئاتِ.
بر شما باد به قیام در شب، چرا که موجب پوشاندن و بخشش گناهان است. «بحارالانوار، ج. ۸۷، ص. ۱۲۳»

ثلاث فرحاتٍ للِمؤمِنِ فی الدُّنیا ... و التَّهَجُّدُ منْ آخِرِ اللّیلِِ.
در دنیا سه امر سبب شادابی و نشاط مؤمن است ... یکی از آن‌ها خواندن نماز شب در پایان شب است. «بحار الانوار، ج. ۹۳، ص. ۲۴۸»

ثلاثٌ کَفّاراتٌ منها التَّهَجُّد بالّلیلِ و النّاسُ نیامٌ.
سه امر سبب کفاره گناهان است، یکی از آن‌ها تهجّد و عبادت در شب است در حالی است که سایر مردم درخوابند. «وسائل الشیعه، ج. ۳، ص. ۲۷۳»

إِنّ قیامَ اللّیل ... منْهاةٌ عَنِ الإِثْمِ.
نماز شب عامل بازدارنده از گناه است «بحارالانوار، ج. ۸۷، ص. ۱۲۳»
امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «صلوه الیل تطیب الریح» نماز شب انسان را خوشبو می‌کند.
امام صادق علیه السلام فرمودند: «نماز شب روزی را جلب می‌کند.»

از دیگر آثار نماز شب گشایش در‌های آسمان است. حضرت هادی علیه السلام می‌فرمود:: «گاه هست که بنده برای نماز شب برخیزد و خواب بر وی غلبه کند چندان که او را به راست و چپ کشاند و گاهی چانه اش به سینه اش رسد، حق تعالی امر فرماید که در‌های آسمان را بگشایند و فرشتگان را ندا دهند که نظر کنید که این بنده من در راه نزدیکی به من چه سختی‌ها می‌کشد در چیزی که بر وی واجب نساخته ام به امید سه چیز: یا گناهش را بیامرزم یا توبه روزیش گردانم و یا رزق و روزی او را زیاد کنم.‌ای فرشتگان شما را گواه می‌گیرم که من همه را بدو عطا کردم»
از دیگر آثار نماز شب استجابت دعا است، امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «کسی که در قنوت نمازوتر، چهل مومن و سپس برای خود دعا کند خداوند دعا‌های وی را مستجاب می‌گرداند.»

رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم می‌فرماید: «من کثرت صلاته بالیل حسن وجهه بالنهار» هر که بیشتر نماز شب بخواند هنگام روز زیبا و نورانی است.
حضرت عیسی می‌فرماید: «طوبی للذین یتهجدون من الیل. اولئک الذین یرثون النور الدائم من اجل انهم قاموا فی ظلمه الیل» خوشا به حال کسانی که شب را بیدار می‌مانند. اینانند که نور دائم را از آن رو که در تاریکی شب به پا خاسته اند به ارث می‌برند.
یکی دیگر از آثار نماز شب ریزش گناهان است. نماز حسنه‌ای است که در دل‌های مومنین وارد شده و آثار معصیت و تیرگی‌هایی که دلهایشان از ناحیه سیئات کسب کرده از بین می‌برد.
در قرآن کریم آمده است: «و اقم الصلوة طرفی النهار و زلفا من الیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکری للذکرین» نماز بگزار در آغاز و انجام روز و ساعاتی از شب، زیرا نیکی‌ها بدی‌ها را از میان می‌برند این تذکری است برای ان‌ها که اهل تذکرند.

منبع:باشگاه خبرنگاران   انتهای پیام/ خبرگزاری میزان: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.

منبع: خبرگزاری میزان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mizan.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری میزان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۳۵۸۷۴۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

خبرنگاری که معلم شد

ایسنا/همدان من امروز روزگار معلمی را زندگی می‌کنم که یکی از بزرگترین مسئولیت‌های جامعه روی دوشش سنگینی می‌کند؛ مسئولیت تربیت و آموزش کودکانی که تک‌تک‌شان آجری هستند برای ساختن آینده این سرزمین.

