ماجرای فروریختن ترس از مرگ، با یک مثال از معصوم (ع)
تاریخ انتشار: ۲۸ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۶۹۴۷۰۹
خبرگزاری شبستان:در «معانی» از حسن بن علی نقل شده که:«علی بن محمد علیهما السلام بر بیماری از اصحابش وارد می شود در حالی که بیمار از خوف مرگ می گریسته و جزع می نموده است. علی بن محمد به او می گوید که ای بنده خدا! تو از مرگ می هراسی چون آن را نمی شناسی.
خبرگزاری شبستان - سرویس قرآن و معارف: "در «معانی» از حسن بن علی نقل شده که:«علی بن محمد علیهما السلام بر بیماری از اصحابش وارد می شود در حالی که بیمار از خوف مرگ می گریسته و جزع می نموده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کتاب "حیات پس از مرگ" تالیف فیلسوف و مفسر بزرگ قرآن علامه طباطبایی است. اصل کتاب عربی است و از سوی سید مهدی نبوی و صادق آملی لاریجانی به زبان فارسی ترجمه شده است. با توجه به اهمیت این موضوع و علاقمندی مخاطبان ما به دانستن اطلاعات دست اول در این زمینه، مباحث این کتاب در قالب سلسله مطالبی به نظر شما می رسد.
قرآن می گوید موجودات محدود به اجل هستند
خداوند سبحان فرموده است:«ما خَلَقَ اللَّهُ السَّمواتِ وَالاَرْضَ وَما بَیْنَهُما اِلاَّ بِالْحَقِّ وَاَجَلٍ مُسَمًّی»
بنابراین، روشن ساخته که هر موجودی از آسمان و زمین گرفته تا همه آنچه که در میان آنهاست، وجودشان محدود به «اجلی» است که خداوند آن را «تسمیه» یعنی تعیین و برآورد نموده است، به طوری که هیچ وجودی از اجل خویش فراتر نخواهد رفت، همانگونه که فرموده است: "وَلِکُلِ ّ اُمَّةٍ اَجَلٌ فَاِذاجآءَ اَجَلُهُمْ لا یَسْتَاْخِرُونَ ساعَةً وَلا یَسْتَقْدِمُونَ» و:«ماتَسْبِقُ مِنْ اُمَّةٍ اَجَلَها وَما یَسْتَاْخِرُونَ"
آیاتی که بدین مضمون باشد بسیار است.
"اجل شی ء" یعنی زمانی که بدان زمان ختم می یابد و در آن مستقر می گردد. و از همین معناست اجل و تسمیه دَیْن. به هرحال، «اجل شی ء» ظرفی است که شی ء بدان خاتمه می یابد و به همین دلیل در آیه شریفه:«قُلْ لَکُمْ میعادُ یَوْمٍ لاتَسْتَاْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَلا تَسْتَقْدِمُونَ»، از آن به «روز»، تعبیر شده است.
در آیه:«اَلَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طینٍ ثُمَّ قَضی اَجَلاً وَاَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ»، خداوند خبر داده است که «اجل مسمی» نزد اوست و این در حالی است که در جای دیگر فرموده:«ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَما عِنْدَاللَّهِ باقٍ»، یعنی آنچه که نزد او موجود و حاضر است، هیچ گونه تمامی، تغییر و کون و فساد، عارضش نخواهد شد و نتیجتاً از گزند زمان و حوادث شب و روز در امان خواهد بود.
بنابراین «اجل مسمی» ظرف محفوظ ثابتی است که مظروفی بدون هیچ گونه تغییر و تمام شدنی در آن مستقر می گردد. خداوند می فرماید: "اِنَّما مَثَلُ الْحَیوةِ الدُّنْیا کَماءٍ اَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ اْلاَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ الْنَّاسُ وَاْلاَنْعامُ حَتَّی اِذااَخَذَتِ اْلاَرْضُ زُخْرُفَها وَازَّیَّنَتْ وَظَنَّ اَهْلُها اَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها اَتیها اَمْرُنا لَیْلاً اَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصیداً کَاَنْ لَمْ تَغْنَ بِاْلاَمْسِ".
