تنها هدف پروژه دیوانهنمایی ترامپ انحراف افکار عمومی است
تاریخ انتشار: ۲۹ مهر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۱۵۴۵۶۷
دفتر تحکیم وحدت اعلام کرد: پروژه دیوانهنمایی ترامپ که توسط جریان لیبرال داخلی کلید خورده، هدفی جز انحراف افکار عمومی و فرار مسئولین از پاسخگویی نسبت به خسارتهایی که طی چهار سال گذشته به کشور و مردم وارد کردهاند، ندارد. به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان (دفتر تحکیم وحدت) طی بیانیهای اعلام کرد: پروژه دیوانهنمایی ترامپ که توسط جریان لیبرال داخلی کلید خورده، هدفی جز انحراف افکار عمومی و فرار مسئولین از پاسخگویی نسبت به خسارتهایی که طی چهار سال گذشته به کشور و مردم وارد کردهاند، ندارد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در ابتدای این بیانیه ضمن اشاره به فرازهایی از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با فرماندهان و کارکنان نیروی دریایی سپاه آمده است: چند سالی است که واژهای جدید وارد ادبیات علوم استراتژیک جهان شده تحت عنوان جنگ نیابتی (PROXY WAR) که مردم ما در شرایط فعلی منطقه به صورت ملموس با آن آشنا هستند. چند سال پیش در همان ابتدای بحران سوریه، «ویتالی چورکین» نماینده دائم روسیه در سازمان ملل متحد با صراحت در جمع خبرنگاران اینگونه بیان داشت: «ایجاد بحران در سوریه در اصل جنگ نیابتی آمریکا با ایران است.»
در ادامه تاکید شد: معنای این حرف این است که گروههای تروریستی و تکفیری که همگی ساخته و پرداخته سازمانهای جاسوسی آمریکا و اسرائیل با دلارهای نفتی عربستان و قطر میباشند در اصل دارند برای تأمین منافع دولتهای غربی به ویژه به منظور تأمین امنیت رژیم نامشروع اسرائیل علیه دولت قانونی سوریه به عنوان عضوی کلیدی از محور مقاومت میجنگند؛ محور مقاومتی که مادر آن ایران است.
در ادامه تصریح شده است: سازمانهای جاسوسی منطقهای و فرامنطقهای، گروههای تروریستی و تکفیری را از همان ابتدا با هدف ناامن سازی مرزهای ایران و کشاندن این ناامنیها به داخل مرزهای کشور به منظور نابودی انقلاب اسلامی و در نهایت تجزیه ایران به وجود آورده اند. با این وصف هر گلولهای که از سلاح ارتش سوریه یا عراق به سمت گروههای تروریستی شلیک میشود در اصل ایران اسلامی را یک قدم در تضمین امنیت ملی خویش به پیش میراند. به بیان سادهتر عراقیها و سوریها در اصل دارند برای حفظ امنیت مردم ایران با داعش میجنگند.
این اتحادیه دانشجویی تاکید کرد: همین قاعده در مورد نیروهای مقاومت لبنانی و فلسطینی نیز صدق میکند چراکه اگر سگ هار منطقه در جنگ ۳۳ روزه لبنان در سال ۲۰۰۶ میتوانست از صد حزبالله عبور کند، بلافاصله سراغ ما میآمد و اگر میتوانست در جنگهای ۲۲ روزه، ۸ روزه و ۵۰ روزه نیز بر گردانهای مقاومت فلسطینی در غزه از جمله جهاد اسلامی و حماس، فایق آید، پس از آن به سراغ ما میآمد.
در قسمت دیگری از این بیانیه آمده است: اکنون ایران اسلامی مأموریت خطیر تأمین امنیت مردم خویش را از فرسنگها دورتر از مرزهای کشور آغاز کرده و با حمایت مالی و تسلیحاتی از گروههای مقاومت در منطقه و اعزام نیروهای نظامی و مستشاری به صحنههای نبرد، در راستای حفظ جان مردم ایران زمین، گامهای مؤثر و ارزشمندی برداشته است.
دفتر تحکیم وحدت در این بیانیه تاکید کرد: دولتهای غربی همانطور که در اظهار نظرهای خود نیز پنهان نکرده اند، از همان ابتدای مذاکرات هستهای با دولت اعتدال، هدفی جز مهار منطقهای ایران نداشتند و از همان ابتدا مشکل آنان نه نگرانی پیرامون فعالیتهای هستهای بلکه اقتدار روز افزون ایران اسلامی در منطقه غرب آسیا بوده و هست. اما پس از گذشت چند سال از آغاز بحران سوریه و عراق، اکنون این ایران اسلامی است که به واسطه مجاهدتهای «بسیجیان آنروز خمینی و ژنرالهای امروز خامنهای همچون حاج قاسم سلیمانی» و جانفشانی «شیرمردانی همچون محسن حججی»، ابتکار عمل در منطقه بحران زده غرب آسیا را در دست گرفته تا جایی که به تعبیر «حسنین الهیکل» روزنامه نگار مشهور مصری، ایران پس از ۲۰۰۰ سال بار دیگر مرزهای خود را به سواحل مدیترانه رسانده است.
