سندروم سیندرلا؛ وقتی منتظر ناجی هستید
تاریخ انتشار: ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۷۹۵۲۳۳
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، سندرم سیندرلا، باشنیدن این نام، شاید اولین چیزی که به ذهن شما میرسد؛ انیمیشن سیندرلا است. بسیاری از فیلمها و داستانهایی به این شکل وجود دارند که مردی سوار بر اسب سفید برای نجات دختری وارد میشود و او را غرق در خوشبختی خواهد کرد. در حقیقت سندروم سیندرلا در علم پزشکی، مجموعهای از اختلالات و مشکلات است که اصولا دختران جوان را درگیر خود میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سندروم سیندرلا مجموعهای از علائم و نشانههای رفتاری است که اغلب در دختران جوان دیده میشود و در آن فرد مبتلا به سندروم هیچگاه طعم مسئولیت پذیری و استقلال را نخواهد چشید و همواره برای تجربهی شادی و خوشبختی، چشم به راه دیگریست. کسی که بتواند جای او تصمیم بگیرد و سرنوشت زندگیش را به او بسپارد. شاید بسیاری از دختران خواسته یا ناخواسته دچار این سندروم باشند، با ما همراه باشید تا بیشتر درباره این سندروم بدانیم:
سندروم سیندرلا چیست؟
برای نخستین بار نام این سندرم، توسط خانم کولت داولینگ در کتاب ترس پنهان زنها از استقلال، تعریف شد. خانم داولینگ اشاره میکند که ریشه این عدم استقلال، ترس در ضمیر ناخودآگاه زنان است که باعث میشود، فرد خود به تنهایی توان رسیدن به اهدافش را نداشته باشد و در نهایت خود را متکی به مردان برای رسیدن به خوشبختی بداند.
این عارضه نوعی خطای رشد شناختی است که موجب میشود دختر بچهها این تصور را که همیشه باید منتظر مردی بمانند که در زندگی رویاییاش او را خوشبخت کند، پرورش دهند. این دختران نقش خود را برای خوشحال کردن در نظر نمیگیرند و همیشه سعی دارند به مردان در مسائل عاطفی، فیزیکی و مالی متکی باشند. در این سندرم فرد هیچ نوع استقلالی از خود در زمینههای مختلف نشان نخواهد داشت. در حقیقت برخی به دنبال این هستند که زیر چتر حمایت دیگران قرار بگیرند و از داشتن استقلال هراس دارند.
سندروم سیندرلا مجموعهای از علائم و نشانههای رفتاری است که اغلب در دختران جوان دیده میشود و در آن فرد مبتلا به سندرم هیچگاه طعم مسئولیت پذیری و استقلال را نخواهد چشید و همواره برای تجربهی شادی و خوشبختی، چشم به راه دیگریست.
بیشتر بخوانید
توی آیینه جوجه اردک زشت نبینیم! /چرا از چشم خودمان میافتیم؟چرا نام این سندروم سیندرلا است؟
ریشهی این سندروم بازمیگردد به سیندرلایی که در زیر بار ظلم زندگی میکرد و به جای هرگونه تلاش برای خروج از وضعیت و بعهده گرفتن نقش ناجی برای خود، منتظر شاهزادهای بود که سوار بر اسب نجاتش دهد و خوشبختش کند؛ اما شوربختانه زندگی حقیقی ما قصه نیست و پایانش هم، خبری از شاهزاده رویاها نیست.
علت ایجاد سندروم سیندرلا
تاثیرگذارترین علتی که باعث میشود این موضوع در دختران ایجاد شود، نوع تربیتی والدین است. عموما دختران زمانی تشویق میشوند که ساکت، مودب، کامل و خوب باشند. همچنین محدودیتهای بسیاری برای دختران در نظر گرفته میشود؛ تا آنها را از شیطنت و انجام برخی از بازیهای کودکانه منع کند. اگر چه بعضی از محدودیتها برای حفظ کودک از برخی مسائل موضوع بدی محسوب نمیشود؛ اما راه درست این است که به دختران شخصیت بدهیم. یعنی او باید بداند که اولا باید مورد پسند خودش قرار بگیرد و شخصیت و منش خود را به پسنده شدن از دید اطرافیان یا مردان محدود نکند.
