تشکیلات شیعه؛ از عصر وکالت تا عصر نیابت
تاریخ انتشار: ۷ آذر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۸۴۱۰۸۱
نهاد «وکالت» مجموعه ای از فعالیت های هماهنگ وکلای امام با رهبری واحد [امام] بود که از زمان امام باقر وامام صادق علیهماالسلام مطرح شد که هر کدام از آنها دارای وظایف مشخص و ویژگی های خاصی بود.
خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه_میلاد امینی موحد: بدون شک می توان عصر امام باقر و امام صادق علیهماالسلام را آغازگر حرکتی نوین در تشکیلات جامعه شیعه دانست.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در عصر این دو امام بزرگوار دعوت شیعی در اقصی نقاط جان مخصوصا در عراق و حجاز و خراسان ریشه دوانیده و قشر وسیعی را به خود متوجه ساخته و حتّی در دایره ای محدودتر به صورت یک پیوند فکری و عملی که می توان از آن به یک «تشکیلات حزبی» تعبیر کرد، در آمده است، آن روزی که امام سجاد می فرمود: «در همه حجاز، دوستان و علاقه مندان ما به بیست نفر نمی رسند» سپری شده و اکنون هنگامی که امام باقر به مسجد پیامبر در مدینه وارد می شود، جماعت انبوهی از مردم خراسان و دیگر مناطق گرد او را می گیرند و از مسائل فقهی سؤال می کنند. دعوت شیعی در اقصی نقاط جان مخصوصا در عراق و حجاز و خراسان ریشه دوانیده و قشر وسیعی را به خود متوجه ساخته و حتّی در دایره ای محدودتر به صورت یک پیوند فکری و عملی که می توان از آن به یک «تشکیلات حزبی» تعبیر کرد، در آمده است، آن روزی که امام سجاد می فرمود: « در همه حجاز، دوستان و علاقه مندان ما به بیست نفر نمی رسند»[۱] سپری شده و اکنون هنگامی که امام باقر به مسجد پیامبر در مدینه وارد می شود، جماعت انبوهی از مردم خراسان و دیگر مناطق گرد او را می گیرند و از مسائل فقهی سؤال می کنند.[۲]
عصر امام باقر(ع) دوران طلوع تشکیلات وکالت
در هر نظام دینی، سیاسی، اجتماعی، ارتباط بین رهبری و اعضای آن اجتناب ناپذیر است. بنابراین، باید کسانی از سوی امامان شیعه تعیین می شدند و نقش ارتباطی را بین امام معصوم (به عنوان رهبر جامعه) و شیعیان بر عهده می گرفتند.
با توجه به گستره اقلیم و پراکندگی شیعیان در جای جای عالم که موجب دشواری ارتباط مستقیم شان با «امام» می شد و از طرفی لزوم اطلاع رسانی به جامعه شیعه از روند حکومت امامان شیعه، موضع گیری ها، روشنگری ها و همچنین بلوغ فکری اصحاب و پیروان راستین اهلبیت موجب شد که نهاد «وکالت» برای انسجام بخشی و تقویت تشکیلاتی شیعیان پایه گذاری شود.
«نهاد وکالت» چیستی و چرایی؟
نهاد «وکالت» مجموعه ای از فعالیت های هماهنگ وکلای امام با رهبری واحد [امام] بود که از زمان امام باقر و امام صادق علیهماالسلام مطرح شد که هر کدام از آنها دارای وظایف مشخص و ویژگی های خاصی بود.
جریان سازی سیاسی و اجتماعی، اطلاع رسانی بیانات و فرمایشات ائمه، پاسخگویی به سوالات و دریافت وجوهات شرعی و همچنین فعالیت های تبلیغی از جمله وظایفی است وکلای امام بیان کرد.
رهبر نهاد وکالت وظایفی چون نصب و عزل وکلاء، معرفی چهره های مثبت یا منفی شان به جامعه شیعه، نظارت بر فعالیت های وکلا، معرفی جریان های دروغین وکالت و اموری دیگررا به عهده دارند.