در ادامه این بیانیه تاکید شده است: در چنین شرایطی، هجمه علیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به ویژه نیروی قدس _. به عنوان اصلیترین عامل ایجاد ثبات در منطقه و برهم زنندهی معادلات جنگ افروزانهی غرب در خاورمیانه _. از سوی سردمداران آمریکایی دور از انتظار نبوده و نخواهد بود. حال که علت اصلی تروریستی خواندن این نهاد انقلابی از سوی رئیس جمهور آمریکا به عنوان نماینده رسمی و سخنگوی اصلی دولت آمریکا که بیانگر دیدگاهها و سیاستهای نظام حاکمه آمریکا است مشخص شد، لازم است به ابعاد دیگری از سخنرانی اخیر ترامپ به ویژه درباره برجام بپردازیم.
در ادامه تاکید شده است: همانطور که در ابتدای این نوشتار آمده است، رهبر معظم انقلاب از همان روزهای آغازین مذاکرات همواره نسبت به غیر قابل اعتماد بودن آمریکاییها و عدم خوشبینی نسبت به مذاکرات، تأکید میفرمودند، اما دولتمردان بر رهنمودهای حکیمانه ایشان وقعی ننهادند و با تعبیری همچون «اوباما را فردی بسیار مؤدب و باهوش یافتم" و یا " امضای جان کری تضمین است» عملاً قراردادی را بر کشور تحمیل کردند که به اذعان بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران به مراتب ننگینتر از قراردادهایی همچون گلستان و ترکمنچای است به گونهای که مبتنی بر متن انگلیسی و تأکید میکنیم متن انگلیسی برجام، از مجموع ۱۹ مورد خطوط قرمز تعیین شده از سوی رهبر انقلاب برای مذاکرات هستهای، تعداد ۱۷ مورد آن را نقض کردهاند.
در قسمت دیگری آمده است: در شرایطی که با سخنرانی اخیر ترامپ و حتی مدتها پیش از آن، عملاً برجام به بن بست رسیده بود و همان دستاوردهای «تقریباً هیچ» آن_ به تعبیر خود دولتمردان _. به «تحقیقاً هیچ» بدل گردیده است، اما جریان لیبرال داخلی، به جای آنکه درصدد جبران اشتباهات خود برآید و به خاطر معطل نگه داشتن کشور که نتیجه آن چیزی جز افزایش بحرانهای معیشتی و رکود بی سابقه بر اقتصاد کشور نبوده، از پیشگاه ملت پوزش بطلبند، بار دیگر پروژه فریب افکار عمومی را کلید زده و با دیوانه خواندن ترامپ و انداختن همه تقصیرها بر گردن وی، در صدد فرار از پاسخگویی به ملت برآمده و از همه خطرناک تر، زمزمههایی از جمله ضرورت مذاکرات در زمینههای دیگری همچون موشکی و منطقهای و یا مذاکره با طرفهای اروپایی به گوش میرسد. در این رابطه حرفهای گفتنی بسیار است که به بخشی از آنها اشاره میکنیم.
این اتحادیه دانشجویی ادامه داد: اگر کسی اندکی از ویژگیهای نظام سیاسی و حاکمیتی آمریکا، اطلاع داشته باشد به خوبی میداند که اساساً آمریکا کشوری است که در آن، شخص رئیس جمهور عملاً کارهای نیست بلکه این لابی ها، اندیشکدهها و مراکز تصمیم سازی هستند که راهبردهای ایالات متحده در قبال مسائل بین المللی را تعیین میکنند. یکی از اصلیترین مراکز تصمیم سازی در آمریکا، تشکیلاتی است تحت عنوان «Bipartisan Policy Center» که از آن به عنوان «مرکز تعیین سیاستهای نظام دو حزبی» نیز تعبیر میکنند که اعضای آن متشکل از باسابقهترین و کارکُشتهترین سیاستمداران دو حزب جمهوریخواه و دموکرات میباشند. مهمترین وظیفه این تشکیلات، تعیین راهبردهای اصلی ایالات متحده در عرصه بین المللی است. به بیان سادهتر هر رئیس جمهوری که در آمریکا روی کار بیاید، فارغ از اینکه وابسته به حزب جمهوریخواه باشد یا دموکرات، در عرصه بین المللی باید در چارچوبهایی عمل کند که سران Bipartisan Policy Center برای سیاست خارجی آمریکا ترسیم کردهاند.
