روزگاری که تهران، طهران بود
تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۶۱۱۸۵۲
قدیمیترین سند فارسی موجود درباره تهران نشان میدهد که تهران از سده سوم هجری قمری وجود داشته است و نویسندهای بهنام ابوسعد سمعانی در کتاب خود از شخصی به نام ابوعبدالله محمد ابن حامد تهرانی رازی نام میبرد که اهل تهران ری بوده و در سال 261 هجری قمری (برابر با 874 میلادی) درگذشته است. اما تهران از سال 1200 هجری قمری برای نخستین بار توسط آغا محمدخان قاجار بهعنوان پایتخت ایران انتخاب شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ایران آنلاین / در دوران معاصر نیز بسیاری از مورخان ایرانی و سیاحان شرقی و غربی درباره جغرافیای تاریخی تهران قلم زدهاند. جدیدترین کتاب تحت عنوان «کوچه پسکوچههای تهران» در ماه جاری را انتشارات بدرقه جاویدان منتشر کرد که نویسندهاش همایون عبدالرحیمی است. این پژوهشگر تاریخ تهران، متولد 1349 تهران است و دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ هنر ایران باستان. وی علاوه بر این کتاب مصور دیگری را توسط شهرداری تهران در دست چاپ دارد که تحقیق وسیع و همهجانبه درباره «تزئینات معماری دوره قاجار» است و کتاب دیگرش با محوریت تهران را در دست تألیف دارد. عبدالرحیمی حدود 10 سال است که در زمینه بافت تاریخی تهران به تحقیق و پژوهش میپردازد، درباره روزگاری که تهران، طهران بود.
آقای عبدالرحیمی، کتابی که شهرداری تهران قرار است منتشر کند، به سفارش شهرداری آن را نوشتهاید؟
این کتاب را به سفارش شهرداری تهران ننوشتهایم، کتاب را خود ما، یعنی من و همسرم- خانم فاطمه مجدنیا- مشترکاً کار کردیم و بعد شهرداری بهعنوان ناشر و سرمایهگذار مسئولیت چاپ آن را متقبل شد. این کتاب هم یک کار تحقیقاتی است هم مصور است. در واقع مستندنگاری شهر تهران است و موضوع آن در زمینه تزئینات معماری دوره قاجار در تهران است. فراهم کردن چنین کتابی حاصل حدود پنج سال کار جدی و مداوم است. من راهنمای گردشگریام و برای نوشتن کتاب «کوچه پسکوچههای تهران» هم حدود 10 سال در زمینه بافت تاریخی کلانشهر تهران تحقیق کردم. هر سال من و همسرم در خانه هنرمندان نمایشگاه عکس برگزار میکنیم. هر سال هم در یک موضوع عنوان کلی این نمایشگاهها هم «تهران شهر خاطره» است. چون هرکس چه مقیم تهران باشد و چه مقیم دیگر شهرها، از تهران، خاطره دارد، برخی خاطره خوب و شیرین دارند، برخی هم خاطره تلخ و بد. هدف از برگزاری نمایشگاه عکس هم مستند نگاری تهران است.
قدمت تهران به نخستین سدههای تاریخ میرسد، مثلاً ابوالقاسم محمدبن حوقل به سال 331 هجری قمری در توصیف شهر تهران مینویسد که تهران با باغهای فراوان و میوههای متنوع در شمال شهر ری واقع است. یا ابواسحاق استخری در کتاب المسالک و الممالک به سال 340 هجری قمری درباره تهران به تفصیل سخن گفته است و ابنبلخی در کتاب «فارسنامه» هم...