البته در زمان امام عسکری بدلیل گسترش نهاد وکالت و تعداد وکلای امام، کسانی به عنوان «وکیل ارشد»، کار نظارت بر فعالیت وکلای یک یا چند منطقه را برعهده داشتند. بطور مثال می توان به«ابراهیم بن عبده» نماینده امام در نیشابور یاد کرد که شعاع وکالت و فعالیت وی تمام نواحی نیشابور را دربرمی گرفت.[۳]
فعالیت تشکیلات وکالت در عصر امام صادق(ع)
امام صادق(ع) تشکیلات عظیمی از مؤمنان خود از طرفداران جریان حکومت علوی در سراسر عالم اسلام از اقصای خراسان و ماوراءالنهر تا شمال آفریقا به وجود آورده بود.تشکیلات یعنی چه؟ یعنی این که وقتی امام صادق(ع) اراده میکند آن چه را که او میخواهد بدانند، نمایندگان او در سراسر آفاق عالم اسلام به مردم میگویند تا بدانند. یعنی از همه جا وجوهات و بودجه برای اداره مبارزه سیاسی عظیم آل علی جمع کنند. یعنی وکلا و نمایندگان او در همهی شهرها باشند که پیروان امام صادق(ع) به آنها مراجعه کنند و تکلیف دینی و همچنین تکلیف سیاسی خود را از آن حضرت بپرسند.[۴]
«واقفیه» و تنهاد وکالت در عصر امام موسی بن جعفر(ع)
اگرچه در دوران امامت امام موسی بن جعفر، اوج التزام تشکیلات شیعه به نهاد وکالت به وضوح دیده می شود بنحوی که امام هفتم شیعیان در زندان های حکام جور به اسارت گرفته شده اما از طریق وکلای خود، تشکیلات جامعه شیعه را به خوبی مدیریت می کند اما پس از شهادت ایشان شاهد رویشی گسترده [که البته ریزشی هم بدنبال دارد] می شویم.
عده ای از وکلا پس از شهادت امام کاظم(ع) به امامت امام رضا ایمان نیاوردند و معتقد بودند که امام موسی بن جعفر(ع) زنده و از نظرها غایب است. اما چرا وکلا از قبول امامت علی بن موسی الرضا امتناع کردند؟
بنیانگذاران واقفیه سه نفر به نامهای:« علی بن ابی حمزه بطائنی»، «زیاد بن مروان قندی» و «عثمان بن عیسی» ازوکلای امام کاظم علیه السلام بودند و اموال فراوانی [بیش از سیصد هزار دینار طلا] که مربوط به آن حضرت بود را دراختیار داشتند. آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسی بن جعفر علیه السلام زنده و غایب است. چرا که در صورت اقرار به امامت حضرت رضا علیه السلام ناچار بودند آن اموال را تحویل ایشان دهند. از این روی نه تنها اموال را غصب کردند بلکه ازاین امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر مانند: حمزه بن بزیع، ابن مکاری، کرام خثعمی و دیگران استفاده کردند.[۵]
پویایی تشکیلات وکالت در عصر امام رضا و امام جواد علیهماالسلام
در فضای خفقانی که به گفته یکی از یاران علی بن موسی(ع): «از شمشیر هارون خون میچکید»[۶]، بزرگترین هنر امام معصوم و بزرگوار ما آن بود که توانست درخت تشیّع را از گزند توفانِ حادثه به سلامت بدارد و از پراکندگی و دل سردی یارانِ پدر بزرگوار مانع شود. با شیوه تقیّه آمیزِ شگفت آوری جان خود را که محور و روح جمعیت شیعیان بود حفظ کرد و در دوران قدرت مقتدرین خلفای بنی عباس و در دوران استقرار و ثبات کامل آن رژیم، مبارزات عمیق امامت را ادامه داد. در دوران امام رضا و امام جواد علیهماالسلام نیز فعالیت نهاد وکالت همچنان تداوم یافت.
در دوران امام جواد(ع) کارگزاران و وکلای امام در بسیاری از ولایات مانند سیستان، بست، ری، کوفه و قم فعالیت داشتند.[۷] در چند سال آخر امامت ایشان، تشکیلات و فعالیت های وکلای امام جواد توسعه یافتند. امام نهم با شنیدن فرمان معتصم در خصوص احضار ایشان به بغداد، از نماینده خود « محمّد بن فرج»، خواست تا وجوهات شرعی را به فرزند ایشان، امام علی الهادی(ع) بدهد.[۸]
ایفای نقش مرجعیت از سوی وکلای امام جواد
پس از شهادت امام جواد(ع) در سال ۲۲۰ه. ق، وکلای برجسته جلسه ای سرّی در منزل «محمّد بن فرج» تشکیل دادند تا امام هادی(ع) را به عنوان پیشوای جدید معرفی کنند؛[۹] به دلیل عدم امکان تماس مستقیم بین امام و شیعیان، نقش سیاسی و مذهبی نهاد وکالت افزایش یافت و به تدریج، تنها مرجعی گردید که می توانست حقّانیت امام جدید را تعیین و ثابت کند.
