Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «رکنا»
2024-04-29@09:17:03 GMT

هیهات ، تنها فیلم عاشورایی در دوهه اخیر

تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۵۷۵۳۶۸

هیهات ، تنها فیلم عاشورایی در دوهه اخیر

رکنا: شاید بشود از هیهات به‌عنوان تنها فیلم عاشورایی سینمای ایران در تمام دو دهه اخیر نام برد. فیلمی با نگاهی تمثیلی به مفاهیم عاشورایی؛ که این قابلیت را داشت بتواند جایگزینی باشد بر فیلم روز واقعه- که در تمام سال‌های بعد از انقلاب به همراه سفیر تنها آثار عاشورایی سینمای ایران بودند. هیهات این قابلیت را داشت که ضلع سوم این مثلث قلمداد شود؛ و حداقل این‌که سلطنت بی جانشین اولین ساخته شهرام اسدی را بر سینمای استوار بر داستان‌ها و مفاهیم عاشورایی دچار خدشه کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

همین الانش هم با این‌که با نگاهی جدی‌تر نمی‌شود این واقعیت را کتمان کرد که هیهات نتوانسته کیفیت و ارزشی هم اندازه تمام قابلیت‌ها و پتانسیل تاثیرگذاریش داشته باشد؛ و به عبارت بهتر درنیامده است؛ اما باز هم می‌توان از آن به‌عنوان تلاشی در زمینه سینمای عاشورایی یاد کرد.

تلاشی که حداقل از این نظر که دست تلویزیون، رسانه‌های تصویری و حتی سینماهایی چند را در روزهای تعطیل و عزاداری بازتر از پیش کرده؛ و به عبارت بهتر گزینه‌ای جدید به روز واقعه به‌عنوان تنها گزینه تلویزیون و رسانه‌ها برای نمایش در روز عاشورا یا اربعین افزوده است؛ می‌توان آن را کوششی ارزشمند نامید...

 

از این گذشته؛ باید این نکته را گفت که هیهات فیلم تهیه‌کننده است. یعنی فیلم‌ محمدرضا شفیعی.

تهیه کننده‌ای که نگاه به روند و استمرار کارهایش علایق و سلایق سینمایی و البته مذهبی- ایدئولوژیک او را عیان می‌کند. فیلم دقیقا در راستای سلیقه اوست که در کارنامه‌اش آشکار است؛ و البته فیلمی حرفه‌ای است که تمام سازوکارهای حرفه‌ای را به خدمت گرفته تا تهیه‌کننده فیلمی را که دلش می‌خواسته به دست آورد. از این‌روست که با این‌که هیهات را چهار کارگردان جوان با تمام جاه‌طلبی‌های هر کارگردان جوان و تازه کار دیگری کارگردانی کرده‌اند، اما، در فیلم از امضای شخصی کارگردانان خبری نیست؛ با این‌که از این نظر که در هیهات کارگردان‌های هر اپیزود نویسنده‌ قسمت خودشان هستند، دست آنها برای بیانی شخصی‌تر در راستای علایق و سلایق‌شان و یا به عبارت بهتر امضای فردی باز بوده است. به‌خصوص که هر چهار کارگردان پشت دوربین هیهات در یکی دو‌سال اخیر فیلم‌های خودشان را اکران کرده‌اند و تماشاگر تفاوت نگاه و سلیقه بصری و روایی آنان را می‌تواند به خوبی درک کند...

هیهات یک فیلم اپیزودیک است؛ که‌هادی نائیجی، دانش اقباشاوی، روح‌الله حجازی و‌هادی مقدم دوست آن را کارگردانی کرده اند. فیلمی حماسی با مضامین مذهبی و عاشورایی؛ و به همان نسبت ارزشمند. ارزشمند از این نظر که چهار فیلمساز جوان تصمیم گرفته‌اند با محوریت عاشورا فیلم بسازند.‌

هادی ناییجی در اپیزود اول داستان تریلی حامل ضریح امام حسین(ع) را روایت می‌کند که در شوشتر توسط جوانی که از آنها درخواست کرده بود کامیون را برای زیارت مادر زمین گیرش که توان سفر به کربلا را ندارد، به روستای آنها بیاورند، - اما اعضای کاروان نپذیرفته بودند- به سرقت Stealing می‌رود. دانش اقباشاوی در اپیزود دوم داستان یک متخصص مین روبی به نام بهرام را به تصویر می‌کشد که تصمیم می‎گیرد میدان مینی را که مانع رسیدن آب به مردم روستایش است، با بردن ماشین روی میدان باز کند.

در اپیزود سوم‌هاد مقدم دوست داستانی درباره داعش ISIS می‌گوید و نرگس را نشان می‌دهد که چگونه با تمسک از ابزار ارتباطی مجازی روز به همسرش که پزشک Doctor مستقر در عراق است، کمک می‌کند تا خطبه حضرت زینب را برای داعش پخش کند. روح‌الله حجازی نیز در اپیزود چهارم داستان آلا را روایت می‌کند؛ داستان، دختری که تنها در کربلا زندگی می‎کند و به‌جای گدایی‌ رو به شغل پدری‌اش آورده که مهرسازی است؛ اما کسی مهر‎هایش را در کربلا نمی‌خرد؛ تا این‌که آلای ناامید با مرد بزرگواری روبه‌رو می‎شود که تمام مهر‌هایش را می‌خرد...

