کشمکش یک زوج جوان
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۴۶۹۶۸۶
«ایتالیا ایتالیا» کاوه صباغزاده با سریال «ایتالیا ایتالیا» نوذر آزادی که نوروز 1357 از تلویزیون پخش میشد فقط یک شباهت اسمی دارد و این نکته را آشکارا از زبان شخصیتهای فیلم میشنویم. نرگس عاشوری
ایران آنلاین / نخستین تجربه کارگردانی این فیلمساز جوان با اقتباس از داستانی به قلم جومپا لاهیری روایت کشمکش یک زوج جوان است که زندگیشان دچار رخوت شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
(سارا بهرامی) را به این داستان کوتاه اضافه کرده تا به روایتی مناسب یک فیلم بلند سینمایی دست پیدا کند. نتیجه اینکه مخاطب در یک سوم ابتدایی با فیلمی جسورانه و خوشساخت با گرایش به سینمای موزیکال در ستایش ایتالیا مواجه است و در بخش میانی با تغییر لحن فیلم، یک کمدی رمانتیک میبیند و در نهایت با یک ملودرام خانوادگی فیلم پایان مییابد. با کاوه صباغ زاده و سارا بهرامی گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید.
«ایتالیا ایتالیا» را میتوان حدیث نفس کارگردان عنوان کرد؛ فیلمسازی که پس از ساخت چند فیلم کوتاه و دستیار کارگردانی تصمیم گرفته است که با فیلم «دیو باید بمیرد» وارد عرصه فیلمسازی شود اما شرایط ساختن آن فیلم مهیا نمیشود و همانطور که از زبان برفا میشنویم باید قید ساخت فیلم نوآر و سیاه و سفید و... را بزند و «ایتالیا ایتالیا» را بسازد. آیا این بدان معناست که شما با ساخت این فیلم از فضای محبوب فیلمسازیتان فاصله گرفتهاید؟
کاوه صباغ زاده: این فضا را هم دوست دارم. من هر چیز متفاوتی را دوست دارم اما هیچوقت تمایلی به ساختن فیلم اجتماعی نداشتم چون بیننده این دست فیلم ها نیستم. اعتقادی به این ندارم که سینما جای نشان دادن معضلات اجتماعی است. مسائل اجتماعی باید توسط جامعهشناسها بررسی شود و مربوط به سینما نیست. سینما جایی است که بیننده بابت آن هزینه میکند پس باید سرگرم شود. لزومی ندارد تمام موضوعاتی را که در اخبار خوانده است به تصویر بکشیم. البته من با فیلم تلخ مشکلی ندارم فیلم خوب باشد تلخ هم باشد ایرادی ندارد. هدف من در فیلمسازی انجام کار متفاوت بود؛ چیزی که بیننده از دیدن آن حالش خوب شود، احساس کند سرگرم شده است و بتواند از تخیلش استفاده کند یعنی همان چیزی که سینما هست.
شخصیت برفا شخصیت کاملی است و تکلیف مخاطب با او مشخص است. زنی که برای رسیدن به زندگی دلخواهش هیچ مرزی را نمیپذیرد. ویژگیهای شخصیتی برفا تا چه میزان در فیلمنامه وجود داشت و چقدر حاصل تلاش شما برای درآمدن نقش بود؟
سارا بهرامی: این کاراکتر روی کاغذ درست نوشته شده بود و سعی کردیم درست اجرایش کنیم. به اعتقاد من تا زمانی که بازیگر دست از فیگور بر ندارد، نمیتوانیم براحتی به وجوه شخصیتی یک کاراکتر پی ببریم. شخصاً جزئیات ریز یک کاراکتر را جستوجو میکنم؛ جزئیاتی که شاید مخاطب عام متوجه آن نشود، اما قطعاً او را با من همراه خواهد کرد. من تلاش کردم از نگاه یک دستیار کارگردان به برفا نگاه کنم. فکر کردم اگر سارا بهرامی با این شرایط خانوادگی و اجتماعی دستیار کارگردان بود چه کار میکرد؟!
