Web Analytics Made Easy - Statcounter

غلامی، استاد دانشگاه گفت: هابرماس در نوشته‌هایش راجع به تساهل، سکولاریسم و مذهب، استدلال می‌کند که بنا بر مفهوم پساسکولاریسم، مذهب قویاً معادلی برای گفت‌وگو بر پایه خرد در نظر گرفته می‌شود.

به گزارش خبرگزاری مهر، به مناسبت «هفته کتاب» معاونت فرهنگی و اجتماعی دانشگاه گیلان با همکاری و دفتر انجمن جامعه شناسی در دانشگاه گیلان، نشست علمی نقد و بررسی کتاب «معمای هابرماس» را با حضور محمدرضا غلامی (عضو هیأت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه گیلان) برگزار کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در ابتدای این نشست علی یعقوبی (عضو هیات علمی دانشگاه گیلان و مدیر دفتر انجمن جامعه شناسی ایران در آن دانشگاه) نکاتی در خصوص تاثیر متفکران آلمانی از قبیل هانری کربن، وبر، زیمل، هایدگر، لویناس، ابرماس و... در تخیل فلسفی، جامعه شناختی و بطور کل علمیِ ایران پرداخت. وی هسته اصلی بحث های هابرماس را سیستم و زیست جهان دانست که سایر مفاهیم وی تابعی از مفاهیم مذکور است.

سپس غلامی بحث خود را آغاز کرد و گفت: خواندن آثار یورگن هابرماس به چند دلیل عمده دشوار است. هابرماس فیلسوفی است که در بهترین سنت آلمانی تعلیم دیده و آثارش را با تکیه بر این سنت فلسفی می‌نویسد و از مخاطبانش نیز انتظار دارد که از سنت مذکور آگاه باشند. علاوه بر فلسفه، هابرماس از جامعه‌شناسی، نظریه سیاسی، روان‌شناسی و سایر رشته‌ها نیز سررشته دارد. واژگان و مفروضات این رشته‌ها در آثار هابرماس وارد شده و خواندن آنها را دشوارتر ساخته است. همچنین وی در قالب سبکی انتزاعی و مفهومی می‌نویسد؛ سبکی که می‌توان آن را فلسفی نیز نامید. از طرف دیگر، درگیری هابرماس با نوعی نظریه‌پردازی کلان به این دشواری دامن می‌زند. او از استدلال‌های انتزاعی و مفهومی استفاده می‌کند و نظریاتش به جای اینکه درباره فلان پدیده یا معضل خاص اجتماعی باشد، به مباحث کلی‌تری چون جامعه، زبان، قانون و دموکراسی می‌پردازد. نهایتاً اینکه، دشواری آثار هابرماس به زبان نوشتاری وی برمی‌گردد. او با جملات طولانی و مملو از مفاهیم نظری می‌نویسد، بنابراین سبکش به گونه‌ای است که درک آثارش را در اولین مرتبه خواندن دشوار می‌سازد.

وی به تحلیل کتاب معمای هابرماس پرداخت و گفت: لاسه توماسن در کتاب «معمای هابرماس» می‌کوشد تا آثار هابرماس را مفهوم سازد. هدف این کتاب یافتن تناقضات و اشتباهات موجود در آثار هابرماس نیست، بلکه به نوعی بازسازی همدلانه آثار اوست. بدین منظور، توماسن نوشته‌های وی را در تقابل با مباحث فلسفی و بسترهای سیاسی‌ قرار می‌دهد که هابرماس با آنها درگیر بوده است. همچنین در این کتاب برخی از مفاهیم و عبارات کلیدی هابرماس به‌ دقت توضیح داده می‌شود و نویسنده به منظور روشن ساختن نکات نظری‌تر، از آثار سیاسی‌تر وی نیز بهره می‌گیرد. نهایتاً بخش‌های مختلف آثار هابرماس به یکدیگر مرتبط می‌شود و با دیدگاه سایر متفکران مقایسه می‌شود تا از دل این شباهت‌ها و تفاوت‌ها موضع شخص وی مشخص شود.