درباره هیهات باید حتما و حتما این نکته را عنوان کرد که این فیلم چهار اپیزودی برای هر نوع تماشاگری با هر نگاه و دیدگاه و سلیقه‌ای چیزی برای ارایه دادن دارد؛ و بهانه‌ای برای لذت بردن. به قول منتقدی عزیز: تماشاگری که بعد ایثار در عاشورا برایش برجسته‌تر است دنبال اپیزودی دراین‌باره می‌رود و مخاطب مفهومی چون عزت نفس به سراغ اپیزود سید روح‌الله حجازی می‌رود. مخاطبی که دنبال شهادت و آگاهی بخشی از نوع زینبی است به سراغ اپیزود‌هادی مقدم دوست می‌رود و کسانی که دنبال توسل و عشق به اهل بیت(ع) هستند به سراغ اپیزود‌هادی ناییجی می‌روند...

روایت اول: آشیان بر قله بلند خیال هادی ناییجی در روایت اول سرخوردگی یک پسر را نقطه آغاز درام قرار می‌دهد؛ پسری که نتوانسته آرزوی مادرش را برای رفتن به کربلا برآورده کند و حالا که مادر دارد می‌میرد، از کاروانی که درحال انتقال ضریح جدید حرم امام حسین(ع) به کربلاست و در مسیر طولانیش به نزدیک ده آنها رسیده، درخواست می‌کند وارد روستای آنها شوند تا مادر زمینگیر او آن ضریح را زیارت کرده و به حسرت دیرینه‌اش پایان دهد.

اما وقتی این درخواست پذیرفته نمی‌شود؛ پسر که انگار چندان هم سر به راه و آرام هم نیست و سابقه خلاف کاری‌های جزیی هم دارد، کامیون حامل ضریح را دزدیده و به سمت ده شان می‌رود تا آرزوی مادرش را در آخرین لحظات برآورده کند و مادر پیرش ضریح امام حسین را از قاب پنجره اتاقش ببیند. ایده‌ای جذاب؛ که کارگردان را به سمت فیلمی جاده‌ای سوق می‌دهد؛ با این‌که می‌توان حسرت خورد چرا ناییجی این ایده جذاب را با تمام پتانسیل حیرت انگیزی که دارد، فدای شتاب‌زده‌گی و سهل‌انگاریش در پی‌ریزی روایت می‌کند. با تمام این اوصاف این اپیزود یک قصه‌پردازی جمع‌وجور اما منسجم دارد و هم البته یک‌سری میزانسن‌های سینمایی؛ در کنار یک ریتم مناسب واز سوی دیگر یک حامد بهداد کار شده و خوب...

 

وقتی هر روز عاشورا است و هر جا کربلا...

هادی ناییجی کارگردان این اپیزود در یادداشتی که درباره این بخش از هیهات نوشته و آن را «به نام خدای حسین» آغاز کرده؛ می‌نویسد: روحیه کنار هم بودن و دل‌سپردن به یک موضوع سابقه پررنگی بر پهنه ایران عزیز ندارد و موفقیت‌های بی‌شمار این سرزمین در گرو رشادت‌های فردی به بار نشسته است؛ فارغ از کم بسیاری بضاعت هنریم، در کنار سه کارگردان با سابقه سینمای ایران به زیارت همیشه جاوید تاریخ، کربلا بار یافتم و بر ضریح از خود گذشتگی بوسه زدم. امید آن‌که هیهات بر قله بلند خیال زائران سینمای ایران آشیانه‎ای بسازد.

 

روایت دوم: میدان مین در کربلا!

اپیزود دوم هیهات را دانش اقباشاوی ساخته؛ کارگردانی که‌ سال پیش تاج محل را به کارگردانی او دیده و فهمیده بودیم کارگردان بااستعدادی است. اقباشاوی در روایت دوم برخلاف ناییجی کمتر متکی‌ است به متنی کلاسیک؛ اگرچه به دلیل ارجاعات فرامتنی به کهن‌الگوها و ورود نشانه‌های بینامتنی روایت عاشورا به کار، به نظر روایت کلاسیک برای انتقال مفهوم مناسب‌تر بود. دانش اقباشاوی در این اپیزود داستان بهرام با بازی حمید فرخ‌نژاد را روایت می‌کند؛ داستان جانبازی که می‌خواهد به زیارت کربلا برود، اما در منطقه‌‌ای که او زندگی می‌کند، مردم مشکل آب دارند و راه رود هم باز نمی‌شود، چون در مسیر رود، میدان مین است. اقباشاوی در ادامه نشان می‌دهد که بهرام به جای رفتن به کربلا با ماشین سنگین لایروبی به میدان مین می‌زند و درنهایت پس از انفجارهای مکرر آب را در نهر جاری می‌کند...

در این روایت دانش اقباشاوی مضامین دینی یا عاشورایی را نه در سطح روایت، که در لایه‌های زیرین قصه ارایه می‌دهد؛ روایتی در قالب ظاهر سینمای دفاع مقدس و جنگ؛ که خودش نوع روایت این اپیزود را چنین توضیح می‌دهد: دو مسأله از ابتدا برایم به شکل قطعی درآمد که درحال و هوایی کار کنم که به آن آشنایی دارم و مسأله دیگر این‌که با توجه به این‌که عاشورا ابعاد و مفاهیم مختلفی دارد بیشتر دوست داشتم تا درباره ایثار فیلم بسازم.