در ادامه آمده است: شاید این سؤال پیش بیاید که پس چه تفاوتی میان جمهوریخواهان و دموکراتها وجود دارد؟ و یا تعابیر کاملاً نادرستی همچون «جمهوریخواهان جنگ طلبند و دموکراتها صلح طلب!» در پاسخ به این ابهامات باید به عرض برسانیم که جمهوریخواهان و دموکراتها عمدتاً در عرصههای داخلی از جمله رویکردهای اقتصادی و مالیاتی نسبت به شهروندان آمریکایی دارای اختلاف سلیقه میباشند و اگر کسی تاریخ آمریکا را به درستی مطالعه کرده باشد به روشنی درخواهد یافت که در عرصه سیاست خارجی هیچ تفاوتی میان این دو حزب وجود ندارد و دموکراتها به همان اندازه جنگ افروز و خشونت طلب هستند که جمهوریخواهان هستند.
در ادامه تصریح شده است: به عنوان مثال دستور حمله اتمی به دو شهر هیروشیما و ناکازاکی ژاپن و قتل عام بیش از ۲۲۰، ۰۰۰ هزار انسان بی گناه در آگوست ۱۹۴۵ را «هری ترومن» (Harry S.Truman)، رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا که از حزب دموکرات بود صادر نمود. حمله آمریکا به طبس و تحریک صدام برای آغاز جنگ تحمیلی ۸ ساله علیه ایران نیز در دوران «جیمی کارتر» رئیس جمهور دموکرات آمریکا صورت گرفت.
این بیانیه میافزاید: تنها تفاوت رؤسای جمهور دموکرات و جمهوریخواه در این است که در برخی موارد و تأکید میشود در برخی موارد، دموکراتها در اظهار نظرها و بیانات خویش با دستکش مخملین بر دست چدنی ظاهر میشوند در حالی که جمهوریخواهان با همان دست چدنی اقدام به موضع گیری میکنند. به عنوان مثالی دیگر، دستور تحریمهای فلج کننده علیه ایران که از تیرماه ۱۳۹۱ آغاز شد و شامل تحریمهای نفتی و پیش از آن مالی و بانکی و حتی دارویی نیز میشد توسط «باراک اوباما»، رئیس جمهور مؤدب! و باهوش! آمریکا از حزب دموکرات امضاء شد و حتی قانون تمدید تحریمهای ISA موسوم به داماتو که آذر ماه سال گذشته توسط مجلس نمایندگان آمریکا با رأی موافق ۴۱۹ نماینده در مقابل تنها ۱ رأی مخالف تصویب شد _. آن هم در مجلسی که اکثریت آن را دموکراتها تشکیل میدهند _. برای اولین بار در سال ۱۹۹۶ با امضای بیل کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا که از حزب دموکرات بود اجرایی شد؛ بنابراین پروژه دیوانه نمایی از ترامپ که توسط جریان لیبرال داخلی کلید خورده است، هدفی جز انحراف افکار عمومی و فرار مسئولین از پاسخگویی نسبت به خسارت هایی که طی چهار سال گذشته به کشور و مردم وارد کرده اند ندارد.
دفتر تحکیم وحدت در این بیانیه تاکید کرد: دونالد ترامپ فقط و فقط دستوراتی را اجرا میکند که مراکز تصمیم سازی آمریکا _که عمدتاً وابسته به لابیهای صهیونیست هستند _. به او دیکته میکنند. ترامپ در حال ادامه پروژهای است که فاز قبلی آن را باراک اوباما و هیلاری کلینتون با دستکش مخملین اجرا نموده بودند. نظام حاکمه آمریکا پس از آنکه طرحهای خود را در فاز قبلی، موفقیت آمیز دید به این نتیجه رسید که برای فاز بعدی لازم است فردی با ظاهری عصبانی و خشن همچون ترامپ روی کار بیاید تا با ترساندن حریف و القاء حربه قبلی «سایه شوم جنگ و گزینههای نظامی روی میز»، در صدد امتیازگیری بیشتر از ایران برآیند و این شد که با یک خیمه شب بازی ساده و با دستور به رئیس وقت FBI به منظور انتشار ایمیلهای هیلاری کلینتون و به اصطلاح به بار آوردن رسوایی ایمیلی برای مادر داعش (هیلاری) در خلال رقابتهای انتخاباتی، زمینه را برای روی کار آمدن ترامپ فراهم کردند.
در ادامه این بیانیه آمده است: در این میان همزمان با دستگاه حاکمه آمریکا، جریان لیبرال داخلی نیز _. به عنوان پیاده نظام و مجری طرحهای غرب در ایران _. علیرغم ژستهای تلویزیونی، در عمل در حال بزرگنماییِ اقتدار پوشالی آمریکا است و پروژه القاء ترس از «لشگر شامی یزید» را در میان افکار عمومی کلید زده اند تا بار دیگر با حربه هایی همچون عنقریب است که آمریکا به ایران حمله کند! و یا ضرورت برطرف نمودن سایه شوم جنگ از سر ایران به واسطه برجامهای موشکی و منطقه ای!، راه را برای مذاکرات جدید و دادن امتیازهای بیشتر _. به عبارت بهتر به فنا دادن کشور _. هموار نمایند. برای پاسخ به این ابهام اشاره به دو واقعه تاریخی خالی از لطف نیست.