بنابراین، خبر از «اجلی» داده که برای زینت زمین قرار داده شده و خبر از این که این موضوع به امر الهی محقّق می گردد. حیات دنیا نیز همین طور است یعنی در آن امری الهی وجود دارد که اجل دنیوی بدان محقق می شود. پس "اجل" دوگونه است و یا حداقل یک گونه است که دارای دو وجه است:«اجل زمانی و دنیوی و امر الهی»، همان طور که این سخن خداوند:«ثُمَّ قَضی اَجَلاً وَاَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ» بدان اشاره دارد. از همین جا می توان فهمید که «اجل مسمی» از عالم امر است و نزد اوست و همان گونه که لفظ «عند» می رساند اصلاً حاجب و مانعی در آنجا در کار نیست.
اجل یا بازگشت به خدا و رفتن به سوی او
این کلام خداوند که:«مَنْ کانَ یَرْجُوا لقاءَاللَّهِ فَاِنَّ اَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ»مفید همین معناست. برای همین هم هست که خداوند در آیات بسیاری از «اجل» به «بازگشت به خدا» و "رفتن به سوی او" تعبیر نموده است.
مرگ انعدام نیست بلکه انتقالی است از دنیایی به دنیای دیگر این بازگشت که عبارت است از خروج از نشأه دنیا و ورود به نشأه دیگر، آن مرگی است که خداوند وصف نموده نه آنچه از قبیل بی حسّی و بی حرکتی و زوال زندگی که به دید ظاهری ما درمی آید.
خداوند فرموده است:«وَجاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِ ّ ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحیدُ»و "موت" را به «حق» وصف نموده است. بنابراین وعده او باطل نخواهد بود.
و نیز فرموده است:«کَلاَّ اِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ» تا آنجا که:«وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ اِلی رَبِّک یَوْمَئِذٍالْمَساقُ» بنابراین، روز مرگ، روز بازگشت به خدا و سوق به سوی اوست.
تعبیر حضرت رسول (ص) از مرگ
روایتی وجود دارد که شیخ صدوق و دیگران آن را از پیغمبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده اند و بر آنچه که گذشت دلالت می کند:"برای بقا خلق شده اید نه برای نابودی و فنا. و با مرگ، تنها از دنیایی به دنیای دیگر منتقل می گردید."
در «علل» از حضرت صادق علیه السلام در حدیثی آمده است:"و به این ترتیب انسان از دو شأن دنیا و آخرت خلق شده است. هنگامی که خداوند این دو شأن را با هم گرد آورد، حیات انسان در زمین مستقر می گردد؛ زیرا حیات از شأن آسمان به شأن دنیا نزول کرده است. و هنگامی که خداوند بین آن دو شأن مفارقت ایجاد کند آن مفارقت موت است و در آن حال، شأن آخرت به آسمان باز خواهد گشت، بنابراین، حیات در زمین است و موت در آسمان. و این بدین خاطر است که در هنگام موت، بین روح و جسد تفرقه ایجاد می گردد، روح به قدس اولی باز گردانده می شود و جسد در همان زمین باقی می ماند؛ زیرا که از شأن دنیاست."