سندروم سیندرلا را میتوان کودکی هر فرد دانست؛ نقش پررنگ والدین را هرگز نمیتوان در این سندروم ندید گرفت. ریشه سندروم سیندرلا را میتوان کودکی هر فرد دانست؛ نقش پررنگ والدین را هرگز نمیتوان در این سندروم ندید گرفت؛ کودکی که از ابتدای کشف اطرافش دریافته که برای تائید شدن، دوست داشته شدن و حفاظت شدن باید طبق میل دیگران زندگی کند و فقط در آن صورت جایزه میگیرد، به مرور بزرگتر میشود و معنای استقلال را هرگز درک نمیکند، چرا که کم اهمیتترین مسئله در زندگی او، خواست خودش است؛ این کودک، نوجوان میشود و به مرور آرزوهایش بزرگ میشود، اما، چون هرگز معنای استقلال را نفهمیده و همیشه در مسیر اهدافش باید سایهای کنار خود داشته باشد، نمیتواند شرایط را بسنجد، تصمیم بگیرد، هدف بگذارد و برایش تلاش کند!
شاید این جملات برای شما هم آشنا باشد:
- انشالله عروس بشی
- انشالله یک شوهر خوب پیدا کنی
- هروقت شوهر کردی میتوانی فلان کار را انجام دهی
- مگر خانه شوهر رفتی که میخواهی به فلان چیز برسی؟
- بختت باز شود انشالله
اینها جملاتی آشناست که احتمالا در نوجوانی امثال آن را از برخی اطرافیان شنیده باشید، جملاتی که اگر تفکر غالب خانواده شما باشد، هدف را در دختر خواهد کشت و او را تبدیل به یک سیندرلا در انتظار شاهزاده رویاها خواهد کرد، چرا که او در برابر اهداف و رویاهای خودش سدی به نام شوهر کردن میبیند، پس میخواهد شاهزاده را بدست آورد تا آن شاهزاده او را به رویاهایش برساند.
علائم سندروم سیندرلا
فرد مسئولیت زندگی خود را نمیپذیرد و همواره منتظر ناجی است
فرد برایی رسیدن به آرزوهای خود و معنای حقیقی خوشبختی در انتظار دیگران است
فرد استقلال گریز بوده و ترجیح میدهد نقش قربانی را بازی کند
فرد اهدافش را در گرو حضور فردی دیگر میبیند
فرد در زمینههای مالی، عاطفی، زندگی اجتماعی و فکری هیچ استقلالی از خود ندارد
پیشگیری و درمان سندروم سیندرلا
بهترین پیشگیری در ابتلا به سندرم سیندرلا، تربیت صحیح فرزندان است. تربیتی که باید به دختران از همان کودکی بیاموزد؛ که زنها موجودات چند وجهی هستند و توانایی انجام هر کاری را برای رسیدن به خوشبختی خواهند داشت و به کمک و نظر کسی نیازی ندارند. باید به آنها بیاموزید که استقلال در زندگی بسیار ارزشمند است و اگر زمانی فرصت مستقل شدن به وجود آمد، باید از آن بهرهمند شد. ازهمان کودکی دختران خود را تشویق کنید که مسئولیت پذیر باشند و برای حل مشکلات بدون وابستگی، خودشان تلاش کنند. معنای خوشبختی در هر فرد متفاوت است؛ لزوما برای همه افراد شاهزاده سوار بر اسب سفید نخواهد بود.
یک دختربچه میتواند شیطنت داشته باشد، بازی کند، شاد باشد و همچنان مودب و دوستداشتنی باشد و جایزه بگیرد، اگر همیشه برای ساکت بودن، هیچکاری انجام ندادن و سکون به کودکان جایزه بدهید، به آنها میآموزید که برای خوشایند دیگران از خود و خواستههای خود بگذرند.
راهکارهای به منظور پیشگیری از سندروم سیندرلا
رشد شناختی یا راه تشخیص خوب از بد را به کودکانتان بیاموزید.
مستقل بودن را به کودکتان بیاموزید تا برای رسیدن به خوشبختی، خود را متکی به دیگران ندانند.