ما سعی کردیم در کل نگاه‌های متفاوتی نسبت به واقعه عاشورا داشته باشیم و هر مخاطبی با تماشای این فیلم همراه و علاقه‌مند به آن شود. حالا امکان دارد برخی یک و یا چند اپیزود را بیشتر دوست داشته باشند و اگر بخواهیم راحت بگوییم هیهات اثری چند وجهی است که می‌تواند هر تماشاگری را راضی کند.

دانش اقباشاوی در یادداشتی درباره اپیزود خودش گفته: لطف خدا باید شامل حال‌تان شود تا بتوانید از ایمان، تقوا، شجاعت، ایثار، شهادت و دیگر خوبی‎ها،قصه بگویید. پس شاکر پروردگار و دعاگوی رفقا و همراهان‌مان در به نتیجه رسیدن هیهات» هستم، چرا که همگان می‌دانند فرهنگ عاشورا فرهنگ خوبی‌هاست. و ما چه خوشبخت بودیم که فیلمی ساختیم درباره خوبی‌ها.

 

روایت سوم: سرزمین رازهای نهفته در خاک

اپیزود سوم هیهات را روح‌الله حجازی ساخته. شاید پرکارترین، آشناترین و البته تحسین شده‌ترین چهره جمع چهار نفره کارگردانان این فیلم؛ که البته در این فیلم کمترین نشانی از حجازی آقا و خانم میم و مرگ ماهی و دیگر فیلم‌هایش ندارد. این کارگردان در این روایت از هیهات بیشتر سراغ تصویرکردن تبعات اجتماعی جنگ در عراق رفته است؛ از طریق روایت داستان دختر بچه‌ای به نام آلا؛ که می‌خواهد راهِ پدر شهیدش را ادامه بدهد و با ساخت مُهر نماز کسب درآمد کند...

اپیزود روح‌الله حجازی اگر چه نه فیلمنامه‌اش از خصوصیات فیلم‌های سابق او چندان بهره‌ای برده و نه سبک بصری خاصی را شاهدیم؛ و حتی گفته شده که روایت او از یک پایان‌بندی قاطع و ضربه‌دار هم بی‌بهره است، اما، به خاطر تلاش در جهت استفاده صحیح از مضامین دینی و عاشورایی در لایه‌های اصلی فیلم روایتی شده معصومانه؛ با ساختار بصری خاص و زیبا- و حتی می‌شود گفت نمابندی‌های زیباتر در قیاس با اپیزودهای دیگر- و نیز پرداخت وجوه کمتربیان‌شده‌ تبعات اجتماعی جنگ در عراق.

روح‌الله حجازی درباره فیلمش گفته: در بدو ورودم به دنیا کامم را با تربت حسین(ع) باز کردند و از کودکی دندان‌های تازه درآمده‎ام را با مهرهای نماز والدینم ساییدم. این مزه و بوی عجیب تربت کربلا تا به امروز برای من رازی بود که دوست داشتم روزی بیانش کنم. پس با همه وسواس‌ها و مقاومتم در باب حمایت‌های دولتی و ارگانی، در این‌جا کم آوردم و چشم‌وگوش بسته این دعوت را پذیرا شدم و به لطف حق پا به سرزمین مقدس کربلا گذاشتم، همان جا که در خاکش رازهایی نهفته دارد.

 

روایت چهارم: اینستاگرام Instagram علیه داعش!

و می‌رسیم به اپیزود‌هادی مقدم‌دوست؛ داستانی درباره نرگس؛ همسر یک پزشک ایرانی شاغل در عراق و یا به عبارت بهتر مدافع حرم؛ که با استفاده از ابزار ارتباطی مجازی روز به همسرش که پزشک مستقر در عراق است، کمک می‌کند تا خطبه حضرت زینب را برای داعش پخش کند. روایتی که به دلیل ظاهرش که به دلیل استفاده مقدم‌دوست از تلگرام Telegram و اینستاگرام و فیلم‌های موبایلی شکل گرفته، دارای شمایل مدرن‌تری به نسبت اپیزودهای دیگر به نظر می‌رسد.

 

وقتی هر روز عاشورا است و هر جا کربلا...

این اپیزود اگر چه متاسفانه آشکارا یک فیلم تلویزیونی درجه چندم جلوه می‌کند؛ اما صرفا به دلیل گسترش فضای امروز در یک شرایط ملتهب؛ و البته وجود یک سکانس حیرت انگیز نه‌تنها می‌توان این کمبودها را بخشید، که حتی می‌شود گفت فیلم به دلیل وجود این دو عنصر نجات پیدا کرده است. منظورم آن سکانسی است که بابک حمیدیان را می‌بینیم که بالای منار می‌رود و به پایین نگاه می‌کند که یک جنگجوی سیاه‌پوش داعش در پلکان پایینی دارد بلندگو می‌گذارد؛ و با گلوله داعشی را می‌زند...