مرگ مثل حمام رفتن است
در «معانی» از حسن بن علی نقل شده که:«علی بن محمد علیهما السلام بر بیماری از اصحابش وارد می شود در حالی که بیمار از خوف مرگ می گریسته و جزع می نموده است. علی بن محمد علیهما السلام به او می گوید که ای بنده خدا! تو از مرگ می هراسی چون آن را نمی شناسی. بگو ببینم اگر بدنت چرک شود و از کثرت چرک و ناپاکی در اذیت باشی و مبتلا به جرب و جراحت گردی و بدانی که شستشوی حمام همه اینها را از بین خواهد برد، با این وضعیّت آیا می خواهی که به حمام روی و ناپاکیها را از خود بزدایی و یا این که از چنین کاری اکراه داری و می خواهی که به همان حال بمانی؟
شخص بیمار پاسخ داد: آری حمام را ترجیح می دهم، ای پسر پیغمبر خدا! در این هنگام حضرت فرمود: پس بدان که آن موت، همان حمام است و همانا آخرین مهلتی است برای تو که گناهانت را از خود بزدایی و خویش را از بدیها پاک سازی. حال اگر بر موت وارد شوی و بدان مجاورت کنی، مسلّماً از هرگونه همّ و غم و ناراحتی نجات خواهی یافت و به هرگونه فرح و شادی خواهی رسید.
پس از این، بیمار آرامش خود را بازیافت، حالت سروری بدو دست داد و تسلیم مرگ شد؛ چشمهایش را بست و این جهان را وداع گفت."
در معانی آمده است که حضرت جواد علیه السلام از پدران گرامش نقل کرده که حضرت علی بن الحسین علیهما السلام فرمود:«هنگامی که امر بر حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام دشوار گردید، کسانی که همراه وی بودند بدو نگریستند و ناگهان او را در وضعیتی یافتند که کاملاً مخالف وضعیّت خودشان بود؛ زیرا اصحاب هربار که امر بر آنان سخت می شد رنگهایشان می پرید و زانوانشان می لرزید و بر قلبهاشان خوف عارض می گشت، در حالی که امام حسین علیه السلام و بعضی از خواصی که همراهش بودند، رنگهاشان برافروخته می شد، اعضایشان را سکون و قلبهاشان را آرامش و اطمینان فرا می گرفت. در این هنگام اصحاب به هم می گفتند: ببینید اصلاً از مرگ نمی هراسند. و به دنبال آن حسین علیه السلام می فرمود: ای بزرگواران! صبر پیشه سازید؛ زیرا که موت هیچ نیست مگر پلی که شما را از سختیها و دشواریها به بهشت های پهناور و نعمتهای دائمی عبور می دهد، پس کدامیک از شما اکراه دارد که از زندان به قصر منتقل شود؟ بدانید که وضع برای دشمنانتان جز این نیست که از قصر به زندان و عذاب منتقل شوند.
مرگ دور افکندن لباس چرک و گسستن زنجیرهاست
پدرم از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم برایم نقل کرده است که:"دنیا زندانِ مؤمن و بهشتِ کافر است. و موت، مؤمنان را پلی است برای رسیدن به بهشت و مر کافران را پلی برای وصولشان به جهنم. در این گفته، نه پدرم و نه من هیچ کدام دروغ نگفته ایم."
حضرت محمد بن علی علیهما السلام فرموده است که:"از حضرت علی بن الحسین علیهما السلام سؤال شد مرگ چیست؟ حضرت در پاسخ فرمود: مرگ برای شخص مؤمن همچون دور افکندن لباس چرکین و برداشتن بندها و زنجیرهای سنگین و تبدیل آنها به بهترین و خوشبوترین لباسها و راحت ترین مَرکبها و بی ترس ترین خانه هاست.
و مرگ برای شخص کافر همچون دور افکندن لباسهای فاخر و نقل مکان نمودن از منازل نزدیک و بی ترس و تبدیل آنها به چرکترین و خشن ترین لباسها و دور افتاده ترین خانه ها و بزرگترین عذابهاست."
به حضرت محمد بن علی علیهما السلام گفته شد که مرگ چیست؟ پاسخ داد:"همان خوابی است که هرشب به سراغتان می آید الاّ اینکه طولانی تر است و شخص از آن بیدار نمی گردد مگر روز قیامت. حال برای کسی که در خواب خویش، شادیهای وصف ناپذیر و ترسهای بی اندازه می بیند، این حالت شادی و ترس چگونه است؟ مرگ نیز همین طور است، پس خود را برای آن مهیّا سازید."
