Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش صدای ایران، تنش و بحران در خاورمیانه مانند پایستگی قانون انرژی از حالتی به حالت دیگر تبدیل می شود، پایان نمی یابد. بحران های متعدد و در اشکال گوناگون سالهاست این منطقه را با خود درگیر کرده است و بجز اینکه پای دخالت دیگر قدرتها را بدان باز کرده است، تمام انرژی آن را گرفته و مسیر ثبات را معیوب کرده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

عراقی که دیروز با بحران داعش روبرو بود و مرزها و تمامیت ارضی آن در خطر بود، امروز با بحران داخلی در معرض این خطر قرار گرفته است. پیشینه و چشم انداز این بحران چگونه است؟ بازیگران درگیر بحران کردی چه رویکردی نسبت به آن دارند؟ سیاست ایران در قبال آن چگونه باید باشد؟ این سوالات را در کافه خبر خبرآنلاین با سید جلال ساداتیان تحلیلگر مسائل بین المللی و دیپلمات سابق ایران در لندن در میان گذاشته ایم که از نظر می گذرانید:


ابتدا در مورد بحران و ریشه یابی ان در منطقه صحبت کنید؟ چرا بحران در این منطقه یکسویه نمی شود و دائم در حال زایش است. تکلیف داعش در عراق مشخص شده است اما همه پرسی و استقلال کردستان عراق موضوع را پیچیده تر کرده است. نظرتان درباره کلیت این فضا چگونه است؟

ژئوپلیتسین ها معتقدند که این منطقه که به اصطلاح به هلال خصیب معروف شده است و از خلیج فارس شروع می شود و تا مدیترانه کشیده می شود برای سالهای طولانی شاید نزدیک به دوهزار سال است که روی آرامش به خودش ندیده است. یعنی همواره در تلاطم بوده و با حوادثی مواجه بوده است. کلمه تلاطم به معنای پایین و بالا شدن هاست که گاهی شدت آن بیشتر و گاهی کمتر شده ولی همواره این وضعیت وجود داشته است. در دوران معاصر هم که آنرا نیز به چند مقطع می توانیم تقسیم کنیم، در هرکدام از این مقاطع به نوعی این تلاطم وجود داشته است. یک مرحله را می توانیم قبل از جنگ اول جهانی ذکر کنیم که عمده این مناطق تحت سیطره دولت عثمانی است. بریتانیا آن زمان به عنوان یکی از قدرتهای برتر جهان است و شاید به عنوان برترین قدرت در آن زمان ، به موقعیت عثمانی چشم دوخته است.

در سال 1815 پیمان وین شکل گرفته بود که بر اساس آن، قدرتهای مطرح آن زمان توافق کردند کمتر متعرض هم شوند، یعنی با همدیگر نجنگند. اما، به اصطلاح پشت پرده، اختلافات بسیاری وجود داشت و بریتانیا دنبال این بود که زیر پای دولت عثمانی را خالی کند، فلذا می بینیم به سالهای قرن بیستم که نزدیک می شوند عملا مصر را جدا کرده اند و حاکمان مصری بیشتر متمایل به سمت بریتانیا بودند.

وقتی جنگ اول جهانی در 1914 شروع می شود در میانه های جنگ یعنی سال 1916 آقای سایکس انگلیسی و پیکوی فرانسوی با همدیگر می نشینند و خیلی راحت خطی می کشند که این منطقه را به مناطق نفوذ خود تقسیم می کنند. یعنی به همین راحتی متصرفات دولت عثمانی را بین خودشان تقسیم می کنند. چون شکست و فروپاشی امپراطوری عثمانی مسجل شده بود. زیرا شرایطی پیش آمده بود که دولت عثمانی کاملا تضعیف شده بود . در جنگ سخت بخاطرکریمه ، از روسیه تزاری شکست خورده و خیلی از منابع شان از بین رفته بود.

در این برهه ایران نیز موقعیت چندانی ندارد، چون در دوره قاجار حسابی تضعیف شده است، به گونه ای که بین دو قدرت آن روز یعنی بریتانیا و روسیه تزاری عملا به دو منطقه نفوذ تقسیم می شود. دولت عثمانی هم که به کلی تضعیف شده بود و حتی پیشاپیش متصرفاتش را بین خودشان تقسیم کرده بودند. میانه های این جنگ، انقلاب اکتبر اتفاق افتاد و روسیه هم عملا به نوعی از میدان به در شد. یعنی او هم از صحنه رقابت خارج شد درنتیجه فرانسه و انگلیس به عنوان فاتحان جنگ مناطق تحت فرمان دولت عثمانی را بین خودشان تقسیم کردند.

این بخش همین جایی است که امروز سوریه، عراق، اردن، کویت و بخشی از عربستان و لبنان و فلسطین و آنچه که به عنوان اسرائیل بعدا شکل گرفت از دل آن خارج شد. تقسیم این منطقه از ابتدا بر اساس شرایط معقولی نبود و هیچ گاه به مسائل قومی، فرهنگی و زبانی آن توجهی نشد. شما نگاه کنید که مرز سوریه و عراق یک خط مستقیمی کشیده شده است. یعنی روی نقشه آقایان ساکس و پیکو برای خودشان خط می کشند و بعدا در سال 1919 در ورسای فرانسه، به آن رسمیت می دهند. منتها در ورسای آقای وودرو ویلسون رئیس جمهور وقت آمریکا با 14 ماده پیشنهاد به آنجا می آید و این موضوع را مطرح می کند که برای حفظ صلح و اجتناب از جنگ، سازمانی بوجود آید که بتواند ناظر بر کشور ها باشد. این ساز و کار به نام "جامعه ملل" شکل می گیرد که بر کار حفظ صلح ناظر باشد و از یک قوانینی تبعیت کند. قرار می شود ایالات متحده امریکا، خودش هم در این سازمان بعنوان ناظر حضور داشته باشد ، اما عملا به دلیل برخوردی که کنگره با رییس جمهور بخاطر شرکت در اجلاسیه ورسای پیدا می کند ، امریکا در جلسات سازمان جامعه ملل حضور پیدا نمی کند.