تصویری که تا به حال از سارا بهرامی در سینما و تلویزیون دیدهایم زنی غمگین و بحران زده یا محجوب و آرام است. انتخاب او برای برفای شوخ و شنگ انتخاب سختی بوده است؟
صباغزاده: خانم بهرامی را از قبل میشناختم. در چند فیلم کوتاه همکاری داشتیم و در یکی از فیلمهایی که دستیار کارگردان بودم هم بازی کرده بود. میخواستم واقعاً با یک بازیگر کار کنم، نه آن چیزی که از سوپراستارهای امروز شاهد هستیم. دوست داشتم با کسی کار کنم که خودش را تبدیل به نقش کند. خانم بهرامی جزو معدود بازیگرانی است که خودش را در اختیار یک نقش میگذارد و از تکرار یک کاراکتر فراری است. نکته مهم دیگر چهره طبیعی سارا بهرامی است. دستیار کارگردانی را نمیشناسم که لبش را تزریق کرده باشد یا دماغش را عمل کرده باشد و یا... مگر اینکه تصادف کرده باشد و یا نیاز به جراحی ترمیمی داشته باشد. اصولاً دستیار کارگردانان نه پولش را دارند و نه دلیلی برای انجام این کارها دارند، خیلی ساده هستند. سارا هم همیشه خیلی ساده است و این سادگی او را نسبت به دیگر بازیگرانی که چهرهشان مصنوعی و باورپذیر نیست، متمایز میکند. هر چه چهره بازیگر سادهتر و دست یافتنیتر باشد با مخاطب راحتتر ارتباط برقرار میکند و از همه مهمتر اینکه میدانستم او توانایی انجام این کار را دارد. متأسفانه خیلی از بازیگرهای ما بجز آنهایی که عقبه تئاتر دارند، عادت دارند که چند فیلم را با هم قبول کنند و بالطبع نمیتوانند برای کار انرژی بگذارند. یکی از بزرگترین حسنهای خانم بهرامی این است که وقتی سر یک فیلم حضور دارد، فیلمنامه دیگری قبول نمیکند. روی یک نقش متمرکز میشود و برای کار وقت میگذارد و نقش را زندگی میکند. در طول تمرین حتی مثل دستیار کارگردانها با وسایل نقلیه عمومی سفر میکرد، مثل آنها کوله میانداخت و سعی میکرد کولهاش را سنگین کند تا وضعیت یک دستیار کارگردان را برای ایستادن طولانی مدت درک کند. با دستیار کارگردانها مراوده داشت تا آنها را بهتر کشف کند.
روش همیشگیتان برای نزدیک شدن به نقش همین است؟
بهرامی: بله، من از یک جایی به بعد یاد گرفتم که بازیگری مثل شعر سعدی است؛ سهل و ممتنع. میتوانی با تلاش طوری به نقش نزدیک شوی که خودت هم نفهمی کی این اتفاق درست افتاده. به اعتقاد من ترسناک است اگر یکدفعه تصمیم بگیری و وارد جهان دیگری شوی. بازیگری به معنای واقعی، کار سختی است و شوخیبردار نیست. بدون تحقیق و تفکر موفق نمیشوی. مخصوصاً وقتی کاراکتری را بازی میکنی که شبیه آدمهای دیگر است و قابل لمس ولی ویژگی خاص خودش را دارد مثل بازی کردن نقش دستیار کارگردان. دستیار کارگردانی هم داریم که ماشین خوب زیر پایش است، اما برفایی که ما میشناختیم با اتوبوس این طرف و آن طرف میرفت. همانطور که آقای صباغزاده گفتند من در طول فیلمبرداری با اتوبوس و تاکسی سر صحنه میآمدم. لوکیشن ما در خیابان ماهشهر بود و همیشه از میدان هفت تیر تا لوکیشن را پیاده میآمدم. چون وظیفهام این بود که بفهمم دختری که دستیار کارگردان است چطور راه میرود یا اصلاً چقدر کرایه ماشین میدهد.