درست است. اتفاقاً من هم آوردهام که بنابر نوشته تاریخنویسان و پژوهشگران درباره تهران، درگذشته تهران از قریههای ری بوده و ری که در تقاطع محورهای قم، خراسان، مازندران، قزوین، گیلان و ساوه واقع شده بود، از قدیم همواره مدعیان این منطقه سوقالجیشی را مورد حمله و تهاجم قرار میدادند. تهران بواسطه برخورداری از مغاکها و حفرههای زیر زمینی و مواضع طبیعی فراوان و دشواری نفوذ در آنها پناهگاه خوبی برای دولتمردان و دیگر اشخاص بوده که احتمالاً مورد تعقیب قرار داشتند. مردم تهران خانههای خود را در زیرزمین میساختند، گویا این رسم در روستاهای پیرامون ری رواج داشته و منحصر به قریه تهران نمیشد، این امر به دو دلیل موجه به نظر میرسد، نخست گرمای شدید منطقه در فصل تابستان که کلاویخوه سیاح سده هشتم به آن اشاره دارد. دوم دفاع در برابر دشمن خارجی که از نوشته یاقوت حموی بر میآید. یا در «معجمالبلدان» آمده که خانهها را در زیرزمین میساختهاند و راههای عبور درهایی که به خانهها میرسد در نهایت تاریکی و صعوبت است. این کار را برای جلوگیری از تهاجم شبانه و غارت عساکر میکنند.
از کاری که جعفر شهری در کتاب پنج جلدی «طهران قدیم» انجام داد چقدر سود بردید؟ و کار شما با کاری که دیگران درباره تاریخ تهران انجام دادند تفاوت دارد؟
کارمن در کتاب «کوچه پس کوچههای تهران» باکار جعفر شهری در کتاب پنج جلدی و ارزشمند او متفاوت است. بهخاطر اینکه جعفر شهری در زمینه تاریخ تهران علاوه بر اینکه به فرهنگ و فولکلور تهران میپردازد، به سرگذشت تهران هم نگاهی ویژه دارد، جعفری شهری از گذشتههای دور تا دوران معاصر را مورد توجه قرار دادهاست. اما من از پیدایش تهران بهعنوان یک شهر نوشتم و چگونگی شکلگیری آن را توضیح دادم تا اواخر دوره قاجار، یعنی وارد دوران پهلوی نشدم. البته در قسمتهایی بنا به ضرورت تا اوایل دوره پهلوی را هم مد نظر قرار دادم. اما سعی کردم وارد دوران پهلوی نشوم. دیگر اینکه من در این کتاب محلات تهران را به تفکیک و با جزئیات دقیق معرفی کردم. جعفر شهری درباره فرهنگ و مردم، آداب و رسوم و پوشاک و خوراک و... همه آنچه که درتهران وجود داشت، نوشته است. از پخت و پز و جشن و عزاداری و هر چه را به شناخت تهران و مردمش کمک میکرد مورد توجه قرار داد. آنچه من روی آن تأکید داشتم تاریخچه محلات تهران است وجه تسمیه محلات است، خیابانها، کوچهها، اماکن عمومی، اماکن مذهبی... و آنچه در این مناطق و محلات اتفاق افتاده است.
بحث نوسازی تهران و نوگرایی مردم که پیش میآید، متوجه میشویم از اواخر دوره ناصرالدینشاه و بعداز آن دوره مشروطه شروع این اتفاق است و در دوره پهلوی اول شتاب میگیرد و...
نخستین بار که داستان تهران را نوشتم در یک جا در مورد توسعه دارالخلافه تهران گفتم. جایی که ناصرالدینشاه کلنگ توسعه تهران را به زمین میزند و قرار میشود که تهران از چند جهت رشد بکند و از چند سو پیشروی کند و بزرگتر شود. و این نخستین مراسم کلنگزنی در تهران است که محلات جدید در دوره ناصرالدینشاه بهوجود میآید. دروازهها از چهار تا به هشت دروازه و از هشت دروازه به دوازده دروازه افزایش پیدا میکنند و شهر عملاً گسترش پیدا میکند و رو به توسعه میرود. در دورههای مختلف بعدی این توسعه همچنان ادامه پیدا میکند. چون شهر متراکم، میشود و ازدحام جمعیت جایی برای ساخت و ساز خانههای جدیدتر و بناهای تازه ندارند. با این برنامه محلات جدیدی ایجاد میشود. و از شهرستانها مردم به تهران کوچ میکنند، فضای کار و فضای زندگی بهتری فراهم میشود و همین امر سبب رونق تهران میشود.
