سرپل ذهابیها از دردهای خود چه میگویند؟ +تصاویر
تاریخ انتشار: ۲۸ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۶۹۲۱۹۹
مردم رنج دیده و زلزله زده سرپل ذهاب از نبود چادر، پتو و مدیریت غلط توزیع کمک های مردمی و سرمای شدید منطقه گلایه می کنند.
خبرگزاری مهر: کرمانشاه، از اسلام آباد غربی که به سمت سرپل ذهاب حرکت کنیم ریزش کوه در دالاهو و چادرهای بی شمار مردم در اماکن عمومی توجه ها را به خود جلب می کند. به سرپل ذهاب که برسیم، ویرانی ها دوچندان می شود؛ خانه ها درهم آویخته و مغازه ها ویران شده است؛ ساختمان ادارات مختلف هم جان سالم از زلزله به در نبرده اند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
زندگی در شهری که رنگ درد و مرگ به خود گرفته ادامه دارد، تردد هست ولی مردم هنوز داغدار خواهران، برادران، پدران، مادران و دیگر اقوام خود هستند
زندگی در شهری که رنگ درد و مرگ به خود گرفته ادامه دارد، تردد هست ولی مردم هنوز داغدار خواهران، برادران، پدران، مادران و دیگر اقوام خود هستند. اینجا مویه کردن زن و مرد نمی شناسد، اینجا زن و مرد صورت های خود را خراشیده اند از غم دوری و از درد ساختمانی که نفس در سینه عزیزانشان حبس کرده است. صدای آژیر آمبولانس ها و خودروهای امدادی شهر را پر کرده، فریاد بابا بابای کودکان یتیم شده گوش فلک را کر کرده است.
سارای ۶ ساله پدر خود را می خواهد؛ با درد، اشک و جیغ یک سره می گوید بابا، مادر او را در آغوش می گیرد ولی هیچ مرحمی برای زخم نبودن پدرش التیام بخش نیست.
مردم به خانه های ویران شده برمی گردند، برخی برای بردن انگشت شمار وسایلی که شاید سالم مانده باشد و برخی دیگر فقط برای مویه کردن می روند؛ صدای جیغ و زجه زنان و مردان در غم از دست دادن عزیزانشان همه شهر را پر کرده، سمت خانه های ویران خود می روند تا از درد نبود جگرگوشه هایشان سینه چالاک کنند.
دیدن ویرانی مردم کاری دشوار و طاقت فرساست؛ حسی غریب همچون مار بر گلوی آدم چنبره می زند وقتی کودکان در گل و لای چمن ها مشغول بازی و دلتنگ خانه، دوچرخه، اسباب بازی، کتاب و دفتر مشق خود هستند.
دخترانی خیره در افق به شب زلزله و ماجرای دست و پنجه نرم کردن با مرگ در این شب شوم فکر می کنند. زنان همچنان اسطوره صبر، مقاومت، درد و غم هستند؛ غم در چهره آنها موج می زند ولی هنوز هم از خودگذشتگی مادرانه را فراموش نکرده اند.
مادران داغدار سرپل ذهابی در فضایی صحرایی برای کودکان و خانواده گاه از هم پاشیده خود ظرف می شورند و دنبال نانی هستند تا با کنسرو کنار هم میل کنند.
در این میان هستند خانواده هایی که هیچ کاری نمی کنند؛ خوردن، پوشیدن و شاید حتی زندگی کردن را از یاد برده اند. آنها فقط در غم از دست دادن عزیزان خود غرق شده و نمی دانند گذر زمان چطور است.
خانواده ای که مهمانان از مراسم ختم آمده را میزبانی می کرد، حالا خود در خیابان مراسم ختم بدون تشریفات گرفته اند؛ خانواده ای که روی یک تکه فرش اقوامی که برای عرض تسلیت حضورشان رسیده را می ببینند.
موکت و فرش هایی بین چادرهای برپا شده در سرپل ذهاب پهن شده و جوانی ۱۸ ساله زانوی غم بغل کرده است، همه برای عرض تسلیت و سرسلامتی به او آمده اند؛ سرش کمی خلوت تر شده و به گوشه ای پناه می برد، یک برگه از دفتر نقاشی را مقابل چشمانش گرفته و دل سیر گریه می کند.