عضو هیأت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه گیلان ادامه داد: کتاب معمای هابرماس مهم‌ترین موضوعات مطرح‌شده در آثار هابرماس و نیز مهم‌ترین جنبه‌های آن موضوعات را در ‌بر می‌گیرد. در فصل اول، دیدگاه هابرماس در برابر سایر نظریه‌پردازان انتقادی بررسی می‌شود. هابرماس به نسل دوم نظریه‌پردازان انتقادی مکتب فرانکفورت تعلق دارد و آثارش، در تقابل با نظریه‌پردازان نسل اول این مکتب علی ‌الخصوص آدورنو و هورکهایمر، بررسی می‌شوند. تاثیرپذیری هابرماس از آنها و نیز نقد وی بر آنها نیز از مباحث مطروحه در فصل نخست هستند. در پایان فصل نخست عبور هابرماس از نظریه انتقادی نسل اول مکتب فرانکفورت و چرخش او به سمت فلسفه بین ‌الاذهانی که زبان و ارتباطات را نقطه شروع می‌داند، مورد مطالعه قرار می‌گیرد. فصل دوم، به معرفی نوشته‌های هابرماس در باب حوزه عمومی می‌پردازد و این موضوع را تحلیل می‌کند که هابرماس با استفاده عمومی از خرد می‌تواند برخی از مسائل مرکزی فلسفه، اخلاق، سیاست و قانون را حل‌ و فصل کند. تاکید بر استفاده عمومی از خرد با تاکید بر زبان و ارتباطات و نیز با صورت‌بندی مجدد خودآیینی در قالب دموکراسی مشورتی مرتبط است. فصل سوم به بررسی کنش ارتباطی اختصاص دارد. نویسنده در این فصل، با تبیین مفاهیم کنش ارتباطی و عقلانیت به این موضوع پرداخته که چطور این مفاهیم در نظریه پراگماتیک صوری زبان ریشه دارند. تمایز بین سیستم و زیست‌جهان و مستعمره ‌سازی زیست‌ جهان نتیجه اصلی نظریه کنش ارتباطی است. بر پایه این ایده، سیستم‌هایی نظیر دولت و بازار، عرصه‌هایی را که معمولاً از طریق قدرت و پول منسجم نمی‌شوند استعمار می‌کنند و باعث می‌شوند در سطح جامعه ازخودبیگانگی به وجود آید. هابرماس می‌کوشد تا از طریق نقد رویه‌های معاصر بوروکراتیک شدن و بازاری شدن جامعه، نظریه انتقادی را روزآمد کند.