این اتحادیه دانشجویی تاکید کرد: در ۲۲ ژانویه سال ۲۰۰۲ میلادی هنگامی که آمریکایی ها، سرمستِ به زعم خود پیروزی در حمله به افغانستان بودند، جرج دبلیو بوش رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا طی سخنانی در کنگره اظهار داشت: «احتمالاً پس از افغانستان هدف بعدی ما در این جنگ ایران خواهد بود». چند ماه بعد ارتش آمریکا اقدام به برگزاری بزرگترین و پرهزینهترین رزمایش تاریخ نیروهای مسلح خود کرد. هدف از این رزمایش که چالش هزاره (Millennium Challenge) نام داشت شبیه سازی و تمرین رویارویی مستقیم با ایران در خلیج فارس و بررسی آثار و نتایج آن بود.
در ادامه تصریح شد: طبق سناریوی این رزمایش، نیروی دریایی آمریکا به صورت گسترده، یک تهاجم تمام عیار را علیه ایران ترتیب میدهد، نیروهای ایرانی نیز تمام قد در مقابل آنها ایستادگی کرده و با استفاده از تعداد زیادی قایق تندرو موشک انداز به سمت ناوگان نیروی دریایی آمریکا یورش میبرند و با شلیک تعداد قابل توجهی موشک به تهاجم نظامی آمریکا پاسخ میدهند. نتیجه واکنش ایران برای آمریکاییها به هیچ وجه قابل تصور نبود چراکه این واکنش باعث بر هم خوردن آرایش نظامی نیروهای آمریکایی و در نتیجه نابودی ۱۶ ناو آمریکایی، شامل یک ناو هواپیمابر، ۱۰ رزمناو و ۵ کشتی لجستیکی آمفی بی میشد. ابعاد این مسئله زمانی برای آمریکاییها بسیار فاجعه بار شد که طبق برآوردهایی که پس از این رزمایش به عمل آمد، در صورت وقوع این سناریو به صورت واقعی، بیش از بیست هزار نظامی آمریکایی فقط در روز اول جنگ با ایران کشته خواهند شد؛ بنابراین آمریکایی هایی که از برآورد نتایج هولناک این رزمایش، وحشت سراسر وجودشان را فراگرفته بود برای همیشه از حمله به ایران منصرف شده و در صدد حمله به عراق برآمدند.
در قسمت دیگری تاکید شد: حال خود قضاوت کنید، ایرانی هایی که در سال ۲۰۰۲ از چنان توان بازدارندگیای برخوردار بودند که میتوانستند فقط در روز اول جنگ، چنین تلفات سنگینی بر دشمن متجاوز وارد سازند، اکنون ایرانیهای سال ۲۰۱۷ از چه توانی برای نابودی دشمنان این مرز و بوم برخوردارند. ایرانیهای سال ۲۰۱۷ تا چه حد میتوانند در روز اول جنگ از متجاوزان آمریکایی کشته بگیرند. ایرانیهای سال ۲۰۱۷ تا چه تعداد میتوانند ناو آمریکایی را به آتش کشیده و غرق سازند؛ بنابراین به جرأت میتوان گفت: عبارت تکراری مقامات آمریکایی مبنی بر اینکه گزینه نظامی علیه ایران روی میز است در معنای واقعی، لاف در غریبی است و اکنون سالها است که واسطه اقتدار درونی ایران، اساساً سایه شوم جنگی بر سر این ملت وجود نداشته و نخواهد داشت مگر اینکه جریان لیبرال داخلی_ همانطور که از برخی اطرافیان و مشاوران نزدیک رئیس دولت دوازدهم نیز شنیده شده است _. بخواهند باب مذاکرات جدید و تحمیل برجامهای موشکی و منطقهای را باز کنند و در نتیجه همانند لیبیِ دوران قذافی و عراقِ دوران صدام به وسیله پروژه آنسکام (UNSCOM)، آنقدر توان نظامی و بازدارندگی کشور را تضعیف کنند تا شرایط برای حمله نظامی آمریکا به ایران فراهم شود.
در ادامه تصریح شد: مدتی پس از انعقاد برجام، باراک اوباما رئیس جمهور وقت آمریکا در تاریخ ۶ شهریورماه ۱۳۹۴ در پاسخ به پرسشهای دو تن از رهبران اصلی جامعه یهودیان آمریکا _. که فیلم این دیدار در اکثر رسانههای جهان منتشر شد _. از توافق هستهای با ایران اینگونه دفاع کرد: «آمریکا چارهای جز توافق با ایران نداشت ... فکر میکنم اگر این توافق را رد میکردیم، ایران را در صندلی راننده مینشاندیم و آنها همدردی بین المللی را برای خود میخریدند و میتوانستند آمریکا و اسرائیل را منزوی کنند. فکر میکنم در آن صورت تحریمها فرو میریخت و نتیجهای عاید ما نمیشد. از این رو ایران به بخشی از آن پنجاه و شش میلیارد دلار میرسید و اقتصادش به هرحال به سمت بهبودی میرفت ... اگر این توافق اجرا شود، همه مسیرها حداقل به مدت پانزده سال مسدود میشود ... من مطمئن هستم که پانزده سال دیگر رئیس جمهور آمریکا در موقعیتی خواهد بود که میتواند اقدامات لازم را از جمله اقدام بالقوه نظامی برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای به عمل آورد و برای این کار در موضع قویتر قرار خواهد داشت.»