هادی مقدم‌دوست می‌گوید: در زمان جنگ ایران و عراق هم بین نیروهای ایرانی و برخی عراقی‌ها اخوت وجود داشت، اما پس از سقوط Fall صدام و در جنگ با داعش؛ این اخوت امکان ظهور و بروز بیشتری پیدا کرد. اصلا از گذشته به‌خصوص در شهرهای مذهبی عراق بسیاری ایرانی‌ها یا عراقی- ایرانی‌ها زندگی می‌کردند که همان زمان به‌ وسیله صدام از عراق اخراج شدند. مشتاقم بتوانم داستان‌هایی تعریف کنم که همانند زندگی جاری و واقعی باشند. همان‌گونه که خداوند و خداپرستی و مذهب در زندگی مردمان حضور دارد و باعث حرکت آدم‌ها به سمت اهدافشان می‌شود، فیلم‌ها هم می‌توانند متاثر از حضور خداوند و مذهب در زندگی باشند.

به نظرم این اتفاق خیلی عجیبی نیست و واقعیت زندگی مردم است. ما حتی اگر بخواهیم روبه‌روی واقعیت بایستیم هم ناچار به نمایش واقعیت‌ها هستیم. این صرفا یک تمایل یا علاقه شخصی نیست؛ بلکه عین واقعیت است. این‌که کسی خجالت می‌کشد پیش روی دیگران نماز بخواند و مشتاق است که بتواند بر این ترس با کمک خداوند غلبه کند، یک واقعیت است، این‌که فردی تصمیم داشته باشد خطبه‌ای مذهبی که دارای مفهومی الهی و ظلم‌ستیزانه و آگاهی‌بخش باشد را برای دشمن پخش کند هم یک واقعیت است.

در دوران دفاع مقدس رزمندگان ما برای دشمنان از بلندگوها پیام‌های ارشادکننده پخش می‌کردند و در جنگ با داعش نیز این قبیل اتفاقات رخ می‌دهد. اینها همه واقعیت است و افرادی هم که این موضوعات را می‌بینند و به آن علاقه دارند؛ اگر شغلشان فیلمسازی باشد آن را در فیلم‌ها و داستان‌های مصور خود نمایش می‌دهند. آن‌که خوشنویس است در آثار خوشنویسی و آن‌که شاعر است در شعر و آن‌که داستان‌نویس است در داستان‌هایش.

 

منبع: رکنا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۵۷۵۳۶۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بهترین فیلم های وسترن با بازی «لی ون کلیف»؛ از Beyond the Law تا The Grand Duel

بیش از سه دهه از آخرین نفس‌هایی که لی ون کلیف فقید کشید می‌گذرد، اما او یکی از مشهورترین و دوست داشتنی ترین بازیگرانی است که در آمریکا و ایتالیا (جایی که بسیاری از وسترن‌های اسپاگتی خود را در آنجا بازی کرده است) در لوکیشن های فیلمسازی قدم زده است.

به گزارش روزیاتو، ون کلیف پرکار و مشهور بود، به طور میانگین هر سال حدود سه فیلم بازی می کرد و بر خلاف دیگر بازیگران قدیمی هالیوود که بیشتر نقش قهرمان یا نقش منفی داستان را بازی می‌کردند، یک بازیگر متنوع الکار بود که همیشه از انتخاب تمامی بخش های طیف اخلاق استقبال می کرد.

ون کلیف پس از خدمت به عنوان خدمه سونار در طول جنگ جهانی دوم، به هالیوود پیوست. او با رضایت تمام نقش های مکمل را پذیرفت تا اینکه در سال ۱۹۶۵ زمانی که سرجیو لئونه برای فیلم چند دلار بیشتر (For a Few Dollars More) او را انتخاب کرد، اتفاق بزرگ دوران حرفه ایش رخ داد و به شهرت رسید.

از آنجا به بعد، مسیر حرفه ای لی ون کلیف همواره رو به جلو بود و هر روز بر اعتبار و شهرت این بازیگر افزوده می شد. این بازیگر مشهور در طول دوران حرفه ای درخشان خود در بیش از ۵۰ فیلم وسترن بازی کرد، بنابراین کسانی که می‌خواهند کل فیلم شناسی این بازیگر را ببینند، کار دشواری در پیش دارند.

با این حال، چند فیلم وسترن لی ون کلیف وجود دارد که هر کسی که طرفدار ژانر وسترن یا این بازیگر است حتماً باید آن ها را تماشا کند. بدین بهانه، در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ مورد از بهترین فیلم های وسترن لی ون کلیف آشنا کنیم.

۱۰- The Stranger and the Gunfighter (1974)

ادغام ژانرها در صنعت فیلمسازی رایج است، اما ترکیب ژانرهای رزمی و وسترن زیاد اتفاق نمی افتد. خوشبختانه، تب کونگ فو در اوایل دهه ۷۰، کارگردان ایتالیایی، آنتونیو مارگریتی را به تلاش برای ساخت چنین تلفیقی تشویق کرد.