ابتکار ویلسون در امریکا مورد استقبال قرار نمی گیرد و همین ضعف باعث می شود مسائل متعدد تنش زا در مناطق مختلف به رویکرد مناسبی نرسد و فرانسه و انگلیس ابتکار عمل را در خط کشی های خاورمیانه داشته باشند؟

ابتکار آقای ویلسون در امریکا، نه تنها مورد استقبال قرار نمی گیرد بلکه مورد انتقاد هم قرار می گیرد. از این رو جامعه ملل درحقیقت با سلیقه قدرتهای پیروز جنگ یعنی فرانسه و انگلیس پیش می رود.

این ضعف باعث می شود در تقسیم بندی های سایکس پیکو هیچ منطقی وجود نداشته باشد و منطقه را مواجه با بحرانهایی کنند که هم اینک هم دچار آنست ؟

در پاسخ به اینکه چرا این منطقه همواره با بحرانهای خاص خودش روبه روست اشاراتی کردم. تقسیم بندی ها نه بر اساس دولت - ملیت یا nation state و نه حتی براساس قومیت و یا اصول خاصی شکل نگرفته است . اینکه عده ای هستند که با هم همزبان اند و یک روابطی را با همدیگر دارند و یک کسی را به عنوان شیخ و بزرگان خودشان دارند و طوایفی هستند که حاکمیت می کنند ، درواقع یک مقدار ملاحظات اینهاست درحالی که وقتی شما نگاه می کنید می گویید که نژاد، زبان، سرزمین را باید داشته باشند و بعد یک حاکمیتی را داشته باشند تا بشوند ملت.

البته اروپایی ها هم منطبق با این مبنا و موضوعیت «ملت» عمل نکردند، یعنی بعد از جنگهای مذهبی منتهی به 1648 که جنگهای مذهبی سی ساله بود قرارداد وستفالیا تنظیم شد که درحقیقت مبنای روابط بین الملل امروز از آنجا شکل گرفت. بر این مبنا تقسیم کردند و گفتند که مثلا اینها ایتالیایی هستند و زبان ایتالیایی دارند و سرزمینشان هم اینجاست پس اینجا کشور ایتالیا باشد.

این چنین تقسیم کردند و nation state مبنای روابط بین الملل قرار گرفت. ولی وقتی متصرفات دولت عثمانی را تقسیم کردند، اینچنین عمل نشد بلکه به حالت یک توزیع غنائم بین دو طرف تقسیم شد. این سهم خواهی و تقسیم آن بر مبنای خاصی نبود لذا می بینیم که تداخل بسیار زیادی در قضیه وجود دارد. مناطقی عرب، مناطقی کرد و همچنین مناطقی ترکمن هستند. کمااینکه همین الان هم می بینیم آنچه در منطقه عراق اتفاق می افتد، مذهب باز یکی از عواملی است که قاعدتا آنجا مطرح می شود.

به نظر می رسد بحث اصلی بارزانی در مورد سایکس- پیکو همین است که آن را قابل قبول نمی داند و نظرش بر تغییر دوباره مرزها است. آیا این شرایط می تواند پس از سالها بدون تنش پیش برود؟

در تطور تاریخی، آنها فکر می کنند صاحب حقی شده اند و به عنوان قومیت حرفشان را می زنند. حتی در قانون اساسی عراق هم به عنوان یک قومیت مطرح شده اند و نه به عنوان کردهای سنی. یعنی ریشه مذهبی در موردشان اعمال نشده است.
درواقع هیچ مبنای تئوریک مبتنی بر روابط بین الملل در تقسیم مناطق لحاظ نشده بود، آنچه که لحاظ شده بود روابط قدرت منطقه ای مبتنی بر قومیت بصورت نسبی را می توانیم نهایتا ذکر کنیم. مثلا بریتانیا بر روی اقوامی خاص نفوذ داشت و بر قوم و قبلیه ای دیگر فرانسه نفوذ داشته است، و بر این مبنا تبدیل به منطقه نفوذ شده است، این مال من و این هم مال تو! از این رو عناصر ملیت در اینها لحاظ نشده است، یعنی زبان، مذهب، نژاد، سرزمین و بعد حکومت غیرقومیتی بوجود نیامده است.

به حالتی که یک شیخ بر یک منطقه حاکمیت دارد، نه حاکمی مورد قبول همه این مردم. یک جا هست که یک کسی را به عنوان شیخوخیت قبول دارید که بزرگ آنجاست یک جا هم یک کسی می آید و تمام عناصر قدرت را طی می کند و مورد پذیرش مردم واقع می شود، با سیستم دموکراسی که امروز داریم می گوییم. هرچند در این منطقه از گذشته فقط شمشیر حاکمیت داشته است.

قدرت هم «الحق لمن غلب» است. یعنی حق با کسی است که غلبه کند. حالا دیروز شمشمیر می کشیدند، چهار صباح بعد تفنگ هایشان کار کرد و بعد توپ شان کارکرد و بعد آرام آرام به این رسیدیم که بمب اتمی حرف اول را بزند. هرچند که امروز معادله قدرت کمی عوض شده یعنی عوامل ژئوپلیتیکی که امروز مطرح است خیلی چیزها را شامل می شود. سرزمین، افراد تحصیلکرده وکیفی، منابع زیرزمینی ، انرژی داشتن دریا و ساحل و بخصوص نیروهای تحصیل کرده کارآمد است که شاید بالاترین قضیه باشد و منابع مالی، قدرت نظامی، مدیریت و نهایتا داشتن یک فلسفه وجودی. یعنی هر کشوری براساس یک فلسفه وجودی شکل گرفته باشد. اینها و عواملی دیگر است که قدرت یک کشور را در جهان امروز شکل می دهد .

به نظرتان در حال حاضر با تغییر مناسبات و معیارهای قدرت، استقلال و خط کشی های جدید می تواند مثمر ثمر باشد؟

معیار و مصادیق قدرت امروز متنوع شده، ابعاد مختلف پیدا کرده و عناصر مختلفی تعیین کننده این ملاک قدرت هستند. باید بدانیم که تا دیروز قدرت و کشور گشایی پادشاهان مرزها را به هم می ریخت و سرزمین به معنای امروزی وجود نداشت اما در حال حاضر این موضوع از اصول خاصی پیروی می کند. اما در این منطقه تقسیم بندی اصولی بر مبنای رضایت مردمان این سرزمین شکل نگرفته و تخم بحران از گذشته کاشته شده است. در این منطقه این تقسیم بندی بعد از جنگ اول جهانی خودش فی نفسه جای بسیار حرف دارد. صرفا آقایان سایکس و پیکو می نشینند و برای خودشان نقشه منطقه را خط کشی می کنند که این مال تو و این هم مال من که خود این محل مناقشات و درگیری های بسیار زیادی است که سالهای طولانی کردها با دولت صدام و بعثی ها می جنگیدند و اختلافات بسیاری در این منطقه وجود دارد.