این بیانیه تاکید میکند: و، اما راهبرد خطرناک دیگری که جریان لیبرال داخلی در صدد آماده سازی افکار عمومی برای تحقق آن است همانا پناه بردن به اروپا از ترس آمریکا به منظور مومیایی کردن جنازه پوسیده و متعفن برجام است. این راهبرد فوق العاده خطرناک، تنها ساده لوحان را فریب میدهد چراکه اروپا هیچگاه ایران را به آمریکا ترجیح نخواهد داد. شاید عدهای بگویند که اروپا منافع اقتصادی زیادی در ایران دارد که در صورت همراهی با آمریکا ممکن است این منافع را از دست بدهد، اما با یک تحلیل ساده آماری میتوان به این اظهار نظر کاملاً عوام فریبانه پاسخ داد. طبق آماری که اخیراً مرکز آمار اتحادیه اروپا منتشر نموده، صادرات کالاهای اتحادیه اروپا به آمریکا ۳۶۲ میلیارد یورو است در حالی صادرات کالاهای اروپایی به ایران ۸، ۲ میلیارد یورو میباشد. مجموع تجارت کالایی اروپا و آمریکا ۶۰۸ میلیارد یورو است در حالی که مجموع تجارت کالایی اروپا و ایران ۱۳، ۷ میلیارد یورو میباشد. مجموع مبادلات تجارت اروپا و آمریکا ۱۰۴۵ میلیارد یورو است در حالی که مجموع مبادلات تجاری اروپا و ایران ۱۵، ۳ میلیارد یورو میباشد.
در ادامه آمده است: در چنین شرایطی کدام سیاستمدار عاقل اروپایی حاضر میشود آمریکا را رها کرده و از ایران حمایت کند؟ از طرفی به طور خاص از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون، اروپا همواره دوست سنتی آمریکا و طی چهار دهه اخیر دشمن قسم خورده ایران بوده و هست. شاید مقامات اروپایی در ظاهر بخواهند نقش پلیس خوب را برای ایران در مقابل پلیس بد (آمریکا) بازی کنند، اما در حقیقت هرگز ایران را به آمریکا ترجیح نخواهند داد. جنبش دانشجویی به عنوان چشمان بیدار جامعه، بار دیگر بر این نکته تأکید میکند که تنها راه علاج مشکلات کشور، تکیه بر توان داخلی و اقتصاد مقاومتی است نه اقتصاد مذاکراتی و دیپلماسیِ التماسی که طی چهار سال گذشته، بر چالشهای اقتصادی و معیشتی مردم افزوده و کشور را به لبه پرتگاه اقتصادی کشانده است.
منبع: خبرگزاری دانشجو
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۱۵۴۵۶۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پرونده باز بابک زنجانی در افکار عمومی/مهار تورم دغدغه کهنه اقتصاد/ زنان و دختران چگونه قربانی بستر مجازی میشوند؟
به گزارش «تابناک» روزنامههای امروز پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ماه در حالی چاپ و منتشر شد که غزه، اسم رمز خیزش جهانی علیه استکبار، احترام همگانی به معلم و توانمند سازی معیشتی معلمان در بیانات رهبر انقلاب، ادامه گزارشها درباره میزان داراییها و بدهیهای بابک زنجانی و آخرین تحرکات برای تصمیم درباره انتخاب ریاست مجلس در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
علی مجتهدزاده طی یادداشتی در شماره امروز اعتماد با عنوان پرونده باز بابک زنجانی در افکار عمومی نوشت: بعد از بیش از ۱۰ سال به نظر میرسد که پرونده پر حاشیه بابک زنجانی به نقطه پایان خود نزدیک میشود و دیر یا زود شاهد آزادی وی از زندان هستیم. اما این پرونده با وضعی که داشته و همچنان دارد در طول تاریخ و در ذهن عمومی جامعه هیچگاه بایگانی نخواهد شد. جامعه چطور باید تناسب سیر این پرونده با نقطه پایان خوش آن برای بابک زنجانی را بپذیرد؟ آیا کسی که صدها میلیون دلار از منابع عمومی را برای چند سال در وضعیت معطل و نامعلومی نگه داشته باید محکومیتی کم و بیش در حد برخی فعالان مدنی و روزنامهنگاران و کنشگران داشته باشد؟ بحث اصلی درباره این پرونده و پروندههای مشابه دو مورد است. یکی بحث شفافیت پرونده و دیگری قیاس آن پروندههای دیگر از حیث عدالت قضایی. اینکه پولهای مورد بحث پس گرفته شده جای تقدیر دارد، اما این فقط کافی نیست. جامعه تمام جوانب قضیه را میبیند و بر اساس آن قضاوت خود را دارد. اولا این پرونده در اوج عدم شفافیت و با حجم وسیعی از ابهامات و سوالات بیپاسخ رسیدگی شد و به این نقطه رسید. بهطور مثال هیچگاه به این سوال که حامیان و پشتیبانان بابک زنجانی در دولت و نهادهای رسمی چه کسانی بودند، پاسخ دقیق داده نشد. مگر میشود این حجم از فساد اقتصادی بدون ارتباط با سطوح مختلف مدیریت رسمی در دولت و ارگانهای حاکمیتی رخ دهد؟ آیا صرف توضیحات رسمی و بدون ارایه مستندات توسط برخی مراجع میتواند جامعه را در این خصوص قانع کند؟ نکته دوم خود فرآیند رسیدگی بود که کاملا غیرشفاف طی شد. مقامات قضایی در تمام این سالها مواردی مثل لو رفتن مبادی دور زدن تحریم و امثالهم را به عنوان دلیل رسیدگی غیرعلنی پرونده بابک زنجانی اعلام میکردند. الان بعد از یازده سال و با تغییرات گسترده در روشهای دور زدن تحریم آیا وقت آن نرسیده که این پرونده و مجموع اقدامات بابک زنجانی شفاف برای مردم توضیح داده شود؟
سوال دیگر این است که اگر ما همچنان به همان روش داریم تحریم را دور میزنیم پس چه ضمانتی برای عدم تولید مجدد امثال بابک زنجانی هست؟
عدم شفافیت و ابهامات این پرونده طوری بود که در دولت آقای روحانی بارها صدای مقامات خود دولت را در آورد. بارها آقای زنگنه وزیر سابق نفت فریاد زد که افرادی در پی تبرئه کردن و نجات دادن بابک زنجانی هستند. سرنوشت فعلی پرونده با احتساب فرآیند غیرشفافی که همچنان ادامه دارد حتما مهر تاییدی بر سخنان امثال وزیر سابق نفت خواهد بود.
پیشنهاد جدی این است که اکنون بعد از یازده سال مراجع ذیربط توضیحاتی شفاف و مستند درباره مراحل رسیدگی به این پرونده و مهمتر از آن فرآیند فعالیتهای بابک زنجانی در سالهای منتهی به آغاز دولت یازدهم بدهند. خصوصا اینکه به احتمال زیاد اطلاعات این پرونده در شرایط فعلی دیگر اطلاعات سوخته محسوب شده و علنی شدن آن ضربهای به امنیت کشور نباشد. هر چند اگر این اطلاعات کاملا سوخته نباشند باز هم این سوال مطرح است که آیا تعمیق بیاعتمادی عمومی و ضربه به سرمایه اجتماعی کل نظام بابت این پرونده مشکل امنیتی بزرگتری ایجاد میکند یا علنی شدن این اطلاعات؟ مردم بعد از یازده سال حق دارند بدانند در جلسات دادگاه کسی که صدها میلیون دلار از پول بیتالمال را برای بیش از یک دهه معطل کرده بود، چه گذشته.
این مساله وقتی بغرنجتر میشود که پروندههایی از این دست از حیث عدالت قضایی مورد داوری افکار عمومی قرار میگیرند. به این معنا که جامعه سرانجام آنها را با سرانجام پروندههای دیگری نظیر منتقدان سیاسی یا برخی کنشگران مدنی مقایسه میکند. مثلا چطور فعالان محیط زیست با اتهاماتی که هیچگاه شفاف نشد و در شرایطی که وزارت اطلاعات تاکید داشت آنها مجرم نیستند باید ۷ سال در زندان باشند و بابک زنجانی با آن همه منابع مالی عظیمی که معطل کرده بود ۱۲-۱۰ سال؟ چطور یک فرد به خاطر بستن خیابان ودرگیری با یک فرد بسیجی ظرف ۷۵ روز محاکمه و اعدام میشود، اما برای امثال بابک زنجانی موضوع متفاوت است؟ این سوال اصلا به معنای دفاع از احکام اعدام نیست، بلکه سوالی است درباره تناسب بین اجرای چنین مجازاتی برای دو جرم مختلف.
واقعیت این است که عدم شفافیت پروندههایی مانند بابک زنجانی، زمینهای ازگل، چای دبش و نظایر متعدد آنها در شرایط سختگیریهای رو به تزاید اجتماعی و قضایی برای مردم عادی، دوقطبی و شکاف وسیعی در جامعه پدید میآورند که میانه آن تنها با عنصر عدم اعتماد پر شده. بسته شدن پرونده بابک زنجانی با مسیر فعلی اتفاقا به معنای تثبیت باز بودن این پرونده با حجم وسیعی از سوالات و ابهامات در اذهان عمومی است. در چنین وضعی حکمران نباید از پدید آمدن شایعات و داستانسراییها گلایهمند باشد، چراکه خود با عدم شفافیت و همینطور زیر سوال بردن عدالت قضایی این در را گشوده است.