در نتیجه این تلاش ها بود که فیلم The Stranger and the Gunfighter متولد شد. در این فیلم، یک جنگسالار تشنه ثروت، هو چیانگ (لو لیه) را مجبور می‌کند تا به غرب قدیم برود، تا گنج متعلق به عموی مرده‌اش را پیدا کند، در غیر این صورت خانواده‌اش را خواهد کشت. زمانی که چیانگ به آمریکا می‌رود، مجبور می‌شود با قاتل عمویش، داکوتا (ون کلیف) متحد شود که البته اتحادی از روی رضایت نیست.

به عنوان یک استاد هنرهای رزمی در سرزمینی پر از ششلول بند، چیانگ بدون شک در این فیلم شبیه یک ماهی در خارج از آب است، اما او هنوز هم به لطف کمک های داکوتا موفق می شود خارج از زیستگاه طبیعی خود زنده بماند.

پیوند و همکاری غیرمنتظره بین این دو چیزی است که فیلم را به اوج جذابیتش می رساند. رویدادها بین نبرد تن به تن رزمی و تیراندازی‌های به سبک سنتی در حال تغییرند که احساس خوشایند خاصی ایجاد می‌کنند. طرح داستان به همان اندازه که خلاقانه است بامزه نیز هست.

برای مثال، مشخص می شود که عموی چیانگ قبل از مرگ، مسیر مایکل اسکافیلد در سریال فرار از زندان را رفته و نقشه گنج را بر روی بدن چهار معشوقه‌اش نقاشی کرده است. بنابراین چیانگ و داکوتا مجبور می شوند این چهار زن را پیدا کنند، اما وادار کردن آن ها به نشان دادن نقاشی های پشت شان برای نقشه خوانی، کار راحتی نیست.

۹- Beyond the Law (1968)

در فیلم Beyond the Law، کارگردان جورجیو استگانی یک انتقال غافلگیرکننده از راهزن به کلانتر را به مخاطبان ارائه می دهد. یک سارق حرفه ای و کاربلد، کادلیپ (ون کلیف)، که ترجیح می‌دهد بدون خشونت دزدی کند، پس از اینکه گروه دیگری از راهزنان را از دزدی از دلیجانی باز می دارد که خودش قصد سرقت از آن را داشت، به شکل غیرمنتظره ای خود را در سمت مجریان قانون می‌بیند.

شجاعت کادلیپ نشان کلانتری را برایش به ارمغان می‌آورد، اما او متوجه می‌شود که این شغل بسیار سخت‌تر از آن چیزی است که انتظار داشت.

تماشای فیلم وسترن Beyond the Law بسیار خوشایند است زیرا بیشتر شخصیت محور است تا اکشن یا طرح محور. مخاطبان اغلب وارد ذهن کادلیپ می‌شوند و از این که او به چه چیزی فکر می‌کند یا قرار است چه کاری انجام دهد مطلع می شوند.

به لطف این رویکرد، تشخیص مهارت های بازیگری برتر ون کلیف ساده تر می شود. در اینجا بارها شاهد نگاه خیره تند و تیز همیشگی ون کلیف با چشمان ترسناک، پوزخند کینه توزانه و حرف زدن آرام و دقیق او هستیم.

با خشونت محدود، این فیلم برای تشریح مضمون اخلاق نیز زمان می گذارد. کادلیپ دائماً با انتخاب‌های سختی روبرو می‌شود، مانند اینکه آیا به همکاران سابق خود دستبند بزند و یا از پولی که وظیفه نگهبانی آن را بر عهده دارد، مقداری کش برود یا نه. به نوعی، او همیشه انتخاب درستی می کند، اما این انتخاب هرگز آسان نیست.

۸- Barquero (1970)

گوردون داگلاس بزرگ، که کار خود را به عنوان یک کودک بازیگر آغاز کرد، از تست کردن لذت می برد. در فیلم Barquero، او با موفقیت لی را متقاعد کرد که یک بار دیگر نقش یک شخصیت خوب و مهربان را بازی کند و نتایج فوق العاده ای بدست آمد.

در اینجا، لی نقش تراویس، اپراتور یک کشتی مسافربری را بازی می کند که مردم را از طریق رودخانه از آمریکا به مکزیک منتقل می کند. وقتی متوجه می شود که یک دسته راهزن خطرناک در راه هستند، با خود عهد می بندد که به این گروه اجازه ندهد از رودخانه رد شوند. بنابراین یک درگیری پرتنش ایجاد می شود.

فیلم وسترن Barquero حدود ۱۱۵ دقیقه زمان دارد و از این مقدار ۱۰۰ دقیقه صرف زمینه سازی برای رویارویی نهایی می شود. خب، تماشاگران به دلیل مناظر زیبا، از این زمینه سازی سینمایی طولانی خسته نخواهند شد. کل طرح داستان بر جغرافیا تکیه دارد. نماهایی از رودخانه، سواحل و اطراف این لوکیشن ها همه به شکل زیبایی به تصویر کشیده می شوند.

طرح داستان نیز بسیار خوش ساخت است، و هیچ انتخاب غیر منطقی وجود ندارد. تراویس کاملاً حق دارد که به خاطر شغلش به عنوان اپراتور کشتی بدخلق و عنق باشد، زیرا می داند که رهبر دیوانه دسته راهزنان پس از عبور از رودخانه، ساکنان شهر مجاور را قتل عام خواهد کرد.