صباغزاده: حتی اینکه بیانش به چه شکل است. یک دستیار کارگردان کارش مدیریت گروه است و همانطور که در فیلم میبینید وظیفه این آدم مدیریت است حتی ارتباطات شخصی را خودش مدیریت میکند. این برفاست که ارتباط با نادر را استارت میزند و اصولاً دنبال آدمهایی میگردد که مدیریت پذیرند.
بهرامی: چند روز پیش به یکی از دوستان مدیرم که خانم است و چند خانم دیگر زیر دستش کار میکنند میگفتم من هرگز نمیتوانم جای تو باشم چون منِ سارا بهرامی اصولاً خیلی زود دلم برای آدمها میسوزد و خیلی وقتها از نظر عاطفی توانایی این را ندارم که براحتی حال کسی که حالم را گرفته بگیرم یا چندین نفر را مدیریت کنم، اما برفا این کار را خوب بلد است. به نادر میگوید «چقدر موتورت خوشگله، میذارم منو برسونی.» چنین برخوردی هرگز در زندگی شخصی من اتفاق نمیافتد. شاید ترفندهای دیگری بلد باشم اما بمیرم هم این کار را نمیکنم. معتقدم وقتی یک تیپ خاص مثل یک دختر دزد یا معتاد را بازی میکنی خیلی راحتتر به نقش میرسی چون بخشی از آن را ناخودآگاه گریم و لباس به تو میدهد اما زمانی که قرار است دختری از اجتماعت را بازی کنی و این دختر هرکسی میتواند باشد، خیلی باید انرژی بگذاری تا آن آدم را بهصورت دقیق پیدا کنی. ما با کمک کاوه صباغزاده، پوپک مظفری و رضا سخایی برای برفا بیوگرافی درست کرده بودیم و میدانستم نخستین فیلمی که دستیار دو بوده چه فیلمی بوده و چه وقت دستیار یک شده! با چه فیلمی و چه کارگردانی حتی! این جمله آقای فرهادی را باید با طلا نوشت و به بازیگر نشان داد که یک فیلم تا قبل از شروع فیلمبرداری باید ساخته شده باشد، چه در ذهن بازیگر و چه در ذهن کارگردان و چه در ذهن فیلمبردار.
بهخاطر همین تضاد روح سرکش برفا با آرامش نادر و مدیریتپذیری اوست که این دو جذب هم میشوند.
بهرامی: بله! برفا باید با آدمهایی ارتباط داشته باشد که مدیریت پذیر هستند و نه مدیر.
صباغ زاده: دستیار کارگردانهای زیادی سراغ دارم که همسرشان یک آدم مدیریت پذیر است. دو تا مدیر نمیتوانند کنار هم زندگی کنند. به نظر من نادر مناسبترین آدم برای برفاست و میتواند همه رفتارهای مدیریتی برفا را بپذیرد بدون اینکه به او بر بخورد. اول فیلم میبینیم که برفا با برنامهریز دعوا میکند چون هر دو مدیرند و دائم با هم در چالشاند. برفا دقیقاً به یک نفر نیاز دارد که کاملاً تحت کنترلش باشد اما پایان فیلم شرایط تغییر میکند و این برفا است که باید مدیریت شود.
دو آدمی که اهل مطالعه و فکر هستند و با ویژگی که به لحاظ مدیریت و مدیریتپذیری یاد میکنید چرا به این بنبست میرسند. اگر چه ما دو نقطه عطف یعنی ازدواج و از دست دادن فرزند را میبینیم اما هیچکدام از این دو نفر مقصر نیستند و تصور این است که با ویژگیهایی که از برفا سراغ داریم بتواند این بحران را مدیریت کند.