این اختلافات فقط در منطقه کردی نیست و مناطق دیگری را هم شامل می شود؟

شما نگاه کنید بین کویت و عربستان یا عراق و عربستان اختلافات مرزی هست. بین ما و عراق اختلافات فراوان بوده از گذشته با دولت عثمانی بین ایران و عثمانی سر مسئله مرزی اختلافات فراوانی بوده است. یا بین ترکیه و عراق و سوریه اختلافات زیادی وجود دارد. پایه بحران امروز ازگذشته گذاشته شده وحالا هم وجود دارد.

نهایتا این می شود که حتی صدام را به عنوان یکی از محورهای شرارت ساقط کنند. در حالی که در جنگ علیه ایران از او حمایت کرده بودند، زیرا به جایی رسیدند که او را علیه خودشان قلمداد کردند و دنبال این رفتند که او را ساقط کند. لذا در سال 1991 به عراق لشکرکشی و حمله کردند اما یک جایی این متوقف شد و صدام در آن زمان در قدرت ماند. حالا علت اینکه متوقف شد، بماند برای تاریخ و کسانی که راجع به آن صحبت خواهند کرد. اما اجمالش این است که ایران هم در این برهه اشتباهاتی داشت.

دستگاه دیپلماسی ایران در آن زمان نظرش بر این بود که ما وارد عراق نشویم ولی نهادهای دیگر نظر داشتند که ما وارد شویم و نهایتا وقتی پایه صدام سست شده بود، این مسئله شکل گرفت و این باعث شد آقای بوش پدر ماشین جنگی اش را متوقف کرد. وقتی ماشین جنگی اش را متوقف کرد آقای صدام حسین برای 10 سال دیگر سر کار بود. ولی اتفاق دیگری که افتاد اینکه آنها آمدند و قسمت شمال عراق که همین قسمت اقلیم کردستان را ، پرواز ممنوع قرار دادند و یک نوع استقلالی را برای آنجا قائل شدند.


این روند تا سال 2003 و سقوط صدام ادامه داشت؟

بله تا اینکه این اتفاق در زمان بوش پسر رخ داد و صدام را ساقط کردند. عمده اختلافی که اینها دارند، حالا از آن سال به نحوی یک استقلالی به این کردها دادند. کردهایی که در تقسیم بندی اولیه به 4 بخش تقسیم شده بودند. یک بخش که اصلا ایرانی و در سرزمین ایران بودند. یک بخشی از اینها قسمتی از ترکیه را شامل می شدند که در دولت عثمانی وقتی خط کشیدند مال خود دولت عثمانی شد. حالا یک بخشی از اینها را داخل خود عراق آوردند و یک بخشی را هم داخل سوریه نگه داشتند. پس این کردها چهار قسمت شدند. به نوعی می توانیم بگوییم که فامیل همدیگر بودند و با هم رفت و آمد داشتند و این اتفاق را در مورد خیلی از قضایا می بینید.

این تطور تاریخی باعث شده است کردهای عراق در حال حاضر به نتیجه برسند که می توانند مستقل شوند؟

روند تاریخی که کردهای عراق طی کرده اند و به نوعی خاص و منحصر از کردهای دیگر کشورها هم هست باعث شده است که آنها به این بیندیشند که می توانند به استقلال برسند. البته یک روزی همه اینها یکپارچه و جزو ایران بوده اند و به نوعی تمدن هویتی ایران محسوب می شوند. اما روندهای جدیدی در طول تاریخ شکل گرفته است.

ملامصطفی بارزانی در عراق سالها علیه صدام جنگیده است و پس از او مسعود بارزانی پسر او این مسیر را ادامه داد. آنها در این سالها سرکوب شده اند و در دوران متاخر برای خودشان حقی قائلند که وقتی ما به عنوان یک ملت مطرح هستیم، ملت از دید خودشان، که زبانمان کردی است و این سرزمین را هم داریم 10 سال هم هست که احساس استقلال کردند و بنابراین اینها احساس می کنند که حالا که حکومت نیم بند فدرالی داشته اند چرا استقلال خودمان را به گونه ای اعلام نکنیم. بخصوص بعد از کشته شدن صدام و از بین رفتن حزب بعث وقتی قانون اساسی عراق را می نویسند در آنجا سه گروه را به رسمیت می شناسند؛ شیعیان، اهل تسنن و کردها و بعد می گویند که هر کدام چه سهمی داشته باشند. نخست وزیر از شیعه باشند، رئیس جمهور از کردها باشد و چه تعداد از اهل تسنن باشند. مثلا یکی از معاونان نخست وزیر از اهل تسنن باشد و چه تعداد در پارلمان نماینده داشته باشند.

به نظرتان با اینکه کردها در سیستم سیاسی عراق شریک هستند چرا این روند را دنبال می کنند؟ چه اختلافاتی وجود دارد؟

اختلافات البته وجود دارد. آنها نهایتا به این رسیده اند که اقلیم کردستان باید 17 درصد از سهمیه بودجه عمومی عراق را داشته باشد که دولت مرکزی ادعای پرداخت این مبلغ را دارد اما کردها تائید نمی کنند. دوم، دولت مرکزی می گوید علاوه بر این من حقوق پیشمرگه ها را هم داده ام اما دولت اقلیم می گوید که نداده است. سوم اینکه منطقه کرکوک که منطقه نفتی شمال عراق است، از آن حاکمیت مرکزی است و درآمدهای نفتی اش طبق توافقات انجام شده باید به حساب خزانه کل برود از آن محل سهم اقلیم کردستان داده شود اما دولت مرکزی معتقد است که اقلیم صداقت نداشته است دچار فساد شده اند. اقلیم ادعا دارد منطقه کرکوک متعلق به آن است بخصوص بعد از اینکه داعش این منطقه را اشغال کرد کردها ادعا دارند از آن دفاع کرده اند و اینجا را نگه داشتیم.