البته این یک نمایش ارتش یک نفره هم نیست. تراویس چند نفر را نیز دارد که به او کمک می کنند، به‌ویژه شخصیت سرسخت و بددهان ماونتن فیل، که حتی شخصیت شرور داستان را به چالش می کشد که گلوله های بیشتری به سمت او شلکی کند. او پس از برخورد یک گلوله، با لحنی تمسخر آمیز و دیوانه وار می گوید: “یک گلوله کار من را نمی سازد، پسر.” خوشبختانه، تراویس در نهایت به این خونریزی ها پایان می دهد.

۷- Sabata (1969)

اولین قسمت از سه گانه ساباتا اثر جیانفرانکو پارولینی، تماماً درباره توطئه و فساد است. در اینجا، کلیف نقش یک جایزه بگیر را بازی می کند که وظیفه دارد سارقانی را که ۱۰۰,۰۰۰ دلار از پول ارتش ایالات متحده را دزدیده اند، شکار کند. برای این ماموریت ۵,۰۰۰ دلار به او وعده داده شده است.

در کمال تعجب، مشخص می شود که برخی از مقامات فاسد شهر این سرقت را سازماندهی کرده اند تا بتوانند از این پول برای خرید یک قطعه زمین ارزشمند که برای توسعه راه آهن اختصاص داده شده، استفاده کنند. وقتی آن را بفروشند، ۱۰ برابر ثروتمندتر می شوند. قابل درک است که ماموریت شخصیت اصلی داستان مانعی برای نقشه های آن هاست، بنابراین آن ها عهد می کنند که او را بکشند.

اکثر شخصیت‌های وسترن شیوه استفاده از اسلحه را به خوبی می دانند، اما ساباتا بدون شک یکی از ماهرترین جایزه بگیران ژانر وسترن است. در طول فیلم، انبوهی از مهاجمان برای دستگیری او فرستاده می شوند، اما او بدون هیچ زحمتی و بدون نیاز به نزدیک شدن بیش از حد به آن ها، حسابشان را می رسد. او بسیار دقیق هدف می گیرد و چشمان باریک کلیف همه چیز را باورپذیر می کند.

از نظر شخصیت، ساباتا همچنان جذاب است زیرا عامدانه بد اخلاقی و بی اخلاقی را انتخاب یم کند. از آنجایی که او یک ضدقهرمان است، عهد می‌کند که پس از کشف توطئه، پول دزدیده شده را برای خودش نگه دارد. بخش زیادی از اعتبار این فیلم نیز به پارولینی باز می گردد. او برای منحصر به فرد ساختن فیلمش، در باب سلاح های استفاده شده توسط شخصیت ها خلاقیت به خرج می دهد.

این همان جایی است که اولین بار اسلحه بانجو (تفنگ پنهان شده در یک آلت موسیقی) ظاهر می شود. سالها بعد، این سلاح پس از بیرون کشیده شده توسط ال ماریاچی (آنتونیو باندراس) در فیلم Desperado دوباره محبوب شد.

۶- The Grand Duel (1972)

پس از یک دهه خدمت به عنوان دستیارِ سرجیو لئونه، سرانجام جیانکارلو سانتی به تنهایی کار خود را آغاز کرد و فیلم وسترن The Grand Duel را ساخت. از بخت خوشش، او هنوز یکی از اسباب بازی های مورد علاقه استادش را داشت که با آن بازی کند.

لی ون کلیف در این فیلم در نقش کلانتر کلایتون بازی می کند، مرد قانونی که معتقد است یک فراری متهم به کشتن یک سرمایه دار، در واقع بی گناه است. از آنجایی که او از آن دسته کلانترهایی نیست که شاهد وقوع بی عدالتی باشد، تصمیم می گیرد که از این فراری بی گناه محافظت کند، در حالی که جایزه بگیران عرصه را بر او تنگ می کنند.

تا آنجایی که بحث فیلم هایی در مورد مردی در حال فرار در میان باشد، فیلم دوئل بزرگ با برخی از بهترین های این عرصه رقابت می کند. نیمه اول فیلم پر اکشن است، در شرایطی که کلانتر و متهم بیگناه با جایزه بگیرانی که به دنبال پول هستند و حاضر به گفتگو در مورد بی گناهی نیستند، مبارزه می کنند.

تماشای مرد متهم به شکلی ویژه ای جذاب است، جایی که او از یک بام به پشت بام دیگر می پرد و حتی در هنگام تیراندازی، پشتک وارو می زند. قسمت دوم فیلم نیز مانند یک فیلم پلیسی روایت می شود، جایی که کلیتون تلاش دارد تا بفهمد قاتل واقعی کیست.

این طرح و اکشن داستان با یک موسیقی فوق العاده از آهنگساز برنده اسکار آینده، لوئیس انریکز باکالوف ترکیب می شود. این موسیقی متن آنقدر خوب است که کوئنتین تارانتینو از آن برای Kill Bill: Volume 1 نیز استفاده کرد.

۵- The Big Gundown (1967)

Big Gundown یک وسترن با تماشای ضروری برای علاقمندان به ژانر وسترن به ویژه در ژانر فرعی زاپاتا (فیلم های وسترن در مورد مکزیک و انقلاب این کشور در دوران غرب وحشی) است که بهترین مکزیک و غرب قدیمی را به تصویر می کشد.