آنچه با موت منتقل می شود همانا «روح» است
بر شمردن موت به عنوان نوعی «خواب» در کلام حضرت، مطلبی است که از آیه ذیل می توان فهمید:
"اَللَّهُ یَتَوَفَّی اْلاَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَالَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرسِلُ اْلاُخْری، چون خداوند هر دو امر را «توفّی» خوانده و سپس به «امساک» تعبیر نموده نه به «قبض."
همچنین بر شمردن موت به عنوان وصفی برای روح - در کلام حضرت و در دیگر احادیث - و اینکه روح به وسیله موت، جسد را ترک نموده و "وفات" می کند، مستفاد از این سخن خداوند است که:«اللَّهُ یَتَوَفَّی اْلاَنْفُسَ حینَ مَوْتِها»، چه خداوند «توفی» را که عبارت است از استیفای تمام و کمال حق از مطلوب، به «انفس» نسبت داده همچنانکه در:«هُوَالَّذی یَتَوَفَّیاکُمْ»،«توفّی» را به «کُم» نسبت داده و این لفظ «کم» همان چیزی است که انسان از آن به «خود» یا «من» تعبیر می کند. و ما این مطلب را در رساله «انسان قبل از دنیا» شرح داده ایم.
باری، آنچه از انسان که به «نشأه دیگر» وارد می شود، همانا روح و نفس اوست و آیه:«یا اَیُّهَا اْلاِنْسانُ اِنَّکَ کادِحٌ اِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ» به همین مطلب دلالت دارد. «کَدْح» یعنی سعی به جانب چیزی. و انسان، ساعی به جانب ربّ است؛ زیرا که همواره از ابتدای خلقتش به سوی او در حرکت بوده و به همین جهت هم هست که در بسیاری از آیات از اقامت او در دنیا «لبث» و یا «مکث» تعبیر گردیده است، می فرماید:«قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی اْلاَرْضِ عَدَدَ سِنینَ».
تَوَفّی کننده، خدا یا ملک الموت و یا دستیاران او هستند
خدا فرموده است:«اللَّهُ یَتَوَفَّی اْلاَنْفُسَ حینَ مَوْتِها» و در آن "توفی" را به خود نسبت داده. و در آیه:«قُلْ یَتَوفَّیکُمْ مَلَکَ الْمَوْتِ الَّذی وکِّلَ بِکُمْ»، «توفّی» را به ملک الموت و در آیه:«حَتَّی اِذا جاءَ اَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَهُمْ لا یُفَرِّطُون»، «توفّی» را به «ملائکه فرستاده شده» نسبت داده است. البته مرجع همه اینها یکی است؛ زیرا همانطور که خوانندگان در محلّش فرا گرفته اند، همه افعال از آن خداست و با این حال این افعال دارای مراتبی هستند که نسبت به هرمرتبه ای، طایفه ای از موجودات بر حسب مراتب وجودشان، اقدام به انجام آن می کنند.
اخبار نیز شاهد به همین مطلبند: در «توحید» از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:
"از ملک الموت پرسیده شد چگونه در یک لحظه ارواح را قبض می کنی، در حالی که بعضی از آنها در مغرب است و بعضی در مشرق؟ ملک الموت پاسخ داد که من این ارواح را به خود می خوانم و آنها اجابت می کنند. سپس حضرت ادامه داد: و ملک الموت گفت که دنیا در میان دستان من همچون ظرفی است در میان دستان شما، هرآنچه که می خواهید از آن می خورید. و نیز دنیا پیش من همچون درهمی است نزد شما، هرآنگونه که می خواهید آن را به گردش درمی آورید."