همه کسانی که درباره تاریخ تهران درگذشته قلمزدهاند، از باغهای میوه و از چنارهای سرسبز و شکارگاههای تهران سخن گفتهاند، از چه زمانی اینها از دست رفت؟
ما در محله عود لاجان که قدیمیترین محله تهران است منطقهای داریم بهنام باغ پسته برگ، میگویند در این منطقه پر از باغهای پسته بود. یا باغهای پردرخت میوه بود. یا چنارهای سرسبز که هنوز در محله عودلاجان هست. محله عودلاجان به سمت چهارراه سیروس و ری است. قدیمیترین درخت چنار زنده و سر سبز تهران در همین منطقه واقع است که میگویند 900 سال عمر دارد. و هنوز هم سرسبز و پرشاخ و برگ در جوار امامزاده یحیی است. ازدحام شهر نشینی و کوچ بیحساب و کتاب از شهر و روستا به تهران کم کم و بهتدریج موجب نابودی این درختها و باغها شد. مثلاً باغ لالهزار که از بزرگترین باغهای تهران بود و متعلق به ناصرالدین شاه بود، آن را میفروشد و خردش میکنند و قطعهبندی میکنند و در باریان این قطعات را به باغهای کوچک و باغچهها تبدیل میکنند و شروع به خانهسازی و خیابانی در آن احداث میکنند و درختها خشک میشوند و از بقایای باغ لالهزار همین خیابان لالهزار است، باغلالهزار در آن زمان خارج از محدوده تهران، بالای میدان توپخانه بود. جایی که محمدعلی شاه و فتحعلیشاه با اسب به این باغ میآمدند به گشت وگذار. عکسهایی از دوران ناصرالدین شاه وجود دارد که نشان میدهد هر وقت ناصرالدین شاه میهمان داشتند، یا میخواستند برای تفریح به شکار بروند در همین تهران بهدلیل هوای مطبوع و آبهای زلال و باغها و درختها شکارگاه مناسبی بود که درباریان و صاحب منصبان به شکار بپردازند.
در واقع کتاب شما علاوه بر اینکه تاریخ تهران را به خواننده معرفی میکند، جغرافیای تهران را با تمام اماکن و محلات و خیابانها و... در اختیار مخاطب میگذارد.
مجموعه این اطلاعات هویت کلانشهر تهران را میسازد، تاریخ حدود 300 سال زندگی مردم در تهران در این کتاب آمده است. جالب است بدانید وقتی از محله عودلاجان اسم میبریم یا از پامنار نام میبریم؛ یاد آیتالله کاشانی میافتیم، یاد صنعت ملی شدن نفت، یاد اتفاقاتی که در این محلات افتاده برای ما زنده میشود. یاد خانه مدرس و خود مدرس میکنیم؛ اختلافاتش با رضاشاه را به یاد میآوریم. هر یک از این مناطق تهران خاطرهای از تاریخ در دل دارند که ساکنان آن مناطق و در مجموع هر شهروند مقیم تهران و علاقهمند به تاریخ این سرزمین باید از آن آگاهی داشته باشد و بداند روزی روزگاری این بزرگان در چنین کوچهها و چنین خانههایی زندگی میکردند. اگر به کوچهای در محله عودلاجان میرسیم به اسم کوچه مدرس، شاید فکر کنیم این کوچههم مانند بزرگراه مدرس بیهیچ مناسبتی به نام مدرس نامگذاری شده است. در حالی که این طور نیست در این کوچه خانه آیتالله مدرس است و این کوچه روزی محل تردد مدرس و پیروانش بود. نامگذاری بیشتر محلات تهران بر حسب ضرورت یا براساس یک واقعه تاریخی یا بنا به دلایل سیاسی- اجتماعی و... بوده که لازم است بدانیم./ روزنامه ایران