علی بن مهزیار وکیل امام هادی(ع) در اهواز
در دوران امام هادی(ع) نیز نهاد وکالت فعالیت خود را ادامه داد و آرام آرام برای انقلابی در تشکیلات شیعه آماده می شد. از جمله وکلای آن امام، علی بن مهزیار[۱۰] و ابراهیم بن محمّد همدانی بودند. در این دوران بود که خلفای جور از جمله متوکّل به تشکیلات پنهانی شیعه پی برده و برخی از وکلا را بازداشت و دست گیری کردند از جمله علی بن جعفر از وکلای امام هادی علیه السلام به دستور متوکّل زندانی شد. وی پس از آزادی از زندان به دستور امام هادی علیه السلام به مکّه رفت.[۱۱] برخی از وکلای امام هادی(ع) در بغداد، مدائن، کوفه و سواد، زیر شکنجه های مزدوران به شهادت رسیدند.
سرانجام تشکیلات پنهانی شیعه در زمان متوکل عباسی
اگر چه اقدامات متوکّل لطماتی جدّی بر نهاد وکالت وارد آورد اما امام دهم برای رفع خلأ ناشی از دستگیری وکلا، کارگزاران جدیدی منصوب کرد؛ از جمله ابوعلی بن راشد را به عنوان وکیل خود در ناحیه بغداد و مدائن و سواد برگزید و ایّوب بن نوح را به کارگزاری خود در کوفه منصوب کرد.[۱۲]
در هیچ زمانی ارتباط شیعه و گسترش تشکیلاتیِ شیعه در سرتاسر دنیای اسلام،مثل زمان حضرت جواد و حضرت هادی و حضرت عسکری نبوده است. وجود وکلا و نواب فراوان نشان دهنده این معناست.[۱۳]
تاثیرگذاری نهاد وکالت در عصر امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام
در دوران امام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسلام به دلیل فشار خلفای عباسی بر ائمه وخفقان سیاسی حاکم بر جامعه فعالیت نهاد وکالت فزونی یافت و این دو امام بزرگوار نیز به همین دلیل با تقویت نهاد وکالت، ارتباط خود با شیعیان را حفظ نمودند.
عثمان بن سعید از برجسته ترین وکلای امام عسکری(ع) بود که در زمان امامت حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به منصب نیابت خاص امام دوازدهم رسید. وی از سوی امام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسلام به وکالت برگزیده شد و حضرات ائمّه اطهار علیهم السلام بر اعتماد خود نسبت به وی بارها تأکید کردند.[۱۴] عثمان بن سعید در رأس سلسله مراتب وکلا قرار داشت و کارگزاران یمن در دوران امام عسکری علیه السلام زیر نظر مستقیم عثمان بن سعید انجام وظیفه می کردند.[۱۵] احمد بن اسحاق از دیگر وکلای برجسته امام عسکری بود که از شخصیت های مطرح شیعی قم به شمار می رفت. نجاشی از او به عنوان نماینده شیعیان قم برای ملاقات و ارتباط با امام و «کان وافدالقمّیّین»، یاد کرده است.[۱۶]
جهش تشکیلات شیعه از «وکالت» به «نیابت»
بدین سان، نهاد «وکالت» با این سیر حرکتی، فعالیت خود را تا دوران غیبت صغرا ادامه داد. در زمان امامت حضرت مهدی تشکیلات شیعه از نهاد «وکالت» به نهاد «نیابت» روی می آورد. در عصر نیابت شیعیان و حتی وکلا هم امکان ارتباط مستقیم با امام را ندارند مگر از طریق نواب اربعه که در واقع نائبان خاص حضرت بوده و از سال ۲۶۰ هـ تا سال ۳۲۹ هـ واسطه بین آن حضرت و شیعیان بودهاند. این افراد در مرتبهای از فضیلت و برتری بودهاند که از طرف امام زمان (عج) و بعضاً از طرف امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) به عنوان وکلای ایشان انتخاب شده بودند.
وظایف نواب در عصر نیابت خاص
نوابِ امام، سؤالات کتبی و شفاهی مردم را به حضور امام زمان(ع) برده و سپس پاسخ را به شیعیان یا وکلای مناطق مختلف می رسانیدند و همچنین، وجوهات شرعی شیعیان را با وکالتی که از امام داشتند، می گرفتند و به حضرت تحویل می دادند یا با اجازه ایشان در موارد از پیش تعیین شده مصرف می کردند.