در اینجا، یک سرمایه دار راه آهن، جاناتان کوربرت (کلیف) فعال سیاسی- هفت تیرکش را با وعده حمایت مالی از کمپین سیاسی اش وسوسه کرده، و او را مأمور می کند تا یک قانون شکن مکزیکی به نام کوچیلو را شکار کند.

این سرمایه دار بانفوذ ادعا می کند که کوچیلو یک متجاوز، قاتل و یک مرد تماماً نفرت انگیز است، و کوربرت به عنوان فردی که برای رفتار خوب ارزش قائل است، به سرعت کلت خود را برمی دارد و شروع به جستجوی این مرد شرور می کند.

این وسترن مورد تحسین منتقدان با غافلگیری قهرمان داستان و تماشاگران، اثرگذار است. در ابتدا، به نظر می رسد که همه چیز یک مسابقه و ماموریت آسان است. کوچیلو به عنوان یک شخصیت کودن به تصویر کشیده می شود و کوربرت سابقه بسیار خوبی در برابر مردانی مانند او دارد.

با این حال، کوچیلو ثابت می کند که یک فراری بدقلق و استاد در قال گذاشتن است. او قبل از اینکه حقیقت را برای کوربرت فاش کند، از تله های او دوری می کند. داماد الکلی سرمایه دار مقصر واقعی جنایت مورد نظر است و کوچیلو قربانی دیگری از یک دسیسه چینی کلاسیک است. پس از آن مناسبات تغییر می کند و اکنون فیلم صاحب دو قهرمان و دو شرور می شود.

۴-Death Rides a Horse (1967)

برای هرکسی که مشتاق است ببیند شخصیت های منفی تاوان گناهانشان را می پردازند، ده‌ها وسترن انتقام‌جویی فوق العاده وجود دارد، و Death Rides a Horse یکی از بهترین‌هاست.

این فیلم به کارگردانی جولیو پترونی در مورد هفت تیرکش جوانی به نام بیل است که در حال آماده شدن برای شکار و کشتن قانون شکنانی است که ۱۵ سال قبل خانواده اش را قتل عام کرده اند. او به زودی با یک تبهکار به نام رایان (ون کلیف) که به تازگی با قید وثیقه از زندان آزاد شده است، برخورد می کند، کسی که اتفاقاً بخشی از دارودسته ای بوده که آن جنایت را انجام داده است.

با این حال، رایان برای خودش بهانه ای می تراشد و اصرار می کند که اعضای گروهش برای او دسیسه چیده و او در واقع بیل را نجات داده است. شخصیت های فیلم در مورد به زبان آوردن دیالوگ بسیار مقرون به صرفه عمل می کنند، اما این موضوع اصلاً چیز بدی نیست.

حدود ۲۰ دقیقه طول می کشد تا رایان دهانش را باز کند و در این مدت، به طور مداوم به تماشاگران یادآوری می شود که نگاه خیره ون کلیف تا چه اندازه جذاب و مسحور کننده است.

علاوه بر این، در این فیلم وسترن تاکید زیادی بر کار دوربین وجود دارد. کلوزآپ های متعددی از چهره های غبار گرفته و زوم های غیرمنتظره زیادی در این فیلم وجود دارد. چیزی که فیلم کم دارد طرح منطقی است، اما اکشن داستان این نقص را جبران می کند.

برای مثال، هرگز به شکلی قانع کننده توضیح داده نمی‌شود که چرا این گروه به خانه خانواده بیل حمله کرده و هرگز چیزی به سرقت نبردند، اما این چیزی است که به راحتی فراموش می‌شود، به ویژه اینکه شلیک مداوم گلوله ها به شما فرصت نمی دهد به این موضوع فکر کنید.

۳- Day of Anger (1967)

فیلم وسترن روز خشم ساخته تونینو والری قبل از تبدیل شدن به یک درام در مورد دشمنی، به‌عنوان یک داستان در باب راهنمایی و مربیگری آغاز می‌شود. اسکات، رفتگر شهر که از اینکه به عنوان یک احمق دیده می شود، خسته شده است، عهد می بندد که نحوه استفاده از سلاح را یاد بگیرد.

وقتی یک هفت تیرکش به نام تالبی (ون کلیف) وارد شهر می شود و تصمیم می گیرد تیراندازی را به او یاد دهد، اوضاع برای اسکات آسان تر می شود. متأسفانه، زمانی که اسکات با مرد دیگری دوست می شود، این رابطه از بین می رود، که منجر به رویارویی پر تنشی در پایان بین دو دوست سابق می شود.

تماشای تبدیل شدن اسکات از یک شخصیت ضعیف که توسط هر مردی در شهر مورد تحقیر قرار می گیرد به یک هفت تیرکش خبره، الهام بخش است. انعطاف پذیری و سختکوشی او از صفحه نمایش بیرون می زند و بیننده را ترغیب می کند که برایش دل بسوزاند.

از سوی دیگر، تالبی به عنوان ابزاری استفاده می شود برای توضیح اینکه سوء استفاده چگونه عمل می کند. او خود نقشه ای می کشد تا به صدر قدرت در شهر برسد، اما در حالی که این کار را می‌کند، مرد دیگری با کاشتن ایده‌هایی در سر اسکات، علیه او نقشه می‌کشد.