اینکه هر روز باید دفترهای ۳۰ دانش‌آموز را ورق بزنم، در کتاب‌های نگارش‌شان بازخورد بنویسم، حواسم به دستخط‌شان باشد، جمع و تفریق فرآیندی را بارها و بارها روی تخته بنویسم و تمرین کنم. محور اعداد را با گچ روی زمین بکشم. یک سیب را در کلاس به چهار قسمت مساوی تقسیم کنم و کسر را توضیح بدهم. حواسم باشد وارد کلاس می‌شوند سلام دهند و در بزنند، به یکدیگر احترام بگذارند، در دعواهای بچگانه‌شان میانجی‌گری کنم، در پیدا کردن مداد و پاکنی که مدام گم می‌کنند، به آنها کمک کنم، با دل‌دردهای اول صبحشان همدردی کنم و با خوشحالی‌هایشان موقع گرفتن نمره خیلی خوب، بخندم. در یک روستای دور و محروم که فقط تا کلاس نهم مدرسه دارند، امید را در دلشان زنده نگه دارم. حواسم به زهرا باشد که پدرش را بر اثر اعتیاد از دست داده و مادرش آنها رها کرده و رفته است طوری‌ که دانش‌آموزان دیگر احساس نکنند بین زهرا با آنها فرق می‌گذارم و در عین حال رفتار ترحم‌آمیزی نداشته باشم یا فاطمه که از همه فاصله می‌گیرد و آنقدر خجالتی است که با کسی دوست نمی‌شود. صبور باشم موقع اجازه‌های گاه و بیگاهشان برای خوردن آب و دستشویی رفتن یا با حرف‌های بی‌ربطشان موقع تدریس.

از ذوقشان موقع امضایی که به شکل پروانه و بادبادک در دفترهایشان می‌کشم، لذت ببرم و کیف کنم. از وضعیت خانوادگی تک‌تک‌شان مطلع شوم و به آنها بفهمانم که قالی‌بافی، فروشندگی، خانه‌داری و کشاورزی هم به اندازه پزشکی و مهندسی قابل احترام است و مهم نیست که پزشک باشی یا کشاورز؛ مهم این است که به اندازه توانت بتوانی وطنت را بسازی، حتی به اندازه یک آجر. اینها همه لحظه‌هایی از زندگی کاری یک معلم است و زندگی من امروز به شیرینی طعم نصف کلوچه‌ای است که زنگ تفریح با اصرار روی میزم می‌گذارند و می‌روند.

من فرنوش هستم، کسی که با تمام عشق و علاقه به سمت شغل شریف آموزگاری گرویده و تک تک روزها را با جان و دل نفس می‌کشم و پرودگار را شاکرم از بودن در جمعی که روحشان به لطافت باران بهاری است... 

حال می‌خواهم چند خاطره از روزهای معلمی‌ را برایتان بازگو کنم، خاطراتی ناب که توسط فرشته‌های زمینی‌ام رقم خورده و محال است از ذهنم خارج شوند.

مقنعه‌اش را جلوی آینه توی راهرو مرتب می‌کرد. کمی گشاد بود و هر چه جلو می‌آورد هنوز هم چند تار مو پیدا بود. چادر نماز دستم بود و داشتم به طرف نمازخانه می‌رفتم. همین که مرا در آینه دید، برگشت سمتم و گفت: «خانم، مقنعه مرا درست می‌کنی؟ هر کار می‌کنم نمی‌شود».

مقنعه را جلوتر آوردم کنارش را تا زدم و مرتب کردم. با هم رفتیم به طرف نمازخانه. بچه‌ها چادرهای گل گلی و سفیدشان را سر کرده بودند و منتظر بودند. چند نفری هم که چادر نداشتند، صف آخر ایستاده بودند. روز قبل گفته بودم فردا چادر رنگی بیاورید. بماند که نیم ساعت از وقت کلاس به اینکه چادر چه رنگی باشد؟ گل‌هایش سفید باشد یا صورتی؟ اگر چادر خواهرم باشد ایراد دارد؟ اگر نداشته باشم و مشکی سر کنم دعوا نمی‌کنید؟ و ... گذشت.