صباغزاده: یکی از دلایل اصلی افسردگی بعد از زایمان است که کشدار میشود و به کل زندگیشان سرایت میکند. دومین مسأله پنهان کردن احساسات از یکدیگر است. برفا دیگر مدیریت نمیکند و همه چیز را رها کرده است و نادر هم در توان خود نمیبیند برفایی که مدام شلنگ تخته میاندازد را مدیریت کند. به همین خاطر با وجود اینکه همدیگر را دوست دارند اما این زندگی لحظه به لحظه که جلوتر میرود بدتر و بدتر میشود. دو آدمی که اول فیلم براحتی نسبت به هم ابراز احساسات میکنند از یک جایی به بعد دیگر کارهایی را هم یواشکی انجام میدهند.
شخصیت برفا را زنی قدرتمند و مدیر با ظرافتهای زنانه دیدهایم این رها کردن زندگی مشترک و حتی قید آن را زدن از کجا میآید.
بهرامی: من معتقدم از یک جایی به بعد آدم قدرتمند قصه برفا نیست بلکه نادر است فقط شکل نگاه این آدمها به جهان اطراف تفاوت دارد. برفا جنگجو است اما جنگجو بودن دلیل محکمی برای قدرتمند بودن نیست و همانطور که میبینیم آنچنان دچار استیصال میشود که به پنهانکاری و دروغ گفتن روی میآورد. درصورتی که نادر با وجود همه اتفاقات بد و رویگردانی زنی که به خاطر او از همه رؤیاهایش دست کشیده است اینگونه نیست. برفا وارد زندگی نادر میشود و شکل زندگی او را بهم میریزد منظورم این نیست که برفا زن بدی است اما در رفتارهای او جنسی از خودخواهی وجود دارد که در نادر وجود ندارد. اما درباره حال بد برفا، من خیلی زنانه به ماجرا نگاه میکنم. زنها وقتی غر میزنند، سر مطمئنترین آدم زندگیشان غر میزنند، وقتی میخواهند به چیزی گیر بدهند به مطمئنترین آدم زندگیشان گیر میدهند. برفا آنقدر به نادر و عشق نادر اعتماد دارد که فکر میکند هر شلنگ تختهای که بخواهد میتواند بندازد. به قول اوریانا فالاچی ما زنها وقتی حالمان بد است موهایمان را کوتاه میکنیم، ناخنهایمان را کوتاه میکنیم، عزیزانمان را از خودمان دور میکنیم. این واقعیت ماست. شکل موها و رفتار برفا عوض میشود. یکدفعه همه چیز را رها میکند. هیچ درمانی در حق خودش نمیکند، پیش مشاور نمیرود و دست یاری آدمها را نمیگیرد و بالعکس حمله هم میکند. به همین دلیل معتقدم از یک جایی به بعد هیچ قدرتی در برفا وجود ندارد و این موضوع لحظهای برای ما مشهودتر میشود که نادر تصمیم میگیرد نامهربان باشد. آن لحظه برفا تمام میشود و بر زمین میریزد.
در نیمه دوم فیلم که برگرفته از کتاب «مسأله موقت» جومپا لاهیری است ضمن وفاداری به خط اصلی داستان، قصه را ایرانیزه کردهاید با وجود، این مسائلی وجود دارد که خیلی قرابتی با فرهنگ ما ندارد و...