نهاد «نیابت» درواقع نسخه ترقی یافته نهاد «وکالت» است. به همین جهت وکلایی که از سوی امامان قبلی عزل و نصب می شدند همچنان به فعالیت خود در عصر نیابت ادامه می دهند اما با نظارت نواب اربعه ای که امام دوازدهم یکی پس از دیگری منصوب کردند.
«سازماندهی وکلا» از دیگر وظائف نائبان خاص در عصر نیابت است. سیاست تعیین وکیل برای اداره امور نواحی گوناگون و ایجاد ارتباط میان شیعیان و امامان، از روزگارِ امامان پیشین علیهم السلام در کار بود. در دوران غیبت، تماس مردم با امام زمان علیه السلام قطع گردید و محور ارتباط با امام علیه السلام نایبی بود که امام زمان علیه السلام تعیین می کرد. مناطق شیعه نشین تقریباً مشخص بود و بنا به ضرورت، در هر منطقه وکیلی تعیین می شد و گاه چند وکیل در مناطق کوچکتر در سرپرستی وکیلی قرار داشتند که امام و بعد از او نواب برای آن ها تعیین می کردند.
«نیابت عام» نسخه ترقی یافته «نیابت خاص»
نائبان خاص در عصر نیابت تا سال ۳۲۹ه.ق فعالیت خود را ادامه دادند و حضرت مهدی (ع) در توقیعی که به «علی بن محمد» آخرین نائب خود می نویسند، زمان درگذشت وی را اعلام کرده و به او دستور فرموده نائبی برای خود مشخص نکند. در بخشی از این توقیع آمده است: «ای علی بن محمد خداوند پاداش برادران دینی تو را در مصیبت تو بزرگ دارد. تا شش روز دیگر خواهی مرد. پس امر حساب و کتاب خود را مرتب کن و درباره جانشینی این مقام نیابت به کسی وصیت مکن. زیرا غیبت دومی فرا رسیده است...»[۱۷]
بعد از پایان دوران نیابت خاص، تشکیلات شیعه به آنچنان بلوغ فکری و اعتقادی رسیده است که دیگر امام دوازدهم تنها به ارائه ویژگی های نائب خود می پردازند [۱۸] و شیعیان را به رجوع نزد صاحبان این ویژگی ها امر می کنند. در واقع عصر نیابت عام و ولایت ولیّ فقیه بر مسلمین امتداد نهاد ولایت رسول خدا و ائمه طاهرین و همچنین نهاد وکالت از زمان امامت امام باقر و امام صادق علیهماالسلام است.
حرکت تشکیلات شیعه که روز بروز بسوی رشد و تعالی بدون توقف درحال حرکت است، بعد از دوران وکالت و نیابت خاص تا نیابت عام در هیچ نقطه دیگری تغییر ساختاری نخواهد داشت جز در عصر حضرت مهدی که نهاد ولایت فقیه به امامت حجت دوازدهم منتقل خواهد شد.
به امید روزی که شاهد صبح ظهور بوده و در سپاه اش توفیق حضور داشته باشیم.
[۱] شرح النهج، ج ۴، ص ۱۰۴؛ و بحار، ج ۴۶، ص ۱۴۳
[۲] کتاب انسان ۲۵۰ساله ، ۲۷۴
[۳] ابوعمرو محمّد بن عبدالعزیز الکشی، رجال الکشی، تصحیح میرداماد استرآبادی، مؤسسة آل البیت، ص ۵۸۰، ۵۸۱.
[۴] کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص ۳۱۱
[۵] طوسی، الغیبة، ۱۴۱۷ق، ص۴۲.
[۶] الکافی، ج ۸، ص ۲۵۷
[۷] اصول کافی، ج ۵، ص ۱۱۱ و ج ۱، ص ۵۴۸
[۸] المناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۳۸۹
[۹] اصول کافی، ج ۱، ص ۳۲۴
[۱۰] نجاشی در رجال خود از وی این چنین یاد می کند: «ابوالحسن علی بن مهزیار اهوازی او از مردم دورق بود، و از موالی است. پدرش نصرانی بود و اسلام آورد. و گفته اند که علی نیز در صغر سن نصرانی بود ولی بعد مسلمان شد، و خدا با شناخت اسلام و مذهب تشیع بر وی منت نهاد. برخی معتقدند که وی اهل «هندیجان» است. در دورههای گذشته «هندیجان» از شهرهای دورق قدیم یا شادگان امروزی - محسوب میشد.