منبع: ایران آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۶۱۱۸۵۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تداوم فرهنگی ایران از دیدگاه اسلامی ندوشن
علی اکبر جعفری ، عضو هیات علمی دانشگاه یزد به مناسبت ۵ اردیبهشت سالروز درگذشت دکتر اسلامی ندوشن ، در مطلبی نوشت: اسلامی ندوشن کتاب رباعیاتش- بهار در پاییز-که فشرده دریافتهای عمر خود میداند با این رباعی آغاز میکند: «آن دخت پریوار که ایران من است پیدا و نهان بر سر پیمان من است هم نیست ولی نهفته در جان من است هم هست ولی دور ز دامان من است» او عشق پیدا و پنهان خود به ایران را که جان در گرو آن دارد در این رباعی بیان میکند و البته که بیش از دهها جلد از آثار ش نیز اعم از کتاب و مقاله، عنوان «ایران» بر تارک خود دارد. حتی نابجا نیست اگر بگوییم کمتر نوشتهای از او میتوان یافت که در آن سخنی از ایران نرفته باشد . اما با وجود این عشق پرشور به ایران، هرگز از تلخیها و ناکامیابی های این سرزمین نیز دور نمانده و همواره اعتقاد و ارادت به ایران را با نقد و نقب معایبش بازخوانده است. در مقدمه همین کتاب بهار در پاییز مینویسد: «این را موهبتی میدانم که در کشوری به دنیا آمدهام که پر از حکمت و عبرت و رمز و راز است، کشوری چون ایران که مانند معشوقهای غزل فارسی هم دلفروز است و هم رنجدهنده.» و شبیه به همین مضمون را در پایان جلد چهارم کتاب روزها و در بخش حسابرسی از خود نیز میآورد: «کشوری را نمیشناسم که آنچه ایران به من داد، توانسته باشد بدهد. با همه آنکه افتاد مشکلها... ، از این که در این خاک به دنیا آمدهام، از بخت خود شکرگزارم. ایران مانند معشوق غزل فارسی است که هم همۀ عوامل ستمگری را با خود دارد و هم نمیتوان از او دل برگرفت.» اسلامی ندوشن در اولین مقالۀ کتاب «ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟» سیمای ایران باستان را در چهار محور ترسیم میکند؛ کشور آفتاب رخشان و آسمان پاک؛ واقع در ناف کره زمین، کم باران... از اینکه آفتاب رخشان داشته، خورشید فرمانروا و مهر در نظر مردمش پایگاه خاص یافتند و آسمان صافضمیر مردمش را به عمق لایتناهی متوجه کرد و کمبارانی سر مردمش را در انتظار دهش آسمان به بالا نگاه داشت و واقع بودن در مرکز جهان او را کشوری حادثهخیز کرد و سپس دین اشراقیاندیش زرتشتی را در خور توجه مییافت که در آن، اندیشۀ اشراقی ملهم از احساس و قلب مانع آن نیست که اهورامزدا خدای خرد نیز باشد در مقالۀ «ایران لوک پیر» از کتاب ایران و یونان در بستر باستان که در سال 1378 منتشر شد نیز به سیادت بیهمتای سیاسی ایران در جهان باستان میپردازد و در تمدن امپراتوری هخامنشی، این اقتدار سیاسی را متکی بر برتری ایرانیان در کشاورزی و جنگاوری میشناسد. «ایران و یونان» مقالۀ دیگری از این کتاب است که در کمال بیطرفی به مقایسه این دو کشور باستانی پرداخته شده است؛ هر یک زائیده اوضاعواحوال خاص سرزمین خود؛ ایران گرایش به فرهنگ عملی داشته است و یونان گرایش به فکر و چون وچرا... ایران ادارۀ دنیای شرقی را بر عهده داشت، اما شهر-کشورهای یونان بیشتر از این باری بر دوش نداشتند که خود را بپایند. ازاینرو