مقنعه‌ام را مرتب کردم و چادرم را سر کردم. همه دستشان رفت به مقنعه‌هایشان و جلو کشیدند. بعد چادر را سر کردند و ایستادیم برای اقامه نماز. چشمانشان برق می‌زد؛ به چادرهای یکدیگر نگاه می‌کردند و در مورد رنگ گل‌هایش نظر می‌دادند. هنگام شروع نماز صدای خنده‌های یواشکی و پچ‌پچ‌هایشان را از جلو می‌شنیدم، شاید این اولین‌باری بود که از صدای خنده و پچ‌پچ یک نفر در صف نماز ذوق می‌کردم. من می‌خواندم و آنها تکرار می‌کردند. این اولین‌بار بود که نماز خواندن را تجربه می‌کردند. هنوز به سن تکلیف نرسیدند اما خواندن یک نماز دو رکعتی را یاد می‌گیرند. از آن روز به بعد که کم‌کم یاد می‌گرفتند چگونه نماز بخوانند، بدون اینکه از آنها بخواهم چادر می‌آوردند تا زنگ آخر به نمازخانه برویم.

زنگ آخر بود. مشغول نوشتن تکالیفشان بودند. فهیمه جلوتر از بقیه همه را نوشت و وسایل‌اش را نصفه نیمه جمع کرد و کوله‌پشتی‌اش را انداخت و آماده رفتن شد. یکی از بچه‌ها از ته کلاس داد زد: «خانم، خانم، غلط گیرت دست فهیمه است، خودم دیدم توی دستش گرفته. همان که دیروز گفتی گم شده، اگر کسی دید برایم بیاورد.»
فهیمه دست‌پاچه شد، همانجا که بود ایستاد. چشمانش گرد شد، بلند شدم و به سمتش رفتم غلط گیر دستش بود. گفتم: «این را پدرش برایش خریده است. مال من نیست. البته نباید مدرسه بیاورد چون شما فعلاً با خودکار نمی‌نویسید پس نیازی به غلط گیر نیست.»

همه دوباره مشغول نوشتن تکالیف شدند، چند دقیقه گذشت و غلط گیر همانطور در دستانش بود. نگاهش را از من می‌دزدید و ایستاده بود تا زنگ بخورد و برود.
کنارش ایستادم و او را بیرون بردم. با هم حرف زدیم، اولش انکار کرد و می‌گفت مال خودم است اما دست آخر غلط گیر را پس داد و عذرخواهی کرد. گفت: «دیگر تکرار نمی‌شود.»

روزی دیگر، زنگ تفریح بود؛ در دفتر نشسته بودم و چای می‌خوردم. صدای داد و فریاد چند تا از بچه‌ها را پشت در شنیدم. صدا آشنا بود. بلند شدم در را باز کردم ببینم چه خبر است؛ چند تا از بچه‌ها دست فهیمه را گرفته بودند و کشان کشان به طرف دفتر می‌آوردند. یکی‌شان با داد و فریاد گفت: «خانم آبمیوه من را از توی کیفم دزدیده، رفته بود پشت حیاط مدرسه داشت آن را می‌خورد که دیدمش. مادرم صبح برایم خرید. من آبمیوه‌ام را می‌خواهم».

یک آبمیوه با طعم پرتقال دستش بود که تا نصفه خورده بود. صورت آفتاب سوخته‌اش که در بعضی قسمت‌ها رد مغز سیاه مداد روی آن بود، خیس شده بود؛ همین‌طور اشک می‌ریخت، سرش پایین بود و نگاهم نمی‌کرد؛ گفت: «خانم به خدا آبمیوه مال خودم است، صبح پدربزرگم برایم خریده.» آوردمش داخل دفتر از دستش عصبانی بودم، صدایم را بلند کردم. او به من قول داده بود. بعد از کلی بحث، معلوم شد که بله فهیمه آبمیوه را بدون اجازه و یواشکی از توی کیف دوستش برداشته بود.

پدر فهیمه وضع مالی خوبی داشت اما مشکلات خانوادگی زیادی داشتند. با او حرف زدم، برای بار دوم قول داد که دیگر تکرار نمی‌شود. از او خواستم برای آینار که آبمیوه‌اش را برداشته یک جوری جبران کند. گفتم: «اگر چیزی نیاز داشتی به خودم بگو تا راه‌حلی برایش پیدا کنیم».