منبع: شبستان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت shabestan.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «شبستان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۶۹۴۷۰۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۸ نکته درباره افکار و خطاهای شناختی/ چطور خشم خود را کنترل کنیم؟
همه انسانها از استعداد لازم برای منفی فکرکردن برخوردارند. گرچه ممکن است بیماران مبتلا به بیماریهای روانپزشکی یا کسانی که افسردگی، خشم، اضطراب، ترس وعشق را تجربه میکنند، در مقایسه با افراد عادی افکارغیرمنطقی و منفی بیشتری داشته باشند.
افراد بههنجار و عادی نیز در موقعیتهای خاص مانند زمانی که هیجان خاصی را تجربه میکنند، آمادگی تولید افکار منفی را دارند. بنابراین یکی از راههای به دام کشیدن افکار منفی، توجه به هیجانات است.
وقتی برانگیخته هستید یا زمانی که در حال گذر از مرحله پیش از خشم به مرحله خشم و پرخاشگری هستید، بدانید که «افکار برانگیزاننده» نقش کلیدی را بازی میکنند و کنترل خشم بدون مهار این افکار امکان پذیر نیست. از طرفی برانگیختگی و هیجان، در فرآیند پردازش اطلاعات تداخل ایجاد میکنند و سبب میشوند که فرد به گونهای خاص فکر کند. سوگیری در پردازش اطلاعات که تحت تأثیر خطاهای شناختی است، نه تنها به خشم دامن میزند، بلکه فرد را از دسترسی به اطلاعات ناب نیز محروم میکند. اولین گام شناسایی خطاهای شناختی در فکر است. این خطاها عبارتند از:
۱- برچسبها:
برچسبهایی مانند بی انصاف، گستاخ، احمق، سوء استفادهگر، رذل و... میتوانند شما را خشمگینتر کنند و به همین دلیل واکنشهای پرخاشگرانه شدیدتری از خود نشان دهید. زیرا برچسبهایی که به دیگران میزنید، سبب میشود که دیگران را تحقیر یا سرزنش کنید و دقیقاً به خاطر همین برچسبها، حق مسلم خود میدانید که آنها را بکوبید یا زیر سؤال ببرید. شما ممکن است حتی به خودتان برچسبهایی مانند از بدشانسی من است، آدمی ابلهتر از من پیدا نکردند ، از بس ملاحظه کار هستم چنین دردسرهایی برای من پیش میآید بزنید.
حال وقتی به خود یا دیگری برچسب میزنید از خود بپرسید آیا کلی قضاوت نمیکنم؟ این برچسب مرا بیشتر عصبانی میکند یا آرام میکند؟ پاسخ دادن به این سؤالات میتواند به شما کمک کند تا برچسب زدن را متوقف کنید و برچسب ها را زیر سؤال ببرید. برای مثال ممکن است فردی در بسیاری از زمینه ها مسئولانه عمل کند اما در زمینهی خاصی غیرمسئول باشد پس نمیتوان به او برچسب کلی زد.
۲- قصد و عمد:
اگر کسی به شما وعدهای دهد و نتواند در زمان مقرر شده به وعدهی خود عمل کند، ممکن است دلایل زیادی برای این خلف وعده وجود داشته باشد اما اگر پیش خود فکر کنید که حتماً قصدی در کار بوده و فرد از روی عمد دست به چنین کاری زده است، خشمگین میشوید؛ زیرا احساس میکنید از شما سوء استفاده شده است. در این حالت نمرهی برانگیختگی شما در چند ثانیه از ۳ به ۱۰ میرسد و به سرعت به مرحلهی خشم و پرخاشگری میرسید، زیرا وقتی احساس کنید قربانی هستید و طرف به عمد خواسته است برای شما مشکلی ایجاد کند، تنها با تنبیه و حمله به طرف مقابل آتش خشم درونتان خاموش میشود. برای مثال، کسی گوشی تلفن را برنمیدارد و شما پیش خود میگویید: «عمداً گوشی را برنمیدارد و پاسخ تلفن مرا نمیدهد.»