میتوانستند در دو خط فلسفه و سوداگری کار کنند. و سرانجام بر این نکته تأکید دارد که؛ هیچکس نمیگوید که مردم ایران در دوران امپراتوری عیبهایی نمیداشتهاند، ولی در میان عیبها و حسنها این نیز مهم است که یک حکومت ملت خود را سربلند و کارساز و ایمن نگاه دارد. اما او در باره تاریخ ایران بعد از اسلام در کتاب «ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟» سقوط ساسانیان و گرویدن ایرانیان به دین اسلام را مهمترین رویداد در تاریخ سههزارسالۀ ایران میداند که موجب میشود تا با فروپاشی نظام طبقاتی ساسانی بسیاری از استعدادها مجال رشد بیابند و مرزهای کشوری که بر سر چهارراه شرق و غرب و شمال و جنوب بود بهتدریج به روی اقوام و ملل گوناگون گشوده شود و آمیزشی در نژادها و فرهنگهای آن به وجود آید؛ و سپس بنا به شواهد تاریخی میگوید؛ بنیامیه که خلافت را به فساد آلودهاند سرزمینهای فتحشدهای چون ایران را به دیده تحقیر مینگریستند. همین رفتارها تبعیضآمیز بهتدریج واکنش قوم ایرانی را برمیانگیخت و در غیاب قدرت فائقه سیاسی پیشین، برای مهار این اجحافها و برتریطلبیها، نوعی سیادت فرهنگی را جانشین سیادت سیاسی سابق خود کرد. اسلامی ندوشن، نخستین پیشگامان این جریان را ابن مقفع، طبری و حلاج میداند که در پیوند ذخایر فرهنگی ایران پیش و پس از اسلام جانفشانی کردند؛ اما او قرن سوم هجری را بهواسطه احیاء زبان فارسی دری و سرایش شاهنامه فردوسی مهمترین قرن تاریخ ایران پس از اسلام میشناسد و معتقد است اگر کشور اسیر دست تورانینژادانی نظیر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان نشده بود بهویژه با ظهور تفکر علمگرای کسانی چون رازی، فارابی، ابنسینا و بیرونی، ایران سرنوشت گشاینده و روشنتری مییافت ولی در برابر همدستی این کارگزاران تورانی با خلفای بغداد ناگزیر به اتخاذ روشهای دفاعی نرم گردید و از نظر او ادبیات عرفانی، پناهگاه قوم ایرانی گشت: «ورود عرفان به ادب فارسی با این آبوتاب و عرض و طول بسیار معنیدار است. ایرانیان از نبرد متعارف چه با بازو و چه با قلم خسته شدند. دیدند که کار پیش نمیرود؛ بنابراین در عالم معنا پناه جستند.» در نظر اسلامی ندوشن، هرچند گرایش ایرانیان به عرفان و تصوف از سر ناگزیری و در واکنش به قشریگری و ایرانستیزی بود که با سقوط سلسلههای ایرانیگرای چون سامانی و صفاری و آلبویه، و ورود ترکهای غزنوی و سلجوقیِ تحتالحمایۀ خلافت بغداد پدید آمده بود اما از جهتی هم اسباب ظهور سخنگویان ممتازی چون مولانا، حافظ، سعدی، خیام و عطار و... شاهکارهای بزرگی در ادب فارسی فراهم کرد که جز با رشد و نضج در مکتب عرفانی ایران قابل ظهور نبودند. بنابراین به اعتقاد اسلامی ندوشن ایران در دوره میانه تاریخ خود که به دوران پس از اسلام شناخته میشود از امپراتوری سیاسی دوره باستان بهنوعی امپراتوری فرهنگی کوچ کرده و با بهرهگیری از آموزههای اسلام راستین و میراث اشراقی ایران باستان، سنت فکری ژرفنگر و گشایندهای به نام عرفان بنیان نهاد که توازن بخش ایرانیت و اسلامیت بود و عیارهای انسانی و اسلامی را در هم