مهار تورم دغدغه کهنه اقتصاد
نیما غلامرضایی در سرمقاله امروز ابتکار با عنوان مهار تورم دغدغه کهنه اقتصاد نوشت: تورم بالا سالهاست مهمان اقتصاد کشور است هرچند آنقدر این پدیده ادامه دار بوده که دیگر خود میزبان شده و ذینفعان بسیاری پیدا کرده است. به بیان دیگر تورم چنان در تار و پود اقتصاد تنیده شده که بسیاری از بخشهای اقتصادی برای سرپا ماندن به آن نیاز پیدا کرده اند. حال با یان وضعیت سوال اینجاست که چطور میتوان از این بلای مداوم نجات پیدا کرد. بلایی که اقشار متوسط و ضعیف را هر روز با چالشهای جدیدی روبرو میکند.
اولویتهای کشوری مانند ایران که طی بیش از چهار دهه به تورمهای دورقمی عادت کرده، ولی هیچگاه دچار ابرتورم هم نشده، با کشوری مثل آمریکا که مردمش تورم پنجدرصدی را هم تحمل نمیکنند یا کشورهایی مانند مجارستان و آلمان که ابرتورمهای بزرگی را تجربه کرده اند و از هرگونه افزایش تورمی هراس دارند، متفاوت است. با وجود عادت جمعی به تورمهای دورقمی (حدود ۲۰ تا ۳۰درصد) تورمهای سالهای اخیر در کانالی بالاتر از کانال ۲۰ تا ۳۰درصد بودهاند که سبب شده هم مردم و هم سیاستگذار یکصدا به دنبال کاهش تورم و ورود آن به کانال بلندمدت خود باشند.
لازم به ذکر است که مبارزه با تورم، پروسهای زمانبر است و نیازمند برنامهریزی دقیق، صبر و پایداری در اجرای سیاستها میباشد. همچنین با توجه به شرایط اقتصادی و سیاستهای کلان، رویکردهای مختلف میتوانند تاثیرات متفاوتی داشته باشند، اما چند پارامتر برای عبور از تورم وجود دارد که میتوان به آن اشاره کرد:
نخست کنترل نقدینگی است که بانک مرکزی میتواند با استفاده از ابزارهای سیاست پولی، نظیر نرخ بهره و الزامات ذخیره بانکی، نقدینگی را کنترل کند تا افزایش بیرویه پول در گردش و تورم حاصل از آن را محدود کند همچنین اجرای یک نظام مالیاتی کارآمد که به شفافسازی منابع درآمدی دولت کمک کند و گریز مالیاتی را کاهش دهد، میتواند عواید دولت را افزایش و وابستگی به چاپ پول برای تامین کسری بودجه را کمتر کند.
باید توجه داشت که بازنگری در سیاستهای تعیین قیمتهای دستوری و بهکارگیری مکانیسم بازار برای تعیین قیمتها میتواند به کاهش فشار تورمی کمک کند.
انجام اصلاحات ساختاری در اقتصاد ایران، بهویژه در سیستم بانکی و بنگاههای دولتی که با مشکلات اداری و عملکردی روبرو هستند، میتواند کارایی اقتصادی و رشد پایدار را تقویت کند.
اما نکته مهمی که نباید آن را نادیده گرفت کاهش تنشها و بهبود روابط بینالمللی است که میتواند به جذب سرمایهگذاری خارجی، دستیابی به فنآوریهای نوین و باز شدن بازارهای صادراتی کمک کند. موضوعی که گاه به اشتباه در خصوص آن مطرح میشود و آن را عاملی کم اثر میدانند. درنهایت اینکه کاهش تورم نیازمند اصلاحاتی همه جانبه مبتنی بر علم اقتصاد است که باید به آن توجه شود.