اختلافات مرزی هم لاینحل به نظر می رسد. منطقه کرکوک می تواند باعث تنش بیشتر گردد؟

موارد اختلاف پیش آمده عمدتا سر پول و مسائل اقتصادی است که بخصوص سر این منطقه کرکوک نقطه اوج آن است. اینها می گویند که کرکوک مال ماست و از طریق خط لوله ای که از طریق ترکیه به بندر جیحان می رود، دولت اقلیم روزانه بالای ششصد هزار بشکه در روز به مدیترانه صادر کرده و فروخته و پولش را هم باید بحساب خزانه دولت مرکزی واریز می نموده ، که ظاهرا انجام نداده است . یک بخشی از آن نفت هم از طریق ایران می آید که هم به ایران و دیگران می فروشند و از طریق بندرامام صادر می شود. یک بخشی از این حالت فرآورده دارد ویک بخشی هم حالت نفت خام که آن نفت خامش را هم تحت عنوان فرآورده می فروشند مثلا مازوت یا گازوئیل ولی خیلی ها همان نفت خام است که از طریق کامیون وارد ایران شده و از طریق ایران صادر می شود. عمده این درآمدها را دولت مرکزی معتقد است که به حساب اقلیم رفته است. اینها هم می گویند که آنها حق و سهم ما را نداده اند.

حالا به اینجا رسیده اند که ما استقلال می خواهیم. اینجا سرزمین ماست، درآمدهایش هم مال ماست و ما باید اعلام استقلال کنیم. شما به ما بدعهدی کردید و به قولتان عمل نکردید و ما را گرسنه نگه داشتید، حق ما را ندادید، حقوقی که باید رعایت کنید را نکردید و آنچه به بازسازی اینجا کمک کرده اید، کمک های خارجی آمریکایی ها و دیگران بوده و ما هم تلاش کردیم و توانستیم برای خودمان چیزی بسازیم. اربیل ساخته شده هرچند بین سلیمانیه و اربیل هم تفاوتهایی بوده است و درگیری های خونینی هم بینشان رخ داده است. سلیمانیه حوزه نفوذ جلال طالبانی بوده ولی مسعود بارزانی توانست جلال طالبانی را تضعیف کند و خودش موقعیت بهتری پیدا کند!



روند رسیدگی به مطالبات کردها در قانون اساسی عراق هم شکل گرفت و آنها بدان رضایت نشان داده بودند. آیا این روند از قابل قبول طرفین نبود؟

حالا در زمان آقای مالکی هم معتقدند که مالکی بسیار تند عمل کرد هم نسبت به سنی ها و هم نسبت به کردها و حقوق اینها را لحاظ نکرد فلذا یک مقدار جبهه گیری ها از آن زمان شدیدتر شد. از زمانی هم که داعش آمد، شرایط به گونه دیگری شد. زمان آقای مالکی داعش آمد و مناطق زیادی را گرفت و بعد آقای حیدرالعبادی که به قدرت رسید تا حدودی توانسته است هم دوستی آمریکا را حفظ کند و هم دوستی ایران را و با کمکهای دریافتی موفق شده است سرزمین ها ی اشغالی را از دست داعش آزاد شد.

کردها حس می کنند در این موقعیت و در شرایط تضعیف قدرت مرکزی می توانند موضوع همه پرسی و استقلال را یکسویه به پیش برند و اگر این شرایط بگذرد و عراق یکپارچگی خود را بدست بیاورد به استقلال رسیدن بسیار سختر خواهد بود . هرچند آمریکایی ها مخالف بودند و می گفتند که بگذارید کار ناتماممان را تمام کنیم و ریشه داعش را بکنیم، بعد شما بیایید و این کار را انجام بدهید و بعدا ما حمایت تان می کنیم ولی اینها گوش نکردند و استدلالشان این بود که اگر دولت مرکزی قدرت پیدا کند دخل ما را می آورد !

اما هیچ یک از قدرتها و همسایگان بجز اسرائیل از این شرایط اعلام رضایت ندارند. این موضوع می تواند فضای کردی را پیچیده تر کند؟

بله فراتر از همه اینها بحث اسراییل است که در این شرایط بحرانی که در این منطقه بوجود آمده بود، بیشترین انتفاع را برد و بسیار خوشحال بود که اینها همه با خودشان درگیر شده اند و او در صلح و آرامش است و مزاحم ندارد ! حال که احساس می کند عراق و سوریه، دومرتبه دارند یکپارچه می شوند و ایران بعنوان بزرگترین دشمن اسراییل به مرزهای آن کشور نزدیک می شود باعث شده تا در آنجا هم یک مقدار با نیرو های مستقر درگیر شود و به حزب الله حمله کرده، به ارتش سوریه حمله کرده و حملات منطقه ای داشته، احساس می کند که باید یک جای دیگری را هم آتش بزند تا یک بحرانی در این منطقه بوجود بیاید تا باز او بتواند نفس راحتی بکشد. یکی از مهمترین نقاطی که آشکارا به سمتش رفته همین جاست یعنی تحریک کردها برای اعلام استقلال است.

در حال حاضر به نظرتان تبعات این همه پرسی به کجا خواهد کشید؟

بارزانی علیرغم توصیه هایی که اروپایی ها و قدرتهای دیگر و همچینین ایران و ترکیه نموده و با برگزاری رفراندوم مخالفت کرده اند، پافشاری کرد تا نهایتا این رفراندوم را برگزار نمود . ولی حالا بحث تبعات آن وجود دارد. ایران موضع گرفت و فارغ از اینکه موضع ایران خوب بود یا نبود اما مرز هوایی خود را بسته و مرز زمینی اش هم تقریبا بسته شده حالا اینکه روزهای آینده مرز را باز کند یا نکند بحثهای بعدی است ولی ترکیه به هر حال مرزش را بسته که عده ای معتقدند که ترکیه وفادار نمی ماند و مرزش را باز می کند و ضررش متّوجه ایران می شود و دست آخر ترکیه طرح دوستی می ریزد و دست ایران را در پوست گردو می گذارد !