صباغزاده: این موضوع ربطی به فرهنگ ندارد بلکه یک مبحث روانشناسی است. وقتی کسی را از دست میدهید توصیه میکنند قبل از خاکسپاری او را ببینید این موضوع باعث میشود که در ذهن شما حفرهای ایجاد نشود که چرا آخرین ملاقات را نداشتم. یک مبحث روانشناسی متناسب همه کشورهاست و چنانچه در کشور ما توصیه نشده بهتر است عملی شود و چه بهتر که توسط سینما که به اعتقاد من بخشی از رسالت آن نشان دادن ایدهآلهاست توصیه شود. این نقد را و حتی اینکه نادر شباهتی به مردهای ایرانی ندارد را بارها شنیدهام. لابد تعریف ما از مرد ایرانی یک دیو دو سر با شاخ و دم است. اینکه میگویند اگر مرد ایرانی بود با لگد برفا را از خانه بیرون میکرد، نشانههای خوبی نیست. ما باید با سینما فرهنگسازی کنیم که چنین تفکری غلط است و حق ندارید با همسرتان مثل یک شیء رفتار کنید. یکی از تماشاگران در واکنشی عجیب میگفت که اگر با زنم این فیلم را در سینما میدیدم، با خودش فکر نمیکرد که میتواند به من خیانت کند؟ گفتم خب شاید میتواند به تو خیانت کند و این تویی که باید کاری کنی که او به تو خیانت نکند و بالعکس؛ یعنی زندگی باید به سمتی از ایدهآل پیش برود که این اتفاق نیفتد. زن شما هم مثل خودتان یک آدم آزاد است به جای اینکه با واژههایی چون غرور و غیرت و... تهدید کنید زندگیتان را سالم نگه دارید. باید در سینما ایدهآلها را نشان بدهیم نه چیزی که هستیم و آنچه هستیم چیز قابل افتخاری نیست که دائم بگوییم مردان ایرانی چنین میکنند.
بهرامی: در اطراف ما مردان شبیه نادر کم نیستند. مردان روشنفکر جوان امروز که اصولاً متولد دهه 50 و 60 هستند نگاهشان نسبت به زنان خیلی متفاوت است. اگر سری به دادگاهها بزنیم اتفاقاً تکیه بر همین نگاه مرد ایرانی و غیرت و... است که آمار طلاق را بالا میبرد. اگر گذشت و مفاهمه را یاد بگیریم این میزان جدایی اتفاق نمیافتد. یک زن اگر مادر شد قرار نیست تا آخر عمر از همه آرزوها و خواستههایش بگذرد در حالی که مادر خوب یعنی زنی که سالم و سرزنده است. هر فرزندی به مادری سالم و سرزنده نیاز دارد نه یک زن افسرده که هیچ چیز برای خودش نمیخواهد. این زن در جامعه ما گم شده است. ما از زنان خواستهایم که خواسته خود را فراموش کنند، سکوت کنند، سرشان را پایین بیندازند و... برفا آسمانی یک زن نجیب خودساخته است و نان حلال در میآورد. خانواده محترمی دارد و در یک شهر غریب سالم زندگی میکند. برفا ازدواج کرده و میتواند اشتباه کند، میتواند عصبانی شود و شلنگ تخته بیندازد اما هیچ کدام از خط قرمزهای عرفی جامعه را هم رد نکرده است. رفتار برفا در لحظهای که به شوهرش سیلی میزند اگر غلط است باید به ذات غلط بودن برخورد فیزیکی فکر کنیم، زن و مرد ندارد.
صباغزاده: در این صحنه برفا برای تنبیه کردن نادر دست بلند نمیکند بلکه دارد خودش را خالی میکند.
بهرامی: اگر ما به تفاوت زن و مرد اعتقاد داریم و بر اساس همین تفکر تصور میکنیم که یک زن نمیتواند قاضی خوبی باشد پس باید بر منطق همین تفکر هم اجازه ندهیم که مردان برای زنان تصمیم بگیرند چون زن متفاوت از مرد است و خودش باید برای خودش تصمیم بگیرد.
نکات خوبی مطرح شد اما سؤال من به موضوع به آغوش کشیدن جنین مرده یا اعتراف اینکه فردای دیدارشان در رستوران رفته است و به گارسون انعام داده و حتی اینکه بزرگان یک محله بروند و برای قطع برق درخواست بدهند، برمیگردد.