او افزود: هابرماس بر پایه نظریه عقلانیت ارتباطی، اخلاق گفتمان (یا تا حدودی نظریه گفتمانی اعتبار) را مطرح می‌کند. این موضوع در فصل چهارم بررسی می‌شود. در این فصل نظریه اعتبار هابرماس، از جمله اعتبار هنجارهای اجتماعی تبیین می‌شود. به ‌زعم هابرماس، حق هنجاری آن چیزی است که مردم در قالب گفتمانی به آن دست یابند که در آن گفتمان، نابرابری و سلطه وجود نداشته باشد و از هرگونه اجبار یگانه نیروی استدلال بهتر حاکم نیز فارغ باشد. هابرماس استدلال می‌کند که در موضوعات هنجاری از نوعی عینیت می‌توان سخن گفت و این چنین خودش را از سایر اندیشمندان پست‌ مدرن متمایز می‌سازد. همچنین غایت‌ شناسی را مردود می‌داند و معتقد است که اخلاق گفتمانی‌اش نظریه‌ای غیرهستی ‌شناختی است و در آن حق بر خیر اولویت دارد. او در این حوزه موضع خودش را از محافظه‌ کارانی که قائل به خیر اجتماع و اولویت آن بر حقوق افراد هستند، متمایز می‌کند. هابرماس همواره با مباحث سیاسی درگیر بوده است و این مساله‌ با مفهوم سیاسی فلسفه‌ اش هماهنگ است. اما فقط از اواسط دهه ۱۹۸۰ به این‌سو، مشتاقانه در نهادهای سیاسی سخنرانی می‌کند و این کار را در راستای مفهوم دموکراسی گفتمانی انجام می‌دهد و آن را از خلال نظریه دموکراسی مشورتی و قانون صورت ‌بندی می‌کند. فصل پنج بر این موضوع متمرکز است. ایده مرکزی این فصل آن است که قانون هنگامی مشروعیت می‌یابد که مخاطبان آن همان مولفانش باشند. بنابراین ایده مرکزی، همان خودآیینی یا خودقانونگذاری است، البته این امر باید عقلانی باشد و مشورت عنصر مرکزی آن دانسته شود. اگر هر فرد متاثر از قانون این فرصت را داشته باشد که به فرآیند مشورت منتج به قانونگذاری وارد شود، می‌توان از خودمختاری مشورتی سخن گفت. عقلانیت و مشروعیت در بطن ارتباطات و گفتمان قرار دارند. فصل ششم به بررسی سه موضوعی می‌پردازد که از اواسط دهه ۱۹۹۰ در مرکز توجه هابرماس بوده است. نخستین مساله‌ به دولت-ملت مربوط می‌شود. هابرماس استدلال می‌کند که نهادهای دموکراتیک فراملی، چه در سطح اروپا و چه در سطح جهانی، باید توسعه پیدا کنند. موضوع دوم، نقش مذهب در جوامع معاصر است. او در نوشته‌هایش راجع به تساهل، سکولاریسم و مذهب، استدلال می‌کند که بنا بر مفهوم پساسکولاریسم، مذهب قویاً معادلی برای گفت‌وگو بر پایه خرد در نظر گرفته می‌شود. نهایتاً موضوع سوم به چالش‌های ناشی از تکنولوژی‌های جدید ژنتیکی برای فهم ما از انسان خودمختار می‌پردازد. بنابراین، در فصل ششم نشان داده می‌شود که هابرماس چطور نظریات مربوط به کنش ارتباطی، اخلاق گفتمان و دموکراسی مشورتی‌ خود را به موضوعات مشخص‌تر جوامع معاصر مرتبط می‌کند.

در پایان این نشست یعقوبی متن و ترجمه  کتاب را سلیس و روان و قابل فهم برای مطالعه کنندگان دانست و گفت: مطالعه روان و سلیس متن آن را برای رشته های علوم اجتماعی، سیاسی و سایر رشته های میان رشته ای سودمند می کند، اما مقدمه مترجم در ابتدای کتاب و نیز افزودن نمایه (در قالب فهرست اعلام و مکان) ارتباط خواننده را با متن تسهیل می کند.

این جلسه با پرسش و پاسخ حاضران تمام شد.

منبع: مهر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۸۱۶۸۸۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

دانشمندان درباره «جهان‌های موازی» چه می‌گویند؟

نظریه جهان‌های فراوان که برخی از آن به جهان‌های موازی، بس‌گیتی یا چندجهانی یاد می‌کنند، شاید همه ویژگی‌های یک نظریه علمی معتبر را نداشته باشد، اما ویژگی‌ها و پیامدهای آن حتی توجه مردم عادی را جلب می‌کند. فیزیک‌دانان در تازه‌ترین پژوهش‌ها گفته‌اند که ابعاد جهان‌های موازی بی‌نهایت نیست، بی‌اندازه بی‌نهایت است!

به گزارش خبرآنلاین، «آلبرت اینشتین» با تمام نبوغ و دانش خود، تفسیر آماری مکانیک کوانتومی را قبول نداشت و این مفهوم را در جمله معروف «خدا تاس نمی‌اندازد» عنوان کرد. «نیلز بوهر» هم که از پایه‌گذاران مکانیک کوانتومی بود، در پاسخ اینشتین گفت: «به خدا نگو چه‌کار کند!».

تحقیقات فیزیک‌دانان طی نیمه دوم قرن بیستم نشان داد که نه‌تنها تعبیر اینشتین در تاس‌بازی اشتباه بود که کازینوی عظیم فیزیک کوانتومی به‌احتمال زیاد دارای اتاق‌هایی بسیار بیشتر از هر آن چیزی است که تاکنون تصور می‌کردیم. حال «ارسلان عادل» و همکارانش در دانشگاه کالیفرنیا در دیویس (UCD)، آزمایشگاه ملی لس‌آلاموس در ایالات متحده و انستیتو فدرال فناوری سوئیس در لوزان می‌گویند که به نظر می‌رسد تعداد این اتاق‌های اضافی، نهایتی ندارد!