مهدی ایران دوست فارسی نمی داند اما با زبان کردی می گوید: قومیل و عزیزلم مردنه و مصاحبه نیه کیم، یعنی عزیزانم مرده اند و مصاحبه نمی کنم؛ از نقاشی در دستش می پرسم که با گریه می گوید: این برگه نقاشی تنها یادگار خواهر ۶ ساله ام است.
عمویش از ماجرای فوت خانواده مهدی تعریف و می گوید: اقوام از مراسم فاتحه خوانی در ثلاث باباجان به خانه برادرم آمده بودند و شب زلزله ۱۱ نفر فوت و من خودم مهدی، دو برادر و مادرش را دو ساعت بعد از زیر آوار درآوردم.
اوبا تقدیر از کمک های ارتش ادامه می دهد: دو برادر و مادر مهدی زخمی هستند و او در شب حادثه ۱۱ نفر را با هم از دست داد؛ چادر به ما نداده اند، عزادار هستیم و همه برای فاتحه می آیند و ما نمی توانیم دنبال چادر گرفتن برویم.
شب تا صبح یک سره می لرزیم
عایشه پالانی ۳۲ ساله با پاهایی آتل بندی و سری باندپیچی شده به دوردست ها نگاه می کند، ساکت است و حرفی نمی زند؛ با اصرار راضی به صحبت و از شب زلزله می گوید: ساکن منازل مسکن مهر بودیم، شب ساعت ۹ موقع خوردن شام زلزله آمد، برق ها قطع و در خانه محبوس شدیم.
او با اشاره به قفل شدن درب خانه هنگام وقوع زلزله ادامه می دهد: همسایه کمکمان کرد تا از طبقه چهارم نجات پیدا کنیم؛ من با دو خواهر و پدر و مادرم در خانه بودیم و برادرم هم خانه خاله ام بود.
این دختر آسیب دیده جسمی و روحی گلایه می کند: شب ها در چادر سرد است و تا صبح یک سره از سرما می لرزیم چون پتو برایمان نیاورده اند.
عایشه در پایان با حسرت می گوید: ای کاش مسئولان به ما کمک کنند و رسیدگی لازم را داشته باشند.
درد و سرمای کودکان و کهنسالان بدون پتو
منوچهر فتحی ۴۴ ساله یکی دیگر از ساکنان مسکن مهر که با چند بچه قد و نیم قد جلوی چادری نشسته اند و شاید به روزهای خوب در خانه و کانون گرم خانواده می اندیشند؛ همه در سکوت بسر می برند و حرفی نمی زنند.
این پدر به اصرار راضی به صحبت شده و می گوید: مهمان داشتیم و برادرهایم از شهرهای دیگر به خانه ام آمده بودند؛ ساعت ۹ و ۵۰ دقیقه تمام خانه با صدای وحشتناک و مهیبی لرزیدند.
شب ها بدون پتو از سرما زجر می کشیم، وسایل گرمایشی نیست و افراد کهنسال و کودکان از سرما درد دارند
او با اشاره به اینکه همه به بیرون از خانه فرار کردیم، اضافه می کند: شب ها بدون پتو از سرما زجر می کشیم، وسایل گرمایشی نیست و افراد کهنسال و کودکان از سرما درد دارند.
فتحی از بازگشت به خانه های ویران شده خبر داده و می گوید: دو بار بعد از زلزله به خانه ها برگشتیم و وسایل انگشت شمار سالم مانده را بیرون آوردیم.
او در پایان از کمک های مردمی، تلاش شبانه روزی ارتش و هلال احمر تشکر کرد.
زندگی بدون چادر کنار خیابان
بهمن شیرزادی پدر جوان ۳۵ ساله یکی دیگر از ساکنان مسکن مهر است که با زن و دخترانش بدون چادر کنار خیابان نشسته است؛ فکر می کند برای سرشماری آمده ایم تا شاید چادری از ما تقاضا کند و دیگر در سرما روی زمین نشینند.
او از نبود چادر گلایه کرده و می گوید: خانه ام کامل ویران شده ولی حالا با دو دختر ۶ و ۱۲ ساله بدون چادر باید کنار خیابان روزگار بگذرانم.