به هر حال ایران از مدتها قبل، با ترکیه بر سر اینکه به اهداف مشترکی برسند و اقدامات مشترکی بکنند، بحث و رایزنی کردند و سردار باقری به ترکیه رفت. در واقع رایزنی های نظامی و امنیتی بین شان اتفاق افتاده که اگر حوادثی اتفاق بیفتد، چه می شود. باز عده ای نسبت به روسیه ظن بد دارند و می گویند که ممکن است روسیه وسط کار بد عمل کند و همه را متعجب کند ولی از آن طرف آقای پوتین با آقای دکتر روحانی صحبت کرده و اطمینان داده که از یکپارچگی عراق حمایت کند.

پس می بینیم که چین، روسیه و در مجموع اتحادیه اروپا اعلام مخالفت کرده اند. همسایگان خود کردستان هم به همین ترتیب. یعنی ایران و ترکیه که مخالفت کرده اند. قاعدتا دولت مرکزی عراق هم اجازه نمی دهد که سرزمینش تجزیه شود از آن طرف هم نوار باریکی در شمال سوریه که قسمت کردنشین و ترکمن نشین است، آنها هم عملا در اختیار دولت مرکزی سوریه نیست و اینها امیدوار به این هستند که به شکلی با اقلیم همکاری کنند و خودمختاری و استقلال خاص خودشان را داشته باشند. به هر روی منطقه اقلیم در یک محاصره قرار می گیرد. آیا گرسنگی و فشار را می توانند تاب بیاورند؟ آیا همه منابع خودشان را از هوا می توانند تامین کنند؟ نفت خامشان را می توانند صادر کنند یا همه نیازمندی های خودشان را می توانند از طریق هوا تامین کنند؟ ضمن اینکه چه کسی می تواند حمایتشان کند و به چه صورت و آمریکا و اروپا تا کجای قضیه می توانند بایستند؟ اینها سوالات بسیار زیادی است که آینده این قضیه را روشن می کند.

نقش ایران را در این میان چگونه می بینید. آقای ظریف در مراسم تشییع جلال طالبانی شرکت کرد و نشان داد که ایران توانایی حضور و کاهش هزینه ها را دارد. این موضوع می تواند محقق شود؟

آنچه که در حال حاضر توصیه می شود اینکه ایران بیشتر نقش میانجی را بازی کند. یعنی بتواند با نفوذی که بر دولت مرکزی عراق دارد و از طرفی هم با کردها روابط خوبی دارد به جای اینکه آنها را تهدید کند، فشارلازم را وارد کند تا اقلیم از اعلام نتایج همه پرسی خودداری کند ولی بتوانند به حقوقشان برسند و مذاکراتی صورت بگیرد. حقوق خودشان را استیفا کنند و دولت عراق هم تا حدودی کوتاه بیاید و حق و حقوق اینها را تامین کند اما در قالب همان حالت فدرالیزیمی که باید صورت بگیرد اینها نوعی استقلال عمل داخلی داشته باشند ولی نه استقلال عمل کامل. برای اینکه هم ترکیه نگران این ماجراست که چنانچه اینها بخواهند به استقلال برسند کردهای ترک هم بخواهند همین داستان را دنبال کنند.

ایران هم به هر روی نگرانی هایی دارد و از تمامیت ارضی عراق حمایت می کند و از طرفی مواضع ایران با ترکیه هم تفاوتهایی در این موضوع دارد. هرچند باز آقای مسعود بارزانی مطرح کرده که ما قصد داریم نتایج رفراندوم را ظرف مدت یکسال تا یکسال و نیم آینده تامین کنیم.

به نظرتان بارزانی و اقلیم با گرفتن امتیازات دیگر روند دیگری را دنبال خواهد کرد؟

بعضی از تحلیلها از جمله تحلیل خود من هم قبل از برگزاری این همه پرسی این بود که آقای بارزانی به دنبال گرفتن امتیاز است. نخست اینکه مدت ریاست ایشان دو سال قبل تمام شده بود و باید انتخابات برگزار می شد که دومرتبه یا ایشان را تعیین کنند یا کسی دیگر را ولی سر باز زدند از این کار و در نتیجه موقعیت ایشان افت کرده بود و با این کار خودش را بالا کشید.

دوم اینکه وضعیت خودش را تقویت کرده که قدرت چانه زنی بیشتر را در مقابل دولت مرکزی پیدا کند و بتواند به عنوان سخنگوی این مجموعه از یک پایگاه قوی تری برخوردار شود و گفتگو کند و صاحب موقعیتی شود.

سوم اینکه دیگران را وادار کند چه غربی ها چه اروپایی ها که به دولت مرکزی فشار بیاورند که حقوق اینها را بیشتر بدهند. درحقیقت مردم اینجا خیلی منتفع نمی شوند ولی شاید زیان هم بکنند اما دولت و قدرت رهبری مجموعه اقلیم تقویت می شود که بتواند از این طریق کار را انجام دهد. یعنی آنها به دنبال این امتیازگیری بوده اند که به نظر می رسد تا یک حدودی موفق بوده اند. ولی اینکه آینده این منطقه چه می شود و آیا واقعا ایران، ترکیه، عراق می خواهند وارد جنگ و درگیری جدی با کردها شوند ، مبهم است . اگر این اتفاق رخ بدهد ، برای همه طرف های درگیری ، بسیار خسارت بار خواهد بود ، هم خسارات مادی و اقتصادی وهم خسارات انسانی و جانی وسیع برای کلیه نیرو ها ی در گیر .

منبع: صدای ایران

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت sedayiran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «صدای ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۰۳۵۵۵۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

جابری انصاری: عملیات وعده صادق یک نمایش قدرت بزرگ بود

جابری انصاری در نشست مجازی «جنگ غزه؛ ایران و اسراییل» گفت: عملیات «وعده صادق» در خوانش استراتژیک نمایش قدرت بزرگ ایران بود.

به گزارش مشرق، حالا بیش از ۲۰۰ روز از طوفان الاقصی و آغاز جنگ غزه گذشته است. شاید در ابتدای جنگ کمتر کسی تصور می کرد این نبرد احتمالا تبدیل به طولانی ترین و فرسایشی ترین جنگ تاریخ رژیم صهیونیستی شود.

جنگ افروزی بی حد و حصر و دیوانه وار صهیونیست ها از فردای هفت اکتبر خطر گسترش جنگ به سمت بازیگران منطقه ای و بین المللی را افزایش داده و حرارت شعله درگیری در غرب آسیا را بالا برد.

پیامد مهم هفت اکتبر برای اسرائیل، فروپاشی بازدارندگی رژیم صهیونیستی در برابر منظومه مقاومت بود، اتفاقی که تل آویو تلاش کرد با اقدام پر ریسک خروج از «منطقه خاکستری» در تقابل با ایران، بازدارندگی از دست رفته را اعاده کند.

انتحار دولت نتانیاهو در هدف قرار دادن ساختمان سفارت ایران در دمشق قفل محدودیت های رفتاری ایران را گشود و با خارج شدن تهران از «صبر راهبردی» ضربه سنگین و بی سابقه ایران به اسرائیل در عملیات «وعده صادق» وارد آمد.

به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، شنبه ۱۳ آپریل شبی بود که معادله جدیدی در خاورمیانه خلق کرد.

از ابتدای طوفان الاقصی، تحلیل های یک دیپلمات ایرانی از جنگ غزه بیش از دیگران در فضای رسانه ای ایران جلب توجه کرد؛ حسین جابری انصاری سخنگوی سابق دستگاه دیپلماسی کشور به واسطه حضور در سمت معاون آفریقایی-عربی وزارت امور خارجه و سالها فعالیت در حوزه غرب آسیا به نظر می رسید صورت بندی درستی از تحولات این جنگ با نگاه به ریشه های تاریخی آن دارد.

جابری انصاری اوایل غزه را به گویی آتشین در دستان رژیم صهیونیستی توصیف کرد. سخنگوی اسبق وزارت خارجه ایران معتقد بود هر چه زمان بیشتر بگذرد اسرائیل بیشتر با هسته سخت واقعیت مواجه شده و راه‌های پیش روی این رژیم همگی انتخاب بین بد و بدتر خواهند بود.

با گذشت چندماه صورت مسئله تغییر چندانی نکرده است و اسرائیل در بن بست سیاسی-نظامی گرفتار مانده است.

جابری انصاری جمعه، ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ در شبکۀ اجتماعی کلاب هاوس، به مناسبت اقدامات نظامی متقابل ایران و رژیم صهیونیستی، در نشستی با عنوان «جنگ غزه؛ ایران و اسراییل: خاورمیانه جدید» حضور پیدا کرد.

این دیپلمات ایرانی، عملیات وعده صادق را یک دستاورد بزرگ و نمایش قدرت ایران خواند. اتفاقی که به زعم جابری انصاری محصول هنر ایرانیان در جمع بستن ۲ امر متضاد و نتیجه مدل «فرشبافی ایرانی» بوده که طی سالیان دراز با حوصله و رج به رج آن را در منطقه بافته است.

جابری انصاری با پرداختن به بستر تاریخی و منازعه ایران و اسرائیل و همچنین روند پیدایش رژیم صهیونیستی و تبدیل آن از یک «ایده ذهنی» در عصر ناسیونالیسم اروپایی به یک «پدیده عینی»، تاسیس این رژیم را یک پادگان دائمی تشکیل شده توسط غرب در خاورمیانه برای مشغول نگه داشتن کشورهای منطقه می داند.

این مسئول سابق در دستگاه سیاست خارجی کشور معتقد است ایران در دوره کنونی روند قدرت گیری جدیدی را آغاز کرده است که برای موفقیت آن باید به سمت استحکام داخلی و کاهش شکاف دولت-ملت حرکت کرد و در این راه به هماهنگی بیشتر میان اضلاع و عناصر هویتی نیاز است.

در ادامه گزیده ای از مهمترین قسمت های سخنرانی حسین جابری انصاری در نشست «جنگ غزه؛ ایران و اسرائیل: خاورمیانه جدید» را می خوانید:

عناصر هویت بخش ایران

وقایع جاری را دو جور می‌شود تحلیل کرد: ۱- نقطه‌ای و روزمره؛ ۲- در قالب یک روند تاریخی. من موضوع را به شکل دوم بررسی می‌کنم. سوال این است که رویداد بین ایران و اسرائیل در چه بستر تاریخی قرار دارد؟ چند نکته در این بحث باید مورد توجه قرار بگیرد:

نخست، امروز ۵۱۰ سال از جنگ چالدران می‌گذرد که نقطه عطفی در سیاست ایران و نیز شکل‌گیری خاورمیانه است. شکستی که ایران در این جنگ از عثمانی متحمل شد، تصویر جدیدی از خاورمیانه ارائه داد که تا به امروز به آن دچار هستیم؛ معلوم نیست اگر آن اتفاق رقم نمی‌خورد، امروز خاورمیانه چه تصویری داشت و ایران در چه موقعیتی قرار داشت.

پس از جنگ چالدران مرزهای غربی و جنوبی ایران از یک سو به عراق و از یک سو به خلیج فارس محدود شد. پس از تأسیس دولت ایران توسط صفویه هم دیگر مرزهای ایران از غرب و جنوب ییشتر از این نمی‌شود؛ دایره حضور و نفوذ ایران هم در همین محدوده می‌ماند و تبعات این جنگ تا امروز هم ادامه دارد. قبل از چالدران حضور و نفوذ ایران خیلی بیشتر بود و تا مصر و حلب می‌رفت.

دوم، در طول قرون متمادی ایران سه عنصر هویت‌بخش داشته است: یک، عنصر تاریخی، مفهوم ایران است که ملت ایران را می‌سازد و به آن عنصر ایرانی می‌گوییم؛ دو، پس از ورود اسلام به ایران شکل گرفت: عنصر اسلامی و سه، پس از تشکیل دولت صفوی؛ یعنی عنصر تشیع. سیاست خارجی ایران هم در طول سال‌های متمادی برخاسته از این سه عنصر هویتی بوده است و این عناصر در سیاست خارجی ایران مابه‌ازای معنایی پیدا کردند و تبدیل به هسته‌های مفهومی شدند؛ البته در ادوار تاریخی مختلف برخی عناصر تحت‌الشعاع عناصر دیگر قرار گرفته‌اند.

برای نمونه، گاهی ما شاهد غلبه عنصر ایرانی بوده‌ایم، گاهی شاهد غلبه عنصر اسلامی و گاهی هم غلبه عنصر تشیع. در عهد پسا انقلاب اسلامی، سیاست خارجی ایران به‌مرور به این سمت رفت که بین این سه عنصر توازن ایجاد کند و هیچ عنصری بر دیگری غلبه نکند؛ البته بعد این تحولات بعد از دهه ۶۰ رخ داد؛ زیرا در این دهه عنصر اسلامی غلبه داشت؛ همچنین ایران تلاش کرد بین دو منطق ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک موازنه برقرار یا ترکیب موفقی از این دو ایجاد کند. ایران در ایجاد این توازن‌ها نسبتاً موفق بوده است. با این حال نباید فراموش کرد که بین این عناصر هویتی گاه تعارضاتی وجود دارد و ایران توانسته این تعارضات را حل کند و در این راه هزینه داده است.