۳- ذهن خوانی:
خواندن ذهن دیگران، عادت بیمارگونهی بسیاری از انسان هاست. زمانی که هیجان خاصی را تجربه میکنیم، بیشتر از مواقع دیگر به ذهن خوانی دست میزنیم. وقتی اندکی برانگیخته هستید و میزان برانگیختگی شما به نمرهی ۳ یا ۴ رسیده است، تنها یک یا دو ذهن خوانی کافی است که به نقطهی انفجار برسید. وقتی ذهنخوانی میکنید در مورد این که دیگران چه فکرهایی درباره شما دارند، پیش خودتان حدسهایی میزنید و سپس فرض را بر این میگذارید که این فرضها درست است و دیگران در مورد شما این گونه فکر میکنند.
۴- فاجعه سازی:
فاجعه سازی از اتفاق پیش آمده یا عملکرد طرف مقابل میتواند شما را از نقطه ۰ به نقطه ۱۰ در مقیاس برانگیختگی برساند. فاجعهسازی اغلب در قالب جملات این وحشتناک است، فاجعه است و غیرممکن است، میباشد.
نوع دیگری از فاجعهسازی «مطلق نگری» است. مطلق نگری در برابر نسبینگری قرار دارد و با واژههایی مانند «او همیشه... او هیچ وقت..... او هرگز...» همراه است.
طبیعی است که وقتی احساس قربانی شدن کنید، یا احساس کنید دیگری نسبت به شما ظلم کرده است و حق شما را تضییع نموده است، احساس خشم کنید و دست به پرخاشگری بزنید. برای مقابله با بزرگنمایی و فاجعهسازی از فنون همدلی، پرس وجو، کاوش و بررسی سود و زیان استفاده کنید.
۵- دنبال مقصر گشتن:
در صورتی که با مشاهدهی یک رویداد ناخوشایند، درصدد یافتن یک فرد مقصر یا گناه کار باشید تا همهی تقصیرها را به گردن او بیندازید، خشمگینتر خواهید شد و ممکن است دست به پرخاشگری بزنید. برای مثال: همه اش تقصیر اوست. اگر او دیر نمیکرد این اتفاق نمی افتاد.
به جملهی بالا نگاه کنید و تأثیر آن را در ایجاد خشم ببینید.
۶- نتیجهگیری شتابزده:
از یک رویداد یا اتفاق خاص، سریع نتیجه گیری میکنید و بر اساس آن واکنش نشان میدهید. برای مثال، اگر کسی به موقع سر قرار حاضر نشود، بلافاصله نتیجه میگیرید که شما را عمدا معطل کرده و سر کار گذاشته است. با این نتیجهگیری زودرس، به سرعت خشمگین میشوید و واکنش منفی نشان میدهید.
۷- پیشبینی منفی:
پیشبینی منفی رفتارهای احتمالی دیگران، میتواند برانگیزاننده خشم باشد. برای مثال کسی از شما کتابی امانت میگیرد و به موقع به شما نمیرساند با خود میگویید: «اگر با او برخورد نکنم و به اصطلاح او را سر جایش ننشانم دفعه بعد هم این کار را خواهد کرد.» «اگر از من حساب نبرد به این رفتارها ادامه خواهد داد.» همان طور که میبینید پیشبینی منفی برای رفتار دیگران میتواند برانگیزانندهی خشم باشد و سبب میشود واکنش منفی شدیدی از خود نشان دهید.
۸- تعمیم:
در تعمیم فرد با استفاده از کلماتی مانند «همیشه»، «هرگز»، «هیچوقت» یک رویداد را تعمیم میدهد. برای مثال: «دیر کردن کار همیشگیاش است.»
الهه ضمیری - خبرنگار تحریریه جوان قدس