صباغ زاده: این اعتراف، اعتراف خیلی سختی نیست و برفا هم همین را میگوید. اما پاسخ نادر این است که آن شب تمام ذهن من درگیر ازدواج با تو بود و هدفش از طرح این موضوع این است که برفا را وادار کند که به دو سال قبل بک بزند و با مرور آن احساسات شرایط امروزشان را بهتر کند.
سکانسهای ابتدایی فیلم برای مخاطب خسته از تلخی و تکرار کلیت سینما جذاب است و این جسارت شما ستودنی است اما از زمانی که فیلم تغییر لحن میدهد و از فضای شوخ ابتدایی به فضای غمبار و پر تنش تبدیل میشود ریتم کند میشود.
صباغزاده: اصولاً ابتدای هر رابطهای خیلی جذابتر از ادامه آن است. نادر و برفا در ابتدا دارند همدیگر را کشف میکنند و آن روزمرگی اتفاق نیفتاده است. هدف من همین اتفاق بود که بیننده حسابی از این نوع رابطه لذت ببرد و با آنها همراه شود تا جایی که وقتی زندگی آنها از هم میپاشد اذیت شود و حسرت نیمه اول این رابطه را بخورد و آرزو کند که کاش زندگی به همان ریتم برگردد. ما در نیمه دوم درباره یک زندگی پر از رخوت حرف میزنیم و نمیتوانیم با ریتم تند یا سرخوشانه درباره آن صحبت کنیم. ضمن اینکه دلم میخواست نوآوری داشته باشم و از شکل استاندارد و کلیشههای رایج فاصله بگیریم و این نوآوری را در روایت قصه هم داشته باشیم. در قواعد فیلمنامهنویسی هم این استانداردها را شکستیم و منطقمان این بود که چرا باید فیلمنامه یکدست باشد درحالی که زندگی این دو نفر یکدست پیش نمیرود. میدانستم توی ذوق بیننده میخورد و میخواستم که بخورد چون توی ذوق خوردن از سر و روی زندگی برفا و نادر میبارد.
در فیلم ارجاعات مکرری به سینمای ایران و جهان مثل «هامون» و «گربههای روی شیروانی» داریم و حتی در لابه لای قصه به اتفاقات روز سینمای ایران مثل تصادف باران کوثری اشاره میکنید یا با کیانوش عیاری شوخی میکنید اما برخی برشها مثل برخورد وزارت ارشاد و خانه سینما یا رسانهای کردن مشکلات فیلمسازی برفا برای مخاطب عام جذابیتی ندارد. همانطور که سکانسهای مربوط به علی ملاقلیپور در نمایش عمومی حذف شد با اعمال این حذفیات فیلم ریتم بهتری پیدا میکرد.
صباغزاده: با این تفکر میشد علاقهمندیهای نادر و برفا را هم حذف کرد چون شاید مخاطب عام دوست نداشته باشد اما این فیلم برای مخاطب خاص و طبقه متوسط فیلمبین و کتابخوان است. آن چه در زندگی خانوادههای تئاتری یا سینمایی به چشم میخورد و شاید مخاطب عام با آن خیلی در ارتباط نباشد همین قضیه است. وقتی افراد غیر سینمایی با یک زوج سینمایی معاشرت میکنند تمام مدت درباره سینما صحبت میکنند طوری که شاید آنها که علاقهمند نیستند اعتراض کنند که شما حرف دیگری برای گفتن ندارید؟ شغل ما با زندگیمان قاطی شده است و مثل یک پزشک نیستیم که فقط به مطب خلاصه شود. سینماییها به خانه هم که میروند کارشان ادامه دارد و حتی با همسرشان هم راجع به کار صحبت میکنند اگر چه به اعتقاد من این اتفاق خوبی نیست. شاید دلیل ناپایدار بودن زندگی آنها همین قاطی شدن کار و زندگی باشد. شغل برفا سینماست و طبیعتاً وقتی وارد خانه میشود مسائل کاریاش را هم با خودش به خانه میآورد.
بهرامی: کار هر کسی در زندگی شخصیاش تأثیرگذار است اما ما در فیلمها هیچ نشانهای از آن نمیبینیم. یادمان میرود که یکسری جزئیات را اضافه کنیم. مخاطب این فیلم حتی اگر شناختی از یک دستیار کارگردان نداشته باشد بهتر برفا را میشناسد و او را درک میکند.
صباغزاده: ضمن اینکه این زوج یکسری علاقهمندیهای مشترک دارند که باید دربارهاش در خانه با هم صحبت کنند. بخش زیادی از زندگی این قشر صرف خرید کتاب و مطالعه و فیلم دیدن و مسائل فرهنگی میشود و ما اگر از این جزئیات پرهیز میکردیم شخصیتپردازی آنها لنگ میزد.
دستیار کارگردانها و سینماگران جوانی مثل علی جناب، ناصر مقدس، دانش اقباشاوی، رضا سخایی و حتی جهانگیر میرشکاری و همایون ارشادی که در فیلم نقش خودشان را بازی میکنند هم از قبل انتخاب شده بودند؟
صباغ زاده: بله! فیلمهای زیادی درباره پشت صحنه فیلمها ساخته شده که اغلب توی ذوق خود ما سینماییها میخورد. کارگردانها همیشه کلاه شاپو به سر دارند، روی صندلی کارگردانی مینشینند و بلندگو به دست دارند در حالی که اینها در هالیوود اتفاق میافتد و حتی برای ما باورپذیر نیست. این مدل فیلمها اول از طرف خود سینماییها رد میشود ولی درباره این فیلم از خود این چهرهها با ویژگی واقعی خودشان بهره بردیم تا این اتفاق نیفتد.
از همکاری با حامد کمیلی بگویید. دیالوگهای پینگ پنگی شما با ایشان در لحن فیلم تأثیرگذاشته و بازی خوبی از او شاهد هستیم.
بهرامی: اول اینکه این همکاری من، حامد و کاوه بود و با هم به نتیجه میرسیدیم. از تمام کسانی که از بازی من تعریف کردند سپاسگزارم اما نباید فراموش کنیم که پارتنر تأثیر زیادی در این موفقیت دارد. از من برفای دیگری ساخته میشد اگر پارتنر دیگری داشتم بنابراین شکل بازی ایشان خیلی به من کمک کرد. در پشت صحنه یکسری آدم بیادعا کنار هم کار میکردند و اینقدر این موج روی ما تأثیر داشت که ما جلوی دوربین صحنههای سختی مثل مسواک زدن و غذا خوردن را بخوبی انجام میدادیم.در صحنه فیلمها بازیگران لقمههای کوچک برمیدارند در حالی که پشت صحنه با دهان پر غذا میخورند. ما همینها را جلوی دوربین بردیم، تپق میزدیم و... گرفتن پلان مسواک زدن کار آسانی نبود چون جای تنگی بود و آینه وجود داشت و با یک سانت جابهجایی از قاب خارج میشدیم. قطعاً جریانی که پشت فیلم وجود داشت دست به دست هم داد تا برفا اینقدر باورپذیر شود. کسانی که لطف دارند و میگویند بازی سارا بهرامی خوب بود باید در چند پاراگراف هم از حضور مهم این آدمها بنویسند که بدون آنها من نمیتوانستم اینقدر راحت حرف بزنم. در صحنهای که ما مسواک میزنیم جمله «ما خیلی آدمهای با حالی هستیم» جمله خود حامد بود و همه صحنه از خنده ریسه رفتیم. فکرش را هم نمیکردیم که آن صحنه به طور کامل در فیلم استفاده شود اما کارگردان باهوشی مثل صباغزاده آن را در فیلم میگذارد و اتفاقاً از لحظات جذاب فیلم هم هست.
صباغزاده: این صحنه بعد از صحنه دعوای شب قبل خیلی هم لازم است.