این پژوهشگران در مقاله‌ای در آرکایو، نقشه واقعیت بنیادین را دوباره ترسیم کرده‌اند تا نشان دهند که نحوه ارتباط ما با اشیاء در فیزیک، ممکن است مانع از مشاهده چشم‌انداز عظیم عالم شود.

تفسیر آماری عالم

نزدیک به یک قرن است که درک ما از واقعیت، تحت تأثیر نظریه‌ها و مشاهداتی که زیر پرچم مکانیک کوانتومی مطرح شده‌اند، پیچیده شده است. روزگاری که می‌شد اندازه‌گیری‌های دقیقی از اجسام انجام داد و سرنوشت محتوم آن‌ها را با معادلات مکانیک، ترمودینامیک، الکترومغناطیس و نسبیت تعیین کرد، گذشته است.

برای درک تاروپود بنیادینی که عالم را تشکیل داده است، به ریاضیاتی نیاز داریم که بازی احتمالات را به اندازه‌گیری‌های حدودی و غیرقطعی مرتبط کند؛ و این، به دور از دیدگاه شهودی عالم است.

بر اساس تعبیر کپنهاگی مکانیک کوانتومی، به نظر می‌رسد که امواج هر احتمالی همیشه وجود دارند، تا زمانی که آن اتفاق قطعی می‌شود و دیگر احتمالات به ناگاه ناپدید می‌شوند. حتی در حال حاضر هم کاملاً مشخص نیست که درنهایت، چه چیزی سرنوشت گربه شرودینگر را تعیین می‌کند.

نظریه جهان‌های موازی

اما این‌همه ابهام، مانع از آن نشده است که دانشمندان از دیدگاه‌ها و ایده‌های مختلف دست بکشند. «هیو اِوِرِت» (Hugh Everett)، فیزیک‌دان آمریکایی در دهه 1950 (۱۳۳۰) نظریه جهان‌های موازی را پیشنهاد کرد که بر اساس آن، همه اندازه‌گیری‌های محتمل، واقعیت خود را پایه‌گذاری می‌کنند. به بیان ساده‌تر می‌توان این نظریه را چنین توضیح داد که انبوهی از جهان‌های موازی داریم که هر اتفاق امکان‌پذیری در یکی از آن‌ها به شکل تصادفی رخ می‌دهد. آنچه جهان ما را در مقایسه با دیگر جهان‌ها پراهمیت می‌کند، صرفاً آن است که ما در حال مشاهده آن پدیده هستیم.

مدل «جهان‌های متعدد» اِوِرِت را از نظر علمی نمی‌توان «نظریه» دانست (مانند نسبیت یا مکانیک کوانتومی) و نمی‌توان آن را با مکانیک کوانتومی مقایسه کرد که شگفتی‌های مطلق را در پدیده‌ای محسوس به نمایش می‌گذارد؛ بااین‌حال محاسبات فیزیک‌دانان نظریه ریسمان، تعداد حدود ۱۰ به توان ۱۰۰ جهان موازی را محتمل می‌داند؛ یعنی چند ده میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد عالم!

در مدل چندجهانی (برخی آن را «بس‌گیتی» ترجمه کرده‌اند)، با برداشتی از بی‌نهایت عالم از احتمال‌ها شروع می‌کنیم که به زبان فیزیک‌دانان، همان مجموع همه انرژی‌ها و موقعیت‌های شناخته‌شده تحت عنوان «هملیتونین سراسری» است و سپس، روی هر چیزی که توجه‌مان را جلب کند، تمرکز می‌کنیم. بدین ترتیب احتمال‌های نامتناهی را درون زیرسیستم‌های همیلتونی مشخص‌تر و به‌مراتب مدیریت‌پذیرتر، محدود می‌کنیم.