[۱۱] کتاب رجال الکشی، ص ۶۰۸، ۶۰۷
[۱۲] همان، ص ۵۱۴، ۵۱۳
[۱۳] کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۹۴
[۱۴] کتاب الغیبه شیخ طوسی ، ص ۲۲۹
[۱۵] همان ، ص ۲۳۱
[۱۶] کتاب الرجال نجاشی، ص ۶۱
[۱۷] کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۵۱۶
[۱۸] ر.ک:کتاب وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۴۰: ابن بابویه ( شیخ صدوق)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِیَّ أَنْ یُوصِلَ لِی کِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِیهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْکَلَتْ عَلَیَّ فَوَرَدَ التَّوْقِیعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ ـ عجلاللهتعالیفرجهالشریف ـ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَکَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَکَ إِلَی أَنْ قَالَ وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِیهِ مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِی وَ کِتَابُهُ کِتَابِی.
اسحاقبن یعقوب میگوید: «از محمد بن عثمان - رضی الله عنه - خواهش کردم نامه مرا که مشتمل بر پارهای از مسائل مشکلی که برایم پیش آمده بود، به ناحیه مقدسه تقدیم دارد. (او هم پذیرفت) و جواب آن به خط مولایم امام زمان(عج) بدین قرار صادر شد:
«خداوند تو را هدایت کند و بر اعتقاد حق ثابت و پایدار بدارد. و اما حوادثی که برای شما پدید میآید (و حکم آن را نمیدانید) پس رجوع کنید به راویان حدیث ما؛ زیرا آنها حجت من بر شما هستند، و من هم حجت خدا بر آنها هستم.
و اما محمدبن عثمان عمری که خداوند از وی و از پدرش خشنود باشد، مورد وثوق من و نوشته او نوشته من است .
منبع: مهر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۸۴۱۰۸۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تحریف تاریخ، تضعیف شیعه و باقی توطئهها
منش و رفتار دادگرانهاش به گونهای بود که به گفته دکتر باستانیپاریزی تا چند سده پس از او، بانوان آبادیهای منطقه الموت با درود فرستادن بر روان او، کارهایی مانند نخریسی را میآغازیدند. با دکتر مهدی علمیدانشور، استادیار دانشگاه ادیان و مذاهب که در ادیان و عرفان، گرایش ادیان ایران باستان و البته پژوهشگر تاریخ و کلام اسماعیلیه، آن رگ پنهانی را دردست گرفتیم که برآمدن حسن صباح وادامه جنبش او را برای مدتها بیمه کرد.در ادامه گفتههای این استاد ادیان و عرفان ایرانی را مرور میکنیم.تداوم تحریف با ابزار سینما
اسماعیلیه بیگمان یک انحراف در روند اسلام و تشیع است و نمیتوان به عنوان جریانی مثبت با پذیرش از آن سخن راند اما دستکم تا دورهای هماهنگ با نیازهای فرقه، منفعتطلبی و آز داعیان و خلفایشان در حاشیه شریعت پیش میرفته اما در دوران معاصر از منفعتطلبی خود خارج شده و فراتر رفته به گونهای که با منفعت دیگران همسو شده و حرکت میکند؛ یعنی دیگران از آنها استفاده ابزاری میکنند.بیاغراق ویرانی، جاگزینی و دگرگونیها در تمام بناها، یادگارهای تاریخی و تغییرات شکلی و مرمت یا بازسازی که در شهر مقدس مکه انجام گرفته و میگیرد، توسط مهندسان و معماران مجموعه آقاخان است! یعنی دستهای کننده و راهانداز طرحهای وهابیت و استعمارند. مثلا رمی جمرات و تغییرات اخیرش با دست همین مجموعه آقاخان انجام شده و تقریبا تمام سازهها، آثار و بناهای تاریخی اسلامی را در عربستان و بهویژه مکه از آن هویت و شناسنامه خارج کردهاند! که دیگر هیچ هویت اسلامی روشنی ندارد و همانند یک بنای معاصر یا روزآمد به نظر میآید.به عقیده شخصی من، اسماعیلیه امروز کاملا از شناسنامه و بافت دیروزی خود خارج است و بر اساس نظرات دیگران و بهویژه کشورهایی شکل عوض میکند که آنجاها مستقر شده و جریانش را ادامه میدهد. اسماعیلیه به عنوان یک فرقه که براساس عدالت خواهی و مبارزه با ظلم زمانی با دولتهای بزرگ دست به گریبان میشد، هرگز از آقاخان و مجموعهاش درباره فلسطین چیزی شنیده نشده یا درباره آدمکشیهای اسرائیل هرگز نقد و واکنشی نشنیده و نخواهید شنید. تحریف تاریخ توسط سینما ساده و موثر است در فضایی که دیگر کتابخوانی رونقی ندارد، سینما که فضای جادویی، سحرانگیز و جذاب میآفریند بهراحتی مخاطبان را جذب میکند و در خواب مسئولان و دستاندرکاران ما، تاریخ و شخصیتها را به یغما برده و مصادره میکنند و...؟ مثلا همین سریال حشاشین هنگام پخش شبانه در رمضان در یکی از شبکههای تلویزیونی در مصر، فقط با دوسه ساعت فاصله زیرنویسهایش به زبانهای مختلف از جمله فارسی منقح، رسا و پیراسته در دسترس بود!