بنابراین، داستان تالبی به عنوان یک داستان هشدار دهنده عمل می کند. او به آنچه که آرزویش را داشت می‌رسد، اما نمی تواند شاگردش را کنار خود نگه دارد. در نهایت این موضوع به سقوط او منجر می شود.

۲- For a Few Dollars More (1965)

لی ون کلیف با بازیگران زیادی کار کرد، اما همکاری‌های او با کلینت ایستوود به یاد ماندنی‌تر است. در فیلم For a Few Dollars More، او نقش سرهنگ مورتیمر، کهنه سربازی را بازی می کند که در جستجوی قانون شکنی به نام ال ایندیو است. او خیلی زود با یک هفت تیرکش ماهر به نام مانکو (ایستوود) که به دنبال همان مرد است برخورد می کند.

آنها به جای رقابت برای جایزه، موافقت می کنند که با هم کار کنند. آنچه در ادامه می‌آید یک داستان حماسی شگفت‌انگیز است که بسیار هیجان‌انگیزتر از سانجوروی آکیرو کوروساوا است (فیلم اصلی که سرجیو لئونه این فیلم را از آن اقتباس کرده است).

«هنگامی که دو شکارچی به دنبال یک طعمه می روند، معمولاً در نهایت از پشت به یکدیگر شلیک می کنند». این یکی از دیالوگ های مشهور سرهنگ مورتیمر در فیلم است که پایه و اساس همکاری بین دو شخصیت اصلی را ایجاد می کند.

از آنجا به بعد، کشتار رخ می دهد. مورتیمر و مانکو به نقاط قوت یکدیگر تکیه می کنند، در حالی که دومی کارهای جسورانه انجام می‌دهد و اولی از موهبت هوشیاری بالای خود برای پشتیبانی از شریکش استفاده می کند.

جدای از آن، فیلم مملو از صحنه هایی است که مطمئناً در ذهن بیننده می مانند. چه ون کلیف باشد و چه ایستوود که به سمت کلاه یکدیگر تیراندازی کنند، چه این دو در حال شلیک به سیب هایی روی درخت باشند، همه چیز سرگرم کننده و هیجان انگیز است. علاوه بر آن، فهرست بلندبالایی از سرسپردگان شروری وجود دارد که با لباس های شیک مقابل این دو قرار می گیرند. برای لئونه، یک فرد شرور باید زشت باشد، بنابراین چهره های ترسناک در اینجا کم نیست.

۱-The Good, the Bad and the Ugly (1966)

آخرین قسمت از سه گانه دلار به طور گسترده ای بهترین وسترن تمام دوران شناخته می شود. داستان خوب، بد، زشت حول محور سه مرد است که به دنبال طلای متعلق به نیروهای کنفدراسیون هستند که در یک قبرستان مخفی دفن شده است.

یکی از آن ها شخصیت ون کلیف، چشم فرشته ای، یا همان شخصیت بد داستان است. او به عنوان یک سرباز قدیمی که اکنون مزدور است به مخاطب معرفی می شود، کسی که حاضر است تا زمانی که دستش به گنج برسد، ز هیچ زورگویی و کشتاری دریغ نکند.

همه چیز در مورد خوب، بد و زشت شایسته ستایش است. تنش، کار با دروبین، موسیقی، دیالوگ، اکشن و روایت عالی، همه با هم ترکیب شده و فیلمی بی عیب و نقصی را خلق کرده اند. ون کلیف، کلینت ایستوود و الی والاش در طول فیلم در بهترین فرم خود باقی می مانند و بازی های آن ها با موسیقی شگفت انگیز انیو موریکونه بزرگ تکمیل می شود.

سوت زدن و دل دلی کردن لحن فیلم را تعریف می کند، در حالی که استفاده از سازهایی مانند فلوت و اوکارینا به تقویت خطر و تنش کمک می کند. در مجموع، این فیلم تاثیر زیادی بر ژانر وسترت و به طور کلی سینما داشت.

رویارویی نهایی به سبک دوئل مکزیکی در بسیاری از فیلم‌ها و تولیدات دیگر تقلید شده است، در حالی که الگوی شل دادن به یک داستان حول سه شخصیت با دیدگاه‌های اخلاقی متضاد نیز چندین بار در پروژه های سینمایی دیگر استفاده شده است.

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • داستان‌های ادامه‌دار ستاره عراقی؛ علی عدنان از ایران رفت!
  • داستان شفافیت (۲)؛ بیم و امید یازدهمین مجلس برای شفاف شدن
  • بهترین فیلم های وسترن با بازی «لی ون کلیف»؛ از Beyond the Law تا The Grand Duel
  • فراخوان جایزه داستان و بازآفرینی منتشر شد
  • داستان شفافیت؛ قسمت اول
  • روایت یک کارگردان از فیلمسازی در نوجوانی/ چیزی جز گوشی لازم نیست
  • جدیدترین شماره مجله «خیمه» منتشر شد
  • سیمینی که دانشور بود
  • روایت یک کارگردان از فیلمسازی در نوجوانی/ هیچ چیز جز گوشی موبایل لازم نیست
  • کدام کتاب «سروش صحت» باعث صف طولانی در اصفهان شد؟