این موضوع را به دخترانتان بیاموزید که او خودش مسئول زندگیاش است.
به او یاد بدهید که برای زندگیاش، هدفی را مشخص کند.
غیرمستقیم به او بیاموزیم که دختر بودن به معنای منتظر یک مرد ماندن نیست.
کودکتان را با نامهای “پرنسس من” کمتر صدا بزنید. در عوض او را شجاع و ورزشکار خطاب کنید.
به کودکتان بیاموزد که چطور خودش به تنهایی شاد باشد و بخندد.
تصور آنها را به سمت جملهی “هر وقت شوهر کردی…” نکشانید؛ زیرا این موارد هیچ ارزشی ندارند و آنها را محدود خواهد کرد.
به آنها بیاموزید تا در سن مناسب، آمادگی شروع یک زندگی مشترک را داشته باشند.
در سپردن مسئولیت به دختران، پذیرش و استقلال بیشتری نشان دهیم.
به مرور به پسران بیاموزید که دختران هم مانند خودشان و دیگر افراد جامعه زندگی میکنند.
منبع:برترینها
انتهای پیام/
منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: سندروم سیندرلا سندروم سیندرلا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۷۹۵۲۳۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سندروم استکهلم در مدارس ابتدایی/ کودک آزاری مدرن: تلقین حس ناکافی بودن!
عصر ایران؛ امید خزانی*- سندروم استکهلم پدیدهای روانی است که قربانی با آزارگر خود و یا گروگان با گروگانگیر حس همدلی و حتی وفاداری دارد! اما ارتباط این موضوع با مدارس ابتدایی و کودکان معصوم چیست؟
ما - والدین که فرزندانمان را مال خود و نه از خود میدانیم - با این فرشتگان معصوم کاری میکنیم که بیشباهت نیست به پدیده سندروم استکهلم و همدلی با گروگانگیران که برخی از مدارس ابتداییاند.
این تمثیل از آن روست که والدین با دستان خود فرزندان خود را به مدارسی میسپارند که با جان و جسم کودکانشان چون یک گروگان رفتار کنند و حتی در این روند نهایت همکاری را نشان میدهند و حتی خواستار فشاری بیشتر(شما بخوانید آزاری بیشتر) از جانب مدرسه متبوع میشوند.
در مطلبی که چند سال قبل با عنوان " آموزش فرزند یا فرزندکُشی " در اینجا ( لینک) منتشر شد، مقایسهای تطبیقی با کشورهای دنیا در روند آموزش ابتدایی آورذه شد که نشان می داد ساعات آموزش ابتدایی در ایران از متوسط آموزش دنیا ۳۰۰ تا ۴۰۰ ساعت بیشتر است و این با همکاری والدین صورت میپذیرد که به نظر نویسنده فاجعهبار است چون در گذر زمان موجب فرسودگی کودکان در بستر آموزش میشود. اخیرا کودکی ۹ ساله از نزدیکان را دیدم که در اثر فشار بیش از حد درسی والدین تحصیلکردهاش و الزام آنها برای آمادگی آزمون دچار اسپاسم عضلانی شده و در واقع کودکیاش به تاراج رفته بود! از این رو 7 نکته را در زیر یادآور میشوم:
۱. اگر پدران سنتزده ما خطاب به معلمان میگفتند " گوشت فرزندم مال تو استخواناش مال من! " ؛ این روزها خیلی از والدین مجوز شدیدتر برخوردها را به مدارس فرزندانشان می دهند اما نه در قالب تنبیه بدنی بلکه بسی فراتر؛ تلقین دایمی حس ناکافی بودن! دقت بفرمایید برای یک کودک ۷ تا ۱۰ ساله!
۲. بارها شاهد بوده ام که والدین از مدارس متبوع شان خواسته اند که فرزند ۹ ساله آنها را برای آزمون آماده کنند . آزمونهای بی پایانی چون مدارس تیزهوشان ؛ آزمون مدارس خاص( شما بخوانید مراکز گروگانگیری ویژه) و غیره.