فردای آن روز که به مدرسه آمد یک کارت بانکی دستش بود. سرکلاس مدام ناخنش را می‌جوید و لب‌هایش را گاز می‌گرفت. تمرکز نداشت و حواسش این طرف و آن طرف بود. زنگ تفریح او را صدا کردم. صدایش می‌لرزید. نگذاشت حرف بزنم می‌دانست می‌خواهم چه بگویم. گفت: «خانم به خدا مغازه بسته بود. همین الان از این عمو حسن بگیرم؟ مغازه‌اش همینجاست روبروی مدرسه»، گفتم: «نمی‌شود از مدرسه بیرون بروی. فردا بخر»، گفت: «نه نه، امروز این کارت را دستم دادند فردا دیگر نمی‌دهند.» رفت اما مغازه آبمیوه نداشت به او گفتم: «با آینار حرف بزن و راهی پیدا کن تا برایش جبران کنی».

توی حیاط با هم راه می‌رفتند و دستشان را انداخته بودند دور گردن یکدیگر. آینار او را بخشیده بود و فهیمه هم دو تا بادکنک به او هدیه داده بود.

درسش نسبت به قبل اُفت کرده بود. لباس‌هایش نامرتب بود. مقنعه‌اش همیشه لکه داشت؛ دو سه روز بود که بعضی دفتر و کتاب‌هایش را جا می‌گذاشت. چند بار در کلاس با شعر و داستان درباره اهمیت پاکیزگی و نظافت شخصی گفته بودم اما فایده نداشت.

زنگ آخر که صدایش کردم و از او خواستم فردا با مادرش به مدرسه بیاید تا با او حرف بزنم، گفت: «خانم مادرم خانه نیست، رفته قهر. بعضی از کتاب‌هایم خانه است اما من می‌روم خانه پدربزرگ پیش مادرم. در خانه‌مان قفل است؛ نمی‌توانم بروم کتاب‌هایم را بیاورم».

گفتم: «خب پدرت کجاست؟» لبخند زد و گفت: «پدرم شیراز است، اصلاً خانه نیست. مادرم هم با عمو و پدربزرگم که با ما زندگی می‌کنند، دعوایش شد و رفت قهر».
بعدها فهمیدم پدرش مدتی در کمپ ترک اعتیاد بوده است.

یک روز با دمپایی آمد مدرسه. همه بچه‌ها دورش جمع شده بودند. زنگ تفریح صدایش کردم. سرش را پایین انداخت و آرام گفت: «خانم با عجله آمدم مدرسه، برای همین دمپایی پوشیدم».

اما روز بعد هم دمپایی پوشیده بود و همینطور روز بعدش. همین که آمدم با او حرف بزنم پرید وسط حرفم و گفت: «خانم راستش یک کتونی داشتم که به پایم تنگ شده، پایم را اذیت می‌کند، مجبور شدم دمپایی بپوشم. مادرم گفته فعلاً نمی‌توانم برایت کفش بخرم»...

اینها تنها بخشی از مشکلاتی است که یک معلم با آنها دست و پنج نرم می‌کند. معلمی که هر روز با یک مینی‌بوس ۴۰ کیلومتر راه را طی می‌کند تا «بابا آب داد» را برای ۲۳ دانش‌آموزی که چشم به راه آمدنش هستند و دم در مینی‌بوس ایستادند، مشق کند. معلمی که با غم و غصه‌های بچه‌هایش گریه می‌کند و با خنده‌هایشان می‌خندد. معلمی که گرچه کلاسش کوچک اما گرم است به گرمای تنور زنان روستایی. کلاس من شاید پروژکتور نداشته باشد اما آواز خوش پرندگان از حیاط مدرسه، برای بچه‌هایم یک ویدئو زنده است.