نقاط عطف در بستر تاریخی منازعه ایران و اسرائیل

نحوه دخالت ایران در چند واقعه مهم، نقاط عطف سیاست خارجی ایران محسوب می‌شود و نشان می‌دهد که ایران توانسته در ایجاد توازنی که گفته شد، موفق باشد. ایران در این وقایع انتخاب‌های سختی داشت؛ این وقایع عبارتند از: اشغال لبنان در سال ۱۹۸۲، سقوط صدام در سال ۲۰۰۳ و جنگ فلسطین و اسرائیل در سال ۲۰۲۳. البته ما چند دهه است که درگیر مسئله فلسطین هستیم، اما جنگ اخیر می‌تواند به عنوان یک نقطه خاص در نظر گرفته شود.
در این وقایع، سیاست اتخاذی ایران هم متمایز با سایر ادوار تاریخی بود و هم متمایز با سایر بازیگران منطقه‌ای، خصوصاً کشورهای عربی و اسلامی.

در این دوگانه‌ها و چندگانه‌ها، بسیاری از کشورها ترجیح دادند یک انتخاب ساده انجام دهند و به سمت یک وضعیت خاص بروند که بازیگری خاص خود را در پی داشته است؛ در این انتخابشان از یک لحاظ موفقیت‌هایی داشتند؛ چون با تناقض‌های کمتری مواجه شدند؛ و از یک لحاظ ناموفق بودند؛ چون اگر بازیگری در منطقه از چند هویت تاریخی برخوردار باشد از هر هویت که فاصله بگیرد با موجودیت خود فاصله گرفته است و دیگر امکان برخورداری از بازیگری و سیاست متوازن و همه‌جانبه و مبتنی بر هویت‌های خودش را ندارد؛ مثلاً ترکیه در ادوار تاریخی مختلف گرفتار این معضل شده است.

سوم، بیش از ۶ ماه است که از عملیات طوفان الاقصی می‌گذرد؛ اهمیت طوفان الاقصی در این بود که توانست منظومه بازدارندگی اسرائیل را هم از حیث مادی و هم از حیث روانی از هم بپاشد. در این چند دهه اسرائیل توانسته بود موازنه‌ای برای خود ایجاد کند که همه رقبا از جنگ با اسرائیل احساس ترس کنند و این معنای بازدارندگی است. این بازدارندگی مانع ورود رقبا به جنگ می‌شد. جزئی از این بازدارندگی ناشی از توان اتمی اسرائیل بود و جزء دیگر هم با مجموعه روابطی که اسرائیل با قدرت‌های بزرگ داشت، شکل گرفته بود. طوفان الاقصی این بازدارندگی را مخدوش کرد و فروپاشاند.

چهارم، اسرائیل در این مدت هم افراد زیادی را کشت و هم جاهای زیادی را ویران کرد و هم تمام قوانین بین‌المللی را نقض کرد. از سوی قدرت‌های بین‌المللی هم چک سفید امضا داشت تا هر کاری که بخواهد بتواند انجام دهد؛ اما الان به اهداف راهبردی خود نرسیده است؛ اسرا هنوز آزاد نشده‌اند، حماس از بین نرفته است و کوچ اجباری مردم غزه اتفاق نیفتاده است؛ آن‌ها می‌خواستند جمعیت فلسطینی از آنجا بروند. غزه امکانات لجستیک هم ندارد؛ یک ساحل صاف است و اطرافش کوهستان و جنگل وجود ندارد؛ از سال ۲۰۰۵ به ظاهر آزاد شده ولی تحت محاصره اسرائیل است و به آن بزرگ‌ترین زندان روباز دنیا می‌گویند؛ اما با تمام این‌ها غزه هنوز در حال مقاومت است و اسرائیل هم نتوانسته است مفهوم بازدارندگی خود را احیا کند. موفقیت اسرائیل در این مدت تنها در جنایت و کشتار بوده است.

ایران و جمع نقیضین

پنجم، اسرائیل دو کار در برابر ایران انجام داده که یکی ناظر به روند تاریخی و وضعیتی است که ایران به مرور طی چند دهه توانست انجام دهد به این معنا که ایران در فرازی پس از چند قرن فاصله از چالدران توانست از غرب تا مدیترانه حوزه نفوذ و تسلط خود را با توافقات با دولت های عراق، سوریه و بازیگران منطقه ای و در جنوب هم تا باب المندب و دریای سرخ گستره حضور و نفوذ خود را گسترش دهد. هفت اکتبر با فروپاشی منظومه بازدارندگی تاریخی اسرائیل یک وضعیت فوق العاده تری را برای رژیم صهیونیستی ایجاد کرد.

اسرائیل از هنگام پایان فراز نخست بحران داخلی در سوریه و پسا ۲۰۱۱ و تسلط دولت مرکزی سوریه بر بخش زیادی از کشور و رفع خطر سقوط پایتخت تلاش کرد برای اینکه حضور ایران در مدیترانه تثبیت نشود و اهداف ایرانی را به مرور در دایره شعاع حملات خود قرار دهد و هزینه هایی به حضور ایران تحمیل کند که به ناچار صحنه را ترک کند و این تحول از عنصر تداوم و تثبیت برخوردار نشود. در پسا هفت اکتبر این سیاست آشکارتر و با درجات بالاتری دنبال شد. اسرائیلی ها اعلام کردند تحولی که در هفت اکتبر اتفاق افتاده نتیجه حلقه تواصلی است که توسط اجزای مجموعه مقاومت از ایران تا فلسطین تشکیل شده است و ما آن را هدف قرار می دهیم.