ماجرای ۶ امامیها
اسماعیل، پسر ارشد امام صادق(ع) بنابر برخی روایات در جوانی علاقه خود را به اندیشههای غلات نشان داده و با یکی از غالیان به نام ابوالخطاب در ارتباط بود.بامرگ زودهنگام ابوالخطاب درسال۱۳۸هجری، اسماعیل ازسوی همان مریدان مجذوب! به جانشینی برگزیده شد. مرگ زودرس در۱۴۵هجری گریبانگیر اسماعیل گردید. این حلقه، آزها و آرزوهایی داشتند و گمان میبردند پس از فوت امام صادق و جانشینی اسماعیل میتوانند به اهدافشان برسند که البته چنین نشد. امام صادق با فراست، هوشمندی و آرامش خاصی، طرفداران اسماعیل و ابوالخطاب را بهویژه به مراسم دفن اسماعیل فرامیخوانند و بارها در مسیر تشییع، کفن را از چهره جنازه کنار میزنند و هیچ جای شکی در مرگ پسرش برای کسی باقی نمیگذارند. این موضوع در حدود یک سده در پیله بود و انگار پوستاندازی میکرد و خود اسماعیلیه به این دوره، نام «ستر» یا مخفی دادهاند.
پیچ انحرافی
در نیمه سده سوم، فردی به نام حمدان ابن اشعث، مشهور به قرمط در کوفه به تبلیغ قائمیت محمد ابن اسماعیل به عنوان امام غایب پرداخت و خودش را نایب محمد به عنوان مهدی موعود نامید! همین حمدان شخصی به نام عبیدا... مهدی را برای تبلیغ به سوریه راهی کرد. ولی عبیدا... به تبلیغ برای خودش با عنوان مهدی پرداخت. حمدان هم داعیانی را فرستاد که از کار او جلوگیری کنند و عبیدا... ناگزیر از فرار به شمال آفریقا شد.در ادامه عبیدا... در سال ۲۹۷ هجری رسما حکومت فاطمیان را در مغرب بنیان نهاد و تا ۳۳۲ به یورش به اطراف میپردازد. بعد از او پسرش القائم بأمرا... و سپس خلیفه چهارم المعزالدین ا... است که دوران او مصر فتح و قاهره ساخته و پایتخت میشود، مسجد الازهر بنا میشود و عیدغدیر و عاشورا تعطیل رسمی میشود.
بزنگاه تاریخ
در ادامه خلفای فاطمی میرسیم به هشتمین خلیفه یعنی مستنصر بالله (که داستان سریال حشاشین برساختهای از دوران اوست). این خلیفه دو پسر داشت. احمد و نزار که بارها نزار پسر بزرگتر جانشین اعلام شده بود اما بعد از مرگ خلیفه، بدرالجمالی وزیر به دلایلی با فوت خلیفه، احمد را جانشین اعلام میکند و نزار را به شکلی مشکوک به قتل میرساند.