اینجا روستا است؛ شاید هیچ کدام از امکانات شهر را نداشته باشد، شاید کتاب‌هایمان را به زور در قفسه کوچک گوشه کلاس که حکم کتابخانه دارد، جا کرده باشیم و در کمد معلم همیشه باز باشد چون فقل ندارد، کلاس‌هایمان کوچک است آنقدر که نمی‌توانیم موقع املاء در کلاس قدم بزنیم و همه بچه‌ها را رصد کنیم و به زور از بین نیمکت‌ها رد می‌شویم، هم باید معلم ورزش باشیم، هم مربی بهداشت و هم معلم پرورشی. زنگ ورزش که می‌شود دنیای بچه‌هایم همان توپ کم باد و چند تا طناب است که با شوق به حیاط می‌برند اما من خوشحالم که در کنارشان هستم. خوشحالم از اینکه امسال در این نقطه از سرزمین همیشه سرافرازم ایران، ۲۳ دختر زیبا و معصوم هر روز چشم به راه جاده‌اند تا معلمشان از همان مینی‌بوس نارنجی پیاده شود و کیفش را دستشان بگیرند و به همان کلاس کوچک و گرم ببرند.

یکی‌شان برایم نوشته بود: «آرزوی معلم این است که ما درس بخوانیم، این طوری وقتی بزرگ می‌شویم، آدم موفقی می‌شویم و پیروز و سربلند زندگی می‌کنیم و به انسان‌های دیگر هم کمک و خدمت می‌کنیم.»

یادش بخیر، سال ۱۳۹۸ بود که از رشته شیمی در دانشگاه اراک فارغ‌التحصیل شدم و به ملایر برگشتم. عشق و علاقه‌ام به کار خبر و رسانه سبب شد از شهریورماه سال ۱۳۹۹ در ایسنا مشغول بکار شوم. اما اول مهر که می‌شد به شوق دیدن دانش‌آموزانی که با زحمت کیف مدرسه‌شان را حمل می‌کردند و با شوق برای آغاز سالتحصیلی جدید راهی مدرسه می‌شدند، قند در دلم آب می‌شد. نمی‌خواستم خبرنگاری را رها کنم اما ته دلم به مدرسه و کلاس گره خورده بود، بالاخره مهرماه ۱۴۰۰ به مدرسه رفتم و به عنوان معلم کلاس سوم مشغول بکار شدم. دو سال در مدرسه غیرانتفاعی، ضرب و تقسیم را در کنار بچه‌هایم درس دادم و مهرماه ۱۴۰۲، به طور رسمی وارد آموزش و پرورش شدم و امسال در دبستانی خدمت می‌کنم. شاید اولش کمی برایم سخت بود این همه راه و سختی‌های روستا اما حالا با جرأت می‌گویم اگر هزار بار به عقب بازگردم هنوز هم همین روستا و همین مدرسه و همین دانش‌آموزان را انتخاب می‌کنم.

و حالا سه سال است که یک معلم شده‌ام، یک معلم خبرنگار و عشق معلمی‌ام با قلم خبرنگاری گره خورده است؛ به خود می‌بالم از اینکه پا جای قدم‌های فداکارانی چون حمیدرضا گنگوزهی، اکبر عابدی، حسن امیدزاده، کاظم صفرزاده، حمیده دانش و محمود واعظی‌نسب می‌گذارم. 

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • حجت‌الاسلام والمسلمین ابوترابی فرد خطیب این هفته نماز جمعه تهران
  • ابوترابی فرد خطیب این هفته نماز جمعه تهران
  • خبرنگاری که معلم شد
  • اعلام ویژه‌برنامه‌های سالروز شهادت امام صادق(ع )در حرم مطهرحضرت شاهچراغ(ع)
  • ویژه‌ برنامه‌های سالروز شهادت امام صادق (ع) در شاهچراغ اعلام شد
  • ویژه‌برنامه‌های سالروز شهادت امام صادق (ع) در حرم شاهچراغ
  • ویژه‌برنامه‌های سالروز شهادت امام صادق(ع) در حرم شاهچراغ
  • با حل مشکلات مردم اعتماد عمومی را افزایش دهید
  • آسیب‌های موجود در جامعه به واسطه فقدان اقامه نماز است
  • دستگاه قضا با حل مشکلات مردم اعتماد عمومی را افزایش دهد