آنها یک حرکت گام به گام و شتابانی را آغاز کردند که از حوزه منطقه خاکستری که شعاع تعریف شده عملیاتی آنها در تعامل با ایران در طول ۲-۳ دهه گذشته بود به مرور وارد عملیات آشکارتر و ضد ایرانی روشن تری شوند. ترور شهید سید رضی موسوی معاون فرماندهی نیروی قدس در منطقه سوریه و در نهایت ترور هدف قرار گرفتن ساختمان سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق و شهادت سردار زاهدی عالی ترین مستشار و مشاور نظامی ایرانی و فرمانده نیروی قدس در منطقه شامات و همراهان او از ترورهای ماه های اخیر رژیم است.

تلاش اسرائیل در قالب این روند اعاده بازدارندگی، تثبیت اشغال فلسطین، برخورد با ایران و مجموعه مقاومت و کشورهای منطقه بوده است برای اینکه نظم جدیدی تحمیل کند و موازنه ای جدید تعریف کند تا در معادله جدید به سمت مرزهای ایران پیشروی کند. قبل از هفت اکتبر اسرائیلی ها در برخورد با نفوذ ایران در شامات و برای جلوگیری از تثبیت حضور ایران تا مدیترانه دست به اقدامات تندتری زدند و در پساهفت اکتبر خیلی صریح تر به مرزهای ایران نزدیک شدند تا موازنه را برهم بزنند و معادله جدیدی بر ایران تحمیل کنند؛به این صورت که اسرائیل هر جا را که مایل باشد هدف قرار می دهد و طرف مقابل به دلایل متعدد مرتبط با استراتژی منطقه ای و بین المللی و اوضاع داخلی اش دست روی دست می گذارد و فقط تماشاگر خواهد بود و اقدام مستقیم علیه اسرائیل انجام نخواهد داد.

نمایش قدرت ایران در ۱۳ آوریل

اتفاقی که در عملیات وعده صادق افتاد ورود مستقیم ایران در برابر این بازی اسرائیلی برای جلوگیری از تحمیل شرایط بر ایران و بالا بردن هزینه های رژیم صهیونیستی بود تا اندازه ای که تصمیم گیران اسرائیل و بازیگران بین المللی، رژیم را مهار کنند تا حد و حدود خودش و امکانات و محدودیت هایش را بشناسد. کارویژه عملیات شنبه ۲۵ فروردین که یک نمایش قدرت بزرگ بود؛ بدون هدف گرفتن اهداف اقتصادی یا مسکونی یا اینکه قصدی برای تخریب گسترده وجود داشته باشد. در واقع ایران سعی کرد تعریف همیشگی از سیاست که جمع بستن متناقضات است را در قالب عملیات وعده صادق عملیاتی کند.

ایران ۲ نیاز متناقض داشت: ۱- مفهوم بازدارندگی ایران و معادله بازدارندگی کشور بیش از این دچار فرسایش نشود و اسرائیل را سر جای خودش بنشاند تا معادله جدید را تحت اجبار واقعیت بفهمد ۲- به آستانه جنگ نرسد که احتمال ورود به زمین بازی دشمن و قرار گرفتن در ذیل استراتژی دشمن با توجه به قفل شدن معادلات در غزه وجود داشت. این احتمال بوده و همچنان هست که بازیگر اسرائیلی در پرتو قفل شدگی در غزه بخواهد با توجه به وضعیت «بحران زی» و «جنگ زی» که پیدا کرده است به ویژه تیم حاکم و دولتمردان کابینه نتانیاهو از طریق گشودن دریچه های بحران جدید بزرگ تری بخواهد بحران خودش را تحت الشعاع قرار دهد و با ورود بازیگران بین المللی دیگری صحنه پیچیده جدیدی ایجاد کند.

اسرائیل می خواست به ایران که با عقل استراتژیک مبتنی بر مدل «فرشبافی درازمدت ایرانی» در چند دهه گذشته رج به رج فرش خود را در منطقه بافته و اکنون دارد نتایجش را مشاهده می کند و توانسته است خود را به بازیگر فعال مستقیم وارد در صحنه تبدیل کند هزینه گسترده ای تحمیل کرده و شرایط جدیدی را خلق کند.

بنابراین ایران باید بین این ۲ نیاز متناقض جمع می بست؛ هم به اسرائیل پاسخ دهد و اجازه ندهد منظومه بازدارندگی ایران دچار فرسایش شده و نظم مورد نظر اسرائیلی بر ایران و منطقه تحمیل شود و از طرف دیگر نباید در ذیل سقفی بازی می کرد که احیانا وارد استراتژی معکوس دشمن نشود و رودست نخورد. اقدامی که ایران انجام داد در خوانش استراتژیک یک نمایش قدرت بزرگ برای نشان دادن امکان بازیگری و امکانات گسترده ایران و از آنطرف انجام عملیات بدون تخریب و تلفات گسترده و بدون اتفاقات بزرگ غیر قابل کنترل که ممکن است صحنه بحران را از یک دایره ممکنی خارج کرده و ایران را به همراه بازیگران دیگری به جنگ بکشاند بود.

ذیل این ۲ قاعده استراتژیک ایران سعی کرد این دو نقیض را از طریق عملیات وعده صادق جمع بکند و تا این لحظه و عملیاتی که اسرائیلی ها بدون پذیرفتن مسئولیت آن انجام دادند به نظر می رسد این معادله همچنان برقرار است. ایران توانسته با این عملیات قدرت و توانمندی خود را به همه بازیگران به ویژه اسرائیل به عنوان «امر واقع» تحمیل کند.

دیگر خبرها

  • بارش‌های اخیر ایران محصول ابردزدی و بارورسازی ابرها است؟
  • همایش تاثیر بحران‌های طبیعی بربنا‌های تاریخی در سمنان
  • توضیح دبیرکل اتاق بازرگانی ایران و عراق درباره بازار دلار
  • نظر رهبر انقلاب درباره اهمیت تاریخی عملیات وعده صادق
  • برد تاریخی افغانستان بر عراق در جام ملت‌ها
  • بلینکن: چین می‌تواند نقش میانجی‌گر را در خاورمیانه ایفا کند
  • نظر رهبر انقلاب درباره اهمیت تاریخی و راهبردی علمیات وعده صادق
  • هوشمندی ایران در از سرگیری سوآپ گاز ترکمنستان، تمدید صادرات گاز عراق و تکمیل خط لوله صلح
  • رسیدگی به بحث فرونشست از برنامه‌های اصلی وزارت میراث فرهنگی است
  • جابری انصاری: عملیات وعده صادق یک نمایش قدرت بزرگ بود