حسین فصیحی طی یادداشتی در شماره امروز جوان نوشت: اخاذی و سوءاستفاده جنسی از زنان و دختران در جریان روابط مجازی یکی از معضلاتی است که به زعم اطلاعرسانی در اینباره، شاهد شکلگیری پروندههایی مشابه هستیم. به نظر میرسد به دلیل فراوانی آسیبهایی که در حوزه وجود دارد باید بیش از «اطلاعرسانی» روی موضوع «آگاهیبخشی» تأکید شود. اطلاعرسانی موجود صرفاً انتشار خبر و توصیههای پلیسی را که بیشتر به نصیحت شباهت دارد، شامل میشود، با این حال بهتر است بنا را بر این بگذاریم همین اطلاعرسانی موفق شدهباشد، منجر به پیشگیری از وقوع آسیبهای بیشتری شود. عمده آسیبهایی که در بستر مجازی شیوع دارد هم از عدم «آگاهی» کاربران ناشی میشود. وقتی آسیبی در جامعه شیوع پیدا میکند، ساختارهای فرهنگی برای عبور از آن آسیب باید فعال شوند و بعد از اینکه خودشان آگاهی لازم را کسب کردند، آن را به جامعه هدف منتقل کنند؛ اتفاقی که در جامعه ما محلی از اعراب ندارد. مثلاً وقتی زنان و دختران، جامعه هدف باشند، صدا و سیما، رسانهها، مدارس، دانشگاهها و مساجد میتوانند به عنوان کانونهایی برای آگاهیبخشی مورد توجه باشند و آگاهیبخشی به نحوی صورت گیرد که فرد در مواجهه با رویداد موردنظر بتواند از خود مراقبت کند. در این بین صدا و سیما به دلیل فراگیری که دارد بیش از دیگر رسانهها باید که ایفای نقش کند، اما این رسانه ترجیحش این بوده و هست که به جای توجه به این موضوعات، تبلیغات چیپس و پفک را پخش کند و حساب مالیاش را پروارتر کند.
افرادی که در بستر مجازی در جستوجوی زنان و دختران هستند، صرفاً دو هدف را به صورت جداگانه یا همزمان دنبال میکنند. عمده آنها در اینستاگرام فعال هستند. قابلیتهای منحصر به فرد این شبکه اجتماعی با اقبال گسترده کاربران مواجه است. این دسته از مجرمان به خوبی مطالبات سوژههایشان را میشناسند و براساس همان نیازها اهدف خود را دنبال میکنند. به عنوان مثال چند روز قبل خبری منتشر کردیم که در جریان آن مردی شیاد صفحهای به نام «مادرانه» در اینستاگرام ایجاد کردهبود. او مدعی شدهبود مدیر یک خیریه و صفحه را برای خانوادههای سوگوار راهاندازی کردهاست و برای شادی روح اموات نذورات جمعآوری میکند. او با انتشار عکس و فیلمهایی از بهشتزهرا احساسات دنبالکنندگان را برمیانگیخت. سوژههای مورد نظرش هم زنان میانسال یا سالخورده بودند که تحتتأثیر قرار میگرفتند و به شماره کارت او پول واریز میکردند. متهم به دریافت این مقدار پول هم قانع نبود و در مرحله بعد مدعی میشد خیریه قصد قدردانی از آنها را دارد و به این بهانه با آنها قرار میگذاشت و بعد از بیهوشکردنشان به آنها تعرض و از آنها فیلم سیاه میگرفت. پس از آن هم با تهدید به انتشار فیلم، سریال اخاذیهای کلان را کلید میزد.
صفحات دیگری هم که برای تعرض به اموال و حیثیت زنان و دختران دایر میشود فقط عناوینشان تفاوت دارد، اما اهدافشان یکی است. یک نفر با ماسک وکیل دادگستری، دیگری با عنوان مشاور خانواده، یک نفر در پوشش مشاور ازدواج، صفحهای به اسم فالگیری و طلسمشکنی و صفحاتی از این دست، هدفی جز همان دو موضوع مورد اشاره را دنبال نمیکنند. قربانیان این پروندهها در چتهای شخصی عکس و فیلمخصوصیشان را برای فرد مقابل ارسال میکنند. فردی که بخواهد مشاوره ازدواج بدهد، بدون دیدن عکس برهنه زنان و دختران هم میتواند مشاوره بدهد. مگر زنانی که به دفتر مشاوره مراجعه میکنند، اندامهای خصوصیشان را به مشاوران نشان میدهند که در فضای مجازی دست به چنین خطایی میزنند و حیثیت خود وخانوادهشان را به خطر میاندازند. اساساً هر فردی که خواستهای خلاف شریعت و قانون مطرح کند، به مثابه خطری حقیقی است که اگر نادیدهشود عواقبی هولناک را به همراه خواهد داشت. به دلیل در خطر قرار گرفتن حیثیت فردی و خانوادگی، بسیاری از قربانیان پروندهها حاضر به طرح شکایت نیستند و چه بسا دست به خودکشی هم زده و جانشان را هم از دست دادهباشند. اینکه جامعه منتظر باشد پلیس این بستر مجازی را به گونهای کنترل کند که هیچکس جرئت چنین تخلفی نداشتهباشد، انتظاری بعید است. بستر مجازی از قابلیتی برخوردار است که با مسدود شدن هر صفحه متخلف، امکان برقرار شدن صفحهای تازه در چند ثانیه وجود دارد.
قانون و شریعت موضوعاتی است که باید از سوی همه محترم شمردهشود و ساختارهای قانونی و اجتماعی هم با سرمایهگذاری فرهنگی باید برای تقویت آن تلاش خود را به کار گیرند تا امنیت شهروندان در فضای مجازی و حقیقی تأمین باشد.