شوهرم را در شرط بندی به شراره باختم!
تاریخ انتشار: ۴ آبان ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۵۸۵۴۳۴
هیچ مردی نیست که عاشق من نشود، عشوهها و طنازیهای من به گونهای است که میتوانم هر مردی را به راحتی فریب بدهم! به گزارش «جنوب نیوز» به نقل از فرارو؛ اینها جملات یکی از دوستان دوران دبیرستانم بود که من بعد از ازدواج رابطه و دوستی ام را با او حفظ کردم، اما با تمسخر حرفهای او را ساده لوحانه میپنداشتم چرا که مطمئن بودم .
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
زن ۲۳ ساله که مدعی بود توفان سهمگین خیانت آشیانه زندگی مشترکش را به ویرانهای مخوف تبدیل کرده است، درحالی که بیان میکرد زندگی ام را در یک شرط بندی احمقانه به دوست دوران دبیرستانم باختم درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: ۱۶ ساله بودم که با برادر یکی از همکلاسی هایم وارد رابطه خیابانی شدم و به هر بهانهای سراغ همکلاسی ام میرفتم تا برادرش را ببینم.
آشنایی من و «سیامک» با رد و بدل کردن شماره تلفن آغاز شد و خیلی زود به دیدارهای حضوری کشید. به طوری که دیگر در افکارم جز نام سیامک چیز دیگری نمیگنجید. آن قدر درگیر این عشق خیابانی بودم که برای رسیدن به «سیامک» هیچ چیزی مانع من نبود. چند ماه بعد وقتی خانواده او به خواستگاری ام آمدند پدرم از شدت عصبانیت میخندید و با تمسخر میگفت: من چنین پسری را برای پادویی مغازه ام انتخاب نمیکنم چه رسد به این که او را به عنوان دامادم بپذیرم! اما من که در آن سن و سال هیجانی خودم را توجیه میکردم که عشق، دختر پادشاه و پسر فقیر نمیشناسد به هر کاری دست زدم تا پدرم را به این ازدواج قانع کنم. این رفتارهای احمقانه و تنها با این اعتقاد که عشق ما پاک و پایدار است به جایی رسید که دست به خودکشی زدم تا حرفم را به کرسی بنشانم.
خلاصه آن روزها در حالی از عشق پاک سخن میگفتم که خودم نیز معنای واقعی آن را نمیفهمیدم. هیچ گاه فکر نکردم که عشق و عاشقی خیابانی چیزی جز هوس نیست که ناخودآگاه نام «عشق» بر آن میگذاریم و بعد از مدتی این هوسها فروکش میکند و آن عشق پاک هم جای خود را به خیانت میدهد.
بالاخره پدرم شرط گذاشت که من در دانشگاه پذیرفته شوم و سیامک هم که آن زمان ۱۷ ساله بود دیپلم بگیرد و خدمت سربازی اش را به پایان برساند و فقط در آن صورت با ازدواج مان موافقت خواهد کرد. چند سال بعد و در حالی که من و سیامک پنهانی با هم در ارتباط بودیم، او خدمت سربازی اش را تمام کرد و به مکانیکی خودرو مشغول شد. من هم در دانشگاه تحصیل میکردم که در نهایت پدرم با ازدواج ما موافقت کرد و این گونه زندگی مشترک من و سیامک بعد از پنج سال رابطه پنهانی آغاز شد.
در این میان ارتباطم را با یکی از دوستان دوران دبیرستانم نیز ادامه دادم. «شراره» از همان زمان مدام با افتخار از روابط نامتعارفش با مردان غریبه سخن میگفت، شاید هم یکی از دلایل آشنایی من با سیامک همان تعریف و تمجیدهای شراره از این گونه ارتباطات بود. او حتی از فریب مردان در فضای مجازی و اخاذی از آنها سخن میگفت و من هم با تعجب به حرف هایش گوش میکردم.
تا این که روزی با جدیت خاصی گفت: هیچ مردی نیست که عاشق من نشود و من نتوانم او را فریب بدهم. اما من خیلی محکم به شراره گفتم: شوهر من تنها مردی است که نمیتوانی فریبش بدهی چرا که با یک عشق پاک پنج سال منتظر یکدیگر بودیم. آن روز شراره با خنده گفت: میخواهی شرط بندی کنیم؟! من هم که این حرفها را یک شوخی احمقانه میپنداشتم با خنده گفتم: من به همسرم اطمینان دارم و ...
چند ماه بعد و در حالی که دخترم تازه به دنیا آمده بود متوجه رفتارهای عجیب همسرم شدم و تماسهای پنهانی، سردی روابط عاطفی و دیر آمدن هایش به منزل نشانههایی از خیانت را در ذهنم تداعی میکرد. تا این که روزی با کمک یکی از دوستانم تصاویر زنندهای را از تلفن همسرم بیرون کشیدم که شراره را در کنار سیامک نشان میداد. آن جا به یاد شرط بندی و حرفهای شراره افتادم و ... حال با غروری لگدمال شده و قلبی شکسته به آینده تاریکی میاندیشم که ... شایان ذکر است به دستور سرهنگ ناصر نوروزی (رئیس کلانتری شفا) پرونده این زن جوان در دایره مددکاری اجتماعی مورد رسیدگی قرار گرفت.
منبع: جنوب نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jonoubnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جنوب نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۵۸۵۴۳۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسی/ ۲۰ بار مچ شوهرم را با زنهای غریبه گرفتم
به گزارش خبرآنلاین، زن ۳۲ سالهای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعبالعلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت میکرد و ما مشکل مالی نداشتیم.
همشهری در خبری نوشت:مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن میگفت و با حسرت از گذشتهاش یاد میکرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچگاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خالهام ارتباط بسیار صمیمانهای داشتم تا اینکه عاشق پسرخالهام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان میداد و رابطهاش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار میکرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.
هنوز آخرین سال دبیرستان را میگذراندم که روزی مادر و خالهام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری میکردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشهگیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.
با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفتهای مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.
هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. اینگونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار میرفتم و به بخت سیاه خودم میگریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمیرفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحتهای اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.
در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبهای ارتباط دارد و به من خیانت میکند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمیکند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.
با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار میدانستم به گونهای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی میکرد. من هم اهمیتی نمیدادم و دیگر برایم رفتارهایش بیمعنی بود.
روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخالهام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام میدادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.
با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمیخواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانتهای همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت میکردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقهای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخالهام میدانستم.
حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمدهام.
با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسیهای قانونی و مشاورهای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
۲۳۳۲۱۷
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903119