این فرد زلزله زده ادامه می دهد: موقع زلزله بیرون از خانه بودیم و اگر آن لحظه در خانه حضور داشتیم شاید ما هم مثل خیلی دیگر از ساکنان جان خود را از دست می دادیم؛ فقط امیدوارم مسئولان به داد دل ما برسند.
یکی دیگر از اهالی که نامش را نمی گوید از نبود مدیریت و برنامه ریزی برای توزیع ارزاق و کمک های مردمی گلایه و می گوید: این کمک ها باید چادر به چادر بین آوارگان واقعی توزیع شود و اصلا صورت خوشی ندارد مردم داغدار به دنبال تکه نانی باشند.
به گزارش خبرنگار ، موارد مشابه بسیاری در بین مردم زلزله زده سرپل ذهاب هست که از نبود پتو و یا چادر رنج می برند؛ انتظار می رود که مسئولان هرچه سریعتر این مشکل را حل کنند تا این مردم رنج دیده و غم زده حداقل در سرما نلرزند.
منبع: فردا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.fardanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فردا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۶۹۲۱۹۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سلبریتی تراز یعنی پهلوان رزاز
فرهنگ پهلوانی و ورزش زورخانهای را با نامداران و قهرمانانش باید شناخت و شناساند. یکی از برترین پهلوانان این حوزه که تاریخ به خود دیده «سیدحسن رزاز» است. در این گزارش کمی به شخصیت و مرام او میپردازیم.
نامی که ما را به کاوش وا داشت
اردیبهشت ۱۴۰۱، وقتی برترینهای یکصد سال ورزش ایران در جشنوارهای با همین نام معرفی و تقدیر شدند، شاید بسیاری از ما که اطلاعات چندانی از ورزشهای باستانی و پهلوانان آن نداریم، انتظار داشتیم نام «غلامرضا تختی» را بهعنوان «برترین پهلوان قرن» ببینیم.
اما «سیدحسن رزاز» این جایگاه را از آن خود کرده بود. کسی که «جهانپهلوان تختی» دربارهاش گفته بود «من هرچه دارم از آقا سیدحسن رزاز دارم.» این مرد کیست که جهانپهلوان شهیر ما خود را وامدار او میداند؟
نام و نشانش را که پرسوجو کنید، از زورخانهایها و باستانیکاران سرشناس تقریباً کسی نیست که او را یک اسطورهٔ اخلاقی و «جهانپهلوان» نداند.
اما گویی غبار زمان آنچنان بر چهرهٔ این شخصیت مهم مردمی نشسته که رهبر انقلاب هم به شناخت و معرفی او توصیه کردهاند «سیدحسن رزاز و... که پهلوانهای جوان ما حتماً شرح حال اینها را در کتابها و مجلات خواندهاند، اینها چهرههای معروف ورزش باستانی هستند که در طول تاریخ گذشته حضور داشتند. ببینید و معلوم کنید که اینها که بودند و چهکار کردند. اینها مردان متدینی بودند.»
پهلوان قهرمان، روحانی مردمی، مبارز سیاسی
«سیدحسن شجاعت» که به خاطر شغل پدرش (برنجفروشی) به «رزاز» معروف است، سال ۱۲۵۷ در تهران به دنیا آمد. او بخشی از دوران قاجار و پهلوی را دید و نهایتاً در سال ۱۳۲۰ مسموم شد و با مرگی مشکوک چشم از دنیا رفت. او نه فقط پهلوان و کشتیگیری ماهر، بلکه قهرمان دلها و مصلح محله، و خانهاش خانهٔ امید مردم بوده است.
«اردشیر آلعوض» تاریخپژوه و محقق فرهنگ عامه میگوید «او در جوانی برای ادامهٔ تحصیل به حوزهٔ علمیهٔ نجف میرود و بعد از کسب علم در محضر بزرگان حوزه و با پیشنهاد آخوند خراسانی به تهران مهاجرت میکند. نظر آخوند خراسانی این بود که مقبولیت سیدحسن رزاز بین مردم بهکار مشروطهخواهان میآید... او در جریان سفر به تهران حامل پیام مهمی برای مشروطهخواهان بوده و از آنجا که آخوند خراسانی مدافع انقلاب مشروطه بود احتمالاً در تأیید فعالیت مشروطهخواهان در تهران نامهای نوشته بوده که باید به دست آنها میرسید.»