اهداف دوره ی آموزشی ابتدایی کم و بیش در اکثر کشورهای پیشرفته و حتی با تعریف یونسکو بر ۳ مبنای زیر استوار است : یادگیری مبانی سواد و اعداد؛ یادگیری مهارت های اجتماعی و ایجاد شوق و علاقه برای یادگیری !! در کجای این هدف گذاری جهانی آماده سازی برای آزمون های خاص گنجانده شده است که شمای والدین روان کودک ۹ ساله تان را آزار می دهید و حتی بابت آن هزینه می پردازید؟ این اتحاد والدین و مدارس علیه یه کودک ۸-۹ ساله چه منطق و مبنایی جز کودک آزاری می تواند داشته باشد. البته همه کودکان در اثر فشارهای اینچنینی دچار اسپاسم عضلانی نمی شوند اما آثار ماندگار مخرب روحی بر وجودشان می نشیند! از دوره ابتدایی همان را انتظار باید داشت که عقلای جهان بر آن اجماع کرده اند!
۳. هر نوع آموزش با عنصر انضباط ( دیسیپلین) گره خورده است. گزاره های آموزش در فضای شاد و غیره لزوما در مقام عمل جوابگو نیستند. آموزش برای کودک دوره ابتدایی با محدودیت انضباط پذیری و زمان حداقلی سرو کار دارد. ظرفیت انضباط پذیری یک کودک دوره ابتدایی بسیار محدود و شکننده است. این محدودیت ها قابلیت توسعه دارند اما قطعا در افق ۱۲ ساله باعث فرسایش آموزشی خواهند شد!
۴. بقول فرنگی ها " شیطان در جزییات است " بسیاری از آزمون های متداول آموزشی از جمله achievement test , proficiency test و competency test و Aptitude test که نسخه بومی شده آنها در مدارس ما نیز استفاده می شود با ده ها متغیر و پارامترهای اجرایی و نیروهای مجرب آموزش دیده قابلیت اجرا و نتیجه درست دارند! با زیرساخت های موجود سخت افزاری و نیروی انسانی اشغال در اکثر مدارس ابتدایی نتایج درستی برای این آزمون ها متصور نیست!
۵. آموزش و در کل علوم انسانی بسیار ظریف و شکننده است و از قوانین پوزیتیویستی تبعیت نمی کنند. به این معنا که از درستی گزاره الف و گزاره ب لزوما درستی گزاره ج حاصل نمی شود. اگر موفقیت فرمول واحدی داشته باشد که ندارد آن فرمول در مورد فرزند شما با متغیرهای زیادی سروکار خواهد داشت و لزوما نتیجه نخواهد داد. آنچه که برای موفقیت در اکثر مدارس پایه و ابتدای ما ریل گذاری شده با نوعی آزار و خشونت پنهان گره خورده است و ره به ترکستان می برد ! جاده با کیفیت ؛ خودرو استاندارد ؛ راننده مجرب و ساعت رانندگی استاندارد سفر ایمن را به دنبال دارد !
۶. بارها شنیده ایم که برای ساختن یک کشور از مدارس ابتدایی شروع کنید و نیک می دانیم که کشورهای توسعه یافته ۱۰ درصد تولید ناخاص داخلی را صرف آموزش بویژه آموزش پایه می کنند و آموزش پایه درست از وظایف ذاتی دولت هاست ! بله همه اینها درست است اما عجالتا در فقدان این درایت ها از تبدیل فرزندتان به ربات آزمون دهنده بپرهیزید!
۷. به پشتوانه دو دهه تجربه در آموزش عرض می کنم اکثر برنامه هایی که در قالب فوق برنامه در مدارس غیردولتی ارایه می شود فاقد عمق لازم است و غالبا سطحی است. برای مثال ۳ سال زبان فوق برنامه مدارس تقریبا معادل ۸ ماه آموزش در موسسات معتبر زبان است!
پی نوشت: هر نوع آموزش در هر سطحی که در دوره کودکی ( زیر ۱۲ سال) متصور است قابلیت جبران در دوره نوجوانی را داراست اما و هزار اما که کودکی از دست رفته هرگز جبران پذیر نیست چه برسد به آزار و آسیب های روحی که عمری ممکن است گریبانگیر کودک شما باشد.
---------------------
*دکتریِ آموزش