برای پایانبندی فیلم صدای شکستن ظرف، گربهای که بین ظرفها میچرخد و عکس دو نفره و کیک و شمع تولد و باز بودن آب ظرفشویی نشانههایی است که از پایان خوش داستان حکایت دارد اما برخی مخاطبان اذعان داشتند که این پایان گنگ است.
بهرامی: مخاطب ما تنبل شده است و مقصر سینماست که سطح هوشی سینمایی مخاطب را بالا نمیبرد. وقتی شیر آب باز است و دوربین روی عکس زن و مرد نگه میدارد باید بفهمیم اینجا سینمای ایران است و باید به خاطر این محدودیتها حدس بزنید که چه اتفاقی افتاده است.
صباغ زاده: خیلی از مردم متوجه هم میشوند اتفاقاً نشانهها را هم درک میکنند اما آنقدر ذهنشان دچار خودسانسوری شده است که دنبال یک تعبیر دیگر میگردند.
بهرامی: شبیه آن جوکی که از بین این همه اتفاق عاطفی که برای او شرح دادهاند در آخر هم میگوید شیر آب هم که باز؟! تقصیر تربیت غلط ذهن مخاطب ایرانی است.
صباغ زاده: فیلمسازهای ما عادت کردهاند که لقمه را جویده شده در دهان مخاطب بگذارند. من این جمله را از خیلی از فیلمسازها شنیدهام که میگویند بیننده پی به منظور من نمیبرد. چرا فکر میکنید نمیفهمد؟ زبان بصری زبانی است که اساساً به سواد ربط ندارد و هر کسی میتواند نشانهها را درک کند. ما مخاطب را تنبل کردیم.
بهرامی: جالب اینکه یک مخاطب کامنت گذاشته بود که چرا آخر این فیلم باز است؟!
صباغزاده: یک نفر برداشت بامزهای داشت و از من پرسید که همدیگر را کشتن؟ گفتم در طول فیلم چه نشانهای از این دو آدم دیدید که به خشونت متوسل بشوند و همدیگر رو بکشند؟
بهرامی: اشکال از سینماگران است.
صباغزاده: اشکال از سینماگراست که احترامی برای هوش مخاطب قائل نیست و سعی نمیکند هوش مخاطب را پرورش بدهد. در فیلمهای خارجی فیلمساز همیشه یک پله بالاتر از مخاطب است و او را بالا میکشد. اینجا فیلمساز ما چندین پله پایینتر میایستد تا مطمئن شود که همه فیلم را میفهمند. همه شاید بفهمند اما توی ذوقشان میخورد.
بهرامی: اینکه مخاطب به سینما برود و تو مجبورش کنی که بفهمد و فکر کند رسالت سینماست./ ایران
منبع: ایران آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۴۶۹۶۸۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۵ مصدوم در برخورد دو خودروی سواری در جاده قم به اصفهان
محمدرضا بهرامی،مدیر عامل جمعیت هلال احمر استان قم با اشاره به جزئیات حادثه برخورد دو خودروی سواری کوئیک و سمند گفت: این حادثه که در کیلومتر ۳۳ جاده قدیم قم به اصفهان، روبروی کارخانه سیمان اتفاق افتاده و منجر به مصدومیت ۵ نفر و محبوس شدن یکی از مصدومین شده بود، از طریق اورژانس به مرکز کنترل و هماهنگی عملیات هلال احمر قم اعلام شد که بلافاصله نجاتگران پایگاه سلفچگان به محل حادثه اعزام شدند.
وی افزود: نیروهای عملیاتی به محض رسیدن به محل وقوع حادثه اقدام به رهاسازی مصدوم محبوس شده در خودرو و تثبیت صحنه حادثه کردند.
بهرامی ادامه داد: عملیات امداد و نجات نجاتگران این پایگاه از ساعت ۱۹ و ۲۸ دقیقه روز پنجشنبه ششم اردیبهشت ماه آغاز شد و در ساعت ۲۰ و ۳۳ دقیقه پایان یافت.