صباح بینقاب
حسن صباح متولد قم است و در همان شهر با اسماعیلیان پیوند میخورد. زمان را به عقب برگردانیم؛ صباح چهرهای فوقالعاده کاریزماتیک دارد. او سراغ ردهبالاهای جامعه نمیرود، بلکه میان مردم و چوپانها و انسانهای بیپروا و جنگاور میرود و یارانش را از میان آنها برمیگزیند که از مرگ نمیترسند. به همین خاطر با وجود نیروی اندک هنگام رویارویی با لشکر صلیبیان با تاکتیکهای نظامی خود شکست سختی به صلیبیها وارد میسازد. صلیبیها که نمیتوانستند به شکست در برابر گروهی کمشمار اقرار کنند از حسن صباح یک چهره آنچنانی و فراواقعی و هراسآور و سپهشکن ترسیم میکنند که اغراقهای حشاشین، مینو، مواد مخدر و... زاییده تخیلات همینهاست که مارکو پولو ۱۴۰سال پس از حسن صباح از دیدههای خودش! از باغ بهشت و حشیش و حسن صباح و... گزارش میدهد. در حالی که اصلا وارد حوزه الموت هم نشده و دژ را ندیده اما در فصلهای ۴۱تا۴۳ به گونهای سخن میپردازد که انگار با حسن صباح در دژ الموت زندگیها کرده! (نمونه معاصر چنین رفتاری همین کتاب خداوند الموت، پل المیر است که اصلا چنین نویسندهای وجود ندارد و... برای فروش کتاب توسط پدیدهای به نام ذبیحا...منصوری با تکیه بر خارجیپسندی ایرانیان جعل شده! اباطیل سریال حشاشین نیز به همین سان، زاییده ذهن صلیبیون و مارکو پولو بوده).حسن صباح اهل مطالعه، تهجد، زهد و دیانت و اواخر گوشهنشین بوده و با مردمان دادگرانه رفتار میکرده تا جایی که چند سده پس از او همچنان که در آغاز اشاره شد در آبادیهای الموت به روانش درود میفرستادند. در سریال حشاشین با برزک نامی طرفیم که بسیار خونریز و قصیتر از صباح است در حالی که در تاریخ از او با نام کیابزرگ امید یادشده. من قصدم تطهیر کردن حسن صباح نیست اما تمام دوران زندگی او را که بررسی کردم حدود ۵۰ ترور با دستورش انجام شده. او با خلفای عباسی و امرای سلاجقه از آن رو اختلاف داشت که ایرانی نبودند. نخستین بار کتابهای دینی را با زبان فارسی نگاشت و بااین اصطلاح «محل به محل و امیر به امیر» به برانداختن سردمداران میپرداخت، زیرا نیروی نظامی پرشماری برای رویارویی مستقیم نداشت. هیچ کجای تاریخ از او دستوری برای قتل مردم (مثلا مردم اصفهان در حشاشین) داده نشده. هرچند کیابزرگ امید با بیپروایی به قتلهایی دست زد.
خدمت اسماعیلیه و خیانت آقاخانها
هوشمندی خواجه نصیر سرانجام به بستن پیمانی میان هولاکوخان و اسماعیلیه انجامید منتها هولاکو پیمانشکنی کرده با قتل عام اسماعیلیه حتی دژ را نیز با خاک یکسان میکند و آن همه کتابها و... برخلاف عهدنامه نابود میشود.دیگر صدای نزاریان خاموش میشود تا ۱۰۹۰هجری سپس دوران کریمخان زند که ابوالحسن علی امام چهل و چهارم نزاری از سوی او حاکم کرمان میشود و نزاریان کمکم قدرتی دست و پا میکنند. فتحعلیشاه قاجار نیز با حسن علیشام امام چهل و ششم نزاریان وصلت میکند و به او لقب «آقاخان» را میدهد و او را به حکومت کرمان میگذارد.اما این وصلت دوامی ندارد و بعد از مدتی با جنگ با هم میپردازند. در این جنگ آقاخانها شکست میخوردند و ناچار همین آقاخانیهای شکستخورده به خراسان بزرگ (افغانستان بعدها که از سوی استعمار انگلیس چنین نامی بر آن سامان دیکته شد) پناه میبرند. آنجاست که با انگلستانیهای دشمن ایران و حکومت مرکزی خراسان متحد شده با خوشخدمتیهاشان از سوی انگلیس به رهبرشان لقب «سِر» داده میشود. جالب است با شکست انگلیس از حکومت افغان، آقاخان به هند زیر چتر انگلیس میرود. سرانجام آقاخان سوم که متولد انگلیس و پرورده فرهنگ غرب است، به تخت مینشیند و مقر رهبری را از هند به انگلیس میآورد. اینها با ثروت هنگفتی که دست و پا کرده بودند به ملکه و انگلیس کمکها میکنند و لقبها و امتیازهایی میگیرند. تا در سال ۱۳۷۶ هجری با درگذشت آقاخان سوم، کریم آقاخان در ۱۹سالگی به امامت چهل و نهم نزاریان در لندن به تخت میرسد.