میآمیخت تا خود را از کوران تعصب و تزاید، برهاند و راه تعقل و توازن را به مردم بنماید، حاصل چنین رویکردی بزرگترین شاهکارهای فرهنگ و ادب فارسی است که در این دوران به وجود آمد. بنابراین از دیدگاه وی، ورود اسلام به ایران مهمترین حادثه در تاریخ دراز آهنگ ایران است. چون در کتاب ایران و تنهائیاش نیز آورده است؛ در میان افتادنهای تاریخ، افتادن ساسانیها از همه عجیبتر است براثر آن سرنوشت ایران دگرگون گشت و ورق تازهای در تاریخش باز شد. چه میبایست کرد؟ اسلام، با پیام توحید، عدالت، و... به ایران آمده و ایرانی آن را با آغوش باز پذیرا گشت؛ اما دیری نپایید که بنیامیه، سیاست تبعیض نژادی در پیش گرفت و مردمی را که بیش از هزار سال، پیشینه مدنیت و جهانداری داشت، «عجم» و «موالی» خواند. او دراینباره می گوید؛ هر چند پیام اسلام، شیرین و گوارا بود وحتی پارهای قیدهای زندگی اجتماعی ایرانیان همچون نظام طبقاتی را از میان برداشت و سبب شکفتگی استعدادها گشت؛ ولی عملکرد بنی امیه وبنی عباس که به نام اسلام حکم میراندند، ایرانی را بار دیگر در تاریخ خویش، بر سر دوراهی قرار داد. این جنبوجوش تازه و درعینحال تنگناهایی که ایرانی احساس میکرد، او را چند گاهی در ابهام و گیجی فروبرد، ولی سرانجام تصمیمی تاریخی گرفت. تصمیم نهایی آن شد که دین جدید پذیرفته شود، بیآنکه ایران از دست برود. ایران به صورتی که در گذشته بود دیگر نمیبود اما جوهره آن را میشد در شکل دیگری نگاه داشت. او در ادامه می گوید؛ من گمان میکنم که تاریخ این هزار و چهارصد ساله ایران بر روی این تصمیم حرکت کرده است. این امر، از یک سو به آفرینشِ گونهای پویش و پویایی انجامید که سرچشمه آثار مهمی شده است؛ و لذا ازاینپس وزنه زندگی بر فرهنگ افتاد. در پی این تحول دورانساز، فرهنگ ایران اسلامی با فرهنگ کهن ایرانی پیوند یافت. سپس با تأکید فراوان ادامه می دهد؛ در این میان جایگاه شاهنامه، ممتاز است. زبان فارسی و شاهنامه سرنوشت ایران را تغییر دادند؛ و به تولای آنان، باز ایرانی شد قومی متفاوت با دیگران، این کتاب، ایران گذشته را به ایران بعد پیوند داد. ایران، تغییر مذهب داده بود، ولی زبان فرهنگ، زبان جاویدان و عام است ازاینرو، فرهنگ ایران باستان، همچون آب قنات که از ژرفای خاک و پنهان حرکت میکند، به دوران اسلامی نفوذ کرد؛ و رد پای خود را بر همه چیزاز آداب و آیینها، آتشافروزی نوروز، موسیقی، نقشهای قلمکار، قالی، کاشی، اندرزها، نامها، یادها، داستانها و...گذاشت. اسلامی ندوشن در کتاب مرزهای ناپیدا از این انباشت فرهنگی که تهنشین وجدان آگاه و ناآگاه قوم ایرانی است بهعنوان مرزهای ناپیدا یاد می کند و آن را بایگانی ذهنی و حافظه تاریخی حبس شدۀ گذشتگان میداند که بقول خیام؛ گفتند فسانهای و در خواب شدند، او معتقد است؛ همین افسانۀ بزرگ، در اتصال رودوار خود، زندگی انسان را پهناور کرده است تا انسان از مرحله خور و خواب درگذرد و پشت دیوار سربیرنگ پوچی و ملالت متوقف نماند و امروز خود را بر پایه آموختههای دیروز، سامان آگاهانهتری دهد.
کانال عصر ایران در تلگرام