ذره‌بین فریبنده

حال این سؤال مطرح می‌شود که این تمرکز یا بزرگ‌نمایی، درعین‌حالی که می‌تواند ادراکی از نامتناهی در اختیارمان قرار دهد، آیا می‌تواند مانع مشاهده چشم‌انداز کلی شود؟ آیا این کار، رویکرد کوته‌فکرانه‌ای نیست که از آشنایی ما با برخی از اشیاء ریزمقیاس (میکروسکوپی) برآمده باشد؟

به‌بیان‌دیگر، می‌توان این‌طور توضیح داد که در آزمایش گربه شرودینگر، ما به‌راحتی می‌پرسیم که آیا گربه در داخل جعبه، زنده است یا مرده؛ اما هرگز در نظر نمی‌گیریم که آیا بوی نامطبوعی از جعبه منتشر می‌شود یا اینکه میز زیر جعبه، گرم است یا سرد.

پژوهشگران در تلاش برای تعیین اینکه آیا تمایل ما به حفظ تمرکز بر آنچه در داخل جعبه است، اهمیتی دارد یا نه؛ الگوریتمی را توسعه دادند تا بررسی کنند که آیا ممکن است برخی از احتمالات کوانتومی موسوم به «حالت‌های اشاره‌گر»، کمی سرسختانه‌تر از دیگر احتمال‌ها تنظیم شوند و درنتیجه سبب شوند که برخی از ویژگی‌های حیاتی با احتمال پایین‌تری درهم تنیده شوند.

اگر چنین باشد، جعبه توصیف‌کننده گربه شرودینگر تا حدی ناقص است مگر آنکه ما فهرست طولانی عواملی را در نظر بگیریم که بالقوه در سراسر کیهان پراکنده‌اند.

ارسلان عادل، فیزیکدان UCD در توضیح این ایده می‌گوید: «برای مثال شما می‌توانید بخشی از زمین و کهکشان آندرومدا را در یک زیرسیستم داشته باشید و این زیرسیستم، کاملاً درست است». در تئوری، هیچ محدودیتی برای تعریف زیرسیستم‌ها وجود ندارد و فهرست طولانی از حالت‌های دور و نزدیک را می‌توان در نظر گرفت که هرکدام، واقعیت را با اندکی تغییر پدید می‌آورند.

پژوهشگران با اتخاذ رویکرد جدید در نظریه چندجهانی (جهان‌های متعدد) اِوِرِت، به پاسخی رسیده‌اند که آن را تفسیر «جهان‌های بسیار فراوان‌تر» نامیده‌اند. تفسیر جدید، مجموعه‌ای بی‌شمار از احتمال‌ها را در نظر می‌گیرد و آن را در بازه بی‌نهایتی از واقعیت‌ها ضرب می‌کند که در شرایط معمولی آن‌ها را در نظر نمی‌گیریم.

روش نوین هم با شباهت زیادی به تفسیر اصلی، بیش از آن‌که درباره رفتار عالم توضیحی ارائه دهد، به تلاش ما برای مطالعه گام‌به‌گام آن در هر لحظه اشاره دارد.

پژوهشگران امیدوارند که این الگوریتم بتواند در توسعه راه‌های بهتر برای کاوش سیستم‌های کوانتومی مانند الگوریتم‌های داخل کامپیوتر، کاربرد داشته باشد.

دیگر خبرها

  • تبریک ویژه سپاهانی‌ها به ژوزه مورایس | عکس
  • هدیه سپاهان به مورایس؛ مهر، تسبیح و قرآن (+عکس)
  • هدایای ویژه بازیکنان سپاهان به مورایس (عکس)
  • عکس| سورپرایز ویژه سپاهانی‌ها برای مسلمان شدن مورایس
  • حکمرانی ولایی، نظریه جدید در مدل حکمرانی
  • تجلیل از برگزیدگان عقیدتی در سپاه بیت المقدس کردستان
  • توسعه فعالیت‌‌های فرهنگی حوزه عفاف و حجاب در مرکزی
  • دانشمندان درباره «جهان‌های موازی» چه می‌گویند؟
  • ضرورت استحکام بخشیدن به اعتقادات و تفکرات اسلامی
  • روحیه عقیدتی میان نیروهای انقلابی تقویت شود