سفیدپوش دیروز، سیاهروی امروز
نکته مهم این است که در شریعت نزاری وقتی به آقاخانها میرسیم دیگر شریعتی وجود ندارد حتی آن قشر ظاهری هم دیده نمیشود و برای رفتارهای خلاف رفتار عرفی و شریعت چه توجیهها میکنند.سریال حشاشین به لحاظ تاریخی هم برای ما ایرانیها سندیت ندارد و شخصیتهای مهمی مانند خیام، غزالی و… آنقدر در آن منفعل و بیخاصیت به تصویر درآمدند که با آنچه در ذهن و تصور ماست، فرسنگها فاصله دارند. در واقع این مجموعه با وجود اینکه سریالی استاندارد و با کیفیت قابل قبول است، چیزی فراتر از یک مجموعه رمضانی و مناسبتی نیست. چرا که تاریخ مصرفدار و برای استفاده راهبردی در مقطع زمانی ساخته شده و بنا به ادعای سازندگانش تبدیل به سریالی تاریخی مستند و قابل ارجاعی نشده است.حشاشین متاسفانه سریالی تماما تحریف تاریخ اما جذاب! است که در مصر ورشکسته با بودجه چندمیلیوندلاری با مسخ و تحریف چهار شخصیت ایرانی بر ضد ایران و ایرانی ساخته شده که هیچکدام هیچ ربطی به مصر نداشتند! این که چرا حسن صباح در این بازه زمانی به تصویر کشیده شده، دارای ابعاد و اهداف پنهان و مزورانه است.
تصویرسازی غلط به نفع جریان خاص
سریال حشاشین در ظاهر داستانی درباره خلافت عربها در سرزمینهای اسلامی است، اما بیشتر داستان آن در ایران در شهرهای بزرگ آن رخ میدهد. حتی شخصیتهای اصلیاش هم با اینکه در ظاهر عرب هستند و طبیعتا در یک سریال مصری به زبان عربی صحبت میکنند اما زاده داخل مرزهای ایران هستند و یکی از آنها تبدیل به رهبر یکی از گروههای مخالف با خلیفههای عرب میشود. رخدادهای این سریال در یک بستر تاریخی در سده یازدهم اتفاق میافتد. حسن صباح در مخالفت با عباسیان که شعار و پوشش و پرچمشان سیاه است، رنگ سفید را برای پوشش و پرچمش برمیگزیند اما در حشاشین سیاهپوش است بر پرچم سیاه هوادارانش شعار لا ا... الا ا... نقش بسته تا برای مخاطبان امروزی همه چیز یادآور و نشانه داعش و داعشیگری باشد.
سرمایهگذاری عجیب مصر در صنعت سرگرمی
مصر که درخرج یومیهاش مانده و دستش واقعا خالی است درچنین مقطعی با صرف بودجهای هنگفت حشاشین را برساخته زیرا در پی آسیبزدن و کژنمایی اسلام سنتی و اسلام سیاسی و اخوانالمسلمین بوده[که حماس از این نحله است] تا در ماه رمضان و رونق تماشای سریالهای آیینی به مردم بقبولاند که حسن صباح، پدر داعش است! هرچند از مصر نمیتوان انتظار داشت شخصیتهای ما را درست و راست و بدون معناهای ضمنی ضد ایرانی نشان دهد.شما«وعده صادق» و پیامدهایش را بسنجید! اسرائیل دقیقا از همین میترسد از اسلام سیاسی! که جرأت میکند یک قدرت را که به تعریف خودشان بزرگ است، پوشالی بشمارد. در حالی که کشورهای عربی ذلیلانه با اسرائیل همپیمان میشوند و عربستان مخفیانه به راه سازشکاری میتازد!نکته آزارنده تحقیر بزرگان ما از سوی مصر سرسپرده است. سریال حشاشین تحقیر فرهنگ بزرگ و تمدن سترگ ماست. در این بازه مهم تاریخی چرا هوشیاری به خرج نمیدهیم؟ خواجه نصیرالدین طوسی که کشوری را نجات داد را در این سریال ببینید چگونه تصویر شده؟ چرا خود ما از این همه شخصیتهای بزرگ فیلم فاخر نمیسازیم و اجازه میدهیم دشمنان ما این چنین تاریخ و فرهنگ و تمدن و چهرههایمان را با بیپروایی و دروغزنیهایشان تاراج کنند؟