پس میتوان علاوه بر پهلوان و روحانی، مبارز سیاسی را هم بر ویژگیهای سیدحسن رزاز افزود.
پهلوان ایرانی که نامش جهانی شد
«علی جعفرنژاد» یک جهانگرد ایرانی و کسی است که سال ۱۳۹۵ خانهٔ پهلوان رزاز در محلهٔ عودلاجان را خریده و با کمک مهندسان سازمان میراث فرهنگی آن را مرمت کرده است. او وقتی متوجه میشود خانهای که خریده متعلق به «سیدحسن رزاز» بوده، شروع به تحقیق دربارهٔ او میکند. در جریان مطالعه متوجه میشود پهلوان شهرت جهانی داشته است.
این شهرت به ماجرای مبارزهٔ او با یک کشتیگیر هندی به نام «کاهوتا» برمیگردد که در جهان بیرقیب بوده است. وقتی وارد ایران میشود و رسماً حریف میطلبد، سیدحسن رزاز برای مبارزه معرفی میشود. سیدحسن، کاهوتا را خاک میکند، ولی او نمیپذیرد تا اینکه سیدحسن دوباره او را شکست میدهد.
با این شکست، کشتیگیر هندی تمام مدالهایی را که در رقابت با پهلوانهای سرشناس جهان گرفته بود به سیدحسن رزاز تقدیم میکند و میگوید «از امروز تو جهانپهلوان هستی.»، اما سیدحسن قبول نمیکند. این خبر در دنیا میپیچد و هنوز در روسیه، هند، عراق، آلمان، سوئد، عربستان و... سیدحسن رزاز را بهعنوان پیشکسوت کشتی میشناسند.
پهلوان رزاز در مسابقات خارجی بسیاری شرکت داشته و معمولاً جوایز و درآمدهای حاصل از حضور در این مسابقات را در امور خیریه صرف میکرده است. آلعوض با بیان این نکته میگوید «در جریان انقلاب مشروطه، پهلوان رزاز به دلیل همصدایی با مردم، حدود ۴ ماه دستگیر و در باغشاه حبس و مجازات شد. هرچند به دلیل منش پهلوانی و شجاعت و نیکوکاریاش آنقدر میان مردم محبوب شده بود که محمدعلیشاه به دلیل اعتراضات و فشار افکار عمومی مجبور شد این پهلوان نامی را از زندان آزاد کند.»
یکی از فیلمهای برگزیدهٔ جشنوارهٔ عمار ۱۴۰۲ مستندی دربارهٔ پهلوان رزاز با نام «آخرین زنگی زمانه» است. «سیدجمال عودسیمین» تهیهکنندهٔ این مستند که از طریق یک کتاب با سیدحسن رزاز آشنا شده میگوید «وقتی آن کتاب را خواندیم، با این نکته مواجه شدیم که چقدر سلبریتیهای جامعهٔ ایرانی در گذشته متفاوت از امروز بودهاند. این سوژه برایمان مسأله شد که چقدر افرادی که آن زمانها به شهرت میرسیدند و معروف میشدند، با چهرههای امروز متفاوت بودهاند. سیدحسن رزاز در واقع سلبریتی زمان خود بود.»
مرگ مشکوک یک قهرمان مردمی
«مهرداد خاکی» کارگردان این مستند دربارهٔ وفات این قهرمان پهلوان میگوید «اصل ماجرای مرگ سیدحسن هنوز هم مبهم است و معلوم نیست به دست چه کسی به قتل رسیده. اما اینکه او به واسطهٔ سم، مسموم شده واقعیت دارد. عدهای میگویند رضاشاه او را به قتل رسانده و عدهای دیگر برخی جریانات سیاسی آن روز را به این ماجرا مربوط میدانند. فارغ از اینکه عامل این کار چه کسی بوده، ما شاهد فروریختن یک کوه بودیم.»
خانهٔ زیبای این پهلوان نامدار در محلهٔ عودلاجان اکنون به یک هاستل برای گردشگران خارجی تبدیل شده و گردشگران ایرانی هم میتوانند از آن دیدن کنند.
منبع: فارس
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی